آژانس اجرایی تحصیلی و دفاتر مالیاتـــــــی، ترجمه‌ی لادن مصطفی‌زاده
نمای عمیق (شفافیت در معماری اسلامی ایران)، جعفر اعرابی

معماریت معاصر اصفهان، رویکردهای نو و تلاش برای اندیشه‌ورزی در امتداد معماری گذشته
سهند منشی، اشکان قانعی
رتبه نخست مشترک، بخش جایزه‌ی مقالات نقد و توصیفی معمــــــاری، پنجمیـن دوسالانه‌ی ملی معماری و شهرسازی ایران 1401

هنگامی که با چشم‌انداز معماری زمینه‌گرا به مطالعه‌ی میدانی در برخی از آثار معماری که از اواخر دهه‌ی چهل شمسی به این سو در اصفهان طراحی و ساخته شده‌اند نگاه می‌کنیم به این نتیجه می‌رسیم که معمارانی بودند که در آثارشان تلاش کردند زمینه‌ی شکل‌گیری اثر و فهمی که از امتداد تاریخ معماری ایران داشتند را در کاربری‌های مختلف بیازمایند. این بناها جدا از مقیاس و اندازه‌ی خود، هرکدام تاثیراتی بر این شهر گذاشته‌اند چرا که قابلیت تک تک آنها این است که در نوع خود بیانی نخستین را در دوران معاصر داشته‌اند. آنها پیشنهادهایی بودند برای کاربری‌هایی که پیش از این مسبوق ‌به ‌سابقه نبوده است. این کاربری‌ها یا دچار تکرار تجربیات قبل در حوزه‌ی طراحی معماری بودند و یا تجربه‌ی عملکردی را پیش از این نداشتند. رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی در کنار نوع خاصی از تفکر و مدیریت شهری در این انفعال نقش داشتند. ما در این مقاله‌ی نقد نظری بناهایی را مورد بررسی قرار دادیم که خوشبختانه در منابع و سایت‌های اینترنتی تخصصی معماری به صورت نوشتاری و غیر نوشتاری معرفی شده‌اند و خوانندگان می‌توانند برای درک بهتر تصویری این آثار به این منابع مراجعه کنند.
«کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری»
(معمار: مهندسین مشاور پلشیر (محمد رضا قانعی)؛ سال ساخت: 1381 کاربری: فرهنگی؛ کارفرما: شهرداری شهر اصفهان؛ موقعیت: خیابان گلدسته، روبه‌روی پارک هشت‌بهشت)، «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» (معمار: مسعود جهان‌آرا؛ نشانی: خیابان مطهری، تقاطع پل فلزی؛ سال ساخت: ۱۳۴۸-۱۳۴۷ شمسی)، «فرهنگسرای فرشچیان» (معمار: فرهاد احمدی، فرزین تولائیان و جلال اسدی اسکندری؛ نشانی: خیابان توحید، تقاطع پل آذر؛ سال پایان ساخت: 1385) و «مجتمع تجاری عباسی» (معمار: الیاس یاسی گبای؛ نشانی: خیابان آمادگاه، روبه‌روی مهمان‌سرای عباسی؛ سال ساخت: دهه‌ی 1350) را می‌توان از نخستین‌ها در نوع خود در شهر اصفهان دانست. برای اولین بار در این شهر به نام کتابخانه (به ‌عنوان عملکرد اصلی)، مجتمعی معماری شد که علاوه بر کارکرد نمادینی که در مجاورت یکی از شاخص‌ترین بناهای تاریخی (کوشک هشت‌بهشت) می‌یافت، دارای فضاهایی مرتبط با عملکرد فرهنگی نیز بود که همه‌ی آنها در یک بنا تمرکز می‌یافت. سالن اجتماعات و فضاهای خدماتی مرتبط از آن جمله به حساب می‌آیند. در مورد کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان باید گفت که نخستین‌بار بود که در شهر اصفهان مجموعه‌ی اختصاصی برای حضور کودکان و نوجوانان و به هدف آموزش و پرورش آنها بر پا شد که قرار بود نمونه‌ای باشد برای پروژه‌های مشابه آتی در آینده. در برنامه‌ی مدیریت شهری دهه‌ی 1350 مجتمع تجاری عباسی (آمادگاه) قرار بود محلی برای خدمات متمرکز به گردشگران باشد؛ مرکزی برای فروش و عرضه‌ی صنایع دستی در پیوند با مهمانسرای عباسی و شاید در رقابت با مجموعه‌ی تاریخی نقش جهان. فرهنگسرای فرشچیان از آن ‌رو نخستین است که برای اولین بار در اصفهان یک مجموعه‌ی فرهنگی، آگاهانه سبک پست‌مدرنیسم را تبدیل به بیانیه‌ی خود کرد.
«مجتمع مسکونی امین» و «نگین جلفا» (معمار: علی‌اکبر صارمی، تقی رادمراد؛ نشانی: محله‌ی جلفا، جنب چهارسوقی‌ها و نهر شایج؛ سال ساخت: 1365) مسیر دیگری را در روند معمول معماری مجتمع‌های مسکونی در پیش گرفتند و تبدیل به پیشنهادی نوآورانه برای مجموعه‌های مشابه شدند. در این دو بنا عنصر آب و هم‌پیوندیش با مسیر آنها تاثیرات خود را در شکل‌گیری فرم گذاشته است. انحناهای موجود در پوسته‌ی این دو بنا تحت‌ تاثیر دو لبه‌ی متفاوت بوده که اولی تابعی از حاشیه‌ی رودخانه‌ی زاینده‌رود و دومی تابعی از محور مادی بودند. پوسته و فرم شکل گرفته، محتوای هر دوی این بناها را با بافت و عناصر معماری هم‌جوار با آنها پیوند می‌دهد و شاخص‌ترین عامل برای تحلیل در بستر شکل‌گیری آنها می‌شود. نگرش معماران به نحوه‌ی سازماندهی فضاهای داخلی نیز جالب‌ توجه است. در مجتمع امین، معماری فضاهای داخلی با توجه به فرم طولی دو بلوک شمالی و جنوبی کاملا الگوی مدرنیسمی دارد ولی در نگین جلفا با توجه به ابعاد زمین و علی‌رغم چند طبقه بودن بنا، چیدمان واحدهای مسکونی بر اساس الگوی حیاط مرکزی سازمان‌دهی شده است. این را می‌توان در دو اثر «خانه‌ی قانعی (معماران: محمدرضا قانعی و اشکان قانعی؛ سال اتمام پروژه: 1391؛ موقعیت: خیابان میر، حد فاصل پل هوایی و میدان فیض) و «خانه‌ی آبان» («معماران: گروه طراحی، فضا، رویداد و شهر (محمد عرب و مینا معین‌الدینی)؛ مساحت: 450 مترمربع؛ کاربری: مسکونی؛ سال اتمام پروژه: 1397؛ نشانی: جنوب مجموعه‌ی میدان نقش‌جهان و هم‌جوار با بازار حسن‌آباد) به‌ عنوان بنای مسکونی تک‌خانواری جست‌وجو کرد. دو پروژه‌ای که کارفرماها همان معماران بناها بودند و تلاش کردند مسکن‌شان تبلور خواسته‌های شخصی و خاستگاه‌های فکری‌شان باشد. «مجتمع تجاری ماهور» (معماری: دفتر فرایند منطقی در طراحی معماری (الهام گرامی‌زاده و احسان حسینی)؛ نشانی: ابتدای خیابان توحید میانی، هم‌جوار با کلیسای حضرت مریم(ع)؛ سال اتمام :1393) هم از سنت مرسوم ساخت مجتمع‌های تجاری در اصفهان به سمت بیان جدیدی حرکت کرده که در آن اولویت را به پیوند با محیط و بستر خود و احترام به بناهای مجاور گذاشته است. تفاوت این ده بنا با جریان غالب معماری در ایران و شهر اصفهان طی دهه‌های گذشته به زاویه‌ای بود که با این جریان ایجاد کردند. هرچند ردپای آن را می‌توان خواسته یا ناخواسته بر اساس شرایط حاکم بر دورانی که هر کدام از این بناها شکل گرفته ردیابی کرد. آنچه که اهمیت دارد فرایند متفاوتی است که این بناها خارج از سازوکار مرسوم در شکل‌گیری‌شان پیمودند. درک این فرایند مهم است و بناها به همان اندازه با یک تحلیل پدیداری مورد بررسی قرار می‌گیرند. در واقع به نظر می‌رسد فرایندی که خالقان هر اثر طی کردند بیش از آنکه مبتنی بر یک نگاه پدیداری باشد، میلی است با رجعت به مفاهیمی که در ذهن خود از معماری کردن برخلاف جریان مرسوم دوره‌شان در حوزه‌ی ساخت‌وساز پرورانده بودند.
ارزشیابی کردن در اینجا دانستن این است که هر بنا چگونه به ارزش‌های محیط پیرامون خود توجه کرده است و آن را شایسته‌ی این دانسته که درونی‌اش کند؛ محیطی که پیش از ساختن بنا وجود داشته و خود دارای ارزشی به‌ذات بوده است. محیط‌هایی که به‌وفور در اصفهان وجود دارد و درهم‌تنیدگی از ویژگی‌های منحصربه‌فرد معماری، شهری، طبیعی، فرهنگی و اجتماعی آن است. سوژه‌هایی که خود دارای ارزشی به‌ذات هستند و در اینجا اثر معماری تلاش کرده در امتداد این ارزش‌ها حرکت کند.
تحلیل‌ها به ما نشان می‌دهد که به جز خانه‌ی قانعی که در پیرامونش هیچ ویژگی شاخصی مشاهده نمی‌شود مابقی بر اساس میزان توجه معمار، تحت‌ تاثیر بستر طبیعی یا انسان‌ساخت خود بوده‌اند. «مجتمع فرهنگی فرشچیان» در حاشیه‌ی رودخانه‌ی زاینده‌رود ساخته شده و معمار آن برای اینکه بر عنصر آب تاکید کند و آن را در پیوند با رودخانه قرار دهد، تقریبا تمام میان‌سرای (حیاط میانی) مجتمع را که گشایشی به پارک حاشیه‌ی رودخانه دارد تبدیل به حوضی بزرگ نموده است. سوال این است که در جاییکه به‌وفور آب وجود دارد چرا باید به حضور آن در بنا تاکید شود؟ معمار «مجتمع امین» با مسئله‌ای به ‌مراتب پیچیده‌تر مواجه شده است. سایت این مجتمع هم بر عنصر طبیعی حاشیه و رودخانه اشراف دارد و هم از آن مهم‌تر بر یکی از فاخرین بناهای تاریخی ایران یعنی پل خواجو که توجه خود را با یک فرم منحنی در بدنه نشان داده و به حضور هر دو عنصر ادای احترام نموده و حتی آن را درونی کرده است.
«مجتمع اداری پلی اکریل» با اینکه در هم‌جواری رودخانه قرار گرفته است به نوع دیگری نسبت به حضور زاینده‌رود واکنش نشان می‌دهد. او در فرم و نمای بیرونی خود از پل خواجو به‌ مثابه‌ی یک عنصر انسان‌ساخت برای گذر از همین رودخانه که در فاصله‌ی حدود هزار متری قرار گرفته، بهره می‌برد.
«کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» عمومی‌تر برخورد می‌کند. این بنا از ریتم دهانه‌های پل‌های تاریخی روی رودخانه بر شکل‌گیری فرم و نمای بیرونی خود بهره می‌برد. هنگامی که از هم‌جواری صحبت می‌کنیم این پرسش به وجود می‌آید که شعاع عناصر و محیط‌های تاثیرگذار بر اثر معماری که قابلیت انتقال ارزش‌های خود را دارد به چه میزان است؟ خانه‌ی آبان با اینکه آگاهانه پیرو دانه‌بندی بافت مسکونی هم‌جوار با خود است ولی به‌شدت چشم‌انداز گنبدهای نقش‌جهان صرفا برای ایجاد گشایش‌های بصری به این عناصر تاریخی، خانه را تحت‌ تاثیر قرار داده است. «مجتمع تجاری ماهور» رویکرد دیگری دارد، گشایش‌هایش برای عدم خدشه‌دار کردن دید و منظر کلیسای تاریخی چسبیده به آن از سمت خیابان ایجاد شده است.
چگونه معمارانی که ده بنایشان معرفی شد تلاش کردند آثارشان را با بستر پیوند بزنند؟ بخش مهمی از این چگونگی به دانش پیشین آنها، شرایط موجود در پروژه و نحوه‌ی درکشان از بستر مربوط است و می‌توان مانند نگاه هنرمندان تا حدودی این نحوه‌ی مواجهه را شخصی و منوط به تاویل مخاطبینشان دانست. اما عواملی که به ‌طور کلی به ‌عنوان «معیارهای ملموس» و «غیر ملموس» در نظر گرفتیم تفاوت آنها را با دیگر بناهای ساخته شده در شهر اصفهان نشان می‌دهد و این را در چند رویکرد می‌توان بررسی کرد:
1.اثرگذاری: این بناها می‌توانند نمایندگان جریانی باشند از نظرورزی‌ها در خصوص معماری ایرانی در اصفهان که از اواخر دهه‌ی 1340 آغاز و تا دوران معاصر ادامه یافته است. این جریان ارتباط مستقیمی با تحولات معماری ایران در طی این چند دهه دارد و اینکه جریان اصفهان (ورای تاثیرپذیریش از روند معماری معاصر در ایران) چه تاثیری بر معماری معاصر ایران گذاشته یک پرسش بنیادین است که باید به آن پرداخته شود.
اولین مسئله‌ای که در طرح این پرسش به ذهن متبادر می‌شود، میزان تاثیرگذاری است که منظر عملکردی هرکدام از این ده بنا زمان بهره‌برداری با خود به همراه داشته است. در واقع باید پذیرفت که در روند ارزش‌گذاری برای هر بنا میزان تاثیرگذاری آن بر مخاطبین بسیار دارای اهمیت است. منظور از مخاطبین، کلیه‌ی بهره‌بردارانی هستند که به‌ نوعی این بناها را مصرف می‌کنند و هم بنا بر آنها تاثیر می‌گذارد و هم خود آنها بر بنا. این بهره‌برداران می‌توانند شهروندان در بناهای عمومی یا مالکین در بناهای خصوصی باشند. اینجا شاید از ارزش‌های زیبایی‌شناسانه‌ی معماری که لزوما معماران عهده‌دار تحلیل آن هستند باید دوری کرد و به خود مخاطبان عام پرداخت که آیا با بناها ارتباط برقرار کرده‌اند و به حیات و شاید تکامل آنها کمک نموده‌اند یا خیر؟ این مسئله ارتباط مستقیمی با پیوند مخاطب با جوهره‌ی مکانی دارد که هر اثر مدعی پرداختن به آن است.
مخاطب به واقع کیست؟ همان کسی که در نقش مطالبه‌گر با توجه به پیوندی که با جوهره‌ی مکانی که هر اثر به‌ وجود آورده است از معماران معاصر بخواهد که با آموختن از این آثار معماری به ارتقای آنچه که در آن می‌زیند، اقدام کنند. این یک مطالبه‌ی عمومی است که می‌تواند در نقش شهروند عمل نماید و مدیریت شهری و معماران را تحت فشار قرار دهد که به ارزش‌های محیطی و امتداد سنت معماری ایرانی توجه کنند یا کارفرمایانی باشند که از معماران خود بخواهند، هر چند نازل از تفکرات جاری در این بناها برای فضا و محیط خود بهره ببرند.
ارزیابی این ده بنا نشان می‌دهد که در وهله‌ی نخست با توجه به تولیدات محتوایی که حول‌وحوش هر کدام از این آثار صورت پذیرفته، پرداختن (و نه شاید تاثیرپذیری) به آنها در قلمروی معماران بوده و شهروندان و مخاطبین عمومی کمترین نقش را در آن داشته‌اند. این مسئله را می‌توان از دو جنبه بررسی کرد. اول اینکه همانطور که در فصل‌های پیشین در مورد آن گفته شد، جریان غالب معماری در ایران که بنیادش بر کالایی‌سازی فضا و تربیت مصرف‌کننده‌ای با حداقل مطالبه‌گری برای ارتقای کیفیت فضای زیسته است، مخاطبینی را به وجود آورده است که نباید هیچ پیوندی با جوهره‌ی زمینه و بستر خود ایجاد نمایند. جنبه‌ی دوم را می‌توان در مثلث «معمار-اثر- برنامه‌ی اثر» جست‌وجو کرد که موجب شده است میزان اثرپذیری بناها در مخاطبین عام به کمترین میزان خود برسد. مجتمع تجاری عباسی به دلیل اینکه در برنامه‌ی خود علی‌رغم ارزش‌های فضایی که ایجاد کرده در خدمت گروه خاصی بوده (گردشگران مرتبط با مجموعه‌ی مهمان‌سرای عباسی)، بعد از چند دهه بهره‌برداری صرفا به دلیل موقعیت خاص قرارگیری در شهر اصفهان و همچنین وجود کاربری‌های تجاری عمدتا فرهنگی، تا حدودی جاذب حضور شهروندان بوده است. مجتمع فرهنگی فرشچیان به علت برنامه‌ی افراطی خود در حوزه‌ی نمادسازی‌های فرمال از عناصر معماری ایران، عملا هیچگاه نتوانست ارتباط سازنده و بالنده‌ای را حداقل با طبقه‌ی فرهنگی جامعه برقرار نماید و صرفا به علت وجود نهادها و فضاهای فرهنگی توانسته به حیات خود ادامه دهد. کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری سرنوشت دیگری دارد. با اینکه پذیرای رویدادهای فرهنگی شهر است ولیکن به خاطر روحیه‌ی آوانگاردی که در دوره‌ی خود داشت و عدم پذیرش این رویکرد توسط مدیران وقت، نتوانست ایده‌های خود را برای تبدیل شدن به یک فضای شهری که مملو از رویدادهای فرهنگی و اجتماعی باشد تحقق بخشد.

کتابخانه مرکزی اصفهان، مهندسین مشاور پلشیر (محمد رضا قانعی)؛ سال ساخت: 1381

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان

مجموعه آمادگاه، الیاس یاسی گبای؛ سال ساخت: دهه‌ی 1350)

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان با اینکه امکان تاثیرگذاری در مقیاس شهر را داشت ولیکن تقریبا از یادها رفته است و ارزش‌های بصری آن در فرم بیرونی و نمای آن، که حداقل می‌توانست حاضرین در فضای سبز حاشیه‌ی رودخانه را تحت‌ تاثیر قرار دهد در محاصره‌ی درختان پیرامون تقریبا محو شده است. مجتمع تجاری ماهور با اینکه چند سال از آغاز بهره‌برداری آن می‌گذرد تنها به خاطر چند برند تجاری موجود در خود، خریداران را به درون خود می‌کشد و کماکان بخش مهمی از آن غیر فعال است. این در حالی است که به خاطر ماهیت تجاری خود و عدم نظارت مدیریت، ارزش‌های فضایی آن به‌شدت تحت‌ تاثیر تابلوها و نوع گرافیک متاثر از حضور فروشگاه‌ها قرار گرفته است.
هنگامی که به بناهایی در حوزه‌ی مسکن (کاربری مسکونی) می‌پردازیم شرایط تنها در تک‌خانوارها کمی بهتر است. سازوکار اقتصادی موجود در حوزه‌ی ساخت‌وساز شهری، آن دست‌ودل‌بازی‌هایی که برای ایجاد فضاهای عمومی و نیمه‌خصوصی که هنوز در دهه‌ی 1350 و 1360 در مجتمع‌های مسکونی امکان بروز داشت را به ‌هیچ‌ عنوان برنمی‌تابد، اگر هم فضاهایی عمومی (خدماتی) در داخل مجتمع‌های مسکونی پیش‌بینی شود صرفا برای افزایش ارزش نقدی واحدهای مسکونی است و نه ایجاد فضاهایی در امتداد معماری گذشته‌ی ایران. اگر در مجتمع مسکونی نگین جلفا ما با انواع توالی فضایی تحت غالب یک محیط درون‌گرا مواجه بودیم در حال حاضر این فضاها آن ‌هم در مجتمع‌های لوکس معنایی غیر از لابی، اتاق بیلیارد، سالن برگزاری جشن‌ها، استخر، جکوزی و… ندارد. در مجتمع مسکونی امین، اگر در بیرون احترام به بستر طبیعی (زاینده‌رود) و مصنوعی (پل خواجو) را شاهد هستیم، در درون بنا واحدهای مسکونی به‌شدت تابع الگوهای زیستی غربی هستند.
در خانه‌ی قانعی و خانه‌ی آبان به‌ عنوان سکونت‌گاهی تک‌خانواری با توجه به اینکه معماران خود کارفرما هستند و تلاش دارند خانه،‌ مصداقی از اندیشه‌ورزی آنها در مورد فضای زیست‌شان که با گذشته‌ی معماری بستر خود پیوند برقرار می‌کند باشد، تا حدودی تاثیرگذاریشان بر مخاطب عام امیدوارکننده‌تر است. این دو بنا در طول بهره‌برداری خود به ‌طور ناخودآگاه بر روی ذهنیت هر آن کسی که در بنا رفت ‌و آمد دارد تاثیر گذاشته‌اند و چه چیزی از این مهم‌تر که آنها دوباره بر مفهوم خانه‌ی شخصی بازاندیشی می‌کنند و حتی به تقلید از این فضاها تلاش می‌کنند از معماران خود بخواهند خانه‌ای بسازند که علاوه بر شخصی‌سازی فضا و کالبد، ردپایی از گذشته‌ی تاریخی که در امروزشان امتداد یافته دیده شود. خانه‌ای صرفا برای مصرف شخصی و نه برای بازار مسکن.
2.بومی و غیر بومی: در اینجا مسئله‌ی درک جوهره‌ی اصفهان مهم است. جوهره که نزدیک شدن و دریافت کردن آن نه به ‌مثابه‌ی یک گردش‌گر و نه در تصاویر و متن‌ها بلکه به ‌طور کامل از طریق زیستن در آن حاصل می‌شود. اصفهان برآمده از لایه‌های معنایی و مفهومی بسیار است که دانستن نظام نشانه‌ای و دلالت‌هایش نه فقط با شناخت فضا و کالبدش بلکه از طریق درک امتداد تاریخی آن در فضای زیسته‌ی انسانی حاصل می‌شود. فضای زیسته‌ای که اجتماع، فرهنگ و اقتصاد را دربرمی‌گیرد و پیوند باشنده را در بستر انسانی و طبیعی آن امکان‌پذیر می‌کند.
در ده بنای معرفی شده، پنج بنای موجود را معماران غیربومی معماری کرده‌اند (مجتمع تجاری آمادگاه، مجتمع فرهنگی فرشچیان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مجتمع مسکونی امین و نگین جلفا). این معماران اگر چه تلاش کردند انعکاس بستر شکل‌گیری طرح‌شان را در بناها ایجاد کنند منتها هیچکدام‌شان به‌ واقع ساکن اصفهان نبوده و جزئی از این سازوکار پیچیده نبودند. حال این پرسش مهم مطرح می‌شود که آیا می‌توان از منظر بومی و یا غیربومی بودن معماران تفکیکی میان این پنج بنا و بناهایی که معمارانشان در این بستر زیسته‌اند قائل شد؟ اصلا این تفکیک به چه کارمان می‌آید و چه مولفه‌هایی را باید برای این تفکیک در نظر گرفت؟
بی‌شک چنانچه هر معماری بخواهد رویکردهایی را برای توجه به زمینه و بستر شکل‌گیری طرح در نظر بگیرد و آن را به ‌عنوان مولفه‌هایی در فرایند کار خود پایدار نماید به یک اصل می‌رسد؛ او چنانچه بخواهد به ادراکی صحیح از جوهره‌ی مکان طرح برسد باید با لایه‌های معنایی متعدد آن مکان ارتباط برقرار نماید و این مسئله با زیستن در آن مکان محقق می‌شود. آنچه گفته شد یک حکم کلی است ولی هنگامی که به سراغ جزئیات می‌رویم مسئله‌ی رویکرد معماران بومی و غیربومی تا حدود زیادی شخصی شده و به فضای زیسته‌ی آنها مربوط می‌شود. با یک مثال و تعمیم آن به دیگر بناها سعی در توضیح آن خواهیم داشت، با ذکر این نکته که مسئله‌ی معمار بومی و غیربومی نیاز به تحلیل‌های گسترده‌ای دارد.
یکی از نقدهایی که معماران شناخته‌شده‌ی بومی در اصفهان به مجتمع فرهنگی فرشچیان (معمار غیر بومی) وارد می‌کنند، تبدیل حیاط مرکزی این مجتمع به حوض آب است و اینکه در جاییکه آب فراوان بوده (حاشیه‌ی رودخانه‌ی زاینده‌رود) چه ضرورتی بر این کار بود که آب را این‌گونه معمار به داخل بنا آورده و تلاش کرده با این کار پیوندی را میان رودخانه و اثر خود ایجاد نماید؟ این معماران بر اهمیت عنصر آب واقف بوده‌اند ولیکن همانطور که در بناهای معماران بومی ملاحظه می‌شود حضور آب نه به ‌عنوان یک عنصر شاخص بلکه در درون بنا و به صورت موردی و در تکمیل مفهوم فضاهای داخلی مورد استفاده قرار گرفته است. (نگاه کنید به کتابخانه‌ی مرکزی و خانه‌ی آبان) همین تفاوت در نگاه به آب را می‌توان در نوع نگاه به فضاهای داخلی کاربری‌های مسکونی دنبال کرد.
مجتمع مسکونی امین تلاش کرده بازتعریف جدیدی از ارتباط با بستر طبیعی و انسان‌ساخت پیرامون خود برقرار نماید. مجتمع مسکونی نگین علاوه بر این کار به درون‌گرایی معماری ایرانی به ‌طور کلی توجه کرده و واحدهای مسکونی را در پیرامون یک فضای باز مرکزی با لحاظ نمودن فضاهای عمومی و خصوصی گرد آورده است. منتها هر دوی این مجتمع‌ها که معمارانشان غیربومی هستند هنگامی که به واحدهای مسکونی می‌رسند به‌شدت رویکرد غرب‌گرایانه را در مسئله‌ی خانه در پیش می‌گیرند و از الگوهای فضایی آن تبعیت می‌کنند. در خانه‌ی آبان و خانه‌ی قانعی که هر دو معمارانشان بومی هستند وضعیت به‌ گونه‌ای دیگر است. حس درون‌گرایی که شاخصه‌ی معماری ایرانی است در فضای درونی این دو خانه جریان دارد و جوهره‌ی خانه‌ی ایرانی در آنها احساس می‌شود. هنگامی که به گذشته‌ی حرفه‌ای معماران این دو بنا نگاه می‌کنیم علاوه بر اینکه آنها سال‌ها در این شهر به فعالیت در حوزه‌ی معماری پرداخته‌اند شهرساز نیز بوده‌اند و همگی از ابتدای فعالیت، دغدغه‌ی اصفهان را داشته و رویکردی نقادانه را نسبت به وضعیت این شهر در پیش گرفته‌اند. فعالیت مداوم در این محیط و بستر موجب شده که آنها در ذهن خود به ‌طور مرتب به محتواسازی در خصوص چگونگی مواجهه ‌شدن با شهر بپردازند و نظرورزی نمایند.
همان معماران و جریانی که خانه‌ی قانعی را ساختند دو دهه پیش از آن، کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری را معماری کردند (گفتیم که از بسیاری جهات خانه‌ی قانعی در امتداد کتابخانه‌ی مرکزی است). این پروژه را اگر در کنار بنایی همچون مجتمع فرهنگی فرشچیان قرار دهیم، می‌بینیم که تفاوت‌های معمار بومی و غیربومی خود را نشان می‌دهد. علی‌رغم ضعف‌ها و نقصان‌های موجود، عملکرد و تاثیرپذیری کتابخانه‌ی مرکزی بسیار موفق‌تر از مجتمع فرشچیان بوده و این در حالی است که در نگاه اول با توجه به رویکرد به‌شدت آوانگاردی که کتابخانه‌ی مرکزی داشت به‌ نظر می‌رسید مجتمع فرشچیان با زمینه‌ی فکری اصفهان بتواند بهتر ارتباط برقرار نماید. بعد از حداقل دو دهه از فعالیت هر دو بنا شاهد آن هستیم که کتابخانه‌ی مرکزی با بستر و زمینه‌ی خود پیوند پایدارتری را برقرار نموده است.
3.اتصال: پرسشی که مطرح می‌شود این است که آنچه که از سنت قدمایی ما در زمینه‌ی معماری‌کردن وجود داشته و در منابع مختلف سازوکارش را به ما نشان داده‌اند و از کارکرد افتاده است از ناآگاهی و عدم اتصال ما به منابع نشأت می‌گیرد و یا اینکه به‌راستی با نیازهای اکنون همخوان نیست؟ این را نمی‌توان انکار کرد که زبان معماری در جغرافیا و منطقه‌ی ایران تبدیل به مفهومی غامض شده که در گفت‌وگوی سازنده با زبان جهانی نیست.
در ایران با همگون‌سازی بافت‌های شهری مواجه هستیم که نسبت مستقیمی با نظام اقتصادی حاکم بر آن دارد. به جای ساختن، مکان‌ها تولید می‌شوند و برنامه‌ریزی‌های از بالا به پایین، جای هرگونه دوباره‌اندیشی و خلاقیت را گرفته است و در نهایت شهرها دچار همگون‌سازی شده‌اند. اتصال دوباره به معنایی که از گذشته به ما رسیده، نیازمند تخطی‌کردن و به پرسش گرفتن همه‌ی این رویکردها است. ما یا می‌توانیم با این جریان‌های یکسان‌ساز و منفعت‌طلب همراه باشیم و معنای زیستن را از دست بدهیم و یا با رها شدن به یک قوام‌یافتگی در زندگی روزمره‌ی خود برسیم.
معماران در دوره‌ی معاصر باید با این فهم آغاز کنند که طرح‌های فرادست (جامع، تفصیلی و…) تبدیل به عاملی برای برهم‌ خوردن سیمای کالبدی، فضایی، اجتماعی، اقتصادی، جمعیتی و فرهنگی شهرها شده‌اند و لازم است جامعه‌ی معماری که به‌شدت محافظه‌کار شده پی ببرد فضا و کالبد به‌ عنوان یک زمینه و مصداق قابل دگرگون شدن است.
معماران نیازمند آن هستند که امروز و در ابتدا با کنشگری، آنچه که بر سر معماری ایران آمده را مفهوم‌سازی کنند و به خلق و گشایش فضاهای جدید بیاندیشند. معماری در ایران نیازمند حال‌وهوایی تازه است و مخاطبین باید در فضاهایی مکان‌مند سکونت کنند تا بتوانند امتداد رخدادهای تاریخی و اجتماعی خود را با توجه به دستاوردهای فناورانه در آن درک کنند.
در اصفهان می‌توان حوزه‌ی اتصال معاصریت و گذشته‌ی خود را در چند مفهوم به‌شدت در‌هم‌تنیده جست‌وجو کرد. در اصفهان پس از دوره‌ی صفویه، محتوای فلسفه‌ی معماری‌ از نظرورزی‌های تاریخ اندیشه‌ی ایران نشأت گرفته و مهمترین شاخصه‌ی بستر این شهر است. این اندیشه‌ی فلسفی همان «مکتب اصفهان» است و اگر از منظر «منطقه‌گرایی» مورد بررسی قرار گیرد، خاستگاهی است که معماران می‌توانند با کمک آن به برخی از وجوه معماری در اصفهان پی ببرند.
وجه اول آن کالبدی است که جنبه‌های زیستگاه اصفهان را نشان می‌دهد. این جنبه‌ها محتوای ساختاری شهر و معماری را در این شهر می‌سازند. مسائل مختلفی در این میان دخیل هستند که مهمترین آنها توجه به مسائل اقلیمی، توجه به ساختار طبیعی شهر (رودخانه، مادی‌ها، کوه و…)، جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی و نقش و موقعیت شهر در جغرافیای ایران و… است.
وجه دیگر آن که جنبه‌های کالبدی را نیز تحت‌ تاثیر قرار می‌دهد زمانی است که تمام عناصر شهر، بیان استعاری به خود گرفته و باید به‌ عنوان شکل‌ها و مفاهیم زمینه مورد خوانش قرار گیرند. این خوانش دارای اهمیت بالایی است چرا که اگر به‌‌درستی فهم نشود ممکن است معماران معاصری که دل در گروی امتداد سنت قدمایی دارند آثارشان به پوسته‌ای ضعیف و سطحی از آن استعاره‌ها تبدیل شود و اصفهان به تمامی این بیان را کامل کرده است.
وجه نهایی که باید به آن توجه کرد جانمایی عملکردهای سمبلیک در شهر است که هنرمندانه و به ‌طور نبوغ‌آمیزی در دوره‌ی صفویه به‌ حد کمال مورد توجه قرار گرفته است. کاخ‌ها، باغ‌ها، خیابان‌ها، میدان‌های شهری و… تا خانه‌ها و بازارچه‌ها نه‌ تنها هرکدام عملکرد خاص خود را داشته‌اند بلکه سمبلی بودند از فعالیت و نقشی که در یکپارچگی شهر ایفا کرده‌اند. به این ترتیب همه‌ی این‌ موارد در یک بافت هم‌پیوند یکدیگر را تکمیل می‌کردند.

مجموعه فرشچیان، فرهاد احمدی، فرزین تولائیان و جلال اسدی اسکندری؛ 1385

مجموعه مسکونی امین، علی‌اکبر صارمی، تقی رادمراد؛ 1365

مجموعه‌ی مسکونی نگین، علی‌اکبر صارمی، تقی رادمراد؛ 1365

مجتمع اداری پلی آکریل، اصفهان، 1353

خانه‌ی آبان، محمد عرب و مینا معین‌الدینی، گروه طراحی، فضا، رویداد و شهر، 1397

خانه‌ی قانعی، محمدرضا قانعی، مهندسین مشاور پلشیر، اصفهان

وجه کالبدی این ده بنا را می‌توان در چشم‌انداز مدرنی که هرکدام از معماران به گذشته‌ی تاریخی اصفهان داشته‌اند جست‌وجو کرد. در مجتمع تجاری آمادگاه امتداد ریتم مدرسه‌ی چهارباغ در قالب توجه به جزئیات مصالح و تزئینات، در مجتمع فرهنگی فرشچیان در استفاده از هندسه‌ی ناب ایرانی و تناسبات به ‌کار رفته در آن، در مجتمع تجاری ماهور استفاده از فرم درون‌گرای معماری ایرانی و ایجاد میان‌سرا در آن و در خانه‌ی آبان به‌ نوعی دیگر دعوت به درون و زیست درون‌گرای ایرانی را می‌توان ملاحظه کرد.
ساختار طبیعی شهر که هم انسان‌ساخت است و هم طبیعی، ردپایش در چند اثر دیده می‌شود. توجه به ریزدانگی و بافت فشرده‌ی خانه‌های محدوده‌ی جنوبی گنبدخانه‌ی مسجد جامع عباسی در خانه‌ی آبان، قرارگیری کلیسای بیت‌الحم در همسایگی مجتمع تجاری ماهور و فضای سبز پارک حاشیه‌ی رودخانه‌ی زاینده‌رود در بنای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از این دسته هستند.
از منظر جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی و همچنین موقعیت شهر در ایران شاید سه بنا باشند که بتوانند هرکدام یک هویت مستقل را برای شهر به شکل نمادین تعریف نمایند. برای اصفهان مجتمع تجاری آمادگاه، کتابخانه‌ی مرکزی اصفهان و مجتمع پلی‌اکریل دارای این ویژگی‌ها هستند. هر سه‌ی این بناها کاربری عمومی دارند و مکان‌یابی آنها به صورتی است که بی‌واسطه در ارتباط مستقیم با مخاطبین خود هستند. میزان دعوت‌کنندگی آنها به ترتیب از زیاد به کم است و هر کدامشان را یک معمار صاحب‌سبک بنا نهاده است.
این سه بنا نشان می‌دهند که به‌ جز در مواردی خاص، معماران به یک وحدت رویه در معماری کردن بناهای شاخص در اصفهان نرسیده‌اند و هر کدام زمینه را از نگاه خود تاویل و تفسیر می‌کنند. به همین خاطر است که نمی‌توان مجموعه آثار معاصری را در اصفهان برشمرد که به صورت یکپارچه و در عین حال متمایز، چهره‌ی شهر را در امتداد گذشته تعریف کرده باشند؛ بناهایی که نمادی از معاصریت شهر اصفهان باشند و در خاطره‌ها بمانند.
جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی که ارتباط مستقیمی با زندگی مردم شهر دارد و در نظریات معاصر در خصوص زمینه‌گرایی و منطقه‌گرایی جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده است در این ده بنا تا حدود زیادی گنگ و مبهم است. این را می‌توان در بناهای عمومی بیشتر دید و درک کرد. مجتمع تجاری آمادگاه تبلوری از یک میدان شهری است و در واقع هدف اصلی ساخت آن ایجاد فضایی در اتصال با مهمان‌سرای عباسی است و بیشتر برای خدمات گردشگری در نظر گرفته شده. عدم اتصال کالبدی آن با بافت مسکونی سمت شمال، این هدف را بیشتر تقویت می‌کند. در حال حاضر نیز با همه‌ی جذابیت‌های خود نتوانسته به ‌طور موثری تبدیل به فضایی فرهنگی و اجتماعی شود و شاید این بار را تنها کتاب‌فروشی‌های آن بر دوش می‌کشند.
اهدافی که زمان احداث کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری برای ایجاد مرکزی شبیه به ژرژ پمپیدو و ایجاد فضایی در پیوند با فضاهای شهری پیرامون و محلی برای تعاملات اجتماعی در نظر گرفته شده بود به ‌علت نوع مدیریت و نگهداری عملا از بین رفت. صفه‌ی بزرگ اطراف این بنا فضای خالی است و از روی عمد ارتباط آن را هم با بنا و هم با محیط پیرامون قطع کرده‌اند و خود بنا که باید کتابخانه‌ای برای یک شهر باشد عملا از کارکرد افتاده است.
این مسئله برای مجتمع فرهنگی فرشچیان به‌ نوعی دیگر اتفاق افتاده ‌است. این بنای پست‌ مدرن (تلفیقی از معماری ایرانی و رومی) که عملکرد اصلی آن ایجاد یک فضای فرهنگی در کلان‌شهر اصفهان است و فضای بازی رو به رودخانه‌ی زاینده‌رود دارد عملا با اهداف خود در تعارض جدی قرار گرفته. امکان نفوذ از اطراف به درون این فضای باز امکان‌پذیر است اما با آوردن آب به میان‌سرای بزرگ آن به صورت حوضی بزرگ عملا از نظر معماری فرصت ایجاد یک فضای بینامکانی از بین رفته است. نوع مدیریت و بهره‌برداری از آن نیز مزید بر علت شده تا به جای فعالیت‌های غنی فرهنگی و هنری در آن، با یک سکوت و برهم‌ریختگی عملکردی مواجه باشیم.
پیدا کردن، نشان دادن و بیان استعاری در تک‌تک این ده بنا به‌وضوح و بیشتر در حد ساماندهی فضایی و کالبدی مانده است و کمتر می‌توان از منظر استعاری، میراثی از گذشته را در امتداد امروز و برای فردا در آنها تشخیص داد. در میان این بناها کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شاید آن غنای لازم را در فرم و کالبد بیرونی خود به‌خوبی نشان داده است. استفاده از فرم‌های منحنی که از قاب قوسین ایرانی الهام گرفته شده و توالی آنها که ایجاد ریتم می‌کند، می‌تواند نمونه‌ی مناسبی باشد از اینکه چگونه می‌توان استعاره‌ی فضای مدرسه‌ی سنتی را در یک مرکز آموزشی و پرورشی معاصر امتداد داد.
همانگونه که اشاره شد جانمایی عملکردهای سمبلیک در اصفهان در بناهای اصفهان علاوه بر اینکه از نوعی اندیشه‌ورزی جامع نشات می‌گرفت در عین حال تابعی از شرایط پیرامونی خود نیز بود. شش بنای مجتمع آمادگاه، خانه‌ی آبان، مجتمع تجاری ماهور، مجتمع مسکونی امین، مجتمع اداری پلی‌اکریل و کتابخانه‌ی مرکزی اصفهان همگی در بافت تاریخی اصفهان و در هم‌جواری با بناهای ارزشمندی قرار گرفته‌اند که عملکرد هر کدامشان حوزه‌ای از شهر را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد.
مجتمع آمادگاه روبه‌روی مهمان‌سرای عباسی قرار دارد که قدمت آن به زمان صفویه‌ی باز‌می‌گردد و با بازسازی‌ای که در دهه‌ی 1340 بر روی آن انجام شد تبدیل به مرکزی برای گردشگری گردید و در واقع برنامه‌ی مجتمع آمادگاه هم این بود که پلازایی برای فروش و عرضه‌ی صنایع دستی برای این مجموعه‌ی گردشگری بزرگ باشد و عملکرد سمبلیک آن را افزایش دهد.
خانه‌ی آبان در هم‌جواری گنبدخانه‌ی مسجد جامع عباسی، به عملکرد سمبلیک این مجموعه به ‌عنوان یک عنصر شاخص بصری آگاه بود و به این خاطر تا آنجا که توانست از نظر بصری گشایشی به این شاهکار عصر صفویه گشود. مجتمع تجاری ماهور تلاش کرد که به عملکرد بصری گنبدخانه‌ی کلیسای بیت‌الحم توجه ویژه‌ای داشته باشد و با تغییرات در فرم خود از محور خیابان توحید، سیما و منظر این اثر تاریخی را مخدوش نکند.
دو بنای مجتمع مسکونی امین و مجتمع اداری پلی‌اکریل، هرکدام به نوعی با اثر فاخر پل خواجو مواجه شدند. اولی به خاطر نزدیکی بیش از حد به این بنا به قول محمد بهشتی ادب‌ورزی در کنار این شاهکار جهانی را به حد اعلا رساند و به ‌هیچ ‌وجه عملکرد سمبلیک آن را تحت ‌تاثیر خود قرار نداد و دومی ریتم، حرکت و گره‌های موجود در این پل را مورد توجه قرار داد و آن را با خیالی راحت‌تر به ‌علت وجود فاصله از آن، در سایت جدید نشاند.
4. ویژگی‌های خودی: ماهیت همه‌ی گفت‌وگوهایی که حول‌وحوش هماهنگی میان بستر و اثر معماری شکل می‌گیرد در نقد دستاوردهای معماری و شهرسازی مدرنیسم معنا می‌یابد. منطقه‌گرایی خود یک نظریه‌ی انتقادی است و یکی از رویکردهای انتقادی، که هم‌دستی سازوکار حاکمیت و اندیشه‌ی مدرنیسمی را نشان می‌دهد؛ نوعی از هم‌دستی که باعث نگاه از بالا به پایین می‌شود و در راستای اهداف حاکمیت است. تقویت ویژگی‌های خودی با ارائه‌ی روش‌ها و معیارهایی برای حفظ و تجدید حیات خصوصیات منطقه، می‌تواند در مقابل این هم‌دستی مقاومت نماید.
منطقه‌گرایی در مقابل همگونی و یکنواختی و بی‌مکانی که جریان‌های مدرنیستی به‌راه انداخته‌اند مقاومت می‌کند و در عین حال در دام تاریخ‌گرایی بیش از حد نیز نمی‌افتد. در واقع اثر جدید این امکان را فراهم می‌کند که میان خود و پیرامونش تعامل صورت پذیرد. منطقه‌گرایی از دل زمینه‌گرایی بیرون آمده است. زمینه یا Context که از ارتباط، اتصال و هم‌نشینی و هم‌بافی نشأت می‌گیرد می‌تواند از درون چالشی در مباحث خود ایجاد نماید. این چالش، زمانی اتفاق می‌افتد که یک دستورالعمل مشخص، ماهیت زمینه را در یک منطقه مشخص کند و یکدستی و سیطره‌ی مطلق یک شیوه‌ی ساخت و یک شیوه‌ی هم‌زیستی با بناهای دیگر را توصیه و هر نوع متن دیگر را جهت جلوگیری از تبادل فرهنگی نفی نماید.
در نفی این تفکر می‌توان به بنای مجتمع مسکونی امین اثر فیلیپ جانسون اشاره کرد. این بنا با اینکه یک اثر مدرن است و از شیوه‌های خلق فضا و کالبد در معماری ایرانی تبعیت نمی‌کند اما در هم‌نشینی کامل با پل خواجو قرار می‌گیرد و ریتم و ماهیت آن پل را درونی می‌کند. به‌قول تادائو آندو معماری کشف بنایی است که سایت آن را می‌طلبد. اثر فیلیپ جانسون به ما می‌گوید هنگام طراحی و ساخت در متن تاریخی، توجه به زمینه و در عین حال القای روح زمان باید به ‌عنوان یک اصل کلیدی مورد توجه طراح قرار گیرد.
مجتمع مسکونی امین دارای فرم منحنی است که از فرم رودخانه‌ی زاینده‌رود تبعیت می‌کند و هنرمندانه در کنار این اثر طبیعی می‌نشیند. این اتفاق به ‌نوعی دیگر در مجتمع مسکونی نگین جلفا هم اتفاق می‌افتد ولی این ‌بار معمار تا حدی به بستر و زمینه‌ی اثری که قصد خلق آن را داشته توجه کرده و تلاش نموده آنچه از درون‌گرایی در معماری ایرانی را فهم کرده در یک مجتمع مسکونی مدرن به مخاطب نشان دهد.
آثاری همچون مجتمع آمادگاه، کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری و مجتمع فرهنگی فرشچیان می‌توانند به ما نشان دهند که زمینه‌گرایی را می‌توان با یک رویکرد معرفت‌شناسانه در شهر مورد خوانش قرار داد؛ چرا که هر سه به تمایزهای قسمت‌های مختلفی از سه منطقه‌ی‌ شهر اشاره می‌کنند. هر سه‌ی این بناها جزئی از اجزای شهر هستند که نیروها و ویژگی‌هایشان صرفا درونی نیست بلکه به محیط و پیرامون خود وابسته هستند؛ در واقع شهر در آنها امتداد یافته است و بنا نیز در شهر.
در ذهن پدیدآورندگان این سه بنا آنچه که اهمیت داشته ایجاد یک محیط مطلوب شهری است که به صورت مجموعه‌ای یکپارچه احساس شود. در برنامه‌ی این بناها حضور شهروندان دارای اهمیت بوده و به این خاطر تلاش کرده‌اند پیوستگی و یکپارچگی را با بافت پیرامونی برقرار و مظاهر هر قسمت را در قسمت دیگر جاری کنند.
مسئله‌ی طراحی شهری در هر سه بنا خود را نشان می‌دهد. هر کدام از آنها در بافت شهری پیرامونشان که می‌توانست دچار ایستایی شود حیات و پویایی به ارمغان آوردند. پس معماری و ساخت آنها روندی است در طراحی شهری با فرایندی مستمر که در انطباق با کالبد شهر به نیازهای در حال تغییر شهروندان پاسخ می‌دهد. در معماری زمینه‌گرا آنچه که اهمیت دارد این است که پروژه‌های معماری نه به‌ مثابه‌ی یک عنصر منفرد بلکه باید به ‌مثابه‌ی جزئی از طراحی شهری باشند که این امر را باید در بینشی که نسبت به بافت شهری و چگونگی استفاده از آن حاصل می‌شود جست‌وجو کرد.
مجتمع اداری پلی‌اکریل در کنار سه بنای دیگر این امکان را با توجه به ریتم و فرم پل خواجو فراهم آورده است که نه یک بنای منفرد بلکه پیشنهادی برای طراحی پوسته در دو محور مهم شهری (متقاطع) باشند. باید توجه داشت که هر زمینه‌ی متن شهری دارای مقیاس، حجم، فرم فضایی، مصالح و شیوه‌ی معماری و شهرسازی ویژه‌ی خود است و این چهار بنا به‌خوبی توانسته‌اند پاسخی برای این ویژگی‌های معماری و شهرسازی باشند.
در مباحث زمینه‌گرایی، پروژه‌های معماری باید به ‌مثابه‌ی جزئی از طرح‌های طراحی شهری باشند و چگونگی استفاده‌ی مردم از فضاهای شهری را تعریف کنند. مجتمع تجاری آمادگاه، کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری و مجتمع فرهنگی فرشچیان از آن دسته بناهایی هستند که در برنامه‌ریزی‌های اولیه و ایده‌پردازی‌های معمارانش، حضور مردم نقش پر رنگ و گاه تعیین‌کننده‌ای داشته است. این سه بنا به‌گونه‌ای در ذهن معمارانش شکل گرفته که گویی حتی کاربری شبانه‌روزی برای آنها قائل بودند. اما سوال اساسی اینجاست که علاوه بر مدیریت و نگهداری غلط این بناها که هرکدام می‌توانستند جاذبه‌ای برای حضور شهروندان باشند چرا عملا این اتفاق نیفتاد؟
آنچه که در معماری زمینه‌گرا می‌تواند وحدت‌بخش بنای جدید با عناصر ساختمانی و غیر ساختمانی پیرامون خود باشد این ده بنا هر یک به ‌نوعی رعایت کرده‌اند و این وجه تمایز آنها با دیگر ساختمان‌های معاصر موجود در شهر است که شامل این موارد می‌شود: خط افق آسمان، فاصله‌ی بین ساختمان‌ها، تناسب پنجره‌ها، برجستگی‌ها و فرورفتگی‌های نما، درها و سایر عناصر فرمیک، شکل کلی بنا، محل و نحوه‌ی مدخل ورودی بنا، جنس مصالح، پرداخت و بافت نما، الگوی سایه‌ی حاصل از حجم، مقیاس بنا و محوطه‌سازی‌های انجام ‌شده. تمام موارد فوق در ده بنا، حاصل اندیشه‌ی معمارانش است که آگاهانه وحدتی را با دیگر بناها و محوطه‌های هم‌جوار با خود ایجاد کرده‌اند. این وحدت بنا به اندیشه‌ی معماران و ضرورت‌های موجود شکل‌ گرفته و می‌توان عمل آنها را تابعی از رویکردهای مرتبط با زمینه‌گرایی دانست.
معماران به ‌جز پروژه‌های مسکونی خانه‌ی آبان و خانه‌ی قانعی (به ‌علت فرم درون‌گرایشان) به ایجاد یک منظر ذهنی قوی از معماریشان برای شهر توجه کرده‌اند. این توجه بر یکی از اهداف طراحی شهریِ ادراکی زمینه‌گرا که ایجاد یک منظر ذهنی قوی از شهر است متمرکز شده. می‌توان در هرکدام از این بناها یکی از شاخصه‌های طراحی شهری ادراکی زمینه‌گرا را شاخص‌تر یافت، البته این دلیلی نمی‌شود که فاقد سایر شاخصه‌ها باشند. پنج شاخصه‌ی این بناها به این شرح هستند:
1. شاخصه‌ی اول: مجتمع فرهنگی فرشچیان تلاش می‌کند با چشم‌اندازی پست‌مدرن به فرم‌ها و فضاهای ایرانی و تلفیق آن با فرم‌های دیگر (همچون تئاتر رومی) ذهنیت تازه‌ای را پدیدار کند که باشنده‌ی بیرون و داخل این فضا امکان تجربه‌ی انسانی جدیدی داشته باشد.
2.شاخصه‌ی دوم: کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری می‌کوشد از مفهوم سه‌بعدی فراتر رفته و ابعاد جدید فضایی را بر روی مخاطب بگشاید. در این میان بنای کاخ هشت‌بهشت از نظر الگوبرداری بی‌تاثیر نبوده است.
3. شاخصه‌ی‌ سوم: مجتمع اداری پلی‌اکریل تابعی از مقتضیات زمانه‌ی خود است و خواستار آن است که هویت پوسته‌اش ایرانی باشد و به این‌خاطر از آرایه‌های معماری ایرانی بهره می‌گیرد.
4. شاخصه‌ی چهارم: در مجتمع تجاری آمادگاه برای اولین‌بار در اصفهان بنایی در شهر، معماری می‌شود که به ساختارهای اجتماعی و فضایی محیط اطراف خود با نگاهی مدرن توجه دارد.
5. شاخصه‌ی پنجم: در نهایت در مجتمع تجاری ماهور، توجه به عنصر خیابان توحید در اندیشه‌ی معماری‌اش جاری است. خیابانی که محور پیاده‌اش در درون بنا امتداد می‌یابد و بدنه‌اش بخشی از هویت یک خیابان مهم شهری را می‌سازد.
5. پست ‌مدرن: مفهوم طراحی در زمینه و هماهنگ با زمینه به‌ عنوان یکی از مولفه‌های اندیشه‌ی پست‌مدرنیسم در تقابل با اندیشه‌ی مدرنیسم به موضوع روز معماری تبدیل شد. از دهه‌ی 1340 که بناهایی همچون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مجتمع تجاری آمادگاه ساخته شدند تا متاخرترین این ده بنا یعنی خانه‌ی آبان، می‌توان این موضوع را دنبال کرد.
پذیرش آگاهانه‌ی عناصر سنتی می‌تواند همچون خانه‌ی قانعی و مجتمع تجاری ماهور، درونی‌کردن سایه‌ی تاریخی بنای پیش از خود باشد یا همچون بنای مجتمع مسکونی امین احترامی تمام‌عیار به بنای تاریخی هم‌جوار خود. در ادامه می‌تواند تبدیل به یک شناخت و هویت‌شناسی نظام‌مند از موقعیت فرهنگی خود شود همانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و یا مجتمع فرهنگی فرشچیان. پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا همین پذیرش آگاهانه، پابندی به قیدوبندهایی نیست که معماری مدرنیسم سعی داشت آن را از هرگونه بومی‌گرایی، ملی‌گرایی و تاریخ‌گرایی آزاد کند؟
مسئله اینجاست که در جهان‌بینی مدرنیسم، انسان به یک واحد عملکردی در یک دستگاه همه‌جانبه با ساختاری منطقی و مبتنی بر عدد تبدیل شده است. همه‌چیز قابل سنجش است، نمونه‌ی آن مسکن است که همچون یک ارگانیسم عملیاتی از مجموعه‌ی قوانین پیروی می‌کند. وقتی از مسکن صحبت می‌شود مواجهه‌ی معمار با خانه‌ی خود می‌تواند این جهان‌بینی را به نقد بکشاند. خانه‌ی قانعی و خانه‌ی آبان پیشنهاد معمار است برای خانه‌ای که می‌خواهد در آن سکنی گزیند. معمار اینجا در نقش کارفرما است و خانه‌ی خود را می‌خواهد؛ خانه‌ای که نه لزوما تابعی باشد از قوانین، بلکه خانه‌ای برای خود و خانواده‌اش که کارفرما (معمار) در ذهن خود می‌پروراند. هر دو خوانشی از تاریخ معماری ایران دارند و هر دو به بستر شکل‌گیری اثرشان اندیشیده‌اند و هر دو می‌خواهند محل سکنی‌گزیدنشان امتدادی از گذشته باشد. مکان‌ها متفاوتند و بر این اساس نوع مواجهه‌ی متفاوتی را با فضا و بستر پیرامونی خود می‌طلبند. هر دو خانه در مکان خودشان می‌نشینند ولی تفاوت در ساختار، فضا، کالبد و حتی مواد مصالح به ‌کار رفته بسیار است.
در عصر کنونی که پس‌مانده‌های تفکر مدرنیسمی تا مغز استخوان، ساختار آپارتمان‌سازی و انبوه‌سازی مسکن را شکل داده است و مصرف‌کنندگانِ فضا را ناچار به زیستن در این ارگانیسم‌های عملیاتی می‌کند و همان مصرف‌کننده، دیگر کارفرمای ساخت‌وساز خانه‌ی خود نیست، این دو خانه می‌توانند نمادی از رویاهای کارفرماها برای مکانی باشند که در آن زیستن را به‌معنای واقعی تجربه کنند.
معماران در این ده بنا به ‌نوعی «معماری مقاومت» را بازتعریف کرده‌اند. معماری‌ای که برعکس مدرنیته که داعیه‌ی انقلاب داشت خواستار تحولی آرام و پیوسته در معماری شهری است. معماری مقاومت تمایل به مشارکت فعال در توسعه‌ی جامعه دارد و در مقابل ایده‌ی مطلق و انتزاعی، گفت‌وگویی را برای بازگشت دوباره به ‌سوی یک مکان مشخص فضایی، اجتماعی و تاریخی تعریف می‌کند. هیچکدام از این بناها با همه‌ی انتقادهایی که می‌توان به آنها داشت داعیه‌ی تعریف فرهنگ ساخت‌وساز در یک سبک خاص را ندارند بلکه دعوت به ایجاد چشم‌اندازهای تازه در رابطه با نگرش‌های اجتماعی و فرهنگی می‌کنند. آنها منطقه را یک سرمایه می‌بینند و نگاهشان ملی و حتی جهانی است.

مجتمع تجاری ماهور، (الهام گرامی‌زاده و احسان حسینی) دفتر فرایند منطقی در طراحی معماری؛ 1393

تابستان 1401
برگرفته از: کتاب «جوهره‌ی مکان» (پژوهشی در باب معماری کردن در اصفهان)
نویسندگان: محمد رضا قانعی و سهند منشی
ناشر: انتشارات «متن» (وابسته به فرهنگستان هنر ایران)، سال انتشار: 1401

منتشر شده در : چهارشنبه, 4 ژانویه, 2023دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: , , ,