دهکده‌ی تاسفارونگا اثر گروه معماران دِیوید بِیکِر، نوشته‌ی لادن مصطفی‌زاده
آپارتمان مسکونی شیمی گیاه، اثر امیرحسین اشعری

نقش دبیران مطبوعات به عنوان منتقد، مایکل جی.کرازبی، ترجمه‌ی رکسانا خانی‌زاد

مقدمه
نقد معماری در آمریکا تاریخچه‌ای طولانی دارد که به اواسط دهه‌ی 1800 برمی‌گردد. در دهه‌های 1960 و 1970 با پدیده‌ی انفجار در حوزه‌ی کاربری عمومیِ نقد معماری مواجه هستیم به نحویکه معماری، برنامه‌ریزی عمرانی و طراحی توسط بسیاری از روزنامه‌ها پوشش داده می‌شدند. مجله‌های حرفه‌ای معماری را پوشش می‌دادند، اما تحلیل انتقادی آنها نسبت به مطبوعات روزانه کمتر بود. تعداد منتقدین معماری تا اواخر قرن بیستم با حدود 40 یادداشت منظما در آن زمان گسترش یافت. در 12 سال اخیر با تعدیل نیرو در دفاتر روزنامه، ادغام با سایر انتشاراتی‌ها و یا برچیده شدن کلی آنها تعداد این منتقدین کاهش یافته است. اما بر خلاف انتظار، در این میان، با قرار گرفتن نقدها در لیست-سِروها، توییت‌ها و بلاگ‌ها، تعداد منتقدینی که نوشته‌های آنها به صورت آنلاین قابل دسترسی است افزایش پیدا کرده است. یعنی در حالیکه از تعداد منتقدین حرفه‌ای کاسته می‌شد، اظهار نظرهای معمارانه با ورود آماتورها به این حوزه افزایش می‌یافت. امروزه منتقد حرفه‌ای معماری دیگر کمتر به عنوان نگاهبان حوزه‌ی عمومی عمل یا بر مبنای ذوقیات خود قضاوت می‌کند. گرایشی فراگیر از نقد و اظهار نظر شکل گرفته که کمتر بر سبک معماری و بیشتر بر کیفیت زندگی شهری و بر مقوله‌ی پایداری معماری متمرکز است. افراد غیرمتخصص بیشتری احساس می‌کنند که قدرت ارزیابی معماری‌ای را که مستقیما بر آنها تاثیرگذار است دارا هستند، و ما الآن شاید به سمت دوره‌ای حرکت می‌کنیم که « شهروند منتقدان» بسیاری با محیط ساخته‌شده درگیر هستند. نویسنده‌ی معماری، وین اَتو (Wayne Attoe) چارچوبی را برای نقد معماری پیشنهاد می‌دهد که فعالیتش خارج از قلمرو نویسنده‌ی حرفه‌ای است و به نقد معماری اجازه می‌دهد تا در اشکال متنوعی رشد کند. چهارچوب اَتو شاید شهروندان منتقد بیشتری را تشویق کند تا در این راه رشد کنند.
سیر تکاملی نقد معماری
شروع رسمی نقد معماری از آثار مونتگومری اسکایلر (Montgomery Schuyler) نشات می‌گیرد، که به عنوان یکی از قدیمی‌ترین و بهترین نویسنده‌های نقد معماری در آمریکا شناخته می‌شود. اسکایلر در سال 1865 نخست به روزنامه‌ی دِه وُرلد (The World) و 18 سال بعد با خروج از آن روزنامه به نیویورک تایمز (New York Times) پیوست و از فعالیت حرفه‌ایِ پرباری که با دیگر نشریات همچون مجله‌ی هارپر (Harper) نیز داشت برخوردار گردید. او ضمنا برای آرشیتکچرال ریکورد (Architectural Record) (تصویر شماره‌ی 1) می‌نوشت، و آنجا بود که نقدهای گزنده‌ی او در ستونی به نام «انحرافات معماری» درج می‌شدند که درباره‌ی معمارانی می‌نوشت که آثاری مفتضح به لحاظ طراحی خلق می‌کردند. در سال 1930 مورخ و نویسنده‌ی معماری، تالبوت هملین (Talbot Hamlin) شکایت داشت که در مقایسه با «روزهای داغِ» نقدهای اسکایلر، نقد معماری معاصر بسیار بی‌رمق شده است.
دقیقا در همان زمانیکه هملین انتقاد خود به نقد را در مجله‌ی آمریکن آرشیتکت (American Architect) می‌نوشت، لوئیس مامفورد (Lewis Mumford) شروع به نوشتن ستونِ «خط افق (Skyline)» خود در نیویورکر (The New Yorker) کرد، که بیش از 30 سال ادامه یافت. مامفورد آموزش معماری ندیده بود اما به‌شدت اهل مطالعه و تفکر بود و تحت تاثیر آثار معمار شهرساز اسکاتلندی، پتریک گدس (Patrick Geddes) قرار داشت. او با شور و اشتیاق نسبت به معماری، برنامه‌ریزی و طراحی به عنوان ارزش‌های اجتماعی مطلب می‌نوشت و نقشی در ارتقای کیفیت زندگی ایفا می‌نمود. تمرکز او بر امر اجتماعی و مدنی بود، اما نگاهی نیز به حوزه‌ی خصوصی داشت، به این معنا که میان روش‌های ساخت جامعه و تاثیر این روش‌ها بر زندگی تک‌تک افراد جامعه رابطه برقرار می‌کرد. بعد از مامفورد ستونِ «خط افق» به نقدهایی از دیگر نویسندگان مانند برندن گیل (Brendan Gill) و پل گلدبرگر (Paul Goldberger) اختصاص یافت. اما غیبت نوشته‌‌های مامفورد باعث شد تا در دهه‌ی 1960 خلا نوشته‌هایی در ارتباط با کیفیت محیط شهری بیشتر حس شود، یعنی درست زمانی که آگاهی عمومی از تغییر و تحولات حاصله از روند بازسازی شهرها افزایش می‌یافت. جنبش نوپای حفاظت از محیط و ابنیه‌ی قدیمی در دهه‌ی 1960 این آگاهی را پدید آورده بود. در آن زمان نقد معماری در طیفی از روزنامه‌های متنوع رونق می‌گرفت. یکی از اولین منتقدان معماری که روزانه برای مخاطبان عام می‌نوشت خانم آدا لوئیز هاکستبل (Ada Louise Huxtable) بود، که به یک منتقد معماری تمام وقت نیویورک تایمز در سال 1963 بدل شد و تا 1982 به کار خود ادامه داد. در سال 2001 مقاله‌ای تحقیقی درباره‌ی کار منتقدین معماری، که توسط مدرسه‌ی روزنامه‌نگاری کلمبیا صورت گرفت، نام منتقدانی از 37 روزنامه از سراسر کشور را متذکر شد.
امروزه نسبت به دهه‌ی پیش ما در جهان بسیار متفاوتی از نقدهای معماری زندگی می‌کنیم. در حالیکه روزنامه‌های بسیار کمتری به نقد معماری می‌پردازند، و روزنامه‌های بسیار کمتری هم منتشر می‌شوند، کاملا برخلاف انتظار، دسترسی به گزارش‌ها، نقدها و نقطه نظرات مرتبط با معماری و محیط انسان‌ساخته بیشتر شده است. به عنوان مثال، به نظر می‌رسد حجم نوشته‌ها درباره‌ی معماری و طراحی قابل دسترس به صورت آنلاین فقط در طی یک دهه افزایش چشمگیری یافته است. خانم کریستن ریچاردز (Kristen Richards) موسس و دبیر آرک‌نیوز‌نَو (ArchNewsNow/ANN)، که جُنگی از نوشته‌ها در سطح جهانی پیرامون محیط انسان‌ساخته است، خاطرنشان می‌کند در دوره‌ای که تعداد منتقدان معماری در روزنامه‌ها کاهش یافته، این کاهش باعث کند شدن تعداد مقالاتی که او روزانه برای ANN بررسی می‌کند نشده است. به زعم وی، در حال حاضر حدود 12 منتقد تخصصی معماری در دفاتر روزنامه‌های آمریکایی در حال فعالیت هستند و منظما مطلب می‌نویسند.
نقد: نکته‌ی اصلی نقد چیست؟
نکته‌ی اصلی نقد معماری دقیقا چیست؟ منتقد به چه کار می‌آید، و آیا اصلا بود و نبود نقد معماری تفاوتی ایجاد می‌کند؟ جواب این قبیل سوالات به تولیدات نقد و مخاطبان نقد کاملا مرتبط و وابسته است.
«من فکر نمی‌کنم بود و نبود نقد فرقی داشته باشد». این سخنِ رهبر منتقدین معماری آمریکایی است، پل گلدبرگر، که در ادامه‌ی سخن خود می‌افزاید:«نقد به آن دلیلی که بسیاری از منتقدین و معماران اراده می‌کنند اهمیت ندارد: نقد جهان را تغییر نمی‌دهد، نقد حتی آنقدر که باید، ماهیت معماری را تغییر نمی‌دهد. او نقد معماری را با نقد تئاتر مقایسه می‌کند، و می‌گوید که حتی اگر یک منتقد تئاتر از یک شوی برادوی انتقاد کند، آن شو می‌تواند عاقبت به خیر شود. «اگر یک منتقد معماری از ساختمانی خوشش نیاید، کسی آن را خراب نمی‌کند.» حتی مایکل سورکین (Michael Sorkin)، دشمن قسم‌خورده‌ی گلدبرگر، که در دهه‌ی 1980 برای ویلیج وُیس (Village Voice) مطلب می‌نوشت نیز معتقد است: «بی ‌رودربایستی بگویم، اصلا فکر نمی‌کنم حتی ذره‌ای در دنیای واقعی تاثیر گذاشته باشم.» (1998 Stephens)
وقتی از هم‌قطاران گلدبرگر در تحقیق مدرسه‌ی روزنامه‌نگاری کلمبیا پرسیدند که آیا به نظر خودشان نوشته‌هایشان تاثیرگذار بوده، تقریبا همگی با گلدبرگر موافق بودند. هنگامیکه بیش از سه چهارم جامعه‌ی مورد بررسی معتقد بودند که نوشته‌هایشان به نحوی در حوزه‌ی معماری تاثیرگذار است، بیش از نیمی از ایشان بر این باور بودند که معماران و کسانی که در کار ساخت‌وساز هستند در موقع طراحی هیچگاه نظرات آنها را در پروژه‌های جدید لحاظ نمی‌کنند (2001 .Szántó et al). بسیاری از نویسندگان معماری نقش خود را بیشتر همانند «مطلع» رسانه می‌دانند تا «قاضی/داور»،‌ مطلعی که به عموم مردم آموزش می‌دهد معمار یا کارفرما در پروژه دنبال چه چیز است. در عین حال، منتقدان مورد بررسی، نوشته‌های خود را به عنوان «سیستم هشدار زودهنگام» در نظر می‌گرفتند که جامعه را از پروژه‌های تازه‌ای که پا به عرصه‌ی وجود می‌گذارند آگاه می‌سازد، و به عموم مردم کمک می‌کنند تا بتوانند آنها را نقد کنند و به آنها واکنش نشان دهند (2001 .Szántó et al).
اما سایر منتقدان فعالیت خود و اهمیت فعالیت خود را نوعی رسالت برمی‌شمردند:«والاترین هدف نقد می‌بایست این باشد که مردم را به تفکر وادارد»، و این نظر مارتین فیلر (Martin Filler) است که چند سالی برای هاوس اند گاردن (House & Garden) درباره‌ی معماری مطلب می‌نوشت. فیلر در ادامه می‌گوید:«نقد باید مردم را به تفکر درباره‌ی محیط پیرامونشان و مشارکت فعال برانگیزد، مثلا از طریق پیوستن به یک گروه برنامه‌ریزی عمرانی، راه انداختن نهضتی برای حفاظت از عناصر شاخص، تلاش برای تغییر قوانین منطقه‌بندی یا ایجاد یک ناحیه‌ی تاریخی. به نظر من، این کاری است که منتقد باید انجام دهد.» جوزف ریک‌وِرت (Joseph Rykwert) می‌نویسد که او همیشه معتقد بود منتقد باید جنگجو باشد، و برای این کار باید قرارگاهی برای عملیات در اختیار داشته باشد، نه فقط تجهیزاتی از قبیل روزنامه، گاهنامه، برنامه‌های رادیو و تلویزیون، یا بلاگ که نظرات خود را به گوش عموم مردم برساند، بلکه به صورتی نزدیک‌تر و صیمیمی‌تر، در قالب مفاهیم شفاف بیان کند که جامعه باید چه انتظاری از دست‌اندرکاران امر ساخت‌وساز داشته باشد.» بلر کیمین (Blair Kamin) از شیکاگو تریبیون (Chicago Tribune) پژواکی از آرای فیلر و ریک‌وِرت در تامل بر نوشته‌ی اَلن تمکو (Allen Temko) است، که به مدت بیش از سی سال برای سان فرانسیسکو کرونیکل (San Francisco Chronicle) می‌نوشت. کیمین توصیف می‌کند که تِمکو چگونه در مرحله‌ی برنامه‌ریزی قبل از بروز ضایعه مقابل پروژه ظاهر می‌شد. کیمین معتقد است:«این برخورد پیشگیرانه‌ است که تاثیری بسزا دارد، منتقد صبر نمی‌کند تا اشتباهات رخ دهند بلکه قبل از اینکه خیلی دیر شود در مقام تصحیح آنها برمی‌آید. این کار نه تنها به خلق پل‌های بهتر، بلکه به معماری بهتر، حفاظت تاریخی بهتر، اسکله‌ها و سازه‌های ساحلی بهتر منجر شده است.» «همانطور که تمکو نشان داده، مقابله‌ی مستقیم با پلان‌های نامناسب و اصلاح در ملک شخصی خود، هفته به هفته و سال به سال، آزمون نهاییِ غیرت و بلند همتی منتقد است.»

صفحه فهرست مجله‌ی آرشیتکچرال ریکورد، یکی از پیشروترین انتشارات معماری اواخر قرن نوزده و اوایل قرن بیستم. شماره‌ی ژانویه‌ی ژانویه‌ی 1910

جلد مجله‌ی آرشیتکچورال فروم، ژانویه‌ی 1955، یکی از چندین مجله‌ی حرفه‌ای که در میانه‌ی قرن بیستم شناخته شده بودند.

دست پشت پرده در نقد
انتقادات از وضعیت نقد معماری بیشتر اوقات منحصرا بر منتقدین متمرکز بوده‌اند، و به‌ندرت قدرت‌های پس پرده‌ی نشریات که نقد را شکل می‌دهند در نظر می‌گیرند. البته که دبیران مطبوعات نقش مهمی در تعیین موضوعات و چگونگی پوشش دادن آنها دارند. این قدرت بسته به نشریات و مخاطبان مورد نظرِ نقد تفاوت می‌کند. منتقدین معماری در روزنامه‌ها و مجلاتی، با مخاطبان عمومی، از اینکه دبیران مطبوعات، معماری را به قدر کافی درک نمی‌کنند گله دارند. طنز ماجرا اینجاست که معماری به عنوان «مردمی‌ترین» هنر کمتر از بقیه‌ی هنرها درک می‌شود. سردبیران مطبوعات خیلی از قافله عقب نمانده‌اند: آنها بیشتر اوقات دانش و حتی علاقه‌ی کافی به معماری را ندارند. دبیران مطبوعات اغلب دنبال این هستند که مشخص کنند آیا فلان بنا متعلق به یک «ترند» است، و یا بُعد علائق عمومی جهت توجیه طرح داستانشان وجود دارد. دبیران و نشریاتی که برایشان کار می‌کنند اغلب حتی نمی‌دانند چرا اصلا دارند روی فلان موضوع کار می‌کنند (Stephens 1998). نتیجه اینکه دبیران مطبوعات شاغل در روزنامه‌ها و مجلات عمومی گهگاه به سمت پوشش سلبریتی‌های معماری با پروفایلِ «ستاره‌ معمار» جذب می‌شوند: و این یعنی، صحبت از شخصیت جای صحبت از اثر را می‌گیرد.
اگر دبیران شاغل در مجلات حوزه‌ی علائق عمومی به معماری کم اهمیت می‌دهند، شاید بتوان در مقابل اینطور هم استدلال کرد که نشریات تخصصی معماری بیش از حد به آن اهمیت می‌دهند. رقابت در حوزه‌ی معماری مخصوصا از زمانی که مجلات کاغذی مانند آرشیتکچر (Architecture)، آرشیتکچرال فُروم (Architectural Forum)، آرشیتکچر پلاس (Architecture Plus)، آرشیتکچرال ریکورد (Architectural Record) و پروگرسیو آرشیتکچر (Progressive Architecture) (تصویر شماره‌ی 2) با انتشاراتی‌ها و دبیرانشان، که برای سهم یافتن از بازار همچشمی می‌کردند، به رقابتی نفسگیر بدل شد. این موضوع به فعالیت‌های ژورنالیستی غیراخلاقی منتهی گردید، مانند قول به معماران که جلدهای براق نشریات به آثارشان اختصاص یابد، یا تعداد صفحات بیشتر برای مقالات ایشان، انتخاب نویسنده، حتی نقد و بررسی متن قبل از انتشار، در ازای پوشش انحصاری. نقد واقعی در مطبوعات حرفه‌ای با این شرایط عملا غیرقابل انتشار شده و هنوز هم می‌شود و مطبوعات تخصصی معماری از این شرایط رنج برده و می‌برند.
کثیری از منابع اطلاعاتی در معماری امروز، خوی انحصارطلبی مجلات تخصصی را تشدید کرده‌اند، اما عادات قدیمی سخت از بین می‌روند. مجلات تخصصی آتشین‌مزاج شده و امروزه بیشتر به سمت مخاطره‌پذیری متمایل هستند، و من معتقدم که دلیلش تا حدی به متمایز کردن خودشان در حوزه‌ای برمی‌گردد که با نشریات آنلاین، بلاگرها، توئیت‌کننده‌ها و لایک‌ها اشباع شده است. مجله‌ی پروگرسیو آرشیتکچر (P/A) یکی از نخستین مجلاتی بود که خود را با این رویکرد منطبق ساخت، و روش معرفی و نقد معماری را در سال 1992 به صورت رادیکال تغییر داد. (نویسنده‌ی مقاله‌ی حاضر از 1992 تا 1996 در این نشریه سِمتِ دبیری را عهده‌دار بوده است.) پروگرسیو آرشیتکچر تحت رهبری تام فیشر (Tom Fisher)، که آن سال دبیر اجرایی بود و در جهتگیریِ هیئت تحریریه با جان موریس دیکسون (John Morris Dixon) همراه بود، کاری را انجام داد که از نظر من نه تنها در حیطه‌ی انتشار نقدهای تند و تیز بلکه در پرداختن به موضوعاتی تخصصی خارج از برنامه بود، نیز نوعی جهتگیری جسورانه به حساب می‌آمد، موضوعاتی مانند جنسیت، استثمار کارآموزان، سوء رفتار انستیتوی معماران آمریکا (AIA)، صدور مجوز فعالیت‌ها، آموزش معماری، برنامه‌های جوایز طراحی/معماری و غیره (تصویر شماره‌3). مطالعات بر تهیه‌ی مقالاتی «تحقیقی» متمرکز شد که به این موضوعات می‌پرداختند و نسبت به مقدسات تخصصی معماری هتک حرمت می‌کردند. در آن زمان اهل تبلیغات از این رویکرد دلسرد و دلزده شدند و در نتیجه درآمد پروگرسیو آرکیتکچر آنقدر کاهش یافت که مجبور شد دست از انتشار بردارد. این بود تمام داستان زندگی و مرگ نقد پیشروِ معماری و خودِ پروگرسیو آرشیتکچر. اگرچه برنامه‌ی جایزه دادن‌های پروگرسیو آرشیتکچر بعد از بسته شدن مجله نیز ادامه یافت، که به قسمتی از مجله‌ی آرشیتکچر بدل گردید و امروز توسط آرشیتکت گردانده می‌شود (تصویر شماره‌ی 4). اهدای این جوایز که در سال 1953 پایه‌گذاری شده بود به شکل نقد معماری ادامه یافته‌اند، که در آن هیئت داورانی هماهنگ، برندگان جایزه را که بهترین آثار تازه و ساخته‌نشده در طراحی معماری و طراحی شهری را به نمایش می‌گذاشتند انتخاب می‌کردند. (یکبار حوزه‌ای مجزا برای «تحقیقات معماری» نیز در نظر گرفته شد.) این واقعیت که آثار شرکت‌کننده ساخته ‌نشده بودند، به داوران این امکان را می‌داد که جهتی را برای مطالعات طراحی‌های آینده نشان دهند که به نظرشان ارزشمند می‌رسید.
بعد چه شد؟
ما در نقطه‌ای قرار داریم که ماهیت نقد معماری از فعالیت‌ منتقدان تخصصی برای انتشاراتی که نگاهبانان و شکل‌دهندگان درک عمومی از مقوله‌ی ساخت‌وساز بودند به نقدی تبدیل شده که به مراتب پراکنده‌تر، تساوی‌خواه‌تر، در دسترس‌تر، دموکراتیک‌تر، آشفته‌تر، متعصب‌تر با پتانسیل بالایی در انتشار اطلاعات نادرست‌تر و شاید حتی از خودراضی‌تر است. چیزی که من توصیف می‌کنم چشم‌اندازی از بحث‌هایی در رابطه با معماری است که به دیگر حوزه‌ها شباهت بسیار دارد: سیاست، ورزش، هنر و سینما. نقدها در تمامی این حوزه‌ها و حتی دیگر حوزه‌ها در حال یکنواختی و یکسان شدن هستند. در واقع اطلاعات رایگان بسیاری برای مردم در فضای اثیری وجود دارد، به نحویکه کمتر کسی می‌آید و بر مبنای سلیقه و ذوقیات حرفی می‌زند. بیایید تنها وبسایت خود معماران را در نظر بگیریم، که پتانسیل آن به عنوان دستگاه انتشارات به‌ندرت مد نظر قرار می‌گیرد. منتقد، شغل نگاهبانی را از دست داده و مخالفان از روی باروها وارد می‌شوند تا شهر را تسخیر کنند.
اینکه ما از اینجا به کجا می‌رسیم به برآورد فرهنگی اشخاص بستگی دارد، اما من معتقدم روش برقراری ارتباط و به اشتراک‌گذاریِ اطلاعات امروز بالقوه این توانایی را دارد که هر کدام از ما را به یک منتقد معماری تبدیل نماید. این لزوما به آن معنا نیست که کیفیت آن نقدها با ارزش خواهد بود، اما چیزهایی در اینترنت وجود دارند که بسیار جذاب هستند. و اگر اراده داشته باشید، راه‌های بسیاری برای یادگیریِ نقد وجود دارد. در حال حاضر نشانه‌های بسیاری در بلاگ‌های مسافرتی فراوان و پُست‌های مشاوران سفر درباره‌ی معماری در مکان‌هایی که مردم در زمان تعطیلات به آنجاها مسافرت می‌کنند وجود دارد و نوعی علاقه در همه جا به نظر می‌رسد.
به نظر می‌رسد کتاب وین اَتو، معماری و تخیل انتقادی، ماموریت یافته تا هر یک از ما را به یک منتقد تبدیل کند. البته رویکرد اَتو خیلی کلی است. زمانی که تعریف لانگه (2012 Lange) از نقد معماری هنوز وابسته‌ی محدودیت‌های «نقد و بررسی»هایی است که توسط منتقد معماری نوشته می‌شوند، اَتو می‌گوید نقد معماری در هر زمان و توسط هرکس ممکن است محقق شود، کافی‌ست بخواهیم آن را نقد در نظر آوریم و توضیح می‌دهد که در تحقیقاتش برای کتاب خود درباره‌ی نقد معماری چیزی که دریافته این بوده که:«ارزیابی تقریبا گناه‌آلودِ تمامی اشکال واکنش به محیطِ ساخته‌شده و میل گفتن اینکه اگر همه چیز نقد محسوب می‌گردد، بیشترین چیزی که باید از یک منتقد انتظار داشت این است که با رسانه‌هایی کار کند که او را به هدفش نزدیک سازند». اَتو متذکر می‌شود که «رواداری/تحمل» در قبال آنچه مایل است به عنوان نقد مشروع در نظر بگیرد، «حاصل نقطه نظر خاصی است، یعنی عملا هر آنچه مردم در محیطِ ساخته‌شده یا درباره‌ی آن انجام بدهند، صورتی از نقد است». به تعبیر دقیق‌تر اَتو، همه‌ی ما، چه معمار باشیم یا نباشیم، غالبا درگیر نقد هستیم، «مجموعه‌ای پویا از رفتارهای متنوع».
این نحوه‌ی نگاه به نقد در معنای بسیار وسیع و آزاد این اصطلاح قرار می‌گیرد. در حالیکه درک ما از منتقد، به مثابه‌ی کسی که با دانش و تجربه‌ی تخصص خود تنها کسی‌ست که می‌تواند آثار معماری را مورد قضاوت قرار دهد، را عمیقا به چالش می‌کشد، به نظر می‌رسد دغدغه‌اش بیشتر واکنش مردم در قبال معماری است، چه از طریق قبول معماری و چه از طریق طرد و رد آن. این تشخیص در طیف متنوعی از «نقدها» مشهود است: همه چیز از ارزیابی پس از سکونت در اثر معماری و آثار هالی وایت (Holly White) کسی که زندگی در فضاهای شهری را با دوربین مخفی 8 میلیمتری خود در یوتیوب مستند کرد، با ویدیوهایی شامل نحوه‌ی تعامل مردم با جهانِ ساخته‌شده در اطرافشان. تعداد این شهروند منتقدان که آلکساندرا لانگه (Alexandra Lange) از آنها نام می‌برد، دائما در حال افزایش است.
این شکل از تفسیر نقد نیازمند چارچوبی فراگیر برای نقد است. اَتو چارچوبی عالی در نظر گرفته، و متدهای نقد را به این صورت دسته‌بندی کرده است: نقد «هنجاری» که استانداردهای بیرونی را در نظر می‌گیرد؛ نقد «تفسیری» که به دنبال نزدیک ساختن دیدگاه مخاطبِ معماری به دیدگاه معمار است؛ و نقد «توصیفی» که بر اطلاعات فاکتوئل به «عینی»ترین صورت ممکن تمرکز دارد (1978 Attoe). این مقولات چارچوب فراگیری برای فهم ماهیت انتقادیِ خیلی از تعاملات ما با محیط انسان‌ساخته به دست می‌دهد. چه کسی تصور میکرد که ناظران/بازرسان بنا هم «منتقد» معماری باشند؟ اما هستند، زیرا کدهای ساخت‌وساز را به شکل «هنجاری» تفسیر می‌کنند. عکاسان هم زمانی که از مختصات یک بنای قدیمی یا محله‌ای سنتی در حال تخریب عکس می‌گیرند، به عنوان منتقدی به روش «تفسیری» عمل می‌کنند. نهاد «بررسی بناهای تاریخی آمریکایی»، که میراث معماری آمریکا را مستند می‌ساخت، در سال 1933 در شکل نقد «توصیفی» شکل گرفت، البته که هیچگاه تحت این عنوان به آن ارجاع داده نشد.
از سال 1982 من در برنامه‌های معماری مختلف در آمریکا رشته‌ای با عنوان «نوشتن درباره‌ی معماری» را تدریس کرده‌ام که با ضوابط حاصل از مقولات دسته‌بندیِ نقد توسط اَتو شکل گرفته است. چون این ضوابط به دانشجویان اجازه می‌دهد تا محیط ساخته‌شده را با ابزارهای مفهومی متفاوت و فراتر از کلمات نقد کنند، به‌راحتی کارآمدیِ چارچوب اَتو را درک می‌کنند. هدف این رشته‌ی درسی این نیست که در معنای مرسوم، منتقد معماری تربیت کنیم، بلکه می‌خواهیم دانشجویانی داشته باشیم که نسبت به جهان ساخته‌شده نگاهی انتقادی پیدا کنند، و تشویقشان کنیم تا نقطه نظر معمارانه‌ی خود را بیان کنند، نوعی فلسفه‌ی نقد، که بتوانند از آن به عنوان ذره‌بینی برای ارزیابی و سنجش معماری، چه معماری خودشان و چه معماری دیگران استفاده کنند. آنها خط مقدم «شهروند منتقد» را تشکیل می‌دهند.

نتیجه
حوزه‌ی نقد معماری در آمریکا، با بیش از یک سده قدمت، حتی زمانی که تعداد منتقدان تمام‌وقت روزنامه‌ها و مجلات تخصصی معماری که روزگارانی فراوان چاپ می‌شدند کاهش یافته، قابلیت ترمیم‌پذیری خاصی از خود نشان می‌دهد. نقد قابل دسترس در اینترنت و نیز دسترسی به نقطه نظرات معماری، چه از سوی حرفه‌ای‌ها و چه از سوی آماتورها، گسترش یافته است. چالش اصلی این است که شهروند منتقدانی با چارچوبی برای نقد محیط انسان‌ساخته تربیت کنیم تا به واسطه‌ی آنها بناها، محلات و شهرهای بهتری ساخته شوند. ما وارد برهه‌ای شده‌ایم که منتقد معماری باید نقشی بیشتر فعالانه در آموزش مردم جهت شهروند منتقد بودن ایفا کند. نتیجه ممکن است آماتورهایی را نیز درگیر خویش سازد، که کاملا بر مطالبه‌ی معماری بهتر در آینده سرمایه‌گذاری نموده و صورت‌های محتملِ تحقق این مطالبات را بیان می‌دارند.

در اوایل دهه‌ی 1990، مجله‌ی پروگرسیو آرشیتکچر منظما موضوعات انتقادی و تخصصی حوزه‌ی معماری را منتشر می‌کرد، از جمله نحوه‌ی مدیریت انستیتوی معماری آمریکایی/AIA، شماره‌ی آوریل 1994 .

طرح جلد شماره‌ی مربوط به سی و پنجمین جایزه‌ی سالانه‌ی P/A ، ژانویه‌ی 1988. برنامه‌ی جایزه‌ی P/A بحث‌های داغی در رابطه با جهتگیری‌های طراحی و ترندهای حرفه‌ی معماری به راه می‌اندازد.

منتشر شده در : یکشنبه, 24 جولای, 2022دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: