شوشتر‌نو: زمینه‌گرایی علیه زمینه، محسن اکبرزاده
مصالح و جزئیات: مرزهایی ارزشمند در معماری و طراحی داخلی

پُر از خالیِ دیجیتالی نقد بازار چارسو اثر دفتر معماری بن سار، سارا محسن‌زاده و آناهیتا شهیم

پیشرفت علم و تکنولوژی و ماشینی شدن سبک زندگی انسان‌ها سبب شده تا روز به روز مردم نیاز خود را به ماشین‌هایی مانند موبایل و تبلت و لپ‌تاپ و … بیشتر حس کنند و تقاضای خرید اینگونه کالاها به شدت افزایش یابد. تداوم این وضعیت، در نهایت موجب ایجاد مراکز تجاری جدید برای عرضه‌ی این لوازم ــ همچون بازار موبایل ایران و بازار چارسو ــ شده است. البته تقاضای بازار، تنها دلیل شکل‌گیری اینگونه بناها در مگاشهر تهران نیست. سود انباشته در کاربری تجاری اینگونه فضاها، هر سرمایه‌داری را به حضور و فعالیت اقتصادی در آن تحریک می‌کند. مجتمع تجاری‌ـ‌فرهنگی چارسو در منطقه‌ی یازده تهران، به عنوان یک مرکز تجاری، فرهنگی و تفریحی در میان بورس کالاهایی نظیر موبایل، لوازم صوتی و تصویری، لوازم خانگی،کامپیوتر و لوازم جانبی واقع شده است. این کار توسط دفتر معماری بن سار، به مدیریت محمد مجیدی طراحی و اجرا شده است که شناسنامه‌ی فنی پروژه و مشخصات کلی آن به شرح ذیل است:
67150 متر‌مربع زیر‌بنا در زمینی به مساحت 5574 متر‌مربع که 15000 متر آن فضای تجاری است. ۳۳۰ باب مغازه (موبایل، کامپیوتر، صوتی تصویری، لوازم خانگی)، ۱۰۰۰ واحد پارکینگ، ۲۵۰۰ متر انبار تجاری مختص واحدها، یک طبقه‌ی ویژه‌ی غذاخوری‌های متنوع (Food Court)، ۵ سالن سینما با ظرفیت ۹۰۰ نفر (پردیس سینمایی)، ۸ آسانسور با ظرفیت ۸ تا ۱۵ نفر و ۲ آسانسور حمل بار با ظرفیت ۳ تن، ۱۶ دستگاه پله‌برقی در نقاط مختلف طبقات، ۹۰ سرویس‌بهداشتی در نقاط مختلف طبقات و شرکت امید نیک کیش در نقش کارفرما. کل بنا در طی 40 ماه اجرا شده و در بهمن 1393 افتتاح گردیده است.
این بنا در یکی از پر‌هیاهوترین نقاط تهران، یعنی تقاطع خیابان‌های جمهوری و حافظ و همچنین در همسایگی با بازار موبایل ایران قرار دارد. به علاوه، قرارگیری این بازار آن هم دقیقاً روبروی پاساژ علاءالدین، سبب اهمیت هرچه بیشتر این سایت شده است ــ هرچند ضرر این مجاورت برای بازار علاءالدین، شاید به منظور ایجاد بورس لوازم دیجیتالی در آنجا بوده، اما نتیجه آن است که بر تجارت در علاءالدین اثر بسیار نامطلوبی داشته و آن را تحت‌الشعاع قرار داده است و به جای اینکه به اهداف پروژه عمل کند، تنها مشتریان علاءالدین را با جذابیت‌های معماری به خود جذب می‌نماید. بسیار بعید است که شما در یک روز گرم تابستانی، میان چارسو و علاءالدین، بتوانید از انتخاب چارسو خودداری کنید و اینجاست که جذابیت‌های معماری و امکانات مناسب، وارد ماجرا می‌شود و آدمی را مسحور می‌کند و به درون خود می‌کشد. این یکی از بزرگ‌ترین و نخستین موفقیت‌های چارسو است، اما این برگ برنده بیشتر در خدمت نظام سرمایه‌داری حاکم در تهران است تا معماری. به بیان ساده‌تر، معماری در این ماجرا در نگاه نخست کسب اعتبار می‌کند و هر مهندس معماری با ذکر این مثال می‌تواند اهمیت ارزش فعل معمارانه را به کارفرمای خود تذکر دهد، اما در قلب ماجرا و حقیقت امر، اصل معماری دستاورد چندانی نداشته است.
از زاویه‌ی دیگر، موقعیت جغرافیایی چارسو به گونه‌ای است که در یکی از شلوغ‌ترین و در نتیجه، آلوده‌ترین نقاط تهران مکانیابی شده است. حداقل توقع از معمار قرن بیست‌و‌یکمی با توجه به حجم و ابعاد پروژه، توجه حداقلی به فضای سبز، مردم عابر و مسائلی از این دست است، اما متأسفانه این بی‌توجهی به حدی جدی است که ما در این بنا حتی یک بام سبز ساده هم نمی‌بینیم ــ بامی که می‌توانست به محلی برای اجتماعات صنف ابزار‌آلات دیجیتالی و منظرگاهی برای رؤیت بافت ارزشمند پیرامونی تلقی گردد. البته این بام وجود دارد و در ایام مناسب، کار اجتماعی هم می‌کند، گرچه دائمی و سبز نیست. تمام تلاش معمار در این بنا به قرار دادن چند گلدان الحاقی محدود شده است که نسبت به ابعاد پروژه نوعی شوخی محسوب می‌شود. مناسب‌تر بود وقتی معمار نور را از وید مرکزی بنا وارد ساختمان می‌کند، در همان هندسه‌، فضای سبزی را در طبقات اختصاص دهد. او حتی می‌توانست با پوشش گیاهی و دیوارهای سبز، کیفیتی خاص به فضای درونی خود ببخشد. فراموش نکنیم همه‌ی این سبزینگی‌ها به نوعی ارزش و عایق صوتی مناسب نیز تبدیل می‌شدند ــ چیزی که چارسو از ابتدا در برابر رقابیش، علاءالدین و بازار موبایل به دنبال آن بوده و هست.
بازار چارسو از 1000 واحد پارکینگ برخوردار است. این 1000 پارکینگ برای چه کسانی است؟ کسبه؟ بعید است کسبه هر روز با خودروی شخصی رفت‌و‌آمد کنند. برای مشتریان؟ باز هم بعید است، زیرا چارسو در عمق تهران واقع است. آنجا هم طرح ترافیک حاکم است و هم طرح زوج و فرد. این پارکینگ نیز همچون اعداد و ارقام دیگر شاپینگ‌مال‌ها، دروغی برای عوام‌فریبی بیش نیست. 1000 پارکینگ افتخار نیست ــ حتی با فرض مورد بهره بودن این پارکینگ، وجود آن فاجعه‌آمیز است. تصور کنید این پارکینگ روزی دو یا سه مرتبه پر‌و‌خالی شود. بالاخره هر خودرویی که وارد می‌شود باید خارج هم بشود. آنوقت این پارکینگ روزانه موجب 2000 یا 4000 سفر در جوار بازار چارسو می‌شود. آیا خیابان حافظ و دیگر خیابان‌های مجاور بازار، این کشش و ظرفیت را دارند؟ کاش شهرداری به جای اتخاذ این سیاست‌ها و فروش پارکینگ‌ها، پول آن را خرج توسعه‌ی حمل‌و‌نقل عمومی می‌کرد. در این وضعیت شاید حتی تعداد محدودی پارکینگ، تنها برای موارد اضطراری کافی می‌بود. اگر ما با ساخت چنین بناهایی به افزایش ناوگان حمل‌و‌نقل عمومی شهر خود خدمت کردیم هنر است! تولید سفر با خودروی شخصی که افتخار نیست. از خطوط اتوبوسرانی موجود در خیابان‌های مجاور و فرسودگی ناوگان آن که بگذریم، نزدیک‌ترین ایستگاه مترو، ایستگاه سعدی است. بهره بردن از این ایستگاه به معنای پیاده‌روی پانزده دقیقه‌ای در امتداد خیابان جمهوری به سمت غرب است. پارکینگ به کار شهروند پیاده‌محور نمی‌آید و چارسو برای او کاری نکرده است.
با رسیدن به تقاطع، به ساختمان عظیمی با نگاهی ساده‌گرا مواجه می‌شویم که از سه مکعب عظیم بنا شده است و مکعب‌ها روی یکدیگر لغزیده‌اند. بخش میانی برای همخوانی با پل مجاور، دچار دوران شده است و با بافت متمایزی که دارد، نقش اصلی را بازی می‌کند. نقوش اسلیمی و اسلامی ــ که به دلیل کیفیت بصری آشفته و نه چندان متناسب با چشم عابر یا راننده‌ی خودروی گذری از روی پل مجاور جذاب و چشم‌نواز نیست ــ در این بین کلیدی هستند، اما آیا این پوسته سنخیتی با کاربری و ماهیت بنا دارد؟ بکارگیری این المان اشتباه، آن هم در این مقیاس، تعجب‌برانگیز است، زیرا این طرح با بافت پیرامونی چارسو و کوچه و خانه‌های ارزشمند تاریخی آن نیز متناسب نیست. قدمت این بناها به پهلوی اول می‌رسد. المان مذهبی و اسلامی با تم نوستالژیک در طراحی بازار فروش محصولات الکترونیکی، که پیشرو و مدرن است، چه معنایی دارد؟ به نظر نمی‌رسد همخوانی خاصی بین این عنصر مهم بازار چارسو با کاربری درونی‌اش، مفهوم تکنولوژی و ارتباطات، بافت و تاریخ خیابان حافظ وجود داشته باشد. پس بجاست که آن را جزئی سلیقه‌ای در طرح خطاب کنیم. جالب آنکه حتی این پوسته، تناسبی با بافت تجاری این منطقه و بناهایی چون ساختمان بورس ندارد! این طرح اسلیمی در داخل بنا نیز تکرار شده است. سطوحی عظیم در داخل بنا بدین طرح اختصاص یافته است و اینجاست که کار بیخ پیدا می‌کند، زیرا شاید این طرح را در نما به هر نحوی شده بتوان پذیرفت، اما برای داخل فناورانه‌ی بنا، قبول این بافت خیلی مشکل است. این بافت قرار بوده است تا نقش المان برندساز را بازی کند؟ انتخاب نام «بازار چارسو» و طراحی لوگو و این بافت نما نشان از دغدغه‌ی کارفرما پیرامون عناصر معماری و فرهنگ ایران دارد، اما ما ارتباط اینها با جهان سایبر را نمی‌فهمیم!
در این بین به نظر می‌رسد شیشه‌ای بودن طبقات مهم تر و ارزشمندتر هستند، زیرا اینها در شب جلوه‌ی خوبی پیدا می‌کنند و علاوه بر زیبایی و سیالتی که به فضا می‌دهند، گویی خالصانه می‌گویند: «ما هیچ چیزی برای مخفی کردن نداریم! ارتباطات، موبایل، لپ‌تاپ، یعنی زندگی در اتاق شیشه‌ای، یعنی جهان معاصر، شفافیت و مصادیقی از این دست» ــ هر‌چند این شیشه‌ای بودن چارسو بیشتر از آنکه محصول این اندیشه‌ها باشد، محصول معماری باسمه‌ای فضاهای تجاری و قالب ذهنی کارفرمایان از این دست بناها است. همه‌ی تجاری‌ها و اداری‌ها شیشه‌ای هستند! حتی وسط تهران، در عمق آلودگی و بحران انرژی و سرکشی کردن هزینه‌ها.
این عدم همخوانی در ورودی تبدیل به شوخی هم می‌شود! المان قرار گرفته در بالای ورودی اصلی (گوشی تلفن‌های زرد رنگ) بار دیگر می‌کوشد نوستالژی‌ای را زنده کند، اما بعید است هیچ یک از جوانان خریدار و حاضر در بنا، در طول زندگی خود حتی یکبار از این گوشی‌ها استفاده نموده باشند. در این مجتمع، کالاهای دیجیتالی به فروش می‌رسد، نسل دیجیتال و نه آنالوگ، در صورتی که گوشی تلفن‌های زرد قدیمی، هیچ‌گونه ارتباطی با کالا و ماهیت و جهان دیجیتال ندارند. شاید قرار دادن المان یک شیء دیجیتال، ایده‌ی بهتری بود و ماهیت بنا را در وهله‌ی اول بهتر به عابران معرفی می‌کرد. شاید قرار دادن یک مجسمه‌ی هنری و معنادار پیرامون زندگی معاصر و جهان دیجیتال در ورودی بنا، هم بُعد خوشامدگویی محترمانه‌تری داشت و هم انسان را به تفکر و تأمل بیشتر وا‌می‌داشت.
وقتی با این بنا مواجه می‌شویم، یک فرو‌رفتگی در قسمت شیشه‌ای مشاهده می‌نماییم که همان ورودی بنا است؛ پس از ورود به بنا با وید وسیعی در مقابل خود مواجه می‌شویم که در دور‌تا‌دور آن، پله برقی‌هایی تعبیه شده است. بدین ترتیب با طراحی متنوع آنها، معمار سعی کرده در کنار حرکت میان طبقات، در واقع یک نوع یکپارچگی میان عملکردها ایجاد کند و گذر میان طبقات را به یک تجربه‌ی خاص تبدیل نماید. پله برقی‌ها به گونه‌ای جایگذاری شده‌اند که کاربر برای رسیدن به پله برقی بعدی باید مسیری را از جلوی فروشگاه‌ها عبور کند. این راه سبب شده تا فروشگاه‌هایی که در امتداد این مسیر قرار دارند از فروش مناسبی برخوردار باشند. حقه‌ای قدیمی در وادار نمودن مخاطب به دیدن ویترین‌ها. اما همین فشار و قرارگیری پله برقی در قسمت مرکزی و تأکیدی که سیرکولاسیون بر مرکز بنا و حلقه‌ی مغازه‌های مجاور آن وارد می‌کند، سبب می‌شود تا مغازه‌هایی که در اطراف قرار دارند کمتر مورد توجه قرار گیرند ــ به حدی که در بارها بازدید ما از بنا، این مغازه‌ها خالی از فروشنده و مستأجر بودند و تقریباً دیگر از کار افتاده‌اند.
حقه‌های معماری در خدمت سرمایه‌داری به نوعی دیگر نیز در ضمیر ناخودآگاه مشتریان اثر‌گذار است … آنجا که این شکوه داخلی و حجم عظیم و شگفتی حاصل از ابعاد بنا، سبب می‌شود که وقتی به عنوان خریدار در محیط قرار می‌گیریم، به طور ناخودآگاه به اصالت اجناس اعتماد کنیم و تصور کنیم خرید موفق‌تری داشته‌ایم! آیا بین محصولات علاءالدین و بازار موبایل و چارسو حقیقتاً این تفاوت حاکم است؟
غالب رنگی بنا سیاه و سفید است که احساس فضاهای اداری و قانونمند را یاد‌آور می‌شود. به نظر می‌رسد این حس برای محیطی که از اساس جهت تهییج و خرید سازمان‌ یافته انتخاب مناسبی نخواهد بود و این برای معمار و کارفرما نیز بعداً مشخص شده است، زیرا از زمان افتتاح بنا تا به امروز شاهد افزایش تدریجی رنگ و لعاب و نور به بنا هستیم. از تک مبلمان رنگی تا وضعیت امروز: مانیتورها، برچسب‌ها، تبلیغات محیطی و … . واقعیت این است که ما معماران فکر می‌کنیم شهرها را می‌سازیم، مردم را اسکان و آنها را تغییر می‌دهیم. در واقع بیشتر از آنکه ما مردم را تغییر دهیم، این مردم هستند که آثار ما را اصلاح و تغییر می‌دهند و محیط را آنگونه که برایشان مفید است ویرایش می‌کنند. تصویر وضعیت امروز چارسو با زمان افتتاح آن، تفاوت زیادی دارد و مشخص است کارفرمای روز نخست، امروز نتوانسته بسیاری از نیازهای خود را رفع کند. شاید هدف این بوده که کل بنا، با بیرون و درون سفیدش و ستون‌های سیاهش، همچون چارچوب و بومی برای نمایش کالاهای فروشی‌اش باشد، اما این خیالی بیش نیست. این یک سلیقه بوده که می‌توانست به عنوان یک آلترناتیو توسط طراحان با پرسش از کاربران و تحقیقات میدانی، تکلیفش مشخص شود. اما از آنجا که در ایران طراحان معمار خود را عقل کل می‌دانند و سلیقه و پسند خود را به کل جامعه تسری می‌دهند، هیچوقت شاهد تحقیقات از کاربران نبوده و نیستیم. هرچه در آتلیه تصمیم‌گیری شود به خط تبدیل می‌شود. چه بسا هر‌چه معمار اصلی و صاحب دفتر در خلوت خود تصمیم بگیرد، همان بشود. تحقیقات میدانی و آزمایشگاه و لابراتوار در فرایند طراحی معماران ایرانی جایگاهی ندارند. برخی کمبود زمان و بودجه را برای عدم برگزاری چنین تحقیقاتی در فرایند طراحی بهانه می‌کنند، اما کل زمان و هزینه‌ای که برای این مهم می‌شود نسبت به کل زمانی که برای تولید تصاویر سه‌بُعدی و پست پروداکشن عکس‌ها و هزینه‌های بزک کردن کار خرج می‌شود، بسیار ناچیز است.
به نظر می‌رسد هدف، گردش کاربر در طبقات و استراحت و نشست او در طبقات بالایی بوده است. این سلولی کار کردن و تقسیم فضاها چندان معقول نیست. اگر به جای داشتن لکه‌ی بزرگ فضای مکث در طبقه‌ی ششم، لکه‌های کوچک‌تر و پخشی داشتیم، شاید محصول نهایی مفیدتری به وجود می‌آمد. فضای سکون در قسمت فوقانی بنا، بیشتر جنبه‌ی فضایی برای انتظار را پیدا کرده و افرادی که به قصد دیدن فیلم و استفاده از سینمای آن به این مجتمع می‌آیند، پیش از شروع فیلم در این محل می‌نشینند؛ البته تعداد مبلمان در همین فضا نیز محدود است و به اندازه‌ی کافی وجود ندارد ــ کمتر از تعداد کل مخاطبین یک سالن سینما!
علی‌رغم اینکه ادعا شده فضاهای تجاری داخل، اغلب میان‌دانه و درشت‌دانه هستند و در کنار راهروهای عریض بنا، سعی در آسایش فضایی شده است، بازدید ما چندان این موضوع را تأیید نمی‌نماید. فضای تجاری چارسو شامل فروشگاه‌های بزرگ و فروشگاه‌های خرد‌دانه در طبقات 1- تا 4 است. حال با توجه به وجود مراکز تجاری دیگر در نزدیکی این مجتمع، این سؤال پرسیده می‌شود که آیا اختصاص 5 طبقه به کاربری تجاری، آن هم در حالتی که غالب مغازه‌ها ریز‌دانه هستند، صحیح است؟ آن روز که شاپینگ‌مال‌ها کاسبی‌های خرده را له کردند و مدیریت شهری تنها به منفعت‌طلبی خودش اندیشید، باید فکر رکود امروز را می‌کرد. از تعطیلی مغازه‌های نزدیک به حریم این مجموعه بناها که بگذریم ــ منظور پاساژ علاءالدین، بازار موبایل و بازار چارسو به ترتیب بهره‌برداری است. وجود تعداد قابل توجهی واحدهای تجاری خالی ــ مخصوصاً در طبقات 4 و 3 و در قسمت‌هایی که کمتر در دسترس‌اند ــ نشان می‌دهد رؤیای ساختن بورس موبایل شکست خورده است. شاید در آینده با اضافه شدن گجت‌های بیشتر به دنیای فناوری، تمام مغازه‌ها پر شوند و فعلاً ظرفیت موبایل، تبلت، ساعت دیجیتالی، لپ‌تاپ، پی‌سی و … بیشتر از این نیست. شاید اگر معمار به جای این مقدار فضای تجاری، فضاهایی نمایشگاهی تعبیه می‌نمود، بیشتر به هدف مرکزی برای جهان دیجیتال در ایران نزدیک می‌شد … میعادگاهی برای برگزاری رویدادها و همفکری‌های اهل فناوری. مردم نیز می‌توانستند برندهای گوناگون را در کنار یکدیگر تجربه کنند و به راحتی آنها را با هم مقایسه کنند. با اهالی فناوری از نزدیک آشنا شوند و با کالای دیجیتال همذات‌پنداری بیشتری نمایند. این حرکت باعث تبدیل چارسو به مرکزی فرهنگی می‌شد که نقطه‌ی جهش و ایجاد جریان‌های مختلف در فضای فناوری کشور است: کانون حیاتی برای ارائه، نمایش و ظهور هر کالایی که در این بازار پر‌رقابت می‌خواهد خودنمایی کند. چارسوی فعلی پاتوقی برای گیمرها نیست؛ وضعیت فعلی فضایی برای مشورت و انتخاب کالای مدنظر به مخاطبان نمی‌دهد و این برای بنایی که می‌خواست قطب بازار موبایل و کالای دیجیتال در کشور باشد یک شکست محسوب می‌شود.
چارسو همچون دیگر شاپینگ‌مال‌ها، یک فودکورت آرامش‌بخش و تمیز، به دور از هیاهو، در قلب شلوغی بازارهای دیجیتالی مرکز تهران دارد ــ نقطه‌ی پایانی مطلوب برای هر خریداری و پناهگاهی برای رهایی از هیاهوی اطراف و تهییج خرید. وجود تراس در فودکورت بسیار مورد توجه کاربران قرار گرفته است که می‌توان با جایگذاری فضای سبز و گیاهان زیبا، کیفیت فضایی آن را دو‌چندان نمود. اکنون این کیفیت چندان مطلوب نیست و تراس، بیشتر به محل سیگار کشیدن تبدیل شده است. این عدم توجه به جایگذاری فضاها یا عدم بلوغ کافی عناصر سازنده‌ی اثر در پله‌های فرار نیز مشهود است. پله‌هایی که از طریق راهروهایی باریک به آنها می‌رسیم. باید آرزو کنیم هیچگاه در این بنا حادثه‌ای بروز نکند. کیفیت ناکافی عناصری اینچنین مشخص نیست چه سرنوشتی را در انتظار اثر قرار داده است. هنوز خبر سقوط نمای بنا به دلیل طوفان در تهران را در ذهن داریم و نباید اسیر تبلیغات موفقیت بنا در استفاده از موضوع 5 سالن سینمای آن شویم. این 5 سالن در جشنواره‌های داخلی مورد بهره‌برداری قرار می‌گیرد، زیرا ما در کلانشهر تهران با خلأ عمیق فضاهای سرگرمی مواجه هستیم. قبول بنا از سر ناچاری را به حساب خوب بودن آنها نباید گذاشت. اکنون این 5 سالن با نام مجزای «پردیس چارسو» یا «پردیس سینمایی چارسو» فعالیت می‌کنند؛ یعنی بُعد اینها آنقدر قوی شده است که دیگر خودِ بازار چارسو فراموش شده است ــ سرنوشتی همچون سرنوشت مجتمع کوروش!

منتشر شده در : یکشنبه, 23 ژانویه, 2022دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: