معمار سال 1396، زنان معمار منتقد، ساناز افتخارزاده و تمامی دیگر زنان معمار منتقدی که هنوز طلوع نکرده اند.
ساختمان علوم سی.اس.یو نورثریج اثر استودیو یزدانی

خود‌انتقادی غیر‌تخصصی: تأملی بر نمایشگاه ابژه 2

تحریریه‌ی هنر‌معماری

نمایش گروهی روشنایی ابژه 2 در تاریخ 17 الی 24 شهریور 1396 و در گالری شماره‌ی 1 فرهنگسرای نیاوران برگزار گردید. آثار، محصولاتی بودند که از دفاتر معماران، کارگاه‌های هنرمندان و دیگر طراحان مطرح ایرانی بیرون آمده بود. نمایشگاه‌گردانان این رویداد، الناز طهرانی و لورنزو پالمری بودند. ابژه 2 در امتداد ابژه 1 بود که به صندلی اختصاص یافته بود. در ابژه 2، موضوع LIGHT ON, LIGHT OFF به چالش گذاشته شده بود. در ابتدا نگاهی به بروشور نمایشگاه و بررسی دغدغه‌ها و اهداف ابژه 2 از منظر برنامه‌ریز اصلی آن، الناز طهرانی لازم می‌باشد: «ابژه فرصتی مهیا می‌کند تا افراد به کشف ارتباط بین فضا، اشیا و محیط نائل گردند و محفلی را برای بحث پیرامون موضوعات ارائه شده فراهم می‌آورد، این در حالی است که علاوه بر ارزش‌های زیبایی‌شناسانه، کارکرد اشیا، بحث و اشتراک نظرها و ایده‌ها در خصوص آن نیز حائز اهمیت است.» طهرانی در ادامه، جمله‌ای از لوکوربوزیه را بدون درج منبع نقل قول می‌کند: «تاریخ معماری، تاریخ کشمکش بشر برای بهره‌گیری از نور و روشنایی است (لوکوربوزیه)». او پس از این وقفه‌ی کوتاه به موضوع اصلی باز‌می‌گردد:
«نور ادراک بین شیء، فضا و ماده را شکل می‌دهد، با حواس انسانی ارتباطی متقابل برقرار می‌نماید، نور نیرویی شگرف و رمز‌آلود است که همواره زمینه‌ی حیرت فلاسفه و هنرمندان را رقم زده است. در آغاز مدرنیسم، نقش عمده‌ای در شکل گیری جنبش امپرسیونیست ایفا می‌نماید و همواره ذاتش نمایانگر نوعی حضور آمیخته از بی‌حضوری است. در دهه‌ی 1960 و 1970 ارتباط بین شیء هنری و فضا افزایش می‌یابد، نور در آثار دن فلاین نقشی مهم ایفا می‌کند، استفاده از نورهای مصنوعی فضای تاره را رقم می‌زند که در آن خطوط، رنگ‌ها و تابش روابط موجود در فضای معماری را بازتعریف می‌نماید. شیوه‌ی ادراک حسی انسان ارتباط مستقیمی با خصوصیات نوری آن فضا دارد. تجربه‌های انسانی از زندگی، همگی نشأت گرفته از نوریست که به محیط زندگی هویت می‌بخشد.»
در ادامه طهرانی پاراگرافی نُه خطی می‌نویسد که متشکل از سه جمله‌ی بلند است. متنی که غلط‌های املایی و قابل درک بودن آن، خود، بحثی جداگانه می‌طلبد. محتوایات داخل کروشه اضافه شده توسط نگارنده‌ی این سطور است:
«معماری به عنوان هنری برای خلق فضایی جدید مستثنی از این امر نبوده [است.] به گونه‌ای که نور [علامتِ] فضا[ی] معماری، [هم]شیء و هم ناظر را در‌ بر‌می‌گیرد و سبب تجربه‌ای جدید از فضایی آشنا می‌گردد. نور و متریال به گونه‌ای جداناشدنی به یکدیگر وابسته‌اند و زمینه را برای درک متقابل هر‌یک فراهم می‌آورند[.] در این میان دیزاین [؟] شاید یکی از راه‌های ارتباط میان این دو را فراهم می‌آورد. در الگوهای معاصر آنچه به یک محصول ارزشی خاص و مضائف [مضاعف؟] می‌بخشد توجه به فرهنگ‌های محلی در ساختارهای جهانی است که شکلی از بازخوانی خورده [خرده؟] فرهنگ‌ها را به دنبال دارد.»
پاراگراف آخر این متن که ظاهراً باید آن را مانیفست نمایشگاه ابژه 2 دانست نیز به این شرح است: «هدف ابژه معرفی محصولات برخاسته از فرهنگ‌های بومی در بازارهای جهانی است و در این میان مس متریالی است که همواره در ادوار گوناگون به شیوه‌هایی متفاوت به کار گرفته شده و تاریخ گذشته‌ی ایران را به عصر جدید متصل می‌نماید. مس قابلیت انتقال پیام‌های پیچیده را داراست و انعطاف‌پذیری این ماده به هنرمندان اجازه داده است تا با بهره‌گیری از پتانسیل‌های آن، آثاری شگرف را پدید آورند. هدف ابژه ساخت اشیای کاربردی و هنری از مس است که جدا از تولید نور و ساختاری جذاب، فضا را نیز تحت تأثیر قرار دهد.»
آیا هر ایده‌ای را باید عملیاتی کنیم؟
بعید می‌دانم کسی از ایران امروز، در اهمیت و ضرورت برگزاری رویدادهایی از این دست تردید داشته باشد. شاید هم آن نیم‌بیت مشهور دستاویز ورود ما به هر مسئله‌ای شده باشد که می‌گوید «به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل»؛ آری! حقیقتاً همین‌طور هم است. لیکن نباید رفتن ما باعث عقبگرد گردد. رفتن ما در ایران امروز که بسیاری به باطل نشسته‌اند بسیار ارزشمند است، اما هر امری ملزوماتی دارد که باید از ابتدا آن را حل کنیم. اگر این تدبیر را از پیش در ذهن نیندیشیم، ممکن است حرکت ما اساساً به ضرر حرفه منجر گردد. خصوصاً در ایران که تاریخ معاصر در حوزه‌ی هنر و معماری، تاریخی درخشان بوده است و احتمالاً خیلی از ایده‌های ما، چهل سال پیش چندین مرتبه اجرا شده‌اند. اگر این دایره را از معماری (که دایره‌ی بسیار کوچکی است) به دایره‌ی فرهنگ گسترش دهیم، آن وقت شاید حتی خیلی از ایده‌ها در گذشته اجرا شده باشند که حتی امروز به ذهن ما نرسیده باشد. از سویی دیگر، امروز هر ایده‌ای در جهان، همزمان در ذهن چند نفر است. قطعاً تعدادی آن را عملیاتی می‌کنند. تعداد کمتری آن را به سرانجام می‌رسانند و تعداد انگشت شماری، ایده را به خوبی انجام می‌دهند و موجب خلق ایده‌های جدیدتر در ذهن دیگران می‌شوند. حال با این شاخص، ابژه در چه جایگاهی است؟ با ابژه جلو رفتیم یا به عقب برگشتیم؟ ایده‌ای را عملیاتی کردیم و موجب خلق ایده‌های جدیدتر شدیم یا باعث سوختن طیفی از ایده‌ها شدیم؟
ضعف اطلاع‌رسانی: نطفه‌ی شکست‌ در نیل به اهداف
بروشور نمایشگاه ابژه 2 ناقص است. بسیاری از آثاری که در نمایشگاه بود، در این بروشور نمایش داده نشده‌اند. چرا؟ اطلاع‌رسانی این رویداد نیز محدود بود به پست‌های شبکه‌های مجازی. متاسفانه پس از انتخابات ریاست جمهوری 1396 خیلی‌ها دچار این معضل شده‌اند. کسی متوجه آن نیست که انتخابات اخیر غیر‌اخلاقی‌ترین انتخابات ایران بود و تقریباً تمام کاندیداهای محترم به جای توضیح برنامه‌های خود، به تکذیب اخبار کذب منتشر شده و البته عکس‌العمل‌های متقابل پرداختند. در فضای واقعی نمی‌شود اینگونه تاخت؛ فضای مجازی است که محفل خوبی برای تخریب و فریب افکار عمومی فراهم می‌کند و همین بود و هست که خیلی ها ترجیح می دهند در آنجا فعالیت کنند. ابژه چرا در اطلاع رسانی محدود به آن فضا بود؟ با تأکید بر این نکته که می دانیم نشریاتی به زودی به این برنامه خواهند پرداخت؛ اما اینها برای پس از رویداد است. منظور ما قبل از برگزاری و بخش اطلاع رسانی برگزاری است. در آمریکا هم تیم ترامپ با نشر اخبار دروغ، مردم را فریب داد و وقتی مردم این موضوع را فهمیدند که دیگر خیلی دیر شده بود. خیلی از آنها با شنیدن آن اخبار دچار نفرت شده بودند و خیلی دیر فهمیدند که اساساً دروغ و شایعه‌سازی ها برای تخریب رقبا بودند. ما از جامعه‌ی رسانه‌زده و سیاست‌زده‌ی معاصر توقع نداریم این موضوع را بفهمند، اما از تیمی علمی‌ـ‌فرهنگی که بر رویدادی به قولی ملی کار می‌کنند، این حداقل سواد رسانه‌ای را توقع داریم که در فضای مجازی پناه نگیرند! البته احتمالاً دست برگزارکنندگان به لحاظ مالی بسته بوده است، اما ما بعید می‌دانیم اگر دری با مطالبات درست زده می‌شد، یک «نه!» بزرگ تحویل داده می‌شد. شاید هم برگزاری رویدادی در تابستان که دانشگاه‌ها خالی است، موضوع چاپ پوستر و نشر در دانشگاه‌ها و پوشش حرفه‌ای اخبارِ رویداد را لغو کرده است. خوب، تبریک ــ این عذر بدتر از گناه است! متأسفانه پشتیبانی خبری بعدی این رویداد هم تا زمان نگارش این مطلب آنگونه که باید باشد، نبود. همین عامل باعث می‌شود که ابژه از آن هدف عالی خود، یعنی ایجاد تحرک در جامعه از طریق اقدام عملی فاصله بگیرد. این وضع باعث می‌شود ابژه به محفلی خودمانی تشبیه شود که مثل خیلی از دیگر وجوه زندگی خصوصی ما، ناگهان برای شو‌آف در اینستاگرام عمومی شده است! ــ ما فرقی بین اینها نمی‌بینیم. البته می‌دانیم که این روزها برخی برای اثر‌گذاری بر جامعه به روشی عجیب و کاملاً ایرانی روی آورده‌اند و آن گردآوری حداکثری کسانی است که چه مثبت و چه منفی سر‌و‌صدای زیادی در فضای مجازی دارند. مثل نشست‌هایی که 10 سخنران دارند با زمان سخنرانی هر‌کدام 5 دقیقه! واقعاً خروجی چه خواهد بود؟ مهم‌تر از آن، اثر‌گذاری آن چه خواهد شد؟ اینجا هم به نظر می‌رسد ضمن احترام زیادی که برای بسیاری از افراد حاضر در رویداد داریم، هر کسی که سر‌و‌صدایی داشته ــ نه اندیشه‌ و استعدادی ــ وارد شده است. دقت کنید که مشکل ما در اینجا افراد نیستند. افراد مهم نیستند، بلکه فرایندی است که به غلط رایج شده است. فرایند ستاره‌بازی! فرایند جذب و پیشنهاد همکاری از طریق دایرکت اینستاگرام، غافل از اینکه اساساً طیفی از هنرمندان از لاک خود بیرون نمی‌آیند و ما اگر در نمایشگاه خود اینها را راضی به نمایش اندیشه‌شان کنیم بسیار موفق بوده‌ایم. اینها اساساً شبکه‌های مجازی را قبول ندارند و کیوریتوری هنرمند و ارزشمند است که اولاً اینها را شناسایی کند، قانع کند و به نمایشگاه بیاورد و ثانیاً به جامعه معرفی‌شان کند. کیوریتوری فقط ساختن صفحه‌ی اینستاگرام و پست گذاشتن نیست؛ راضی کردن گالری و تهیه‌ی بودجه نیست؛ کیوریتوری، اول از همه مطالعه‌ی فضا و گزینش هنرمندان حاضر در رویداد است. این افراد صرفاً سن بالا هم نیستند. ممکن است خیلی هم جوان باشند. باید تحقیق کرد، سمج شد، پرس‌و‌جو نمود، قدم به قدم رفت و رفت تا به یک نفر برسیم. تازه در این مرحله نباید با قطعیت به مطالعات اکتفا نمود و باید خودمان ببینیم آیا فرد مورد نظر حقیقتاً آنچه که می‌نمایند، هست؟ آیا اساساً این فرد و اندیشه های امروز او با موضوع نمایشگاه ما در تطابق است؟
نداشتن بودجه: کانون انحراف
ریشه‌ی وضعیت مذکور را می‌توان در عوامل متفاوتی جست که قطعاً یکی از آنها را باید عدم درک درست وظایف و رسالت‌های نهادهای مختلف از یکدیگر و داشتن توقعات بیجا دانست. واقعیت این است که در پشت پرده‌ی این نمایشگاه، رفتارهای غیر‌حرفه‌ای چنان نهادینه شده بود که حتی لیست هنرمندان نیز مورد انتقاد برخی قرار گرفت. انتقادی که قطعاً بجا بود. در اینکه برگزار‌کننده مختار است تا هر کسی را که صلاح می‌داند وارد برنامه کند تردید نداریم، اما وقتی انتخاب‌ها ضعیف می‌شوند، اثر‌گذاری کاهش می‌یابد. بگذارید ریشه‌ای‌تر بررسی کنیم: هر برنامه‌ای جدا از ایده‌ی اولیه و دانش کافی که باید داشته باشد، باید به یک سؤال پاسخ دهد. آیا ما برای رویداد خود بودجه‌ی کافی داریم؟ یا باید آن را از طریق حامیان حل کنیم؟ اینکه ما چه کسانی را باید بیاوریم با اینکه چه کسانی را می‌توانیم بیاوریم، خیلی فرق می‌کند. اینکه کسی خودش می‌آید، زیرا همه جا و در هر عرصه‌ای دوست دارد حاضر باشد، تا کسی که ما او را به عنوان یک استعداد ناشناخته می‌آوریم در نمایشگاه نیز تفاوت زیادی دارد. اینکه ما از رسانه‌ها توقع حمایت رسانه‌ای داریم یا چیز دیگر، مثلاً جذب اسپانسر هم مهم است. به نظر می‌رسد ابژه 2 در ابتدا، جدا از آثار و … باید این موضوع را حل کند. نداشتن بودجه و سرمایه‌ی کافی باعث می‌شود رویداد ما به محفلی دانشجویی و غیر حرفه ای تنزل یابد. کسانی در آن وارد می‌شوند که اول از همه قبول می‌کنند از این رویداد نفع مالی نبرند که هیچ، از جیب هم خرج کنند! شریان حیاتی یک رویدادی از این دست، افراد حاضر در آن است، اما به این ترتیب توقع دارید چه کسی در رویداد ما حاضر شود؟ مشخصاً در ابژه 2 استعدادی کشف نخواهد شد. طیف هنرمندان نیز نشان می‌دهد که برگزار‌کننده هر کسی را که توانسته وارد برنامه کند، آورده است. اگر غیر این بوده است باید به مهارت‌های زیادی در بین برگزار‌کنندگان تردید کنیم و اگر همین است باید ابژه را در همین ابتدا دچار سوءتفاهم بزرگی دانست ــ سوءتفاهمی که در آن هنرمند نه به دلیل استعدادش، بلکه برای ارزان بودنش حاضر به حضور می‌گردد. از همین زاویه، مطمئناً در ابژه 3 افراد بیشتری حاضر خواهند شد. زیرا این شو‌آف است و معماران ما (خصوصاً نسل نو) می‌دانند که برندینگ و فیس برندینگ و تبلیغات و سلبریتی شدن چقدر برای کار گرفتن مهم است. به‌هر‌حال جماعتی که مهندسین مشاور ندارند و از طریق دفاتر خصوصی امرار معاش می‌کنند باید مشاوران بازاریابی و تبلیغات و … نیز داشته باشند و در این راه هم هزینه کنند. بنابراین قطعاً ابژه 3 پر‌نفرتر خواهد بود، اما در وزن خروجی رویداد تردید داریم.
غیر‌تخصص‌گرایی در عصر تخصص‌گرایی
پیش از انقلاب اسلامی، معماران و هنرمندان ایرانی که در واقع محصول دانشکده‌ی هنرهای زیبا بودند، توانسته بودند همگام با همکاران خارج از کشور خود تجارب مشترکی را ارائه دهند. برخی از معماران حتی فراتر رفته و به هنرهای زیبا نزدیک‌تر از معماری شدند. پس از انقلاب اسلامی با بروز مسائل مختلف اقتصادی و سیاسی، این رویه فراموش شد. دو نمایشگاه ابژه در این وادی بسیار ارزشمند هستند ــ خصوصاً که بنیان ابژه را معماران گذاشتند، زیرا هنرمندان از این دست برنامه‌ها به وفور دارند: از دوسالانه‌ی بین‌المللی و ملی تا نمایشگاه‌های فردی در گالری‌های خصوصی. ابژه می‌کوشد بین معماران و هنرمندان بستر مشترکی ایجاد کند و این محترم است. این مهم به همکاری‌های جدی‌تر در آینده منجر خواهد شد، لیکن نباید فراموش کرد قرار نیست هیچ یک از هنرها جای دیگری را بگیرد. اگر فکر کنیم روزی می‌توانیم جای دیگری را بگیریم سخت در اشتباه هستیم. برای هنر سطح پایین، اساساً نگرانی‌ای وجود ندارد که حتی پرده‌فروش یا جوشکار هم می‌تواند جای معمار یا مجسمه‌ساز را بگیرد، اما در مورد هنر ناب، این اتفاق هرگز نخواهد افتاد. خصوصاً اینکه بخواهیم جریان‌سازی و ایجاد تحرک نماییم. احساسی که ما از بازخورد‌های پس از رویداد داشتیم این بود که برخی دچار سوءتفاهم شده‌اند که می‌توانند و باید به دیگر حوزه‌ها ورود کنند. قضیه‌ی همان اقیانوس دانش و تجربه به عمق سه سانتی‌متر شده است. این نیز یکی از تاوان‌های عدم دعوت از نخبگان، هنرمندان … و همچنین کار خبری و اطلاع‌رسانی شفاف از یک رویداد است. تازه ما در پایتخت و بیخ گوش گالری فرهنگسرای نیاوران نشسته‌ایم که محل برگزاری رویداد بود و از مراجعه‌کنندگان سؤال نمودیم … خدا داند از 1500 کیلومتری تهران، دانشجوی معماری، دچار چه توهمی شده است!
از سویی دیگر، در ابژه 2 فاصله‌ی این تخصص‌گرایی کاملاً مشهود است. به طور خلاصه، به نظر رسید در این نمایشگاه معماران کوشیده بودند برنامه‌ها و تاکتیک‌هایی که در معماری به کار می‌برند را در اینجا نیز به کار برند. به عنوان مثال، پوسته‌ای جلوی یک منبع نوری قرار گرفته و متحرک است. پیش‌تر هم گفتیم اگر یکی از ارزش‌های ایده در حل مسئله‌ی آن به ساده‌ترین شکل ممکن است، یکی دیگر از ارزش‌ها ناب بودن آن می‌باشد. بررسی متحرک بودن در معماری و مقیاس کارهای اجرا شده در سطح جهان را به شما خواننده‌ی گرامی وامی‌گذاریم. اما تأکید بر یک پرسش را مغتنم می‌دانیم: آیا ایده‌ی مذکور برای کاری نمایشگاهی که اساساً مفهوم‌محور است و نه مسئله‌محور، مناسب است؟
از طرفی بحث مس به عنوان یک مدیوم در این نمایشگاه مورد تأکید بوده است. ظاهراً تغییر فرم مس و خلق تجربه‌ی کار با مس برای معماران و هنرمندان این نمایشگاه خیلی مهم بوده است، اما باز هم این خطایی بیش نیست. ما نمایشگاه نمی‌گذاریم که قدرت تغییر در مصالح خود را به رخ بکشیم. حتی اگر این باب باشد، از نظر ما بسیار غیر حرفه  ایست. نگاهی کوتاه به صنایع در ایران و جهان، کوشش‌های مهندسین صنایع، مکانیک‌ها، طراحان صنعتی، الکترونیک و هواپیماهایی که ساخته‌اند، حتی همین گوشی‌های موبایلی که همگی در دست داریم نشان می‌دهد که امروز مصالح، تنوع آنها و ساختن و بکارگیری‌شان توسط بشر امروزی موضوعی حل شده است. بشر امروزی مشکل ساخت ندارد، مشکل ایده دارد؛ مشکل مفهوم دارد. بشر امروز دچار بحران اندیشه است، نه تولید دستی. برای همین، حداقل توقع از یک نمایشگاه این است که بیاید و ایده‌ها و مفاهیمی را که حول یک موضوع تبیین نموده و از هنرمندان و اهل نظر، مطالبه کرده نمایش دهد ــ نه اینکه قدرت خم، تا کردن، برش زدن و فولد کردن لایه‌های ورق مس را به رخ بکشد!
چند اثر با تک نگاه خاص
تفاوت کیفیت کارها در بازدید مشخص بود؛ هنگامی که همین بروشور ناقص را ورق می‌زنیم و مبانی نظری پشت سر کارها را می‌خوانیم، بیشتر به شکاف موجود پی می‌بریم. از تشریح کارهای تکراری، ضعیف، کپی و بعضاً خنده‌دار نمایشگاه می‌گذریم؛ از آثاری که ظاهراً خالقش به عنوان معمار، چیزی جز آنچه که در نرم‌افزارهای معماری به او اعطا شده، در توان ندارد هم در معماری، هم در نقاشی و هم در ابژه آنها را به کار می‌گیرد، از آثاری که در خم پنهان کردن سیم برق مانده بودند، از آثاری که طراحشان فکر کرده بود در حال نورپردازی نما است و یک نورافکن جلوی کار گذاشته بود، می‌گذریم و می‌کوشیم و به چند اثری که به نظرمان تلاش کرده بودند به نمایشگاه و موضوع آن با نگاه متفاوتی بنگرند و اعتباری خلق کنند بپردازیم: قطعاً یکی از آثار شاخص ابژه 2، حجله اثر صادق تیرافکن بود. با اینکه محصول 14 سال پیش است، همچنان نوآورانه می‌باشد. گرته‌برداری تیرافکن از تاریخ و فرهنگ معاصر ما و استفاده از آن در اثری امروزی می‌تواند برای ما آموزنده باشد. حجله، حتی بدون خوانش بروشور و نام آن نیز دلنشین است و برای بشر امروزی آرامش دهنده است. شاید به همین دلیل است که در بروشور نیز برای این اثر متنی نوشته نشده است. بهمن چگنی نیز با آناهیتا یکی از دیگر آثار اثر‌گذار نمایشگاه را خلق کرده بود. اینکه او چقدر با زیرکی به الهه‌ آناهیتا رجوع کرده بود و نیمرخ پایینی صورت او را دستاویز طراحی کرده بود بسیار شگفت‌آور است. چگنی تمام حس زنانگی، آرامش و تقدیس یک الهه را در این اثر گنجانده است و چقدر عالی که آناهیتا، الهه‌ی نگهبان آب را برگزیده بود. کار شروین حسینی (معمار) نیز با عنایت به تلاش او برای توجه به خود نور و نه فرمی که نور در آن محبوس یا منتشر می‌شود، جذاب بود. طریق برق‌رسانی و تولید نور در این اثر، یکی از افتخارات ما معماران در برابر دیگر هنرمندان باید باشد، هرچند آن طرف میز نیز ما بهروز دارش و یادمان میدان حضرت ولی عصر(عج) را با تمام پیچیدگی‌های هنری و اجرایی‌اش داریم.
آناهیتا رضااللّه تنها معماری بود که از مرز معماری و مجسمه گذشته بود و به اینستالیشن نزدیک شده بود. نحوه‌ی پاشش نور بر روی اثر و پرسشی که او در ذهن مخاطب ایجاد می‌کند، بسیار متبحرانه است. اثر تابلوی نقاشی فرشید شیوا با نام بوطیقا در سیاه نیز تنها اثر نقاشی رویداد بود که شاید بهتر از همه‌ی هنرمندان دیگر و آثار آنها، به تاریکی مطلق برای خلق و درک ارزش نور و تشر به مخاطب دست یافته بود. اثر امین صادقی نیز تنها اثری بود که نور را در لامپ و اِل‌ای‌دی ندیده بود. او از شمع برای اثر خود بهره برده بود. همین کیفیتِ زنده بودن شمع باعث شده بود که کار او زنده‌تر از دیگر آثار باشد. امین صدرایی طباطبایی نیز به دلیل توجه همزمان به LIGHT ON و LIGHT OFF قابل تحسین است. او اثری دارای دو هویت خلق کرده بود و چه با نور، و چه بی نور، کار او حرف داشت. این اثر از ممتازترین آثار نمایشگاه بود. از معدود آثاری که پس از این اثر دارای هویتی چنین ممتاز بوده و می‌توان به آن اشاره کرد، کار مریم غلامی است. اثر او قویاً مفهوم فضای میانی را که یکی از کلیدی‌ترین مفاهیم اصیل معماری ایران و جهان است، دوباره در ذهن متبادر می‌کند. همین ایده را نیز علی ذوالفقاری در سما تا حدودی به کار بسته بود، ولی ظرافت کار غلامی را نداشت. کار نهنگ، اثری بود که نه به منبع نوری، به فرم، به مسائل تکنیکی ساده و نه حتی به نور، که به انعکاس نور در کمال سادگی و وقار و متانتی که از نور داریم فکر کرده بود. شاید برادر این اثر در نمایشگاه ابژه 2 کار سهیل قندیلی باشد ــ البته تبدیل نور به شعله در کار قندیلی در زمانه‌ای که از در و دیوار شهر بتن خشن می‌بارد، به نظر ما برای انسان معاصر، هدیه‌ی مناسبی از جانب یک هنرمند و آرامش‌بخش نیست.

بهمن چگنی، آناهیتا، ورق آکرلیک شفاف، ورق مولتی استایل مس

بهروز دارش، یادمان برای میدان ولیعصر، آهن، شیشه و نور

فرشید شیوا، بوطیقا در سیاه

امین صادقی، شمعدان هشتی، مس

شروین حسینی، معمار

امین صدرایی طباطبایی، مجسمه ساز

مریم غلامی، مجسمه ساز و معمار

علی ذوالفقاری، سما (دستیار طراحی: پگاه حیدری و دستیار ساخت: مجید کاظم پور)

آناهیتا رضااللّه، مس

منتشر شده در : جمعه, 10 آگوست, 2018دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: