زمان تحویلناپذیر: تواناییهای ماشین
علی رحیم (سردبیر مدعو مجموعهی فرایندهای معاصر معماری در نشریهی آرکیتکچرال دیزاین):
چگونه تکنیکهای معین انیمیشن میتوانند به بهبود خصوصیات غیرقابل پیشبینی،
بازگشتناپذیر و کیفی زمان کمک کنند.

اگر کسی بتواند از کل عالم، سیستمهایی را که زمان برایشان چیزی بیش از یک انتزاع و رابطهی عددی نیست جدا کند، خود عالم به چیز متفاوتی تبدیل میشد. اگر ما میتوانستیم تمامیت آن را دریابیم (که ارگانیک نیست، ولی با موجودات ارگانیک درهم تنیده است) میدیدیم که بیوقفه شکلهایی به خود میگیرد به تازگی و اصالت و غیرمنتظرهی وضعیتهای ذهن ما.
آنری برگسون [1]
حتمیت و دترمینیسم زمان به عنوان یک انتزاع و عدد و کمیت، باید به طول مدتی کیفی و غیرقطعی تبدیل شود که در آن، گذشته و حال و آینده همزمان واقع میشوند. ما برای برخورداری از مزایای این طول مدت کیفی، از نرمافزار انیمیشن برتری استفاده میکنیم که در آن، حال به وسیلهی گذشته مقید و بسته شده و به سوی آینده باز و گشوده است. این امر، دانش ما را از جهان شیئی، به گونهای تبدیل میکند که از نظر زمان و مکان ثابت و مقید نیست. واقعیت شیئی، یعنی جهانی بالقوه از امکانات و احتمالات که در آن، ایدههای خلاقانه با تکنیکهای انیمیشن زمانمند درهم تنیده شده و پتانسیل ایجاد برنامهها و مصالح و فرمهای جدید و اصیل را به حداکثر میرساند.
زمان چیست؟ حتمیت و دترمینیسم دانش نیوتونی نگرشی بدیهیوار نسبت به جهان ارائه داد و قوانین تجربی حرکت سیارات را با استنتاج از اصل عکس مجذور به دست آورد و جاذبه را خاصیت ذاتی همهی اجسام معرفی کرد؛ نیوتون به واسطهی گرایشهای مذهبی، وجود نیروهای مکانیکی توضیحناپذیر را پذیرفت. در حقیقت، هر پدیده در طبیعت، قابل پیشبینی، و با شرایط اولیهای ازپیشتعیینشده است. طبیعت نیز همچون ساعتی که از نظر شیئی وجود دارد و مستقل ازهر موجود دیگر است، به صورت یک سیستم سادهی تحویلپذیرفته تعریف میشود که سببی است و میتواند بدون تغییر و دستکاری جلوههای خود، به عقب یا جلو حرکت کند. زمان متقارن است، زیرا حرکت آن چرخهای است، پس هر سیاره بر سیارهی دیگر تأثیر خواهد داشت و گذشته و آینده میتوانند جای خود را به یکدیگر بدهند. برای مثال، سوابق و رویدادهای تاریخی را میتوان از چپ به راست یا برعکس مطالعه کرد و هرلحظه از آن، کاملاً مشابه لحظهی دیگر پذیرفته میشود. زمان در اینجا ایستا و ثابت است و گذشته و حال و آینده، بیش از آنکه بازتابدهندهی طبقهبندی هستیشناسانهای باشند، مفاهیمی ذهنی و مبتنی بر تجربه به شمار میآیند. این یک سیستم سادهشده و بهمعیاردرآمدهی سراسری و جدا از موجودات است، یک عدد، یک کمیت تحویلپذیر با طول مدت صفر، و یک شیء در یک لحظهی مشخص که آن را در نظر میگیریم. تصادف هیچ نقشی ایفا نمیکند و جای شگفتی ندارد که زمان برگشتپذیر است.
آنری برگسون یکی از کسانی بود که بر اختلاف میان زمان به عنوان یک عدد یا پدیدهای ایستا، و زمان درآمیخته با موجودات ارگانیک تأکید میورزید. زمان در اینجا هیچ واقعیتی مستقل از ذهن ندارد. نگرش پویا نسبت به زمان یا «زمانمندی» تشخیص میدهد که آینده فاقد واقعیت گذشته و حال است و این واقعیت با گذشت زمان شکل میگیرد. «زمانمندی» دارای کلیتی از آیندهای است که حال را به روندی در جریان گذر و تبدیل شدن به گذشته بدل میکند. این همان زمان واقعی است که ما میتوانیم در آن، گذشته و حال و آینده را به صورت همزمان درک کنیم. این یعنی «بودن در جهان» ما، یا به بیان دقیقتر، زمان درون سر ما. آنجا که گذشته و حال و آینده هرگز یکسان نیستند، زمان، طول مدت دارد، کیفی است و غیرقابل بازگشت [2].
فقط هنگامی که سیستمی آن طور که باید و شاید، به صورت ارتجالی و خودانگیخته عمل کند، میان گذشته و آینده تفاوت وجود خواهد داشت و زمان، کیفی و جهتدار و برگشتناپذیر خواهد بود. این تصادفی و ارتجالی بودن باید بر سببیت و قابل پیشبینی بودن چیره شود تا پتانسیلهای کیفی افزایش یابند. این پتانسیلها نامشخص و متکی بر از قوه به فعل درآمدن احتمالات آتی هستند. در اینجا زمان، اصلی متغیر در هرمرحله از تقسیمبندی گذشته و حال و آینده است. زمان واقعی میتواند در لحظات معینی از گذشته و حال به کمیت درآید و بین دو مورد از این لحظهها، یا طول مدت، است که پتانسیلهای کیفی در بالاترین حد خود خواهند بود. برای مثال، هنگام انجام عمل گزینش، ما بین چند احتمال، یکی را برمیگزینیم و هنگامی که یک بار این عمل را انجام دادیم، دیگر نمیتوانیم آن را نفی کنیم. در اینجا میان گذشتهای که ثابت و مقید شده است و آیندهای که هنوز امکان وجود دارد عدم تقارن به چشم میخورد. در لحظهی معین گزینش، تغییر یا انشعابی به چشم میخورد که در آن، ظرفیتها از توان حداکثر خود، به یک احتمالِ بهفعلدرآمده تبدیل میشوند. این احتمال فقط بیانگر کیفیت بالقوه است و نه کیفیت فیزیکی و عملی اشیا [3]. ازهمپاشیدگی ماهیت شیئی مفهوم مادیت، به پیدایش پتانسیلهای نسبی، به جای واقعیتهای مادی میانجامد. از این رو در طول مدت، که همچون تکاملی خلاق در نظر گرفته میشود، علاوه بر واقعیت، پیوسته احتمال نیز به وجود میآید [4].
این طول مدت کیفی خود را در ماتریسهای انیمیشنهای غیرخطی، درونزا، و در جاهایی که جلوهها رابطهی سببی و علت و معلولی ندارند، سروته هستند؛ آنها دیگر با علت و سببهای خود تناسب و هماهنگی ندارند، بلکه ناگهانی و غیرقابلپیشبینی هستند، ارتجالی و خودانگیخته عمل میکنند و خصیصههای خود را به صورت همزمان و با سمت و سویی غیرقابل بازگشت از زمان (که در آن، حال و گذشته همزمان هستند) گسترش میدهند. آینده نامعلوم است، ولی با گذشته مقید شده و حال را به فرایند «در حالِ بودن» تبدیل میکند. این تکامل شناختشناسانه یک فرایند تکوینی است که به شیوهای مثبت و خوشبینانه تمایل به رشد دارد و سازنده است [5]. این امر به آن امکان میدهد بر پیچیدگی خود بیفزاید و در همان حال، خصیصههای آن از نظر تاریخی، مقید به وضعیتهای پیشین هستند و همزمان خصیصههای جدیدی پدید میآورند. این خصیصههای که به وسیلهی میدانهای نیروی گرادیانی تولید میشوند، از تعادل و کمیتهای مادی بسیار فراتر میروند و پتانسیلهایی کیفی به وجود میآورند.
در اینجا دگرگونی در فضا، موقت، فعال، و مبتنی بر تصادف است و با انیمیشنهای فریمی که معین و استعاری هستند تفاوت دارد. برای مثال، بچهای که در طول زمان از نظر قد رشد میکند، فعال است و از این رو، پتانسیل هر مرحله از رشد او، با تغییر ابعاد یک جاده یا یک نمودار آماری (که استعاری است) تفاوت دارد. این انیمیشنهای فریمی به زمان مکانیت میدهند و واقعیت «تبدیل» زمانی را نفی میکنند.
کارایی این انیمیشنهای زمانمند از نظر زمانی در یک جهت عمل میکند، زیرا رخدادهای آینده، اگر هم در جهت عکس نمایش داده شوند، نمیتوانند بر رخدادهای پیشین اثر بگذارند. اگر میتوانستیم فیلم ویدیویی از تجمع ابرهای متلاطم پیش از توفان را در جهت عکس تماشا کنیم، میبایست آنجا که انتظار جریان روبهپایین هوا را داریم، شاهد جریان روبهبالا باشیم، بافت ابرها به جای ملایمتر شدن باید درشتتر و خشنتر شود و… [6] زمان غیرقابلبازگشت برای زمانمندی الزامی است. برای مثال اگر ما از یک ویدیوی وقفهدار برای ضبط حرکت سیارات استفاده کنیم و آن را رو به عقب نمایش دهیم، به علت یکسان بودن پیشرفت حرکت، تصاویر یکسانی خواهیم داشت فقط با این تفاوت که سیارات در جهت عکس حرکت میکنند. این سیستم هنوز در عالم نیوتونی عمل میکند و با انیمیشنهای فریمی که در آنها تغییر و دگرگونیها بازگشتپذیر و در نتیجه قابل پیشبینی هستند تفاوت دارد.
انیمیشنهای زمانمند بدون فریم، بر تولید دوگانهی محتوا (یا مفاهیم) و بیانی متکی هستند که تکنیک یا نتیجهی منطقی محتوا به شمار میآید. محتوا متشکل است از مادهای بیشکل، یا جریانهای شدیدی که مایهی تغییر و عدم ثبات نیروها هستند، اما تکنیک عبارت است از تجسم ترکیبهایی دقیق و مشخص، که به وسیلهی انیمیشن تأثیر پذیرفته و شکل گرفتهاند و همچون محرک یا کنشگر عمل میکنند و زمانمند هستند. پتانسیل (یعنی نیروها) مایهی عدم ثبات تکنیک میشود و آن را برای ارتباطاتی جدید [7] در زمینهی زمان آماده میسازد. برای آنکه بتوانیم تکنیکهایی مطابق با مفاهیم به وجود آوریم باید مفاهیم را درون محدودهشان درک کنیم؛ محدودیتها [8] به وسیلهی احتمالات پتانسیلها تعریف میشوند. بدین گونه، تکنیکها پتانسیلها را در تنگنا و محدودیت قرار نمیدهند، بلکه احتمالاتِ پتانسیلها هستند که سازماندهی تکنیکها را محدود و آنها را هدایت میکنند. این رشته روالها و ترکیبها (در فرایندی تکرارشونده) انعطافپذیر و وابسته به آرایشهای یکدیگر هستند. مفهوم به تکنیک شکل میبخشد و برعکس [9]. این موجب باقی ماندن تمایز در درون انیمیشن میشود و خصیصهها و پتانسیلهای جدیدی به وجود میآورد.
رابطهی همزمان مفهوم و تکنیک، با آنکه محسوس و آشکار است، ولی پیوسته تغییر میکند. این عناصر، همانند کوانتومهای یک جریان واحد، به اتفاق هم عمل میکنند [10].درون این جریان واحد انیمیشن که شامل محتوا و بیان است، نظامهای خودانگیخته و ارتجالی در نقاط مختلفی از انیمیشن پدید میآیند: آنها هیچ مقیاس یا زمان شیئیتیافتهای ندارند و تولید دوگانهای هستند که به ماشینی انتزاعی منتهی میشوند: این ماشین، پتانسیل تولید را به حداکثر میرساند و در آن واحد، هم واقعی است و هم غیرمشخص. این یادآور قابلیت «ماشین بودن» بیکران یک ارگانیسم زمانمند است، ماشینی که هرقطعهی آن، تا درجهی بینهایت، «ماشینی» شده است. این از هر فرایند مکانیکی فراتر میرود و جریانهای کیفی پتانسیل را در طول مدت ارائهشده به وسیلهی متقابل انیمیشن بین قطعات آن، به حداکثر میرساند. این سنتزی است از یگانگی و کثرت پتانسیلها در طول مدت معین. به بیان دیگر، اگر شیئی گونهای کثرت عددی است، پس نقاط یا لحظات [11] خاصی را مشخص میکند که نشانگر طول مدت بروز کثرت کیفی هستند. کثرتهای کیفی، از نظر کمی نمیتوانند بدون تغییری در طبیعتشان تقسیم شوند، زیرا تفاوتهای موجود در آنها به شکل نامتساوی در زمان واقعی توزیع شده است. در این ماشین خودساخته، پتانسیلها طرحریزی نشدهاند و احتمالات و امکانات آنها بیحد و مرز است. دریافت ما از این طول مدت، برآورد و تخمینی از واقعیت است، یعنی پتانسیلی برای چیزی واقعی (در تقابل با چیزی واقعی). هنگامی که پتانسیلها در یک ماشین انتزاعی شکل میگیرند، از نظر زمانی از طریق «تفاوت پتانسیلی» به فعل درمیآیند. این فرایند «به فعل درآمدن»، جریانی است از یک وضعیت به وضعیت دیگر. این چندگانگی در جهان مادی به تصویر در میآید، یعنی در جایی که برنامهها، ماده، و فرم، از وضعیت کیفی پتانسیل در قالب نظامی ماشینی فعال میشوند [12]. این نظام ویژهی مواد و فرمها و برنامههای غیر ایزوتروپ هنوز زمان واقعی را همچون جریانی بازگشتناپذیر (که در آن تغییر در فضا، زمانمند و فعال است) حفظ میکند: پتانسیل آن در هر مرحله از توسعه و گسترش، آزاد شده است.
مادیت قطعی و مشخص زمان بازگشتپذیر، و نیز زمان به مثابه یک عدد، باید به زمانمندی غیرمشخص و بازگشتناپذیر تبدیل شود که در آن، آیندهای واحد و یکپارچه، حال را به فرایند «در حالِ بودن» بدل میسازد. این طول مدت کیفی میان گذشته و آینده، پتانسیلهای تولید را در چارچوب تکنیکهای غیرخطی و سروته انیمیشن به حداکثر میرساند و جهان شیئی را همچون فرمهای ماشینی معماری میپذیرد، فرمهایی نو، با کاربرد انعطافپذیر، و همچنان دقیق و مشخص.