پایگاه خبری هنرمعماری آنلاین

شیوا آقابابایی2023-10-23T09:58:52+03:30

شیوا آقابابایی


Shiva Aghababaei

شیوا آقابابایی، بعد از تحصیلات متوسطه خود را در رشته ریاضی – فیزیک و برای تحصیلات دانشگاهی رشته معماری (در دانشگاه هنر) را انتخاب کرد. وی علاوه بر معماری به کلیه رشته‌های مرتبط با هنرهای تجسمی علاقمند است. وی در رابطه با این سئوال که چطور کار به اینجا رسید؟ مسیر معماری شما تا امروز به چه صورت طی شده است بیان می‌دارد:

من رشته معماری را بیش از ۲۵ سال پیش انتخاب کردم، زمانی که اغلب دانش آموزان در کشور من بدنبال ادامه تحصیلات عالی خود در رشته های پزشکی بودند و سایر رشته های مهندسی نیز نسبت به معماری متقاضیان بیشتری داشتند.

تمام تبلیغات به سمت انتخاب رشته پزشکی بود؛ برای آینده بهتر، درآمد بهتر، موقعیت اجتماعی بهتر، و مشهور شدن.
با این که مقطع تحصیلی رشته معماری ۶ ساله بود و با قبول شدن در رشته معماری به مدرک مستر (کارشناسی ارشد) دست می یافتی افراد کمی حاضر به انتخاب رشته معماری بودند؛ و اگر پزشکی و رشته های وابسته به آن را انتخاب نمی کردند قطعا سایر رشته های مهندسی را انتخاب می کردند که بالاترین رده آن مهندسی برق و الکترونیک و یا سازه بود.
در این وضعیت من با بالاترین نمره (A) در تحصیلات متوسطه، راه آینده ام را می بایست انتخاب می کردم.

در ریاضیات قوی بودم، ولی به رشته های مهندس علاقه چندانی نداشتم. هنرمند نبودم، ولی مهندسی صرف هم برای روحیه ام زیادی از حد خشک بود. علاقمند به کمک به مردم و تاثیرگذاری در جامعه بودم ولی ذاتا پزشک نبودم. در بازی های کودکانه ام همیشه نقش معلم را داشتم؛ شاید چون برترین الگوهایم در سال های اولیه تحصیل معلمانم بودند. آن ها که هنوز پس از گذشت بیش از ۳۰ سال هر از گاهی به دیدارشان می روم و از حالشان جویا می شوم. ولی متاسفانه در آن روزها در کشور من آموزگاران بالاترین الگو برای دستیابی به آینده درخشان نبودند، و من با تمام علاقه دوران کودکیم به ادامه تحصیل برای آموزگار شدن فکر نمی کردم.
و اما خانواده من، دور از هرگونه تحصیلات در زمینه پزشکی یا مهندسی و ساختمان، ولی خانواده ای فرهنگی و آشنا به ادبیات و فرهنگ. بخاطر دارم در کودکی پدرم در اوقات فراغت به من شعر حافظ و سعدی می آموخت.

بنی آدم اعضای یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند…

که امروزه در سردر سازمان ملل شاهد درج این ابیات هستیم و این چنین، من با اسطوره ها و داستان هایی درباره پیروزی خوبی بر بدی، و انسان هایی که با تلاش و با ایده و فکر خود زندگی، خانواده، شهر، و کشور خود را تغییر می دادند بزرگ شدم.

حالا باید تصمیم می گرفتم برای آینده ام و برای دستیابی به آن می جنگیدم.
ادامه تحصیل راحت نبود. در آن سال ها از میان یک میلیون و دویست هزار نفر تنها صد و پانزده هزار نفر امکان دستیابی به تحصیلات دانشگاهی در دانشگاه های دولتی را داشتند. تعدادی موسسات و آموزشگاه های آزاد جدیدالتاسیس هم بودند و برای خانواده من پرداخت شهریه دانشگاه های آزاد آسان نبود، چرا که با وقوع انقلاب در ایران موقعیت شغلی و اجتماعی خانواده من بطور کامل تغییر کرده بود. مادرم از شغل آموزشی خود در ارتش به شغل دفتری و پدرم که فیلمبردار مستندهای فرهنگی و هنری بود به اجبار بازنشسته شده بود، و من فرصتی برای اشتباه کردن نداشتم. در زمانی که فقط در فرم انتخاب رشته ام تعداد محدودی از رشته ها را می بایست انتخاب می کردم، باید اولویت هایم را درست انتخاب می کردم و هر علامتی که روی صفحه درج می کردم راه آینده ام بود.

سرانجام، من شیوا آقابابایی، نه با راهنمایی مدرسه و خانواده یا معلمانم بدلیل شرایطی که توضیح دادم، بلکه با مراجعه به آرمان ها و ایده هایم که مهمترین اصل آن تأثیرگذاری در جامعه ام بود به انتخاب رشته ام نزدیک شدم. می خواستم شعری بسرایم از جنسی قابل لمس، و افسانه های قدیمی و اسطوره هایی که شناخته بودم را جامه ای نو بپوشانم. می خواسم زندگی را به مردم هدیه کنم و می خواستم تأثیرگذار باشم و نهایتا می خواستم خالق باشم و…

آثار شیوا آقابابایی

برگشت به بالا