.
آلوار آلتو
Alvar Aalto
آلوار آلتو در سوم فوریهی سال 1898 در روستای کوئُرتانه در جنوب شرقی بوتنیا در کشور فنلاند پا به عرصهی گیتی نهاد. پدرش مشاور املاک بود و آلوار از کودکی عادت داشت که زیر میزِکار سفیدرنگ پدر بخزد و به کار او خیره شود. وقتی چهارساله شد، سطح میز کار پدر را برای اولین بار کشف کرد و نخستین نقشههای خود را بر روی آن کشید. از پدر، مرتبت اجتماعی، حال و هوای جهانوطن و عادت به شیکپوشی افراطی را به ارث برد و از مادر، سرزندگی، استعداد خلاقه و حالوهوای آنارشیستی را. او از پدربزرگ مادریاش که شغل جنگلبانی داشت، این نکته را آموخت که: «جنگل بدون آدم برقرار میماند، اما آدم بدون جنگل کاری از دستش برنمیآید.» آلوار فرزند ارشد خانواده بود و بعد از او دو برادر و یک خواهر به دنیا آمدند. همهی اعضای خانواده در عشق به طبیعت، به جنگل و به مزارع با یکدیگر شریک بودند. وقتی آلوار به سن پنجسالگی رسید، خانوادهاش به یووَسکیله نقل مکان کردند که
چشماندازی مشرف به دریاچه در قسمت مرکزی فنلاند دارد. در این شهر که به نام “آتنِ فنلاند” خوانده میشد، نخستین مدرسهی دستور زبان فنلاندی تأسیس شده بود. تأسیس این مدرسه تأثیر سرنوشتسازی بر تصمیم خانواده نسبت به تغییر مکان زندگی گذاشت. با اینکه اعضای خانواده به زبان سوئدی نیز تکلم میکردند، والدین بیشتر ذهنیت آزادمنشی فنلاندی داشتند.
آلوار از سنین نوجوانی قدرت خلاقهی بالایی از خود نشان میداد: پرترهی اعضای خانواده را نقاشی میکرد، متنهای کوتاه ادبی مینوشت، علاقهمند به تئاتر و سینما بود عضو آماتور یک گروه تئاتر و چند باشگاه ورزشی بود. از کودکی درس نقاشی و نوازندگی پیانو میگرفت. از جمله تفریحاتش در خانه خواندن کتاب به صدای بلند برای دیگران بود و از میان نویسندگان، آناتول فرانس را بیشتر از همه دوست داشت. در سال اول مدرسه بود که طرحی برای یک قلعهی برفی چهارطبقه کشید. این طرح در هاریو، تپهای از ماسهی شیشهای، در نزدیکی خانهی پدریاش به مرحلهی اجرا درآمد. گهگاه که آلتوی کوچک نمیخواست معمار شود، خیال نقاش شدن در سر میپروراند. وقتی هشتساله شد، از مرگ ناگهانی مادر ضربهی سختی خورد. خواهرش فلورا، جای مادر را گرفت و برای بچهها به «مامو»ی محبوبشان بدل شد.
آلوار در مدرسهی دستور زبان، آموزشهای کلاسیک را از سر گذراند، و روحیهی اومانیستی تأثیر دیرپای خود را بر وی آغاز کرد. آلتو که استاد و عضو آکادمی فنلاند شده بود، در سخنرانی خود در بزرگداشت صدمین سال تأسیس این مدرسه در سال 1958، بر این نکته تأکید کرد که عاملی رازآمیز به نام فرهنگ وجود دارد که آن را نمیتوان صرفاً با به خاطر سپردن حفظ کرد. او از این مدرسه تقدیر کرد که «میراث تردید را به بهترین وجهی به من انتقال داد.» در سال 1916 آلوار امتحانات نهایی را با موفقیت به پایان رساند و به رغم لکنت زبان، هم در زبان آلمانی و هم فنلاندی بالاترین نمرهها را کسب کرد. در تابستان همان سال بعد از امتحانات نهایی نزد سالِروو (Salervo) که یک معمار بود، مشغول به کار عملی شد؛ سالروو به او چنین اندرز داد: «تو هیچوقت معمار خوبی نخواهی شد، اما کارت را ادامه بده و بیشتر سعی کن سردبیر روزنامه بشوی!» جوانِ رنجیده به رغم این اندرز تصمیم گرفت تواناییاش را در معماری بیازماید.
آلتو پس از قبولی در امتحانات نهایی، در انستیتوی هلسینکی ثبت نام کرد (این انستیتو در حال حاضر دانشگاه فنی هلسینکی نام دارد). پدر او را با اندرزی دیگر روانهی هلسینکی کرد: «همیشه یک آدم متشخص باقی بمان!» آلتو در میان همتایانش زیباترین بود، استادِ لحظات شادخواری و معاشرت و محبوب قلب دختران همکلاسی بود. یک بار تازه دست به کار تألیف کتابی با عنوان عجیبِ پسران مهندسان و خواهرانشان شده بود که بازداشتش کردند. مقاله را ضبط و معدوم ساختند. این رویداد در خلال جنگ داخلی اتفاق افتاد، او را یک شب در حبس نگاه داشتند؛ گمان برده بودند که او به یک جنبش دستراستی افراطی تعلق دارد.
باری، در سال 1918 تحصیلاتش در نتیجهی جنگهای داخلی فنلاند نیمهکاره ماند. جنگ چنان تأثیر مهیبی بر آلتو نهاد که دیگر بار در سالهای جنگ جهانی دوم با مشکلات جدی و عدیدهای مواجه شد. پدر آلتو خانهای در آلایَروی (Alajärvi) خرید و آلتو را مأمور نوسازی و بازسازی آن کرد. بازسازی و نوسازیِ خانهی مامولا (Mammula) در واقع نخستین پروژهی ساختمانی تحققیافتهی او بود. آلتو به پدر چنین نوشت: «در حوزهی نظری من یک لیبرال سرسخت و مردی در جناح مخالف، و در حوزهی عمل یک معمار، و کلاً یک آدم خیلی حسابی هستم!»
دو تن از استادانش در انستیتوی تکنولوژی هلسینکی به مهمترین شخصیتها در جریان آموزش وی بدل شدند: اوسکو نوستروم که او را با معماری عهد باستان و معماری سدههای میانه آشنا کرد و آرماس لیندگرن که استاد وی در معماری و نظریهی ساخت و ساز مدرن بود. آلتو روزگار پرنشاطی را از سر میگذراند: حیات فرهنگی فنلاند در حال شکوفایی بود، مردم بسیار به خارج مسافرت میکردند و از مدلهای برهنه طرح و نقاشی میکشیدند. در سال 1921 آلتو سرانجام تحصیلات خود را به پایان رساند. او در خلال مسافرتی به ریگا، به عنوان نقاش آماتور، در یک نمایشگاه هنری شرکت کرد و در هلسینکی به یک معمار و منتقد هنریِ آزاد (غیروابسته) بدل شد. در سال 1922 برای انجام خدمت نظام وظیفه به مدرسهای در هامینا (Hamina) منتقل شد، و سال بعد از آن با درجهی گروهبانی از نظام ترخیص شد. به گفتهی خواهرش، او بیش از هر نیروی ذخیرهی دیگری در مدرسه تنبیه و توبیخ میشد. آلتو برای کار در هلسینکی بهعنوان معمار، با مشکلات عدیدهای دست و پنجه نرم کرد. به همین سبب، دیگربار به یووَسکیله برگشت و در زیرزمین بهترین هتل شهر، یک دفتر شخصی معماری تأسیس کرد. روی نردهی هتل با حروف بسیار درشت عبارتی را نقاشی کرد که ترجمهی آن چنین است: دفتر معماری و هنر بناهای یادبودِ آلوار آلتو. از سال 1923 تا 1927 با دستیارانش در همین دفتر مشغول به کار بود و به اسم مستعارِ رِموس (Remus) در روزنامهی محلی سیَهسوئومی (Siä-Suomi) مطلب مینوشت. بسیاری از مطالب وی هنوز هم طراوت و جذابیت خود را حفظ کردهاند.