رستوران ایساگی اثر آتلیه‌ی اِس.یو.پی.ای.آر.بی. و چِن تیِن چو، ترجمه‌ی لادن مصطفی‌زاده
اهمیت توجه به حفاظت و مرمت اصالتمند بناها و بافت‌های تاریخی، محمدحسن طالبیان

آلخاند  رو آراونا، جایزه ی پریتزکر (2016)، مصاحبه از ولادیمیر بلو گلوفسکی

مترجم: رکسانا خانی زاد

• تولد: 1967، سانتیاگو، شیلی
• تحصیلات: دانشگاه کاتولیک شیلی (1991)، تاریخ و نظریه پردازی در دانشگاه IUAV در ونیز (1993-1992)، حکاکی در دانشگاه هنرهای زیبای ونیز(1993-1992)
• فعالیت‌ها: تاسیس شرکت معماری آلخاندرو آراوانا در سانتیاگو شیلی در سال 1994، از 2006 مدیر اجرایی المنتال با شراکت شرکت نفتی COPEC و دانشگاه کاتولیک
• پروژه‌ها: مرکز خلاقیت (UC (ANACLETO ANGELINI، سانتیاگو، شیلی (2014)، ویلا ورد، منطقه‌ی مائوله (DEL MAULE)، شیلی(2013)، نوو لئون (NUEVO LEON)، مکزیک(2010)، برج سیامز، دانشگاه کاتولیک شیلی، سانتیاگو، شیلی (2005)، دانشکده‌ی ریاضیات، دانشگاه کاتولیک، سانتیاگو، شیلی (1999)
• کتاب ها: المنتال، خانه‌های افزایشی و شرکت در طراحی فیزیکی (انتشارات HATJE CANTZ، 2012)، الخاندرو آراونا: بایدها در معماری (انتشارات TOT، 2011)، الخاندرو آراونا، طراحی و ساخت (انتشارات electa، 2007)
• تدریس: دانشکده‌ی ارشد و دکتری طراحی هاروارد (2005-2000)،دانشگاه کاتولیک شیلی (2000-1994)
• جوایز: جایزه ی پریتزکر (۲۰۱۶)، نامزد بهترین پروژه‌ی جایزه‌ی MCHAP (2014)، جایزه‌ی مارکوس (2010)، بهترین شخصیت انستیتو سلطنتی معماران بریتانیایی، ریبا (2010)، شیر نقره‌ای در یازدهمین بینال معماری ونیز(2008(، مدال اریک ERIC SCHELLING (2006)

راه من برای بهتر کردن واقعیت، ساختن است.
• دیروز برای دیدن تعدادی از بناهای شما و دیگر معماران جوان بومی در محوطه‌ی اصلی دانشگاه کاتولیک شیلی رفتم. از جنجال بزرگ ایده‌ها، خلاقیت موجود در ساختمان‌ها و فضاها و تطابق مناسب آنها با برنامه و اقلیم لذت بردم. آیا معتقد هستید که شیلی یک رنسانس را تجربه می‌کند؟
من مطمئن نیستم که این سوال درستی برای پرسیدن باشد، زیرا برای داشتن رنسانس نیاز است تا چیزی از نو متولد شود، من مطمئن نیستم ما اینجا، در شیلی، میراث معماری داشته باشیم تا با آن شروع کنیم. قبل از رسیدن فاتحان اسپانیایی، ما یک امپراتوری‎ مانند پرو، مکزیک یا برزیل نداشتیم. میراث ساختمانی در اینجا بسیار ناچیز و ضعیف است. حتی بعد از آمدن فاتحان اسپانیایی، ساخت و ساز اندکی صورت گرفت که متمایز باشد. بنابراین اگر چیزی باشد، بیشتر تولد است تا رنسانس. [تولد دوباره] • درباره‌ی قرن بیستم چه؟
خب، حتی جنبش‌های مدرن هم باعث خلق اثر مهمی نشد که شما به عنوان یک توریست در آمریکای جنوبی، قصد بازدید از آن را داشته باشید. به عنوان مثال، هیچ جا در نزدیکی برزیل نیست، که دارای یک میراث معماری مدرن قوی باشد.
• آیا منظور شما این است که در اینجا علاقه‌ای به معماری، قبل از این موج تازه‌ی آثار معاصر که توجه جامعه‌ی جهانی را به خود جلب کرده است، وجود نداشت؟
تمام این پروژه‌ها بسیار جدید هستند. بار معماری قدیم بر دوش ما معماران جوان نیست، ما از خلاق بودن در رادیکال‌ترین شکل ممکن نترسیدیم. جز بودجه‌ی کم و شرایط جغرافیایی چالش‌برانگیز هیچ محدودیت دیگری برای ما وجود نداشت. شیلی مکانی جالب است. ما، به نوعی، یک جزیره هستیم، اقیانوس آرام را از یک سو و کوه‌های آند را از سویی دیگر داریم. ما تقریباً از دیگران دور هستیم و جدا افتاده‌ایم. این دور بودن از ما در برابر خودسرانگی و ترندها محافظت می‌کند.
• شما می‌توانید زمانی دقیق را برای شروع این تغییرات مشخص کنید؟
در سال 1995 روزنامه‌ی کازابلا از من خواست تا تحقیق جامعی درباره‌ی معماران جدید شیلی انجام دهم. این مقاله در سال 1997 چاپ شد. تا آن زمان به خودکفایی مناسبی رسیده بودیم. نقطه‌ی آغاز باید زمان سقوط دیکتاتوری پینوشه باشد [آگوست پینوشه رئیس جمهور شیلی از 1973 تا 1990].
• در طول سال‌های دیکتاتوری پینوشه چه نوع معماری وجود داشت؟
از نظر فکری کاملاً مرده بود. شاید تنها نکته‌ی مثبت حکومت پینوشه کنترل اطلاعات بود که ما را از پست مدرنیسم حفظ کرد. بنابراین بازیابی اقتصادی باعث شد تا خلاقیت معماران بر ساخت و ساز خوب متمرکز باشد تا سمبلیسم. قبل از آن، فهمیدن اینکه در دیگر نقاط جهان چه می‌گذرد بسیار سخت بود. آن زمان اغلب، مجله‌ی معماری نیز در دسترس نبود، حتی دست یافتن به موسقی غربی نیز ممکن نبود. چیزی که ما داشتیم کتاب‌ها بودند.

طرح مسکن های اجتماعی

آنها [از نظر حکومت] کم خطرتر از مجله‌ها بودند. تنها معماری معاصری که ما می‌توانستیم آن را دنبال کنیم، کارهای معماران پرتغالی، مانند آلوارو سیزا یا سوتو د مورا بود. به هر حال ما در اینجا کاملاً از دانستن آخرین ترندها، حفظ می‌شدیم. شیلی همیشه یک کشور فقیر بوده و ما یک حس عملگرایی ارثی داریم. ما توجه خاصی به پروژه‌های قابل ساخت داریم، و نباید زلزله‌ها را فراموش کنیم. بیش از هر چیز ما سعی داریم معقول و عملگرا باشیم. تمام معماران مشهور شیلی-سیمیلخان رادیک (Similjan Radic)، متیاس کلتز (Mathias Klotz)، سسیلیا پوگا (Cecilia Puga) و …- از دانشگاه کاتولیک، که تنها دوبلوک دورتر از اینجا است، فارغ‌التحصیل می‌شوند. شخصاً بسیار تحت تاثیر پروفسور فرناندو پِرِز (Fernando Perez) بودم. او به ما تفکر دقیق را آموخت. او لویی کان، معمار راهب آلمانی دام هانس وندرلان (Dom Hans van der Laan) و کانستراکتیویسم‌های روسی را به ما شناساند. در زمان دانشجویی ما تجربیات عملی بسیاری داشتیم و زمانی که فارغ‌التحصیل شدیم از ما انتظار شروع کار را داشتند. نیازی نبود تا دنبال کار بگردیم. به همین دلیل است که ما زیاد دغدغه‌ی سبک و پیچیدگی نداریم. ما پیچیده‌تر از چیزی که می‌توانیم بسازیم را طراحی نمی‌کنیم. ما باید بیشتر بسازیم تا به طور ذهنی درباره‌ی طبیعت معماری حدس و گمان بزنیم.
• آیا موافقید که شما جزئی از یک جنبش بودید؟
ما [معماران شیلی] کاملاً از یکدیگر خبر داریم. ما الآن در طبقه‌ی بیست و پنجم این ساختمان هستیم، رادیک و پوگا در طبقه‌ی بیستم هستند و کلوتز دویست متر دورتر از اینجا کار می‌کند. بنابراین ما همیشه با هم ارتباط داریم. ما می‌دانیم که بقیه چه کاری انجام می‌دهند. دنبال کردن یک راه منحصر به فرد و اصیل انرژی و زمان بیشتری می‌خواهد، بنابراین خوب است که بدانی تو تنها کسی نیستی که باید اضافه‌تر تلاش کنی. این موضوع باعث یک رقابت سالم می‌شود. اما الزاماً ما یک جنبش بوجود نیاورده‌ایم.
• من مطمئن هستم که برای اصیل بودن حتی با وجود محدودیت‌های معین فشار زیادی وجود دارد.
اصیل بودن به خودی خود هدف نیست اما نتیجه‌ی تلاش برای رسیدن به مبدا یک سوال ارائه شده است. اما این یک حقیقت است که اگر افرادی دقیقاً در کنار من در حال انجام پروژه‌هایی فوق‌العاده هستند من بهانه‌ای برای ارائه‌ی یک کار ضعیف نخواهم داشت.
فکر می‌کنم این چیزی است که به آن خودکفایی گفته می‌شود: محیطی که افراد را به برقراری تعادل بین همکاری و رقابت تشویق می‌کند. ما اینجا در شیلی حدود ده معمار بسیار قوی داریم- بیشتر در سانتیاگو و یک زوج در کنسرسیوم. من اغلب در مطبوعات محلی با آثار بسیار خوبی که به تازگی ساخته شده‌اند برخورد می‌کنم. اگر نامی آشنا ببینم غافلگیر نخواهم شد زیرا از این معماران انتظار ساختمان‌های خوب را دارم. اما در حال حاضر بیشتر و بیشتر شاهد این هستم که اسم افراد را قبلاً نشنیده‌ام و این یک نشانه‌ی خوب است. این یک زمان به خصوص در شیلی معاصر است.
• اگر از شما بخواهم به صورت خلاصه بگویید که معماری معاصر شیلی چیست، چه جوابی می‌دهید؟ و آیا شما فکر می‌کنید که سعی در به وجود آوردن یک وجه تمایز خاص برای تعریف هویت ملی در معماری مهم است؟
من فکر می‌کنم از همان زمانی که شما به هویت خود توجه کنید آن را گم خواهید کرد … ببینید، مانند بازی تنیس است. می‌توانید تصور کنید که یک بازیکن تنیس به سبک خاص خود توجه داشته باشد؟ خیر، بازی درباره‌ی زدنِ با قدرت توپ است. توپی وجود دارد که با سرعتی باورنکردنی به سمت شما می‌آید، آیا به استایل خود باید فکر کنم؟ من باید با تمام تمرکز توپ را برگردانم، خوشبختانه درون زمین و در سمتی دیگر. نه، ما نمی‌توانیم زیاد درگیر نمایش خود باشیم. در واقع، به سوال هویت باید خیلی جزئی توجه شود، مثل چیزی در حاشیه. ما به چگونگی شکل‌گیری سوال توجه می‌کنیم. فرم همیشه یک نتیجه‌ است. فرم‌ها از محدودیت‌ها و شرایط حاصل می‌شوند. فرم‌های ما از بودجه، اقلیم، سیاستمداران، جامعه و عوامل دیگر تاثیر می‌گیرند. قبل از طراحی هر چیزی، ما از خود می‌پرسیم: سوالی که نیاز است ما به آن پاسخ دهیم چیست؟
• شما شرکت خود را در سن 27 سالگی در سال 1994 تاسیس کردید. اولین اقدامات شما چه بود و در چه زمانی شما تدریس را آغاز کردید که در نهایت شما را به دانشکده ی طراحی هاروارد در مقطع ارشد و دکترا [برای تدریس]رساند.
من در سال 1991 فارغ‌التحصیل شدم و اولین کاری که انجام دادم رفتن به ایتالیا، یونان و ترکیه با بورسیه بود تا برای اولین بار الگوی معماری کهن را ببینم. متوجه هستید که ما تا آن زمان در شیلی معماری را تنها از روی عکس یاد می‌گرفتیم. در اولین سال به اندازه‌گیری و کشیدن ساختمان‌هایی که تحسینشان می‌کردم پرداختم. شما معماری و تصمیمات معماران را تنها با مطالعه‌ی دقیق تمام جزئیات درک می‌کنید. من پله‌های کتابخانه‌ی لارنتین میکل آنژ در فلورانس را شمردم و متوجه شدم که اگر شما از پلکان مرکز بالا بروید یک پله کمتر از پله‌های طرفین وجود دارد. پله‌های جانبی 1.5 سانتی‌متر کوتاه‌تر از پله‌های مرکز بودند. به همین دلیل است که پله‌ها کشیده، محکم و قدرتمند به نظر می‌آیند. او در هنگام ساخت از سنگ به عنوان استخوان، گوشت و ماهیچه استفاده می‌کرد. بعدها کتابی با تمام این اندازه‌گیری‌ها منتشر کردم. در سال 1994 برگشتم و تدریس و کار روی پروژه‌های بسیار کوچک را آغاز کردم؛ رستوران‌ها، بارها، دیسکوها و مغازه‌ها. هیچکدام از این پروژه‌ها بیش از دو سال وقت نبرد و همه‌ی آنها پروژه‌هایی با بودجه‌ی کم بودند اما امتحان خوبی برای من بود و چون من همزمان تدریس می‌کردم توانستم به برخی از پروژه‌ها نه بگویم و کیفیت را در سطح مشخصی نگه دارم.
• تا این لحظه، بعد از اندازه‌گیری پارتنون، باید گسست بزرگی را بین ایده‌آل‌های خود و واقعیت حس کرده باشی.
دقیقاً، تنها یک سال بعد، کار با این کارفرمایان تا حدی برایم کسل‌کننده بود که تصمیم گرفتم معماری را رها کنم. احساس کردم این درست نیست که تمام آن شاهکارها را مطالعه کنید و سپس بر روی پروژه‌های بی ارتباط کار کنید. تصمیم گرفتم که اگر نتوانم معماری را درست انجام دهم، به طور کل آن را کنار بگذارم، برای دو سال باری را اداره کردم. هنوز تدریس می‌کردم و در سال 1998 اولین پروژه‌ی بزرگ خود را گرفتم، طراحی دانشکده‌ی ریاضی در دانشگاه کاتولیک، جایی که تدریس می‌کردم. پروژه نامزد جایزه‌ی میس وندروهه شد. جورج سیلوتی (Jorge Silvetti)، که بعدها رئیس هیئت مدیره‌ی دپارتمان معماری هاروارد شد، یکی از داوران جایزه بود و در سال 2000 از من برای تدریس در هاروارد (GSD) دعوت کرد. این موضوع من را به معماری برگرداند.
• شما مدتی روی پروژه‌ی مسکن اجتماعی کار کرده‌اید. الان وضعیت اینجا چطور است؟ آیا هنوز کمبود خانه مشکل بزرگی است؟
در حال حاظر شرکت ما روی 9000 واحد کار می‌کند. سیستم افزایش واحدهای مسکونی در شیلی بسیار کارآمد است. با وجود جمعیت 17 میلیونی کشور، ما قادر هستیم سالانه 100000 تا 120000 واحد بسازیم و این به این معنی است که در کمتر از پنج سال آینده مشکل خانه در شیلی حل خواهد شد. تقریباً 60 درصد از تمام واحدهای مسکونی شیلی با سوبسید ساخته شده‌اند. بنابراین مسکن اجتماعی به عنوان یک سیاست عمومی هنوز هم بسیار مناسب است. هم اکنون تقریباً 25000 خانواده وجود دارد که در محله‌های فقیرنشین زندگی می‌کنند. ما این مردم را تقریباً با اسم می‌شناسیم. موقعیت الان بیشتر از دیگر کشورهای آمریکای لاتین تحت کنترل است، کشورهایی که تعداد مسکن‌های غیر رسمی در آن حدود 60-50 درصد است. اما مشکل کیفیت است نه کمیت.
• در شیلی چه کسانی واجد شرایط دریافت سوبسید هستند؟
هر کسی که درآمد او برای درخواست وام کافی نیست، کسی که تا به حال این کمک را دریافت نکرده است و کسی که به عنوان فرد ساکن در محله‌ی فقیرنشین تا به حال در تصرف دارایی‌های خصوصی شرکت نداشته است (این عمل غیر قانونی است و به شدت از طرف دولت منع شده است). ده سال پیش، زمانی که ما شروع به کار روی این پروژه کردیم، مبلغ سوبسید 7500 دلار برای هر واحد بود که شامل خرید زمین، آماده کردن زیرساخت‌ها و ساختن خانه بود. الان حدود 20000 دلار است. از این مقدار تقریباً 500 دلار بر عهده‌ی خانواده‌ای است که نیازمند مسکن هستند و مابقی توسط دولت پرداخت می‌شود. بنابراین، در کل، شما با 500 دلار صاحبِ خانه خواهید شد. این انگیزه‌ی بزرگی است، برای مثال برای افراد جوانی که هنوز با والدین خود زندگی می کنند و قصد دارند مستقل شوند و نمی‌خواهند در محله‌های فقیر نشین ساکن شوند. آنها می‌توانند چند سال صبر کنند و در نهایت یک مسکن دائم داشته باشند.
• مهاجران دیگر قسمت‌های کشور که تازه رسیده‌اند چه، خانواده‌های آنها در شهر زندگی نمی‌کنند.

دانشکده‌ی ریاضی در دانشگاه کاتولیک، سانتیاگو، چیلی، 1999

پروژه‌ی مسکن اجتماعی نیمی از خانه

پلان های پروژه‌ی مسکن اجتماعی

در شیلی حدود 90 درصد از مردم در شهرها زندگی می‌کنند. بنابراین مهاجرت به شهرها چند دهه قبل صورت گرفته است. الگوی خانه‌سازی سوبسیدی سریع و ارزان ما به یک آزمایشگاه واقعی تبدیل شده و الگویی برای کشورهای جهان سوم گشته است. ما این الگو را در تمام اقلیم‌های ممکن تست کردیم، همانطور که شیلی در 4000 کیلومتر امتداد یافته است-از شمال تا جنوب با اقلیم‌های متفاوت-از کویر، مدیترانه و نیمه گرمسیری تا دشت‌های سردسیر و قله‌های یخی.
• شما تحقیقات خود را در زمینه‌ی مسکن در سال 2000 زمانی که در هاروارد بودید شروع کردید. به عنوان یک معمار جوان چگونه به این نتیجه رسیدید که می‌توانید تفاوت ایجاد نمایید.
من این کار را نکردم. من با کسی شریک شدم و او این کار را انجام داد. من یک مهندس حمل و نقل را ملاقات کردم، آندره یاکوبلی (Andres Iacobelli) که در حال گذراندن دوره‌ی کارشناسی ارشد خود در زمینه‌ی سیاست‌ عمومی در مدرسه‌ی فرمانداری کندی بود. زمانی که برای بار اول یکدیگر را ملاقات کردیم او از من پرسید :«به نظر می‌رسد که معماری شیلی توجه جهانیان را جلب کرده است، درست است؟» من بسیار مفتخر بودم. او ادامه داد: «و معماران جوان خوبی در شیلی وجود دارد، همینطور است؟» و من دوباره احساس غرور می‌کردم اما بعد او از من پرسید: «پس چرا مسکن‌های اجتماعی تا این حد بد هستند؟» او داشت می‌پرسید چرا تمام این پروژه‌ها که 60 درصد از معماری را تشکیل می‌دهند اینقدر بد هستند. او حق داشت. سپس گفت:«چرا ما کاری برای این موضوع انجام نمی‌دهیم؟»، برای من به عنوان یک معمار «انجام کاری» به معنای یک سمپوزیوم، یک کتاب یا یک نمایشگاه بود و برای او به معنی راه‌اندازی یک شرکت و ساختن پروژه‌ها مطابق قوانین و محدودیت‌های بازار بود. او گفت: «بیا برویم و برای ساخت این واحد‌ها یک میلیون دلار درخواست کنیم.» و خواستیم به دولت، سیاستمداران، اسپانسرها و هر کس دیگری ثابت کنیم که الگوی بهتری با تمام ضوابط آسایشی بازار می‎تواند ساخته شود. این تنها به معنی معماری بهتر نیست، بلکه به معنای راه‌های بهتر برای خرید زمین، بهتر کارکردن ارگان‌های سیاسی و … است. ما به ایده‌های متفاوتی فکر کردیم و برای بیش از یک سال سعی کردیم تا سوال درست را شکل بدهیم، با یکدیگر و دانشجویان هاروارد. هدفی که به آن رسیدیم این بود: «انجام کاری که در طی زمان ارزشمند شود. طراحی باید به ابزاری برای مردم تبدیل گردد تا با آن بر فقر غلبه کنند.» شغل من به عنوان یک معمار این بود که این ایده‌ها را به زبان فرم ترجمه کنم.
• در یکی از کتاب‌های خود، عنوان کردید که: «جامعه‌ی ما می‌داند چگونه با پول زیاد مسکن خوب بسازد. ما همچنین ساختن مسکن ارزان قیمت را بلد هستیم، اما با کیفیتی بسیار ضعیف. چالش بسیار سخت، ساخت خانه‌هایی خوب و تقریباً بدون هیچ پولی است.» واحد مسکونی که شما آن را توسعه دادید به نام « تکه‌ی اصلی شهر و صحنه‌ای برای زندگی روزانه» است. ممکن است درباره‌ی ایده‌های خود یعنی ساختار متخلخل و خانه‌های نیمه توضیح دهید؟
تحقیقات نشان داده است که یک خانواده‌ی متوسط می‌تواند به خوبی در یک خانه یا آپارتمان تقریباً 80 متری زندگی کند. اما حقوق مرسوم در شیلی به سختی برای نصف این مساحت کافی است. همینطور این واحدها داخل شهرها نیستند به دلیل همان 20000 دلار که برای هر واحد پرداخته می‌شود و قبلاً اشاره کردم که این مقدار فقط برای ساخت و ساز نیست و شامل خرید زمین و تامین زیرساخت‌ها نیز می‌شود. بنابراین ما به این ایده رسیدیم:
«اگر پول کافی برای ساخت یک خانه‌ی مناسب وجود ندارد، چه می‌شود اگر به یک خانه‌ی 40 متری فکر کرد ولی نه به عنوان یک خانه‌ی کوچک بلکه به عنوان نصفی از یک خانه‌ی خوب، و می‌دانید، اگر برای خانواده‎ها یک خانه‌ی بسیار کوچک فراهم نمایید آنها هر کاری انجام می‌دهند تا آن را بزرگ‌تر کنند. حتی خانواده‌هایی که در ساختمان‌های چند طبقه زندگی می‌کنند، وقتی مجبور باشند، دیوارها را خراب می‌کنند و در حد نیاز جابجا می‌کنند که ریسک از بین رفتن یکپارچگی ساختار این ساختمان‌ها را به وجود می‌آورد. این کار ممکن است برای تحمل بارهای ساده مشکلی ایجاد نکند اما اگر زلزله‌ای وجود داشته باشد، این مردم در خطر بزرگی خواهند بود. مشخصاً ارزش این ساختمان‌ها با گذر زمان کم می‌شود. اینها سرمایه‌گذاری‌های درستی نیستند، فقط مکان‌های بسیار ابتدایی برای زنده‌ ماندن هستند. به همین دلیل است که طرح ما از همان ابتدا این افزایش را پیش‌بینی کرده است. ساختار خانه‌ها به گونه‌ای است که نمی‌تواند توسط ساکنین تکمیل شود. بنابراین ما این ساختار را برای تمام خانه فراهم نمودیم و سفت‌کاری و محصورسازی فقط برای نصف آن انجام شد و نصفه‌ی دیگر را برای رشد در آینده گذاشتیم. زمانی که خانواده‌ها آمادگی داشته باشند، می‌توانند نصف دیگر خانه را، بدون لزوم تغییر در ساختار، پر کنند. این موضوع، ساختار یکپارچه‌ی ساختمان و همینطور نظم و انسجام بصری را تضمین می‌کند. همچنین ما طرحی را توسعه دادیم که به اندازه‌ی کافی متراکم است اما بدون جمعیتی زیاد این باعث شد تا ما زمین‌هایی را خریداری کنیم که سه برابر زمین مسکن اجتماعی قیمت داشتند. پس به جای این که دو ساعت دور باشیم، این خانواده‌ها توانستند مانند دیگران در نزدیکی فرصت‌ها باشند نه جدا افتاده. آنها به شغل‌ها، مدرسه‌ها، فضاهای درمانی، شبکه‌ی حمل و نقل، پارک‌ها و به طور کل کیفیت بهتری از زندگی نزدیک‌تر هستند. بنابراین احتمال بالا رفتن ارزش دارایی آنها وجود دارد.
• آیا شما همین ایده‌ی «نیمی از خانه» را ادامه خواهید داد؟
ما هنوز از اصول اولیه پیروی می‌کنیم اما با تغییرات بسیاری در طرح. ایده، پیروی از مسیر اصلی است؛ ارتفاع کم، تراکم زیاد بدون جمعیت اضافه با پتانسیل گسترش و رسیدن به سطحی متوسط برای این خانواده‌ها. بنابراین ما همیشه ایده‌ی گسترش‌یافتگی را امتحان می‌کنیم؛ گاهی از اطراف، گاهی در ارتفاع. بستگی دارد به اقلیم، سایت پروژه و اولویت‌های خانواده. از این راه ما تراکم را دو برابر می‌کنیم، بنابراین به زمین کمتری نیاز است اما هنوز دسترسی‌های شخصی مردم به خانه‌هایشان وجود دارد. هیچ فضای مشایی مانند راهروها یا آسانسورها وجود ندارد، فضاهایی که نگه‌داری از آنها در مناطق فقیرنشین مشکل است.
• ممکن است درباره‌ی ساختار شرکت خود که به دو قسمت تقسیم شده است و همکاری شما با شرکت نفت شیلی (COPEC) توضیح دهید؟
من قهرمان نیستم. من می‌خواستم هزینه‌ی کاری که انجام می‌دهم را بپردازم، مسکن اجتماعی به کیفیتی عالی نیاز دارد، نه خیریه‌های عالی. فکر می‌کنید چرا مسکن‌های اجتماعی خوب نیستند؟ به این دلیل است که دولت وقت و زمانی برای تفکر دقیق پیرامون این موضوع نمی‌گذارد، به همین دلیل است که ما به COPEC نزدیک شدیم و از آنها پرسیدیم چه می‌شود اگر به عنوان بخشی از برنامه‌ی مسئولیت‌های اجتماعی خود روی زمانی که نیاز است تا سیاست‌های عمومی را ساده تر کنیم و نوع خرج شدن بودجه‌ی کشور را بهبود بخشیدیم سرمایه‌گذاری کنید. ایده‌ی اصلی ما نه تنها ساختن مسکن اجتماعی بهتر بلکه آوردن خلاقیت و کارایی به کل پروسه بود. آنها از این ایده خوششان آمد و تصمیم گرفتند تا در شرکت ما سرمایه‌گذاری کنند. آنها 40 درصد از مالکیت، دانشگاه 30 درصد و ما نیز30 درصد را بدست آوردیم. بنابراین المنتال (Elemental) شرکتی است که سود حاصل از انجام پروژه‌های خود را به فعالیت‌های اجتماعی اختصاص می‌دهد. ما کار خود را به سه بخش تقسیم کرده‌ایم: طراحی شهری (مداخله در کل مقیاس شهر)، مسکن اجتماعی و ساختمان‌های سازمانی، و کارفرمایان شرکت. اسم شرکت شخصی من دفتر معماری آلخاندرو آراونا (Alejandro Aravena Arquitectos) است و در این شرکت فقط من هستم و اگر پروژه‌ای به من پیشنهاد شود، مانند هر کارفرمای دیگری با المنتال کار می‌کنم.
• دلیل داشتن دو شرکت چیست؟
خب من فکر نمی‌کنم دانشگاه یا هر شرکت دیگری به یک دفتر معماری که توسط یک فرد [و نه دولت] اداره می‌شود پولی پرداخت کند. المنتال شرکتی است که به اندازه‌ی کافی برای ارتباط با پروژه‌های پیچیده بزرگ است اما نه آنقدر بزرگ که ما کنترل طراحی را از دست بدهیم و تمام زمان خود را صرف اداره‌ی شرکت کنیم.
• من خیلی در مورد استودیوی شما در هاروارد به نام 3200$ کنجکاو هستم. چرا بجای تمرکز بر برنامه و دیگر جنبه‌های پروژه، تمرکز روی بودجه بود؟

آن دومین استودیویی بود که من در هاروارد در آن تدریس کردم. بگذارید به عقب برگردیم، به اولین استودیوی من در سال 2000. در ابتدا من هیچ تصوری از اینکه چه چیزی تدریس کنم نداشتم، اما می‌دانستم بیشترین رفتار در معماری خودسرانگی است. این ایده که معماران می‌توانند اولین چیزی که به ذهن آنها می‌رسد را در پروژه‌های خود بیان کنند من را عصبی می‌کرد. بنابراین من نام اولین استودیوی خود را «از راه‌های دیگر(otherwisenes)» گذاشتم، به این معنا که آیا مسائل همیشه باید از یک راه‌، حل شوند و یا راه‌های دیگری نیز وجود دارد، من سعی کردم تا خودسرانگی را حذف کنم. من فکر کردم که محدودیت‌ها فیلتر خوبی برای زواید هستند. این تفکری است که در المنتال وجود دارد. ما بر ضروری‌ترین و ساده نشدنی‌ترین جنبه‌های موضوع ارائه شده توجه می‌کنیم. در مورد مسکن اجتماعی ما با بودجه‌ای بسیار کم محدود شده بودیم و مجبور به انجام پروژه بودیم. اما حتی وقتی که روی پروژه‌هایی کار می‌کنیم که بودجه‌ای بسیار بیشتر دارند، برای ما پروژه‌ای با هزینه‌های ضروری و ساده‌نشدنی مطلوب تر است. حالا بر می‌گردیم به استودیو 3200$. ما نه بر ایده‌ها بلکه بر محدودیت‌ها تمرکز کردیم. بزرگترین محدودیت برای مسکن اجتماعی، بودجه است، بنابراین از دانشجویانم پرسیدم برای مقدار مشخصی پول چه کاری می‌توان انجام داد؟. این برعکس راهی است که رویکرد پروژه‌ها معمولاً در دانشگاه تعیین می‌شوند. وقتی شما بودجه‌ی محدودی دارید چه متریال‌هایی می‌شود استفاده کرد؟ بسیار ارزان؛ کانتینرهای حمل و نقل، فلزهای موجدار، جعبه‌های پلاستیکی و شیشه‌ها، لاستیک‌ها و … جواب این است: نه. تنها به این دلیل که برای مردم فقیر طراحی می‌کنیم دلیل نمی‌شود که آنها در محیطی کم کیفیت زندگی کنند. با وجود این کمبودها در بودجه ما سعی می‌کنیم شان و استانداردهای بالایی را در این پروژه‌ها حفظ کنیم. افزایش تدریجی، استراتژی ما شد؛ بیایید نصف پروژه را حالا با پولی که داریم بسازیم و مابقی زمانی که پول بیشتری در دسترس بود ساخته خواهد شد. این موضوع به تغییر دیگری نیز منجر شد؛ تمرکز نه تنها فقط بر یک واحد که بر کل جامعه. سوال این که چه واحدی می‌شود با 7500 دلار ساخت، نبود. سوال، ساخت ساختمانی برای صد خانواده با 750000 دلار بود. این سوال احتمالات بسیاری به وجود آورد.
• این موضوع باعث شد تا درباره‌ی این پروژه‌ها نه تنها به عنوان خانه‌ بلکه به عنوان گسترش کل شهر فکر کرد، درست است؟
کاملاً، مهم نیست هر واحد چقدر کارآمد است، اگر که پروژه با بقیه‌ی شهر به خوبی ارتباط داشته باشد و مانع دسترسی به دیگر واحدها نشود باعث می‌شد تا سرمایه‌گذاری روی این پروژه برای دولت معقول به نظر بیاید و یا به حمایت این خانواده‌ها با سوبسید در صورتیکه نتوانند با اقتصاد موجود یکپارچه شوند ادامه دهد. به هر حال، من فکر می‌کنم که دانش‌آموزان به محدودیت نیاز دارند. اگر قانونی وجود نداشته باشد آزادی نیز نخواهد بود. جلو بردن این ایده در هاروارد دشوار بود چون در آن دانشکده همه می‌خواستند تا درخشش خود را نمایان‌تر کنند، اما من این را نمی‌خواستم. اهمیتی برای داشتن یا نداشتن ایده قائل نبودم. مشکلی وجود داشت که باید حل می‌شد. تمرکز باید روی این موضوع می‌بود.
• بیایید درباره‌ی این استودیو صحبت کنیم، شما گفتید: «من به ایده‌ها علاقه ندارم. من به محدودیت‌ها علاقه‌مند هستم. منظور شما از این جمله چه بود؟ این سوال را به این دلیل پرسیدم که من برج سیامز شما در دانشگاه را دیده‌ام و این بنا سرشار از ایده‌هایی است که ممکن نیست فقط بدلیل محدودیت‌ها به وجود آمده باشند، آیا موافق نیستید؟
شما حق دارید. ما ایده‌های زیادی داشتیم اما نه در ابتدای کار. آنها حاصل پرسیدن سوال‌های به خصوص بودند.
• فقط برای کامل کردن جملات خودم، این برج دانشگاه در یک سایت مسطح شده واقع شده است و با این وجود شما در هر وجه با شیبدار کردن سطوح، با سطح زمین به صورتی متفاوت برخورد کرده‌اید و برای ورود به ساختمان باید به زیرزمین رفت. سپس ایده‌ی دو پوسته بودن وجود دارد، ساختمانی درون ساختمانی دیگر، تقسیم هسته به دو قسمت در طبقات بالایی و … . این پروژه برای یک دانشجوی هاروارد باید رویا بوده باشد.
خب همه‌ی ما می‌دانیم که سقف‌های مسطح هر قدر هم که سعی در عایق‌بندی آنها داشته باشیم، همیشه نشت خواهند کرد. بنابراین شیبدار کردن سطوح تلاشی است برای خارج کردن هر چه سریع‌تر آب از سقف و سطوح دیگر. همچنین شیبدار کردن سطوح، بیشتر مردم را دعوت به نشستن می‌کند. به فضای جمعی مقابل مرکز ژورژپمپیدو یا میدان شیبدار عمومی سیه‌نا نگاه کنید. این فضاها منبع الهام من بودند زیرا من معتقد هستم برای دانشجویان داشتن فضایی برای وقت گذراندن با یکدیگر مهم است، فضایی که شما هیچوقت نمی‌دانید چه کسی را ملاقات خواهید کرد و یا چه چیزی را کشف می‌کنید. دانشجویان یک جامعه‌ی در حال یادگیری هستند. پس همیشه به دنبال پرسیدن سوال درست هستم: چگونه باید به این فضای جمعی کمک کرد؟
البته که آزادی همیشه هست؛ آزادی در انتخاب مصالح مورد استفاده، مقدار عریض بودن، مقدار شیبدار بودن، بودن یا نبودن پنجره و … . منظور من این نیست که شما نباید این همه ایده داشته باشید. اما نیازی نیست تا راجع به آنها صحبت شود. ما باید راجع به موضوعات مهم‌تری صحبت کنیم. باید سوال‌هایی وجود داشته باشد که مسیر مشخصی را تعیین کند. راه‌حل، کمترین تعداد دتیل است. ما نباید درباره‌ی هر دیتیل صحبت کنیم. اینها مانند ضروریاتی ناگفته هستند، فقط شما جواب درست را می‌دانید. راه‌حل‌ها باید صریح و ساده باشند، همه‌اش همین است. این نکته‌ی خلاقیت و اولویت‌ها است، چیزی برای صحبت درباره‌ی آنها وجود ندارد.
• وقتی از ولف پریکس (wolf Prix) پرسیدم در مدرسه‌ای که تو مدیر بودی معماری چگونه تدریس می‌شد او پاسخ داد که دانشجویان او یاد می‌گرفتند که ایده‌های خود را نه بر اساس محدودیت‌ها و کلیشه‌ها بلکه بر اساس امکانات شکل دهند. به بیانی دیگر، دانشجویان چیزی که ممکن است را تصور می‌کنند. آیا این درست نیست که تخیلی‌ترین پروژه‌ها ساخته می‌شوند نه به این خاطر که ما به آنها نیاز داریم، بلکه به این دلیل که ما کارفرمایان و معمارانی داریم که می‌توانند آنها را تصور کنند؟ شما موافقید؟

پروژه ی مسکن اجتماعی نیمی از خانه

پروژه ی نیمی از خانه

نه حتی با یک کلمه از حرف‌های او
• خب آیا موافق نیستید که اگر شما به عنوان یک دانشجو، آموزشی مشابه (تمرین چیزی که ممکن است) را پیش نمی‌گرفتید ممکن بود الآن نمی‌دانستید که چه سوالی برای پرسیدن مناسب است؟ حالا به عنوان فردی حرفه‌ای شما می‌توانید مسیر درست را انتخاب کنید اما پیشتر نیاز داشتید که به شما برای خلاق بودن آزادی داده شود تا درک کنید که امکانات بسیاری در معماری وجود دارد.
• شما باید دقیقاً بدانید که هدف چیست، اگر شما تعدادی ابزار به من بدهید و بگویید با آنها آتش درست کنم، راه‌حل‌های زیادی خواهم داشت، اما همه‌ی آنها مردود خواهند بود اگر در انتهای روز آتشی وجود نداشته باشد.
اگر شما این ابزار را به من بدهید و من آزادی مطلق داشته باشم که کاری که می‌‎خواهم را انجام دهم، این بی‌معنی خواهد بود. در این صورت هیچ کشمکشی، هیچ هدفی و هیچ راهی برای سنجیدن موفقیت یا عدم موفقیت وجود ندارد. برای من خلاقیت به معنای فائق آمدن بر مشکلات است. برای مثال کشاورزی را در نظر بگیرید. کشاورزی صرفاً با در نظر گرفتن احتمالات به وجود نیامده است. تهدیدی مشخص وجود داشت و نیاز به وقوع آن بود. آتشی وجود نخواهد داشت اگر مردم به آن محتاج نباشند. ما اینجا در شیلی با موضوعاتی واقعی مواجه بودیم و به همین دلیل من بسیار به خودسرانگی در معماری انتقاد دارم. ممکن است از این راه‌ یا راه دیگری باشد، من معماری را برای دلیلی انجام می‌دهم. من می‌خواهم پروژه‌ها را بهتر از آنچه در گذشته بودند بسازم. نه متفاوت‌تر بلکه بهتر، بهتر نه فقط در طراحی که از نظر شرایط زندگی.
• از زمانی که از هاروارد برگشته‌اید به تدریس در دانشگاه در اینجا ادامه داده‌اید؟
باید تا الان متوجه شده باشید که من با دانشگاه مشکل دارم. نه، از زمانی که به شیلی برگشته‌ام تدریس نکرده‌ام. جورج برنارد شاو می‌گوید کسانی که می‌دانند، عمل می‌کنند و کسانی که نمی‌دانند، تدریس می‌کنند. از اینکه به مردم بگویم کارها چگونه‌اند یا چگونه باید باشند اگر خودم می‌دانم معذب هستم، برای من صحبت کردن درباره‌ی چیزهایی که می‌دانم سخت است. برای من دانش همیشه درباره‌ی کشف چیزهای تازه است. و ما اینجا، در دفتر من با کسانی که از سراسر جهان برای کار به اینجا می‌آیند چیزهای بسیاری را کشف می‌کنیم. می‌دانید در دانشگاه افراد اغلب مشکلاتی را خلق می‌کنند تا برای آنها راه‌حل پیدا کنند. اما ما در جهانی زندگی می‌کنیم که حتی حالا نیز مشکلات زیادی دارد. چرا باید مشکلات جدیدی را به جهانی ارائه کنم که همین حالا نیز مشکلات زیادی دارد. دانشگاه محیطی عالی برای کسانی است که باور دارند سود در از بین بردن تمام محدودیت‌های جهان واقعی است. به نظر من بودن در محیط دانشگاه برای مدت زمانی خوب است زیرا مکانی است که ما در آن می‌توانیم با افراد درست ملاقات کنیم، ولی بسیار امن است. در هر رویدادی، مکان‌های بسیاری برای ملاقات با افراد درست وجود دارد؛ بحث‌های عمومی، کنفرانس‌ها، سمینارها، نمایشگاه‌ها و… . راه‌های بسیاری برای شرکت در بحث‌های حرفه‌ای وجود دارد.
• شما به تازگی ساختمان مرکز خلاقیت در دانشگاه را به اتمام رسانده‌اید. می‌توانید درباره‌ی ایده‌ی اصلی این ساختمان صحبت کنید.
پنج هدف اصلی برای شکل دادن فرم این ساختمان وجود داشت. اول، هدف ساختن بنایی بود که از نظر محیطی کارا باشد. در این اقلیم معقولانه است که بنایی با محیط صلب داشته باشیم و اجازه ندهیم که گرمای خورشید به داخل نفوذ کند. ساختمان ما یک سوم بنایی با نمای شیشه‌ای انرژی دارد. بنابراین به جای دنبال کردن ترندهای روز ما تصمیم گرفتیم انتخابی عقلانی داشته باشیم. بنابراین ساختمان نمایی حجیم و هسته‌ای خالی داشت. هدف دوم از شرایط برنامه بود، که به خوبی با هدف اول متناسب بود. ساختمان به عنوان زیرساختی پیچیده درک شد نه به عنوان نمونه‌ای از معماری. جرثقیلی صنعتی در وید داخلی وجود داشت که جابجایی هرچیزی را به دفتر شما ممکن می‌ساخت. این بدان معنی است که شما در طی راه می‌توانستید انتخاب‌های زیادی داشته باشید. هیچ چیز دائمی نبود.
هدف سوم درباره‌ی تعامل اجتماعی بود. هسته‌ی خالی به افراد داخل بنا اجازه می‌دهد تا از فعالیت دیگران آگاه باشند، که ممکن است به همکاری منجر شود و… ما فرصت‌های زیادی برای این دیدارهای تصادفی رو در رو مانند راهروهای عریض، محل نشستن رو به روی آسانسورها، تراس‌های خارجی عمومی و… به وجود آوردیم. هدف چهارم شخصیت یا ظاهر بود. ما می‌خواستیم این بنا پایدار، متمایز، طبیعی و صنعتی باشد. می‌خواستیم ساختمانی باشد که بشود گفت سبکی ندارد. طبیعی‌ترین و مدگریز‌ترین ساختمانی که بشود تصور کرد. بزرگترین تهدید برای هر مرکز خلاقیت از مد افتادن زود هنگام است. به همین دلیل است که این ساختمان درباره‌ی یک سبک خاص نبود بلکه راجع به چگونگی کارکرد بنا بود.
و در نهایت ما می‌خواستیم از مصالحی استفاده نماییم که دائمی باشند و به مرور زمان نابود نشوند. بتن مناسب‌ترین متریال برای این موضوع بود زیرا در طی زمان فقط سخت‌تر می‌شود. ما می‌خواستیم این ساختمان 50 سال یا بیشتر عمر کند. بنابراین سوالی ساده مطرح کردیم: «آیا این ساختمان طی زمان بهتر خواهد شد یا بدتر؟». بتن، چوب و فولاد در طی زمان بهتر به نظر می‌رسند.
• این جالب است که شما ساختمان خود را «طبیعی» توصیف می‌کنید… من فکر می‌کنم ساختمان قابل توجهی است. این ساختمان وزن دارد اما همچنین خیلی جالب بنظر می رسد و توجه افراد را بسیار زیاد به خود جلب می‌کند.
مطمئناً ساختمانی مستحکم است. ما از آن شرمنده نیستیم. شخصیت متمایزی دارد. آرامش و اعتماد به نفس دارد. اما قابلیت این را دارد که صرفاً به یک پشت‌صحنه (بک گراند) تبدیل شود و اجازه بدهد که شما زندگی نرمال خود را داشته باشید.
• مهمترین منبع الهام تو چه بود؟ من متوجه شدم که بسیاری از الگوهای معماری شما می‌تواند به آسانی به عنوان مجسمه‌سازی انتزاعی بکار گرفته شود. آنها بسیار هنرمندانه‌اند.
خب، اگر این حرف درست باشد، فقط مانند دستخط است. کاری نمی‌توانم برای آن انجام دهم حتی اگر خودم بخواهم. اما این سبک خاص من نیست. اگر بخواهم آن را با نوشتن مقایسه کنم، چیزی که توجه من را به خود جلب می‌کند خط نیست محتوا است. من درباره‌ی چه چیزی باید بنویسم؟ با کارهایم می‌خواهم چه چیزی را نشان دهم؟ «چگونه» مهم است اما نه به اندازه‌ی «چرا» و «چی» زیرا دستخط من به هر حال وجود خواهد داشت.
• وقتی شما به دنبال یک جواب هستید، آیا کاری از یک معمار به ذهنتان خطور می‌کند.
مطمئناً، زمانی که عضو هیئت داوران پریتزکز بودم ما نه فقط ساختمان‌های تازه ساخت بلکه شاهکارهای بزرگ قدیم را نیز بازدید می‌کردیم. مهم است که به خاطر آوریم معماری چگونه بوده است. با دیدن کارهای لوکوربوزیه و به خصوص لویی کان در جاهایی مانند هند و بنگلادش شما شروع می‌کنید به قیاس در مقابل این اساتید که شاهکارهایی خلق کرده‌اند که از مد نمی‌افتند. انستیتو مدیریت لویی کان در احمد آباد هند، ممکن است 2000 سال قبل ساخته شده باشد یا می‌تواند پنجاه سال بعد ظاهر شود. همچنین معماری معاصر شیلی منبع الهام بزرگی برای من بود. من مفتخر هستم که می‌توانم بسیاری از هموطنان خود را به عنوان یک معمار خوب معاصر معرفی کنم. به نظر من رادیک فوق‌العاده است. همچنین من از معماری‌های ناشناس یا حتی سازه‌ها و قطعه‌ای از دیوارها، فنس‌ها، سقف‌ها یا پیاده‌روها تاثیر می‌گیرم. من به معماری اولیه که توسط افراد آموزش ندیده‌ی معماری ساخته شده‌اند توجه بسیاری دارم. برای من چیزی که باعث ایجاد تمایز می‌شود ضروریاتی ناگفته است، دقیقاً مانند مردمی که می‌توانند از صدای موتور، مشکل ماشین را تشخیص دهند، من نیز درست یا غلط بودن موضوعی در ساختمان را متوجه می‌شوم. چالش این است که بتوانید کیفیتی ناگفته را با اصطلاحاتی ساده توضیح دهید، بدین صورت قابل اشتراک‌گذاری خواهد بود. در این ضروریات ناگفته صحت و درستی خاصی خواهد بود. من دوست دارم که بسیار دقیق باشم اما این به معنای مستقیم و تراز بودن همه چیز نیست. گاهی اوقات یک پروژه باعث از بین رفتن دقت زندگی می شود چون چیزی بیش از حد بی نقص است. کمی تراز نبودن در صورت شخصی می‌تواند بیشتر جذاب باشد تا یک صورت ساخته شده با کامپیوتر. من هم از بینش و هم از تجربیات فنی برای تاثیراتی خاص که می‌توانند سرزندگی اصیل را در پروژه به نمایش بگذارند کمک می‌گیرم.
• اگر بخواهید معماری خود را توصیف کنید از چه کلید واژه‌ای استفاده می‌کنید؟
ترکیب
• در سال 2009 شما به عنوان عضو هیئت داوران پریتزکر انتخاب شدید. می شود درباره‌اش صحبت کنید.
ما برنده‌ی جایزه را شیگرو بان اعلام کردیم. او ششمین نفری است که من زمان نامزد شدن او در جایزه جزو هیئت داوران بودم. هر سال هیئت داوران به نقاط مختلفی برای دیدن کارهای متمایز سفر می‌کنند. در سال 2006 آنان به شیلی آمدند و از من خواستند کارهای خود را به آنها نشان دهم. من احساس افتخار می‌کردم اما همه‌ش همین بود.
تنها چند سال بعد، من تماسی داشتم که از من پرسیده شد که آیا مایلم عضو هیئت داوران باشم؟ مطمئن نیستم چرا آنها از من دعوت کردند اما چیزی که الآن به عنوان داور می‌دانم این است که ارتباط بین داوران بسیار مهم است. در حال حاضر اغلب آنها معمار نیستند، یک وکیل، یک تاجر، یک نویسنده و یک موزه‌دار. آنها سواد معماری بالایی دارند و ساختمان‌ها را از زوایای بسیاری بررسی می‌کنند. این بسیار مهم است که اعضای هیئت داوران به جز دانش بسیار راجع به موضوع، طریقه‌ی درست بحث و گفت و گو را نیز بدانند. به همین دلیل است که ارتباط بین داوران مهم است، پس اگر احتیاج باشد این دانش باید به ما آموخته شود. امکان ندارد که همه موافق باشند اما احترام و عدالت حفظ خواهد شد.

ساختمان مرکز خلاقیت، سانتیاگو، شیلی، 2014-2011

من احساس فوق‌العاده‌ای داشتم اما علاوه بر آن شرکت در بحث‌هایی که در بالاترین حد ممکن از حرفه‌ای‌گری و خردمندی هستند که من تا به حال شرکت کرده‌ام چالش‌برانگیز نیز بود. یکی از بحث‌هایی که درباره‌ی فرم اثر یک معمار بود را به خاطر می‌آورم- و البته تمام معمارانی که در بحث شرکت داشتند بسیار با استعداد بودند- و قطعاً ما به بهترین شکل ممکن بحث می‌کنیم. این مانند دوی نهایی صد متر است و حتی یک هزارم ثانیه نیز اهمیت دارد. یکی از نظرات راجع به ساختمان را به یاد می‌آورم:
«کار این معمار بسیار دلنشین است.» خب شما می‌توانید سطح این بحث‌ها را حدس بزنید، این فینالیست‌ها به بالاترین حد استاندارد دست یافته‌اند و چیزی که مورد بحث است بهترین تاثیر درک شده از آن اثر است. مثل نقد یک غذای خوب است. ما در مورد اینکه غدا زیادی پخته شده یا زیادی شور است صحبت نمی‌کنیم …‌ ما در مورد تجربه‌ای تحول یافته صحبت می‌کنیم.
• به جز صحبت درباره‌ی دلنشین بودن یک ساختمان درباره‌ی چه چیزهای دیگری بحث می‌کردید؟
ما درباره‌ی جایگاه معماری در زمانی خاص صحبت می‌کردیم، رابطه‌ی بین معماری و جامعه؛ سیاست، اجتماع، محیط و جنبه‌های خلاقیت. ما سوال‌های زیادی می‌پرسیم: انتظار جامعه چیست؟ چالش‌هایش چیست؟ جهان به چه سمتی خواهد رفت؟ معمارانی که این سوال‌ها را می‌پرسند و عادات را به چالش می‌کشند چه کسانی هستند؟ چه نوع کارهایی قابل ستایش هستند؟ چه چیزی از امتحان زمان سربلند بیرون می‌آید؟
سطح معماری که ما درباره‌ی آن بحث می‌کردیم باعث شد تا من متواضعانه‌تر و متمرکزتر درباره‌ی کارهای خودم بیاندیشم. بعد از دیدن این کارهای فوق‌العاده، شما نمی‌توانید به کارهای بی‌کیفیت ادامه دهید. من از انتخاب شیگروبان بسیار خوشنودم. بیایید جدی باشیم، شما با یک لوله کاغذ چه کاری می‌توانید انجام دهید؟ او راه معماری را بیشتر از چیزی که ما می‌شناختیم گستراند.
و از زمانی که عضو هیئت داوران جایزه بودم از تمام انتخاب‌ها راضی بودم: پیتر زومتور، سانا، ادواردو سوتو دو مورا، وانگ شو، تویو ایتو… تمام اینان معماران فوق‌العاده‌ای هستند و این جایزه هرگز به دلیلی جز عالی بودن به یک معمار تعلق نگرفته است، معیارهایی مانند : الآن نوبت آمریکای لاتین است یا یک معمار سیاه پوست و یا یک معمار زن، جایزه فقط به دلیل کیفیت کار داده می‌شود. ساختمان‌های انتخابی بسیار قوی و باکیفیت هستند. در حال حاضر هفت معمار ژاپنی برنده‌ی پریتزکر داریم حالا این چه معنایی دارد؟ تنها هدف، فقط کیفیت و تعالی است، ساده و خالص. هیچ معیار دیگری وجود ندارد و اگر غیر از این بود خود را از اینکار کنار می‌کشیدم.
• آیا هدف خاصی وجود دارد که شما به عنوان یک معمار بخواهید به آن دست پیدا کنید؟
آیا توانایی تغییر دادن زندگی افراد فقیری که در کشور ما زندگی می‌کنند خوب نیست؟ من خیلی درباره‌ی این موضوع فکر نمی‌کنم، المنتال مجموعه‌ای عملگرا است و نه فقط یک اتاق فکر. راهی که ما برای تاثیرگذاری روی واقعیت داریم نوشتن یک نامه به روزنامه‌ها نیست، بلکه انجام یک پروژه است. راه من برای بهتر کردن واقعیت ساختن است. این روش من است. 15 سال پیش ما ایده‌ای داشتیم برای یک پارک پیاده‌ به طول ممتد 14 کیلومتر، تفرجگاه شهر بزرگ سانتیاگو، و من رفتم تا شهردار سانتیاگو و نهایتاً رئیس جمهور شیلی را برای این پروژه ترغیب کنم. بعد از گفتگوهای فراوان ما حالا این پروژه را داریم و در حال اتمام است. من تمایل دارم تا تعادل را بین بلندپروازی و واقع‌بین بودن در آن واحد حفظ کنم.

برج سیامز، سانتیاگو، شیلی، 2005-2003