چرا باید مرمت کنیم؟
فرامرز پارسی


خوشبختانه در سالهای اخیر مرمت ابنیهی تاریخی، مورد توجه جامعهی ایرانی قرار گرفته است. رونق گردشگری از یک سو و درک نقش فرهنگِ به یادگار مانده از گذشته در سلامت و پایداری جامعه از سوی دیگر، موجب شده تا ابنیهای که تا پیش از این به نام کلنگی تخریب و به جای آن ساختمانهای چند طبقه ساخته و قیمت آن معادل قیمت زمین محاسبه میشد ارزش پیدا کرده و صاحبان این ابنیه با حفظ آنها برای فروش یا تبدیل آنها به اقامتگاه، بوتیک هتل یا رستوران به منافع مادی بیشتری دست پیدا کنند. تا اینجا، نه تنها همه چیز امیدوارکننده است، بلکه برآورده شدن آرزوی دیرین دستاندرکاران حوزهی مرمت است. اما در عین حال سرعت توجه به مرمت و هجوم سرمایه به حوزهی مرمت نگرانیهایی را نیز به وجود آورده که نیازمند تامل در مفهوم مرمت است. برای ورود به این مبحث، نخست چند پرسش قابل طرح است.
تفاوت تعمیر با مرمت در چیست؟ آیا تکمیل و بازسازی چند پنجره یا اورسی در بنایی تاریخی یا اصلاح مقرنسهایی شکسته و آسیب دیده مرمت است؟
آیا بهتر است اقدامات مرمتی ما قابل تشخیص باشد یا اصلا بخشهای مرمت شده از قسمتهای اصلی بنا قابل تشخیص نباشد؟
آیا میتوان بخشی از بنا که به نظر ما زیبا نیست از بنا حذف شود یا اصلاح شود؟ مثلا اگر یک مجسمهی فرشته در یک نقش برجستهی گچی دوران قاجار از آناتومی صحیحی برخوردار نباشد، میتوانیم آناتومی آن را اصلاح کنیم؟
آیا میتوان مقرنس یا یزدیبندی زیبایی را که در بنای دیگری دیدهایم به بنایی که مشغول مرمت آن هستیم و از نظر ما بیش از اندازه ساده است اضافه کنیم؟
آیا در مرمت یک بنا قادر هستیم از تکنولوژیهای جدید استفاده کنیم یا روشهای سنتی ساختوساز بهتر است؟ حد هر یک تا کجاست؟
آیا میتوان برای تغییر کارکرد یک بنا از مسکونی به یک بوتیکهتل با یک رستوران، فضایی را به بنا اضافه کرد؟ آیا میتوان برای رسیدن به یک فضای بزرگتر چند اتاق را با هم ترکیب کرد؛ یا فضایی بزرگ را به چند فضای خرد تقسیم کرد؟
این پرسشها را میتوان همچنان ادامه داد. اینها پرسشهایی است که مرمتگران یا با آن روبرو هستند یا برای قانع کردن کارفرمایان یا کارشناسان میراث فرهنگی میبایست برای آنها پاسخهایی قانعکننده داشته باشند. آیا برای هر یک از این پرسشها پاسخ معینی وجود دارد؟ از آنجا که هیچ دو بنای تاریخی معادل هم نیستند یا به بیانی دیگر هر بنای تاریخی موجودی منحصربهفرد است بنابراین پاسخ منفی است. پس مرمتگر چگونه باید مسیر درست را تشخیص دهد؟ جواب، داشتن میزانی برای سنجش است؛ نام این میزان مبانی نظری است. مبانی نظری مجموعهای از ارزشهای ذهنی و روشهای استدلالی برای پاسخگویی به سوالاتی که طرح شده و یا نظیر آنها است.
برای درک بهتر موضوع ضروری است پرسشی بنیادین را پاسخ دهیم؛ آیا مرمت موضوعی است که پیشینیان همانند ما درگیر آن بودهاند؟ به نظر نگارنده در دوران پیشامدرن بسیاری از سوالات طرح شده در مقدمهی بحث موضوعیت نداشتهاند چرا که جریان معماری جریانی مستمر بوده و معمارانی که با ساختمانی محتاج اصلاح و تداوم زندگی در آن، روبرو بودهاند از زبان و ابزاری مشابه با آنچه در ساخت اولیهی بنا به کار رفته بهره میبردهاند. آنچه در این متن به عنوان پرسش طرح شد، مسائلی است که با ورود به دوران مدرن و انقطاع مفاهیم و در حوزههای فرهنگی، معماری را به وجود آورده. اگر در گذشته دورههایی در امتداد هم بوده و معماران توجیه اعمال خود را در یادگیری و به کار بردن ارزشهای پیشین میدانستهاند، معماری مدرن بر پایهی نقد و حتی نفی معماری گذشته بنا شده است و این مسئله موجب میشود که ذهن معمار در هنگام مداخله در فضا با ذات بنا و ذهن معمار اولیه در تضادی ماهوی باشد. معماری مدرن، مرمتگر را در مقام پاسخگویی بر مبنای فردیت خود قرار میدهد و آنچه معمار به عنوان روشهای مداخله در فضا آموخته است، این امکان را که معماری امروز قادر به ایجاد ارتباطی منطقی با زبان اصلی معماری بنا باشد را سلب میکند. بنابراین مداخلهی بی مهابا در یک بنای تاریخی بر اساس معماری زمان دیگر امکانپذیر نیست، چیزی که معماران پیشین با آن روبرو نبودهاند.
چه باید کرد؟ برای رسیدن به پاسخ این پرسش باید سوالی دیگر را طرح کرد. چرا مرمت میکنیم؟
در پاسخی کوتاه میتوان گفت برای بقای بشر. برای زندگی بهتر بشر؛ چرا که ابنیهی تاریخی بستر بسیاری از تجربیات زیستی بشر است که در قالب فرهنگ و سنت امکان ارتباط بهتر با یکدیگر و با محیط پیرامونی را به ما میدهد؛ دو نیاز اساسی که همیشه مسئلهی اصلی بشر بوده است. دلیل اهمیت این مسئله موضوع پیشگفته میباشد یعنی از بین رفتن اتصالات فرهنگی در گذشتهی پیشامدرن. در آن زمان همهی کنشهای انسان در امتداد تجربیات زیستیاش بوده در حالیکه با ورود به دنیای مدرن و انقطاع مسیرهای فرهنگی این تجربیات رو به فراموشی و به طبع نابودی است بنابراین با مرمت ابنیهی تاریخی حلقهی اتصال به این فرهنگ و این تجربهی زیستی برقرار میگردد. پس مرمت فعالیتی است که در دوران مدرن معنی پیدا میکند و این نتیجهی اجتنابناپذیر پاسخ به پرسش چرا مرمت میکنیم است.
اما این تجربه زیستی کجاست و چگونه قابل تشخیص است و چگونه میتوان از آن محافظت کرد؟
در واقع یک بنا چون کتابخانهای است که از تعداد بسیار زیادی کتاب تشکیل شده؛ این کتابها لایههای معنایی مستتر در یک بنا هستند. لایهی قدمت، لایهی سازندگان، لایهی تزئینات، لایهی سبک معماری، لایهی تاسیسات، لایهی سازه، لایهی مصرف انرژی، لایهی سبک زندگی، لایهی الحاقات، لایهی تکنیک ساخت و… برخی به این لایههای معنایی لایههای ارزشی نیز میگوید. مرمت چیزی جز خواندن هر چه بیشتر این لایهها و خوانا کردن آنها برای مخاطبین نیست و این مسئله ریشه در تواناییهای تجربی و ذهنی مرمتگر دارد. تمام مبانی نظری همینجا شکل میگیرد، مرمت احتیاج نگاه به همهی جنبههای یک بنا دارد. پس تعمیر یک بخش از بنا معادل مرمت نیست، هر اقدام بدون مطالعهی کل بنا مرمت نیست، مستندسازی بخشی ضروری از مرمت است. مرمت بدون دانستن تاریخ بنا بیمعنی است. هر چه مطالعات سطحیتر باشد، طرحی که مداخلهای را توصیه میکند خطر نابودی لایههای مطالعه نشده را افزایش میدهد. همیشه هر مقدار هم که مطالعه کنیم این خطر وجود دارد که لایههای معنایی مطالعه نشده را از بین ببریم پس باید محافظهکار بود، باید تلاش کرد هر مداخلهای امکان بازگشتپذیری داشته باشد. استفاده از تکنولوژی به قصد مداخلهی حداقلی و امکان هر چه بیشتر بازگشتپذیری نه تنها اشکالی ندارد بلکه تنها راهحل است. حفظ هیچ لایهای به قیمت حذف لایهای دیگر مجاز نیست. اضافه کردن لایهای معنایی مجاز است به شرطی که قابل تشخیص باشد که این لایه توسط مرمتگر انجام شده و اگر این اضافه شدن قابل تشخیص نباشد و این تصور را به وجود آورد که متعلق به دورهی تاریخی بنا است، چیزی جز جعل نیست و بر خوانایی سایر لایهها تاثیری منفی از خود بر جای مینهد. این همه و بسیاری از مسائل نظیر آن، نتیجهی همان جمله است: مرمت خواندن و خوانا کردن معانی مستتر در بنا است. از آنچه گفته شد میتوان نتیجه گرفت مرمت کنشی پیچیده با مضمونی تمدنی است و اگرچه دانش فنی ضرورتی انکارناپذیر برای هر معمار مرمتگر است اما روشهای خلاقانه در خوانا کردن لایههای معنایی و برقراری رابطهای متعادل متکی بر اهمیت این ارزشها اقدامی هنرمندانه است. بنابراین نتیجهی مرمت دو مرمتگر در عین رعایت همهی اصول پذیرفته شده میتواند کاملا متفاوت باشد. در طول تاریخ مرمت، مبانی نظری بهتدریج کاملتر و پیچیدهتر شده و بر اساس مصداقهای معین راهحلهای نظری مشخصی ارائه شده است. جامعهی جهانی مرمت این مبانی را در قالب قطعنامهها و منشورها جمعآوری کرده و مانند دستورالعملی در اختیار مرمتگران قرار داده است. همچنین مرمتهای درخشان بزرگان مرمت میتواند در پیدا کردن پاسخهای پرسشهای پیچیده راهگشا باشد. اما به یاد داشته باشیم مجموعهی ارزشها و لایههای معنایی استخراج شده از خود بنایی که مورد مرمت قرار میگیرد بهترین راهنما در مورد شیوهی برخورد با بنا میباشد و حفظ حداکثری این معانی و پرهیز از اقداماتی که لایههای پیدا و پنهان معانی در بنا را به مخاطره بیاندازد ملاک تشخیص بایدها و نبایدها میباشد. در پایان باید تاکید کنم حفظ و مرمت ابنیهی تاریخی روز به روز اهمیت بیشتری پیدا کرده و به جرات میتوان گفت آیندهی معماری در حفاظت از داشتههای تاریخی خواهد بود.
ایمان دارم بشر برای زندگی بهتر راهی جز حفاظت و مرمت دستاوردهای پیشینیان را ندارد.