رقابت آموزشی، آموزش رفاقتی!
(تحریریه ی هنر معماری)
رقابت آموزشی
در سال 1361 با افزایش جمعیت ایران، «دانشگاه آزاد اسلامی» تأسیس گردید و در همان سال نخست از بین حدود 32.000 نفر داوطلب 3000 نفر را بهعنوان دانشجو جذب نمود. دانشگاهی که مورد پذیرش مردم و مدیران نبود و فارغالتحصیلانِ آن با برچسب «تحصیل در دانشگاه پولی» خیلی سخت میتوانستند شغلی به دست آورند و استخدام شوند. این طیف و تمام نسل های بعدی آنان خیلی زود آموختند که روی پای خودشان بایستند و جای چنگ زدن به بدنه ی خسته ی دولت و دریافت حقوق حاصل از فروش نفت، خود دست به ابتکار و تولید بزنند و درآمدزایی کنند. امروز، این دانشگاه به قولی سومین دانشگاه بزرگ جهان است، اما نسبت افراد موفق در آن با افرادی که این دانشگاه به آنان تنها گواهی (مدرک) فارغالتحصیلی داده میشود، قابل مقایسه نیست.
از طرفی، بیست سال بعد، در اوایل دهه ی 80 که دولت وقت تصمیم به توسعه ی کمی نیروی انسانی گرفت، پای دانشگاه های کوچک و بزرگ با عنوان «مؤسسات آموزش عالی غیرانتفاعیـغیردولتی» به ایران باز شدند ــ دانشگاه هایی که اغلب از پشتوانه ی امکاناتی اندکی برخوردار بودند. البته پیش از این توسعه، چند دانشگاه غیرانتفاعی مشغول به کار بودند که بیکیفیت هم نبودند. بیشتر این دانشگاه ها بهدلیل هزینه ی اندک تجهیزات و استادان و در عین حال شهریه ی بالای دروس عملی، به ایجاد رشته ی معماری علاقه مند بودند و اینگونه بود که تعداد دانشجویان معماری در ایران بهشدت افزایش یافت و حرف و حدیث های زیادی در این بین مطرح شد ــ این مباحث ما را به یاد داستان های دانشگاه پولی و فارغالتحصیلانش میاندازد. البته قصد تکرار آنها را نداریم چون از سرنوشت ماجرا خبر داریم، اما ذکر نکاتی در این بین ضروری است:
1. آموزش دولتی و دانشگاه های سراسری پاسخگوی خیل عظیم جوانان مشتاق به تحصیل نبوده اند و نیستند ــ چه بهلحاظ فضای آموزشی و چه بهلحاظ توان آموزشی. البته دلایل آن از حوصلهی این بحث خارج است.
2. آموزش دولتی و دانشگاه های سراسری ــ علیرغم ممانعت از افزایش ظرفیتشان ــ محصول خوبی در این سالها ارائه نداده اند. با نگاهی به بدنه ی معماری معاصر ایران متوجه خواهیم شد که اکثریت دانشگاه آزادی ها، جریان فکری معماری را در دست گرفتهاند. این اتفاق هرچند تحت تأثیر دیگر مسائل بنیادین و بی ربط کشور، شاهد اتفاقات منفی ای نیز بوده، اما بیفایده هم نبوده است.
3. آموزش دولتی و دانشگاههای سراسری نتوانستند جز اصرار بر معماری ایرانیـاسلامی، تولید نشریات معماری و به راه انداختن جدل و استرس در دانشجویان، در این سالها کار دیگری کنند. این مجموعه برای دانشگاه های دیگر بیشتر به تربیت مدرس معماری و هیأت علمی پرداخت تا معمار و حتی به این محصول نیز انتقاد وارد است؛ زیرا این افراد در تولید و توسعه ی دانش معماری کاری نکردند و تنها سیستم آموزشیای که خود در آن تحصیل کرده بودند را به دیگر دانشگاهها انتقال دادند. آمار نشر کتب دانشگاه های مادر و کیفیت آنها نیز مشخص است.
4. افزایش کمّی دانشجویان معماری ایران، یعنی افزایش کمی معماران ایران و این به مفهوم ایجاد یک فرصت طلایی برای جهش معماری ایران است. در دل این فرصت ــ مثل هر فضای فرصتی دیگری ــ رقابت حرف اول را میزند. رقابت در دل خود تلاش و استعداد را میطلبد و فشردگی، خلاقیت میآفریند.
5. از آنجایی که هیچ محیط آموزشیای بدون اشکال نیست، نقصان آموزش مؤسسات آموزش عالی و بعضی واحدهای دانشگاه آزاد نیز قابل انکار نیست.
6. وقتی تعداد افراد کم سواد در معماری زیاد شود، صدای معمارانِ با استعداد و با معلومات به گوش نمیرسد و این یک تهدید است، اما از سویی این، یعنی آنهایی که ضعیف هستند باید سطح خود را ارتقا دهند ــ چه در دانشگاه، چه در بیرون از دانشگاه؛ زیرا در غیر این صورت، کاری بجز معماری باید انجام دهند (مگر کارفرما اساساً دوستدار کیفیت نباشد). بدیهی است که کار بازاری، معماری نبوده و چیزی جز ساختمانسازی نمیباشد. قطعاً، دیر یا زود با رد شدن از مراحل پُرنیاز و پرفشار کشور، این افراد از رده خارج میشوند.
7. کیفیت پایین تدریس، باعث شد مؤسسات کنکوری، مثل قارچ رشد کنند و با برگزاری کلاسهایی به افزایش سطح سواد معماران کمک نمایند. این مهم باعث شد برخی از این مؤسسات بیش از دانشگاهها درآمد کسب نمایند که البته در کیفیت مطالب آموزشی آنها نیز تردید وجود دارد.
8. این مؤسسات غالباً از لفظ کارگاه و سمینار و … برای دورهها و کلاسهای خود بهره میبرند، که ظاهراً کارشناسی نشدهاند.
9. مهمترین نکته در واقع همان انگیزههای فردی و تحصیلات انفرادی است.
نتیجه ی این اتفاقات، ایجاد «دو قطب کششی» بود: نخست، آموزشدهنده هایی که به هردلیل توان ارائهی کیفیت آموزشی مطلوب را نداشتند و دوم، آموزشگیرنده هایی که میخواستند در بالاترین سطح ممکن آموزش ببینند، حتی اگر پیش از آن در بازیهای مضحک کنکوری در ایران (شما بخوانید قلقهای تست زنی) شکست خورده بودند. آنان که به اسم کارگاه، سمینار و… کلاس تئوری و شوی پخش پاورپوینت به راه میاندازند، دغدغه ی آموزشی ندارند و متعاقباً پرکننده ی این خلأ نیستند، بلکه فرصتطلبهایی هستند که بازی با لغات را خوب میداند. کسانی که میخواهند یاد بگیرند، باید بدانند که در وادی فضای رقابتی کشور، ایشان باید نان تلاش و پشتکار خود را بخورند ــ نه تحصیلات و محل تحصیلاتشان را، زیرا این موارد هیچ کمکی به آنها نخواهد کرد. البته این اتفاقی است که توماس ال. فریدمن نیز در کتاب جهان مسطح است به آن اشاره نموده است؛ یعنی دورانی که ملیت، تحصیلات، رزومه و… هیچکدام از این کلیشههای دهان پُرکن به یاری شما برای پیشرفت نخواهد آمد و تنها استعداد و پشتکار شماست که شما را به جلو هل میدهد.
آموزش صحیح، آموزشی است که هم کارگاه داشته باشد و هم کلاس نظری. سیستم ایران در ظاهر همینگونه است، اما حقیقت این است که در کارگاه ها نیز فرایند به درستی طی نمیشود و برنامه های درسی تغییر خاصی نمیکنند. همچنان استاد بزرگ صاحب منصب آتلیه است و دانشجویان، فراگیران یک سویه؛ اما در این فضا، افرادی هستند که نام و نشان مشهوری ندارند، ولی خود به پیش میآیند، تجربه اندوزی میکنند و تجارب خود را به روشی درست در اختیار دیگران قرار میدهند. اگر این رویداد همراه با حل مسئله و خردجمعی باشد تا مشکلی نیز از مشکلات کشور حل شود، آنگاه میتوان نام «کارگاه» را بر آن نهاد. تعریفی که جهانی است، اما در ایران جا نیفتاده است. بههرحال، آینده ی آموزش معماری در ایران، در گرو برگزاری کارگاههای صحیح (بهلحاظ فرمت برگزاری)، پیشرو (بهلحاظ محتوای آموزشی) و توانمند (بهلحاظ تکنولوژی آموزشی) میباشد.