کوشکِ‌ باغ بازسازی عمارت استیجاری کاخ سعادت آباد، اثر احسان حاجی‌رسولی
خانه شماره صد، زند حریرچی، محمدرضا نورمحمدی

خانه‌ میرزا محمدِ پدر، اثر احسان حاجی رسولی‌ها

خانه‌ میرزا محمدِ پدر     

برتختِ جم که تاجش معراج آسمان است همت نگر که موری با آن حقارت آمد
حافظ

[ خانه‌ با وقار و متانت، خاموشی دلنشین و فضایی گشوده داشت؛ با طاق‌هایی برافراشته و پی و پایه‌هایی همچنان استوار. گرچه آثار ترک بر طاق‌ها و نم‌زدگی بر دیوارها  و دیگر خرابی‌ها بر ظاهر او پیدا بود؛ ولی سرشت خانه به روشنی سالم می‌نمود. شاکله‌ی معماری و روابط کارکردی آن از زبان الگویی پخته‌ای بهره‌مند و در سادگی از غنای هندسی و تناسباتی وزین در مقیاس خود برخوردار بود؛ با جریانِ آرام حرکتْ سلسله‌ی پیوسته و پرده‌های متنوع فضایی به تجربه می‌آمد؛ همچنانکه دارای اعتدال و وحدت بصری بود.] موقعیت مکانی خانه در محله‌ی چهارمنار و چند قدمی باغ دولت‌آباد از منظر اقتصاد گردشگری برای تبدیل شدن به اقامتگاه چشم‌اندازی مناسب داشت.[1]  با این وجود، کمی دور از هیاهوی هسته‌ی اصلی گردشگری حول مسجد جامع و بازار تاریخی به حساب ‌می‌آمد. این فاصله‌ روی دیگری نیز داشت که مشهود در پیکره و شاکله و روحیه‌ی خانه بود. خانه‌ی میرزا محمد، نه بسان خانه‌های اعیان و اربابان یزد و نه چون سرای علما و درباریان و بزرگ‌بازاریان، آراسته به نقوش و نگاره‌های زینتی نبود؛ چند‌دری‌های مجلل و پنجره‌های اُرسی و قندیل‌های آویزان از سقف نداشت؛ و فاقد بادگیرهای سربر فلک کشیده بود.[ میرزا محمد پدر که دیری در این خانه زیست، پیشه‌ور و به کار شَعربافی مشغول بود. کوچه‌ای که خانه‌ی وی در آن واقع است به نکوداشت یاد و منزلتِ میرزا نزد اهالی، کوچه‌ی پدر نام دارد.] سازمان‌ عملکردی خانه از ساختی چهارجبهه‌ پیرامون حیاط و چهارفضا در گوشه‌ها تشکیل می‌شد. جبهه‌ی آفتاب‌گیر شامل دو اتاق کوچک و راهرویی در میان بود که با وجود زیرزمین در ترازی بالاتر از سطح حیاط قرار داشت. در جبهه‌ی سایه‌نشین، اتاق پنج‌دری در درون خود به دو اتاق سه‌دری و دو‌دری کوچکتر تقسیم می‌گردید؛ و علیرغم تغییر اندازه‌ی اتاق‌ها با رعایت قرینه‌سازی در جرزهای تابش‌بندْ نمایی مشابه جبهه‌ی روبرو داشت؛ با این اختلاف که فاقد زیرزمین بود.
در اثر مداخلات و افزوده‌‌های ساکنین قبلی، ایوانِ خانه – با ضلع گشوده رو به شرق- به‌وسیله‌ی دیواری مسدود و تبدیل به مهمانخانه‌ای نه چندان درخور گردیده‌ بود؛ به نحویکه احیای ایوان و گشایش فضایی حاصل از آن، هیچ جای بحث و تردید نداشت. ورای مباحث کارکردی و ریخت و زیبایی‌شناسی، ایوانِ رو به شرق و  آغوش بر مطلعِ خورشید گشودن، موضوعِ قابل تأملی بود که ریشه‌ها‌ی خانه را به ژرفای تاریخ و فرهنگ پیشینیان فرو‌‌‌می‌برد.
در جبهه‌ی روبروی ایوان، نمای اتاق سه‌دری روزگاری برای نصب پنجره‌های آهنی دچار دگرگونی شده بود؛ اما اتاقی دل‌باز در پس این نمای بدشکل بود که طاقی به بلندای ایوان و پهنایی به فراخی او داشت؛ با ردیفِ طاقچه‌ها و پستویی در انتها؛ با راهروی جانبی و درهای پی‌درپی که او را به اتاقی دیگر درگوشه متصل می‌کرد و آن اتاق متصل به دیگری و آن دیگری. این زنجیره‌ی بهم پیوسته‌ تجسمِ «اندرونی» خانه بود؛ برخلاف ایوان که همراه  دو راهروی طرفین دارای ساختار فضایی کاملا مستقل بود و جز به هشتی و حیاط راه نداشت.
چهار گوشه‌ی خانه که غیرمستقیم از طریق راهروها به حیاط متصل می‌شد، بامِ گنبدپوش و نورگیرِ کلاه‌‌ فرنگی بر سر داشت. درحالیکه فضاهای چهارجبهه‌ی اصلی خانه طاق‌پوش بود. تنوع نور و سایه علاوه بر خنکی و تهویه‌ی طبیعی، کیفیتی متمایز به گوشه‌ها می‌بخشید؛ به نحویکه فقدان منظر حیاط چیزی از ارزش فضایی آنها نمی‌کاست. از این چهار گوشه، یکی بسان «هشتی» مکانِ ورود و جمع و پخش راه‌ها بود؛ به ترتیبی که راهِ بام و راه زیرزمینِ زیرِ ایوان و دسترسی به حیاط همگی به این مرکز بازمی‌گردید. دیگر گنبدخانه، در ضلع جنوبی با راهرویی به ایوان ارتباط می‌یافت و به لطف این همجواری، برای جای‌گیری آشپزخانه بسیار نیکو به نظر می‌رسید. چراکه، این گوشه می‌توانست به سهولت نیاز ایوان برای پذیرایی از مهمانان را برآورده کند؛ همچنانکه دسترسی مستقل خود  از حیاط را حفظ می‌کرد. دیگر گوشه‌ی شمال شرقی یا اتاق «گنبدخانه» که گنبدی متناسب و خوش‌اندام بر قاعده‌ی مستطیل داشت و از طرفی به اتاق کوچک زمستانی گشوده می‌شد. اتاقی دو بخشی، نیمه روشن نیمه مخفی، که شرایط مطلوبی به لحاظِ  اقلیم ارائه می‌کرد و پذیرای موقعیت‌های متنوع زیستی بود. و آخرین گوشه با هویت «رختشوی‌خانه» از پس کارکردهای خدماتی و خانه‌داری بر‌می‌آمد. گوشه‌ای که پیشتر نیز، آبریز خانه بود.
اگرچه طرح احیا چشم‌اندازِ رونق و بهره‌وری اقتصادی را پیش‌روی داشت؛ اما ضروریات کاربری جدید نمی‌بایست خود را بر معماری خانه تحمیل می‌کرد. با چنین نگرشی، این پیشنهاد مطرح شد که بجای جداسازی فضاهای پیوسته و افزودن بر تعداد اتاق‌ها، می‌توان از آنها -همچنانکه هست- بهره‌‌ برد، با حفظ تنوع و ظرفیت‌‌ ذاتی اتاق‌ها. در این شرایط، بارگذاری انسانی خانه کاهش می‌یافت، ساخت فضاهای بهداشتی به کمترین ‌می‌رسید؛ و از شاکله‌ی معماری به معنی سازمان فضایی و روابطِ کارکردی آن، در حد امکان محافظت می‌گردید. علاوه بر کیفیت عرصه‌های خصوصی، روحیه‌ی صمیمی خانه به اعتبار فضاهای همگرایی چون ایوان و حیاط بازمی‌گشت. از این رو، گشایش ایوان رو به حیاط و جهت‌گیری حوض و باغچه‌ها به روی ایوان، تأکیدی بر شأن مکانی و منزلت او چون پیری بر بالای سفره بود. دیگر، زیرزمینی که زیر ایوان واقع بود و جداگانه به هشتی راه داشت به عنوان «تماشاخانه» به عرصه‌های عمومی خانه افزوده شد تا امکان فعالیت‌های جمعی و تجربه‌ی کیفیت‌های فضایی زیرزمین برای همه‌ی افراد فراهم آید.[2] در شرایطی طرح احیا با هدف تغییر کاربری به اقامتگاه، مورد اقبال کارفرمایان واقع شد که تصور مطلوب، متعادل ساختن اهداف اقتصادی با توانمندی‌ها و ارزش‌های تاریخی خانه بود. خانه، فارغ از اینکه چه‌ داشت و چه‌ها نداشت، به عنوان اثری یگانه، در مقامِ راوی صادق تاریخ، در اکنون حاضر و آینه‌ی بودوباش پیشینیان بود. این فهم مشترک، زمینه ساز شکل‌گیری طرح و فرآیند مرمت بر مبنای حفاظت از روحیه‌ و شاکله‌‌ی خانه، علاوه بر مرمت پیکره‌ی جسمانی او گردید. بنابراین، رویکرد احیا در مرحله‌ی پرداخت، صداقت در بیان ‌معماری با اندکی ذوق و ظرافت، بجای تظاهر و تزئینات تجملی با زحمت و زمان و هزینه‌ی اضافی بود.[3] از این رو، نمای بیرونی سراسر با گل پوشیده و درون اتاق‌ها، طاق و دیوارها، در یک‌رنگی سفید شد. ازاره‌ها با پرده‌های آجری، هم پوششی بر پنجره‌های پایین بود هم ترازِ تلاقی کف و دیوارها.

در خصوص تزئینات، اگرچه خانه‌ در نسخه‌ی اصلی خود فاقد هرگونه آرایه‌های معماری سنتی بود و در تغییرات بعدی نیز به این اصل وفادار ماند؛ اما صورت‌پردازی و تزئینات موضوعی درخور تأمل و شایسته‌ی گشایش بیشتر است. به واقع، صورت‌پردازی- آرایه‌های معماری تاریخی – نوعی فعالیت هنری است که محصولی با صرف زمان و ظرافت بسیار بدست می‌آورد که براستی زیباست؛ چون  از اعتدال و حسنِ تألیف بهره ‌‌مند است. علاوه بر این به لحاظ محتوا، برآمده از آب و هوای لطیفِ قدسی و بیانگر جاذبه و گشایش‌های معنوی گذشتگان ما است؛ و به موجب دقت رمزپردازی‌، برای اهل آن حامل اشارت و وفور معنا است. افزون بر این، آینه‌ی تمام‌قدِ پیشرفت فنون و کیفیت ذائقه‌ی زمانه‌ی خود می‌باشد. اما امروز این نقوش، بدون آن محتوا و زمینه به ماهی افتاده در خشکی می‌ماند؛ و بدین‌جهت، بی‌رمز و معنی می‌نماید. نه اینکه یکسره بی‌ارزش و تهی است؛ چه بسیاری از ایشان رونوشتِ آثار اصیل و هنر استادکارانی شریف است. اما از آنجا که تنها به جنبه‌ی تظاهر و تجمل تنزل می‌یابد، در افراطِ تقلید به ابتذال کشیده می‌شود. [4]

به هر ترتیب، اگرچه آرایه‌ها در معماری تاریخی امری به حق قابل ستایش است، اما فقدانِ تزئینات، مقوله‌ای دیگر و به هیچ روی نادیده انگاشتن ارزش صورت‌های تاریخی نیست. از آنجا که معماری در ذاتِ خود وابسته‌ی صورت‌پردازی نیست؛ «نیستی» آرایه‌ها نه فقدان زیبایی و ظهور زشتی، بلکه بروز نوع دیگری زیبایی است؛ چه بسیاری معماری که فاقد هرگونه آرایشی است و زیبایی او در حقیقت، همین پیراستگی و بی‌آرایشی است؛ و فضایل او به اعتدال و خاموشی و نیک‌سرشتی -که جز جلوه‌ای از زیبایی نیست- آراسته است.

پی‌نوشت‌ها

۱. شهرت امروزی محله‌ی چهارمنار به واسطه‌ی میراث جهانی باغ دولت‌آباد دو چندان گردیده؛ اما ریشه‌یابی بافت فرهنگی و سوابق تاریخی زمینه چنین می‌نماید که چهارمنار علاوه بر باغ و دارالحکومه،‌ مأمن مجموعه بناهایی درخور توجه است که می‌توان از آنها به عنوان پایگاه‌های اجتماعی مردمی و بناهایی تاثیرگذار بر شاکله و روحیه معماری محله یاد کرد. از این جمله مدرسه‌ی شمسیه یا بقعه‌ی سید‌شمس‌الدین (۷۲۴ ه‌.ق) از عرفای نامدار یزد -که زیارتگاهی محترم و نیمه ‌ویران برای اهل‌خلوت است- باقی‌مانده‌ی مجموعه‌‌ی عظیمی از مسجد و مدرسه و خانقاه و حمام و آب‌انبار و بازاری است که امروز جز چند حجره از آن باقی نیست. دیگر مجموعه‌ی میرخضرشاه  (۸۴۹ ه‌.ق) یا مسجد بزرگ چهارمنار که بنا بر وقفنامه‌ی مسجد علاوه بر جماعت‌خانه، بقعه، مسجد و خانقاه، دارای موقوفات بسیاری بوده؛ همچنین، بقعه‌ی شاه سیدرضا که زیارتگاهی بازمانده از دوران صفویان است. چنانچه القابِ «میر» و «شاهی» بر پیشانی این مجموعه ابنیه گواه است؛ این محله روزگاری بلندْ محل بودوباش پیروان و مریدان و هوا‌خواهان آنها بوده. اقبال اجتماعی سده‌های ۸ و۹ هجری از حلقه‌های درویشان و حضور بناهایی چون خانقاه و مدرسه و مقبره‌ هم‌سنگِ مسجد روشن می‌نماید که مبانی معرفتی و الگوی زیستی ایشان به درون چهاردیواری خانقاه  محدود نبوده است. بنابراین، ابنیه مذکور با کارکردهای اجتماعی و آموزشی بر پایه‌ی باورهای دینی بعلاوه‌ی کیفیت‌های نمادینِ معماری، دارای خصلتی دوگانه هستند به نحویکه می‌توان آنها را هم به عنوان مرکز جذب و هم مرکز زایش و گسترش و اثرگذار بر چگونگی معماری پیرامون تلقی نمود. از چنین دیدگاهی و فرض رابطه‌ی معنی‌دار میان وابستگی‌های اجتماعی و دلبستگی‌های معنوی با روحیه‌ی معماری، گویی می‌توان به ذوق این رشته‌ را برهم دوخت. براین اساس، چنین می‌پندارم که باغِ دولت‌آباد و دارالحکومه پیرامون آن کمتر به دایره‌ی تاثیرگذاری بر خانه‌ی عموم مردم و رعایا راه دارد.

۲. در خصوص تغییر کاربری خانه، بحث اقامتِ موقت و سکونت دائم موضوعاتی درخور توجه است. چراکه امروز برای تجربه‌ی خانه‌های ایرانی به عنوان «اقامتگاه» می‌باید حد فاصلی میان این دوگونه‌ی سکونت  برقرار کرد. روشن است که حقیقتِ این معماری با سکونت دائم در گردشِ ایام و تجربه‌ی مداوم یافتنی است. چه هنگامی که چندین نسل از خانواده‌ای طی سالیان دراز و گاهی چند سده در خانه‌ای می‌زیند، بدین معنی نیست که ایشان خشک‌مغزانی هستند که نوگرایی و تنوع و جابجایی را نمی‌فهمند- لایه‌های تاریخی متعدد که درخورِ دگرگونی‌های زمانه است گواهی بر این مدعا است- بلکه می‌باید به معماری خانه‌ای نظرکرد که برای هر وقتْ مکانی و برای هرجایْ سرور و لذتی قرار داده، و به وفور و فراوانی موقعیت‌های می‌باید نگریست که برای زیستن در اختیار می‌نهاده؛ همچنانکه، دارای امکان و انعطاف برای تغییر در برابر چرخش ایام  ‌‌بوده. ایوان و حیاط، سرداب و آفتاب‌گیر و سایه‌نشین، رواق و انواع اتاق‌ها، همگی کیفیت‌های متنوعی برآمده از ماده و معنی زندگی است که طریقِ «بودن» به «شدن» را در گذر ایام و سختی اقلیم، نشاط می‌بخشید؛ علاوه بر اینکه، پذیرای کارکردها و رویدادهای گوناگون آن بود. در سوی دیگر این شیوه‌ی سکونت و ادراک معماری حاصل از آن، سکونت یا اقامتِ موقت قرار دارد. از این رو، که امروزه مسافران جز چند روز در این خانه‌ها اقامت نمی‌کنند؛ اما بُعد کوتاه زمانی نمی‌بایست منطقی برای محرومیت استفاده‌کنندگان از کیفیت‌های گونه‌گون خانه گردد. روشن است که تبدیل همه‌ی فضاهای خانه به اتاق‌های مجزا، چشم‌پوشی عامدانه بر توانایی‌های معماری تاریخی است. در حالیکه شاخصه‌ی بسیاری از خانه‌ها نهفته در فضاهای همگرا و جمعی است و نه تعداد اتاق‌ها. در نهایت، مهمانخانه می‌باید فراتر از حلقه‌‌ی واسط میان دیگر جاذبه‌های گردشگری قرار گیرد؛ نه چون «مسافرخانه» مکانی تنها برای خوابیدن و شب را سحر کردن؛ بلکه جایی برای ماندن و اوقات خوش را در خانه سپری کردن. این مطلب در گروی احیاء و حفاظت از فضاهای جمعی و روحیه‌ی صمیمی آنها می‌باشد. بدین معنی، خانه‌های تاریخی- از کوچک و بزرگ- خود جاذبه‌ی بالقوه‌ی گردشگری است. می‌باید باور داشته باشیم که مهمان‌نوازی ایرانی، آن هم در خانه‌های تاریخی، چیزی غیر از مهمانداری و خانه‌داری و هتل‌داری مرسوم است.

۵. فارغ از بحث‌های محتوایی، چنانچه صداقت معماری در بیان حقیقت و آنچه بر سرِ ماده آمده است را بپذیریم، با رویکردی اجتماعی می‌توان دریافت که اجرای چنین نقوشی- با صرف هزینه فراوان- برای بسیار از مراتب اجتماع اصلاً امکان‌پذیر نبوده، نیست و نخواهد بود. ریشه‌ی این موضوع در نوع نگرش یا شیوه‌ی آشنایی و شناسایی معماری تاریخی نهفته است. به هر تقدیر، بزرگوارانی که به شناسایی معماری ایران پرداختند، تقدم را به بناهای رسمی و شاهی دادند؛  ازجمله‌ی کاخ‌ها و باغ‌ها و دولت‌خانه‌ها یا مساجد و مقابر و مدارس و اماکن متبرکه. البته قصوری هم متوجه ایشان نیست که چشمان حیران و خیره ،  دهان را جز به ستایش این نقوش نمی‌گشاید. بنابراین، بناهایی مرجع شناخت معماری تاریخی گشتند که آراسته به چنین آرایش‌ها بودند. چنانچه اندکی تأمل بفرمایید ملاحظه خواهید کرد که اکثر خانه‌هایی که امروز به اسم می‌شناسیم متعلق به حاکم شهر یا تاجر برجسته‌ای یا عالمی، فاضلی روحانی -بسته به زهد و دنیا‌گریزی یا طلب سعادت دنیوی و اخروی توامان ایشان- است.  اما اکنون که شناختِ معماری ایرانی، عرصه‌های وسیعی از محلات تاریخی و سکونتگاه‌های بومی و روستایی را دربر گرفته، نمی‌توان منکر این واقعیت شد که کمتر خانه‌ی فرودستان و رعایا، آراسته به چنین صورت‌پردازی‌های پُر تکلفی بوده است. اگرچه بهره مند از زبان الگویی و راوی همان سلسله‌ی فضایی است. در حقیقت، اگر این دلبر در خانه‌ی هرکس بود، امروز این همه مشتاق نداشت. [۲۵/۰۱/۱۳۹۹]

نام پروژه: خانه تاریخی‌ میرزا محمدِ پدر (طرح احیا، تغییر کاربری به اقامتگاه بوم‌گردی)
معمار مسئول: احسان حاجی رسولی‌ها، فرهنگ خواجه‌نصیری
اجرا: بابک نمازی میبدی
معمار سنتی: استاد علی راستی
موقعیت: یزد، محله‌ی چهارمنار، کوچه‌ی پدر
کارفرما: مژده مشایخ، بابک نمازی میبدی
عکس: احسان حاجی‌رسولی ها
پیشینه: خانه‌ی میرزا محمد پدر
دوره‌ی ساخت: پهلوی اول با الحاقات معاصر
وضعیت قبل از بازسازی: خانه‌‌ی متروکه
بعد از بازسازی: اقامتگاه بوم‌گردی
سازه: خشتی/ طاق و گنبدپوش
مساحت زمین: ۴۳۰ مترمربع
زیربنا: ۴۹۰ مترمربع
زمان: مرداد ۱۳۹۸- اردیبهشت۱۴۰۰

مدارک فنی

منتشر شده در : سه‌شنبه, 20 فوریه, 2024دسته بندی: مرمت و احیاءبرچسب‌ها: ,