آموزش معماری در AA مصاحبه‌ی ریچارد لیوین و فرناندو مارکِس سیسیلیا با زاها حدید (1992)، ترجمه‌ی علیرضا سید‌احمدیان
زایش ستاره معماری مقدمه‌ای بر مجموعه مصاحبه های منتشر شده توسط ولادیمیر بِلوگولوفسکی (Vladimir Belogolovsky)، ترجمه‌ ی سودا ابو‌ترابی

نقدی بر نظریه‌پردازی در ایران مصاحبه‌ی سارا رحمتی سایه با محمد‌علی مرادی 15مهر 1395

محمد‌علی مرادی که فارغ‌التحصیل فلسفه، جامعه‌شناسی و اسلام‌شناسی از دانشگاه برلین است، دوره‌ی دکتری را نزد استادانی چون گیل، اسموت و فیشته‌ آگازین با عنوان آگاهی و خودآگاهی در سال 1387 به اتمام رساند. آموختن زبان آلمانی توسط او در برلین به مدت سه سال و از 1369 تا 1371 به طول انجامید که در این دوران به کلاس‌های شبانه می‌رفت تا کتاب‌های دبیرستانی آلمانی را مرور کند. ورود به کالج در سال 1371 از شهر پوتسدام آغاز شد و یک سال پس از آن، به تحصیل در دانشگاه برلین مشغول گشت. پایان دوره‌ی فلسفه در مقطع کارشناسی با عنوان روشنگری به مثابه یک دوران در سال 1376 به انجام رسید. پس از آن زبان‌های لاتین، یونانی کهن و عربی را در همان دانشگاه فرا گرفت و پایان‌نامه‌ی کارشناسی‌ارشدش را با عنوان مفهومِ مفهوم در سنجش خرد ناب در سال 1381 به اتمام رسانید. اولین کار پژوهشی جدی و حرفه‌ای خود را تحت عنوان مبانی معرفتی لمپن در سینمای ایران در سال 1368 انجام داد و در همان دوران، کار پژوهشی دیگری را با عنوان اثرات دو سویه‌ی عوامل اجتماعی و اقتصادی در کالبد شهر اصفهان به سرانجام رسانید. در واقع پژوهش دوم در شرکت «نقش جهان پارس» و نزد سید هادی میرمیران انجام شده بود. از دیگر کارهای پژوهشی او می‌توان به پژوهش درباره‌ی سیاست‌های کلی در سینما و تئاتر و همچنین سیاست‌های کلی در هنرهای تجسمی برای مجمع تشخیص مصلحت نظام در سال 1389 اشاره کرد.
حضور در سمینار‌های مختلف و ایراد سخنرانی در داخل و خارج کشور از دیگر فعالیت‌های وی می‌باشد که از مهم‌ترین آنها می‌توان به سخنرانی در باب مبانی علم اصول اسلامی، تحولات الهیات اسلامی در ایران، چگونه می‌توان تاریخ ایران را نوشت؟ و زوال تفکر مفهومی و سلطه‌ی ایدئولوژی در زیست جهان ایران امروز اشاره کرد که همگی در برلین و بعضاً با زبان آلمانی انجام گرفته‌اند. او سال‌ها به برگزاری دوره‌های متفاوت خوانش در باب فلسفه‌ی کانت، هگل، دیلتای، آگوستین، هایدگر، مبانی فلسفی جامعه‌شناسی تاریخی، مبانی علم فرهنگ، تأثیر سه نقد کانت در علوم اجتماعی برای انجمن جامعه‌شناسی ایران در دانشگاه تهران، مجمع حکمت اسلامی قم و در مؤسسه‌ی اشراق پرداخته است. علاوه بر انتشار صدها مقاله و درس‌گفتار در نشریات، کتاب‌های مبانی فلسفی علم فرهنگ (به کوشش انتشارات علمی و فرهنگی) و اتمسفر زاینده‌رود به مثابه میراث فرهنگی توسط محمد‌علی مرادی در دست نگارش است. او از مدعیان فقدان وجود کافی و تدریس صحیح مبانی نظری و تئوری‌های جامعه‌ی معماری است، بدین سبب مصاحبه‌ی پیش رو درباره‌ی تأملی بر تئوری‌های معماری از منظر او می‌باشد.
شاید بهتر باشد که پیش از پرداختن به تئوری‌های معماری، تعریفی از تئوری، نحوه‌ی شکل‌گیری و کاربرد آن ارائه دهید.
همه‌ی تئوری‌ها به طور ضروری، سیستمی از ایمان و اعتقاد هستند که می‌خواهند ایده‌ای را دنبال کنند و در آن مسائلی را در ارتباط با هم قرار دهند، چنانکه می‌کوشند تا تکه‌تکه‌های جهان را گرد هم آورند. بدین شکل، تصوری از نوعی «نظم اشیا» مطرح می‌شود که چگونه در این نظم‌بخشی می‌توان یک کلِ بزرگ‌تری را ساماندهی کرد. در واقع تئوری‌ها، پایه‌های سیستمی از تفکر هستند که نظمی ایمانی و سیستماتیک را در معنا‌بخشی جهان دنبال می‌کنند و همچنین به واسطه‌ی برقراری ارتباط میان عناصر تکه‌تکه شده که در این دستگاه، نظام‌مند شده‌اند، جهان را برای انسان قابل معنا و فهم می‌گردانند، وگرنه جهانِ تکه‌تکه شده می‌تواند سرگیجه‌آور باشد. این در مورد همه‌ی تئوری‌ها صدق می‌کند؛ از جمله برای تئوریِ معماری که خود را با این سؤال مشغول می‌دارد که بر کدام «اصل»، بخشی از ساختمان با کل آن به هم تنیده می‌شوند. در جهان چگونه اشیا نظم می‌گیرند؟ این نظم اشیا بر چه اصلی استوار است؟ در واقع تئوری‌ها کارکردی شبیه به متافیزیک دارند و بر پایه‌ی اصلی «Prinzipien» می‌کوشند تا جهان را نظم بخشند، چرا که متافیزیک در جایگاه فلسفه‌ی اولی بنا دارد تا «هستنده به مثابه هستنده» را با اتکا به کم‌ترین اصل ساماندهی کند تا بشر، نظمی خردمندانه را حداقل در ذهن متصور شوند.
بنظر شما تفاوتی میان مبانی نظری و تئوری وجود دارد؟
در واقع نظریه همان ترجمه‌ی تئوری است. در اینجا مجال پرداختن به اینکه تا چه اندازه این ترجمه درست است یا نه نمی‌باشد، اما می‌توان گفت که هر تئوری بر مبانی خاصی استوار است. بدین شکل، هنگامی که ما می‌خواهیم سیستمی طراحی کنیم، نیاز داریم تا آن را به حداقل اصل کاهش دهیم و بر پایه‌ی آن حداقل اصل، بتوانیم نظام‌مندش کنیم، آن اصل‌ها مبانی هستند و آن نظامی که بر آن اصل‌ها استوار است، تئوری نام دارد.
تئوری معماری چیست و به چه کار معمار می‌آید؟
تئوری معماری با خود معماری متفاوت است، بدین شکل که معماری خودش یک امر «پرکتیکال» (Practical) می‌باشد و ابعاد عملی بسیاری دارد. در واقع معماری، نوعی طراحی است و از ایده تا طراحی و در ادامه در اجرا، روندی است که می‌توان بر روی آن تأمل کرد، اما اکنون باید دید بین طراحی و تئوری چه نسبتی وجود دارد؟ در پرسش به این سؤال که «تئوریِ معماری چیست» می‌توان گفت: «تئوری معماری تلاشی است در راستای هر‌چه خردمندتر کردن امر ساختن». تئوری، اساساً به مفاهیم، گزاره‌ها و در ارتباط قرار دادنشان در نظامی منسجم و سیستمی که واجد انسجام درونی است، فکر می‌کند؛ پس با این تفصیل است که باید گفت تئوری، فرمی از «تفکر مفهومی» رخدادهای معماری می‌باشد. پس در آغاز، معماری اتفاق می‌افتد یا تحقق پیدا می‌کند و سپس از بطن آن، تئوری بیرون کشیده می‌شود؛ معماری، آغازین است و تئوری، پسین. پس معمار باید به هنگام طراحی، بیش از هر چیز تئوری را از خود دور کند، چرا که معماری را نمی‌توان با تئوری به وجود آورد. معماری نسبت جدی و بی‌واسطه‌ای با عمل دارد و یک کنش و کار عملی است، اما در مورد اینکه تئوری به چه کار معمار می‌آید، می‌توان گفت: «تئوری به ذهن معمار انسجام می‌دهد، تلاش می‌کند تا دانش و فرهنگ معماری در ذهنیت او انباشته شود و در روند این انباشت ــ که در سطح فردی می‌تواند نوعی ابعاد تاریخی به خود بگیرد ــ خلاقیت‌های معمارانه زمینه‌ی بروز پیدا می‌کنند». اینکه بیان می‌کنم معمار می‌بایست هنگام طراحی، تئوری را از خودش دور کند تا بتواند با خلاقیت، منبعی برای ارتقا و بالندگی دانش و تئوری معماری شود، بدین معنا است که تنها از طریق دانستن تئوری‌ها می‌توان آنها را از خود دور کرد. در حالت جهل به تئوری‌ها، در واقع چیزی نیست که کسی بخواهد از خود دور کند، پس دانستن تئوری امری ضروری می‌باشد، چرا که یک خلاقیت ناب معمارانه، در نقطه‌ی صفر و خلأ و ناشی از الهام هرگز شکل نمی‌گیرد! آفرینشِ امرِ نو، در بطن تاریخ انجام می‌شود و برای اینکه بتوانیم به تاریخ توجه کنیم، ناچاریم تا درباره‌ی آن تئوری داشته باشیم، اما همواره می‌دانیم که ما نمی‌خواهیم تاریخ را تکرار کنیم، بلکه می‌خواهیم چیزی بر آن بیفزایم و این هم‌افزایی، نسبت دوگانه‌ای درباره‌ی تئوری برای ما فراهم می‌کند؛ از یک سو باید از آن فرار کنیم و از سوی دیگر به آن نیاز داریم.
تئوری‌های معماری چگونه ارزیابی می‌شوند؟
تئوری‌های معماری همواره با سنجه‌ی خِرد ارزیابی می‌شوند و رسانه‌ی خرد نیز، چیزی جز مفهوم و دستگاه مفهومی نیست. تئوری‌ها شامل مفاهیم، گزاره‌ها، محمولات و انسجام آنها با هم هستند که می‌توانند جریان پر‌آشوب را به نظمی خردمندانه تبدیل نمایند. معماری همچون زندگی، واجد کثرت بی‌پایان است و ما نیز نیاز به کثرت داریم؛ چرا که روح زندگی با کثرت عجین می‌باشد. اما امور کثیر، بیش از هر‌چیز، باید در ذهن ما وحدتی ایجاد کند و تئوری معماری این وظیفه را به عهده دارد. در یک کلام، تئوری‌های معماری می‌بایست دارای مبانی بوده و تا درجه‌ای واجد صورت‌بندی انتزاعی و کلی از امور مشخص باشند.
در این بین، معماری به مثابه‌ عمل معمارانه چگونه اتفاق می‌افتد؟
معماری به مثابه‌ یک عمل باید بیش از هر چیز دیگری «وفادار به زندگی» باشد؛ چرا که معماری در پاسخ به زندگی به وجود آمده است. از این رو، معماری در گرایش عمومی و اصلیش، همواره معطوف به عمل بوده و خصلتی عمل‌گرایانه دارد؛ بدین شکل که معماری در دفترهای معماری رخ می‌دهد، دانشگاه‌ها برای دفترهای معماری تدارک می‌بینند و خروجی آنها، ساختمان‌های احداث شده در شهرها و روستاهای کشور می‌شود. نمی‌توان گفت که در کشوری مباحث پیچیده در مورد معماری وجود دارد، اما ساختمان‌های آن از جنبه‌ی معماری، ساختمان‌های بدی هستند، چرا که اصل و اساس معماری آن چیزی است که به منصه اجرا می‌رسد. همه‌ی تئوری‌ها و دیگر دانش‌ها که در ذهن معماران یک کشور اندوخته می‌شوند، باید منجر به شکل‌گیری بناهایی خوب، در جهت ارتقای سطح کیفی زندگی مردم آن سرزمین باشند و تحقق چنین امری جز این نیست که معمار، بیش از هر چیز دیگری این نکته را بداند که طراحی باید برای اجرا طراحی شود و نه برای مسابقه. مسابقه یک تمرین است، برای روزی که معمار چیزی که قابل اجرا باشد، طراحی نماید. هر‌چند هم، در یک چارچوب کلان، اگر اجرا نشد، به‌هر‌حال ذهنیت معماری را در یک فضای فرهنگی ارتقا می‌دهد، اما معمار به طور اساسی باید همواره فکر کند که چگونه این طراحی می‌تواند اجرا گردد و مورد بهره‌برداری قرار گیرد.
تئوری‌های معماری که به جوامع اروپایی تعلق دارند، چه نسبتی با معماری ما داشته و این تئوری‌ها چه نقشی را در ایران ایفا می‌کنند؟
تئوری‌های معماری در جوامع دیگر از جمله اروپا، جزء لاینفک دانش بشری هستند و ما همواره نیاز داریم تا آنها را بیاموزیم، چرا که چیزی بجز دانش در اختیار نداریم تا بتوانیم زندگی خودمان را تا حدی معقول سازیم، اما همواره همه‌ی دانش‌ها از جمله معماری، در بستر «بود‌گی» و بودن هر مردمی شکل می‌گیرد. این را از جنبه‌ی بحث هویتی نمی‌گویم، بلکه از جنبه‌ی وابستگی جدی به زندگی عرض می‌کنم و زندگی نسبتی جدی با جهان ما دارد که شامل طبیعت پیرامون است. تعبیر آلمانی آن «Umwelt» است؛ یعنی هر پدیده‌ی فرهنگی در نسبت جدی و جدایی‌ناپذیر با محیط اطرافش، یعنی آب، خاک، آتش و باد، قرار دارد. به طور مثال، یکی از مهم‌ترین تئوری‌های معماری اروپا از آنِ ویتروویوس می‌باشد که در ده کتابش گنجانده شده و قدیمی‌ترین متنی است که در این حیطه در دست داریم. در جست‌و‌جوی منشأ هنرِ ساختن، زبان و معماری در «تناوردگی» انسان در یک سطح آورده می‌شوند. این سطح از تاریخ، منشأ ساختمان را به سرعت بیان می‌کند که از طوفان و جرقه‌ی آتش روشن می‌شود و انسان را در این جهت هدایت می‌نماید که می‌خواهد خودش را گرم کند، از این رو، انسان‌ها گرد آن جمع می‌شوند. او به طور برق‌آسا آتش را می‌شناسد و می‌خواهد زندگی را حفظ کند، بنابراین می‌کوشد ساکن شود و با ایجاد اجاق یا محل آتش، «پیش محل انسانی» شروع می‌شود و «جامعه» ظهور پیدا می‌کند. بدین وسیله است که انسان ارتباط میان خود و خانه را نشان می‌دهد. در همین بستر، گاتفرید زمپر (Gottfried Semper) به‌عنوان یکی از بزرگ‌ترین معماران و تئوریسین‌های معماری قرن نوزدهم، چهار عنصر معماری را در سال 1851 با این موضوع پیوند می‌زند. او به طور ساده شده‌ای بیان می‌کند که در آتش، نوزاد معماری مشاهده می‌گردد که نخستین و مهم‌ترین عنصر اخلاقی هنر ساختن است. آیا این محوریتِ آتش است که در مناطق کویری یا استوایی حکمفرما است یا شاید این آب می‌باشد که در آنجا معماری را رقم زده است؟ خلاصه آنکه ما ناچاریم تئوری‌های دیگران را بیاموزیم تا ذهنمان ورزیده شود، اما ایجاد شابلونی از آنها، روح اندیشه و فرهنگ را به تباهی می‌کشد و باید با نقادی و سنجش‌گری نسبت به آن برخورد کرد.
شکل‌گیری تئوری‌های معماری در بستری مانند ایران که دارای تمدنی غنی و واجد معماری‌های خاصی در نقاط مختلف آن است، چگونه رخ می‌دهد؟
واقعیت این است که این موضوع بر‌می‌گردد به شرایط حصول علم در ایران؛ بدین شکل که دانشگاه‌های ما واقعاً دانشگاه شوند و از حالت مدرسه یا «school» به دانشگاه یا «universität» تبدیل شوند. غرض این است که بین پژوهش بنیادین و عملیاتی تفکیک قائل شویم. استادانی که استاد تمام هستند، باید بتوانند تئوری‌پردازی کنند، تمامی کنش‌ها را رصد نمایند و آنها را در فرم دانش آکادمیک که همان دستگاه مفهومی است، ارتقا دهند. اگر معماری، در دفترهای معماری تحقق می‌یابد، کار تئوری‌پردازی در آکادمی صورت می‌گیرد. تعامل و رفت و برگشت بین این دو نهاد است که باید به طور عمیق صورت پذیرد. اینجا در عالی‌ترین سطح، «تئوریسینِ معمار» که کار دانشگاهی، دغدغه‌ی اصلی اوست، باید انتخاب کند که کجا می‌خواهد بایستد. نمی‌توان همه جا بود. محل تئوری دانشگاه است و همه‌ی کارهای عملی را باید در دانشگاه مورد نقد و سنجش قرار داد. استادی که خودش دفتر طراحی دارد، نمی‌تواند کار خودش را بسنجد، نقد کند و از آن «تئوری» بیرون بکشد.
در واقع ما نیاز به طرح یک پرسش فلسفی داریم و آن اینکه «منِ» اندیشنده‌ی ما، در هر رشته‌ی علمی، از جمله معماری و در بطن این فرهنگ و جامعه، کجا ایستاده است؟ هدف او چیست؟ غایت زندگی او کجاست؟ او از کدام منظر به جهان نگاه می‌کند و سپس خود فرد، این پرسش را از خویشتن نماید که کجای جهان و کجای ایران ایستاده است؟ و نسبت این دو چیست؟ البته این یک کار عمیق فلسفی است که افراد در هر رشته‌ای، از جمله تئوریِ معماری، باید متن‌های اصلی فلسفی و پایه‌ای هر علمی را به طور دقیق خوانده باشند و آنها را در رشته‌ی خودشان بسط دهند. این «بزرگ‌ترین چالش ما» در نیم‌قرن آینده خواهد بود. می‌توان گفت جرقه‌های این آگاهی در حال جوانه زدن است و ما کم‌کم اعتماد به نفس آن را به دست می‌آوریم تا بیان کنیم، ما نیز مردمی هستیم که می‌خواهیم بسیار متمدن و با‌ فرهنگ، نگاه خود را به جهان و زندگی‌ای که ناشی از بودِ‌گی ماست، داشته باشیم. این کار، البته از آن دست کارهایی نیست که یک هنر‌پیشه به صِرف اینکه در فیلمی معروف شده، به خود جرأت دهد تا درباره‌ی چنین موضوعاتی اظهار نظر نماید یا اینکه کسی که حرفه‌اش معماری است، اگر یک گارکردانی به او گفت بیا در فیلم من بازی کن سراسیمه به دعوت او آری گوید؛ این کاری جدی است که به سیر سال‌ها باید آن را تدارک دید.
نظر شما راجع به کتاب‌هایی که توسط برخی استادان ایرانی درباره‌ی تئوری‌ها و مبانی نظری معماری نوشته شده، چیست ؟
اینها تلاش‌هایی ارزنده‌، شریف و قابل تقدیر ــ از جنبه‌ای که ما دغدغه‌ی دانش داریم ــ هستند، اما هنوز در آنها نمی‌توان جدیتی دید. صرفاً گردآوری و اندیشه‌های بریده شده از کتاب‌های اروپایی و آمریکایی هستند که سرهم‌بندی شده‌اند، گویا سوژه‌ی آنها در مرکزشان قرار ندارد. روایت‌های گوناگون و گاه متناقص گرد آمده‌اند و به صورت هیبریدی در کنار هم گذاشته شده‌اند، بدون اینکه درک روشن و شفافی از جنبه‌ی تئوریک و فلسفی نویسنده با خود همراه داشته و آنها را در نظمی منطقی ساماندهی کرده باشند. اگر روزی کسی بخواهد شرایط حصول دانش معماری را بررسی کند، یکی از مهم‌ترین کارها همین تاریخ و تحولات این کتاب‌ها خواهد بود. این کتاب‌ها برای ما، به‌عنوان ایرانیانی که به دانستن ذهنیت معماری گذشتگان و فرم فکر کردنشان از جنبه‌ی تئوریک علاقمند است، جذاب خواهد بود، اما نشانگر آن است که ما چگونه از جنبه‌ی نظری به جهان تئوریک معماری نظاره کرده‌ایم.
یکی از مهم‌ترین کتاب‌های موجود با شهرت جهانی در زمینه‌ی تاریخ تئوری‌های معماری کتاب Hanno waler kruft با نام تاریخ تئوری‌های معماری است و کتابی دیگر که به فریتس نویمایر (Fritz Neumeyer)، استاد دانشگاه برلین تعلق دارد و نام متن‌های پایه‌ای برای تئوری معماری بر آن نهاده شده که با یک مقدمه تلاش کرده تا چهل متن مهم از تئوری معماری را در طول تاریخ آن ــ البته تنها در دایره‌ی میدانی اروپا ــ جمع‌آوری کند. تورقی در این دو کتاب، سطح و استاندارد کتاب‌هایی را که دوستان ایرانی در این زمینه نوشته‌اند، به خوبی به خواننده‌ی اهل کتاب و پژوهش ایرانی نشان می‌دهد. شاید بتوان کتابی نه درباره‌ی تاریخ معماری ایران، بلکه کتابی درباره‌ی «تاریخ تئوری‌های معماری در ایران» نوشت و این پراکندگی، گسست و بریده‌بریده فکر کردن ایرانیانی را که کتابی راجع به تئوری معماری نوشته‌اند، به همراه عجله‌کاری و اضطرار در ذهشان نشان داد.
شما خود با نگاهی انتقادی، در حیطه‌ی تئوری‌های معماری پژوهش کرده‌اید و سرفصل‌هایی متفاوت از آنچه که در جامعه‌ی دانشگاهی حال حاضر ایران وجود دارد، تبیین نموده‌اید. ممکن است کمی راجع به این محتوا توضیح دهید؟
من سال‌هاست که فلسفه را به طور حرفه‌ای می‌خوانم و درس می‌دهم؛ یعنی زندگی من از این راه می‌گذرد و از آنجا که دغدغه‌ی من، شرایط حصول علم در ایران می‌باشد، مباحث تئوری‌های معماری و شکل‌گیری دانش معماری را از جنبه‌ی فلسفی دنبال می‌نمایم. چون فلسفه را پایه‌ی همه‌ی علوم می‌دانم، از این بابت باید تا حدی که امکان آن هست، تحولات سایر علوم را از منظر فلسفی دنبال کنم. بنده با رسانه‌هایی نیز، به طور همه جانبه همکاری می‌کنم. بنابراین از آنجا که بحث در مبانی را دنبال می‌نمایم، کوشش کردم نه تاریخ معماری، بلکه تاریخ تئوری‌های معماری را با الگو‌گیری از کتاب نویمایر درس دهم و حلقه‌های مفقوده‌ای را که در مباحث او وجود دارد (به واسطه‌ی اینکه او برای آلمانی‌ها نوشته و من برای ایرانی‌ها درس می‌دهم) به گونه‌ای دیگر تشریح کنم. در این سرفصل‌ها، به‌عنوان مثالی کوچک، کوشش کردم تا نشان دهم جهان تئوری معماری، خطی نیست و مباحثی که اکنون تحت عنوان پست‌مدرن و معماری پایدار طرح می‌شوند، از جنبه‌ی نظری و تئوریک در قرن‌های گذشته طرح شده‌اند و اکنون اروپاییان به آنها رجوع مجدد نموده‌اند. اینها مانند قله‌ی کوهی است که پایه‌ای در اعماق آن تمدن دارد و ما تنها از کتاب‌های دسته دوم در بهترین حالت آن و در حالت معمول از طریق ژورنال‌های معماری، بروشورها و وب‌سایت‌ها به ظاهر آن توجه می‌کنیم.
هدف بنده این است که نشان دهم علوم، یک سری مبانی دارد که آنها را باید از سرچشمه خواند و از مُدها دوری نمود؛ وانگهی خودِ همین مدها ریشه‌ای عمیق در تمدن و فرهنگ اروپا دارد. در این سرفصل‌ها، نخست به بیان رابطه‌ی ساختن تفکر و ایمان و اینکه اساساً معماری هنری نمونه است یا اینکه دانشی با الگو، پرداخته‌ام. در گام بعد، به ویتروویوس و آلبرتی توجه کرده‌ام که از نظم ستون‌ها به سوی نظم دیوار حرکت می‌کنند. سوم، تمایز قاعده‌ی کار برای قرارداد و نوآوری در نزد ویتروویوس را مورد بحث قرار داده‌ام. چهارم، به عقلانیت قرن هجدهم و تئوریِ استاتیکی و روند خرد علمی پرداخته و پنجم، دگردیسی ارزش معماری در روح تکنیکی را مورد مباحثه قرار داده‌ام. ششم، استاتیک فضا و فرم هستی مشخص (Dasein) و فرم‌های مؤثر. هفتم، به زیبایی حقیقت، گفتار هنری و ساختارمندی (konstruktion)؛ هشتم، معماری تئوفونیک و تئوری معماری به مثابه‌ پایه‌ی آغازین پیشرفت و در گام نهم، پس از مدرن شدن، به سوی زبان از دست رفته‌ی معماری. بنده فکر می‌کنم اینها مباحثی هستند که در زبان فارسی تازگی داشته باشند، چرا که فردی که فلسفه خوانده، به معماری توجه می‌کند؛ بدین شکل از جنبه‌ی اسلوب و تکوین شاید متفاوت‌تر باشد.

منتشر شده در : پنج‌شنبه, 12 آگوست, 2021دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: