پُر از خالیِ دیجیتالی نقد بازار چارسو اثر دفتر معماری بن سار، سارا محسن‌زاده و آناهیتا شهیم
نیاموختن از شیراز، بررسی تأثیر ورودی‌های مترو شهر شیراز بر چهره‌ی شهر، اشکان قشقایی

مصالح و جزئیات: مرزهایی ارزشمند در معماری و طراحی داخلی به بهانه‌ی معرفی، علی بهزادی و آثار طراحی داخلی وی

علیرضا عظیمی حسن‌آبادی

آنچه که به معماری جان می‌بخشد، کیفیت در عملکرد است.
عملکرد، بُردی از تأمین کاربری صرف تا زیبایی و تأثیرات روانی را شامل می‌شود.
زیباترین عملکرد معماری، تولید فضا است.
فضاسازی، محصول درک الزمات، تکنیک‌ها و ساختارها است.
تکنیک و ساختار ریشه در مصالح، فن ساختمان و جزئیات اجرایی دارد.
مصالح و جزئیات، ضامن کیفیت عملکرد معماری هستند.

اگر معماری مدرن را بزرگ‌ترین گام معماران برای خدمت‌رسانی به نژاد انسانی بدانیم، آنوقت عدول از علل به وجود آورنده‌ی این گام بلند، خسران محض خواهد بود! علی‌رغم اینکه ریشه‌ی تولد معماری مدرن چیزی نبود جز اعتماد به مصالح ساختمانی نوین (شیشه و فولاد) و ابداع جزئیات جدید، امروز شاهد آن هستیم که این دقت و حساسیت در درون معماران فراموش شده است. ما نه تنها شاهد مرگ توجه به مصالح ساختمانی در بین معماران هستیم که متأسفانه این نسل شجاعت استفاده از مصالح نو را نیز از دست داده‌اند. این در حالی است که ما غرق بهره‌گیری از ابزار و امکانات نو هستیم. ما در حال استفاده از دستاوردهای مدرنیته هستیم در‌حالی‌که با مدرنیته مشکل ایدئولوژیک داریم و آن را نفی می‌کنیم! این موضوع معطوف به ایران نیست ــ ویروسی تمام معماران جهان را فرا گرفته است که ما را در برابر نسل آینده سرافکنده خواهد نمود.
واقعیت این است که معماری جهان در طی 70 سال اخیر، یعنی دقیقاً از سال 1950 همزمان با ورود پست‌مدرنیسم به معماری، از رشته‌ای کاملاً مهندسی به مقوله‌ای تخیلی و در حد طراحی و فلسفه تنزل یافته است. پست‌مدرن‌ها‌ی معماری با فرار از مسئولیت‌های طراح و ایجاد خلط مبحث در دغدغه‌ها و اثرات معمار و معماری، راه را بر کشف تجارب جدید معماری بستند ــ اکتشافاتی که کاملاً مهندسی، وابسته به تکنیک روز، صنعت‌محور، با دغدغه‌هایی از جنس عصب‌شناختی و بشر‌دوستی بودند. قرار بود نسلی از انسان‌های هوشمند، پی در پی یکدیگر تربیت شوند و معماری زهدان این پیشرفت بود. اما این جریان منحرف شد و کار را به جایی رساند که امروزه با نگاه به شهرها و نشانه‌های شهریمان از خود بپرسیم آیا حقیقتاً این شهرها سزاوار گذراندن عمر ما هستند؟ آیا معماری فقط طراحی و فلسفه‌بافی است؟ آیا تزئینات، حقیقتاً خاستگاه معماری بوده است؟ اگر بوده … آیا اکنون هم هست؟! چرا در دانشگاه‌ها بزرگ‌ترین دغدغه‌ی معماری، طراحی عنوان می‌شود و بخش اعظم زمان ارزشمند دانشجویان در این راه صرف می‌شود؟ چند درصد معماران قرار است طراحان موفقی باشند؟ تعریف ما از طراحی چیست؟ آیا تولید ایده و فرم، طراحی است؟ آیا نباید در معنای خود از طراحی، عمقی جدید ایجاد کنیم و مطالعات کتابخانه‌ای مصالح و عناصر سازنده‌ی معماری را نیز لحاظ کنیم؟ چیزی که از ابتدا بود و فراموش کردیم. آیا زمان آن فرا‌ نرسیده تا به دیگر وجوه معماری نیز بپردازیم؟ آیا نباید دست از لجاجت برداشته و طراحی را تنها بخشی از روند موفقیت عمر حرفه‌ای یک معمار بدانیم؟ آیا کار ما فقط خوانش فلسفه و تبیین جایگاه انسان‌ها است؟ چه کسی موضعی منفعلانه‌تر از این برای معماری متصور است؟ معماری از فرایندی مهندسی و تکنیک‌محور که با دستان مهندس معمار قوام می‌یافت، به گفتمانی بی‌انتها برای روش طراحی تنزل یافته است.
اگر معماری امروز دچار بحران شده است، نباید به دنبال مقصر در جایی خارج از معماری باشیم. بحران اقتصاد جهانی، بهانه‌ای در دستان معماری است که نمی‌تواند برای هفت میلیارد نفر حتی مسکن تهیه کند! واقعیت این است که یکی از دلایل اصلی شکست معماری در سطح جهان، توجه همزمان همه‌ی معماران به مقوله‌ی طراحی و سرگرم شدن به فلسفه بافی است. همه‌ی معماری شده طراحی و توقع دارید چه چیزی از این رقابت سرطانی تولید فرم در انواع روش‌های موجود و جدید طراحی معماری بیرون بیاید؟ روش‌هایی که بعضاً نام آنها، آدم را یاد اسامی فیلم‌های تخیلی و ادیسه‌هایش می‌اندازد! نوگل بازار هم طراحی توسط ربات‌ها است که باید آن را نماد شکست کامل معماری در جهان بدانیم. خنده‌دار است که حتی در آن حوزه هم مصالح ساختمانی نقشی حیاتی دارد، اما باز هم توجه اکثر رسانه‌ها و معماران بیشتر به روش طراحی و محصول فرم نهایی متمرکز است تا این عنصر اساسی و سازنده.
شاید فکر کنید یکی از دلایل شباهت آثار در سراسر جهان، حجم بالای آثار و حضور قدرتمند رسانه‌ها باشد ــ حضوری که ویروس کولهاس و حدید و گری را در سراسر جهان پخش می‌کند. آری! ساخت‌و‌ساز امروز معماری جهان، هزاران برابر بیشتر از حجم سرمایه و توجهی است که سرمایه‌داران اعصار پیشین به معماری می‌کردند. اما حتی در آن زمان، در یک اقلیم مشابه، با وجود تمام محدودیت‌های مصالح و تکنیک و عملکردی‌ای که موجود بود، طرح‌ها چنان شبیه یکدیگر نبودند که امروز هستند. هر اثر در آن دوران، بدیع و اثر‌گذار بود و هیچ یک با دیگری قابل مقایسه نبودند. هر‌یک هویت خاصی داشتند و تا امروز نیز مایه‌ی فخر و مباهات کشورهایشان هستند، اما امروز تمام معماری شبیه هم شده است … زیرا روش طراحی دغدغه شده است و روش طراحی یکسان است! اساساً اینکه ما در حوزه‌های روش طراحی (Design Method) و فرایند طراحی (Design Process) توانسته‌ایم پس از مدت‌ها تحقیق و پژوهش و کار دانشگاهی و نگارش صدها مقاله و کتاب به فرمول‌هایی برسیم که مدعی شویم فلان روش، بهترین و جامع‌ترین روش طراحی معماری است؛ یعنی شکست خورده‌ایم! روشی جامع برای طراحی در معماری؟ ــ شوخی‌ای مثل کشف راهکاری برای حل جمیع مسائل نجوم و مهندسی هوافضا!
معماری هنر است یا مهندسی؟ مهم نیست! زیرا معماران هر دو را باخته‌اند. فضای هنری جهان را رصد کنید، جایگاه بازیگران سینما و موسیقیدانان. حقیقتاً مردم برای معماران ارزشی قائل هستند؟ اینطور به نظر نمی‌آید. معماران دیگر در زمره‌ی هنرمندان نیستند. در فضای مهندسی چطور؟ متأسفانه باز هم پاسخ منفی است. معماران در مهندسی هم قافیه را باخته‌اند. به گوشی‌های موبایل خود نگاه کنید. این چیست و آنچه که ما با نام ساختمان می‌سازیم چیست؟ آیا واقعاً معماری همگام با دانش جهانی در حرکت است؟ معماری هنوز در حل مسائل ابتدایی خود مانده است. معماری هنوز نتوانسته کیفیت حقیقی خود را برای مردم مناطق محروم، مناطق بحران‌زده یا جاهایی غیر از کلانشهرها و سوپرشهرهای جهانی نشان دهد. آیا این شکست نیست؟ آیا این شکست نیست که ما همچنان به شیوه‌ی پس از جنگ جهانی دوم، ساختمان‌سازی می‌کنیم و «بتن» پر‌مصرف‌ترین مصالح ماست؟ مطالعات مصالح ساختمانی و تکنیک‌ها به جای عمق بخشی به بینش دانشجویان معماری، به پرتگاه نماسازی و وسایل دکوراتیو سقوط کرده است. امروز، جایگاه مصالح‌شناسی و فناوری‌های نوین در آموزش معماران جهان کجاست؟ مجدداً جام جهان‌بین یا همان گوشی‌های موبایل خود را بنگرید! محصول دانش‌های مهندسی الکترونیک و فناوری اطلاعات. این چیست جز مدارهای تکنیکی و مصالح نوینی همچون سیلیکون‌ها، شیشه‌های جدید، فلزات و … که حتی نام آنها برای معماران شناخته شده نیست! مصالح نانو را چه کسی از معماران به اصطلاح سوپراستار کاملاً می‌شناسد؟ چگونه می‌توان باور نمود مصالح و جزئیات در قرن بیست‌و‌یکم چنان مورد بی‌مهری و بی‌توجهی معماران، از جمله همکاران ایرانی قرار گرفته باشد؟ اغلب از مقیاس صحبت می‌شود. متأسفانه مقیاس هم بهانه‌ای است مثل دیگر بهانه‌های معماران برای پنهان نمودن نقطه‌های ضعف خود. موبایل‌ها را رها کنید و به هواپیماها بنگرید، به جت‌های جنگی. فراز و فرود و غرش و نظم مهندسی‌ای که انسان را به نهایت آرامش و لذت در فضایی بالای ابرها می‌رساند ببینید. واقعیت را ببینیم: معماران در حال از دست دادن جایگاه خود هستند، زیرا خود را درگیر مسائلی کرده‌اند که نه برای کارفرمایان و سرمایه‌گذاران ارزشی دارد و نه حتی برای مردم و کاربران! پس ایده‌های معماران برای چه کسانی مهم است؟ به نظر می‌رسد تنها معماران، یا به بیان شیواتر معمارانی که در جوایز و مسابقات مشغول هستند … و ما در حال زدن نان در خون خود هستیم!
در این فضا باید برای تک معمارانی که به مصالح و کیفیت اجرا و تولید فضا اهمیت می‌دهند، ارزشی مضاعف قائل شویم ــ ایشان خط آخر حفظ معماری هستند. متأسفانه باید مغاطلاتی که در مورد این قشر از معماران مطرح است را شفاف کنیم تا ارزش‌های ایشان بیشتر مشخص گردد. برای مثال، پاسخ به این پرسش ضروری است که آیا معماری ایشان بدون ایده است؟ قطعاً، خیر! اگر ایده را روش حل مسئله و کمک به مراجعه کننده بدانیم، ایشان قطعاً دارای آثاری وزین و سرشار از ایده هستند. نکته‌ای که در این بین نیاز به شکافته شدن و شفاف‌سازی دارد جایگاه ظهور ایده است. آیا تنها مفهومی که به فرم معماری بپردازد ایده است؟ قطعاً، خیر. این تصوری غلط بود که ایده باید در فرم کلی ساختمان تجلی یابد. ویروسی که پست‌مدرن‌ها، خواسته یا ناخواسته، منتشر کردند این بود که پس از حملات و انتقادات بجا و بیجا به معماری مدرن، تمام مفاهیم و ایده‌هایی که از گوشه‌ی استودیوهای خود برای آثار معماری تولید می‌کردند، تنها در فرم بیرونی و شکل ساختمان جای داشتند … نه دیگر عرصه‌های معماری. اما هر معمار دنیا دیده‌ی امروزی می‌داند که خیلی از ایده‌ها به مکان‌ها و ساحت‌هایی غیر از فرم معماری می‌پردازند. علاوه بر این، خیلی از ابتکارات معمار، نه بر روی کاغذ که در فضای واقعی و حین اجرا ظهور می‌کنند، مثل طراحی جزئیات، حل مسائل سیرکولاسیون، حل معضلات بهره‌بردار و … که در واقع اینها را باید ایده نام نهاد. به نظر شما هنگامی که رایت می‌نوشت یک معمار باید پیامبری باشد که ده سال آینده را ببیند منظورش دقیقاً چه بود؟ فرم معماری؟ فرمی که ده سال دیگر جذاب باشد؟ یا مشکلات بهره‌بردار یا تطبیق بنا با دیگر حوزه‌های در حال ارتقای کشور و حل آسان مشکلات آتی پروژه و زنده ماندن آن؟ خنده‌دار است که در ماشینِ تعریف و ارائه‌ی آثار معماری، خیلی از راهکارهای معمار برای حل مسائل پروژه، نه تنها ایده خوانده نمی‌شوند که حتی اسم و روش معرفی خاصی نیز ندارند؛ چه بسا همین راهکارها آبروی واقعی معمار و نشان تمیز دادن او از همکاران ضعیف‌تر یا دیگر صنوف باشند. صنوفی که به مرزهای معماری که درگیر خیال‌پردازی برای خودش است، یورش برده‌اند.
یکی دیگر از این دست مغاطلات، موضوع جایگاه معمار و وظایف اوست. خیلی مضحک است که ما معمار را فیلسوف و سخنران می‌دانیم، اما به هنگام طراحی جزئیات معماری، یا تعریف جنس بدنه‌های آثار و … حرف از مهندسین سازه و پیمانکار می‌زنیم. معمار، کارگردان اثر معماری است. این معمار است که باید روی کاغذ، تمام پروژه را ببیند و به هنگام تحویل نقشه‌ها از گوشه‌گوشه‌ی اثر خود آگاه باشد. معماری هر چیزی باشد، لاف زدن و وصله و پینه کردن مفاهیم خارج از هنر اجرا نیست! معماری راه رفتن در مسیر تاریک است. همان کسانی که معماری را اتفاقی و حاصل برخورد جریان‌های اجتماعی و فرهنگی می‌دانند، کسانی هستند که آثارشان در کمتر از پنج سال، احیا و باز‌طراحی می‌شوند. البته من منکر اهمیت این پارامترها در طراحی معماری نیستم، اما خیلی خنده‌دار است که ما در اثر خود، یک جریان فرهنگی را تحلیل کرده‌ایم و به اصطلاح در طرح خود با نقد آنها، راهکار بهتری برایشان ارائه داده‌ایم؛ اما یک کاربر و انسان عادی پروژه‌ی ما، پشت میز اتاقش هر صبح روز کاری اذیت می‌شود! شاید بهتر باشد اول او و نیازهای او را مرتفع کنیم.
اگر معماری امروز جهان، آثار گروه RCR را تمجید می‌کند، احتمالاً به دلیل بهره‌برداری درست از مصالحی است که ایشان در اختیار دارند. آثار آنها به لطف مصالح و جزئیات ــ و نه فرم معماری ــ به زیبایی در طبیعت خود حل می‌گردند و روح مدرنیسم را زنده نگه می‌دارند. روحی که معماری را ماشینی برای زندگی می‌دانست! جالب آنکه در ایران سنتی نیز موضوع فوق و توجه به مصالح و جزئیات معماری، دارای اهمیت بوده است، اما قاجاریه و برداشت ما از مدرنیسم منجر به از دست دادن این افسار و رها شدن معماری‌مان شد. این معماری تا به خود آمد و کوشید معماری‌ای مدرن و بین‌المللی گردد، دچار التهابات سیاسی خارج از معماری شد و سرانجام، به ماجرای ظهور پست‌مدرنیسم در غرب از یک سو و باز شدن پنجره‌های ایران از سوی دیگر ختم شد: چشمی که تشنه‌ی دیدن بود و نمایش مضحکی از معماری در برابرش. معماری دهه‌ی هفتاد خورشیدی به دیکانستراکشن باخت تا در دهه‌های بعدی، نسل بعدی، که حالا اینترنت و پی‌دی‌اف و ترجمه‌های نصفه و نیمه‌ی معمارانش ــ صرفاً به دلیل داشتن مدرک زبان انگلیسی و نه ادبیات انگلیسی ــ دچار توهم درک جهان شود. دهه‌ی هشتاد که رسانه‌ها منفجر شدند، دیگر کسی حواسش به مدرنیسم نبود؛ همه فیلسوف معمار بودند و تعداد سخنرانی‌ها بیشتر از کارهایی بود که ارزش نقد معماری داشته باشند!
معماری بومی ایران که به دلیل محدودیت‌های فنی و طبیعی‌اش به منطقی در اجرا رسیده بود، نتوانست روح مدرنیته را جذب کند و دچار التقاط و ظاهرگرایی شد. چیزهایی همچون زلزله و اقلیم که نمی‌گذارند لجام معماری ایران گسیخته شود به لطف بتن و فولاد از صورت مسئله‌ی معماری پاک شدند تا برخی برای منافع خود بر روی گسل زلزله، خانه‌سازی کنند و در اقلیم سرد و کوهستانی به نحوی خانه بسازند که در سواحل جنوب کشور می‌سازند. متأسفانه شهرسازی معاصر ما به جای تشویق معمار به مطالعه‌ی بافت و اقلیم، او را به نوعی تولید سری‌وار هدایت کرد، مانند پیتزا‌زن که قالب به قالب خشت می‌زند و به جای پیتزاهای یکسان، خانه‌های آپارتمانی یکسان تولید می‌کند. معماری بومی ایران که تنها و تنها خشت را در دست داشت و با طراحی جزئیات و تلفیقش با مصالح دیگر به مسجد شیخ لطف‌اللّه و مسجد‌ـ‌مدرسه‌ی آقا بزرگ کاشان رسیده بود، در عصر مدرن، دستاوردی بهتر از مسابقه‌ی تولید فرم و فلسفه‌بافی به دست نیاورد. اما شاید بتوان پس از یکصد سال ساخت‌و‌ساز عجولانه، سیاست‌محور، موشک‌خورده و دچار توهم شده، معماری‌ای منطقی و مهندسی، به معنای واقعی کلمه باز هم پیدا و الگوسازی نمود.
یکی از این دست معماران که در ایران فعالیت می‌کند، علی بهزادی است. نام او زیر سر‌و‌صدای زیاد مدعیان معماری و سوپراستاربازی‌ها پنهان مانده است، اما حضور او در فضای معماری و طراحی داخلی ایران بسیار مغتنم است. علی بهزادی دارای کارشناسی ارشد معماری از دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز است و اکثر کارهای او در حوزه ی طراحی داخلی می باشد. او را به دلیل مصالح شناسی و استفاده از جزئیات در معماری تمجید می کنم، هر چند او نیز همچون دیگر معماران در خطر تکرار آثار و تکنیک ها حرکت می کند؛ ولی باید مرزهایی را که او در معماری ایران گشوده است باز شناخت. خیلی از اثار او کپی شده است و زودتر از او در فضای اینترنت پخش شده اند. ما در اینجا کمی برای مقابله با این تقلب هم از طریق روشنگری تلاش داشته ایم و خوب است که جامعه ی معماران دست از این بازی های کودکانه و متقلبانه و شیطنت ها بر دارد. آیا وقت آن نرسیده که حرفه ای باشیم؟ علی بهزادی سال ها در سکوت کار کرده و اکنون او با پیگیری های زیادِ سردبیر هنر معماری، راضی به همراهی با من و هنر معماری شده است؛ از او متشکرم ــ هرچند این دلیل نمی شود که اینجا او را نقد نکنم و بار دیگر پیرامون تکراری شدن آثارش اخطاری مجدد ندهم ــ اخطاری که او نیز پاسخی در جیب برایش دارد و می گوید این روزها هر کس به او کار سفارش می دهد، بازسازی یک تجاری است برای افتتاح سریع یک فست فود!

بررسی چند اثر با حضور علی بهزادی در دفتر هنر‌معماری

فست‌فود مرکن (1387)

یکی از نخستین تجارب‌ حرفه‌ای ما در زمینه‌ی رستورانی، در تهران، بود که قبلاً محل یک چاپخانه بود و ما سعی کردیم سنت‌ها را در چارچوبی منطقی بشکنیم. تا آن موقع، همه‌ی فست‌فودها تک رنگ (قرمز و مشکی) بودند و ما خیلی این را نمی‌پسندیدیم. در این کار، یک سفیدی متأثر از مینیمالیسم را وارد محیط کردیم. لزومی نمی‌دیدیم همه جا قرمز و مشکی باشد. بودجه‌ی پروژه اندک بود و کارفرما مستأجر نبود و می‌خواست آنجا بماند. اغلب اینگونه فضاها استیجاری هستند و حتی نمی‌توانیم نما را زیاد تغییر دهیم. ماندگاری و بودجه و خواست ما شد این کار که جوایزی را هم کسب نمود. روی دیوارها را با پوستر رنگی پوشاندیم. آن زمان تنوع مصالح اندک بود. حتی جهت نور‌پردازی، لوسترهای سقف را با رابیتس و میلگرد و گچ درست کردیم! خلاصه که فرمت طراحی و اجرای مرکن تحولی شد در فست‌فودها ــ دیگر قرمز و مشکی تک رنگ، الزامی نبود.

عکس‌های قبل
دفتر هنر‌معماری (1388)

خب اینجا ملکی قدیمی در مرکز و قلب اداری تهران بود. آجرها را که می‌بینید از قدیم بودند و ما آنها را حفظ و در کنارش روح مدرنی را وارد محیط کردیم. بد نیست بدانید این بلوک شیشه‌ها نیز توسط مالک قبلی اجرا شده بود. که ایده تکرار فرم هندسی مربع را به ما القا کرد. میز منشی هم قدیمی است و کارفرمای ما که مالک جدید بود، این میز را نمی‌خواست دور بیندازد. ما هم رنگش کردیم و آن را حفظ کردیم. به بهانه‌ی همین میز، خط و خطوطی موازی از رنگ به المان‌های مربعی اضافه شد. طراحی و ساخت مبلمان نشیمن صفر تا صد با خودمان بود. کارفرما همزمان در دفتر، کار هم می‌کرد. خلاصه کار سخت و پیچیده‌ای شد. اینجا محیط اداری است و جهت نشاط بیشتر کارکنان و مخاطبین، رنگ‌های شاد را وارد محیط کردیم. اما نه تنها رنگ‌های تند و تک رنگ، بلکه با کمی خاکستری ترکیب کردیم که وجاهت بیشتری داشته باشد. محیط اداری نباید 11 صبح به بعد کسل کننده بشود و فکر می‌کنم کار خوبی شد.

عکس‌های قبل 
فست‌فود ای.تی.اف (1389)

این پروژه که واقع در تهران می باشد، دو سال بعد از مرکن است. فرمت معماری اغلب فست‌فودها، ترکیبی از قوس‌های عجیب و نور‌پردازی‌های نقطه‌ای (هالوژن) بود که ماحصل آن فضایی شلوغ و آزار‌دهنده است. حالا این هیجان و شلوغی را همراه با جمعیت مراجعه کننده تصور کنید ــ در کل محیط دلنشینی نبود. ما فکر می‌کردیم محیطی که یک خانواده یا دو تا جوان می‌خواهند غذایی میل کنند باید آرام، گرم و باعث افزایش نشاط طرفین شود. واقعاً یک هیجان دلشاد کننده همراه با معماری خطی و رنگی کافی بود. ما اینجا رفتیم به این سمت، حتی نور را هم به صورت بک‌لایت (backlight) اجرا کردیم که آزار‌دهنده نباشد.

رستوران خاتون (1389)

این کار روبروی حسینیه‌ی ارشاد بود. اسمش هم از قبل خاتون گذاشته بودند. کارفرما هم کاری ایرانی‌تر و گرم‌تر می‌خواست. مخاطبین آنجا بیشتر قشر فرهنگی بودند. خب ما هم تحت تأثیر این بافت قرار گرفتیم ــ فکر کنم مشهود است. یک نکته‌ی جالب این پروژه، کوچکی مساحت و کوتاهی سقف آن است که با رنگ‌ها‌، نور و بافت ملایم سعی کردیم به آن تعادلی ببخشیم. به علت قدمت زیاد ملک، الزامات فنی زیادی اینجا لحاظ شد تا راه بیفتد.

کلینیک تصویر برداری پردیس نور (1390)

 

این پروژه هم (واقع در تهران) نخستین تجربه‌ی حرفه‌ای ما در طراحی داخلی درمانی بود. حالا اینجا مشکل بالعکس بود. همه‌ی مراکز درمانی سفید بودند و این از نظر ما مشکل داشت. کمی رنگ وارد کار کردیم ــ شاید نخستین مرکز درمانی بود که رنگ‌های متفاوتی داشت. معتقدیم این حرکت استرس و درد بیمار را کمتر می‌کند. تجربه‌ی فضایی نو در اینجا حس خوب و مثبتی برای بیمار می‌ساخت. با توجه به علاقه‌ی همسر کارفرما به رنگ‌های بنفش و نارنجی، کار راحت‌تر شد و ما هم بررسی کردیم، دیدیم که این دو رنگ اثرات مثبتی دارند. بنفش و نارنجی را وارد طراحی کردیم. همچنین بخش‌های انتظار بیماران را مانند یکسری قرارگاه اجتماعی طراحی کردیم، چون نمی‌خواستیم بیماران مثل بیمارستان کنار هم و یا پشت سر هم بنشینند. دوست داشتیم با هم حرف بزنند. این سکوت در مطب‌ها آزار‌دهنده است. سنگ‌های قیچی موجود روی دیوارهای لابی همکف، الهام‌بخش اجباری ما شد‌، کارفرما هم نمی‌خواست خرج اضافی کند. ما از همین سنگ‌ها، هم رنگ گرفتیم و هم خط؛ روی صندلی‌ها و دیوارها خطوط را ادامه دادیم و در واقع، چیزی که مزاحم محسوب می‌شد را به منبع الهام تبدیل کردیم.

مجتمع تجاری پالادیوم، مشاعات (1393-1390)

 

شاید باورتان نشود، اما ما خیلی راحت و صمیمی وارد پالادیوم شدیم. کارفرما ، مرکن را دید و خوشش آمد. می‌خواهم بگویم برای معمار، کار باید رزومه بشود. ما اینجا نه وب‌سایت داشتیم و نه اینستاگرام ــ فقط کار داشتیم و رزومه‌ی واقعی. پالادیوم، خیلی کار سنگینی بود ــ سه سال هیچ کاری نگرفتیم و فقط پالادیوم را بستیم. 20.000 متر‌‌مربع طراحی داخلی در پالادیوم انجام دادیم. طبقات همکف، سوم، چهارم ، مشاعات، شیرینی‌فروشی، سوپر‌مارکت، آجیل‌فروشی، شهر‌کتاب، آرایشگاه و … . طراحی بعضی قسمت‌ها حتی برای مخاطب ایرانی جدید و ناآشنا بود. در پالادیوم، برخلاف تصور عموم، دستمان از نظر مالی باز نبود. مهم‌تر اینکه، هیچ منبع مشابهی نداشتیم. فاکتور زمان هم بسیار تعیین کننده بود که حالا در ادامه توضیح می‌دهم.

فود‌کورت پالادیوم (1393)

شاید نخستین فود‌کورت تخصصی ایران بود. وقتی مطرح شد هیچ شناختی نسبت به موضوع نداشتیم. بر‌خلاف ظاهر ساده‌، ساختار و پشتیبانی پیچیده‌ای دارد. نکات فنی و اجرایی و ایمنی بسیار زیاد است. به همراه کارفرما، 1000 ساعت تحقیق میدانی در خارج از کشور داشتیم (چین، ترکیه و امارات). حین تحقیق و بازدید مکراراً با ممانعت مالکین مواجه می‌شدیم. خیلی علاقه‌ای به فاش کردن مکانیزم‌هایشان نداشتند، ولی ما به هر زحمتی که بود تلاش کردیم کار را اصولی از آب دربیاریم. اکثر دوستان فکر می‌کنند طراحی رستوران یا به‌طور‌کلی، مراکز حرفه‌ای عرضه‌ی محصولات غذایی، کار راحتی است. معماران همکار، خودشان می‌دانند 90 درصد عامل موفقیت اینگونه مراکز، پشتیبانی آنهاست که اگر درست عمل نکنند به سرعت آن مرکز را به ضرر می‌اندازد. اعم از انتقال و رفت‌و‌آمد پرسنل خدماتی، شامل استراحتگاه، رختکن و سرویس‌های بهداشتی و انتقال مواد خام و تخلیه مواد زائد، مسائل ایمنی و آتش‌نشانی و … . من خیلی از کارهای داخلی را می‌بینم که توجهی به این مهم نمی‌شود. ما در فود‌کورت‌های پالادیوم حدود 1000 نفر نیروی خدماتی داریم. در پیک کاری اینجا چیزی حدود 2000 نفر غذا میل می‌کنند: این شوخی نیست! سرویس دادن به اینها، رساندن سریع سفارش، جمع کردن زباله‌ها، سرد و گرم کردن محیط و رعایت مسائل ایمنی. معماری داخلی که فقط گل و گلدان و پارتیشن و میز و صندلی و رنگ دیوارها نیست. پشت این ظاهر ساده و آرامش‌بخش ساعت‌ها فکر تأسیساتی و فنی انجام شده تا مخاطبین در آرامش باشند. فقط شما به رفت‌و‌آمد این 3000 نفر فکر کنید. که وسط این همه یکسری با سینی غذا به سمت میزهایشان در حرکتند . تمام این مسیرها استاندارد دارند. ما اینجا را وقتی طراحی کردیم و ساختیم که استاندارد که بماند، حتی هیچ نمونه‌ی مشابهی و مأخذی داخل کشور نداشتیم. مجبور بودیم به همه چیز فکر کنیم و خودمان را جای مردم بگذاریم. هنوز هم که من به فود‌کورت‌های جدید و در حال تأسیس سر می‌زنم، می‌بینم که فقط کپی فرمال کرده‌اند. جزئیات و ضوابط اصلاً رعایت نشده‌اند.

بوک‌‌لند پالادیوم (1393)

سقف بلند بود و دوست نداشتیم کتاب‌ها را بالا بچینیم و قفسه‌های بزرگ بسازیم. چون همراه با کتاب، محصولات فرهنگی دیگری هم عرضه می‌شد، بنابراین، مقیاس انسانی دادیم به محیط تا مخاطب راحت بنشیند و کتابش را بخواند. مدیای دیجیتال اینجا را هیچ جا ندارد. شما می‌توانید با سیستم‌های مدیا، موسیقی مورد نظرت را گوش کنی و اگر دوست داشتید خرید کنید. قفسه‌ای برای کتاب‌های برتر هفته در نظر گرفته شد تا مردم از نشریات روز مطلع شوند. این فرهنگ‌سازی در معماری را در دانشگاه یاد نمی‌دهند. همچنین محلی برای سرگرمی کودکان در نظر گرفته شد. برای تک‌تک این اتفاقات ساعت‌ها مطالعه و تحقیق صورت گرفت‌.

سوپر‌مارکت پالادیوم (1393)

این هم اولین سوپرمارکت لوکس در نوع خودش بود. اینجا هم رفرنس خوبی نداشتیم. در ابتدا قرار بر این بود کارفرما که همان مالک مرکز تجاری نیز بود از کاربر خارج مجموعه استفاده کند، اما پس از مدتی تغییر نظر داد و ما با قدرت معماری و طراحی داخلی کار را به این جهت کشاندیم که می‌بینید. نخستین تجربه‌ی خود ما هم بود ــ خیلی سخت بود؛ تمامی مسائل گفته شده در فود‌کورت، در اینجا هم صادق است.

سوپر‌مارکت S&H (1394)

این مخفف اسم سامان و حمید، مالکان پروژه است. تجربه‌ی دوم ما در زمینه سوپر‌مارکت بود. لازم به تأکید است که این پروژه در فریدونکنار انجام شد. بعد از پالادیوم، ما را پیدا کردند و باز هم در اینجا کار ما، رزومه‌ی ما بود. این پروژه ۲۸۰۰ متر بود و حسنش این بود که کارفرما، مالک هم بود. آنها می‌خواستند یک ساختار زنجیره‌ای را به راه بیندازند ــ قرار نبود موقتی باشد یا اجاره بدهند. در این پروژه با توجه به موقعیت مکانی‌، مسئله‌ی جدیدی که در اینجا بیشتر تأکید شد، بحث محل عرضه‌‌ی مزه‌جات (deli) است که باید گرم‌تر و خودمانی‌تر باشد. ما هم اینجا بر همین ایده تأکید کردیم. جزیره‌ای ساختیم از چوب و نور. ارتفاع پروژه ۱۴ متر بود و این جزیره، فضا را گرم تر کرد و به نوعی شد کانون کل فروشگاه. به علت ارتفاع زیاد و تداخل آن با عرضه‌ی خوراکی و شرجی بودن هوای منطقه، مسائل مربوط به تهویه، برای خودش دغدغه‌ای بود. همچنین در اینجا تأکید بر روی گرافیک محیطی به علت زنجیره‌ای بودن فروشگاه به چشم می‌آید.

رستوران ای‌تی‌اف شعبه ۲ (1394)

طراحی پروژه ترکیبی از خطوط صاف، طیف‌های تک رنگ‌، چوب طبیعی و نور‌پردازی ریلی و متحرک است. در فضاهای تجاری، انعطاف‌پذیری باید زیاد باشد، حتی در نور‌پردازی. ثابت بودن المان‌ها در مسکونی بیشتر مشهود است، البته در همین فضا، ما جای ثابت و فیکس هم داریم. هر جایی که المان ثابت است، نوع نور‌پردازی هم ثابت است. این پروژه ی ۲۰۰ متری در تهران در ۶۰ روز به اتمام رسید. واقعیت اینکه علاقه من بیشتر به سمت پروژه‌ی تجاری و اداری است تا مسکونی، اعمال سلیقه‌ی کمتر کارفرماها است. در فضای تجاری، اصولی ثابت هستند و نمی‌شود اصول معماری و طراحی داخلی را به خاطر سلیقه‌ی کارفرما تغییر داد و ترجیح می‌دهم به جای مسکونی، روی فضاهای تجاری و اداری تمرکز کنم که یک اصول حداقلی در آن حاکم است.

رستوران ای‌تی‌اف شعبه ۳ (رستوران ایتالیایی، 1395)

 

در این پروژه که واقع در تهران است، فضای واردات بازتر شد و مصالح جدیدی وارد معماری شد. اینجا ما المان فلز را بیشتر از قبل وارد پروژه کردیم؛ سبزی کار بیشتر شد و گیاه وارد کار شد. المان چوب به صورت پالتی بود (ورق‌های osp). سقف اینجا برای رستوران بلند بود که با فرم‌سازی کاذب کوتاهش کردیم، تأسیسات سرمایشی و گرمایشی و نور‌پردازی را هم همانجا حل کردیم. کانسپت تجارب ایتالیایی هم در ذهنمان بود. نمای این پروژه به صورت تمام شیشه با تلفیقی از فلز و سیمان اجرا شد. نگاه اصلی ما روی نور‌پردازی شب بود و فکر کنم در عین اینکه وقار و متانت خوبی دارد، دعوت کننده هم هست.

کلینیک دندانپزشکی دُرّ (1395)

دندانپزشکی کلاً درد دارد! از همه نظر، بیمار تحت استرس و نگرانی است. اینجا باز تلاش کردیم که ترس بیمار را کم کنیم. این پروژه هم در تهران است که نوع طراحی آن صمیمی‌تر می باشد. ترکیب فلز، چوب طبیعی، سیمان و شیشه حس شاداب‌تر و با انرژی‌تری را به فضا بخشیده و حس سرد و سنگین متداول مطب‌ها را شکسته است.

اکسون مارت 1 (1395)

عکس‌های قبل از ساخت پروژه تقریباً گویای همه چیز است. اینجا یک سوپر‌مارکت قدیمی در تهران بود که قرار شد به یک کاربری مدرن تبدیل شود همراه با عرضه و پخت نان به صورت تازه و با توجه به دایر بودن فروشگاه، کارفرما حساسیت بسیاری روی زمان راه‌اندازی مجدد داشت. در کل، طراحی داخلی، بر‌خلاف تصور عموم معماران و همکاران و مخاطبین، کار پر‌استرس و پر‌جزئیاتی است، زمان‌بندی برای کارفرما بسیار مهم است و باید همیشه سر وقت و به موقع کار به اتمام برسد، چون کارفرما سرمایه‌ی محدود و زمان محدودی دارد و می‌خواهد سریعاً به سوددهی برسد و اغلب اوقات مستأجر است. طراحی داخلی مانند کار عادی معماری نیست، باید ذهن آماده باشد. یک ایده‌ی اشتباه ممکن است موجب خسارات جبران‌ناپذیری بشود. من اصلاً معنای معماری داخلی که زمان‌بر باشد را نمی‌فهمم. این پروژه‌ی 400 متری در 60 روز کاری به اتمام رسید.

فود‌کورت بل سنتر (1395)

پروژه واقع در استان البرز است. اینجا ما وقتی وارد پروژه شدیم که اسکلت به اتمام رسیده بود و نحوه‌ی ستون‌گذاری خیلی مناسب فضای فود‌کورت نبود. به همین دلیل سمت‌وسوی طراحی ما در راستای حل کردن آنها در فضای معماری آنجا پیش رفت و همان‌طور که در تصویر می‌بینید، با توجه به نور طبیعی، سقف آنها را به فرم‌هایی انتزاعی از درخت تبدیل و با گیاه تلفیقشان کردیم. ارتفاع جدا کننده‌ها به علاوه‌ی گیاهان داخل آن، به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که وقتی افراد می‌نشینند تا از غذایشان لذت ببرند، حریم خصوصیشان حفظ شود. فضای داخلی فود‌کورت‌ها و به‌طور‌کلی مراکز تجاری، نباید به گونه‌ای سنگین باشد که برندهایی که در آنجا اسکان پیدا می‌کنند را تحت‌الشعاع قرار دهد و به چشم نیایند.

کافه ای‌تی‌اف (1395)

پروژه‌ی متفاوتی بود … طراحی کار، الهام گرفته از المان شش‌ضلعی است که با تلفیقی از فلز، بتن و چوب در کل فضا نمایان است. حتی این المان در پوشش کف نیز به صورت سرامیک و در لوسترهای روشنایی با مفتول فلزی نمود پیدا کرده است. نود درصد حجم‌های استفاده شده در این پروژه ی واقع در تهران، با طراحی و ساخت خودمان است. بعدها کپی های زیادی از این طرح در اینترنت دیدیم و برامون جالب بود که چطور از ظاهر کار ما کپی کرده اند ــ بعید می دانم فنی موضوع را هم فهمیده باشند.

برگر فکتوری (1396)

این پروژه واقع در مجتمع تجاری باملند در مجاورت دریاچه‌ی چیتگر است که تمامی نمای بیرونی آن شیشه می‌باشد. ما از همان مفهوم برند کارفرما، یعنی فکتوری الهام گرفتیم و به طراحی‌ ما سمت‌و‌سو داد. در این پروژه نیز کلیه‌ی حجم‌ها با توجه به نام برند از نو ساخته شدند (به غیر از روشنایی سقف) تا حس صنعتی بودن فضا بیشتر به چشم بیاد ــ اعم از سقف‌های بتنی، ستون‌های فلزی و دیوارهای ترکیبی با سنگ و فلز. عکس‌های قبل از پروژه، گویای همه چیز است. پروژه شخصیت صنعتی و جدی دارد. کارفرما خودش دوست داشت و از ما مطالبه کرده بود حس جدیدی در شعبه‌ی جدیدش باشد. شما اگر به مرکن در ابتدای بحثمون نگاه کنید و این کار، متوجه ارتقای کیفیت فضاهای معماری می‌شوید. ببینید چقدر سلیقه‌ها و دغدغه‌ها بیشتر شده است.

اکسون مارت 2 (1396)

پروژه دقیقاً اول خیابان فرشته است. اینجا تجربه‌ی بهتری داشتیم. پروژه با دید بازتر و استرس کمتری انجام شد. علی‌رغم آنکه کاربری قبلی ملک نیز سوپر‌مارکت بود، پس از ترک مستأجر قبلی، به طور کامل آنجا را به نقطه‌ی صفر معماری رساندیم و از ابتدا ساخت و طراحی شروع شد و با رعایت المان‌های مشترک شعبه‌ی اول همین مجموعه، سعی در بروز طراحی داشتیم و فضای عرضه‌ی محصولات تازه را افزایش دادیم. بخش معماری این پروژه در ۷۵ روز کاری انجام شد که با فضای پشتیبانی‌اش به 1500 متر‌مربع می‌رسید. مقاطعی از اجرای پروژه، ۶۰ نفر همزمان اینجا کار می‌کردند ــ این ارقام در طراحی داخلی ارزشمند و تعیین کننده هستند.

منتشر شده در : دوشنبه, 24 ژانویه, 2022دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: ,