به انتظار فاجعه سیمای شهر در آینده کمیل کیا و علی کثیری، رتبه سوم رویداد معماریهای در حال ظهور(برگزار کننده هنر معماری)
درنگ
تاریخ خود را تکرار میکند؛ اما در هر تکرار به تکاملی دست مییابد که آن را از اینهمانی (Identity) میرهاند. بیشک، هر آیندهای بر گذشتهای سوار است که آن را میسازد1؛ از همین رو است که گفته شده «آنکه گذشته را بداند، آینده را میبیند» و یا میبینیم که امام علی(ع) در نامهی سیویکم از نهجالبلاغه، خطاب به فرزند گرامیشان میفرمایند: «[…] قضایای گذشته را چراغ راه آینده کن و از رهگذر گذشته به آینده استدلال کن». هنگامی که بحث از فضاهای شهری در میان است، این بحث (مطالعه ی تاریخ) ابعاد بسیار گستردهای پیدا مینماید، چرا که آنچه فرم شهر را تعیین میکند، مجموعهای است بسیار غامض و ناهمگون از عواملی چون «ساختار اقتصادی، اجتماعی، کالبدی، قانونی، جغرافیایی و حیات سیاسی» (Hofer,1966 به نقل از موریس، 1374: 119).
عوامل مؤثر در سیمای شهر
وسعت عوامل دخیل در شکلگیری فرم شهرها، یکی از عوامل مهمی است که مانع از درک درست فرم شهرهای گذشته میگردد؛ لیکن در مطالعهی فرم شهرهای گذشته ــ به منظور پیشبینی وضعیت آیندهی آنها ــ نکتهای بس مهمتر وجود دارد که بیتوجهی به آن، خود موجبات تفسیر غلطِ فرم شهر را به دنبال خواهد داشت: «آنچه ما امروز از شهرهای درخشان تاریخ، همچون آتن، رم، جیزه و … در ذهن داریم، غالباً تصویری است از شهر، منهای معماری تودهی مردم. به عنوان مثال، رم مترادف میشود با کولوسئوم (Coliseum)، جیزه خلاصه میشود در اهرام و ابوالهول (Sphinx &Pyramids) و آتن محدود میشود به آکروپلیس (Acropolis of Athens).» از همین رو است که خواندن مشاهدات دیکا آرگوس در فاصلهی قرن دوم و اول پیش از میلاد، در باب آتن، موجب شگفتی بسیاری میشود: «[…] شهر خشک بوده و آب کافی مورد نیاز آن فراهم نمیشود. خیابانها چیزی جز همان کوچههای افتضاح قدیمی نیستند و خانهها، جز در موارد استثنائی، کوچک و محقرند. برای یک غریبه، در بدو ورود، باور اینکه این همان آتن است که وصف آن را بسیار شنیده، بسی دشوار است» (Mumford,1961 به نقل از موریس، 1374: 49). البته این امر تا حد زیادی به سبب ناپایداری معماری تودهی مردم این شهرها در ادوار گذشته میباشد. به عنوان مثال، علیرغم تمام کاوشهای باستانشناسانه، ما تقریباً هیچ تصویر واضح و قابل استنادی از معماری تودهی مردم آتن در قرن چهارم پیش از میلاد نداریم.
همین بحث را میتوان از دیدگاه پدیدارشناسی نیز مطرح ساخت. از این منظر: «ورود و رسیدن به یک شهر، تنها هنگامی معنا پیدا میکند که شهر پیش از آن، دارای هویتی باشد»(نوربری شولتز، 1391: 137). مقصود ما این است که انسان از یک مکان، ممکن است تصور و یا خاطراتی داشته باشد و وقتی وارد آن مکان میشود، «حسِ در آن مکان بودن» تنها هنگامی برای او تداعی میشود که آن خاطرات برای او تجلی یابند و یا به تصورات وی از آن مکان، پاسخ مناسبی از طرف محیط داده شود. همچنین بایستی خاطرنشان ساخت که این «حس ورود به مکان» به هیچ وجه تحت تأثیر مرزبندیهای سیاسی، جغرافیایی و … قرار نمیگیرد. به عنوان نمونه، فردی را در نظر گیرید که به قصد زیارت، راهی مشهد میشود. برای این فرد، ورود به شهر، تنها هنگامی صورت میپذیرد که گلدستههای حرم را ببیند، درحالیکه او مدتها پیش وارد مرزهای جغرافیایی مشهد شده است. در باب شهرهای مشهور جهان نیز اتفاقی مشابه این رخ میدهد؛ یعنی همانگونه که پیشتر بدان اشاره شد، آتن با آکروپلیس آتن میشود ــ هر شهری در ذهن ما پیشاشناختی دارد که به آن شهر هویت میبخشد. نکتهای که در اینجا حائز اهمیت است و کار را دشوار میسازد این است که ما به عنوان معمار، شهرساز و پژوهشگر، باید هنگام مطالعهی تاریخ فرم شهر، هرگونه پیشاشناخت را کنار گذاشته، و تمام شهر را بدون برجسته کردن بخش معینی از آن، به یک چشم نگریسته و تغییرات تمام آن را مورد بررسی قرار دهیم تا بدین ترتیب بتوانیم به الگویی جهت پیشبینی رشد آیندهی شهر دست یابیم.
علاوه بر آنچه ذکر شد، موارد دیگری نیز وجود دارند که پیشبینی فرم یک شهر را با دشواری مواجه میسازند، مواردی که میتوانیم آنها را جهش بنامیم. جهشهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، علمی و … همه و همه از جمله مواردی هستند که میتوانند روند شکلگیری و یا توسعهی یک شهر را به کلی دگرگون سازند.2 به عنوان مثال، روم پس از فتح انگلستان، شهرهایی همچون لندینیوم (لندن)، ونتاسیلوروم (کائرونت)، لیندم (لینکلن) و بسیاری شهرهای دیگر را بنیان نهاد؛ بین مراکز مختلف، راههای سنگفرش به منظور سهولت در تجارت ایجاد شد؛ در مناطق ساحلی، شهرهای بندری تأسیس شدند و بسیاری از موارد دیگر. اما پس از اینکه سپاهیان رومی در سال چهارصدوهفت میلادی، انگلستان را ترک کردند، جادهها به حال خود رها شده و در اندک زمانی، وضعیتی اسفناک پیدا کردند. بسیاری از شهرهای رومی مبدأ، همچون لندن برای مدتی طولانی متروک ماندند و برخی شهرها همچون سیلچستر، به طور کلی از میان رفتند.
تقریباً هیچکدام از مواردی که ذکر گردید، پیش از وقوع، قابلیت پیشبینی نداشتند، چرا که این تغییرات و تحولات در اثر جهش پدیدار گشتند. جهشی که رومیان در سیاست، اجتماع، اقتصاد و صنعت انگلستان به وجود آوردند. هرگاه در تاریخ شهرسازی، شاهد چنین جهشهایی بودهایم، مسیر شهرسازی دگرگون شده، و از آنچه که بر طبق شواهد، بر آن مترتب بوده، به کلی فاصله گرفته است. از جملهی این جهشها، فتح قسطنطنیه در سال 1453 میلادی توسط ترکان عثمانی بود. سلطان محمد فاتح، با استفاده از توپهای اوربن (Urban) مجارستانی، دیوارهای آنتیموس (یا تئودوسیوس) را که تا آن زمان غیرقابل نفوذ تلقی میشدند، در هم کوبید و «با شکستن این دیوارها، باعث آغاز عصری جدید در حصار شهری گردید» (Morris,1979: 91). امری که تأثیر مستقیم آن در طرحهای مربوط به آرمانشهرهای (Utopia) رنسانس، به وضوح مشهود است.
نمونهی دیگر این جهشها ــ و شاید بزرگترین آنها ــ انقلاب صنعتی اروپا بود. انقلابی که مسیر شهرسازی را در تمام جهان، به کلی دگرگون ساخت. تحولاتی که در اثر انقلاب صنعتی، در مسیر شهرسازی به وجود آمد، پیش از آن به هیچ روی قابل پیشبینی نبودند. از تجربیات بدیع رابرت اوون (Robert Owen)، کنت سن سیمون (Henri de Saint-Simon) و شارل فوریه (Charles Fourier)در انگلستان، فرانسه و آمریکا گرفته تا برنامههای مدون شهرسازی بارن هاسمان (Georges-Eugène Haussmann) در پاریس. آنها مسیر شهرسازی را در سطح گستردهای از جهان دستخوش تحول کردند، لیکن گاه با جهشهایی در نظامهای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و … در سطح محلی برخورد میکنیم. جهشهایی که نظام شهرسازی را نه در سطح جهانی، که گاه در سطح یک کشور، ایالت و حتی یک شهر به تنهایی، دستخوش تغییر میکنند.
به عنوان نمونه، آتشسوزی شیکاگو در سال 1871 میلادی و یا بمباران شهرهای ناکازاکی و هیروشیما در سال 1945 را باید نمونههایی دانست که مسیر شهرسازی را به کلی در این شهرها دگرگون ساختند. به این نکته توجه داشته باشید که جهشها را میتوان در نمودارها پیگیری کرد. به عنوان مثال، پس از انفجار بمب، زندگی اجتماعی در هیروشیما تقریباً متوقف و اقتصاد آن به کلی نابود گشت و اینها در نمودار اقتصاد و جمعیت، خود را به صورت یک جهش نشان میدهند.
بـه عنـوان نمـونـهای دیـگر، در سـال 1900مـیـلادی، هیچکس وقوع دو جنگ جهانی را آن هم در مدت کمتر از نیمقرن پیشبینی نمیکرد. از طرف دیگر، حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که به مدت طولانیای ثبات در تمام زمینهها برقرار باشد، باز هم به هر نسبتی که بخواهیم آیندهی دورتری را پیشبینی کنیم، به همان نسبت از جزئیات و دقت پیشبینی ما کاسته خواهد شد. تا جایی که پیشبینی تبدیل به پیشگویی میشود و بصیرت و استدلال، جای خود را به حدس و گمان میدهند.
هنگامی که ژول ورن (Jules Verne) در «بیست هزار فرسنگ زیر دریا» از ناتیلوس نام میبرد، هیچ تصوری از عملکرد و جزئیات زیردریاییهای امروزی نداشته است3. وی تنها هالهای مبهم از آینده را پیشگویی کرده بود. هالهای که میگفت، روزی انسان سقف آسمانها و اعماق اقیانوسها را به تسخیر خویش درخواهد آورد. در باب شهرسازی نیز میتوان از ترسیمات فوتوریسمها از شهر آینده یاد کرد. ترسیماتی که هالهای از آینده را نشان میدهد، براساس این ایده که «آینده بر سرعت استوار خواهد بود» (Marinetti, 1909: 1). این ترسیمات، اگرچه بسیاری را به تحسین واداشته، اما تنها هاله ی مبهم از شهر آینده است. ترسیماتی که اگر قرار بود سندی رسمی در جهت توسعهی شهرها براساس آن تنظیم شود، هیچکدام ذرهای به کار نمیآمدند.
در نهایت باید عنوان نمود که اگرچه میتوان آیندهای دور را، براساس آنچه در بازهی بزرگی از گذشته رخ داده، به تصویر کشید، اما این آینده به کلی مبهم و غیرقابل اعتماد خواهد بود. چرا که جهشها در آینده قابلیت پیشبینی ندارند، گرچه تاریخ ثابت کرده که تقریباً پس از هر جهش، تا مدت نسبتاً زیادی ثبات برقرار میشود4. ثباتی که در آن، تقریباً همه چیز از قابلیت پیشبینی و برنامهریزی برخوردار است. لذا اگر قرار است در باب آیندهی فضاهای شهری خود، پیشبینی دقیقی داشته باشیم، لازم است که آن را در این «بازههای ثبات» انجام دهیم. با توجه به آنچه تاکنون ذکر شد، سه مرحله را جهت ترسیم دورنمایی قابل اتکا از آیندهی شهرهایمان ضروری میدانیم:
مرحلهی نخست: شناسایی آخرین جهش رخ داده در محدودهی5 مورد مطالعه.
مرحلهی دوم: بررسی تغییرات رخ داده در سیمای شهرها در دوران پس از جهش و کشف الگوی پنهان در پشت این تغییرات.
مرحلهی آخر: ترسیم دورنمایی از آیندهی شهر بر اساس الگویی که در مرحلهی دوم بدان دست یافتیم.
سیمای شهر در حال و آینده
1- شناسایی آخرین جهش
1-1- سیاست
سیاست را باید مهمترین عاملی دانست که در روند شکل دهی به آیندهی هر کشوری تأثیرگذار است، چرا که اقتصاد و حتی فرهنگ هر جامعهای، به شدت از نحوهی سیاستگذاری دولتمردان آن جامعه متأثر میشوند. در کشور ما نیز با نگاهی به نامگذاری سالها میتوان به میزان اهمیت و تأثیرگذاریِ سیاستهای کلان بر اقتصاد و فرهنگ پی برد. در دههی گذشته، بیش از هفت بار نام سالها مرتبط با اقتصاد و در باقی موارد نیز به صورت مستقیم و غیرمستقیم به فرهنگ جامعه اشاره شده است.
از آنجا که سیاستهای جمهوری اسلامی ایران از بنیان با نحوهی سیاستگذاریهای غرب و به طور اخص آمریکا در تضاد است و در بسیاری از موارد حتی تعاملات معمول در سطح روابط بین الملل برای کشور ما میسر نمیباشد، همواره مسئلهی تحریم و دور زدن تحریمها به عنوان بخشی از سیاست خارجی ما مطرح بوده و میباشد. بدین ترتیب آمریکا و متحدانش در طول این سالها با اعمال تحریمهای مختلف و تهدید نظامی، همواره کشورمان را تحت فشار قرار دادهاند. این تحریمها و اعمال فشارها در یک دههی گذشته، به بهانهی واهی جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای و همچنین سیاستهای خارجی دولت نهم و دهم؛ به صورت بیسابقهای افزایش یافته است. بسیاری از مقامات آمریکایی و اروپایی، تحریمهای وضع شده در این سالها را با عباراتی همچون «فلج کننده» و «شدیدترین تحریمهای وضع شده علیه یک کشور در تمام ادوار تاریخ» توصیف کردهاند. توجه به این نکته ضروری است که بانیان این تحریمها، خود هدف اصلی این تحریمها را «تحت فشار قرار دادن عموم مردم کشور» و به طور اخص «قشرهای آسیبپذیر از نظر اقتصادی» دانستهاند.
1-2- اقتصاد
اقتصاد کلان و شرایط آن همواره تأثیرات معناداری را بر وضعیت بخش مسکن بر جای گذاشته است، اما شاید بتوان در یک اظهار نظر کلی این تأثیرات را در طول دههی گذشته بیمانند تلقی کرد. در تبیین این وضعیت، میتوان یکی از علل آن را نوسانات زیاد متغیرهای اقتصاد کلان دانست، به گونهای که عملاً موجب گردیده تا تأثیر عوامل درون بخشی مسکن به حداقل خود کاهش یابد و در مقابل تأثیر عوامل اقتصاد کلان به حداکثر مقدار خود افزایش یابد. از سال 1384 به بعد، همزمان با تغییر دولت، سیاستهای انبساطی در دستور کار قرار گرفت که نتیجهی آن افزایش شدید نقدینگی به صورتهای مختلف همچون اعطای وامهای زود بازده بود. این روند تا پایان دورهی دولت دهم در سال 1392 نیز کماکان ادامه یافت. سیاست افزایش نقدینگی به همراه اجرای سیاست تثبیت قیمت از سال 1382 به بعد و همچنین تأکید دولت بر تثبیت نرخ ارز و طلا و انجام واردات گسترده، به خودی خود، زمینههای تحولات اساسی در بازار مسکن را فراهم آورد که نتیجهی آن جهش بیسابقه در قیمت و البته تولید مسکن توسط بخش خصوصی در این سالها بود. افزایش بیسابقهی قیمت از یک سو و کاهش رشد اقتصادی کشور و شتابگیری نرخ تورم از دیگر سو (که باعث کاهش قدرت خرید خانوار شده است) موجب عدم تعادل شدید بین تقاضای مؤثر و عرضه شد. همین عدم تعادل، موجب بروز شدیدترین رکود بخش مسکن در طول دوران اقتصاد مدرن بخش مسکن از سال 1350 به بعد گردید. در این میان، آنچه که به این رکود ابعاد تازهای بخشید، اجرای سیاست هدفمندسازی یارانهها بود که موجبات افزایش قیمت مصالح ساختمانی و هزینهی تمام شدهی تولید مسکن را فراهم آورد. در این میان، دولت با انگیزههای مختلفی همچون کمک به تأمین مسکن گروههای کم درآمد برای جبران رکود در بخش مسکن تلاش نمود با اجرای طرحهای مختلف موجبات ایجاد رونق در بخش مسکن را فراهم آورد که طرح مسکن مهر و تزریق اعتبارات بانکی به صورت ترجیحی از زمرهی مهمترین این طرحها بود. در کنار این تحولات، تغییراتی که در عرصهی سازوکار بازار ایجاد شد (نظیر ورود شبهدولتیها به عرصهی بازار) با پشتوانهی برخی از نهادهای مالی، موجب ورود نقدینگی، آن هم به صورت ترجیحی شد و با دریافت یارانههای بانکی، عملاً باعث تزریق بیشتر نقدینگی به سطح اقتصاد کلان از زاویهی بخش مسکن گردید. همین امر، سبب وخامت بیشتر وضعیت اقتصاد کلان و بخش مسکن گردید. در مجموع به نظر میرسد که بتوان با تحولات رخ داده در سطح اقتصاد کلان تا حد زیادی وضعیت تحولات بخش مسکن را توجیه و تبیین نمود (وزارت راه و شهرسازی، 1394).
در یک جمع بندی کلی، آنچه به ما در ترسیم دورنمایی از آیندهی شهرهایمان کمک میکند به شرح ذیل میباشد:
• از بین رفتن بنگاههای اقصادی کوچک و بدون پشتوانهی مالی قدرتمند در یک دههی گذشته
• کاهش شدید قدرت خرید اقشار متوسط و ضعیف جامعه در مدت مشابه
• افزایش بیسابقهی شکاف طبقاتی
1-3-فرهنگ
بی تردید یکی از مسائل کلیدی کشور ما، مسئلهی بحران هویت است. زمانی که فرد یا جامعه از عناصر هویت ساز خویش مانند دین، زبان، نژاد، قومیت و فرهنگ آگاهی نداشته باشد و یا عناصر هویتی جایگاه خود را به عنوان شاخص های شناخت یک جامعه از دست بدهند و عناصر دیگر نیز به جای آنها شناخته نشده باشد، فرد یا جامعه با بحران هویتی مواجه می شود. با این اوصاف، فرد برای خروج از این بحران بایستی به یافتن ارزش های مثبت و پایدار در فرهنگ، مذهب یا ایدئولوژی خود بگردد تا از درهم ریختگی و اختلال هویت که دائماً موجب رنج و عذاب است، رهانیده شود و هویت اصیل خویش را باز یابد.
بحران هویت، ضرورتاً بحران یک کشور نیست، بلکه بحران عصر ماست. به هر ترتیب، جوامع امروزی در فرایند گذار خود از بحران های متعددی، از جمله مشارکت، مشروعیت، توزیع، نفوذ و هویت به سر میبرند. نکتهی حائز اهمیت، پیچیدگی این بحران در دوره پساصنعتی است. این دوران با خصوصیات خاص خود که ناشی از فرایندهای ارتباطی نوین میباشد، نوع جدیدی از بحران هویت را پیش روی جوامع قرار داده است. بحران هویت وقتی رخ می دهد که یک جامعه دریابد که آنچه تا کنون بی چون و چرا به عنوان تعاریف فیزیکی و روانشناسانهی «خودجمعی» اش پذیرفته است، تحت شرایط تاریخی جدید، دیگر قابل پذیرش نیست. از طرف دیگر، نیروهای تدریجی و غیرمهیجی، مانند گسترش ارتباطات جهانی، می تواند بنیان هویت یک جامعهی سابقاً منزوی را از طریق آگاه سازی مردم آن جامعه از یک دنیای کاملاً نوین از لحاظ کنش سیاسی، متزلزل سازند.
اینترنت دارای قابلیتی است که به واسطهی آن، افراد میتوانند خودهای جدیدی را در دنیاهای جدید بسازند. این امور ممکن است در دنیای مادی اصلاً وجود خارجی نداشته باشند یا فرد به زعم خودش قادر به دستیابی به آن نباشد. در مجموع، هویت اینترنتی یا هویت مجازی با دیدگاههای متعارف دربارهی هویت جور نمیباشد. از این رو، با گستردهتر شدن مرزهای هویتی، مرزبندی هویت واقعی و تخیلی در اینترنت مخدوش میشود. اینترنت و شبکههای اجتماعی، محصول در هم شکستگی هستیشناختی و پیچیدهتر شدن فزایندهی تفاوتهای فردی هستند و با آن سنخیت تام دارند. امروزه حتی اعضای خانوادهها و همسایگان نیز به ندرت معنای واحدی از هویت در ذهن دارند. فرد در دورهی مدرنیته از جا کنده میشود و اضطرابهای وی افزایش پیدا میکند. اینترنت نه تنها این وضع را متحول کرد؛ بلکه به آن شدت بخشید؛ همچنین باعث رشد یک فرهنگ شخصی شده و حاصل تخیلات و تصورات و پندارهای فردی است. این امر به قیمت کاهش نفوذ کلیتهای سیاسی بر هویتسازیهای فردی تمام میشود و میتواند به شکلگیری منابع جدید هویتی بیانجامد.
علاوه بر اینترنت، شبکههای اجتماعی مجازی و پیامرسانهایی چون فیسبوک، اینستاگرام، تلگرام و … به دنبال ایجاد جوامع مجازی هستند. این جوامع مجازی براساس ساختار و تعاریف خود، دارای ارزشهای مختلف فرهنگی، سیاسی و اجتماعی هستند. به طوری که توانستهاند مفاهیمی چون «دوست»، «ارتباط»، «خانواده»، «هویت» و حتی مسائلی جزئی مانند نحوهی احوالپرسی کردن را بازتعریف کنند. اگرچه کاربران، خود، در شکلدهی این جوامع نقش چشمگیری دارند، اما قوانین این جوامع مجازی و گفتمان حاکم بر آنان در تأثیرگذاری و شکلدهی هویت اعضای خود نقش مهمی ایفا میکنند.
ابتداییترین تأثیر شبکههای اجتماعی اینترنتی بر کاربران، این است که هویت فعلی او را به چالش میکشند. ابتدا کاربر را از خود واقعی تهی میکنند و سپس به او فرصت میدهند خود ایدهآلش را بروز دهد؛ درحالیکه به طور ناخودآگاه، این خودِ جدید در فضای گفتمانی شبکههای اجتماعی ساخته شده است. شبکههای اجتماعی صحنهای فراهم میآورند که کاربران میتوانند از هر جنسیت، سن، طبقه اجتماعی، نژاد و قومیتی که باشند، در آن ظاهر شوند و نقش دلخواه خود را بازی کنند. در این سطح، شبکههای اجتماعی مجازی، کاربر را به هویتی فردمدار شده با مشخصات منحصربهفرد سوق میدهند. در واقع با شبکههای اجتماعی مجازی، این قابلیت به فرد داده میشود تا خود را هرگونه که میخواهد، فراتر از هویت واقعی خود در جهان فیزیکی بازتعریف و روایت کند. بنابراین، با قبول این فرض که شبکههای اجتماعی مجازی در درون جامعهی مصرفی خلق شدهاند، خود منشأ بازتولید مکرر چنین جامعهای میشوند.
این حقیقت، غیرقابل انکار است که فضای مجازی با کاربر در ارتباطی دوسویه قرار دارد. نحوهی تفکر او را تحت تأثیر قرار میدهد و در مقابل، گسترهی وسیعی را فراهم میآورد که کاربر، هویت خود را در آن براساس ترجیحات خود ابراز میکند و به منصهی ظهور میرساند. به عبارت دیگر، فضای مجازی، امروز تنها آیینهی منعکس کنندهی کاربر مقابل خود نیست؛ بلکه تا حد زیادی چگونگی کیفیت کاربر خود را نیز تعریف میکند. زمانی، تلقی منتقدین فرهنگی این بود که چون فضای مجازی عرصهای است که مهندسان فنی و نه مهندسان فرهنگی آن را ساختهاند، بنابراین نقطهی ضعف آن عدم وجود روایت است. اما امروز دنیای مجازی آنچنان با زندگی و فرایند هویتسازی بشر درآمیخته است که نه تنها روایتهای بیشمار در آن قابل درک است، بلکه این روایتها بر روایت دنیای واقعی پیشی گرفتهاند (عدلیپور و خاکسار، 1391: 163,165-161).
نتیجهای که از این مبحث برای ما به دست میآید، این نکتهی بسیار حساس است که فرد در جامعهی امروز ما، در فضای مجازی و هویت مجازی خود صاحب چیزی میشود که در واقعیت قادر به رسیدن به آن نمیباشد؛ از شغل و حرفه گرفته تا مسکن؛ و نتیجهی این امر در نهایت، نوعی انزواطلبی خودخواسته و گریز از اجتماع خواهد بود.
2- تغییرات رخ داده در دوران جهش و ترسیم دورنمایی از شهر آینده
پس از تحلیلهای صورت گرفته، در مجموع باید یک دههی گذشته را دوران آخرین جهش دانست. دورانی که اگرچه به نظر در آخرین دَمهای خود بسر میبرد، لیکن هنوز هم به طور کامل از آن خارج نشدهایم. در ادامهی این بررسی پژوهشی، از همکاران و دوستان در هر شهر خواسته شد تا تغییرات صورت پذیرفته در طول یک دههی گذشته در محل زندگی و کارشان را (از احداث جادهها گرفته تا ساختوسازهای جدید) تا آنجا که میتوانند برای ما شرح دهند، سپس این توصیفات را با نقشههای وضع موجود و دههی گذشته مقایسه کردیم. پس از آن، نکات برجستهای را که دارای همخوانی در توصیفات و نقشهها بودند، جدا نموده و با شهرهای دیگر مورد قیاس قرار دادیم.
2-1-ترسیم دورنمایی از «شهر آینده»
پس از تجزیه و تحلیل نقشههای ماهوارهایِ بیش از ده شهر کشور و مقایسهی آن با نقشههای یک دههی گذشته، به دو نکتهی مشترک در تمامی آنها برخوردیم:
• کاهش سرعت رشد هستهی مرکزی شهر
• افزایش تمرکز ساختوسازها در حومهی شهر
چرا و چگونه چنین اتفاقاتی در حال وقوع می باشند؟ در ابتدا باید به فرهنگ پرداخت. همانگونه که پیشتر اشاره شد، فراگیر شدن شبکههای مجازی در یک دههی گذشته، موجب آشنایی مردم با پدیدههایی در عرصهی معماری و شهرسازی شده که تا پیش از این، آگاهی یافتن از آنها تنها با سفر به اروپا، آمریکا و یا خاور دور میسر بود6. همانگونه که استاد شهیر، لئوناردو بنه ولو در کتاب بنیانهای شهرسازی مدرن شرح میدهد، آگاهی عمومی موجب خواست عمومی و خواست عمومی نیز در نهایت موجب اقدام سیاسی خواهد شد و از آنجا که هیچ تغییر عمدهای بدون حمایت سیاسی، پایدار نخواهد بود7، لذا آگاهی بخشی عمومی7 تنها راه چاره در راستای پیشبرد اهداف شهرسازی در نظامهای دموکراتیک خواهد بود.
در فضای امروز کشور ما، شبکههای اجتماعی مجازی، چون تلگرام و اینستاگرام و … به سبب فراگیر بودنشان در سطح کلان، موجب تغییر ذائقهی عمومی شدهاند، به واقع نوعی ذائقهی غربیپسندانه در جامعه رواج پیدا کرده که از نوع خوراک گرفته تا نحوهی تعاملات اجتماعی اقشار مختلف جامعه را متأثر ساخته است. در این میان شاید بتوان مدعی شد که هیچ چیز به اندازهی نوع نگاه به مسکن و شیوهی سکونت، دستخوش تحول نشده است. اگر محمدکریم پیرنیا، سادگی و پرهیز از تجملات را جزء ویژگیهای جداناشدنی معماری ایرانی میدانست، امروز باید عنوان کنیم که آرایش و تجملگرایی جزء جداناشدنی سبک زندگی بسیاری از مردم ایران شده است.
دربارهی مسکن نیز انزواطلبی، گوشهگیری و اجتماعگریزی را باید رهآورد معضلات فرهنگی جامعهی کنونی ایران دانست. در تقسیمبندی چهارگانهی انواع سکونت به «خصوصی، عمومی، مجتمع و طبیعی» (نوربرگ شولتز، 1394: 19-18) باید عنوان کنیم تمایل به سکونت خصوصی ــ به صورت انحصاری و جدای از اجتماع ــ در حال فزونی است. انواع سکونتهای عمومی، که نمادی از توافق در جامعه است، به شدت در حال کمرنگ شدن میباشد. سکونت مجتمع نیز اگرچه در حال افزایش است، لیکن آن را باید با مشکلات اقتصادی مرتبط دانست و نه تغییرات فرهنگی، چرا که مشاهده میکنیم که در مجتمعهای مسکونی نیز، نوعی سکونت خصوصی و به دور از تعاملات سازندهی اجتماعی در حال ظهور میباشد و در برخی کلانشهرها نیز به منصهی ظهور رسیده است. حال این معضلات را در کنار مشکلات اقتصادی و ضعفهای سیاستگذاری قرار میدهیم تا به درک درستی از وضعیت پیش روی شهرهایمان دست یابیم.
این تمایل به انزواگزینی ــ که ریشه در مشکلات فرهنگی جامعه دارد ــ موجب حملهی بیرحمانهی مردم به نقاط دستنخورده و بکر طبیعت گردیده است، اما از آنجا که فشارهای اقتصادی، ساخت مسکن را برای بسیاری به امری غیرممکن بدل ساخته، این تنها نخبگان اقتصادی و افراد ثروتمند میباشند که به دلیل تمکین مالی و نفوذ سیاسی، حتی در بکرترین نقاط نیز امکان دستبرد به قلب طبیعت برایشان میسر است. به واقع در حال حرکت در مسیری هستیم که در نهایت، نه به بحث بالای شهر و پایین شهر، که به بحث از منطقهبندیهای (Zoning) ثروتمندان و فقرا منجر خواهد شد.
«ما رشد یک ایدهی جدید را شاهد هستیم، که میتوان آن را نوعی از سقوط کردن نامید، موج افول و فرونشینی فرقه و دوستداران طرفدار جدائیگزینی. چنین به نظر میآید که چرخش به سوی مناطق روستایی به وسیلهی مردم با جدیت کامل، برای اجتناب از ملاقات با یکدیگر بهره گرفته شده است. نتیجهی این کار، جمع اضداد است. “جداییگزینیهای متمرکز شده” فلسفهای درست مخالف شهر بودن، که از وسوسههای اجتماعی ناشی میشود» (کالن، 1377: 135).
از طرف دیگر نیز، مردمی که امکان نفوذ به این هستههای نوبنیاد در قلب طبیعت برایشان وجود ندارد، ناچار در محدودهی شهر خود به حیات ادامه میدهند. نتیجه آن میشود که شهر به رشد خود براساس برنامهی از پیش تعیین شده9 ادامه داده با این تفاوت که مشکلات اقتصادی، سرعت این رشد را به شدت کاهش داده است و از طرفی نیز شاهد متولد شدن هستههای نوبنیاد دیگری در حومهی شهرها و روستاها میباشیم که با توجه به تمکین مالی بنیانگذارانشان، از سرعت رشد نسبتاً بالایی برخوردارند.
به واقع اگر در گذشته، شهرهای اولیه دارای رشد ارگانیک و مناطق افزوده شده به آنها دارای طرح از پیش تعیین شده بودند10، امروزه شاهد معکوس شدن این روند میباشیم؛ یعنی شهرهای ما بر طبق طرحهای از پیش تعیین شده در حال رشد میباشند. درحالیکه بخشهای نوبنیاد در حومههای شهر، بدون طرح از پیش تعیین شده و یا هیچگونه نظارت مؤثری، مشغول رشد و توسعه میباشند؛ پس شهر آیندهی ما شهری خواهد بود دارای چندین هستهی پراکنده در اطراف و یک هستهی مرکزی که همان شهر اصلی است و مسیرهایی که تنها وسیلهی مرتبط کنندهی این هستهها به شهر اولیه خواهد بود. رشدی «نورونوار» (Neurons) در پیش ما قرار دارد! در این شهرها، هستهی مرکزی محل تجمع فعالیتهای تجاری، اداری و سیاسی میباشند؛ درحالیکه هستههای نوبنیاد به کاربریهای مسکونی و فرهنگیـتفریحی منحصر خواهند بود.
هستهی مرکزی محل سکونت کارگران و کارمندان، قشر ضعیف اقتصادی و هستههای نوبنیاد، محل تجمع ثروتمندان، اربابان صنایع و قشر قدرتمند سیاسی و اقتصادی خواهد بود. ساختوسازها در هستهی مرکزی به صورت بلندمرتبهسازی و در هستههای نوبنیاد به صورت ویلایی و یا خانهباغ خواهد بود. همچنین تراکم جمعیتی در هستهی مرکزی چندین برابر هستههای نوبنیاد خواهد بود. افزون بر این، هستهی اصلی، مرکز تولیدات و هستههای نوبنیاد مصرفکنندهی محض خواهند بود. این رابطه را میتوان با رابطهی کشورهای استعمارگر و مستعمره ــ که به نوعی رابطهی تولیدکننده و بازار مصرف است ــ قیاس نمود. به یاد داشته باشید که «گرانترین و لوکسترین لوازم شخصی، گاه در کارگاههای زیرزمینی و به دست فقیرترین صنعتگران ساخته و پرداخته میشود، کسانی که استفاده از تولیدات دستی خود را همچون رویایی دوردست میبینند». در حقیقت، در هستهی مرکزی، قانون، افراد را کنترل میکند. درحالیکه در هستههای نوبنیاد، افراد، خود قانون میشوند و فرد بر فراز قانون گام برمیدارد. به عبادتی دیگر، هریک از هستههای نو بنیاد، قانون خاص خود را خواهند داشت که جدا و مستقل از قانون هستهی مرکزی عمل کرده و در صورت مغایرت با آن، نه تنها تابع آن نمیشود، بلکه قانون را مطیع خویش خواهد ساخت. مقصود از قانون در این گزیده، قوانین مربوط به ساختوساز و هنجارهای اجتماعی است.
در گذر زمان، هستههای نوبنیاد به محل تجمع امکانات رفاهی تبدیل شده و هستهی مرکزی رفته رفته مورد بیتوجهی و در نهایت فرسودگی قرار خواهد گرفت. جهت روشن شدن مطلب، روزی زمستانی را تجسم باید نمود که برق و گاز هستهی مرکزی شهری را جهت تأمین نیازهای ساکنین هستههای نوبنیاد آن شهر، قطع نمایند … بدون توجه به تفاوت جمعیتی فاحشی که میان این هستهها وجود دارد. در نهایت در یک جمعبندی باید عنوان نمود که شهری که امروزه میشناسیم با روندی که طی میکند، مشغول حرکت در آخرین مسیر سبز خود است. مسیری که منجر به نابودی و فنای آن خواهد شد. پس یا باید در انتظار یک جهش ناگهانی و پیشبینی نشده که این مسیر را متحول سازد، رخت سکون بر تن کنیم و یا با برنامهای مدون و با مدد از همهی کسانی که در این آینده سهمی دارند؛ یعنی همهی ساکنین شهرها، این مسیر را تغییر دهیم و بیشک اولین گام در این تغییر، چیزی نخواهد بود مگر «آگاهی بخشی عمومی».
منابع
عدلی پور، صمد و خاکسار، فائزه (1391). شبکههای اجتماعی مجازی و بحران هویت (با تأکید بر بحران هویتی ایران). فصلنامهی علمی ــ پژوهشی مطالعات و تحقیقات اجتماعی در ایران،
دانشگاه اصفهان، دورهی 1، شمارهی 4، زمستان 1391، صص 155-176.
کالن، گوردن (1377). گزیدهی منظر شهری، ترجمهی منوچهر طبیبیان. تهران: مؤسسهی انتشارات و چاپ دانشگاه تهران.
موریس، جیمز (1374). تاریخ شکل شهر تا انقلاب صنعتی، ترجمهی راضیه رضازاده. تهران: مؤسسهی انتشارات دانشگاه علم و صنعت ایران.
نوربری شولتز، کریستیان (1391). معماری: حضور، زبان و مکان، ترجمهی علیرضاسیداحمدیان. تهران: نیلوفر.
نوربری شولتز، کریستیان (1394). مفهوم سکونت: به سوی معماری تمثیلی، ترجمهی محمود امیر یار احمدی. تهران: مؤسسهی انتشارات و چاپ آگه.
وزارت راه و شهرسازی (1394). مطالعات بازنگری طرح جامع مسکن: سند راهبردی و چشمانداز کلان بخش مسکن در افق 1405. تهران: انتشارات وزارت راه و شهرسازی.
Hofer, Paul (1966). The Zähringer New Towns: Modern Planning Concepts in the Towns Built During the 12th Century in Southern Germany and Switzerland by
the Dukes of Zähringen. Swiss: Swiss Federal Institute of Technology.
Marinetti, Filippo Tommaso (1909).The Manifesto Of Futurism. Bolgona: Gazzetta dell’Emilia.
Morris, E. J. (1979). History of Urban Form Before the Industrial Revolution. New York: John Wiley & Sons.
Mumford, Lewis (1961). The City in History. New York: Harcourt, Brace & World.
پینوشت
1. The Role of Karma
2. این جهشها را باید جدای از سه دورهی شهرسازی که گوردن چایلد (Gordon Childe) بدان اشاره میکند دانست؛ اگرچه هرکدام از دورههای مدنظر وی نیز، خود با «تغییرات بنیادی در شیوهی
معیشت و ابعاد اقتصادی» (نقل از کتاب What Happened in History) همراه می باشد.
3. اولین زیردریایی جهان در سال 1620 میلادی، یعنی بیش از دو قرن پیش از اینکه ژول ورن حتی متولد شده باشد، ساخته شد. اما هنگامی که وی مشغول نوشتن کتاب بیست هزار فرسنگ زیر دریا
بود (سال 1870)، حتی رسیدن به عمق 100 متری زیر آب برای یک زیردریایی، کاری در حد یک معجزه محسوب میشد.
4. مانند ثباتی که پس از دوران رکود بزرگ (40-1929) به مدتی طولانی بر اقتصاد آمریکا حاکم شد.
5. این محدوده میتواند یک کشور، ایالت، شهرستان و یا حتی یک شهر کوچک به تنهایی باشد و جهشهای صورت گرفته را میبایست در شاخصهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جستوجو نمود.
6. ر.ک. پینوشت شمارهی 3
7. مانند ثباتی که پس از دوران رکود بزرگ (40-1929) به مدتی طولانی بر اقتصاد آمریکا حاکم شد.
8. این محدوده میتواند یک کشور، ایالت، شهرستان و یا حتی یک شهر کوچک به تنهایی باشد و جهشهای صورت گرفته را میبایست در شاخصهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی جستوجو نمود.
9. طرح جامع و تفضیلی
10. مانند بخشهای افزوده شده به شهرهای کهن در دوران رنسانس