عمارت فیل، اثر علی صفویان
باغ گیاه‌شناسی تایوان اثر گروه معماران دیلگان میسیل ترجمه‌ی لادن مصطفی‌زاده

معماری پارامتریـــک
ترجمه‌ی لادن مصطفی‌زاده
بخش دوم

مدل‌‌های شهری رابطه‌ای؛ پارامترها، ارزش‌ها و فرم‌های ضمنی الگوریتم‌ها
اِنریکتا لابِرس (Enriqueta Llabres) و اِدواردو ریکو (Eduardo Rico) در مقاله‌ای با عنوان «مدل‌های شهری رابطه‌ای؛ پارامترها، ارزش‌ها و فرم‌های ضمنی الگوریتم‌ها»1 به بررسی پارامتریک در مقیاس شهر می‌پردازند:
ظهور فناوری‌های دیجیتال و آرایه‌ای از تکنیک‌های موجود برای جمع‌آوری و تفسیر داده‌ها، روش‌های تجزیه و تحلیل حوزه‌ی شهری را تغییر داده است. به تبع این تغییر در تجزیه و تحلیل شهری، اشکال جدیدی از اسناد دیجیتال شهری ظهور کرده‌اند که ورودی‌های طراحان، ارگان‌های دولتی و اعضای عمومی را جمع‌آوری می‌کنند و امکان اشتراک‌گذاری اطلاعات و بازخورد را از کاربر به تیم طراحی و بالعکس را امکان‌پذیر می‌کنند. یکی از این اشکال جدید، اشکال دیجیتال اسناد شهری مبتنی بر مدل‌های شهری رابطه‌ای (Relational Urban Models)2 است که به اختصار رام (RUM)3 نامیده می‌شود. در این مقاله، این مدل مورد بررسی قرار می‌گیرد و توضیح داده می‌شود که چگونه تبدیل داده‌ها به پارامترها، مقادیر و اشکال ضمنی الگوریتم‌ها با درک رابطه‌ای از فضا و زمان مرتبط است و چگونه این مهم، در سه پروژه‌ی مختلف در چین و برزیل به کار گرفته شده است:
• بایشیژو (Baishizhou) در شِنژِن (Shenzhen)
• سانتوس (Santos) در سائوپائولو (São Paulo)
• بستر رودخانه‌ای در ووهان (Wuhan)، هوبی (Hubei)
دو رام (RUM) اول، در بایشیژو، شِنژِن و سانتوس در سائوپائولو، پروژه‌های تحقیقاتی بودند که در مسابقه‌ی چالش جهانی Arup Research 2013-Call واگذار شدند و بعدا به طور مشترک توسط شهرسازی رابطه‌ای (Relational Urbanism)، آروپ (Arup) و امانوئل کُه (Immanuel Koh) مدیر کدنویسی آر.یو (RU) توسعه یافتند. سومین مورد برای بستر رودخانه، توسط شهرسازی رابطه‌ای به عنوان بخشی از کارگاه “بازگشت به شهر آینده” در مرکز بین‌المللی هنر 403 در ووهان (Wuhan)، استان هوبی (Hubei) توسعه داده شد.
نمونه‌های اشکال دیجیتالی جدید اسناد شهری اکنون رایج است؛ از آن جمله می‌توان به پروژه‌ی نمایش بلوکربن (Blue Carbon) ابوظبی (Abu Dhabi) اشاره کرد که توسط ابتکار جهانی داده‌های زیست‌محیطی (Global Environmental Data Initiative) و آژانس محیط زیست (Environment Agency) امارات رهبری می‌شود. در این نمونه، با استفاده از یک مدل آنلاین، ظرفیت کربن در یک زیست‌توده خاص در یک منطقه‌ی انتخاب شده توسط کاربر محاسبه و در برابر اجزای مختلف اکوسیستم انتخابی نشان داده می‌شود و نهایتا در پورتال بلوکربن (Blue Carbon) به اشتراک گذاشته می‌شود.
مثال دیگر ابتکار شهروند هوشمند در بارسلونا (Barcelona) است که افراد می‌توانند از فناوری اُپِن سورس (Open-Source) برای آپلود داده‌های زنده در مورد کیفیت هوا در جامعه‌ی خود استفاده کنند که پس از آن در دسترس عموم قرار می‌گیرد.
هر دوی این طرح‌ها باعث ایجاد آگاهی در مورد مسائل خاص می‌شوند و به عنوان کنترل حاکمیت محیطی عمل می‌کنند اما مهم‌تر از آن، آنها به یک چالش کلیدی در طراحی دیجیتال اشاره می‌کنند و این سوال مطرح می‌شود که چگونه داده‌ها می‌توانند منجر به ایجاد ارزش‌های مشترک شوند؟
در طراحی شهری، فضا، زمان و ارزش کاملا در هم تنیده شده‌اند و بنابراین تبدیل پارامترها به ارزش، مهم‌ترین مسئله در مدل‌های پارامتریک شهری است. از این نظر دِیوید هاروِی (David Harvey) جغرافیدان شهری بین دو شیوه‌ی ساخت فضا، زمان و ارزش، تمایز قائل می‌شود؛
• اجتماعی
یک ساخت اجتماعی توسط مکانیسم‌های تثبیت شده بازتولید اجتماعی و نخبگان تحمیل و از طریق اشکال کنترل اجتماعی مستقیم یا غیرمستقیم مانند پروتکل‌های شهری، مقررات و رسانه‌ها اجرا می‌شود.
• ساختار رابطه‌ای
یک ساختار رابطه‌ای درک می‌کند که ممکن است ساختارهای متعددی از گروه‌های مختلف مردم که ارزش‌های مشابه‌ای دارند، وجود داشته باشند. این گروه‌ها که هاروِی آنها را حوزه (Domain) می‌نامد، به موضوع خاصی مرتبط هستند و می‌توانند ویژگی‌های مشترکی مانند پیشینه انضباطی، جنسیت یا قومیت داشته باشند.
مفهوم دیگری که از مرتبط کردن پارامترها به مقادیر ناشی می‌شود، این است که یک پارامتر شکلی از دانش را تشکیل می‌دهد که صریح و مدون است، در‌حالیکه ارزش‌ها یک بعد ضمنی (Tacit) دارند. تعریف بعد ضمنی در دهه‌ی 1960 توسط مایکِل پولانی (Michael Polanyi) دانشمند انگلیسی- مجارستانی که به دلیل مشارکت نظری خود در شیمی فیزیک، اقتصاد و فلسفه، مشهور است، ارائه شد. در ابتدا با اشاره به تولید در هنرهای خلاق، بعد ضمنی با دانشی مشخص می‌شود که آن را قبل از این‌که بتوان صریحا عقلانی کرد، می‌توان مفهوم‌سازی و منتقل کرد. طراح اغلب مجبور است با این سطح از دانش درگیر شود و از طریق احساسات درونی و ایجاد ایده‌هایی در قالب شهودی که فقط می‌تواند در درون فرد باشد، به مخاطبان گسترده‌تر و بیشتر برسد.
دو ویژگی «ساخت رابطه‌ای فضا، زمان» و «ارزش و بعد ضمنی» همان چیزی است که توسعه رام‌های (RUMs) شهرسازی رابطه‌ای را پایه‌ریزی می‌کنند. این بسته‌های ابزار سفارشی‌شده از مدل‌های پارامتریک شهری، پایگاه‌های داده، اینفوگرافیک‌ها و پلتفرم‌های تعاملی، امکان تعامل بی‌درنگ با فرم شهری را فراهم می‌کنند، به گونه‌ای که تیم طراحی می‌تواند بر روی وابستگی‌های متقابل بین اجزای مختلف فضایی و غیرمکانی یک پروژه شهری کار کند. هدف به نمایش گذاشتن داده‌های موجود یا تصمیم‌های قبلی نیست بلکه ساخت دانش جدید و ساختن نهادهای شهری است که به عنوان «مجموعه‌ای از قوانین مبتنی بر ارزش‌های اخلاقی یک جامعه‌ی خاص که بر تصمیم‌گیری افراد تأثیر می‌گذارد»، درک می‌شود. در این زمینه، طراحی نقش مهمی در ساخت فضا، زمان و اهمیت ارزش و تعیین رابطه‌ی آن با سایر چیزها، مالکان، کاربران یا کالاها دارد. بر اساس این معنای اصلی، می‌توان گفت: طراحی، معنا بخشیدن به اشیا است، بنابراین این وظیفه‌ی طراح است که هم مخاطب هدف و هم پروژه را درک کند تا تعادلی بین پارامترها، مقادیر و اشکال ضمنی الگوریتم‌ها ایجاد کند.

رامِ (RUM) بایشیژو (Baishizhou)، شِنژِن (Shenzhen)
«بازسازی تدریجی و حفظ ترکیب اجتماعی»
بایشیژو (BaishiZhou) یک دهکده‌ی شهری (UV) واقع در مرکز شِنژِن (SZ) است. با وجود موقعیت استراتژیک حمل و نقل عاقلانه و احاطه شده توسط املاک و مستغلات گران‌قیمت در شِنژِن، کیفیت ساختمان‌ها ضعیف است؛ این می‌تواند مشکلات بهداشتی و اقتصادی را به همراه داشته باشد زیرا بافت شهری با کیفیت پایین مرتبط با مشکلات مالکیت، انگیزه‌ی سرمایه‌گذاری را کاهش می‌دهد. فشار زیادی از سوی مالکان و توسعه‌دهندگان زمین برای تخلیه‌ی محل‌ها وجود دارد زیرا اکثر ساکنان آن، دانشجویان دانشگاه و کارگران با مهارت پایینی هستند که در خدمات خانه‌داری یا مشاغل با دستمزدِ کم در منطقه مشغول به کار هستند. اهداف زیر برای توسعه‌ی رام (RUM) تعیین شده است:
• ایجاد تعادل در بافت جدید و بافت قدیمی با حفظ شبکه‌های اجتماعی، شخصیت شهری (Urban Character) و فعالیت‌های اقتصادی موجود.
• تامین مسکن اجتماعی
• به حداکثر رساندن درآمد واقعی دولت با رعایت اهداف پایداری و به حداقل رساندن تاثیر بر شبکه‌ی حمل و نقل عمومی و خصوصی.
این رام (RUM) به عنوان یک دستگاه مذاکره بین توسعه‌دهندگان اصلی و شهرداری‌های شهری برای طرح‌های تراکم در بافت روستاشهرها در شِنژِن (Shenzhen) طراحی شد. این مدل در سال 2014 توسط شهرسازی رابطه‌ای و آروپ (Arup) با حمایت دانشگاه شِنژِن و اِن.جی.اُهای (NGO) محلی توسعه یافت. در این مورد، رام (RUM) به گونه‌ای طراحی شد که عمدتا توسط گروه کوچکی از ذی‌نفعان با اهداف مشخص استفاده شود. این رام (RUM) به عنوان یک پلتفرم مولد برای مقایسه‌ی کیفیت فضا، تجزیه و تحلیل هزینه-فایده (Cost-Benefit) و ترکیب اجتماعی عمل کرد؛ از یک‌سو به‌عنوان یک ابزار مذاکره بین شهرداری و توسعه‌دهندگان اصلی و از سوی دیگر به‌عنوان ابزاری برای ایجاد فرم شهری عمل کرد. دستگاه مذاکره بر ابتکار دولت محلی برای حفظ اقامتگاه‌های کم‌هزینه‌ی کافی در سراسر شِنژِن برای اسکان کارگران کلیدی در روستاشهرهایی مانند بایشیژو متمرکز بود اما این سیاست با انتظارات مالکان زمین و توسعه‌دهندگان اصلی که هدفشان جایگزینی بافت موجود با طرح‌های ارتقایافته، متراکم‌تر و در نتیجه سودآورتر بود، در تضاد قرار گرفت. این مدل به کاربر اجازه می‌دهد تا محدوده‌ها و محدودیت‌ها را وارد کند؛ محدوده‌ها، بخش‌های مختلف روستاشهری برای حفظ، توزیع کاربری زمین در سراسر سایت و توزیع راه‌حل‌های معماری بودند و محدودیت‌ها حداکثر ترافیک، صبح و شب، داخل و خارج بود. در هر آزمون، مدل به عنوان خروجی تجزیه و تحلیل هزینه- فایده، مقدار فضای عمومی و خرده‌فروشی در سطح زمین را ارائه کرد، به این ترتیب، گزینه‌هایی مانند تخریب جزئی می‌تواند به طور همزمان با درک پیامدهای مالی برای توسعه‌دهنده‌ی اصلی مورد بررسی قرار گیرد. بنابراین وظیفه‌ی اصلی رام (RUM) بایشیژو این بود که اشکالی از بازسازی تدریجی را تصور کند که تا حدی ترکیب اجتماعی را حفظ کند.
شبکه‌ی خیابانی به عنوان یک الگوریتم مولد معرفی شد که به نزدیکی بخش‌های حفظ شده روستاشهری پاسخ می‌دهد و بر ارزش فضاهای عمومی موجود تأکید می‌کند. هدف راه‌ حل معماری، ارائه‌ی تنوع غنی از فضاهای عمومی است که به تدریج میدان‌های شهری نزدیک و صمیمی غالب در روستاشهرها را با برج‌های مسکونی مدرن ترکیب می‌کند. مورفولوژی مولد پایه‌های برج این تنوع را امکان‌پذیر می‌سازد در‌حالیکه مورفولوژی نهایی برج‌هایی که در بالا ظاهر شده‌اند به دلیل حجم فضایی که باید برای کاربری‌های مسکونی ساخته نشده، باقی می‌ماند تا با مقررات روشنایی شِنژِن مطابقت داشته باشد، محدود می‌شوند. این مقررات، مداخلات جزئی در روستاشهرها را دشوار کرده است زیرا ساختمان‌های جدید باید از هم فاصله زیادی داشته باشند تا تراکم‌هایی را که توسعه‌دهنده‌ی اصلی نیاز دارد را پاسخگو باشد. این شرایط روستاشهرها را به رکود کشانده است تا زمانی که یک توسعه‌دهنده‌ی بزرگ، کل منطقه را بازسازی کند که اغلب منجر به نسخه‌ی جدید از طرحی می‌شود که مورد انتقاد مدرنیسم متأخر است. برای غلبه بر این روند، این مدل، امکان قرارگیری آزادانه‌ی ردپاهای (Foodprint) برج را فراهم کرد و مورفولوژیِ پوشش حاصل با مقررات روشنایی شهر مطابقت داشت.
یک مکانیسم بهینه‌سازی برای قطع و معکوس کردن جریان اطلاعات استفاده شد که معمولا با پارامترهای طراحی شروع می‌شود و با محاسبات پایان می‌یابد؛ بنابراین خروجی‌ها را می‌توان به ورودی‌ها تبدیل کرد، به طور یکپارچه بین تصمیمات فضایی، زیرساختی و اقتصادی حرکت کرد و بحث‌هایی را در مورد هزینه‌های نهایی مفاهیم طراحی و نقل و انتقالات اقتصادی بالقوه مرتبط با توزیع تراکم باز کرد.
به‌طور‌کلی رام (RUM) بایشیژو به گونه‌ای طراحی شده است که کاربران قادر به کنترل پارامترها به طور سیستماتیک به جای جستجوی شهودی برای تعادل بین ترکیب اجتماعی و سود باشند. این امر مجموعه‌ای از گزینه‌های تخریب را ایجاد کرد که همه‌ی آنها یک منطقه‌ی توسعه‌ی جدید مشابه ایجاد کردند اما نتایج و پیامدهای فضایی متفاوتی بر ترکیب اجتماعی داشتند. این مدل، موفق شد راه ‌حل‌های طراحی شهری را بیابد که می‌تواند برای توسعه‌دهندگانِ ماهر، مفید باشد در‌حالیکه تا حدی روستاشهرها را حفظ می‌کند، انتظارات هزینه-فایده را برآورده می‌کند و طیفی پیوسته اما متنوع از بلوک‌های شهری و فضاهای عمومی را ارائه و به بهبود بافت کمک می‌کنند.
رامِ (RUM) سانتوس (Santos)، سائوپائولو (São Paulo)
«خوشه‌بندی و آزاد کردن زمین برای فضاهای عمومی»
شهرداری سانتوس قصد دارد یک طرح جامع برای مناطق ویلا نوا (Villanova) و پاکتا (Paqueta)، منطقه‌ای به وسعت 78 هکتار تهیه کند. نیاز به طراحی یک استراتژی کلی برای توسعه‌ی مجدد منطقه وجود دارد که بتواند فراتر از سیاست فعلی اعطای حقوق یکسان از نظر فاصله و حداکثر ارتفاع ساختمان‌ها برای هر قطعه باشد. یکی از جنبه‌های حیاتی این پروژه، پیشنهاد استراتژی پارسل‌بندی مجدد (Re-Parcel) و معرفی فضای عمومی در منطقه است. به منظور دستیابی به اهدافی که قبلا توضیح داده شد، یک استراتژی برای توسعه‌ی رام (RUM) اتخاذ شده است که آنها را می‌توان با نکات زیر توصیف کرد:
• گنجاندن فضاهای باز
به منظور افزایش ارزش فضای مشترک، طراحی باید امکان ایجاد فضاهای باز در داخل و اطراف هسته‌ی بلوک‌ها را فراهم کند به گونه‌ای که شبکه‌های عابر پیاده‌ را ایجاد و شبکه‌ی منظم شهر را تکمیل کند.
• مکانیسم تشویقی برای سرمایه‌گذاران خصوصی برای ایجاد فضاهای عمومی
طراحی مجدد مناطق داخلی بلوک را می‌توان از طریق ایجاد انگیزه برای تامین فضای عمومی در داخل یا در سراسر بلوک‌های ساختمانی از طریق کمک هزینه‌ی اضافی (مکانیسم تشویقی) به دست آورد.
• پیوند نتایج سه‌بعدی به پایگاه‌های داده
این مدل باید هزینه‌های ارائه‌ی مناطق چشم‌انداز (مناطق سرمایه‌گذاری شده توسط توسعه‌دهندگان) را ارزیابی و کمی کند (یعنی کمیت را تعیین کند) تا اِف.آی.آر (FAR)4 اضافی را به عنوان غرامت تخمین بزند.
این پروژه که دومین پروژه‌ی تحقیقاتی توسط شهرسازی رابطه‌ای و آروپ است که در سال 2014 توسعه یافت و شامل استفاده از یک رام (RUM) در نوسازی یک منطقه‌ی مسکونی کم‌تراکم، صنعتی سبک در مناطق ویلانووا و پاکتای سانتوس در سائوپائولو بود. بافت شهری تحت تسلط قطعات مسکونی کوچک، خانه‌های تراس‌دار با نماهای باریک و حیاط‌های بزرگ در داخل بلوک‌ها بود. این دو منطقه در‌حال‌حاضر تحت تحولی قرار دارند که ناشی از سرمایه‌گذاری عمومی در ساختمان‌های شهری و دو خط تراموای جدید است اما این امر مستلزم معرفی فضای عمومی نیز می‌باشد. در این مورد، رام (RUM) به‌عنوان یک ابزار سیاست برای تشویق مالکان به خوشه‌بندی بلوک‌های کوچک در بلوک‌های بزرگ‌تر و در نتیجه آزاد کردن زمین برای فضاهای عمومی طراحی شد. چالش اصلی، سازماندهی پیشنهادهای متنوع برای ایجاد هویت کلی و شخصیت منسجم برای منطقه بدون تکیه بر یک طرح جامع بود که شکل نهایی شهری را دیکته می‌کرد. در این زمینه، رام (RUM) برای استفاده توسط گروه کوچکی از مالکان زمین با پیشینه‌های مختلف، طراحی شد. داده‌های ورودی اصلی این بود که قطعه‌زمین‌ها بر اساس ارزش‌های فردی به جای پارامترهای تعیین‌شده با هم گروه‌بندی می‌شوند، این داده‌ها توسط تیم طراحی قابل پیش‌بینی نبود و نیاز بود که توسط طراحان، مطرح و از طریق مشوق‌های تعیین‌شده توسط شهرداری حمایت شود.
یکی از جنبه‌های مهم رام (RUM) در این مورد، آزمایش تأثیرات بر بافت شهری موجود از انگیزه‌ای بود که خواستار افزایش ارتفاع ساختمان و معرفی راه‌حل‌های جدید معماری بود. به طور کلی، رام (RUM) سانتوس تصمیمات فردی در مورد خوشه‌بندی و دستیابی به توافقات یک به یک افراد را تامین می‌کرد.
رامِ (RUM) بستر رودخانه‌ای در ووهان (Wuhan)، هوبی (Hubei)
بُعد ضمنی رام (RUM) در این پروژه بیشتر مورد تاکید قرار گرفت. در اینجا تحت سلطه‌ی اشکال شهودی، تعامل مادی با عموم مردم بود که توسط تیم طراحی شهرسازی رابطه‌ای با استفاده از یک مدل فیزیکی زنده و یک رابط دیجیتال ضبط شد و در معرض دید قرار گرفت. هدف افزایش آگاهی از مشکلات مدیریتِ رسوبات و اکوسیستم در مناظر رودخانه بود، این امر به ویژه در ووهان، جایی که رودخانه‌های یانگ‌تسه (Yangtze) و هان (Han) به هم می‌رسند، مهم است. دو مورد از مهم‌ترین رودخانه‌های چین به دلیل ساخت سدهای بزرگ، کانال‌سازی و همچنین استخراج رسوب از سواحل آن‌ها برای استفاده به عنوان سنگدانه در صنعت ساخت ‌و ساز، دچار مداخله‌ی انسانی بالایی شده‌اند. این مداخلات، پیامدهای فضایی و اکولوژیکی دارند که این تاسیسات می‌خواست آن‌ها را به نمایش بگذارد. رام (RUM) در‌این‌مورد یک شبیه‌سازی رودخانه‌ی تعاملی را انجام داد که در آن کاربر، تغییرات زنده را در مدل فیزیکی معرفی می‌کرد و سپس می‌توانست تکامل مورفولوژیکی، اکولوژیکی و اقتصادی آنها را در زمان واقعی مشاهده کند. یک نسخه‌ی کوچک شده از یک رودخانه به طور مداوم در یک مخزن آزمایشگاهی جریان داشت که در آن آب و رسوب در قسمت بالایی مدل ریخته می‌شد تا به جریان اجازه دهد تا سواحل کوچک‌مقیاس، نوارها یا کانال‌های متروکه را در مدت کوتاهی از زمان، تغییر شکل دهد. نتایج این مدل ماهیت کیفی داشت؛ علل و آثار اعمال انسان تقویت و تسریع می‌شود تا کاربر از ماهیت رابطه‌ای محیطی که او در آن تولید می‌کند، آگاه شود.
پارامترها، مقادیر و اشکال ضمنی الگوریتم‌ها در سه پروژه‌ی شهرسازی رابطه‌ای که در بالا توضیح داده شد، داده‌های زیربنای رام‌ها (RUMs) از پارامترها به مقادیر و اشکال ضمنی الگوریتم‌ها تبدیل می‌شوند. این امر با مشارکتی که اکنون توسط فناوری‌های طراحی دیجیتال ارائه می‌شود، امکان‌پذیر است و اشکال رابطه‌ای از دانش فضایی را ایجاد می‌کنند. در‌حالیکه در بایشیژو، نتیجه فضایی اجزای پیوسته اما متمایز را نشان می‌دهد که توسط مجموعه‌ای از پارامترها هدایت می‌شوند، در سانتوس حوادث و ناپیوستگی‌های غیر قابل پیش‌بینی، امکان‌پذیر است زیرا تداوم را می‌توان تنها از طریق اشتراک ارزش‌های مشترک تضمین کرد که در این مورد در چشم‌انداز و مواد مورد استفاده برای ایجاد فضای عمومی جدید تعبیه شده‌اند. با این‌حال وارد کردن یک بعد ضمنی در مدل‌های پارامتریک می‌تواند اشکال جدیدی از فرهنگ فضایی و درک از بافت شهر را ایجاد کند که در تدوین برنامه‌ها و سیاست‌ها گنجانده شود. در این زمینه، طراحان شهری باید پارامترها، ارزش‌ها و اشکال ضمنی الگوریتم‌ها را بسنجند و از کل فرهنگ‌های معماری آگاه شوند و هم تداوم و هم تمایز تولید کنند که در نهایت شخصیت شهرهای ما را شکل می‌دهند.
پارامتریسم در طراحی محصول
راس لاوِگروو (Ross Lovegrove)5 در مقاله‌ای با عنوان «پارامتریسم در طراحی محصول» 6 ردپای پارامتریسم را در محدوده‌های خارج از معماری بررسی می‌کند.
جنبش پارامتریسم، این قابلیت را دارد که از محدوده‌های معماری فراتر رفته و در رشته‌های مجاور (نزدیک به معماری) نفوذ کند. ورود به دنیای ماورایی فرم‌ها، هندسه‌ها و ساختارها، یک تاثیر احساسی خارق‌العاده بر روی روان دارد و احساس واقعی از محیط فیزیکی که ما معمولا در آن حرکت می‌کنیم را به چالش می‌کشد.
در واقع حلقه‌ی مفقوده بین آنچه اکنون می‌دانیم و آنچه احساس می‌کنیم از هم‌گرایی همه‌ی چیزهایی که در آینده در نظر گرفته می‌شود، پدیدار خواهد شد و با ظرفیت ناشناخته‌ی گسترده‌ی قلمرو‌ی دیجیتالی ترکیب می‌شود. به نظر می‌رسد طبیعی‌ترین چیز در زندگی، پیروی از یک مسیر تکاملی است که منطق نهفته در اصول طبیعت را مهار می‌کند تا فرم را تقویت و تنوع پتانسیل خلاق را با زیبایی و منطق ترکیب کند.

فراتر از هندسه‌های صنعتی شناخته‌شده
در راسِ کشف کدهای جدید خلق چیزی، مدارس پیشرفته معماری (و نه، مدارس طراحی محصول) قرار دارند. این بسیار گیج کننده است به ویژه از آنجایی که ما در عصر روشنگری هستیم که به موجب آن، سرعت نوآوری در مصالح، ساختارها و تکنولوژی‌ها عمیق است اما چرا هنوز از ابزارهای دیجیتال برای ایجاد فرم‌های آنالوگ (Analogue) استفاده می‌کنیم؟ و یا چرا از تکرار گذشته با هندسه‌های ضعیف و غیر الهام‌بخش استفاده می‌کنیم؟ در‌حالیکه در مقابل ما مجموعه‌ای از امکانات با دستور کار باز برای رهایی در همه‌ی ابعاد قرار دارد؟
کاملا قابل درک است زیرا موارد عملی حاکم بر محصولات روزمره‌ی جهانی و مفید بودن آنها با منحصر‌به‌فرد بودن ساختار معماری متفاوت است. محصولات مشابه هستند و در عصری که زندگی می‌کنیم، نفوذ صنعتی زیادی بر تولید غذا، دارو، خودرو، لوازم الکترونیکی مصرفی و لباس وجود دارد. بهینه‌سازی که از این طریق می‌توان به دست آورد، بیانگر این است که عوامل اقتصادی و عملکردی تمایل دارند که طراحی محصولات را هدایت کنند. همین‌طور ذکر این نکته مهم است که موفق‌ترین شرکت روی زمین (APPLE Inc) در این برهه از زمان به طور کامل فناوری‌های تولیدِ شناخته شده را بررسی می‌کند و به هیچ‌وجه به پارامتریسمی که ما در حال حاضر از آن آگاه هستیم، وارد نمی‌شود. با این‌حال، آنچه ما در اینجا مورد بحث قرار می‌دهیم، امری اجتناب‌ناپذیر است زیرا کلید مطلق آینده‌ی همه آن‌ها در دگرگونی فناوری‌های تولید در هم‌افزایی کامل با پیشرفت‌های نرم‌افزار، هوش مصنوعی، بیومیمتیک (Biomimetic) 7 و … همراه است.
اما علاوه بر آنها، ما باید به شکل اقتصادی ناشی از تکامل بیومورفیک (Biomorphic)8 توجه داشته باشیم: اشکال خالص و صمیمانه و پایبند به آنچه که ذات‌گرایی ارگانیک (Organic Essentialism) که به اختصار اُ.ای (OE) نامیده می‌شود.
بر اساس اُ.ای (OE)، همه‌ی محصولاتی که طراحی می‌شوند در ابتدا کنترل می‌شوند تا به اصول پیدایش که ترکیبی از ساختار، ماده و حداقل جرم هستند، وفادار بمانند. چنین اجسامی از طریق نیروهای ذاتی، رمزگذاری شده و رشد می‌کنند که به شکل بهینه‌ی خود برسند و توسط نیروهای بیرونی در مقیاس طبیعی و هماهنگی فیزیکی با شرایط یا محیط خود هماهنگ شوند.
به‌عنوان مثال، نمونه‌ی دی.اِن.اِی (4-2002) (DNA (4-2002)) که در استودیوی راس لاوِگروو توسعه یافته است، نشان می‌دهد که چگونه یک مدول می‌تواند چرخانده و روی هم چیده شود تا به عنوان یک عنصر واحد که پیوند بین مقیاس انسانی و حجم معماری را تشکیل می‌دهد، خوانده شود. اکنون با برنامه‌های نرم‌افزاری پیشرفته، می‌توانیم دنباله‌هایی را اجرا کنیم که چنین اصولی را به موجودیت‌های بسیار محدود و حل‌شده در طراحی معماری، طراحی محصول، هوانوردی و خودرو نشان می‌دهند. مقصد نهایی چنین همگرایی، آن لحظه‌ی باورنکردنی خواهد بود که ما به نقطه‌ای از سطوح بهینه از یکپارچگی کل‌نگر بین فرم، ماده و عملکرد در تمام رشته‌های طراحی برسیم.
پیشرفته‌ترین معماری که امروز می‌بینم، به طور متفاوتی از کل جدا شده است، نه به معنای تجویزی، بلکه به این دلیل که هرچه سازه‌ها بیومورفیک‌تر (Biomorphic) می‌شوند، فرصت‌های خارق‌العاده‌ای را برای ایجاد محصولاتی ارائه می‌دهند که بیشتر با الگوهای طبیعت مرتبط هستند تا به ایسم‌های قدیمی معماری که صرفا با زیبایی‌شناسی تعریف شده است.
زیبایی و منطق دیاتومیک (DIATOMIC)
مواردی مانند تئوری فراکتال (Fractal) که زیرمجموعه‌ی بیومیمتیک و تقویت کننده ساختارهای رادیولاری (Radiolarian) هستند و در طی سال‌های گذشته در مدارس معماری و خودرو مشاهده می‌شدند، به عنوان مرجع مطالعاتی در طراحی رایج نبوده‌اند. چنین ارجاعی که اغلب به ‌عنوان زیبایی‌شناختی سطحی در نظر گرفته می‌شوند، زمانی که کدهای ریاضی پایه‌ی آن‌ها درک می‌شوند، بهتر به کار می‌روند، بنابراین فرصت‌های زیادی را از نظر ترکیب ساختار، مواد و تخصیص محدود حجم مواد (که بیشتر به مهندسی زیستی مربوط می‌شود تا طرح ذهنی) باز می‌کند.
صندلی دیاتوم 15-2013 (DIATOM (15-2013))
دیاتوم 15-2013 (DIATOM (15-2013)) یک صندلی آلومینیومی فشرده است که ساخت آن با هندسه‌های خالص شروع می‌شود و سپس از طریق فرآیند لایه‌بندی و اصلاح که در استودیوی راس لاوِگروو انجام می‌شود، پیش می‌رود تا به سطحی از بار زیبایی‌شناختی و منطق صنعتی در هماهنگی برسد. این کاری است که از پارامتریسم به منظور کم کردن سطح آلومینیوم، تقویت موضعی و کاهش جرم مواد و یکپارچگی ساختاری بیشتر بدون مواد افزودنی یا زیرساخت استفاده می‌شود.
مطالعه پیشرفته رنو (Renault)
نقطه شروع این کاوش در کار لاوِگروو، تووینز (Twin’Z) بوده است: یک خودروی الکتریکی کاملا بهینه برای رنو که در سال 2013 در میلان ارائه شد. علی‌رغم اینکه این خودروی کوچک الکترونیکی باید با کدگذاری ژنتیکی رنو مطابقت داشته باشد، همچنین باید بتواند یک انتقال شریانی جدید از نرم‌افزار پیشرفته معاصر به ساختارِ فیزیکی محصولات جهانی بسیار پیچیده، چند ماده‌ای و چند جزئی را باز کند، از نظر بیولوژیکی بیشتر پیشرفت کند و هدفمندتر باشد. مطمئنا بهتر بود که به شکلی طراحی شود که به لحاظ آناتومیکی، حرکت و فیزیک، کاربردی‌تری باشد و ما را به سمت یک نقطه پیدایش جدیدِ فراتر از طراحی پیش ببرد. ابزارهای جدیدی به ما ارائه شده است که توانایی ما در بیان پیچیدگی را بسیار گسترش می‌دهد و تقویت می‌کند. رابطه‌ی بین محصولات و معماری مانند دیدن یک سفینه فضایی خارق‌العاده است که به سمت فضا می‌رود و کسانی را که آینده‌نگری ندارند، پشت سر می‌گذارد. البته گفتن این حرف برای کسانی که اعتقاد دارند همه چیز در یک مکعب تجسم یافته است، چالش‌برانگیز است. چیزی که پارامتریسم می‌تواند به این موضوع اضافه کند، اجرای توالی‌های تنوع و جهش سریع است. به عنوان مثال در آینده، کاملا قابل تصور است که محصولات بتوانند به ‌صورت بیولوژیکی با روش‌های کشاورزی که مواد مغذی و مواد معدنی را با رسوب سلولی طبیعی ترکیب می‌کنند، رشد کنند، همانطور که در مقاله «Can a Lily Grow A Telephone» در سال 2010 پیشنهاد شده است.
طراحی کفش برای یونایتِد ناد
کفش‌هایی که لاوِگروو برای یونایتِد ناد (United Nude) در سال 2015 طراحی کرد، توسط آرتورو تدسکی (Arturo Tedeschi) با مَک‌نیل گرَس‌هاپِر (McNeel Grasshopper)9 مدلسازی شد. لاوِگروو در این طراحی از هندسه‌ی بیونیکِ پا استفاده کرد که داده‌های آن از یک اسکن سه‌بعدی در حوزه‌ی پزشکی به دست آمد؛ این پروژه در واقع هم‌گرایی طراحی، مهندسی زیستی و معماری بود. این پروژه نشان می‌دهد که اگر فرم واقعا تابع عملکرد باشد، می‌تواند این کار را به روش‌های کاملا ارگانیک انجام دهد که وجهه‌ی جدیدی از زیبایی‌شناسی هوشمند قرن بیست و یکمی را باز می‌کند.
همانطور که هوش مصنوعی همگام با نرم‌افزار و روش‌های جدید دیجیتالی، قادر به درک و اجرای توالی‌ها و موارد مربوط به آینده است که به طور خودکار بین مواد، فناوری، ساختار و هدف تکامل می‌یابد، ما شاهد دوره جدیدی از روشنگری خواهیم بود که به موجب آن، فیزیکی بودن محیط انسان‌ساخت در اطراف ما به صورت یک سیستم هوشمند یکپارچه و همبسته، شروع به رشد ارگانیک خواهد کرد. این سیستم ارگانیک، پارامتریسم را به‌عنوان رویکردی تکاملی پذیرفته است و زمانی که ما شروع به طراحی می‌کنیم، پارامتریسم مانند مادر همه دانش‌ها عمل می‌کند، تمام موارد قابل تصور را به چالش می‌کشد، آنها را جهش می‌دهد، آزمایش می‌کند و به ما در یافتن راه‌حل بهینه کمک می‌کند. بنابراین نظریه‌ی هم‌گرا شامل همه‌ی موارد در نظر گرفته می‌شود، از مواد و ترکیبات آنها گرفته تا رشد و انطباق تکاملی همراه با نرم‌افزارهای پیشرفته و فناوری‌های جدیدی که هنوز کشف نشده‌اند.
پیشبرد کارکرد اجتماعی از طریق نشانه‌شناسی پارامتری مبتنی بر عامل
پاتریک شوماخر (Patrik Schumacher) در مقاله‌ای با عنوان «پیشبرد کارکرد اجتماعی از طریق نشانه‌شناسی پارامتری مبتنی بر عامل»10 به پیشبرد کارکرد اجتماعی در پارامتریسم2 و تحقق آن از طریق نشانه‌شناسی پارامتری می‌پردازد. پاتریک شوماخر با راه‌اندازی پارامتریسیم 2، بیان می‌کند که چگونه پارامتریسم به عنوان یک جنبش باید تمرکز اصلی خود را از محاسبات و پیشرفت فناوری به سمت عملکرد اجتماعی تغییر دهد. در اینجا او بیان می‌کند که چگونه پارامتریسم باید پتانسیل خود را با قدرت بیان ترتیبات فضایی پیچیده در پروژه‌های بزرگ‌مقیاس و طیف کاملی از برنامه‌ها برای کاربران متنوع، تحقق بخشد. پارامتریسم، فرصتی منحصر به فرد برای بازیابی نشانه‌شناسی معماری به عنوان نشانه‌شناسی پارامتریک عامل‌محور است و پاتریک شوماخر در این مقاله به بررسی این موضوع می‌پردازد که چگونه محیط ساخته‌شده را می‌توان به ‌عنوان یک سیستم طراحی کرد که ساختار فضایی پیچیده و فضاهای تعیین‌شده با محتوای برنامه‌ای متنوع را به گروه‌های کاربری مرتبط به هم، مرتبط می‌کند. این بنیاد مجدد (پارامتریسم 2) بر یک روش جدید متکی است: استفاده از مدلسازی جمعی تعمیم‌یافته (مد‌سازی فرآیند زندگی) که معنای فضاهای طراحی‌شده(عملکردهای تعیین‌شده یا فرآیندهای تعاملی) را به مدل طراحی می‌آورد و اجازه می‌دهد تا بسط و اصلاح پی در پی طرح با توجه به عملکرد اجتماعی آن، معیارهای نهایی موفقیت آن از نظر زندگی و فرآیندهای ارتباطی تسهیل شود:تراکم، تنوع، ارتباط و کیفیت سناریوهای تعامل.
راه‌اندازی مجدد پارامتریسم به عنوان پارامتریسم 2، چنین فرض می‌کند که برای اینکه یک پارادایم و سبک به جریان اصلی تبدیل شود و به عنوان سبک هژمونیک دوران معاصر به حساب آید، باید کاری فراتر از «الهام گرفتن از طریق جدید بودن و فرم‌سازی ماهرانه» انجام دهد. حداقل برخی از پارامتریست‌ها باید ظرفیت ها و مزایای سبک را توضیح دهند و در واقع عملکرد برتر آن را از نظر عملکرد فنی و اجتماعی نشان دهند. نمایش برتری فنی پارامتریسیم در حوزه‌های بهینه‌سازی سازه، مهندسی محیط سازگار، ساخت سی.اِن.سی (CNC) و ساخت روباتیک به خوبی در حال انجام است. پارامتریسم در واقع با هوش مهندسی قدرتمند محاسباتی در روش‌شناسی و همچنین ارزش‌های زیبایی‌شناختی که در همه جا به تمایز و همبستگی مبتنی بر قاعده نیاز دارد، سازگار است.
در واقع، معماران پارامتریسم، مهندسان خود را در مسیری جدید برای بهینه‌سازی سوق داده‌اند چرا که اشکال قدیمی‌تر از مهندسی و ساخت را که با قانون مدرنیسم گره خورده‌اند را غیرمنطقی و بیهوده می‌دانند. بنابراین آنها نقش مهندسان اولیه را در پیشبرد عملکرد فنی محیط ساخته شده بر عهده گرفته‌اند. در‌حالیکه این امر ادامه دارد (و در آینده نیز ادامه خواهد داشت)، توجه جنبش باید از پیشرفت تکنولوژیک به سمت تمرکز بر عملکرد اجتماعی محیط ساخته شده، تغییر کند. اینجاست که صلاحیت اصلی واقعی معماری مد‌نظر قرار می‌گیرد، درحالیکه عملکرد فنی محیط ساخته شده در نهایت به عهده‌ی رشته‌های مهندسی است.
تمام طراحی‌ها، طراحی ارتباطات است
کارکرد اجتماعی معماری تا حد زیادی در ظرفیت ارتباطی آن قرار دارد. محیط ساخته‌شده، فرآیندهای اجتماعی را از طریق الگو و پیوندهای فضایی خود نظم می‌دهد که به نوبه‌ی خود الگوی مطلوبی از رویدادهای اجتماعی جداگانه و مرتبط را ارائه می‌دهد. این سازمان اجتماعی از طریق سازمان فضایی است، با این‌حال، مهم است که منعکس کنیم که عملکرد سناریوهای تعامل اجتماعی مورد نظر به جهت‌گیری و جهت‌یابی موفق شرکت‌کنندگان در محیط طراحی شده، بستگی دارد.
محیط ساخته‌شده با تمایزات سرزمینی، یک رابط ارتباطی قوی و غنی از اطلاعات است (یا باید تبدیل شود). قبل از شروع یک رویداد تعاملی خاص، شرکت کنندگان مربوطه باید یکدیگر را بیابند، جمع شوند و در جمعی که مطابق با سناریوی تعامل مورد نظر است، قرار گیرند. انتظارات، خلق‌و‌خوی و نحوه‌ی رفتار آنها باید مکمل یکدیگر باشند؛ آنها باید تعریف مشترکی از موقعیت داشته باشند؛ بنابراین این وضعیت از پیش تعریف شده، فضایی است که همه‌ی کاربران با نقش‌های اجتماعی مربوطه، سازگار و یا مکمل خود به یک جمع و موقعیتی مناسب می‌آورد. بنابراین، محیط ساخته شده، پیش شرط لازم برای تعامل اجتماعی مشخص را فراهم می‌کند.

این در واقع کارکرد اجتماعی عمیق محیط ساخته شده و مسئولیت خاص رشته‌ی معماری و طراحی شهری است. برای موفقیت این امر، محیط ساخته شده باید برای کاربرانِ احتمالی، خوانا باشد. این خوانایی هم جنبه‌ی پدیدارشناختی دارد و هم جنبه‌ی نشانه‌شناختی؛
• جنبه‌ی پدیدارشناختی مستلزم آن است که هر کاربر بتواند به‌عنوان پیش‌شرطِ جهت‌گیری خود، میدان فضایی-بصری را به صورت ادراکی به واحدهای قابل شناسایی تعامل تجزیه کند.
• جنبه‌ی نشانه‌شناختی مستلزم این است که هر کاربر، معنای اجتماعی واحدهای فضایی را که می‌تواند در محیط شناسایی کند، درک کند. سپس کاربر می‌تواند به ارتباط فضایی که توسط فضای طراحی‌شده، پخش می‌شود (برای مثال با ورود به فضا یا موقعیت اجتماعی) پاسخ دهد.
به‌عنوان یک چارچوب ارتباطی، یک فضای طراحی شده، خود مقدمه‌ای برای همه‌ی ارتباطاتی است که در محدوده‌ی آن صورت می‌گیرد. فضاهای طراحی‌شده، پیش‌تعریف‌های لازم را از موقعیت اجتماعی تعیین‌شده‌ی مربوطه ارائه می‌کنند، در نتیجه مازاد غیر‌قابل مدیریت کنش‌های ممکن را که در جوامع پیچیده‌ی معاصر ما وجود دارد، کاهش می‌دهند و تعامل اجتماعی را به‌عنوان یک چارچوب در نظر می‌گیرند. ارتباطات یا قاب‌بندی فضایی، صلاحیت اصلی معماری است، به این معنی است که محیط ساخته شده را می‌توان به عنوان یک متن درک کرد که نظم اجتماعی را که باید در آن حرکت کنیم و در آن مشارکت کنیم را نشان می‌دهد و به ما اطلاع می‌دهد. همه نهادهای اجتماعی که شامل تعامل کاربران به طور همزمان یا متوالی هستند بر ظرفیت ارتباطی چارچوب‌بندی معماری و در نتیجه بر بُعد نشانه‌شناختی یا معنایی آن تکیه دارند.
پایه‌گذاری مجدد نشانه‌شناسی معماری
بُعد معنایی معماری یک جنبه‌ی حیاتی از عملکرد نظم‌دهی آن است. اینکه تمام معماری و شهرسازی دارای یک بعد معنایی اجتناب‌ناپذیر است، به طور کلی پذیرفته شده است. با این‌حال، به نظر می‌رسد تاکنون هیچ‌کس موفق نشده که این عرصه را به عرصه‌ای برای طراحی استراتژیک تبدیل کند. تلاش‌های قبلی برای توسعه‌ی نشانه‌شناسی معماری (تحت حمایت پست‌مدرنیسم) اتکای بیش از حد به نقوش آشنا داشت که مانع نوآوری می‌شد. مهمتر از آن، این وظیفه به وضوح مشخص نشده بود و هیچ وسیله‌ای برای عملیاتی کردن مفهوم معنا در دسترس نبود. در نتیجه، چیز زیادی به دست نیامد و کل ایده در اوایل دهه‌ی 1990 رد شد و همین موضوع، عقب‌نشینی از این نوع نشانه‌شناسی را ضروری می‌کرد، با این‌حال، چنین مخالفتی نادرست است. معماری از طریق تداعی‌های معنایی خود به همان اندازه که از طریق جداسازی و اتصال فیزیکی انجام می‌دهد، عمل می‌کند، محیط ساخته شده از طریق ظاهر بصری، خوانایی و ظرفیت مرتبط با ارتباطات اصلی عمل می‌کند.
این، فقط اجسام را هدایت نمی‌کند بلکه موجودات حساس و اجتماعی را جهت‌دهی می‌کند که باید به طور فعال صحنه‌های پیچیده‌تر شهری را درک کرده و هدایت کنند. در‌حالیکه عملکرد فنی، یکپارچگی فیزیکی، ساخت‌پذیری و عملکرد فیزیکی ساختمان را در رابطه با کاربران آن (که به عنوان بدنه‌های فیزیکی-بیولوژیکی درک می‌شوند) را در نظر می‌گیرد، معماری باید عملکرد اجتماعی ساختمان را نیز به‌عنوان یک چارچوب ارتباطی نظم‌دهنده و هدایت‌کننده (که از طریق خوانایی بصری آن درک می‌شود)، در نظر بگیرد. خوانایی شامل دو جنبه است؛
• قابلیت ادراکی
• قابلیت بازیابی محتوای معنایی-اطلاعاتی
بر این اساس، نظریه معماری، مفصل‌بندی پدیدارشناختی را از مفصل‌بندی نشانه‌شناختی متمایز می‌کند. مورفولوژی فضایی غنی و ارتباطی هر طراح با سیستم نشانه‌شناختی خود به خود و در حال تکامل تاریخی با محیط ساخته شده، سازگاری دارد و به طور شهودی در آن دخالت می‌کند. هدف نشانه‌شناسی معماری، حرکت از مشارکت شهودی در یک نشانه‌سازی در حال تکامل به یک دستور کار صریح است که طراحی یک مجموعه معماری در مقیاس بزرگ را به عنوان فرصتی برای ایجاد یک سیستم جدید و منسجم، یک سیستم جدید (مصنوعی) درک می‌کند (زبان معماری بدون تکیه بر کدهای آشنا موجود در محیط‌های ساخته شده موجود).
معماری نماد همه چیز نیست و فقط باید به ما بگوید که در محدوده‌ی آن (یا در مجاورت آن) چه انتظاری داشته باشیم و این سوال مطرح می‌شود که آیا کاربر باید در مورد یک محیط شهری یا معماری بداند و یک فضای شهری یا معماری با چه چیزی می‌تواند خود را بیان کند؟ پاسخ سه چیز است: ما انتظار داریم که یک فضا، عملکرد تعیین شده خود را بیان کند اینکه آن فضا به چه کسی تعلق دارد و در نهایت انتظار داریم چه چیزی فراتر از دید فعلی خود در آن فضا پیدا کنیم، بنابراین باید قلمرو معماری را به سه بعد نوع تابع (عملکرد)، نوع اجتماع و نوع مکان محدود کنیم. این محدودیت هم ضروری است و هم قدرت بخش. ناکامی در تهدید قلمرو یکی از دلایلی بود که نشانه‌شناسی پست مدرنیست اولیه به آن دلیل نتوانست به موفقیت برسد. مورد بعدی که باید به آن پرداخته شود، مربوط به واحد حداقلی هر نشانه یا ارتباط معماری معنادار است. در هر زبان معماری آینده‌‌نگرانه‌ای، تنها یک قلمرو به لحاظ مکانی تعریف شده، می‌تواند به عنوان یک نشانه‌ی کامل یا حداقل واحد معنا عمل کند. عناصر یا نقوش معماری فقط می‌توانند به عنوان رادیکال‌های نشانه‌ای ناقص به حساب آیند که به خودی خود هیچ ارتباطی با هم ندارند اما ممکن است در تعیین مرزها و خصوصیات یک قلمرو یا مکان نقش داشته باشند. عبور از مرز یا آستانه با معنای ورود به مکان متفاوت و موقعیت اجتماعی (بالقوه) متفاوت است. تمایز فضایی متضمن تمایز اجتماعی است. هر قلمرو یک ارتباط است، این یک دعوت برای مشارکت در موقعیت اجتماعی چارچوب‌بندی شده است. ورود به یک قلمرو مستلزم پذیرش ارتباط فضایی آن است و در نتیجه تمایل فرد را برای مشارکت در سناریوی تعامل مربوطه نشان می‌دهد. از هر کسی که وارد می‌شود، انتظار می‌رود قوانین رفتاری ضمنی را اتخاذ کند، این نکته به یک معنی اشاره دارد؛ هماهنگی رفتارهایی که همکاری را تسهیل می‌کند.
توصیف دقیق موقعیت به هماهنگی نشانه‌‌های مختلف که در قلمرو گرد هم می‌آیند، بستگی دارد: موقعیت آن در ماتریس کلی قلمروها، شکل فضایی، مفصل‌بندی زمین‌ساختی و مادی و… . پایه‌گذاری مجدد نشانه‌شناسی معماری ارائه شده در اینجا بر اساس سه فرض است: نوع تابع (عملکرد)، نوع اجتماع و نوع مکان. نشانه‌شناسی معماری باید از ترکیبی از این موارد استفاده کند. با این‌حال، اگرچه این نوآوری‌های مهم، نشانه‌شناسی را در معماری قابل اجرا می‌سازد، مهم‌ترین نوآوری پایه‌گذاری مجدد نشانه‌شناسی معماری به عنوان نشانه‌شناسی پارامتری مبتنی بر عامل، معرفی مدل‌سازی جمعی به ‌عنوان وسیله‌ای حیاتی برای نمایش معانی ارتباطات معماری طراحی‌شده در طراحی است. بنابراین، این به یک اصل چهارم منجر می‌شود: مدلول از طریق مدل‌سازی فرآیند حیات مبتنی بر عامل در مدل طراحی ادغام می‌شود. این روش‌شناسی جدید، عملیاتی‌سازی قوی نشانه‌شناسی در معماری را ارائه می‌دهد.
عملیاتی‌سازی از طریق مدل‌سازی فرآیند زندگی مبتنی بر عامل
پارامتریسم، کارکرد فضاها را بر حسب الگوهای پویای ارتباطات اجتماعی درک می‌کند؛ یعنی به‌عنوان سناریوهای رویداد پویا نه بر حسب سناریوهای ایستای منطبق بر کلیشه‌های عملکردی. در این حالت می‌توان لایه عملکردی شهر را مدل‌سازی کرد و آن را در یک فرآیند طراحی تکراری با استفاده از تکنیک‌های شبیه‌سازی جمعیت محاسباتی و مدل‌های مبتنی بر عامل ترکیب کرد. چنین مدل‌هایی، الگوهای جمعی حرکت، شغل و تعامل را که از کنش‌های مبتنی بر قوانین فردی پدید می‌آیند، بازتولید و پیش‌بینی می‌کنند. می‌توان از طریق مدلسازی جمعی مبتنی بر عامل روی دو اجتماعی-کارکردی و معنایی-معماری کار کرد. اهمیت زیادی دارد که نشانه‌شناسی معماری بتواند به یک ابزار شبیه‌سازی طراحی جدید متصل و به یک رسانه‌ی فراگیر برای آزمایش و پیش‌بینی عملکرد اجتماعی معماری تبدیل ‌شود.
انجام پروژه‌های طراحی با استفاده از مدلسازی جمعی مبتنی بر عامل، ما را قادر می‌سازد تا بهبود عملکرد اجتماعی طرح را آزمایش کرده و اطمینان حاصل کنیم که دستاوردهای بهره‌وری عملیاتی ارائه‌شده توسط طراحیِ تقویت‌شده‌ی نشانه‌شناسی باید از طریق شبیه‌سازی جمعیت آشکار شود. این دستور کار به نوبه‌ی خود ردپای نوآورانه‌ی خود را در زمینه‌ها و ابزارهای شبیه‌سازی جمعیت به جا می‌گذارد.
سه نوآوری کلیدی مطرح است:
• تعمیم مدل‌سازی جمعیت از شبیه‌سازی‌های جریان گردش خون به مدل‌سازی فرآیند زندگی تعمیم‌یافته.
• تغییر از تصور فیزیکی به عوامل ارتباطی با تقویت حیاتی رفتارهای وابسته به علامت یا چارچوب.
• تمایز کاربران با توجه به نقش‌های مختلف اجتماعی.
وابستگی یک جنبه حیاتی از تعمیم مدل‌سازی جمعیت است. فقط در سناریوهای گردش می‌توان شبیه‌سازی را از معانی اجتماعی رمزگذاری‌شده، استفاده کرد. به محض اینکه فراتر از این سناریوهای استثنایی حرکت کنیم و به شبیه‌سازی سناریوهای تعامل (مانند رویداد افتتاحیه گالری) برویم، باید عوامل خود را با ظرفیت نشانه‌شناختی برای ارائه حساسیت اجتماعی بیشتر کنیم؛ جایی که رفتارهای آنها توسط یک سیستم فرضی یا طراحی شده تنظیم می‌شود. دلالت تعدیل قوانین رفتاری عامل وابسته به ویژگی‌های پیکربندی و مورفولوژی محیط طراحی شده، مطابق با یک کد نشانه‌شناسی است. بنابراین عوامل باید با مجموعه‌ی کاملی از اسکریپت‌های رفتاری مختلف پیاده‌سازی شوند، در‌حالیکه عبور از آستانه‌های فضایی باعث ایجاد سوئیچ‌ها یا مدولاسیون‌های اسکریپت رفتاری می‌شود. این در واقع یک نوآوری مهم را در زمینه‌ی مدل‌سازی جمعیت آغاز می‌کند. تنها بر‌اساس چنین وابستگی قاب می‌توانیم از جمعیت فعلی و مهندسی ترافیک به جمعیت‌های معماری و نشانه‌شناسی به عنوان مبنایی برای شبیه‌سازی عمومی فرآیند زندگی حرکت کنیم. محیط‌های قاب‌بندی باید بر‌این‌اساس به‌عنوان سیستم‌هایی طراحی شوند که تنوع اسکریپت‌های رفتاری را رمزگذاری می‌کنند. یک سیستم طراحی‌شده در صورتی کار می‌کند که عوامل اجتماعی برنامه‌ریزی‌شده به طور مداوم به عوامل موقعیتی و مورفولوژیکی رمزگذاری‌شده‌ی مربوطه پاسخ دهند تا رفتارهای مورد انتظار به نوبه‌ی خود از پیکربندی محیطی بیان شده، خوانده شوند. آنچه در اینجا مهم است این است که الگوی رویداد جهانی، به‌عنوان مثال، الگوی اختلاط موفق در افتتاحیه‌ی گالری، باید از پایین به بالا توسط عوامل فردی مستقل که بر اساس اسکریپت‌های رفتاری وابسته به قاب خود عمل می‌کنند، تشکیل شود. این بر اساس دیالکتیک قواعد فردی-محلی ساده و الگوهای نوظهور جهانی-جمعی (بالقوه پیچیده) عمل می‌کند. معنای معماری (فرآیندهای زندگی آینده‌نگر که آن را قاب‌بندی می‌کند و حفظ می‌کند) در فرآیند طراحی معماری مدلسازی و ارزیابی می‌شود، بنابراین تبدیل به موضوع خلاقانه و بسط طراحی تجمعی می‌شود. این اجازه می‌دهد تا اصلاح مکرر طرح با توجه به معیارهای موفقیت نهایی آن از نظر زندگی و فرآیندهای ارتباطی تسهیل شود؛ قدم زدن، زمان سکونت، فراوانی و تنوع برخورد، کیفیت سناریوهای تعامل و… .

افزایش ظرفیت ارتباطی معماری
در این مقاله یک روش کار کلیدی جدید ارائه شده است که بر شایستگی اصلی معماری تمرکز دارد. بنابراین منطقی به نظر می‌رسد که انتظار داشته باشیم که مدلسازی فرآیند زندگی تعمیم یافته در این مقاله، برای معماران و کارفرماها به عنوان یک استاندارد جدید برای بهترین عملکرد در معماری، قانع‌کننده باشد. یک نقشه یا مدلی که شامل جمعیت یا دیگر عوامل نباشد، دیگر نمی‌تواند به عنوان نقشه یا مدل معماری به حساب آید. بنابراین، حضور انبوه عوامل در مدل به معیاری تبدیل می‌شود که معماری و طراحی را از رشته‌های مهندسی شناسایی و متمایز می‌کند. تقویت سازمان فضایی با بیان نشانه‌شناختی باید به افزایش قاطع ظرفیت ارتباطی معماری و در نتیجه توانایی آن برای ارائه‌ی یک عملکرد اجتماعی پیشرفته منجر شود.
یک محیط منسجم نشانه‌شناختی و غنی از اطلاعات به هر کاربر، اطلاعات و آگاهی قابل بازیابی بیشتری می‌دهد و … باید در هر پروژه بزرگ به زبان کلی فضا تکیه کنیم؛ به‌عنوان مثال، طراحی یک محوطه‌ی (پردیس) جدید، یک کار طراحی مرتبط است که چنین پردیسی به عنوان یک سیستم معنادار کاملا متمایز طراحی شود و توسط شبیه‌سازی‌های عاملی آزمایش می‌شود که می‌تواند نشان دهد که استفاده‌ی کاربران از غنای اطلاعاتی افزایش یافته محیط طراحی‌شده منجر به فرآیند زندگی با بهره‌وری برتر مطابق با موضوع مرتبط می‌شود یا نه؟.
معیارهایی مانند استفاده از فضا، جریان روان فعالیت‌ها، فراوانی و ارتباط، تنوع و مدت زمان و… این معیارهای موفقیت نشان‌دهنده افزایش نسبی فرآیند زندگی از نظر نتیجه مطلوب کلی است: رضایت از کار، یادگیری و بهره‌وری.

پی‌نوشت
1- Relational Urban Models, Parameters, Values and Tacit Forms of Algorithms
2- در سال 2013 برای مطالعه‌ی کاربرد مدل‌های شهری رابطه‌ای به عنوان روش‌های کاری جدید در اقتصادهای نوظهور بودجه‌ای تحت عنوان آروپ دی.تی.اِف (Arup DTF) اعطا شد؛ بودجه برای تحقیقات مشترک بین آروپ (Arup)، شهرسازی رابطه‌ای (Relational Urbanism Ltd) و دانشگاه شِنژِن. هدف از این تحقیق کمک و توسعه رویکردی جدید برای برنامه‌ریزی جامع در اقتصادهای نوظهور بر اساس استفاده از مدل‌های شهری رابطه‌ای (RUM) بود. تحقیق باید ثابت کند که این مدل‌ها به بحث و تخصیص حوزه‌ی توسعه (مساحت طبقه ناخالص یا GFA) در یک طرح اصلی برنامه‌ریزی با توجه به مفاهیم معماری، محدودیت‌های زیرساختی و معیارهای اقتصادی به طور همزمان کمک می‌کنند.
3- رام (RUM) یک رابط طراحی دیجیتالی است که توده‌بندی سه‌بعدی محیط‌های شهری را برگرفته از پارامترها (هم ریاضی و هم بصری) و همچنین نمایش زیرساخت‌های کلیدی و متغیرهای محیطی (ترافیک، انتشار CO2، منطقه ساخته شده) تولید می‌کند. مزایای اصلی آن عبارتند از:
– این یک ابزار پویا است که در زمان واقعی یک مدل سه بعدی و داده‌های خروجی (ترافیک، هزینه، سایر موارد) را با دستکاری متغیرهای ورودی به روز می‌کند.
– برای درک مخاطبان غیر متخصص و استفاده در کارگاه‌های مذاکره طراحی شده است.
– تجسم همزمان پارامترهای طراحی و توده‌بندی سه‌بعدی، امکان بحث در مورد چگونگی ارتباط شکل شهری با الزامات زیرساختی را فراهم می‌کند.
– این یک مدل پویا است که باید راه‌حل مذاکرات پیچیده را که همزمان با رابط اجرا می‌شود را امکان‌پذیر کند. این می‌تواند به دولت‌های شهری و مؤسسات عمومی کمک کند تا استراتژی‌هایی را برای تشویق سرمایه‌گذاری خصوصی در چارچوب‌های سیاست گسترده شهر توسعه دهند.
4- اِف.آی.آر (FAR) مخفف «Fioor-to-Area Ratio» و به معنای نسبت مساحت طبقات است. اِف.آی.آر (FAR)، اندازه‌گیری مساحت یک ساختمان در رابطه با اندازه‌ی زمینی است که در آن واقع شده است و از تقسیم مساحت کل ساختمان بر مساحت کل قطعه (مساحت ساختمان ÷ مساحت زمین) به دست می‌آید.
5- راس لاوِگروو (Ross Lovegrove)، طراح صنعتی مشهوری است که به دلیل طراحی‌های الهام گرفته از طبیعت (Nature-Inspired) به کاپیتان ارگانیک (Captain Organic) معروف است.
6- Parametricism in Product Design
7- رویکرد بیومیمتیک (Biomimetic) به دنبال نوآوری در فناوری با استفاده از اصول طبیعت به ویژه موجودات زنده است. مواد، ساختارها و فرآیندهای یافت شده در طبیعت، مورد تحقیق قرار می‌گیرند و یافته‌های انتزاعی به زمینه‌ی فناوری انسانی منتقل می‌شوند.
8- اصطلاح بیومورفیسم (Biomorphism) در نهایت از گوته گرفته شده است و اولین بار توسط شاعر و نویسنده‌ی بریتانیایی جفری گریگسون (Geoffrey Grigson) در سال 1935 در رابطه با کار هِنری مور (Henry Moore) مجسمه‌ساز معرفی شد. این از دو کلمه یونانی βίος به معنای زندگی و μορφή به معنای فرم (شکل) تشکیل شده است. اغلب با اشکال سیال و ارگانیک در هنر، معماری و طراحی همراه بوده است. به ویژه در معماری، این اصطلاح به اشکال الهام گرفته از طبیعت، الگوها و اشکال طبیعی مربوط می شود.
9- گرس‌هاپِر (Grasshopper) یک زبان برنامه نویسی بصری و محیطی است که در برنامه Rhinoceros اجرا می‌شود. این برنامه توسط دیوید روتن (David Rutten) در رابرت مک‌نیل و همکاران (Robert McNeel & Associates) ایجاد شد.
10- Advancing Social Functionality via Agent Based Parametric Semiology

منابع و ماخذ
– IntrinSIM LLC, A Vision for Generative Design (A Market Report from IntrinSIM LLC). 2019, V2_4, 1-34.
– Zhang, Bo. 2017. Research on Parametric Regional Architecture Design Baased on Ecological Perspective, Advance in Social Science, Education and Humanities Research, Volume 101, 880-886.
– Architectural Design Magazine (AD). 2016, Parametricism 2.0, Volume 86, Issue 2.
• Shumacher, Patrik. 2016, Parametricism 2.0, Architectural Design Magazine (AD), Volume 86, Issue 2, 9-17.
• Frazer, John. 2016, Parametric Computation: History and Future, Architectural Design Magazine (AD), Volume 86, Issue 2, 18-23.
• Carpo, Mario. 2016, Parametric Notations: The birth of the Non-Standard, Architectural Design Magazine (AD), Volume 86, Issue 2, 24-29.
• Burry, Mark. 2016, Essential Precursors to the Parametricism Manifesto: Antoni Gaudi and Frei Otto, Architectural Design Magazine (AD), Volume 86, Issue 2, 30-35.
• Llabres, E., & Rico, E. (2016). Relational urban models: Parameters, values and tacit forms of algorithms. Architectural Design, 86(2), 84-91.
• Lovegrove, R. (2016). ‘Super‐Natural’: Parametricism in Product Design. Architectural Design, 86(2), 100-107.
– Shumacher, Patrik. 2009, Parametricism: A New Global Style for Architecture and Urban Design, Architectural Design Magazine (AD), Volume 79, Issue 4, 14-23.
– Schumacher, P. (2016). Advancing Social Functionality Via Agent‐Based Parametric Semiology. Architectural Design, 86(2), 108-113.
– https://www.amazon.com/
– https://www.billmounce.com/
– https://biblehub.com/
– Hudson, Roland. 2010, Strategies for Parametric Design in Architecture: An Application of Practice Led Research, A Submitted thesis for the degree of Doctor of Philosophy, University of Bath, Department of Architecture and Civil Engineering, 1-274.
– Eltaweel, Ahman & Su, Yuehong. 2017, Parametric Design and Daylighting: A Literature Review, Renewable and Sustainable Energy Reviews 73, 1086- 1103.
– Baltus, Vytautas & Jankauskaitė-Jurevičienė, Laura & Žebrauskas, Tadas. 2019, Parametric Architecture Today and Tomorrow. Journal of Sustainable Architecture and Civil Engineering, 25(2), 85-89.
– Westerveld, Claudia. Elisabeth. 2021, Generative Design: Recommended Actions to Smooth the Way for Production of Generative Designs with Additive Manufacturing (Master›s thesis, University of Twente).
– Fathi, Ahmad, Saleh, Ahmad, & Hegazy, Muhammad. 2016, Computational design as an approach to sustainable regional architecture in the Arab world. Procedia-Social and Behavioral Sciences, 225, 180-190.
– J. Denning, Peter. 2017, Computational Design, Ubiquity, an ACM publication (ubiquity.acm.org), 1-9.
– dictionary.cambridge.org.
– Kilian, A. 2004, Linking digital hanging chain models to fabrication.
– www.relationalurbanism.com.
– Gruber, P., & Imhof, B. (2017). Patterns of growth—biomimetics and architectural design. Buildings, 7(2), 32.
– Agkathidis, A. (2016). Implementing Biomorphic Design-Design Methods in Undergraduate Architectural Education.

منتشر شده در : شنبه, 2 مارس, 2024دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: