کنگــــــــو کومـــــا
مصاحبهی ولادیمیر بلوگولووسکی با کنگو کوما از کتاب مصاحبه با معماران، در زمان شهرت
ترجمهی رکسانا خانی زاد
سایــه میتوانــد همه چیز را کنتــرل کنـد
من در سخنرانی اخیر شما در نیویورک حضور داشتم، شما آن جلسه را با بیانیهای راجع به بحرانهای اقتصادی حال حاضر آغاز کردید. چرا؟
صحبت دربارهی این موضوعات مهم است. شخصا بحرانهای اقتصادی را سه بار تجربه کردهام. بار اول در سال 1973 که بحران نفت بود. هیجده سال داشتم و بهتازگی در دانشگاه توکیو قبول شده بودم. در آن زمان معماری بسیار محبوب بود و ساختوساز در دهههای 60 و 70 بسیار پررونق. من معماری را دوست داشتم چون عاشق سالنهای ورزشیای بودم که برای المپیک 1964 توکیو ساخته شده بود، به خصوص سالن ژیمناستیک ملی اثر کنزو تانگه. با بحران نفت، ناگهان آینده برایمان تاریک شد؛ در واقع زمان خوبی برای مطالعه و تفکر بود. من میخواستم معماری کنم، اما با روشی متفاوت از نسل پیشین معماران ژاپن.
بحران دوم در 1990 در زمانی که حباب اقتصاد ژاپن ترکید، اتفاق افتاد. من دفتر خود را در سال 1987 در سالهای حباب اقتصادی تاسیس کرده بودم، دقیقا بعد از زمانی که تحصیلم در دانشگاه کلمبیا به پایان رسید و به ژاپن برگشتم. در آن سالها پروژههای جالبی در توکیو ساخته میشدند. بسیاری از معماران بینالمللی مشهور و در حال رشد برای کار به ژاپن آمدند؛ پیتر آیزنمن، استیون هال، مایکل گریوز و… اما در سال 1990 دفتر من دیگر پروژهای دریافت نکرد؛ من جوان بودم و کاری نداشتم.
خوشبختانه توانستم پروژههایی کوچک در حومهی شهر پیدا کنم. باید تا سال 2000 برای پروژهی بعدی خود در توکیو صبر میکردم. من دوستانی در حومهی شهر داشتم؛ بنابراین تصمیم گرفتم به شهری کوچک بروم، جاییکه طراحی پروژههایی بسیار کوچک با بودجههایی بسیار محدود به من پیشنهاد شده بود. اما سایت پروژهها بسیار زیبا بود و صنعتگری در این مناطق عالی. این تجربهای بسیار خوب و مهم برای من محسوب میشد. مقیاس پروژه کوچک بود و من میتوانستم مستقیما با استادکاران در ارتباط باشم. من از آنها دربارهی متریالهای طبیعی یاد گرفتم. و حالا ما در حال گذر از بحران دیگری هستیم. در این مواقع چیزهای زیادی برای یاد گرفتن وجود دارد؛ بنابراین من بسیار امیدوار هستم.
خیلی از مردم علت تغییر شدید کارهای شما را نمیدانند؛ و حالا شما دلیل این تغییرات را توضیح دادید. پروژهی M2 شما در توکیو که یک مجتمع اداری و نمایشگاهی است، بر اساس شباهت بسیار زیاد آن به فرمهای تحت تاثیر دورهی کلاسیک بسیار متفاوتتر از معماری زمینهگرای شما، که در حال حاضر صورت میگیرد، است.
کار روی پروژهی M2 را در سال 1987 شروع کردم؛ در عصر حباب اقتصادی. صاحب یک شرکت اتومبیلسازی از من خواست تا یک ساختمان مونومنتال طراحی کنم و سعی کردم این درخواست را عملی کنم. سپس حباب اقتصادی ترکید و من مجبور شدم تا به حومهی شهر بروم و در کارهایم تجدید نظر کنم.
اگر این حباب نمیترکید چه اتفاقی میافتاد؟ تصور میکنید ساخت پروژههایی مانند M2 را ادامه میدادید؟ مثلا M3 یا M4؟
(میخندد) هیچکس نمیداند چه اتفاقی ممکن بود بیفتد.
به نظر میرسد برای شما این موضوع مانند برگشتن به مدرسه بوده…. برگشتن به مطالعات و تحقیق
دقیقا، وقت زیادی برای فکر کردن بود. برای معماران مهم است که برای فکر کردن وقت داشته باشند.
ممکن است ایدهی خود در رابطه با محو کردن و یا از بین بردن ساختار کلی معماری و تبدیل آن به اجزای مختلف را توضیح دهی؟ آیا این موضوع به ایجاد ابهام با درجاتی متفاوت ارتباط دارد؟
در معماری سنتی ژاپن، عناصر ساختمانی بسیار کوچک هستند؛ چوب، شوجی1، و گاهی سنگ. معمولا بین این عناصر فضای خالی وجود دارد تا تهویهی طبیعی صورت بگیرد. من این تکنیکها را در معماری خود برای طراحی ساختمانهای مدرن به کار گرفتم. فکر میکنم درک کیفیت بافت مصالح زمانی که آنها به صورت حجم ظاهر میشوند سخت است. اگر متریالها به قطعات کوچک تقسیم شوند ملموستر و تغییرپذیرتر به نظر میرسند، مانند رنگینکمان. در زمانی مانند یک شی به نظر میرسد، اما با تغییر نور مانند ابرها پراکنده و مانند مه حل میشوند. برای جلوگیری از شکلگیری ظاهری کلی، معماری باید پاک شود. هدف من خلق آثار تکه تکه شدهی معماری نیست. من میخواهم شرایطی به مبهمی قطعات یک جا جمع شده به وجود بیاورم. نزدیکترین مثال برای این شرایط رنگینکمان است. ما باید دید خود را تغییر دهیم، بجای دیدن معماری از بیرون، باید از محیط درونی به آن نگاه کنیم
این یک علم واقعی است؛ انتخاب و طراحی تکههایی از معماری و به تصویر کشیدن روابط بین آنها. من به مصالح به عنوان عناصر اولیهی مورد نیاز برای خلق کردن نگاه میکنم. مصالح نمیتوانند خیلی بزرگ یا خیلی کوچک باشند. اگر قطعات، زیادی بزرگ باشند مانند حجم به نظر میرسند. اگر زیادی ریز باشند باز هم مانند حجم به نظر میرسند. ابعاد قطعات باید با توجه به فاصلهی بین مصالح و مخاطب، ابعاد نسبی دیگر قطعات و فریمها تعیین گردد. تمرکز اصلی من در طراحی بر انتخاب قطعات، ابعادشان و جزییات آنها است.
آیا این ایده به مفهوم آزادی مربوط است؟
البته، به عنوان مثال، یک دیوار قوی و سنگین یک فضا را به طور دقیق مشخص میکند. این محدودکننده است و من این نوع فضا را دوست ندارم. من به این موضوع حساس شدم زیرا در فضایی بسیار متفاوت رشد کردهام.
موزهی آندو هیروشیگه – منبع: https://www.archiweb.cz/en/b/muzeum-malire-ando-hiroshige-nakagawa-machi-bato-hiroshige-museum-of-art
من در حومهی شهر توکیو بزرگ شدهام، خانهی والدین من یک خانهی سنتی ژاپنی متعلق به دههی 1920 بود که از چوبهای قدیمی با جزییاتی پیچیده مانند فریمهای چوبی پنجرهها و شوجی ساخته شده بود. آن خانه با خانهی دوستان مدسهی من بسیار تفاوت داشت. بیشتر آنها در خانههای حومهی شهری که به سبک معمول آمریکایی و از بتن ساخته شده بود زندگی میکردند. در ابتدا من از خانهی خود متنفر بودم، فکر میکردم که باعث خجالت است که در یک خانهی قدیمی زندگی میکنم، اما بهتدریج آن را شناختم و متوجه شدم که آن خانه بسیار راحتتر از خانهی بتنی دوستانم بود. به نظرم آن خانهها سرد و صلب بودند. در آنجا نمیتوانستم نفس بکشم، عضلاتم منقبض میشدند و دلم میخواست که به سرعت هر چه تمامتر از آنجا خارج شوم اما هنوز در خانهی خودم احساس آزادی میکردم.
شما ساختمانهای خود را «ضعیف» خطاب میکنید. چرا؟
واژهی ضعیف به ایدهی تکه تکه کردن متریالها مربوط است. یک ساختمان بتنی بسیار محکم است، بسیار محکم برای بدن انسانها. به نظر من بدن انسان بسیار ضعیف و آسیبپذیر است؛ بنابراین مردم در مکانهای محکم احساس راحتی ندارند. اما اگر خود ساختمان به ضعیفی بدن انسان باشد، ما احساس راحتی خواهیم داشت.
شما دربارهی خانهها صحبت میکنید یا هر نوع ساختمانی؟
فکر میکنم میتوان دربارهی هر نوع معماریای این را گفت، اما فکر من قطعا یک استثنا است. بیشتر افراد در خانههای چوبی احساس امنیت دارند، اما دوست دارند که در ساختمانهای بتنی یا ساختمانهای مدرن فلزی و شیشهای کار کنند. هنوز هم من معتقدم حتی در ساختمانهای اداری ما میتوانیم این نوع از ضعف را اعمال کنیم.
شما گفتید که نمیخواهید یک «معماری خاص» بسازید بلکه میخواهید یک «شرایط خاص» خلق کنید. ممکن است این تفکر را بیشتر شرح دهید؟
تکنیک من «ویژگیهای سایت» است. برای من «محیط» بسیار اهمیت دارد. من نمیخواهم در شرایط معمولی کار کنم و ساختمانهای معمولی بسازم. هدف من خلق ساختمانهای منحصربهفرد و با ارتباطاتی عمیق و معنادار با محیط اطراف است. برای مثال، من همیشه سعی میکنم تا نوعی سنگ یا چوب بومی را در یک سایت مشخص پیدا کنم و از آن استفاده کنم.
دربارهی فرم معماری چی؟ آیا برای شما اهمیت دارد؟
ایدهی من این است که فرمهای معماری باید ساکت باشند. یک فرم سمبولیک میتواند محیط را نابود سازد. من فرمهای مونومنتال را دوست ندارم و این تفاوت بزرگی بین معماری من و معماران ژاپنی قدیمیتر مانند آراتا ایسوزاکی یا کیشو کوروکاوا است.
طراحیهای خود را چگونه آغاز میکنید؟ پروسهی کار چگونه است؟ آیا این پروسه اسکیسها، مطالعات و تحقیق، بحث و گفتگوها است و یا انتخاب یک متریال خاص و تکنیکهای ساختوساز است؟
این پروسه برای هر پروژه ای خاص و متمایز است. سختترین قسمت، شروع کار است و ما همیشه از مشاهدهی دقیق سایت و صحبت با مردم منطقه کار را آغاز میکنیم. برای مثال ما همیشه دربارهی کیفیت منحصربهفرد مصالح بومی گفتگو میکنیم. من معمولا مصالح را به دقت مورد مطالعه قرار میدهم و این موضوع زمان زیادی میبرد. در دفتر، ما احتمالات بسیاری را از نظر چیدمان، با ساختن نمونههای مطالعاتی زیاد بررسی میکنیم. ما همیشه به صورت همزمان در دو جهت کار میکنیم؛ بررسی چیدمانها و ساختن ماکتهای دقیق پروژه، برای رسیدن به شکلهای متفاوت مصالح.
خود شما در چه نوع خانهای زندگی میکنید؟
من خودم خانهام را طراحی نکردهام. این خیلی نرمال است. طراحی خانه برای خودم بسیار سخت و اذیتکننده میشد زیرا من همیشه به دنبال احتمالات متفاوت هستم، همیشه میخواهم تا چیزهای جدید را امتحان کنم.
از نظر شما خانهی کامل چه خانهای است؟
یک خانهی کامل خانهای است که همیشه در حال تغییر است. در واقع خانهی والدینم اینچنین بود زیرا پدرم همیشه میخواست تا آن را گسترش دهد. در ابتدا خانهی ما بسیار کوچک بود و بهتدریج تغییر یافت و بزرگتر شد. پدر من یک تاجر بود اما بسیار به طراحی و معماری علاقهمند بود و قطعات مبلمانی طراحی شده توسط برونو تات، کسی که چندین کتاب دربارهی فرهنگ و معماری ژاپن نوشته بود، را جمع میکرد و به علاقهی وافرش به ویلای سلطنتی کاتسورا در کیوتو مشهور بود. پدرم تمام کارهای ساختوساز را خودش انجام داد و چراغها را خودش طراحی کرد. ما همیشه دربارهی تغییرات بعدی با یکدیگر گفتگو میکردیم. این موضوع در ژاپن بسیار عادی است زیرا گسترش یک خانهی چوبی راحت است و همچنین کمک اعضای خانواده برای این کار بسیار رایج. به یاد دارم که بیشتر اوقات نجارهایی برای گسترش خانه به کمک ما میآمدند؛ اما آیا شما میتوانید یک خانهی بتنی را گسترش دهید؟
از میان افرادی که بر آثار شما تاثیرگذار بودند شما معمارانی مانند فرانک لوید رایت، برونو تات و همچنین باربارا هپورت مجسمهساز را نام بردید. همچنین به اهمیت آلیسون و پیتر اسمیتسون، معماران ساختمان اکونومیست در لندن اشاره کردید. چه چیزی باعث میشود تا این ساختمان برای شما مهم باشد؟
خب دو دلیل وجود دارد؛ دلیل اول جزییات روکش سنگها است، معمولا در دههی 20 سنگ به عنوان روکشی برای بتن استفاده میشد اما در ساختمان اکونومیست پانلهای سنگی مستقیما روی فریمهای فلزی نصب شده بودند. زبان معماری کلی به کار گرفته شده در این پروژه به نظر به میس ون تعلق داشت، اما گوشههای ساختمان پخ شده و برای بستِ جرزها از نوارهای عمودی سنگ آهک استفاده شده است که باعث شد تا جلوهی کلی اثر از آثار میس ون هم ظریفتر به نظر بیاید.
دلیل دوم چیدمان است. ویژگی اصلی، وید یا همان پلازا است. سه ساختمان با ابعاد متفاوت از کوتاه مرتبه تا بلند مرتبه به دور این پلازا ساخته شدهاند.
این خیلی با رویکرد آمریکاییها که معمولا یک آتریوم داخلی به نمایش گذاشته میشود متفاوت است. اسمیتسونها یک صحنه را خلق کردند؛ یک پلتفرم شهری که اتفاقات جالبی ممکن است آنجا روی دهد.
ویدها در معماری سنتی ژاپن اهمیت بالایی دارند، درست است؟
کلمهی «ma» در زبان ژاپنی به معنای فضا یا حس مکان است و این موضوع برای خوانش معماری به اندازهی ساختمانهای مربوط به آن اهمیت دارد. در تمام کارهای من وید بسیار مهم است، وید باعث ارتباط و سازماندهی عناصر مختلف میشود. در طرح من برای موزهی «آندو هیروشیگه»، ویدی وجود دارد که شهر را به کوههای پشت موزه متصل میکند.
شما گفتید که «مشکل مدرنیسم این است که هنوز برای احترام به تناسبات و زیبایی فرمها تحت تاثیر کلاسیسیسم است. اما این برای من در درجهی دوم اهمیت دارد. برای من قدرت وید در اولویت است.» ممکن است این موضوع را توضیح دهید؟
اساسا، مدرنیسم متعلق به قرن بیستم است. یک ساختمان زیبا معمولا مثل یک تصویر یا عکس زیبا درک میشود. اما این یک تجربهی واقعی نیست. یک تصویر فقط یک تصویر است. تناسبات برای یک عکس زیبا مهم هستند، اما تجربهی واقعی بسیار متفاوت است. اتمسفر بین دو ساختمان ممکن است باعث تجربهی فضایی عالی شود؛ مانند ساختمان اکونومیست آلیسون و پیتر اسمیتسون.
این نوع تجربه ممکن نیست از نگاه کردن به یک تصویر حاصل شود. تنها راه تجربهی کامل یک فضا، قدم زدن در آن است. فرم خارجی ساختمانها باید با توجه به مقررات یا شرایط محیطی خلق شود. این رویکرد فرانک لوید رایت یا معماری سنتی ژاپن است. ما به معماری مانند یک عکس نگاه نمیکنیم. در واقع اگر به نماهای کشیده شده از بیشتر ساختمانهای سنتی ژاپنی نگاه کنید، متوجه میشوید که بسیار شبیه به هم هستند اما اگر در اطراف آنها قدم بزنید تجربهها بسیار متفاوت خواهد بود.
آیا منظورتان این است که تناسبات اهمیتی برای شما ندارند؟
در کلاسیسیسم خود شی و تناسبات آن مهم هستند. اما چیزی که در معماری سنتی ژاپن اهمیت دارد طراحی سقف است. اگر یک معمار بتواند سقفی زیبا و سایهای زیبا زیر آن سقف خلق کند، دیگر تناسبات اهمیت چندانی ندارد. سایه میتواند همه چیز را کنترل کند. معمولا طراحی از سقف آغاز میشود و مفهوم تناسبات در ادامه میآید.
موزهی هیروشیگهی شما بنایی خالص و زیبا است. آیا این موزه اولین پروژهای است که شما در آن از عناصر صاف و مستقیم برای طراحی سقف بهره گرفتید تا حس بارش باران را ایجاد کنید؟
در گذشته من برای طراحی سقف از لوورها استفاده میکردم، اما به صورت افقی. فکر میکردم که عناصر افقی حس یکپارچگی را به وجود میآورد. در موزهی هیروشیگه، برای اولین بار از لوورهای عمودی استفاده کردم. من تحت تاثیر نقاشی زیبای آندو هیروشیگه به نام «مردمان روی پل غافلگیر از باران» بودم.
آیا پروژهی خاصی وجود دارد که دوست داشته باشید به آن تحقق ببخشید؟
من همیشه برای رفتن به سوی مکانها و احتمالات تازه برای کار روی یک پروژهی جدید و بسیار متفاوت مشتاق بودهام، بنابراین جواب این سوال این است: نمیدانم.
ساختمان اکونومیست اثر آیسون و پیتر اسمیتسون، لندن، 1964
منبع: httpscommons.wikimedia.orgwikiFileEconomist_building_London3.jpg