طراحی فضاهای آموزشی در ایران، مصاحبه ی شهریار خانی زاد با فرامرز پارسی
ضمن جستوجو و بررسی بناهای آموزشی در سراسر دنیا متوجه شدیم که معماری فضاهای آموزشی در همه جا کموبیش دچار تحول و پیشرفت شده است؛ از کشورهای اروپایی و آسیایی گرفته تا قارهی آفریقا که آثار شاخصی را با توجه به توان مالی و امکانات بومی به مرحلهی اجرا درآورده اند تا بتوانند شاهد رشد، ارتقاء علمی و پژوهشی دانش آموزان و دانشجویان باشند. اما در چند دههی اخیر در کشورمان کمتر شاهد احداث بناهای آموزشی با معماری شاخص بوده ایم و به غیر از چند مورد در دهه ی 1350 و سال های اخیر، بنای مطرح دیگری دیده نمی شود؛ بناهایی که با توجه به این بازه ی زمانی و نیازهای افراد جامعه، بسیار اندک و ناکافی در برآوردن نیازها کاربران معاصر به نظر می رسند و از میان آنها می توان به مواردی از قبیل دانشگاه تهران، دانشگاه جندی شاپور اهواز (کامران دیبا)، دانشگاه دخترانه ی شریعتی تهران (فرح سابق، هوشنگ سیحون)، دانشگاه شیراز (پهلوی سابق، محمدرضا مقتدر)، هنرستان هنرهای تجسمی کرج (علی اکبر صارمی) و و هنرستان دخترانهی پاپلی خلعتبری (بهرام شکوهیان) اشاره کرد.
شاید این مشکل ریشه در سیستم سازمان های متولی این امر، همچون سازمان نوسازی مدارس، دفاتر فنی طراحی و معماری دانشگاه ها داشته باشد که معمولاً پروژه های مربوطه را در دفاتر فنی خود طراحی کرده و دارای تیپ های تعریف شده برای رده های مختلف این بناها هستند و حاضر نیستند از مشاورین و دفاتر معماری خارج از سازمان خود بهره ببرند. چنین مشاهده می شود که تنها دغدغه ی ذهنی مسئولان حاضر، محدود در چهارچوب ساخت مدارس به شیوه ی دهه های 1340 و 1350 با راهروهای باریک و یک سری اتاق به نام کلاس درس است، بدون هیچ گونه فضاهای آموزشی دیگر از قبیل فضاهای آزمایشگاهی، ورزشی، پژوهشی، کتابخانه، سایت های کامپیوتر و فضایی برای گپ و گفت وگو و … که روند فعلی باعث عدم علاقه و انگیزه ی فرزندان مان به محیط های آموزشی و طبیعتاً به مقوله ی تحصیل علم در این فضاها شده است.
ضمن آگاهی از موارد فوق، نقیصه های موجود و نیاز به تغییر که پیوسته احساس می شود، در این شماره از فصلنامه ی هنر معماری بر آن شدیم تا هم به معرفی شیوه های طراحی فضاهای آموزشی در جهان معاصر بپردازیم و نمونه های شاخص و متنوعی از معماری تیپ مذکور در نقاط مختلف جهان را مطالعه کنیم و هم به مطالعه ی اخص معماری فضاهای آموزشی در ایران از دیرباز تا امروز و موانع پیشرفت مان در این زمینه بپردازیم. در این باب، مصاحبه ای با فرامرز پارسی را به عنوان مطلع بحث فوق برگزیدیم و امیدواریم مقالات هرچند محدود منتشره در این شماره بتوانند یاری گر احقاق این تحولات زیربنایی توسط مدیران سازمان های مسئول باشند.
بحث ما پیرامون طراحی و ساخت بناهای آموزشی در ایران امروز است؛ حال اگر کمی دامنهی جستوجویمان را از زمان معاصر، گستردهتر کنیم و چند دهه ی پیش را هم لحاظ داشته باشیم، شاهد تنها تعداد انگشت شماری بناهای آموزشی با طراحی متفاوت و خوب در کشورمان هستیم، در حالی که می دانیم با توجه به نیاز و حجم کاربران امروزی، این موارد به هیچ عنوان کافی و پاسخگو نیستند و این مأیوس کننده است، نظر شما چیست؟
ضرورتی نیست که دنبال خوبها بگردیم، به نظر من بهتر است هر آنچه وجود دارد را شرح بدهیم و نشان دهیم که اکنون مدرسهسازی ایران در چه سطحی قرار دارد. میتوان با دیدگاه نقادانه، همین پروژههای متوسط موجود را معرفی، نقد و تحلیل کنیم تا بدانیم آیا دلیل خوبنبودن این پروژهها به دلیل جنبهی عملکری آنهاست و یا زیباییشناسی یا اثرگذاری بر کاربران که همانا دانشجویان و استادها هستند، و راهکار چیست.
میشل در کتاب مراقبه و تنبیه که در آن ساختار مدرسهها را با بیان اینکه شبیه به زندان هستند، به طور ریشهای نقد کرده و زیر سؤال میبرد. شاید این مورد برای ما هم آشنا و قابل طرح باشد؛ آن راهروها و کلاسهایی در طرفین، بسیار شبیه ندامتگاه یا زندان هستند، در حالی که ما قدیم در ایران مسجد-مدرسهها را داشتیم که زندگی و تحصیل در آن ادغام بود و چقدر معماری صمیمی و سرزندهای داشتند. امروز میبینیم که بسیاری از دانشآموزان و بهخصوص دبیرستانیها از رفتن به مدرسه بیزارند؛ شاید از این منظر هم بتوان در اصلاح این کمبودها و معایب اقدام کرد.
در مقایسهی طراحی مدارس قدیمی که در ایران ساخته میشد، با نمونههای معاصر، چه نظری دارید؟
مفهوم آموزش در دنیای سنتی تفاوتهای عمدهی بسیاری با مفهوم آموزش در دنیای مدرن و امروزی دارد و همین موجب تفاوت ساختاری آنها میشود. تا پیش از اسلام در ایران، عموماً آموزش برای عموم مردم به شیوهی تجربی و نقل سینهبهسینه انجام میشد و همه فرصت و اجازهی یادگیری خواندن و نوشتن را نداشتند. در متون ادبی و تاریخی ما اشاراتی مستقیم و غیرمستقیم به نحوهی آموزش در دورهی پیش از اسلام و بهویژه ساسانی قابل دریافت است. فراگیربودن کاستهای طبقاتی، مفهوم آموزش را بهشدت تحت تأثیر قرار میداد. معمولاً حرفهها بین افراد یک خاندان یا خانواده منتقل میشد و گذار از یک طبقهی اجتماعی به طبقهی دیگر صورت نمیگرفت؛ مثلاً پسر یک کشاورز نمیتوانست پزشکی بخواند. اگرچه در مستندات تاریخی مکرراً از دانشگاه جندی شاپور یا گُندی شاپور اسم برده شده ولی مدرکی حقیقی دال بر وجود یا مآهیت عملکردی آن در دسترس نیست، ضمن آنکه در جای دیگری اسمی از هیچ دانشگاه دیگری دیده نمیشود و این غیرعادی و غیرعقلانی به نظر میرسد که دانشگاهی با چنان عظمت در یک کشور وجود داشته باشد اما هیچ مرکز آموزشی مشابه دیگری –ولو در هر مقیاس کوچک- نباشد. به هر حال، بخشهایی از تاریخ سرشار از ابهامات است.
اما بعد از اسلام، نظام عوض میشود و محدودیت طبقاتی برداشته میشود، به قول سعدی: «روستازادگان دانشمند به وزیری پادشاه رفتند» در حالی که سابقاً این کار میسر نبود. حالا با داشتن چنین فضایی میتوان یک کالبد آموزشی برای آن متصور شد. قدیمیترین مطالب موجود، از مدارس نظامیه حکایت دارند؛ یک سیستم آموزشی بسیار بزرگ که بهویژه در زمان خواجه نظامالملک هم برپا بود و به نام نظامیه معروف شد. با وجود توصیفات بسیار محدودی که از فضا گفته میشود، شکی نیست که چیزی به نام مدرسه در قبل از آن زمان وجود داشت. خواجه نظامالملک در سدهی پنجم هجری قمری میزیست و مطمئناً پیش از او هم فضاهایی برای آموزش داشتیم. کما اینکه مسجد-مدرسهای در بیشاپور داریم که متعلق به زمان آل بویه است. مدارس بهعنوان یکی از ارکان هویتی جامعهی آن زمان، نقش و هویت خودشان را پیدا کرده بودند و طبیعتاً اخذ هویت مفهومی، موجب کسب هویت کالبدی میشود.
اکثر ساختمانهای آموزشی بهجامانده از قدیم در ایران، متعلق به زمان ایلخانی به بعد میباشند. برای تحلیل و درک نحوهی آموزش، لازم به موشکافی چند نکته است. یکی از این نکات پیرامون موضوع خانه است: گاه مدارس و روند آموزش در خانه برپا میشدند و گاه خانهشاگردها ضمن خدمت به اربابان، از بچگی تحت تعلیم آنها نیز بودند؛ نمونهاش هم بهمنیار، شاگرد ابوعلی سیناست که از کودکی نزد او زندگی میکرد و برای خودش فیلسوف و عالمی شد. خانهی این افراد پتانسیل تبدیلشدن به مدرسه را داشت و احتمالاً در الگوی اندرونی-بیرونی خانهها، بخش اندرونی میتوانسته گزینهی مناسبی برای این تبدیل باشد؛ چنان که در برخی نمونههای بهجامانده از مدارس قدیمی در اصفهان همان آرایش خانههای قدیمی را –با پلان مرکزی و چیدمان پیرامونی- میبینیم.
اما مفهوم دیگری هم در نکتهی دوم قابل دریافت است که من بهشخصه ریشهی آن را در مدارس نظامیه میبینم و آن، شکلگیری مدارس شبانهروزی است. چنان که گاه عالمان بزرگ در شهرهای بزرگ سکونت داشتند و والدین، فرزندان خود را گاهی تا چند ماه و چند سال نزد این افراد میسپردند. معماری سابق ما برای این نیاز، چه الگویی ارائه میدهد؟ پاسخ آنکه ما در آن زمان کاروانسراها را داشتیم که اتفاقاً برای رفع این نیاز هم مناسب بود. ضمناً در آن زمان محتوای دروسی که تعلیم داده میشد، متفاوت بود. علم مرزبندی نداشت و عموماً افراد، همهی علوم را مطالعه میکردند و البته کاملاً با بنیان مذهبی؛ همهی افراد درسخوانده، عالمان مذهبی بودند و مدارسی که ساخته میشد هم در بر دارندهی همین مضامین بودند. مدارس ما ترکیب این سه الگوی “خانه، کاروانسرا و مسجد” هستند. اصلاً به ساختار معماری کاروانسرا دقت کنید: یکسری حجره با ایوانچههای کوچک در مقابلشان. کاروانسراهای ایران –بهخصوص در غرب کشور- هم اغلب چهارایوانی هستند و همین الگو در مدارس به کار گرفته می شود روی ایوان اصلی، گنبد مسجد-مدرسه بنا شده است. میبینید که گاه چند الگو با هم ترکیب میشوند تا نیازی که بهتازگی احساس میشود و قبلاً وجود نداشته را پاسخگو باشند. در مسیر تحول و تکامل مسجد-مدرسهها یکسری اصلاحات و فضاهای تخصصی نیز افزوده شد. بهعنوان مثال، بنای آقابزرگ کاشان در تراز تحتانی کاملاً یک خانه است اما در قسمت گنبدخانه دارای الگوی مسجد است. مسجد سلطانیهی کاشان و سمنان و سپهسالار تهران هم در واقع با الگوی کاروانسرا بودند که کاربری مدرسه به آنها افزوده شد؛ اینها همه مسجد-مدرسه هستند که بعداً بخشهای مدرَس و دارالقرآن و غیره نیز به آنها افزوده شد. مسجد-مدرسهی سپهسالار تمامی امکانات آموزشی زمان خود را برای تحصیل شبانهروزی در بر داشت: در بدو ورود، حجرهها و هشتی را میبینید، بعد فضای وضوخانه و محیط بسیار زیبایی است که به آن چل چی یا چل شیر… میگویند. حجرهها دورتادور حیاط مرکزی مستقر شدهاند و گنبدخانه، شبستان، دو مدرَس بزرگ، ایوان جنوبی حاوی دارالقرآن در ایوان شمالی، در قسمت شرقی شبستان هم دارالشفاء بوده (و چه جالب که درمانگاه هم داشته!)، کتابخانهای که بعداً به آن افزوده شد، و حتا حمام هم داشت. این مجموعه به مرور زمان کامل شد. میبینیم که تاریخ تحول و تکامل مدرسهسازی که توأم با مذهب بوده، تا ساختهشدن سپهسالار به طور پیوسته ادامه دارد. اما نوع زندگی و رویکردشان بر مفهوم آموزش، چیزی بسیار ویژه بوده که بر معماری اثر میگذاشته: با وجود حضور یک استاد بزرگ، خود دانشآموزان هم زیر نظر استاد، به سالپایینی خودشان درس میدادند. جذابیت و فایدهی بزرگی در این سیستم آموزشی نهفته است، زیرا بدیهی است که یک راه بسیار عالی برای فراگیری یک مطلب، آموزش آن به فرد دیگری است و چه بهتر که این انتقال زمانی صورت بگیرد که تازه خودتان، آن درس را فراگرفته باشید.
مفهوم مهم دیگر در این نظام آموزشی، “حلقهی درس” است؛ یعنی برخلاف امروز که همه دانشآموزان روبهتخته مینشینند، در قدیم همه دورتادور استاد مینشستند. این طرز نشستن، امکان مباحثه را فراهم میآورد. در این مثالها و تحلیلها نوع رابطهی تنگاتنگ و هماهنگ آموزش با فضا مشخص میشود.
در ایران تا دورهی سلجوقی و قبل از صفویان، بیشتر مسجد-مدرسهها برای سنیها بوده و در اهل تسنن چهار فرقهی اصلی هست: حنفی، شافعی، حمبلی و مالکی، که تمامی این عوامل بر روی کالبد معمارانهی بنا اثر میگذارد؛ بناها چهار محراب دارند یا همان شیوهی چهارایوان به آنها اجازه میداده که فرقهها در صورت تمایل، در حلقههای مجزا بنشینند.
به مرور زمان، نیازهای آموزشی و بهتبع آن، کالبد فضاهای آموزشی تغییر کرد، به طوری که در زمان قاجار شاهد تحول بسیار بزرگی در مدرسهسازی هستیم: ورود قسمتی به نام “مهتابی”، به این ترتیب که طبقهی پایین دارای حیاط است و طبقهی بالا عقبنشینی دارد و بهازای هر چند حجره، یک فضای کوچک وجود دارد، مانند سپهسالار تهران، سلطانیهی سمنان و سیدِ اصفهان. در حالی که این ویژگیها در بناهای دورهی صفوی دیده نمیشد. در دارالفنون هم شاهد همان الگوی حیاط مرکزی هستیم که البته سالن امتحان نیز –به اقتضای نیاز زمانه- به آن افزوده شد.
اما مدرسهسازی در سالهای بعد متفاوت میشود که نشان از تغییر الگوها و نگرش به آموزش و مفاهیم آن دارد. از یک زمان به بعد، ناگهان شاهد ظهور مدارسی هستیم شامل راهرو و یکسری کلاس در طرفین، که همگی از الگوی غریب یکسانی پیروی میکنند و بینهایت هم شبیه به الگوی طراحی فضاهای اداری یا حتا زندان است. ناظمهای خشن و تندخو هم بیشباهت به زندانبان نیستند. توجه داشته باشیم که کالبد بنا در این نحوهی رفتار و تبدیلشدن به دو دستهی زندانی و زندانبان، بیاثر نیست (البته تنبیه بدنی به روش فلککردن را هم قدیم در مکتبخانهها، که در واقع در خانههای ملا یا استاد برپا میشد، داشتیم). فضاهای آموزشی امروز ما آنقدر معیوب و بیمار است که میبینید بهمحض خوردن زنگ و تعطیلشدن مدرسه، همه به بیرون فرار میکنند. اغلب مدارس غیرانتفاعی در ساختمانهایی جای میگیرند که سابقاً خانه بودهاند و هیچگونه استاندارد سازهای یا عملکردی مربوط به آموزش را ندارند؛ گویا به طرزی کاریکاتوروار و کمدی در حال عقبگرد هستیم. از طرف دیگر، نهایت ابتکاری که در ساختن مدارس جدید به کار میرود این است که یا شیشههای رنگی کار میگذارند، یک گوشه را کج میکنند، کامپوزیت کار میکنند یا از مصالح متفاوت استفاده میکنند، وگرنه طرح، همان طرح است. معماری مدارس ما نمیتواند ناگهان تغییر کند، ما در واقع نیاز به یک “تئوری آموزش جدید” داریم؛ تحول و تغییر در مفهوم آموزش (نیازها) و شیوههای آن که موجبات ایجاد طرحهای جدید برای فضاهای آموزشی را فراهم بیاورد.
به نظر من جامعهی ما در حال حرکت به سوی اندیشهای محکم است و دور نیست آن روزی که بروز ایدهها و مفاهیم جدید در این زمینه را شاهد باشیم. به یاد بیاوریم اوایل قرن بیستم اروپا را که روانشناسان و متفکرین، اقدام به بیان و تعریف روشهای جدید (مانند روش یادگیری تجربی) آموزش کردند و همانها باعث تغییر شدند. مسلماً چنین اتفاقی در کشور ما هم رخ میدهد.
در مورد طراحی فضاهای آموزش عالی و دانشگاهها چه نظری دارید؟
دانشگاه تهران یک نمونهی عالی بوده و همچنان هست. دانشکدهی معماری و هنر دانشگاه تهران دارای طراحی و فضاهای بسیار عالی هستند و پیداست که برای تحصیل و پرورش دانشجویانی با تخصص خاص (معماری، هنر یا حقوق) طراحی شدهاند. دانشگاههای جندی شاپور اهواز و شریعتی تهران هم خوب هستند ولی من این فضاها را از نزدیک ندیدهام و داخل آنها نرفتهام.
با توجه به اینکه سازمان نوسازی مدارس مسئول احداث ساختمانهای آموزشی کشور تا مقطع پیش از آموزش عالی است، چگونه میتوان روند طراحی مراکز آموزشی را در حوزه ی این سازمان به مهندسین مشاور، دفاتر طراحی یا به واسطه ی برگزاری مسابقات مختلف سوق داد و آنها را قانع کرد که از معماران متخصص این کار بهره بگیرند؟
شاید از طریق نهادهای مدنی و غیردولتی مانند جامعهی معماران، انجمن مفاخر و نظام مهندسی کشور بتوان این آگاهسازی را انجام داد. این اقدام و تغییرات میتواند ضمن همکاری وزارت مسکن و آموزش و پرورش انجام شود؛ خوشبختانه در حال حاضر بسیاری از معاونان وزارت مسکن، آرشیتکت و معمار هستند و این به نفع ماست. نقش نشریات هم در این زمینه بسیار اثرگذار و مهم است چون اطلاعرسانی و آگاهسازی را در سطح گسترده و قابل دسترستری انجام میدهد.
معماری نمودی از سطح تمدن یک جامعه است و البته که معماری دانشگاهها و فضاهای آموزشی هم باید تا حدی بهتر از معماری عمومی منطقه باشد، چون قشر فرهیختهتری در آنجا رفتوآمد دارند و این در موردهای اخیر در کشورهای دیگر بهکرات به چشم میخورد. چنین رویکردی نشان میدهد که آموزش تحول میتواند اساس یک حرکت روبهرشد و پیشرفت در طراحی فضاهای آموزشی باشد.