چگونه با معماری کلاسیک مبارزه کنیم؟ ... طرح یک راهکار! ایزدیار آهی (کارشناس ارشد معماری، مدیر گروه معماری 2+)
پدیدارشناسی، چرخش تاریخی معماری: نقدی بر پدیدارشنـاسی معماری، مرتضی نیک فطرت 1

وقتی محتوا دود شده و به هوا رفته، سیدمحمد‌‌باقر طباطبایی

درباره‌ی تهی شدگی از معنا
مگر می‌توان کاری را هوشمندانه و هدفمند انجام داد و متوقع محصولی برازنده و مفید بود، اما به معنا توجه نکرد؟ شاید همگان تمایل داشته باشند که بگویند نمی‌توان، اما ظواهر امور نشان می‌دهد که می‌توان! چنانکه کرده‌اند و شده است. فی‌المثل در معماری، معنای واقعی فرایندها و پیوندهای آموزشی و حرفه‌ای و فراورده‌ها، به‌طور‌کلی از هم گسیخته، اما همچنان مسابقات معماری برگزار می‌شود، معماران در پی پروژه‌های تازه می‌دوند و جشنواره‌ها و جوایز و نشست‌ها و انواع دور‌همی‌های لوکس و مزین به نام معماران پرآوازه برگزار می‌شود، ولی اگر نیک بنگریم، در پس همه‌ی این ها آنچه هست، به معنای واقع کلمه «هیچ» است.
از سویی مدت طولانی است که ارتباط نظری ما با جهان بریده شده و در جزیره‌ای تک‌افتاده، خود گوییم و خود خندیم و گمان بریم که عجب مرد هنرمندیم! و از جانب دیگر، تفوق نگرش ایدئولوژیک سبب شده است نظریه‌پردازی به معنای انتقال مفاهیم از سپهرهای اندیشه‌ای موازی به معماری تلقی شود و درباره‌ی خود معماری و معماری کردن، نه اندیشه‌ای بشود و نه مجالی برای آن بماند.
پیامد، همین وضع است که می‌توان گفت اکنون معماری ایران هم به لحاظ محتوا، هم با ملاحظه‌ی فرایندها و حرفه‌ها و هم از جهت فرآورده‌ها، یعنی صورت کالبدی و فضایی، دچار بحران‌های عمیق و فراگیر است؛ اما از میان سه زمینه‌ی بحران‌آفرین محتوایی و فرایندی و فرآورده‌ای، عامل یکم، یعنی بحران محتوا که حاصل به گروگان رفتن معماری به دست توهمات ایدئولوژیک و قربانی شدن آن در پای گسست از آرمان‌ها و تلاش برای بقا در وضع موجود و بقای وضع موجود، از همه مهم‌تر و به عبارتی «علت‌العلل» است. وقتی محتوای معماری فارغ از آنچه در جهان انسانی می‌گذرد و صرفاً با ارجاعات تاریخی یا تظاهرات مردم‌واری یا نشانه‌شناسی‌های ایدئولوژیک، وام گرفته می‌شود، گسست نظری ما و جهان، تعمیق و توسیع می‌شود و اثر معماری از جایگاه آورده‌ای نظری و هنری به چاه نشانه بودن فرو می‌افتد ــ نشانه‌ای از طبقه‌ی اجتماعی و اقتصادی یا از رویکرد شخصی معمار یا پسند زمانه و بازار … .
چرا اینگونه شده است؟ و چگونه؟
بر‌خلاف آنچه در انبوه دانشکده‌های معماری که معلوم نیست به چه دیدگاهی اداره می‌شود، می‌گویند و یادداشت می‌کنند، معماری فعالیتی صرفاً وابسته به عقیده یا سرزمین یا تاریخ نیست، بلکه اصولاً حرفه و فرایند و دیسیپلینی است مبتنی بر تئوری تفسیر‌پذیر و تفسیر‌جو، تحول‌خواه و تحول‌آفرین که برای آن همیشه ارتقا و تأثیر‌گذاری و پاسخگویی و بهینه‌سازی نسبت به انطباق و هماهنگی و الهام‌گیری، سازگاری با زمینه، اولویت دارد؛ یعنی برای معماری مهم است که نگرش انسان معاصر به خودش و آینده‌اش و جهان زندگی‌اش چیست و چگونه پاسخ می‌گیرد و همواره نسبت به این نگرش و پرسش و پاسخ پیایند آن، رویکردی انتقادی و توأم با تردید بنیادی دارید. اما آنچه از آن خواسته می‌شود و در فضای کنونیِ بی‌معماری ترویج می‌شود، پایبندی، یقین و جزمیت است. تأسف بار این است که در بسیاری از همایش‌ها و نشست‌ها و سخنرانی‌ها، در میان گویندگان یا شنوندگان هستند ــ کسانی که خواهان دستور کار یا شیوه‌نامه‌ی معماری کردن بر پایه‌ی عقیده یا ویژگی‌های سرزمینی یا تاریخی خاص مطابق با توهمات خود می‌شوند و معماران یا دولت یا دانشگاه‌ها را مقصر می‌شمارند که چرا چنین چیز ناممکنی را تدوین نکرده‌اند و معماری را در محاق فقط ساختن و نشانه بودن برای آنچه اصل پنداشته می‌شود، نینداخته‌اند! غافل از اینکه همین خواهندگی دستور کار، خود، نشانی بر مرگ معماری و سنگی است بر گور آن.
حرفه‌های دیگر که در ایران برای تولید یا تشدید بحران محتوا یا پیایند آن از قوطی عطاران بیرون آمده و نام‌های پرطمطراق مانند شهرسازی یا مهندسی فرهنگی و امثال این ها برآن نهاده‌اند، جهان را از دریچه‌ی تاریکخانه‌ی وارون نمای ایدئولوژیک می‌نگرند و با توجه به وامداری سپهر آن ها به سنت‌های چپ و چپ رمانتیک، کژاندیشی برای یکسان سازی را ذیل واژگانی همچون هویت و معماری اسلامی و زمینه‌گرایی و … ترویج می‌کنند و با اشغال صندلی‌های تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز، یکسان‌نگری بر کل مملکت را با عبارات مبهم و ادبیات یکنواخت و غافل از تفاوت‌های منطقه‌ای از مرکز دولتی به پیرامون ملی و از حاکمیت بالا به مردم پایین، همچون پایه‌ای برای ارتقای شغلی یا رزومه سازی ــ یا خدا می‌داند چه کارهای دیگر ــ فضیلت می‌شمارند.
تشکیل و کارکرد و حوزه‌ی اختیارات نهادهای دولتی تصمیم‌گیر درباره‌ی معماری و مصوبات آن ها و روند افزایش سطح و عمق مداخلاتشان و تمرکزشان بر تولید کلمات و عبارات ایدئولوژیک یا توسیع معنای الفاظ تخصصی برای گستراندن چتر منافع مدیریتی و میز و صندلی خود بر همه ‌جا و گسیل نمایندگان و سخن گفتن از همه چیز و همه‌ جا و … این را نشان می‌دهد. این روندی است که موجب تهی شدگی تدریجاً شدت یافته‌ی معماری ایران از معنا و محتوا شده است.
اکنون نقل می‌شود که مثلاً حتی می‌توان با ساختمان‌های معمولی، خیابان و میدان خوب داشت! یعنی می‌توان معماری نکرد. یا نقل می‌شود که در تصمیم‌گیری درباره‌ی زمینه حتی اگر موضوع یا پدیده‌ی ارزشمندی در زمینه‌ وجود نداشت، باید آن را کشف یا حتی اختراع کرد؛ یعنی معماری در هر حال باید تابع باشد و البته تبعیت‌خواهی و پیرو پسندی، در ذات سامانه‌های ایدئولوژیک تنیده شده است. نقل می‌شود که در برابر زمینه، یا می‌توان منطبق شد یا هماهنگ بود یا الهام گرفت یا نهایتاً سازگار بود و این یعنی معماری هیچ تأثیری برای ارتقای زمینه و تحول آن در راستای اندیشیدن انسانی ندارد و صرفاً مبتنی بر عقاید مضمحل کننده خِرد و اندیشه است.
بنابراین در حال حاضر، طبیعی است که کسب و کارهای ایدئولوژیک (عمداً این ها را حرفه یا دانش نمی‌نامم) مانند شهرسازی و فرهنگ‌سازی و مهندسی فرهنگی و … در برابر حرفه‌ها و دانش‌های پرسنده و تحول‌خواه و تحول‌آفرین، دست بالا را داشته باشند و طبیعی است که روایت‌های زمینه‌گرا و حتی زمینه‌پرست و متعهد به حفظ وضع موجود با هر شرایطی، در این حرفه‌ها ترویج شود و ممیزی دانشگاهی که بی‌رحمانه‌ترین نوع سانسور است، برای حذف یا نادیده گرفتن سایر روایت‌ها و از‌جمله معماری به عنوان حرفه و دانش، اعمال شود. البته باز هم طبیعی است که وقتی محتوا دود شده و به هوا رفته، جمعی دیگر هم با ترجیح دادن کمیت‌ها بر کیفیت‌ها، معماری را در سطح جایگشت‌های شکلی مبتنی بر تأثیر پارامترها، فرود آورند.
آنچه طبیعی نیست این است که بعضی از کنشگران معماری و حتی منتقدان، رویکرد نظری خود را با اعتنا بر گفتارهای ایدئولوژیک به پیش می‌برند و بیان می‌کنند و ابایی ندارند از اینکه معماری را صرفاً به صورت‌پردازی بر‌حسب استانداردها و دردناک‌تر از آن، الگوهای صوری و محتوایی برگرفته از سنت‌ها، تعبیر کنند و حجت خود را هم بر واقعیت ناتوانی جمع کثیر دارندگان دانشنامه‌ی معماری در حال مسائل معماری و پرداخت مضامین آن بنا کنند.
آنچه طبیعی نیست این است که در برابر به گروگان رفتن معماری و قربانی شدنش در پای توهمات ایدئولوژیک و گفتار سنت‌گرای ناظر به حفاظت نامحدود با پیوست‌های ضد توسعه و مانع تحول و مخالف بازسازی، معماران و معلمان معماری خاموش می‌نشینند و بدتر، از پر شدن ظاهری دره‌ی عمیق فاصله‌انداز میان ما و جهان و پوشانده شدن رویه‌ای گسست‌های دانشی با گفتارهای بی‌معنا برگرفته از جهان‌های نامرتبط، اظهار خوشنودی می‌کنند و حتی این تکرارها و در خود ماندگی‌ها و اعقاب پرستی‌ها و انتقال مفاهیم از سپهر دانش‌های دیگر به گفتار معماری و شهراندیشی را، نظریه‌پردازی می‌نامند! این‌ها طبیعی نیست و البته بعد از وقوع این‌ها، تهی شدگی معماری، همان پیامد اجتناب‌ناپذیری است که بر ما آوار می‌شود.

شهر خالی است ز عشاق! بود کز طرفی
مردی از خویش برون‌ آید و کاری بکند؟
(حافظ، غزل شماره‌ی 189)

منتشر شده در : شنبه, 5 مارس, 2022دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: