سانتیاگو کالاتراوا
معمار – مهندس – هنرمند
سانتياگو کالاتراوا به ياد می آورد: «هميشه می خواستم به مدرسهی هنر بروم، روزی برای خريد، در والنسیا به یک نوشتافزارفروشی رفتم. آنجا کتابی کوچک با رنگهای زيبا دیدم که بيضیهايی به رنگ زرد و نارنجی روی زمينهای آبی داشت. به سرعت آن را خريدم. کتاب در مورد لوکوربوزيه بود؛ کسی که کارهايش برای من به يک کشف تازه تبديل شد. تصاويری از راهپلههای بتونی در منازل مسکونی در آن ديدم و با خود گفتم:چه حس غيرعادی از فرم! موضوع کتاب نشان دادن جنبههای هنری کارهای معمار بود و نتيجهی خريد آن اين بود که به مدرسه معماری فرستاده شدم».
سانتیاگو کالاتراوا، معمار و مهندس سازهی مشهور اسپانیایی، در 28 ژوئیهی 1951 در ناحیهی روستایی بِنیمامِت، در والنسیا به دنیا آمد. مدرسهی ابتدايی و راهنمايی را در همین شهر گذراند. علاوه بر آن، از اوايل سال 1959 در مدرسهی هنر و صنعت در والنسيا ثبت نام کرد و نقاشی و ترسيم کردن را آموخت. وقتی 13ساله بود خانوادهاش از امتياز جديد باز شدن مرز فرانسه و اسپانيا استفاده کردند و او را به عنوان دانشآموز بورسيه به فرانسه فرستادند. کالاتراوا پس از فارغ التحصيلی از دبيرستان در والنسيا، برای تحصيل در مدرسهی هنرهای زيبا به پاريس رفت، اما در بحبوحهی جنبش دانشجويی در سال 1968 به والنسيا بازگشت و در حالی که فريفتهی کتاب کوچک رنگی شده بود، در مدرسهی عالی صنعت و معماری نامنويسی و مدرک خود را در رشتهی معماری و فوق ليسانسش را در شاخهی شهرسازی دریافت کرد.
زمانی که ديگران به تحصيلات خود خاتمه میدهند کالاتراوا تصميم گرفت ادامهی تحصيل دهد. او مجذوب دقت هندسی و رياضی برخی از بناهای تاريخی که تا آن زمان مشاهده کرده بود شد و احساس می کرد مهارتی که در والنسيا کسب کرده بود هيچ گونه راه دقيق و روشنی برای او ايجاد نکرده است. تصميم گرفت در رشتهی عمران ادامه تحصيل دهد. در 1975 برای ادامهی تحصیل در رشتهی مهندسی عمران در پژوهشکدهی فناوری فدرال سویس (ETH) در زوریخ ثبت نام کرد و با نگارش رسالهای با عنوان «قابلیت تاشوندگی چارچوبهای فضایی»، مدرک دکترای خود را در سال 1979 دريافت کرد. تصميم به ادامهی تحصيل در زندگی او از بسیاری جهات تأثير مثبت داشت. او میگويد: «ارادهی شروع کردن از زير صفر برايم خيلی قوی بود، من مصمم بودم تمام کارهايی را که در مدرسهی معماری انجام داده بودم، کنار بگذارم و ياد بگيرم مثل يک مهندس ترسيم کنم و مانند يک مهندس فکر کنم. من مجذوب مفهوم جاذبه و احساس ثبات و سنگينی کردن شده بودم و لازمهی آن، کار کردن با فرمهای ساده بود. میتوانم بگويم سليقه و کشش من به سمت سادگی در مهندسی از قسمتی از مشاهداتم از کارهای معمار سويسی، روبرت ميلارت، نشات میگيرد. او نشان داد با فرمهای ساده، میتوان حجمی قوی خلق کرد و رضايت قلبی و پاسخ عاطفی متقابل به وجود آورد. با ترکيب صحيح نيرو و جرم میتوان احساس خلق کرد.»
فعالیتهای آغازین کالاتراوا بیشتر به پل و ایستگاه قطار اختصاص داشت و طرحهای او جایگاه پروژههای مهندسی عمران را به سطوح بالاتری ارتقا دادند. (تصویرهای 1-4) برج مخابراتی زیبا و جسورانهی او در بارسلونا (1991) که در قلب سایت دهکدهی المپیک 1992 واقع شده بود، (تصویر8) نقطهی عطفی در زندگی حرفهای او به شمار میآید و سفارشهای بسیاری را از کارفرمایانی در سراسر جهان برای او به ارمغان آورد.
کالاتراوا با طراحی یک برج گردان بدیع 54 طبقه به نام «پیکرهی چرخان» (2005) در مالمو، سوئد، پا به عرصهی بلندمرتبهسازی گذاشت. او در حال حاضر مشغول طراحی ایستگاه قطاری است که باید در شبکهی حمل و نقل پیشبینیشده در محل مرکز تجارت جهانی در نیویورک ساخته شود. (تصویر7)
سبک کالاتراوا را اغلب پلی میان مهندسی سازه و معماری میدانند. از این نظر، او ادامهدهندهی سنت مهندسی مدرنیستی اسپانیا و چهرههایی همچون فلیکس کاندِلا و آنتونیو گائودی است. ولی در هر صورت، سبک او کاملاً شخصی و منحصربهفرد است و از بررسیهای پرشمار او روی بدن انسان و دنیای طبیعی سرچشمه میگیرد.
کالاتراوا همچنین مجسمهساز و نقاش پرکاری است که ادعا میکند حرفهی معماری باید همهی هنرها را در خود گرد آورد. در سال 2005 موزهی هنر متروپولیتن نمایشگاهی از آثار هنری او با عنوان «سانتیاگو کالاتراوا: مجسمهسازی در معماری» برگزار کرد. آثار او در نمایشگاههایی در آلمان، انگلیس، اسپانیا، ایتالیا و کشورهای دیگر نیز به تماشا گذاشته شدهاند.
در میان جدیدترین پروژههای او میتوان به آسمانخراش مسکونی خیابان هشتادم در قلب تجاری نیویورک اشاره کرد که از ده آپارتمان شهری به شکل مکعبهایی تشکیل شده است که روی یکدیگر قرار گرفتهاند. آپارتمانها به صورت نردبانی از یک تیر اصلی بالا میروند و سقف هر واحد، از کف واحد بالایی مستقل و جداست. (تصویر6)
او همچنین آسمانخراش مخروطی شیکاگو را طراحی کرده است که ساخت آن در اوت 2007 آغاز شد و قرار است در 2011 به پایان برسد. این ساختمان پس از تکمیل، با 2000 فوت (تقریباً 610 متر) ارتفاع، بلندترین ساختمان امریکای شمالی خواهد بود. (تصویر 5)
از دیگر پروژههای برجستهی کالاتراوا میتوان به سه پل اشاره کرد که روی رودخانهی ترینیتی در دالاس ساخته خواهند شد. ساختن نخستین پل چندین بار به علت هزینهی فوقالعاده زیاد به تعویق افتاده و همین مسئله موجب برانگیخته شدن انتقادات بسیار نسبت به طرح کالاتراوا شده است. در صورت تکمیل این سه پل، دالاس نیز در افتخار برخورداری از سه پل طراحی کالاتراوا با ناحیهی هارلممِرمیر در هلند شریک خواهد شد.
پیچیدگی، سنگینی و هزینهبری پروژههای کالاتراوا گاه انتقادهایی را نسبت به کار او برانگیختهاند. پایانهی جدیدی که او برای فرودگاه بیلبائو ساخت، به علت عدم کارایی و نداشتن تسهیلات رفاهی مورد انتقاد قرار گرفت. کاشیهای شیشهای «پل سفید» او در بیلبائو در معرض خطر شکستن هستند و در شرایط آبوهوایی منطقه در بسیاری از مواقع لغزنده میشوند. کالاتراوا در سال 2007 علیه مقامات بیلبائو به دادگاه شکایت کرد، زیرا آنان به آراتا ایسوزاکی اجازه داده بودند یک نردهی فلزی از پل او را ببرد و آن را به محوطهی برجهای ایسوزاکی متصل سازد. قاضیان به ضرر کالاتراوا رای دادند و گفتند اگرچه قانون، حافظ مالکیت معنوی او بر طرح ساختمان است، ولی منافع عمومی بر مالکیت معنوی او ترجیح دارد.
مشخص است که سانتياگو کالاتراوا در 57سالگی به مرحلهی بلوغ حرفهای خود رسيده است. همان گونه که آثار اخیر او گواهی میدهند، کالاتراوا تمایلی ندارد تا با گذشت زمان، به آفرینش آثار خستهکننده و يکنواخت بپردازد. به سادگی میتوان مشاهده کرد کالاتراوا کجاها بوده است، ولی به هیچ وجه نمیتوان گفت در آینده از کجاها سر در خواهد آورد. همین نکته میتواند برای درک اندیشهی او حائز اهمیت بسیار باشد. خود کالاتراوا میگوید: «تصور کن نمیدانی به کجا میروی. بار و توشهات فقط آن چیزی است که در درون خود داری. برای من این تقريباً وضعيتی شبیه به پارانویا یا شاید شیزوفرنی است. حس من از فرمها، زادهی چهارده سال آموزشهای دانشگاهی است. با رياضيات آشنا شدم و به آن عشق میورزم. وقتی به آثار پيکاسو، سزان یا ماتیس نگاه میکنم (همگی آنها مرا به جنبش و تحرک وامیدارند) متوجه میشوم که آنان هرگز خود را درگیر انتزاع و آبستره نکردهاند، مگر در برخی از جزئیات محدود. آنان کار میکردند تا احساسی خلق کنند. من هم زادهی عالم آنان هستم. مدت درازی است که از عبارت سادهای از ميکلانژ الهام میگیرم: «معماری وابسته و مشابه بدن انسان است». استفاده از بدن انسان به عنوان وسيلهای برای بیان و القای حالت مهم است و همیشه هم مهم خواهد بود».
بدون توجه به آنکه ریاضیات و دانش مهندسی چقدر در آثار سانتیاگو کالاتراوا مهم هستند، باید گفت این هنر و احساس است که او را به خلق آثاری بسیار فراتر از محاسبات پیشپاافتادهی نیروها رهنمون میشود. کالاتراوا میگوید: «زندگی همانند مجموعهای از مروارید است. یک مروارید را اینجا پیدا میکنید و یکی دیگر را آنجا سر راه. معنای عملکرد در معماری چیست؟ عشق؛ عشقی که یک نفر به دیگران ارزانی میدارد، سخاوت معمار. راز بزرگی که در معماری وجود دارد، طبیعت بشردوستانهی آن است. این بشردوستی را میتوان در قالب عملکرد تعریف کرد. ساختمان به واسطهی عشق به نوع بشر است که عملکرد خوبی پیدا میکند. راز بشردوستی معماری در کارایی آن نهفته است. زیبایی از طریق فکر یا غریزه حاصل میشود. در معماری لازم است که تمام جزئیات ترسیم شوند. هر عملی – غیر از احساسی که راه و مسیر شما را معین میکند – عمل فکر و منطق شماست. معماری چیزی است که ویرانههایی زیبــا میسازد. معماری انتزاعیترین هنر است.»
جایزهها
1979 جایزهی اوگوست پِرِه
1992 مدال طلای پژوهشکدهی مهندسان سازه در لندن
1993 جایزهی طراحی شهری شهرداری تورنتو
1996 مدال طلای وزارت فرهنگ گرانـادا در رشتهی
هنرهای زیبا
2000 جایزهی الگور میدوز در رشتهی هنر از مدرسهی
هنر میدوز، تگزاس
2005 مدال طلای پژوهشکدهی معماری امریکا (AIA)
2006 جایزهی یوجین مکدرموت در رشتهی هنر از
شورای هنری پژوهشکدهی فناوری ماساچوست (MIT)
2006 درجهی مهندسی افتخاری از پژوهشکدهی
پلیتکنیک رنسِلائر
2007 جایزهی معماری ملی اسپانیا