تجاری – اداری هور، اثر مجتبی تسلط
میز بتنی، آباژور اگزوز، صندلی تک نفره، اثر امید کامیاب شندی و پریا سید جواد جواهری، معماران آراه

کریم رشید
تحول درونی

از پنج سالگی با پدرم در شهر لندن مشغول طراحی شدم، از کلیساها، پارک‌ها مناظر شهری و از مردم نقاشی می‌کردم. پدرم مرا به چشم انداز و توجه به هنر دیدن ترغیب کرد. خیلی زود به همه‌ی آن چیزهایی که بر نحوه‌ی دیدن ما و بر چشم اندازهای ما تأثیر می‌گذارند پی بردم به یاد دارم که یک بار نمایی بیرونی از یک کلیسا را نقاشی می‌کردم فهمیدم شکل پنجره‌های آن را دوست، ندارم به همین خاطر در نقاشی خود آنها را با استفاده از تخیل خودم کشیدم با اینکه در جهانی زندگی می‌کنیم که دیگران برای ما شکل اش داده اند و ما هم همانطور که هست قبولش داریم من از سنی تصمیم گرفتم خودم بخشی از این جهان را به دلخواه خودم طراحی کنم و شکل ببخشم من نیمه انگلیسی و نیمه مصری هستم پدر و مادری جهان وطن دارم که ما را در برابر ادیان و فرهنگ‌های گوناگون و متنوع نهاده‌اند و با آشنایی با این ادیان و فرهنگ‌ها بارمان آورده‌اند پدرم نقاش و طراح بود که از همان اوان کودکی مرا با طیف متنوعی از هنرمندان تاریخ نقاشی آشنا کرد؛ از گوگن گرفته تا ؤارهول، از معماری روم باستان تا معماری مصر، باستان معماری رنسانس و هنر رمانتیک ها همگی در مرکز توجهات من قرار گرفتند او نکات بسیاری در مورد معماری، طراحی و مد به من آموخت او برای خانه‌ی شخصی مان مبلمان طراحی می‌کرد و برای مادرم .لباس روی دیوارهای خانه مان نقاشی می‌کرد، و پیوسته داخل منزل ما را تغییر دکوراسیون می‌داد به هر چیزی که دست می‌زد آن را مطابق سلیقه و بینش خود در آن لحظه تغییر می‌داد.
از اوان کودکی من هم دغدغه طراحی را یافتم همه چیز طراحی می‌کردم از عینک گرفته تا کفش و رادیو و چمدان و ساختمان و اتومبیل و چراغ و مبلمان و حتا بازی وقتی به کانادا مهاجرت کردیم من در یک مسابقه‌ی طراحی کودکان برنده شدم من آنقدر تحت تأثیر مراسم بسته‌بندی و اسباب کشی و انبارداری قرار گرفته بودم که برای این مسابقه یک جای چمدان برای اتومبیل طراحی کردم سی و هفت سال پیش نمیدانستم کاری که می‌کنیم در حوزه‌ی طراحی صنعتی قرار دارد. در سال ۱۹۶۷ به مونرئال نقل مکان کردیم و من در آنجا بود که از نمایشگاه اکسپو بارها و بارها دیدن کردم؛ هر بار الهامات شاعرانه‌ای درباره‌ی آینده به ذهنم متبادر می‌شد من آنقدر تحت تأثیر این آرمان‌شهرهای صنعتی قرار گرفته بودم که بلافاصله دست به کار طراحی جهانی تخیلی شدم که همه چیز در آن تکنولوژیک، فضایی و غیرمادی بود. درباره‌ی ریموند لوئی میخواندم و فیلم‌های مستند درباره‌ی باکمینستر فولر لو کوربوزیه و بسیاری دیگر می‌دیدم.

ابتدا در حد فاصل معماری و طراحی سرگردان و در نوسان، بودم سرانجام تصمیم گرفتم طراحی صنعتی بخوانم در کانادا به دانشگاه رفتم  فضایی، تویتونی، باؤهاؤسی (همه‌ی اعضای آکادمی یا هلندی یا آلمانی بودند  و بعد از آن تحصیلاتم را در ایتالیا دنبال کردم که کاملا برعکس فضای قبلی بود مدرکی التقاطی دریافت کردم که حاصل آمیزشی بود میان، مهندسی معماری و علوم، اجتماعی و این توانست چشم‌انداز گسترده‌ای در معرض دید من بنهد تا از مجرای آن بتوانم محیط زیست خودم را بسازم و اجزای آن را طراحی کنم بخت با من یار بود که آدم‌هایی مثل مارشال مک لوهان از آکادمی ما دیدار می‌کردند و در آنجا درس می‌دادند حدود همین سال‌ها بود که فهمیدم طراحی صنعتی تا آنسوی مرزهای محصول تولید شده امتداد دارد.
هیچگاه طی این سال‌ها از طراحی دست نکشیدم طراحی به من اجازه می‌داد تا سریع ایده‌هایم را بیان کنم هر روز طراحی می‌کردم و دفتر پشت دفتر را پر از طرح‌های فی‌البداهه‌ی خودم می‌کردم. حتا وقتی بچه بودم و نصفه شب از خواب می‌پریدم رؤیاهای خودم را نقاشی می‌کردم طراحی یک روش اساسی در برقراری ارتباط با آدم‌هاست حتا امروز هم بسیاری از مشتریانم ترجیح می‌دهند صورت‌های مورد نظرشان را از روی دفترهای طراحی من انتخاب کنند و سفارش دهند، تا اینکه آنها را به پشت کامپیوتر راهنمایی کنم نمی‌دانم این روشی که دارم آیا نوستالژیک است یا نه یا اینکه خیلی ساده بگویم هر طراحی به دلیل ناکامل بودن ذاتی خود امکان‌ها و بالقوگی‌های متعددی در اختیارم قرار می‌دهد. در حال حاضر من در بیست و پنج کشور مشغول به کار هستم و در همه‌ی آنها یک دنیا طراحی از خود به جا گذاشته‌ام من حتا به روش دیجیتال با کامپیوتر لپتاپ خودم طراحی می‌کنم. من یک آواره‌ی خانه‌به دوش در سطح بین‌المللی هستم من آزادی و خودمختاری فرهنگی دارم و از این‌رو فرهنگ‌های مختلف را درک می‌کنم و با آنها تعامل دارم وقتی این تفاوت‌های فرهنگی از میان برخاستند و جهان یکپارچه، شد همه‌ی عناصر را از منظر جهانی تحلیل می‌کنم و تشریح می‌کنم به جای آنکه قومی و منطقه‌ای باقی بمانم در طی این سال‌های آموخته‌ام که جهان، گسترده، و انباشته از زیبایی هاست و ایده‌ی یک سبک بین‌المللی یک ایده‌ی قدیمی و مهجور است جهان لایه به لایه پر از سبک‌های متنوع است که برخی از آنها بومی و منطقه‌ای نیستند بلکه خود حاصل امتزاج سبک‌ها، نژادها و ارزش‌ها و شعارهای دیگرند من جهان وطن بار آمده‌ام و دنیا را انگار از سطح سیارهای دیگر مینگرم ـ و نسبت به آن مشاهده دارم آن را در می یابم درگیر آن هستم و دین خود را بدان ادا می‌کنم.

من عاشق طراحی چیزهایی هستم که در تماس روزمره با آدم‌ها قرار دارند، به خصوص چیزهایی که بر روح و روان ما تأثیر می‌گذارند کار فراوان برای انجام دادن وجود دارد می‌خواهم اتومبیل طراحی کنم لباس، خانه و حتا روبوت می‌خواهم آینده را دیگرگون کنم می‌خواهم یک شوی تلویزیونی ترتیب دهم. میخواهم موسیقی‌های بیشتری داشته باشم یک موزه‌ی کوچک تأسیس کنم و در وضعیت الهام دائم روزگارم را سر کنم.
فکر می‌کنم در آینده نیازمند چیزهای مختلفی خواهیم بود و تجربه‌های مختلفی، اما چیزی در دست نداریم  ما اتومبیل تولید می‌کنیم خانه و مغازه و خیلی زود همه شان را تجربه می‌کنیم و سراغ چیز بعدی می‌رویم وضعیت فوق مصرف گرا همیشه در حال تکاپو و دائما متغیر برای خود درست کرده‌ایم. همه چیز را مصرف می‌کنیم و بازیافت در چرخ‌های بی‌پایان ایده‌ی دوام در همه چیز از معماری گرفته تا تجارت به کل از میان رفته است این ناکجا آباد است، آزادی و نیروانای ماست همه‌ی کالاها تنها در صورتی که تجربه‌ای ضروری به همراه داشته باشند واجد ارزش شمرده می‌شوند.
من به جای اوتوپیا به نوتوپیا اعتقاد دارم  مکانی متعلق به آینده که همه چیز در آن زیبا، رمانتیک و پر از انرژی عقلانی و بیگسست است میان الگوهای تجربه‌ی آدمیان شکافی برجا نیست؛ همه در وضعیت الهام به سر می‌برند و ما آدمیان باهوش‌تر سریع‌تر و عجیب‌تر هستیم می‌خواهم یک میکروچیپ در چشمم کار بگذارم تا بتوانم همه چیز را ببینم باید میکروچیپ‌هایی هم در ذهن داشته باشیم تا مهارت‌های ارتباطی مان را در راستای بالقوگی‌هایمان گسترش دهند ما دوای، سرطان ایدز و بیماری‌های قلبی را پیدا خواهیم کرد هواپیماهای ما با ۶ برابر سرعت صوت سفر خواهند کرد و ما فقط یک الگوی سیاره‌ای را دنبال خواهیم نمود و یک فرهنگ سیاره‌ای را لباس‌های مورد نظرتان را با استفاده از سیستم افشانه بر روی پوست بدن خواهید ساخت همه چیز روبوتیک خواهد شد دیگر محصولات‌های تک وجود نخواهند داشت همه چیز غیرمادی خواهد بود اعم از تفریح و سرگرمی و اطلاعات خانه‌های هوشمند خواهیم ساخت و اتومبیل‌های هیدروژنی به سفارش مشتری انسان‌ها در این حالت بیش از همه‌ی تاریخ شان انسانی خواهند زیست و خلاقیت دین و آیین جدیدی خواهد بود.

آنچه برای طراحی چنین جهانی ضرورت دارد درکی دیگر است از حیات اجتماعی، رفتار، و فرهنگ بشری حتا با اینکه ما نگاهی به آینده داریم، هنرمندان ما آینده‌ی واقعی را نمی‌بینند آنها حال را می‌بینند و بقیه گذشته را تکنولوژی دیجیتال ابزاری برای رسیدن به برج بابل جدید است جهان با یک زبان آغاز کرده و با یک دین و یک فرهنگ و سپس برای رسیدن به نیروانای وحدت آسمانی برج بابل بنا کرده. من می‌خواهم دوباره به یک فرهنگ جهانی یک دین دین عشق و هماهنگی و زیبایی و انرژی بازگردم می‌خواهم از برج بابل بالا، روم و دنیا را تغییر دهم اغلب وقتی در سفر هستم الهام می‌گیرم و عاشق این هستم که در طول مدت طراحی در انزوای مطلق به سر برم فقط در این حالت تمرکز پیدا می‌کنم هواپیما که سوار می‌شوم یک دفتر طراحی ۱۰۰ برگ با خودم همراه دارم و در طول یک سفر بر فراز اقیانوس اطلس همه‌ی آن را پر می‌کنم. مطالعه می‌کنم پیشنهادهایم را می‌نویسم جواب سؤال‌های مطبوعات را می‌دهم برنامه ریزی می‌کنم و در مورد آینده رویاپردازی می‌کنم من در سال حدود ۱۸۰ روز را در سفر به سر می‌برم دفترم بسیار شلوغ است. باید دقیقا هفت ساعت و نیم بخوابم وگرنه دچار مشکل میشوم ساعت هشت صبح بلند می‌شوم، یک فنجان اسپرسو می‌نوشم به ایمیل‌هایم جواب می‌دهم و سپس به دفترم می‌روم که در طبقه‌ی پایین منزل مسکونی‌ام واقع است این نزدیکی به محل کار به من امکان داده است که بتوانم تا دیروقت کار کنم با مدیر دفترم به رتق و فتق امور می پردازم مقاله می‌نویسم و سپس بر اساس فهرست پروژه‌ها کار می‌کنم در آن واحد روی پنجاه پروژه مشغول هستم هر پروژه الهام بخش پروژه‌ی بعدی است. هر روز سه تا پنج قرار کاری و شغلی دارم هر روز سالاد می‌خورم و شیک سویا می‌نوشم در ساعت‌های استراحت ده دقیقه‌ای)، چهار فنجان قهوه‌ی سیاه و قوی و رأس ساعت ۵ بعد از ظهر یک فنجان چای می‌نوشم.
هر روز تا ساعت ۸ شب کار می‌کنم بعد به ورزشگاه می‌روم یا بیرون از منزل شامی می‌خورم معمولا بعد از ساعت ۱۰ شب کار نمی‌کنم چون هفت روز هفته مشغول کار هستم. معمولا چند کار را با هم جلو می‌برم.
همه‌ی ارتباط‌ها همکاری و تعاونی هستند موقعی که با یک شرکت مشغول به کار می‌شوم انتظارم این است که مارک کریم رشید نگاه من و انتظاراتم با فرهنگ آن شرکت گره بخورد در کل باید بگویم که من با شرکت‌هایی کار می‌کنم که فرهنگ و فلسفه‌ی مشابهی، دارند و این صورت ایده آل است. این یک افسانه موهوم است که طراح ایده‌ای دارد و شرکتی هم هست که آن ایده را اجرا می‌کند. کار اساسی همین تعاون و همیاری میان، اذهان نگرش‌ها و ایده ئولوژی‌هاست واقعا چند سال طول می‌کشد که بتوان به اهمیت ارتباطات انسانی پی برد ارتباط با انسان‌ها همه چیز در زندگی است. عشق، کار، دوستی، حمایت و پشتیبانی از همین ارتباطات انسانی پدید می‌آید.
من فکر می‌کنم ما طراحان باید به عنوان آدم‌های حرفه‌ای از خودمان بپرسیم که آیا ما صرفاً تولیدکننده‌ی کالا هستیم یا واقعا چیزی به هستی اضافه می‌کنیم این سهم ما در جهان هستی لزوما سهمی تکنولوژیک یا در حد ابداعات مادی نیست این ادای دین می‌تواند ادای دینی شاعرانه هم باشد. منظورم از ادای دین شاعرانه چیزی بیش از ابداع و نوآوری انسانی است در چند سال گذشته شاهد انواع و اقسام گرایش‌های مینیمال بوده‌ایم اما به گمان من دیگر تا آنجا که ممکن بود درباره اش داد سخن داده ایم. به عبارت بهتر، من هم طرفدار این هستم که هر چه بیشتر بیشتر و میخواهم توان روحی ام را مصروف گرایشهای دیگری ،کنم محصولاتی تولید کنیم که هم زیبا هستند و هم تزئینی و هم مبتکرانه طراحی واقعی صنعتی در واقع در مقیاسی مورد پسند بازار صورت میگیرد طراحی صنعتی فقط طراحی طراح برای دل خودش نیست و نمیتواند باشد بلکه باید تحولی از درون را در بر داشته باشد.

منتشر شده در : یکشنبه, 1 دسامبر, 2019دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: