شرکت آرویناژ، کوشا داراب نیا
مهشید معتمد، تقدیر شده بخش نقد سومین دوسالانه‌ی(بینال) معماری و شهرسازی ایران 1397

علیرضا تغابنی، فربد فرآورده

تقدیر شده بخش نقد سومین دوسالانه‌ی(بینال) معماری و شهرسازی ایران 1397

نمازخانه‌ی یادمان شهدای فکّه

موضوع مسجد در تاریخ معماری ایران نقشی مهم داشته است ولی به نظر می آید این روزها به خاطر در‌آمیختن با مباحثی چون سنت و مذهب به مقوله‌ای مسئله‌دار و چالش برانگیز در معماری معاصرمان تبدیل شده است. از طرفی، پرداخت بیش از‌اندازه و پر‌زرق و‌برق به ظاهر مسجد و گرایش جاریِ ایدئولوژیک به آن، مسجد را به معماری ای کیچ نزدیک کرده است و از طرفی دیگر، هر‌گونه نوآوری ای در این زمینه می تواند چالشی جدی پدید آورد ــ چرا که چنین کاری ورود به حریم مقدس و صلب و تروماتیک جامعه سوءتعبیر می شود. در این میان، شاید بتوان مسجد را از زاویه ای متفاوت نگاه کرد و این مقوله ی چالش برانگیز را از درون مسئله‌ای انضمامی و اینجایی (در تاریخ و جغرافیای معاصر) دوباره بررسی کرد و به روش اندیشیدنی رسید که افقی در برابرمان بگستراند. به نظر می رسد پروژه ی نمازخانه‌ی فکّه با همین دید می خواهد مسجد را (با تمامی معانی ضمنی و مستقیم اش) از دریچه ی جنگ ایران و عراق روایت کند و به این صورت خوانشی جدید از مسجد ارائه کند که حاصل از اینجایی بودن و این زمانی بودنش است.
پروژه بر روی مرز موقّتی/ابدی بودن حرکت می کند؛ از یک طرف، دیوارهای پیرامونی و ستون های نخلی اش همیشگی و بی زمان به نظر می آیند، و از طرفی دیگر، انگار سقف ها و دیوارهای حصیریش کاملاً موقتی اند. در نتیجه، شاید پساز برچیده شدنش فقط دیواری لـ شکل از آن باقی بماند، یا شاید هم چند ستون (مثل تمامی ساختمان ها، سازه ها و سنگرهای جنگ). انگار این اثرات باقیمانده بر زمین یاد‌آور چیزی اند … ولی چندان هم نمی‌توان از چیستی اش مطمئن بود. اینجا است که زندگیِ پس از مرگِ این ساختمان بسیار پرابهام تر خواهد شد. ستون ها (که بار سازه ای دارند) وقتی به محراب می رسند، کاملاً از کارکرد سازهای تهی می شوند و به عنصری صرفاً نمادین بدل می شوند؛ در واقع فضا در محراب، کارکردی کاملاً نمادین یافته است؛ یعنی از سایبان (که عنصری اجباری در فضا است) به نفع معنا و کیفیت حسیِ فضایی آن چشم پوشی می شود.
شاید بتوان روایتگری از چشم جنگ را در این پروژه اینگونه بیان کرد که در اینجا تلاش شده است تیپولوژی تاریخی مسجد ــ که شبستانی با ستون‌های تکرار شونده و در راستای محوربندی قاطع عمودی و افقی است ــ به کمک برخی روش ها بیانی دوباره بیابند. این روش ها، تکنیک بدوی ساخت‌وساز و همچنین ارجاعات تمثیلی عناصر شکل دهنده اش است؛ به عبارتی، این پروژه با فاصله گرفتن عامدانه از پرداخت پرتکلف و پرتفاخر رایج در مساجد امروز، نوعی خودجوشی، خودبه خودی، راحتی و فرار از نظم و پیش اندیشیدگی نظام مند را پیشنهاد می کند که میان فرهنگ «جبهه» و آن نظام قدرتمند و سلسله مراتبی منظم ارتش های رایج فاصله می گذارد. زبانی هماهنگ با آن فرهنگ که در تقابل با ساختارهای بی چون و‌چرای ارتش و سلسله مراتب قطعی و غیر‌قابل خدشه ی نظامی، تصویری مردمی، صمیمی و دوستانه ایجاد می کند؛ شاید به همین دلیل است که تصوّر رزمندگانی که قبل از عملیات در این نمازخانه به دعا نشسته اند، اصلاً غریبه به نظر نمی رسد. این بازنماییِ شبستان را به نوعی «ترجمه» می نامم، گویی آن ساختار فضایی با زبانی به فرهنگی دیگر ترجمه شده است. اگر‌چه این پروژه کنایه ای سنگین به جلال و شکوه مساجد کهن و بی اعتنا به پرداخت های افراطی مساجد امروز است، اما در این ترجمه دیاگرام سازمانده ی عین ‌به ‌عین حفظ شده است و طراح هیچ تجربه و آزمایشی نمی کند و این ساختار را همچون اصلی مقدس قلمداد می کند که یا نباید به آن دست زد، یا لزومی به تغییر آن نیست.
این ترجمه ی شبستان به عناصر چشم آشنای جبهه توانسته فضاسازی تأثیر‌گذاری را ایجاد کند: نوری که از لابلای حصیرها به درون نفوذ می کند؛ مصالحی که فضا را از قالب فضای دیداری خارج کرده، حس لامسه را فعال کرده است و تجربه پذیری فضا را غنی تر می کند. خاک که خاطرات ته نشین شده‌ ی جنگ را در ذهن ما هم میزند، از عناصر اصلی ساخت دیوار پروژه است و خود را چه به صورت تکتونیک و چه به صورت فرش کف می نمایاند. ستون ها ارجاعی به نخلستان است که فضاسازی آن نخلستان ها خود به خود در نوشته های جنگ و خاطرات سربازان بارها و بارها برایمان تصویر شده است.
باید در نظر داشت ارجاع معانی و استعارات در این پروژه در مواردی به مستقیم ترین شکل ممکن بیان شده است و لایه های کمتری از تأویل و فهم مخاطب را هدف می گیرد. شاید اگر ابهام بیشتری می داشت، باعث می شد مخاطب قدرت تخیل، کشف، برداشت و تفسیر بیشتری داشته باشد ــ به ویژه در مورد جنگ که در بسیاری از فیلم ها و داستان ها به خاطر پرداختی ایدئولوژیک، بدون شکاف و یک جانبه و گاه کلیشه ای به سطحی تبلیغی نزول کرده است. در چنین شرایطی ارجاعاتی که در مراسم و مناسبات مختلف دستمایه ی انتقال معانی شده است، گاه مفاهیم عمیق انسانی و شناخته ی جنگ در میان این نگاه مسطح و یک لایه از بین رفته است. شاید چند‌لایگی، ابهام و عمق بیشتر در ارجاعات می توانست به لو نرفتن کل پروژه در نگاه اول بیشتر کمک کند و به مخاطب اجازه دهد در مواجهات بعدی با پروژه، در مباحث فضایی و معنایی چیزهای جدیدی بیابد، مثلاً استفاده از خاک در بتن کوبیده ی دیوار علاوه بر حضور در ساخت پروژه، اتصال معنایی عمیقی با زمین و مسئله ی جنگ دارد و اینکه چقدر از این خاک مسئله ی ساختمان است و چقدر از آن مسئله ی معنایی، در مرز ابهام باقی می ماند و انگار اشاره ای محو به معنایی است که چندان هم از اشاره ای بودن آن نمی توان مطمئن بود.
اما نخل ها با اینکه به جای ستون نشسته اند و بار سازه ای تحمل می کنند، نمی توانند از نقش کلیشه ای ای خود را برهانند که سایبان دراز برای ارجاع مستقیم به جبهه بازی کرده اند. شاید بتوان آن را با دیدگاه پدیدارشناسان مقایسه کرد ــ آنجا که آنها هم ارتباطی با گذشته ایجاد می کنند. پدیدارشناس‌ها به دنبال ارجاعاتی غیر‌مستقیم ترند و عصاره ی یک پدیده را می گیرند و با آن کار می کنند، پس دیگر نمی توان اشاره ای بسیار مستقیم پیدا کرد، مثلاً در نیایشگاه برودِر کلاوس و حمام آب گرم والس پتر زومتور مشخصاً ارتباطی با گذشته وجود دارد، ولی این ارتباط روشن و مستقیم نیست و نمی توان صد در صد گفت این ارتباط کجای پروژه است. گر‌چه این دو پروژه روایتگری نمازخانه ی فکّه را ندارند، در آنها هم از مصالح زمخت و پرداخت نشده استفاده شده است. با دیدن این دو پروژه ی زومتور حس می کنی خوابی از گذشته دیده ای، ولی نمی دانی کجای گذشته. در والس که حرکت می کنی، حس می‌کنی جوهر کوهستان، حمام های رومی، خزینه های قدیمی و حتی غار علیصدر در آن جاری و درونی شده است ولی ارجاعات خیلی ضمنی تر و مبهم تر است و بیننده به دنبال کشف آن لایه ها است. در نمازخانه ی فکّه هم می شد در کنار ایجاد حس فضاهای مورد نظر به دنبال چنین ارجاعاتی بود.
از دستاوردهای دیگر این پروژه یکی شدن تکنیک ساخت و دیاگرام شبستان با نیازهای اقلیمی قطعی آن منطقه است. سایه اندازی حد‌اکثری و توانایی ایجاد حرکت هوا (مانند تمام سایه اندازها و دیوارهای توخالیِ به کار رفته در جنوب ایران) نکته ای است که فقط با این نوع تمهیدات می‌تواند چنین سازه‌ای و با این سطح از امکانات را در آنجا زیست پذیر کند؛ به عبارتی دیگر، قدرت این پروژه را می توان در این دید که دیاگرام شبستان و تکنیک ساختش، توانسته فضایی زیست پذیر و با کیفیت های تجربیای ایجاد کند که نه تنها با راه حل های معمارانه ــ آن هم در خشونت اکولوژیک آن منطقه ــ مطبوع است، بلکه در یادها هم باقی میماند. بازی با ضخامت ها، از ضخامت زمین گرفته که با خاکی بودنش ما را به عمق آن وصل میکند، تا مرز بتنی/گلی‌اش و ستون های نخل و سقف حـصیری، نـوعی سنگینـی در پایین و نازکـی در بالا ایجاد می کند که با نازک کردن پی در پی غشای فضا در سقف و دیواره ها پروژه به اندازه و به درستی تعریف شده است. اینجا است که اقتصاد ضخامت …
البته سقف در نحوه ی شکلگیری خود ــ چه در تکتونیک و چه در جزئیات اتصال ــ شلختگی زیادی دارد که از قدرت بنا کاسته است. با توجه به حضور نخل ها و جرز بتنی، پروژه ادعای این را دارد که عناصر بدوی خود را به درون سازه نفوذ داده است، اما قافیه در مورد سقف جور در‌نمی آید و سقفِ حصیری با بی دقتی و بسیار سرسری‌مآبانه با قوطی کشی به صورت فکر نشده ای به ستون ها متصل شده است. در نتیجه، منطق پروژه می گوید سقف نیز باید می توانست به صورت خودایستا طراحی شود و مثلاً حصیرها بافته شوند. این بافته شدن میتوانست علاوه بر غنای سازه ای و فضایی، پروژه را بیشتر به مکان و فعالیت‌های منطقه ی جنوبی کشور گره بزند.
نقطه ضعف پروژه از دیدگاه توسعه دیده ی آن شلختگی در پرداخت ها و اتصالات است و میزان توجه به آنها هم متفاوت است؛ مثلاً نحوه ی ساخت جرز کناری هوشمندانه است، ولی اتصالات در سقف ها کاملاً دم دستی می نماید. این اتصالات می توانست در‌عین‌حال که (مثل همین حالا) منطقی از موقتی‌ بودن و درحرکت و جنگ بودن را القا کند، هوشمندانه تر و متناسب با منطق و رفتارِ همان مصالح طراحی شود.
در پروژه ی شهدای فکّه (در بیشتر موارد) لایه های فضایی، معنایی و سازه ای آن با هم هماهنگ و در تقویت یکدیگر است و پروژه در هماهنگی با نیروهای درونی خود موفق است، اما نباید از یاد برد که رویکرد و نگاهش به جنگ تحسین کننده و نوستالژیک است. روایتی که افتخار‌آفرین و دلنشین است و جنگ را نه از لایه ی زخم ها و عناصر چالش برانگیزش، که همصدا با خوانش رسمی، بسیار خاکی و صمیمی و پر از معنویتِ دوستانه می جوید. به ‌عبارتی دیگر، پروژه ی شهدای فکّه مسجد را نه از دریچه ی جنگ ایران و عراق، که از چشم عاشقی به آن دوران نگاه می کند که دلتنگ ویژگی های آن است و به همین صورت آن را روایت می کند ــ روایتی به نسبت منسجم.

مدارک فنی    ………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………………….

منتشر شده در : چهارشنبه, 27 جولای, 2022دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: