بازخوانی کانتکس ایرانی در «معماری روزمره» امتداد اندیشه‌ی سنت در مدرنیته‌ی شهر اصفهان سهند منشی
«مسئله‌ی جدا افتادگی و چگونگی پیوند زیستی بافت مسکونی و حاشیه‌ی سبز رودخانه‌ی زاینده‌رود»

«امتداد اندیشه‌ی ایرانی در معماری معاصر اصفهان»*
اشکان قانعی

هنگامی که با عینک معماری زمینه‌گرا به مطالعه‌ی میدانی آثار معماری اصفهان از اواخر دهه‌ی چهل شمسی به این سو نگاهی می‌‌اندازیم؛ در می‌یابیم در این میان معمارانی در تلاش بوده‌اند در آثارشان زمینه‌ی شکل‌گیری اثر و فهمی که از امتداد تاریخ معماری ایران داشتند را در کاربری‌های مختلف بیازمایند. این بناها جدا از مقیاس و اندازه‌ی خود، هرکدام تأثیراتی بر این شهر گذاشته‌اند. چرا که قابلیت تک‌تک آن‌ها این است که در نوع خود بیانی نخستین را در دوران معاصر داشته‌اند. آن‌ها پیشنهادهایی نو برای کاربری‌هایی بوده‌اند که پیش از این سابقه نداشته و رایج نبوده است. کاربری‌هایی که یا دچار تکرار تجربیات قبل در حوزه‌ی طراحی معماری بودند و یا تجربه‌ی عملکردی را پیش از این نداشتند.
از میان آثار معماری معاصر اصفهان در دهه‌های اخیر «کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری»، «فرهنگسرای فرشچیان»، «مجتمع تجاری عباسی» و «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» را می‌توان از نخستین‌ بناهای زمینه‌گرا در نوع خود در شهر اصفهان دانست. برای اولین بار در این شهر به نام کتابخانه (به ‌عنوان عملکرد اصلی)، مجتمعی معماری شده‌ است که علاوه بر کارکرد نمادینی که در مجاورت یکی از شاخص‌ترین بناهای تاریخی (کوشک هشت‌بهشت) می‌یابد، دارای فضاهایی مرتبط با عملکرد فرهنگی نیز می‌باشد. فضاهایی از قبیل سالن اجتماعات و فضاهای خدماتی مرتبط که به صورتی متمرکز در این مجموعه تعبیه شده‌اند. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان که برای نخستین بار به هدف آموزش و پرورش اختصاصی کودکان و نوجوانان طراحی و ساخته شده، در نظر داشته تا نمونه‌ای برای پروژه‌های مشابه در آینده باشد. مجتمع تجاری عباسی (آمادگاه) در برنامه‌ی مدیریت شهری دهه‌ی 50، محلی جهت ارائه‌ی خدمات متمرکز به گردشگران در نظر گرفته شده‌ است، تا با فروش و عرضه‌ی صنایع‌دستی در مکانی هم‌پیوند با مهمانسرای عباسی توان خود را در رقابت با مجموعه‌ی تاریخی نقش جهان بیازماید. فرهنگسرای فرشچیان نیز به عنوان نخستین مجموعه‌ی فرهنگی در اصفهان که آگاهانه سبک پست‌مدرنیسم را بیانیه‌ی طراحی خود قرار داده در این بررسی اهمیت می‌یابد. «مجتمع مسکونی امین» و «نگین جلفا» مسیر دیگری را در روند معمول معماری مجتمع‌های مسکونی در پیش گرفته‌اند و تبدیل به پیشنهادی نوآورانه برای مجموعه‌های مشابه شده‌اند. در این دو بنا عنصر آب و هم‌پیوندیش با مسیر آن‌ها تأثیرات خود را در شکل‌گیری فرم بنا گذاشته ‌است. انحناهای موجود در پوسته‌ی این دو بنا تحت ‌تأثیر دو لبه‌ی متفاوت بوده که اولی تابعی از حاشیه‌ی رودخانه‌ی زاینده‌رود و دومی تابعی از محور مادی ‌است. پوسته و فرم شکل گرفته، محتوای هر دوی این بناها را با بافت و عناصر معماری هم‌جوار با آن‌ها پیوند می‌دهد و شاخص‌ترین عامل برای تحلیل در بستر شکل‌گیری آن‌ها می‌شود. نگرش معماران به نحوه‌ی سازمان‌دهی فضاهای داخلی نیز جالب ‌توجه است. در مجتمع امین، معماری فضاهای داخلی با توجه به فرم طولی دو بلوک شمالی و جنوبی کاملاً الگوی مدرنیسمی دارد ولی در نگین جلفا با توجه به ابعاد زمین و علی‌رغم چند طبقه بودن بنا، چیدمان واحدهای مسکونی بر اساس الگوی حیاط مرکزی سازمان‌دهی شده‌اند. این را می‌توان در دو اثر «خانه‌ی قانعی» و «خانه‌ی آبان» به ‌عنوان بنای مسکونی تک‌خانواری جست‌وجو کرد. دو پروژه‌ای که کارفرماها همان معماران بناها بوده‌اند و در پی آن بوده‌اند مسکن‌شان تبلور خواسته‌های شخصی و خاستگاه‌های فکری‌شان باشد. «مجتمع تجاری ماهور» هم از سنت مرسوم ساخت مجتمع‌های تجاری در اصفهان به سمت بیان جدیدی حرکت کرده که در آن اولویت را به پیوند با محیط و بستر خود و احترام به بناهای مجاور گذاشته ‌است.
این نوشتار بر آن است تا به این مسئله بپردازد که: «چگونه معماران ده بنای یاد شده تلاش کرده‌اند آثارشان را با بستر خود پیوند زنند؟». به نظر می‌رسد بخش مهمی از این چگونگی به دانش پیشینی آن‌ها، شرایط موجود در پروژه و نحوه‌ی درکشان از بستر مربوط است و می‌توان مانند نگاه هنرمندان تا حدودی این نحوه‌ی مواجهه را شخصی و منوط به تأویل مخاطبینشان دانست. اما به طور کلی معیارهایی در این نمونه از بناها تحت عنوان «معیارهای ملموس» و «غیر ملموس» قابل مشاهده و بررسی است که در توضیح دو دسته‌ی یاد شده، آن دسته از ویژگی‌های بنا که با حواس اصلی انسان نظیر دیدن و لامسه قابل ادراک است در زمره‌ی «معیارهای فیزیکی یا ملموس» و آن دسته که ادراک آن‌ها بواسطه‌ی دریافت‌های حسی نظیر دیدن امکان‌پذیر نباشد؛ در زمره‌ی «معیارهای غیرفیزیکی و ناملموس» قرار می‌گیرد.
شاخصه‌ی‌ معیارهای فیزیکی (ملموس) به شرح زیر می‌باشد: 1) هماهنگی بنا با محیط‌زیست که شامل هماهنگی با توپوگرافی، اقلیم و ارتباط با عناصر طبیعی محیط است. 2) هماهنگی منظر بنا که شامل هماهنگی مصالح بنا و هماهنگی در ترکیب‌بندی، تناسبات و فرم می‌شود. 3) توجه به معماری به مثابه یک پیکر واحد. 4) نحوه‌ی اشغال زمین. 5) فرم سقف (لبه‌ی آسمان). 6) هماهنگی با الگوهای کالبدی بومی. 7) هماهنگی بنا با همسایگان (بناهای جدید و قدیم). 8) هماهنگی در خط آسمان 9) تناسبات در دانه‌بندی. همچنین شاخصه‌های معیارهای غیر‌فیزیکی (غیرملموس) به شرح زیر می‌باشد: 1) هماهنگی بنا با فرهنگ مردم. 2) هماهنگی بنا با شرایط اجتماعی. 3) هماهنگی بنا با مذهب و قومیت. 4) هماهنگی بنا با تاریخ و معماری بومی . 5) هماهنگی بنا با شرایط اقتصادی.
در بخش دوم از نوشتار حاضر ضمن در نظر داشتن «معیارهای ملموس و غیر ملموسِ» معماری زمینه‌گرا، به ارزشیابی هر چه کامل‌تر پنج اثر از آثار معرفی شده می‌پردازیم: «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان»، «مجتمع تجاری عباسی»، «خانه‌ی آبان»، «فرهنگسرای فرشچیان» و «مجتمع تجاری ماهور».

مجتمع تجاری عباسی، معمار: الیاس یاسی گبای، ساخت دهه‌ی 50 شمسی

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، معمار: مسعود جهان‌آرا- 1348
نوع کاربری: خدمات عمومی و فرهنگی
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان اصفهان بی‌شک میراثی از معماران نسل پیش برای معماری امروز ایران است؛ تا نشان دهد می‌توان در امتداد گذشته و برای امروز کار کرد. کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال 1348 ه.ش با عنوان کتابخانه‌ی کودک اصفهان ساخته شد. این ساختمان که در یک طبقه احداث شده‌ شامل فضاهایی همچون سالن‌های قرائت، نقاشی، سینما، اجتماعات و گالری نقاشی کودکان است. معماری آن با بهره‌گیری از فرم‌ها و الگوهای معماری ایرانی و عدم تقلید صرف از معماری بومی همچون بادگیر و طاق شکل گرفته است. ضمن اینکه طراح سعی نموده‌ تا با توجه به عملکرد مورد انتظار، دست به طراحی بزند و مجموعه‌ای را خلق نماید که برای مخاطب (کودک و نوجوان) جذاب و گیرا باشد. موقعیت قرارگیری بنا در کنار رودخانه‌ی زاینده‌رود و در میان فضای سبز اطراف رودخانه، کاملا توسط طراح مورد توجه قرار گرفته و احترام به طبیعت اطراف ساختمان هم در فرم کلی بنا و هم در ارتفاع آن مشهود است. تطابق با اقلیم و توجه به نقش اجتماعی و فرهنگی که مجموعه عهده‌دار آن است و هماهنگی با فرهنگ جامعه از جمله معیارهای این ساختمان است.
در نگاه اول عناصر فرمیک به‌کاررفته در نما یادآور بادگیرهای معماری کویری ایران است که جنبه‌ی وارداتی به منطقه‌ی شهری اصفهان دارد اما به خوبی با طاق قوس‌ها هماهنگ شده و با بستر طرح تطابق پیدا کرده‌ است. این بنا در پارک حاشیه‌ی زاینده‌رود و در هم‌پیوندی با فضای سبز آن بنا شده‌ است و می‌توان آن را همانند «کوشک ایرانی» در یک باغ وسیع دانست. باغ ایرانی، هندسه و نظام خاص خود را دارد و از نظر مساحت به هر میزان که باشد محدود است و ساختمان کوشک در مرکز این نظام هندسی قرار می‌گیرد؛ اما در بنای کانون چنین نیست. کانون در پارکی بسیار بزرگ و بدون محدودیت هندسی بنا شده و مرکزیتی هم در این محدوده برای خود قائل نیست.
معمار از همان ابتدا محتوای آموزشی و فرهنگی را در کالبد و فضای اثر درونی می‌کند. یک کاربری مدرن که هم‌پیوند با سیستم آموزشی نوین در ایران است، منتها می‌تواند از نظر فرمی و کالبدی اشاره به مدارس سنتی ایران داشته باشد؛ مانند مدرسه‌ی چهارباغ (خیابان چهارباغ عباسی) فرم بیرونی بنا که به شدت فرم داخلی بدنه‌ها را تحت‌تاثیر قرار می‌دهد، تداعی‌کننده‌ی حجره‌های مدارس قدیمی است. استفاده از فرم‌های منحنی و گنبدی شکل در حجم بیرونی که فضاهای داخل نیز به تبعیت از این فرم تعریف می‌شوند‌، خط آسمان این بنا را شکل می‌دهد. خط آسمان الهام گرفته شده از فرم‌های قوسی پوشش‌های سقفی در معماری ایران است که به صورت نمایان در داخل بنا امتداد یافته ‌است. ایجاد ریتم در نمای بیرونی از اهمیت بالایی برخوردار است و با استفاده از منحنی و نیم گنبد و فرم‌های شبیه به قاب قوسین در معماری ایرانی بوجود می‌آید. ایجاد ریتمی که تاثیر آن را می‌توان از پل‌های تاریخی اصفهان دید.
آجر به‌عنوان مصالح ایرانی در پوسته‌ی بیرونی و درونی بنا خودنمایی می‌کند و گره‌چینی‌های بکاررفته در آن یادآور گره‌چینی‌ها در معماری ایرانی است. ایجاد بازشوها (برای عبور نور) به صورت کنترل شده و در امتداد شکل‌گیری حجم بیرونی بنا، توجه به نور کنترل شده را در معماری ایرانی نشان می‌دهد.
بنای کانون نمونه‌ای عملی از تحولات اندیشه در حوزه‌ی معماری و هنر در نیمه‌ی دوم دهه‌ی چهل شمسی بوده‌ است. این بنا بیش از آنکه خوداندیشی مستقل در جهت اتصال به گذشته‌ی تاریخی ایران باشد؛ نمادی از دورانی است که احکام خاصی را برای اتصال به گذشته‌ی تاریخی ایران به معماران و هنرمندان دیکته می‌کرد. این احکام از یک طرف پیرو جریان پست‌مدرنیسم جهانی بود که زمینه‌گرایی را در مقابل مدرنیسم حاکم بر جریان معماری و شهرسازی ترویج می‌کرد و از جانب دیگر هویت‌سازی تازه حاکمیت برای اعتباربخشی به سیاست‌های فرهنگی خود بود. بر این اساس هم جریانات جهانی و هم سیاست‌های فرهنگی نیاز به مبانی داشت و تولید آن برای چشم‌اندازسازی ایران نوینی که ریشه در گذشته‌ی خود دارد، لازم و ضروری می‌آمد. این وظیفه در آن دوره بر عهده‌ی مراکز آکادمیک و دانشکده‌های معماری بود که کماکان وام‌دار همان نگاه اورینتالیستی (شرق‌انگارانه) از نظر محتوایی و فرمالیستی در ظاهر بناها بودند. چشم‌اندازی که نیازمند ساخت محتوای منطبق با خواسته‌های جریان هویت‌ساز حاکم بود و علی‌رغم دستاوردهای مطالعات معماری آن دوره، کماکان به جای توجه به جوهره‌ی معماری ایرانی، صرفاً جنبه‌های فرمال را راه رسیدن به معماری ایرانی می‌دانست. در واقع عملکرد و کارکرد بنا کاملا وارداتی بود و تنها فرم‌ها در بدنه و فرم بیرونی تلاش داشتند آن را به گذشته متصل کنند.
از این نظر کانون این شانس را داشته است که در هم‌جواری بنای تاریخی یا درون بافت ارزشمندی نباشد و به این خاطر توانست دست ‌و دلبازانه در فرم‌پردازی عمل نماید. این رویکرد برخلاف مجموعه‌ای همچون مجتمع تجاری عباسی (آمادگاه) بوده ‌است. مجتمع تجاری عباسی که در حدود یک دهه بعد از کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ساخته شده‌ ناگزیر بوده تا ارزش خود را در بافت و در ترکیب با بناهای تاریخی ارزشمند همجوارش بیازماید.

کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، تصاویر سال 1448 – معمار: مسعود جهان آرا

مجتمع تجاری عباسی (آمادگاه):
نوع کاربری: تجاری؛ معمار: الیاس یاسی گبای
نشانی: خیابان آمادگاه، رو به‌ روی مهمان‌سرای عباسی
سال ساخت: دهه‌ی 1350
این مجتمع در اوایل دهه‌ی 50 به دنبال یک مسابقه‌ی طراحی ساخته شده‌. مهندس الیاس یاسی گبای برنده‌ی این مسابقه می‌شود و بنا با مساحت 7750 مترمربع احداث می‌شود. مشخصه‌ی اصلی طرح گبای، هم‌خوانی با نمای مهمان‌پذیر(هتل) عباسی است؛ به گونه‌ای که به نظر می‌رسد این مجتمع جزئی از هتل است. تکمیل این فضا که شامل کاربری‌های تجاری، اداری و فرهنگی بوده، تا دهه‌ی 60 به طول می‌انجامد. هدف از ساخت این مجموعه ایجاد هویت فضایی و کالبدی شاخص (میدان شهری) برای شهر اصفهان بوده ‌است.
این بنا در دو طبقه و یک زیرزمین به صورت U شکل روبه‌روی هتل عباسی شکل گرفته و عرصه‌ی کالبدی با رواقی، از فضای باز مجموعه جدا شده ‌است. به موجب این امر، فضایی چند سطحی با کیفیات بصری متفاوت با آسایش اقلیمی متناسب ایجاد شده‌ است. ارتفاع مجموعه در همه‌ی بخش‌ها یکسان است و نورگیری‌های مثلث‌شکل، ساختمان را از آسمان جدا می‌کند و این امر به تفاوت هویت این فضا با فضاهای شهری دیگر کمک شایانی نموده ‌است.
این بنا در هم‌جواری دو بنای مهم تاریخی دوران صفوی، یعنی مهمانسرای عباسی و مدرسه‌ی چهارباغ قرار گرفته ‌است و از هر دو تاثیر می‌گیرد. نمای بیرونی این بنا و به خصوص نوع آجرچینی آن منبعث از نمای روبه‌روی آن یعنی ساختمان ضلع جنوبی مهمان‌پذیر عباسی است که در دهه‌ی 40 به کاروانسرای مادرشاه الحاق شده ‌است.
در حال حاضر این بنا با فرمی و گشایشی که رو به خیابان آمادگاه ایجاد می‌کند به فضای باز مهمی در شهر تبدیل شده است. هدف از استقرار آن ایجاد یک فضای شهری و هم‌خوان با عملکرد مهمان‌پذیر و فضایی برای عرضه‌ی صنایع‌دستی است. ایجاد بازار صنایع‌دستی و محصولات فرهنگی با حضور اجزای مکملی همچون سالن آمفی‌تئاتر، مجموعه‌ی آموزشی و گالری هنرهای تجسمی در جوار اصلی‌ترین محور فرهنگی گردشگری شهر، یعنی چهارباغ عباسی از جمله مولفه‌های برجسته این مجموعه است. این مجتمع با داشتن عرصه‌ی‌ آزاد قابل ملاحظه‌‌ای در کنار خیابان آمادگاه، یک فضای باز مهم شهری در محدوده‌ی چهارباغ اصفهان محسوب می‌شود که از کارکردهای اصلی این فضاها بهره‌مند است.
ارتباطات انسانی در این فضا قابل توجه و حائز اهمیت است. عرصه‌ی باز وسیع این مجتمع، ضمن تامین نور عناصر پیرامونی، با کارکردهایی همچون محیط قدم زدن در رواق‌ها، حیاط و گودال‌باغچه و مشاهده‌ی بناهای تاریخی، نقش تفرجی داشته و ترکیب پر و خالی‌های آن، شکل‌دهی مناسبی برای خیابان و محدوده‌ی اطراف ایجاد کرده‌ است. طبقه‌ی همکف و فوقانی مجموعه، چشم‌انداز مناسبی به مهمانسرای عباسی و مدرسه‌ی چهارباغ دارد. از سویی فضای حیاط این مجتمع، حیاط گسترده‌ای به حساب می‌آید که پیوندی منطقی میان مهمانسرا و مجموعه بوجود آورده ‌است؛ به گونه‌ای که شهروندان به هنگام گذر از خیابان چنین احساس می‌کنند که فروشگاه‌های مجتمع در اصل فروشگاه‌های پیوسته هتل هستند.

مجتمع تجاری عباسی (آمادگاه)

مسکونی تک خانواری آبان
معماران: محمد عرب و مینا معین الدینی

تناسبات به کار رفته شده در این بنا با تناسبات معماری محیط پیرامون خود هماهنگ است و در عین حال بیان مستقل خود را دارد. این معماری با بنای مقابل خود یعنی هتل عباسی آغاز می‌شود و با خرده عناصرش همچون گنبدهای هندسی با کاشی‌های رنگی، نمای آجرکاری و فضاسازی محیط ادامه پیدا می‌کند؛ به این صورت فضای مناسبی برای خلق تصاویر اقلیمی در این منطقه ایجاد می‌شود. مصالح به کار رفته در سه دسته‌ی اصلی، آجر، کاشی و سنگ است. آجرکاری گسترده در این مجموعه در کنار گنبدهای چندضلعی و هندسی‌اش، به گونه‌ای معرف عناصر تزئینات بناهای سنتی ایرانی است که با جنس و رنگ مدرسه چهارباغ به عنوان بنای ارزشمند پیرامونی مطابقت دارد. این فضای شهری در تلاش بوده تا با استفاده از فرم‌‌های معماری ایرانی و بهره‌گیری از مصالح هم‌خوان با پیرامون خود، بیشترین احترام را برای بناهای ارزشمند همجوار خود قائل شود. از این رو با رفتن در دل زمین، از ارتفاع بنا کاسته و با بهره‌گیری از ساختار گودال‌باغچه و شکل خاص خود، نوعی دعوت‌کنندگی را به فضاهای اطراف خود منتقل می‌کند.
این بنا به عنوان یک فضای جمعی با کاربری تجاری و فرهنگی، تبلور میل ایرانی به ساخت فضاهای جمعی است که می‌توان آن را در امتداد میدان نقش جهان یا میدان کهنه اصفهان تعریف کرد. همچنین از نظر عملکردی، این بنا تابعی از نیازهای مدرن شهر اصفهان بود و در دوره‌ای از معماری معاصر ساخته می‌شود که تب و تاب هویت‌سازی دم دستی از هنر و معماری ایران، کاهش یافته و فرصتی برای بازاندیشی در خصوص معماری معاصر ایران فراهم شده است.
خانه‌ی آبان
معماران: محمد عرب و مینا معین‌الدینی
مساحت:450 مترمربع، کاربری: مسکونی
سال اتمام پروژه: 1397
نشانی: جنوب مجموعــــه‌ی میدان نقش‌جهان و همجوار با بازار حسن‌آباد
خانه‌ی آبان در زمینه و بستری شکل گرفته که باید با حساسیت ویژه‌ای نسبت به آن گفتگو کرد. این حساسیت ناشی از تغییر و تحولاتی است که بافت مسکونی ارزشمند جنوب میدان نقش جهان طی چند دهه‌ی اخیر دچار آن شده‌ و هم‌سو با دیگر بافت‌ها و محلات تاریخی اصفهان در حال از دست دادن ارزش‌ها و ظرفیت خود است. خانه‌ی آبان در میان این سو مدیریت‌ها در حوزه‌ی مدیریت شهری تلاش داشته تا معاصرسازی را به جامعه‌ی معماری به عنوان مصداقی قابل قبول ارائه دهد. در حال حاضر و در دو دهه‌ی گذشته به علت موقعیت خاص این بافت و لایه‌های معنایی و عملکرد درونی آن که در پی قرن‌ها تکامل و تداوم، شکل گرفته ما با یک رویکرد مواجه می‌شویم؛ شکل‌گیری ویترینی که بافت و بناهای تاریخی برای برطرف کردن عطش مخاطبین خود ایجاد کرده‌اند. پدیده‌ای برای ارضاء حس نوستالژی‌زده‌ی نوظهور که در میان این مخاطبان شایع است. به این ترتیب این بناها تبدیل به عرصه‌ای برای کالایی‌سازی فضا و کالبد شده که در آن دیگر این فضا و کالبد به نفع ساکنین مصرف نشده، بلکه برای اهدافی خاص بازتولید می‌شود. جریان بوجود آمده به عمد بافت را از جنبه‌های معنایی و مفهومی خود خالی می‌کند و تلاش دارد صرفا با نگاهی کالبدی و فضایی، بافت را تبدیل به موزه‌ای برای نمایش کند. آنچه امروزه چه در مقیاس خرد و چه در مقیاس شهر در ابَر‌پروژه‌هایی همچون میدان عتیق، بدنه‌سازی چهارباغ و… بر سر شهر می‌آید، حاصل همین نگاه تک بعدی و سرمایه‌محور است. محله‌ی جنوب میدان نقش جهان با توجه به موقعیت و ویژگی‌های منحصر به فرد خود، بیشتر از سایر محلات مرکز تاریخی، دست‌خوش مداخله و تغییر شده‌است. با توجه به روند تحولات طی دو دهه‌ی اخیر که ساختار فضایی و کالبدی و حتی اجتماعی و اقتصادی این محله را تحت‌تاثیر قرار داده‌ می‌توان رد‌پای دو جریان را در تحولات آن مشاهده کرد:
جریان نخست مربوط به اوایل دهه‌ی 1370 و تهیه‌ی طرح جامع اصفهان (مهندسین مشاور نقش جهان پارس) و در ادامه طرح‌های تفصیلی است. در این طرح‌ها بدون ظرفیت‌سنجی و مطالعات جامع و صرفاً غلبه‌ی نگاه کالبدی مدیریت شهری که نگاهی از بالا به پایین است، عملکرد و نقش کلان این محله، «فرهنگی» دیده می‌شود. در ادامه با تعریف برنامه‌ها و اهداف کلانی همچون مجموعه‌ی خواهرخواندگی اصفهان اولین نشانه‌های تغییر نمایان می‌شود. این تغییرات به نام «احیا و باز‌زنده‌سازی محله‌ی جنوب میدان نقش جهان» نتیجه‌اش تملک و تخریب پلاک‌های مسکونی متعددی در بخش جنوبی و همجوار با مسجد جامع عباسی است که این روند تا اوایل دهه‌ی1390 ادامه یافت. حاصل آن جریان، امروزه فضاهای رها‌شده‌ای است که بدون محتواسازی از طریق رویدادهای اجتماعی تبدیل به پارکینگ در حوزه‌ی بلافصل مسجد جامع عباسی می‌شود.

جریان دوم در اوایل دهه‌ی 1390 به راه می‌افتد و درست در زمانی است که بازار املاک و مستغلات دچار رکود شده و از آن‌سو به دنبال توافق برجام و سیاست‌گذاری‌های کلان دولت، صنعت گردشگری رونق می‌یابد. همجواری این بافت با مجموعه‌ی عظیم گردشگری میدان نقش جهان و وجود خانه‌های ارزشمند تاریخی، پای سرمایه‌گذاران داخلی و خارجی را به این محله باز کرده و در نتیجه بسیاری از خانه‌های تاریخی توسط بخش خصوصی به قصد تبدیل به اماکن گردشگری، تملک و مرمت شدند. تغییر در متن اجتماعی محله، حاصل دو جریان فوق است که با هم‌دستی یکدیگر نتایج یکسانی را برای این محله ایجاد کرده‌اند. در هر دو جریان آنچه که غایب است حضور سکنه‌ی دائم در آن و امر سکونت روزمره به عنوان مهمترین لایه‌ی تاثیرگذار بر آن ‌است. پیامد این جریانات کم‌رنگ شدن حضور ساکنان است که بخش قابل توجهی از آن‌ها چندین نسل در آن ساکن بوده‌اند و حضورشان روزبه‌روز کاسته می‌شود. نتیجه‌ی این روند موجب به حاشیه راندن شهروندان ساکن در این محله به عنوان یکی از عوامل پایداری محلات بوده که جای خود را به حضوری گذرا و متکی بر عناصر تاریخی داده ‌است. حال در میان این جریانات، خانه‌ی آبان تلاش دارد از یک سو با تغییر در پارادایم مسکن، الگوی معاصری از خانه ارائه دهد و از سوی دیگر در بافتی که امروزه بسیاری از طبقات و لایه‌های اجتماعی از آن مهاجرت کرده‌اند بستری را جهت زندگی و زیست دائم فراهم نماید.
در ادامه برای درک هرچه بهتر چگونگی پیوند این بنا با متن و زمینه‌ی آن، به بخشی از داستان کوتاه «پشت گنبد آبی» نوشته‌ی معمار خانه‌ی آبان اشاره می‌شود. خانه‌ای که در محله‌ای پشت گنبدخانه‌ی مسجد جامع عباسی جانمایی شده و زمین شمالی-جنوبی آن خودآگاه و ناخودآگاه با بافت ارگانیگ پیرامونی خود در یک هم‌پیوندی جذاب قرار گرفته ‌است:
«آبان شش ماهش تمام نشده بود اما هنوز برای خانه یک خط هم روی کاغذ نکشیده بودیم. هنوز داشتیم شخم می‌زدیم، نه زمین را که زندگی و روابط و خاطراتمان را. همه‌ی خانه‌هایی را که درونشان بزرگ شده‌ بودیم زیر و رو کردیم. شش ماه داشتیم حرف می‌زدیم. می‌گشتیم ببینیم چه چیزی قرار است زندگی ما به این خانه دهد و خانه به زندگی ما چه چیزی اضافه می‌کند. بار اول نبود خانه‌ای طراحی می‌کردیم ولی هر بار این ما نبودیم که رویایی را شروع می‌کردیم، یک کارفرما بود که ما فقط به رویایش شکل می‌دادیم. این بار فرق داشت، رویایی که قرار بود ساخته شود، رویای ما بود. بیش از دو سال طول کشید تا این رویا محقق شود. دو تا پله را یکی می‌کنم و وارد نشیمن می‌شوم. لای پنجره رو به حیاط جنوبی باز است، می‌بندم و برمی‌گردم سمت کتابخانه یا به قول مینا: شاه‌نشین.
با احتیاط پاهایم را لابه‌لای اسباب‌بازی‌های آبان که روی زمین پخش‌و‌پلا شده می‌گذارم. سه ساعتی است که خوابیده، چراغ را خاموش می‌کنم. سر می‌چرخانم به سمت بالا، تکه‌ای از یک ابر سفید، آسمان سیاه بالای سرم را پوشانده. اینجا هرچقدر تاریک‌تر می‌شود تصاویر بیرون روشن‌تر می‌شوند. چه خوب که این سقف را به سمت آسمان باز گذاشتیم. می‌روم آشپزخانه، مینا رفته توی حیاط پشتی، من هم می‌روم. کنج حیاط می‌ایستم و نگاهش می‌کنم که چطور باغچه را آب می‌دهد. در امتداد نگاهم آبان را می‌بینم که توی تخت ما به پهلو خوابیده‌ است. بالا را نگاه می‌کنم چراغ اتاق بالا روشن است. بر می‌گردم تو، از پله‌ها بالا می‌روم. این یکی را هم خاموش می‌کنم. می‌ایستم پشت پنجره و خیره می‌شوم به گنبد آبی لابه‌لای داربست‌های زنگ‌زده، بعد لای نقش و نگار اسلیمی‌ها گم می‌شوم. این بار می‌روم به آینده، آینده‌ی خودم، مینا، آبان، آینده‌ی این محله، آینده‌ی اصفهان…..».
در نهایت خانه‌ی آبان را می‌توان یک پیشنهاد جسورانه برای کارفرماهایی دانست که می‌خواهند برای خود خانه‌ی تک خانواری در بافت تاریخی اصفهان بسازند. خانه‌هایی که امتدادی از معماری گذشته باشند و در عین حال بر اساس نیازهای امروز و رو به آینده. خانه‌ی آبان را معماران برای خودشان و زندگیشان ساختند و آن را بر اساس نیازها و آرزوهای خود شکل دادند و جوهره‌ی سنت قدمایی معماری ایران را در آن تزریق کردند. آن‌ها بر اساس این سنت، آسمان آبی را قاب گرفتند، فضاهای داخلی را در اطراف حیاط‌های مرکزی که نور روز را به درون می‌آورد شکل دادند و آجر را تبدیل به مصالح غالب بنا در درون و بیرون کردند. با محدود کردن بازشوهای رو به حیاط جنوبی عملا به یک فرم درون‌گرا رسیدند. فرمی که در ساختار آن می‌توان از طبقه‌ی زیرزمین، حوضخانه و در همکف، شاه‌نشین و در طبقه‌ی اول، فضاهای خصوصی را تشخیص داد. بام این بنا هوشمندانه گنبدخانه‌ی مسجد شیخ لطف‌الله را قاب کرده‌ است. معماران از جانمایی زمین برای ارتباط بصری با مجموعه‌ی میدان نقش‌جهان حداکثر بهره‌برداری را کرده‌اند. همانند خانه‌های سنتی ایران، این خانه محل رویدادهای بسیاری است که در عین سادگی می‌توان تجربیات متفاوتی را در یک کل یکپارچه در آن تجربه کرد.

فرهنگسرای فرشچیان:
نوع کاربری: اداری فرهنگی
معمار: فرهاد احمدی، فرزین تولائیان و جلال اسدی اسکندری
نشانی: خیابان توحید، تقاطع پل آذر؛ سال پایان ساخت: 1385
پروژه‌ی فرهنگسرای فرشچیان اصفهان، متشکل از فضاهای بسیاری نظیر ورودی، حیاط مرکزی، رواق، هشتی، لابی، رستوران، واحدهای تجاری، پاساژ، سالن کنفرانس، آمفی‌تئاتر سربسته، سالن آکوستیک دوبله و صدابرداری، آمفی‌تئاتر روباز و حوضخانه است که هر یک با الهام‌گیری از منابع مختلفی ساخته شده‌اند؛ بطوری که حوض‌خانه‌ی آن، یادآور باغ فین کاشان است. فرهنگسرای فرشچیان اصفهان، علی‌رغم دارا بودن عناصر طبیعی نظیر آب، نور و گیاهان، دارای اشکال مختلفی نظیر چلیپا، شمسه و مثلث است که در هر گوشه از بنا به چشم می‌خورد.
مجتمع فرشچیان با پروژه‌ی مشابه خود، یعنی کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری از نظر نوع کاربری تقریباً متعلق به یک دوره هستند. یعنی همان بازه‌ی زمانی که شهر در پروژه‌های نسبتاً بزرگ مقیاس خود بیانی تازه را می‌آموزد و از آن طرف هنوز گفتمان معماری اسلامی در حوزه‌ی مدیریت شهری نقش غالب دارد. عدم وجود تعریفی واحد از معاصرسازی معماری اسلامی و سردرگمی نظام تصمیم‌گیری در حوزه‌ی شهر و معماری، در نحوه‌ی هدایت معماران برای آنچه که این گفتمان طالب آن بوده ‌است؛ باعث شده تا که معمارانِ علاقه‌مند به باز‌زنده‌سازی هویت معماری ایران را به سمت به کارگیری ابزارهای اندیشه‌ورزانه معاصر سوق دهد. این ابزارها که همان جریانات پست‌مدرنیستی بود بیانی تازه و تا حدودی قدرتمند را برای آن‌ها فراهم می‌کرد که علاوه بر همراهی مدیریت شهری برای پیاده‌سازی ایده‌های خود بتوانند خود را با نظرورزی‌های جهانی هم‌راستا نمایند که به شدت بر بازگشت به هویت‌های قومی و فرهنگی تاکید می‌کرد.
آنچه که بعد از سه دهه از معماری پروژه‌ای مانند مجتمع فرشچیان می‌توان دریافت کرد این است که معماران بسیار بیشتر از آنکه نگاه نقادانه به همان جریانات جهانی داشته باشند، شیفته‌وار خواهان به‌کارگیری ابزارهایی بودند که بی‌شباهت به همان نگاه فرمالیستی پیش از انقلاب به معماری ایران نبود. آن‌ها محتوای معماری را صرفا به جنبه‌های نمادین آن فروکاهیده و براساس درک خود به بازتعریف آن‌ها می‌پرداختند.

مسکونی تک خانواری آبان

بنا به گفته‌ی معماران این مجموعه، ایده‌ی اصلی طراحی این بنا برگرفته از تصویر منظره‌ی پشتی پل خواجو به هنگام برگزاری جشن‌های باشکوه شاهان صفوی است. با این حال در طراحی فرهنگسرای فرشچیان شاهد تلفیق زیرکانه‌ی دو سبک معماری سنتی ایرانی و روم باستان هستیم که برآیندی از اتفاقات شگفت‌انگیز را پدید می‌آورد. تقارن اجزای این فرهنگسرا در کنار وجود تناسبات طلایی نیز گواهی بر این مدعاست.
آنچه که از معماری روم باستان در این فرهنگسرا خودنمایی می‌کند نمایه و کاربری تئاتر آن تمدن است که بصورت روباز بر روی ساختمان اصلی (به تعبیری شاه‌نشین مجموعه) جلوه‌گری می‌کند. این به خوبی امکاناتی را که پست‌مدرنیسم در اختیار معماران قرار می‌دهد آشکار می‌کند. امکاناتی که می‌تواند التقاطی عمل نماید و عناصری را از یک فرهنگ در یک فرهنگ دیگر مخلوط کند.
در واقع هنرهای نمایشی سرزمین دیگر را به مجموعه‌ی فرهنگی آورده و انتظار داشته باشند که همان عملکرد تکرار شود. در اینجا معماران به این مسئله توجه نکرده‌اند که محتوای نمایش در بستر تاریخی جغرافیای ایران با تمدن روم باستان تفاوت‌های بنیادین دارد و نمی‌توان همان عملکرد را در بستر فرهنگی و جغرافیایی ایران داشت. به همین دلیل است که در این تئاتر روباز رومی نه تنها هیچ زمان نمایشی برگزار نشد، بلکه پس از چندین سال بلااستفاده بودن تبدیل به فضای روباز کافه‌ی مجتمع شد.
پل ظریف و کوچک در میان آب‌نما، بازحضوری است از پل خواجو و رواق‌های اطراف پروژه با سازه‌ی مخصوص که نشان‌دهنده‌ی خیمه‌ها و چادرهای مهمانان پادشاه صفوی در زمان برگزاری جشن‌ها است. به بیان دیگر خلوص و شفافیت فضاهای معماری عصر صفوی و مکتب اصفهان، معمار را بر آن داشته تا با استفاده از آب‌نمای مرکزی علاوه بر اعلام حضور زاینده‌رود در نزدیکی، با نمایش تصویر مجازی از حجم اصلی بنا که خود در پرسپکتیو و اندکی در دوردست واقع شده، تقارنی را که در امتداد محور طولی عرضه داشته با کمک آب‌نما به بعد سوم برده و در این حال بیننده را با خود و اثر معماری تنها می‌گذارد و او را به درون ساختمان دعوت می‌کند.
ایده‌ها به نظر جذاب می‌آیند و معماران خالصانه تلاش کردند ارزش‌های معماری ایران را به درون فضا و کالبد تزریق نمایند. آب‌نما یا حوض میانی عرصه را برای یک فضای جمعی به شدت تنگ کرده ‌است. مجتمع فرشچیان با گشایشی که به رودخانه و بستر سبز آن ایجاد می‌کند در واقع بر عنصر آب تاکید دارد که در تکمیل معنا‌سازی‌اش می‌توانست به گونه‌ای دیگر باشد. انتقاداتی که بر این بنا وارد است ناشی از عملکرد و نوع بهره‌برداری این بنا نیز می‌شود. با اینکه بخش مهمی از عدم بهره‌برداری صحیح و در شأن این فرهنگسرا به مدیریت نادرست آن در سال‌های گذشته مربوط می‌شود، با این حال نمی‌توان بر نقش معماران این بنا نسبت به نادیده گرفتن واقعیت‌های موجود بستر شکل‌گیری طرح از همه‌ی ابعاد بی‌توجه بود.
مجتمع تجاری ماهور:
معماران: الهام گرامی‌زاده و احسان حسینی
نشانی: ابتدای خیابان توحید میانی، هم‌‌جوار با کلیسای حضرت مریم(ع)
سال اتمام: 1393
در گذشته خانه‌ای مسکونی با الگوی حیاط مرکزی به جای این بنای تجاری وجود داشت. معماران این بنا تلاش کرده‌اند با خوانش فرمی از این خانه‌ی قدیمی بنای جدیدی را بر اساس همان الگو در قالب یک مجتمع تجاری جدید برپا کنند. این بنای سه طبقه که طبقه‌ی زیرین آن تداعی‌کننده‌ی گودال‌باغچه در اقلیم گرم و خشک ایران است، تلاش دارد مخاطب را به محض وارد شدن به آن در یک فرم مرکزگرا قرار دهد و واحدهای تجاری به دور آن شکل گیرند. این مجتمع در زمینی چسبیده به کلیسای حضرت مریم(ع) بنا شده است. طراحان این مجموعه سعی کرده‌اند با احترام به کلیسا خط آسمان محدوده‌ی بافت را حفظ کنند. به همین دلیل با الگوبرداری از معماری بومی، از فرم حیاط مرکزی و گودال‌باغچه استفاده کرده‌اند و با ایجاد مسیر ارتباطی عمودی در دل مجموعه، ارتفاع ساخت را به گونه‌ای در نظر گرفتند که کلیسای حضرت مریم از ورای مجموعه به خوبی قابل دیدن باشد. تطابق با دانه‌بندی و تناسبات بافت، بهره‌گیری از مصالح بومی و در نظر گرفتن شرایط اقلیمی و سود جستن از عوارض طبیعی، توجه به شرایط فرهنگی و اجتماعی جامعه و احترام به الگوی تاریخی بافت از جمله مواردی است که نشان‌دهنده‌ی توجه طراحان به معیارهای زمینه‌گرایی محسوب می‌شود.
در این بنا ایجاد تناسبات بسیار دقیق با الهام و بهره‌گیری از تناسبات در معماری ایرانی، توجه ویژه به خط آسمان فراموش شده‌ی گنبد کلیسای حضرت مریم و همچنین الهام از متریال آجر به‌کار رفته در آن برای استفاده از نگاره‌های بنای مجتمع و الهام از نگاره‌ها و آجرچینی‌های ساختمان‌های منطقه‌ی جلفای اصفهان در طراحی و اجرای ریزه‌کاری‌ها در دستور کار قرار گرفته ‌است.
این بنا در لبه‌ی بیرونی بافت تاریخی جلفا و در همجواری بناهای تاریخی هم‌پیوند با این بافت قرار گرفته‌ است. کلیسای مریم که در پشت این بنا قرار دارد دارای گنبدی است که معماران با احترام به این عنصر شاخص بصری فرم بنا را به گونه‌ای طراحی کرده‌اند که از سمت خیابان توحید این گنبد در درون بنا قاب شده و هم‌پیوندی بصری کاملی را با این بنا ایجاد نموده ‌است.
بافت تاریخی محله‌ی جلفای اصفهان که از زمان صفویه سکونتگاه ارامنه بوده‌ از محله‌های منحصر‌به‌فرد در شهر اصفهان و چه بسا ایران است. این بافت با دارا بودن ساختار فضایی و کالبدی ارگانیک، وجود میادین شهری و خانه‌ها و کلیساهای متعدد تاریخی، ارزش‌های بی‌مثالی را برای کلان‌شهر اصفهان به وجود آورده. علاوه بر جاذبه‌های فضایی و کالبدی موجود، نوع خاص بافت اجتماعی فرهنگی محله که متاثر از حضور هموطنان ارمنی است، تضاد آشکاری را با سایر محلات اصفهان به وجود آورده‌است و طی دو دهه‌ی گذشته این محله تبدیل به نقطه‌ی جاذبی برای شهروندان و گردشگران داخلی و خارجی شده ‌است.
مجتمع تجاری ماهور نشان می‌دهد که در ذهن طراحان، نیروها و تعاریف بستر و محیط شکل‌گیری طرح، تبدیل به دغدغه و چالش شده ‌است. این بنا در همجواری یکی از خیابان‌های مهم شمالی-جنوبی شهر یعنی خیابان توحید قرار دارد و در هر صورت معماران می‌بایست به نقش تجاری و خدماتی این محور توجه می‌کردند. با وجود آنکه تجاری‌سازی در کنار تغییر کاربری خانه‌های تاریخی به قصد اهداف گردشگری و پذیرایی، تبدیل به سرمایه‌ی سودآوری در این محله شده؛ اما مجتمع تجاری ماهور با اندیشه‌ی کارفرما و معمارانش رویه‌ی متفاوتی را در روند تجاری‌سازی در محله و خیابان‌های اطراف این محله داشته‌اند که نتیجه‌ی آن، بنایی شده‌است که تلاش کرده در اولویت نخست به ارزش‌های بصری بناهای پیرامونش توجه نماید.

«ارزیابی نحوه‌ی پیوند با بستر»
در بخش نهایی از نوشتار حاضر سعی بر آن است تا 10 بنای یاد شده را مطابق با معیارهایی از قبیل: «اثرگذاری»، «بومی و غیر بومی»، «اتصال»، «ویژگی‌های خودی» و «پست‌مدرن» که هر یک از عناوین یاد شده بر مولفه‌ای از معماری زمینه‌گرا تاکید می‌ورزند مورد بازخوانی قرار دهیم:
1-اثرگذاری:
در روند ارزشیابی هر بنا، میزان تأثیرگذاری آن بر مخاطبین بسیار اهمیت دارد. منظور از مخاطبین، کلیه‌ی بهره‌بردارانی است که به‌نوعی این بناها را مصرف می‌کنند؛ هم بنا بر آن‌ها تأثیر می‌گذارد و هم خود بر بنا تاثیر گذارند. این بهره‌برداران می‌توانند شهروندان در بناهای عمومی یا مالکین در بناهای خصوصی باشند. در اینجا بهتر است از ارزش‌های زیبایی‌شناسانه‌ی معماری (که لزوماً معماران عهده‌دار تحلیل آن هستند) دوری کرد و به خود مخاطبان عام پرداخت. آیا مخاطبان عام به خوبی با این بناها ارتباط برقرار کرده‌اند و به حیات و شاید تکامل آن‌ کمک نموده‌اند یا خیر؟
ارزیابی بناها نشان می‌دهد که در وهله‌ی نخست با توجه به تولیدات محتوایی که پیرامون هرکدام از این آثار صورت پذیرفته، پرداختن (و نه شاید تأثیرپذیری) به آن‌ها در قلمروی معماران بوده و شهروندان و مخاطبین عمومی کمترین نقش را در آن داشته‌اند. این مسئله را می‌توان از دو جنبه بررسی کرد. جنبه‌ی نخست آنکه جریان غالب معماری در ایران که بنیادش بر کالایی‌سازی فضا و تربیت مصرف‌کننده‌ای با حداقل مطالبه‌گری برای ارتقای کیفیت فضای زیسته است، مخاطبینی را به وجود آورده که نباید هیچ پیوندی با جوهره‌ی زمینه و بستر خود ایجاد نمایند. جنبه‌ی دوم را می‌توان در مثلث «معمار- اثر- برنامه‌ی اثر» جست‌وجو کرد که موجب شده میزان اثرپذیری بناها در مخاطبین عام به کمترین میزان خود برسد.
در این میان «مجتمع تجاری عباسی» بعد از چند دهه بهره‌برداری، علی‌رغم ارزش‌های فضایی که ایجاد کرده از آن جهت که در برنامه‌ی خود در خدمت گروه خاصی بوده‌ (گردشگران مرتبط با مجموعه‌ی مهمان‌سرای عباسی)؛ و صرفاً به دلیل موقعیت خاص قرارگیری در شهر اصفهان و همچنین وجود کاربری‌های تجاری عمدتاً فرهنگی تا حدودی جاذب حضور شهروندان بوده ‌است.
«مجتمع فرهنگی فرشچیان» به علت برنامه‌ی افراطی خود در حوزه‌ی نمادسازی‌های فرمال از عناصر معماری ایران، عملا هیچ‌گاه نتوانسته‌ ارتباط سازنده و بالنده‌ای را با طبقه‌ی فرهنگی جامعه برقرار نماید و صرفا به علت وجود نهادها و فضاهای فرهنگی توانسته به حیات خود ادامه دهد. «کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری» سرنوشت دیگری دارد. با اینکه پذیرای رویدادهای فرهنگی شهر است ولیکن به خاطر روحیه‌ی آوانگاردی که در دوره‌ی خود داشته و عدم پذیرش این رویکرد توسط مدیران وقت، نتوانست ایده‌های خود را برای تبدیل شدن به یک فضای شهری که مملو از رویدادهای فرهنگی و اجتماعی باشد تحقق بخشد.
«کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» با وجود امکانات لازم جهت تأثیرگذاری در مقیاس شهری، تقریبا از یادها رفته‌ و ارزش‌های بصریِ فرم و نمای بیرونی آن، در محاصره‌ی درختان پیرامون تقریباً محو شده ‌است. «مجتمع تجاری ماهور» با اینکه چند سال از آغاز بهره‌برداری آن می‌گذرد تنها به خاطر چند برند تجاری موجود در خود، خریداران را به درون خود می‌کشد و کماکان بخش مهمی از آن غیر‌فعال است. این در‌حالی است که به خاطر ماهیت تجاری خود و عدم نظارت مدیریت، ارزش‌های فضایی آن به شدت تحت‌تأثیر تابلوها و نوع گرافیک متأثر از حضور فروشگاه‌ها قرار گرفته ‌است.
هنگامی که به بناهایی در حوزه‌ی مسکن (کاربری مسکونی) می‌پردازیم شرایط تنها در تک‌خانوارها کمی بهتر است. سازوکار اقتصادی موجود در حوزه‌ی ساخت‌وساز شهری، ایجاد فضاهای عمومی و نیمه‌خصوصی را در مجتمع‌های مسکونی غیر‌ممکن کرده ‌است؛ به گونه‌ای که اگر فضاهایی عمومی (خدماتی) در داخل مجتمع‌های مسکونی پیش‌بینی شود، صرفا برای افزایش ارزش نقدی واحدهای مسکونی است و نه ایجاد فضاهایی در امتداد معماری گذشته‌ی ایران. اگر در «مجتمع مسکونی نگین جلفا» ما با انواع توالی فضایی تحت غالب یک محیط درون‌گرا مواجه بوده‌ایم؛ در حال حاضر این فضاها آن ‌هم در مجتمع‌های لوکس معنایی غیر از لابی، اتاق بیلیارد، سالن برگزاری جشن‌ها، استخر، جکوزی و… ندارد. در «مجتمع مسکونی امین»، اگر در بیرون احترام به بستر طبیعی (زاینده‌رود) و بستر مصنوعی (پل خواجو) را شاهد هستیم، در درون بنا واحدهای مسکونی به شدت تابع الگوهای زیستی غربی هستند.
در این میان دو خانه‌ی «قانعی» و«آبان» به عنوان مسکن تک‌خانواری، تاثیرگذاری بیشتری بر مخاطب عام داشته‌اند. معماران که خود کارفرمای بنا هستند؛ اندیشه‌ورزی خود در خصوص خانه‌ را (که در پیوند با گذشته‌ی تاریخی بستر خود می‌دانند) به‌طور ناخودآگاه به مخاطبان اثر منتقل می‌کنند؛ به گونه‌ای که از معماران می‌خواهند خانه‌ای بسازند که علاوه بر شخصی‌سازی فضا و کالبد، ردپایی از گذشته‌ی تاریخی که در امروزشان امتداد یافته دیده شود. خانه‌ای صرفا برای مصرف شخصی و نه برای بازار مسکن.
2-بومی و غیر بومی:
در اینجا مسئله‌ی درک جوهره‌ی اصفهان حائز اهمیت است. جوهره‌ای که نزدیک شدن و دریافت کردن آن، تنها از طریق زیستن در آن حاصل می‌شود؛ نه به‌ مثابه یک گردش‌گر. اصفهان از لایه‌های معنایی و مفهومی بسیاری برآمده ‌است که دانستن نظام نشانه‌ای و دلالت‌هایش نه فقط با شناخت فضا و کالبدش، بلکه از طریق درک امتداد تاریخی آن در فضای زیسته‌ی انسانی حاصل می‌شود. فضای زیسته‌ای که اجتماع، فرهنگ و اقتصاد را در بر می‌گیرد و پیوندی را در بستر انسانی و طبیعی آن امکان‌پذیر می‌کند.
در میان بناهای یاد شده پنج بنای موجود را معماران غیربومی معماری کرده‌اند (مجتمع تجاری آمادگاه، مجتمع فرهنگی فرشچیان، کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، مجتمع مسکونی امین و نگین جلفا). این معماران اگرچه تلاش کردند انعکاس بستر شکل‌گیری طرح‌شان را در بناها ایجاد کنند؛ اما هیچ‌یک به‌واقع ساکن اصفهان و جزئی از این سازوکار پیچیده نبوده‌اند. حال این پرسش مهم مطرح می‌شود که آیا می‌توان از منظر بومی و یا غیربومی بودن معماران، تفکیکی میان این پنج بنا و بناهایی که معمارانشان در این بستر زیسته‌اند قائل شد؟ اصلا این تفکیک به چه کارمان می‌آید و چه مؤلفه‌هایی را باید برای این تفکیک در نظر گرفت؟
بی‌شک چنانچه هر معمار بخواهد رویکردهایی را برای توجه به زمینه و بستر شکل‌گیری طرح در نظر گیرد و آن را به‌عنوان مؤلفه‌هایی در فرآیند کار خود پایدار نماید به یک اصل می‌رسد؛ او چنانچه بخواهد به ادراکی صحیح از جوهره‌ی مکان طرح برسد باید با لایه‌های معنایی متعدد آن مکان ارتباط برقرار نماید و این مسئله با زیستن در آن مکان محقق می‌شود.
آنچه گفته شد یک حکم کلی است ولی هنگامی که به سراغ جزئیات می‌رویم مسئله‌ی رویکرد معماران بومی و غیربومی تا حدود زیادی شخصی شده و به فضای زیسته‌ی آن‌ها مربوط می‌شود. با یک مثال و تعمیم آن به دیگر بناها سعی در توضیح آن خواهیم داشت،؛ با ذکر این نکته که مسئله‌ی معمار بومی و غیربومی نیاز به تحلیل‌های گسترده‌ای دارد. یکی از نقدهایی که معماران شناخته‌شده‌ی بومی در اصفهان به مجتمع فرهنگی فرشچیان وارد می‌کنند، تبدیل حیاط مرکزی این مجتمع به حوض آب است؛ اینکه در جایی که آب فراوان بوده (حاشیه‌ی رودخانه‌ی زاینده‌رود) چه ضرورتی بر این کار است که معمار آب را این‌گونه به داخل بنا آورده و تلاش کند به این شیوه میان رودخانه و اثر خود پیوند ایجاد نماید؟ این معماران بر اهمیت عنصر آب واقف بوده‌اند ولیکن همان‌طور که در بناهای معماران بومی ملاحظه می‌شود حضور آب نه به‌عنوان یک عنصر شاخص بلکه در درون بنا و به صورت موردی و در تکمیل مفهوم فضاهای داخلی مورد استفاده قرار گرفته است. (نگاه کنید به کتابخانه‌ی مرکزی و خانه‌ی آبان) همین تفاوت در نگاه به آب را می‌توان در نوع نگاه به فضاهای داخلی کاربری‌های مسکونی دنبال کرد.

مجتمع تجاری ماهور

«مجتمع مسکونی امین» تلاش کرده بازتعریف جدیدی از ارتباط با بستر طبیعی و انسان‌ساخت پیرامون خود برقرار نماید. «مجتمع مسکونی نگین» علاوه بر این کار به درون‌گرایی معماری ایرانی به‌ طور کلی توجه کرده و واحدهای مسکونی را در پیرامون یک فضای باز مرکزی با لحاظ نمودن فضاهای عمومی و خصوصی گرد آورده ‌است؛ اما هر‌دوی این مجتمع‌ها که معمارانشان غیربومی هستند هنگامی که به واحدهای مسکونی می‌رسند به شدت رویکرد غرب‌گرایانه را در مسئله‌ی خانه در پیش می‌گیرند و از الگوهای فضایی آن تبعیت می‌کنند. در «خانه‌ی آبان» و «خانه‌ی قانعی» که معمار هر دو بنا بومی هستند وضعیت به‌گونه‌ای دیگر است. حس درون‌گرایی که شاخصه‌ی معماری ایرانی است در فضای درونی این دو خانه جریان دارد و جوهره‌ی خانه‌ی ایرانی در آن‌ها احساس می‌شود.
3. اتصال:
حوزه‌ی اتصال معاصر و گذشته‌ی اصفهان را می‌توان در چند مفهوم به‌شدت در‌هم‌تنیده جست‌وجو کرد. در اصفهان پس از دوره‌ی صفویه، محتوای فلسفه‌ی معماری‌ از نظرورزی‌های تاریخ اندیشه‌ی ایران نشأت گرفته و مهمترین شاخصه‌ی «بستر این شهر» است. این اندیشه‌ی فلسفی همان «مکتب اصفهان» است و اگر از منظر «منطقه‌گرایی» مورد بررسی قرار گیرد، خاستگاهی است که معماران می‌توانند با کمک آن به برخی از وجوه معماری در اصفهان پی‌برند.
وجه اول آن کالبدی است که جنبه‌های زیستگاه اصفهان را نشان می‌دهد. این جنبه‌ها محتوای ساختار شهر و معماری را در این شهر می‌سازند. مسائل مختلفی در این میان دخیل هستند که مهمترین آن‌ها توجه به مسائل اقلیمی، توجه به ساختار طبیعی شهر (رودخانه، مادی‌ها، کوه و…)، جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی و نقش و موقعیت شهر در جغرافیای ایران و… است.
وجه دیگر آنکه جنبه‌های کالبدی را نیز تحت‌تأثیر قرار می‌دهد زمانی است که تمام عناصر شهر، بیان استعاری به خود گرفته و باید به‌عنوان شکل‌ها و مفاهیم زمینه مورد خوانش قرار گیرند. این خوانش دارای اهمیت بالایی است چرا که اگر به‌درستی فهم نشود ممکن است معماران معاصری که دل در گروی امتداد سنت قدمایی دارند آثارشان به پوسته‌ای ضعیف و سطحی از آن استعاره‌ها تبدیل شود و اصفهان به تمامی این بیان را کامل کرده ‌است.
وجه نهایی که باید به آن توجه کرد جانمایی عملکردهای سمبلیک در شهر است که هنرمندانه و به‌طور نبوغ‌آمیزی در دوره‌ی صفویه به ‌حد کمال مورد توجه قرار گرفت. کاخ‌ها، باغ‌ها، خیابان‌ها، میدان‌های شهری و… تا خانه‌ها و بازارچه‌ها نه‌تنها هرکدام عملکرد خاص خود را داشته‌اند بلکه سمبلی بودند از فعالیت و نقشی که در یکپارچگی شهر ایفا کرده‌اند. به این ترتیب تمامی این‌ موارد در یک بافت هم‌پیوند یکدیگر را تکمیل می‌کردند.
وجه کالبدی این بناها را می‌توان در چشم‌انداز مدرنی که هرکدام از معماران به گذشته‌ی تاریخی اصفهان داشته‌اند؛ جست‌وجو کرد. در مجتمع تجاری آمادگاه امتداد ریتم مدرسه‌ی چهارباغ در قالب توجه به جزئیات مصالح و تزئینات، در مجتمع فرهنگی فرشچیان در استفاده از هندسه‌ی ناب ایرانی و تناسبات به ‌کار رفته در آن، در مجتمع تجاری ماهور استفاده از فرم درون‌گرای معماری ایرانی و ایجاد میان‌سرا در آن و در خانه‌ی آبان به‌نوعی دیگر دعوت به درون و زیست درون‌گرای ایرانی را می‌توان ملاحظه کرد.
ساختار طبیعی شهر که هم انسان‌ساخت است و هم طبیعی، ردپایش در چند اثر دیده می‌شود. توجه به ریزدانگی و بافت فشرده‌ی خانه‌های محدوده‌ی جنوبی گنبدخانه‌ی مسجد جامع عباسی در خانه‌ی آبان، قرارگیری کلیسای بیت‌الحم در همسایگی مجتمع تجاری ماهور و فضای سبز پارک حاشیه‌ی رودخانه‌ی زاینده‌رود در بنای کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان از این دسته هستند.
از منظر جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی و همچنین موقعیت شهر در ایران شاید سه بنا باشند که بتوانند هرکدام یک هویت مستقل را برای شهر به شکل نمادین تعریف نمایند. برای اصفهان مجتمع تجاری آمادگاه، کتابخانه‌ی مرکزی اصفهان و مجتمع پلی‌اکریل دارای این ویژگی‌ها هستند. هر سه‌ی این بناها کاربری عمومی دارند و مکان‌یابی آن‌ها به صورتی است که بی‌واسطه در ارتباط مستقیم با مخاطبین خود هستند. میزان دعوت‌کنندگی آن‌ها به ترتیب از زیاد به کم است و هر کدامشان را یک معمار صاحب ‌سبک بنا نهاده است. این سه بنا نشان می‌دهند که به‌جز در مواردی خاص، معماران به یک وحدت رویه در معماری کردن بناهای شاخص در اصفهان نرسیده‌اند و هر کدام زمینه را از نگاه خود تأویل و تفسیر می‌کنند. به همین خاطر است که نمی‌توان مجموعه آثار معاصری را در اصفهان برشمرد که به صورت یکپارچه و در عین حال متمایز، چهره‌ی شهر را در امتداد گذشته تعریف کرده باشند؛ بناهایی که به عنوان نمادی از معماری معاصر اصفهان در خاطره‌ها بمانند.
جنبه‌های فرهنگی و اجتماعی که ارتباط مستقیمی با زندگی مردم شهر دارد و در نظریات معاصر در خصوص زمینه‌گرایی و منطقه‌گرایی جایگاه ویژه‌ای پیدا کرده‌ که در این ده بنا تا حدود زیادی گنگ و مبهم است. این را می‌توان در بناهای عمومی بیشتر دید و درک کرد. مجتمع تجاری آمادگاه تبلوری از یک میدان شهری است و در واقع هدف اصلی ساخت آن ایجاد فضایی در اتصال با مهمان‌سرای عباسی و بیشتر برای خدمات گردشگری در نظر گرفته شده است. عدم اتصال کالبدی آن با بافت مسکونی سمت شمال، این هدف را بیشتر تقویت می‌کند. در حال حاضر نیز با همه‌ی جذابیت‌های خود نتوانسته به‌طور مؤثری تبدیل به فضایی فرهنگی و اجتماعی شود و شاید این بار را تنها کتاب‌فروشی‌های آن بر دوش می‌کشند.
اهدافی که زمان احداث کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری برای ایجاد مرکزی شبیه به ژرژ پمپیدو و ایجاد فضایی در پیوند با فضاهای شهری پیرامون و محلی برای تعاملات اجتماعی در نظر گرفته شده‌ بود به‌علت نوع مدیریت و نگهداری عملا از بین رفت. صفه‌ی بزرگ اطراف این بنا فضای خالی است و از روی عمد ارتباط آن را هم با بنا و هم با محیط پیرامون قطع کرده‌اند و خود بنا که باید کتابخانه‌ای برای یک شهر باشد عملاً از کارکرد افتاده است.
پیدا کردن، نشان دادن و بیان استعاری در تک‌تک این بناها به وضوح و بیشتر در حد ساماندهی فضایی و کالبدی مانده‌ است و کمتر می‌توان از منظر استعاری، میراثی از گذشته را در امتداد امروز و برای فردا در آن‌ها تشخیص داد. در میان این بناها کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان شاید آن غنای لازم را در فرم و کالبد بیرونی خود به‌خوبی نشان داده ‌است. استفاده از فرم‌های منحنی که از قاب قوسین ایرانی الهام گرفته شده و توالی آن‌ها که ایجاد ریتم می‌کند، می‌تواند نمونه‌ی مناسبی باشد از اینکه چگونه می‌توان استعاره‌ی فضای مدرسه‌ی سنتی را در یک مرکز آموزشی و پرورشی معاصر امتداد داد.
همانگونه که اشاره شد جانمایی عملکردهای سمبلیک در اصفهان در بناهای اصفهان علاوه بر اینکه از نوعی اندیشه‌ورزی جامع نشأت می‌گرفت در عین حال تابعی از شرایط پیرامونی خود نیز بود. شش بنای مجتمع آمادگاه، خانه‌ی آبان، مجتمع تجاری ماهور، مجتمع مسکونی امین، مجتمع اداری پلی‌اکریل و کتابخانه‌ی مرکزی اصفهان همگی در بافت تاریخی اصفهان و در هم‌جواری با بناهای ارزشمندی قرار گرفته‌است که عملکرد هر کدامشان حوزه‌ای از شهر را تحت‌تأثیر قرار می‌دهد.
4. ویژگی‌های خودی:
ماهیت همه‌ی گفت‌وگوهایی که پیرامون هماهنگی میان بستر و اثر معماری شکل می‌گیرد در نقد دستاوردهای معماری و شهرسازی مدرنیسم معنا می‌یابد. منطقه‌گرایی خود یک نظریه‌ی انتقادی است و یکی از رویکردهای انتقادی، هم‌دستی سازوکار حاکمیت و اندیشه‌ی مدرنیسمی را نشان می‌دهد. نوعی از هم‌دستی که باعث نگاه از بالا به پایین می‌شود و در راستای اهداف حاکمیت است. تقویت ویژگی‌های خودی با ارائه‌ی روش‌ها و معیارهایی برای حفظ و تجدید حیات خصوصیات منطقه، می‌تواند در مقابل این هم‌دستی مقاومت نماید.
منطقه‌گرایی در مقابل همگونی و یکنواختی و بی‌مکانی که جریان‌های مدرنیستی به ‌راه انداخته‌اند مقاومت می‌کند و در عین حال در دام تاریخ‌گرایی بیش از حد نیز نمی‌افتد. در واقع اثر جدید این امکان را فراهم می‌کند که میان خود و پیرامونش تعامل صورت پذیرد. منطقه‌گرایی از دل زمینه‌گرایی بیرون آمده‌ است. زمینه یا Context که از ارتباط، اتصال و هم‌نشینی و هم‌بافی نشأت می‌گیرد می‌تواند از درون چالشی در مباحث خود ایجاد شود. این چالش، زمانی اتفاق می‌افتد که یک دستورالعمل مشخص، ماهیت زمینه را در یک منطقه مشخص کند و یکدستی و سیطره‌ی مطلق یک شیوه‌ی ساخت و یک شیوه‌ی هم‌زیستی با بناهای دیگر را توصیه و هر نوع متن دیگر را جهت جلوگیری از تبادل فرهنگی نفی نماید.
در نفی این تفکر می‌توان به بنای «مجتمع مسکونی امین» اثر فیلیپ جانسون اشاره کرد. این بنا با اینکه یک اثر مدرن است و از شیوه‌های خلق فضا و کالبد در معماری ایرانی تبعیت نمی‌کند اما در هم‌نشینی کامل با پل خواجو قرار می‌گیرد و ریتم و ماهیت آن پل را درونی می‌کند. به‌قول تادائو آندو معماری کشف بنایی است که سایت آن را می‌طلبد. اثر فیلیپ جانسون به ما می‌گوید هنگام طراحی و ساخت در متن تاریخی، توجه به زمینه و در عین حال القای روح زمان باید به‌عنوان یک اصل کلیدی مورد توجه طراح قرار گیرد.
آثاری همچون مجتمع آمادگاه، کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری و مجتمع فرهنگی فرشچیان می‌توانند به ما نشان دهند که زمینه‌گرایی را می‌توان با یک رویکرد معرفت‌شناسانه در شهر مورد خوانش قرار داد؛ چرا که هر سه به تمایزهای قسمت‌های مختلفی از سه منطقه‌ی شهر اشاره می‌کنند. هر سه‌ی این بناها جزئی از اجزای شهرند که نیروها و ویژگی‌هایشان صرفا درونی نیست بلکه به محیط و پیرامون خود وابسته هستند؛ در واقع شهر در آن‌ها امتداد یافته است و بنا نیز در شهر.
در ذهن پدیدآورندگان این سه بنا آنچه که اهمیت داشته ایجاد یک محیط مطلوب شهری است که به صورت مجموعه‌ای یکپارچه احساس شود. در برنامه‌ی این بناها حضور شهروندان دارای اهمیت بوده و به این خاطر تلاش کرده‌اند پیوستگی و یکپارچگی را با بافت پیرامونی برقرار و مظاهر هر قسمت را در قسمت دیگر جاری کنند.
مجتمع اداری پلی‌اکریل در کنار سه بنای دیگر این امکان را با توجه به ریتم و فرم پل خواجو فراهم آورده است که نه یک بنای منفرد بلکه پیشنهادی برای طراحی پوسته در دو محور مهم شهری (متقاطع) باشند. باید توجه داشت که هر زمینه‌ی متن شهری دارای مقیاس، حجم، فرم فضایی، مصالح و شیوه‌ی معماری و شهرسازی ویژه‌ی خود است و این چهار بنا به‌خوبی توانسته‌اند پاسخی برای این ویژگی‌های معماری و شهرسازی باشند.
در مباحث زمینه‌گرایی پروژه‌های معماری باید به‌مثابه‌ی جزئی از طرح‌های طراحی شهری باشند و چگونگی استفاده‌ی مردم از فضاهای شهری را تعریف کنند. مجتمع تجاری آمادگاه، کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری و مجتمع فرهنگی فرشچیان از آن دسته بناهایی هستند که در برنامه‌ریزی‌های اولیه و ایده‌پردازی‌های معمارانش، حضور مردم نقش پر رنگ و گاه تعیین‌کننده‌ای داشته ‌است. این سه بنا به‌گونه‌ای در ذهن معمارانش شکل گرفته که گویی حتی کاربردی شبانه‌روزی برای آن‌ها قائل بودند. اما سؤال اساسی اینجاست که علاوه بر مدیریت و نگهداری غلط این بناها که هرکدام می‌توانستند جاذبه‌ای برای حضور شهروندان باشند چرا این اتفاق نیفتاده ‌است؟
آنچه که در معماری زمینه‌گرا می‌تواند وحدت‌بخش بنای جدید با عناصر ساختمانی و غیر ساختمانی پیرامون خود باشد این بناها هر یک به‌نوعی رعایت کرده‌اند و این وجه تمایز آن‌ها با دیگر ساختمان‌های معاصر موجود در شهر است که شامل این موارد می‌شود: خط افق آسمان، فاصله‌ی بین ساختمان‌ها، تناسب پنجره‌ها، برجستگی‌ها و فرورفتگی‌های نما، درها و سایر عناصر فرمیک، شکل کلی بنا، محل و نحوه‌ی مدخل ورودی بنا، جنس مصالح، پرداخت و بافت نما، الگوی سایه‌ی حاصل از حجم، مقیاس بنا و محوطه‌سازی‌هایی شد. تمام موارد فوق در این ده بنا، حاصل اندیشه‌ی معمارانش است که آگاهانه وحدتی را با دیگر بناها و محوطه‌های هم‌جوار با خود ایجاد کرده‌اند. این وحدت بنا به اندیشه‌ی معماران و ضرورت‌های موجود شکل‌ گرفته و می‌توان عمل آن‌ها را تابعی از رویکردهای مرتبط با زمینه‌گرایی دانست.
معماران به‌جز پروژه‌های مسکونی خانه‌ی آبان و خانه‌ی قانعی (به‌علت فرم درون‌گرایشان) به ایجاد یک منظر ذهنی قوی از معماریشان برای شهر توجه کرده‌اند. این توجه بر یکی از اهداف طراحی شهری ادراکی زمینه‌گرا که ایجاد یک منظر ذهنی قوی از شهر است متمرکز شده ‌است. می‌توان در هرکدام از این بناها یکی از شاخصه‌های طراحی شهری ادراکی زمینه‌گرا را شاخص‌تر یافت، البته این دلیلی نمی‌شود که فاقد سایر شاخصه‌ها باشند. پنج شاخصه‌ی این بناها به این شرح هستند:
شاخصه‌ی اول: مجتمع فرهنگی فرشچیان تلاش می‌کند با چشم‌اندازی پست‌مدرن به فرم‌ها و فضاهای ایرانی و تلفیق آن با فرم‌های دیگر (همچون تئاتر رومی) ذهنیت تازه‌ای را پدید آورد که باشنده‌ی بیرون و داخل این فضا امکان تجربه‌ی انسانی جدیدی داشته باشد.
شاخصه‌ی دوم: کتابخانه‌ی مرکزی شهرداری می‌کوشد از مفهوم سه‌بعدی فراتر رفته و ابعاد جدید فضایی را بر روی مخاطب بگشاید. در این میان بنای کاخ هشت‌بهشت از نظر الگوبرداری بی‌تاثیر نبوده است.
شاخصه‌ی سوم: مجتمع اداری پلی‌اکریل تابعی از مقتضیات زمانه‌ی خود است و خواستار آن است که هویت پوسته‌اش ایرانی باشد و به این ‌خاطر از آرایه‌های معماری ایرانی بهره می‌گیرد.
شاخصه‌ی چهارم: در مجتمع تجاری آمادگاه برای اولین ‌بار در اصفهان بنایی در شهر، معماری می‌شود که به ساختارهای اجتماعی و فضایی محیط اطراف خود با نگاهی مدرن توجه دارد.
شاخصه‌ی پنجم: در نهایت در مجتمع تجاری ماهور، توجه به عنصر خیابان توحید در اندیشه‌ی معماریش جاری است. خیابانی که محور پیاده‌اش در درون بنا امتداد می‌یابد و بدنه‌اش بخشی از هویت یک خیابان مهم شهری را می‌سازد.

5. پست‌مدرن:
مفهوم طراحی در زمینه و هماهنگ با زمینه به‌عنوان یکی از مؤلفه‌های اندیشه‌ی پست‌مدرنیسم در تقابل با اندیشه‌ی مدرنیسم به موضوع روز معماری تبدیل شد. از دهه‌ی 1340 که بناهایی همچون کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و مجتمع تجاری آمادگاه ساخته شدند تا متأخرترین این 10 بنا یعنی خانه‌ی آبان، می‌توان این موضوع را دنبال کرد.
پذیرش آگاهانه‌ی عناصر سنتی می‌تواند همچون خانه‌ی قانعی و مجتمع تجاری ماهور، درونی‌کردن سایه‌ی تاریخی بنای پیش از خود باشد یا همچون بنای مجتمع مسکونی امین احترامی تمام‌عیار به بنای تاریخی هم‌جوار خود. در ادامه می‌تواند تبدیل به یک شناخت و هویت‌شناسی نظام‌مند از موقعیت فرهنگی خود شود همانند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و یا مجتمع فرهنگی فرشچیان. پرسشی که مطرح می‌شود این است که آیا همین پذیرش آگاهانه، پابندی به قیدوبندهایی نیست که معماری مدرنیسم سعی داشت آن را از هرگونه بومی‌گرایی، ملی‌گرایی و تاریخ‌گرایی آزاد کند؟ مسئله اینجاست که در جهان‌بینی مدرنیسم، انسان به یک واحد عملکردی در یک دستگاه همه‌جانبه با ساختاری منطقی و مبتنی بر عدد تبدیل شده است. همه‌چیز قابل سنجش است، نمونه‌ی آن مسکن است که همچون یک ارگانیسم عملیاتی از مجموعه‌ی قوانین پیروی می‌کند. وقتی از مسکن صحبت می‌شود مواجهه‌ی معمار با خانه‌ی خود می‌تواند این جهان‌بینی را به نقد بکشاند. خانه‌ی قانعی و خانه‌ی آبان پیشنهاد معمار است برای خانه‌ای که می‌خواهند در آن سکنی گزیند. معمار اینجا در نقش کارفرما است و خانه‌ی خود را می‌خواهد؛ خانه‌ای که نه لزوماً تابعی باشد از قوانین، بلکه خانه‌ای برای خود و خانواده‌اش که کارفرما (معمار) در ذهن خود می‌پروراند. هر دو خوانشی از تاریخ معماری ایران دارند و هر دو به بستر شکل‌گیری اثرشان اندیشیده‌اند و هر دو می‌خواهند محل سکنی‌گزیدنشان امتدادی از گذشته باشد. مکان‌ها متفاوتند و بر این اساس نوع مواجهه‌ی متفاوتی را با فضا و بستر پیرامونی خود می‌طلبند. هر دو خانه در مکان خودشان می‌نشینند ولی تفاوت در ساختار، فضا، کالبد و حتی مواد مصالح به‌کاررفته بسیار است. در عصر کنونی که پس‌مانده‌های تفکر مدرنیسمی تا مغز استخوان، ساختار آپارتمان‌سازی و انبوه‌سازی مسکن را شکل داده است و مصرف‌کنندگانِ فضا را ناچار به زیستن در این ارگانیسم‌های عملیاتی می‌کند و همان مصرف‌کننده، دیگر کارفرمای ساخت‌وساز خانه‌ی خود نیست، این دو خانه می‌توانند نمادی از رویاهای کارفرماها برای مکانی باشند که در آن زیستن را به‌معنای واقعی تجربه کنند. معماران در این ده بنا به‌نوعی «معماری مقاومت» را بازتعریف کرده‌اند. معماری‌ای که برعکس مدرنیته که داعیه‌ی انقلاب داشت خواستار تحولی آرام و پیوسته در معماری شهری است. معماری مقاومت تمایل به مشارکت فعال در توسعه‌ی جامعه دارد و در مقابل ایده‌ی مطلق و انتزاعی، گفت‌وگویی را برای بازگشت دوباره به‌سوی یک مکان مشخص فضایی، اجتماعی و تاریخی تعریف می‌کند. هیچکدام از این بناها با همه‌ی انتقادهایی که می‌توان به آن‌ها داشت داعیه‌ی تعریف فرهنگ ساخت‌وسازی در یک سبک خاص ندارند بلکه دعوت به ایجاد چشم‌اندازهای تازه در رابطه با نگرش‌های اجتماعی و فرهنگی می‌کنند. آن‌ها منطقه را یک سرمایه می‌بینند و نگاهشان ملی و حتی جهانی است. و در آخر باید اشاره کرد تفاوت این 10 بنا با جریان غالب معماری معاصر در ایران و شهر اصفهان طی دهه‌های گذشته به زاویه‌ای بوده ‌است که با این جریان ایجاد کرده‌اند. هرچند رد پای آن را می‌توان خواسته یا ناخواسته بر اساس شرایط حاکم بر دورانی که هر کدام از این بناها شکل گرفته ردیابی کرد؛ آنچه که اهمیت دارد فرایند متفاوتی است که این بناها خارج از سازوکار مرسوم در شکل‌گیری‌شان پیموده‌اند. درک این فرایند مهم است و بناها به همان اندازه با یک تحلیل پدیداری مورد بررسی قرار می‌گیرند. در واقع به نظر می‌رسد فرایندی که خالقان هر اثر طی کرده‌اند بیش از آنکه مبتنی بر یک نگاه پدیداری باشد، میلی است با رجعت به مفاهیمی که در ذهن خود از معماری کردن برخلاف جریان مرسوم دوره‌شان در حوزه‌ی ساخت‌وساز پرورانده بودند.

مجتمع مسکونی نگین جلفا- اثر علی‌اکبر صارمی

منتشر شده در : شنبه, 14 اکتبر, 2023دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: