رقابت آموزشی، آموزش رفاقتی!
زندگی و دیگر هیچ

کارگاه دوک
برگزارکنندگان: پدرام جعفربیگی، محمد عبدالرضازاده، رها اشرفی، عباس خوشنویس
گزارشی از علی جاودانی

آموزش رفاقتی
این کارگاه در تاریخ ۷ اسفند ۱۳۹۲، به دعوت انجمن مفاخر معماری ایران در موزه هنرهای دینی امام علی(ع) با موضوع «شناخت بازیافت در روند طراحی» ارائه گردید. کارگاه روشی است مبتنی بر حل مسئله که برای جلب مشارکت افراد، از انواع فنون بحث گروهی استفاده می کند. برنامه‌ ريزی آموزشی هر فعاليت جديد در طی کارگاه می بایست بر مبنای مطالبی باشد که پیش از همان کارگاه، آموزش داده شده باشد. کارگاه در طی مدت چند روز تا حداکثر يک هفته برگزار می شود. تمامی شرکت‌کنندگان، فعالانه در بحث شرکت نموده و با همکاری، بهترين راه‌ حل را انتخاب می نمایند. يکی از متداول‌ترین روش های مورد استفاده در کارگاه، بحث گروهی درباره ی مسائلی  است که از پیش تعيين شده‌اند. هر عضو، نظريات خود را ابراز نموده و در عين حال، از نظرات، عقايد و تجربيات ديگران درباره سؤالات مورد علاقه ی خود استفاده می کند. در کارگاه، منابع مناسب در رابطه با موضوع کارگاه ارائه می شود. پس از پايان کارگاه، انتظار می رود که در پيشرفت شغلی شرکت‌کنندگان، بهبودی حاصل شده باشد و شرکت‌کنندگان در کاربرد روشهای ارائه شده، ترغيب شده باشند. هدف کارگاه، ايجاد شرايطی است که در آن شرکت کنندگان تصميم بگيرند، برنامه طرح نمايند و تغييرات لازم را به وجود آورند. کارگاه، يک سخنرانی آکادميک نيست، همچنين نمايش پاورپوينت و محل ابراز بحث‌های نظری صرف نیز نمی‌باشد. با توجه به فاصله ی زیادی که بین آموزش معماری در دانشگاه ها و محیط واقعی کار حرفهای وجود دارد، کارگاه‌ ها باید بتوانند فراگیران را با شرایط واقعی و سخت محیط های کاری، شامل صفاتی چون طراحی های حجیم و فشرده، زمان اندک برای طراحی، تجارب کار با مصالح جدید، مطرح شدن موضوعات جدید و مسئولیت های انسانی و مالی فراوان آشنا نمایند. در حقیقت، این کارگاه‌ ها پر‌کننده ی خلأ موجود بین حوزه ی آموزش آکادمیک و بازار حرفهای کار خواهند بود. در خاتمه اینکه برنامه ‌ریزی برای طراحی معماری از جمله مباحث نوین مطرح شده در حوزه ی فرایند طراحی معماری (Architectural design process) می باشد. به موازات این موضوع، بحث روشهای طراحی معماری (Architectural design methods) نیز مورد پرسش مجدد قرار گرفته است، اما به‌هر‌حال، این پرسش‌ها که کدام عوامل نقش مؤثرتری در فرایند طراحی معماری دارند؛ نتیجه ی آنها منجر به اتخاذ کدام روش در طراحی معماری می‌گردد؛ یا اینکه آنها چگونه طرح معماری را به چالش می‌کشند، بخش عمده‌ ای از تحقیقات معاصر را به خود اختصاص داده است. بحث در باب برنا‌مه ‌ریزی معماری، فرایند طراحی معماری و روش طراحی معماری، در کشوری که نزدیک 70 سال آموزش معماری آن تحت تأثیر مباحث و معیارهای زیبایی شناسی محض بوده، کمی سخت است. حقیقت این است که ما تازه در آغاز راه «آموزش روش‌محور» قرار داریم. آموزشی که معیارهایش زیبایی نیست، بلکه طی درست فرایند و روش توسط دانشجو‌ست ــ حتی اگر نتیجه کامل و دقیق نباشد. آموزشی که به دانشجو بر‌اساس استعداد و تلاشش، روش صحیح معمارانه فکر کردن و فرایند معماری کردن آن هم بر‌اساس برنامه‌ ریزی از پیش فکر شده، نمره می‌ دهد. تجاربی همچون کارگاه دوک، از این جهت ارزشمند هستند که نه تنها مباحث دغدغه ‌ای یک کارگاه درست و حسابی را رفع کرده ‌اند، که در حوزه ی معیارشناسی، سنجش و آموزش نیز پیشرو بوده است. شهرک های صنعتی همیشه برای ما جذاب بوده اند؛ انگار که با تمام پیچیدگی و خشونت ظاهریشان، همه ی آنچه را که ما از اسباب بازی می خواستیم، نصیبمان می کردند. کارخانه ها، همیشه در خیالمان جا داشته اند؛ اما جستجویی کوچک در یک شهرک صنعتی واقعی، چه چیز را عایدمان می سازد؟ شهر یزد ــ به عنوان یکی از مهمترین مراکز صنعت ریسندگی و بافندگی کشور ــ سال هاست که میزبان کارخانه های کوچک و بزرگ تولید پارچه است و همین امر، چشمان اندکی بازیگوش و عاشق «زباله» را متوجه انبوه پسمانده ای عجیب‌و‌غریب این کارخانه ها می کند. در میان این دور ریختنی ها، دوک های چوبی، بلافاصله چشم را به خود خیره می کنند. هر سال نزدیک به یک میلیون دوک چوبی که میزبان نخ های کنف اند، سفری هزاران کیلومتری را طی می کنند تا پس از استفاده از نخ هایشان، به سمت سرنوشت تلخ و مختوم خویش، یعنی سوزانده شدن و یا در بهترین حالت، خمیر شدن و تبدیل شدن به نئوپان رهسپار شوند؛ اما شاید اندکی بازیگوشی از جانب چند دانشجو، این سرنوشت را دیگر گونه سازد. در آبان 1392، به دعوت دانشگاه دانش پژوهان اصفهان، کارگاهی 4 روزه را برای جست‌و‌جوی شیوه های احیای دور ریختنی ها و کشف قابلیت های گوناگون یک «زباله» برگزار نمودیم تا دوک ها را به سمت سرنوشت جدید خود رهنمون سازیم. در این کارگاه، دانشجویان به طور تصادفی، به پنج گروهِ چهار نفری تقسیم شدند و هر گروه با داشتن 100 دوک، موظف شدند که یک ترکیب فرمال و قابل توسعه ی برآمده از ویژگی های فرمال دوک و نیز شیوه ی اتصالی هماهنگ با آن فرم را کشف و طراحی نمایند و تا تولید محصول نهایی کار را ادامه دهند. دانشجویان، فرایند تولید یک اثر را از طراحی تا ساخت، یا شاید بتوان گفت «اجرا»، همزمان در محیط کارگاه و دانشگاه تجربه کردند ــ همان تجربه‌ای که امکان «کارگاه» خواندن این چند ساعت را فراهم می کند. همان تجربه ای که استاد نجار سنتی را در کنار دانشجو قرار می دهد و میان دانش عمیق او و دانش نظری و شوق آموختن دانشجو، پیوندی تنگاتنگ برقرار می سازد و نه تنها کیفیت آموزش، که کیفیت آثار تولیدی را نیز به شکلی قابل توجهی افزایش میدهد. این افزایش کیفیت، به ویژه در بخش اتصالات، عیان بود که تجربه ی استاد نجار، در کنار خلاقیت دانشجویان، شیوه های خلاقانه و درعین حال قابل اطمینانی را برای پیوستن قطعات به هم به وجود آورد.
دانشجویانی که گاه از کار کردن با دیگری بیزار بودند، در قالب این گروه ها، با آزادی کامل و با روش طوفان مغزی، به تولید ایده پرداخته و شیرینی کار گروهی را تجربه نمودند. مهمترین محصول این کارگاه، بجز نسوختن دوک های مظلوم، تجربهی لذت بخش همکاری بود. برای ما، این تجربه، یعنی کار گروهی و آموزش، که یکی از اهداف هریک از کارگاه ها و برنامه های ما تاکنون نیز بوده است. چنانکه پیشتر اشاره شد، همواره بر پایه ی قوانین طوفان مغزی (Brain Storming: هرچند مترجمین، گه گاه این ترکیب را به «طوفان ذهنی» نیز برگردانده اند، اما ترجیح ما آن است که اشارات پنهان این ترکیب به رابطه ی تعاملی میان مغز، بدن و ذهن و اندیشه را با بکارگیری واژه‌ی «مغز» حفظ نماییم) رخ می دهد:
1. زود قضاوت نکنید.
2. ایده ها را رها نکنید و ترکیبشان کنید.
3. بی پروا، به تولید سرکشترین ایده ها بپردازید.
4. بر روی ایده ی پایه ی اصلی تمرکز نمایید.
5. تصویری برخورد کنید.
6. و فرمان آخر: فراموش نکنید که کمیت، یعنی تعداد ایده ها، مهمتر از کیفیت آنها است!
گروه ها، بر مبنای این فرمان ها، موضوع خود را یافتند بی‌آنکه موضوعی از جانب ما به آنها دیکته شده باشد. تنها محدودیت هایی که بر آنها دیکته شد، یکی نوع ماده ی بازیافتی، به عنوان مصالح کار و تعداد دوک ها بود که برای هر گروه به 100 تا محدود شد و نیز یک نکته ی بنیادین که به صورت پیوسته تکرار می کردیم تا هم خودمان و هم دانشجویان هرگز از یاد نبرند و آن:
«به نتیجه فکر نکنید! فرایند و وفاداری به آن است که هدف ما را بر‌آورده خواهد کرد!».
چرا که به نیکی می دانستیم، اگر این فرایند کار گروهی، به درستی و تا انتها دنبال شود، درهای که همواره میان دانش استادکاران و دانش مبتدیان احساس میشد، به شکافی قابل گذر تقلیل خواهد یافت. از یادمان هم نرفت که به هر ترتیب، اگر شیوهی کار کارگاهی، در این کارگاه، دانشگاه را تغذیه میکند، اخلاق دانشگاهی و طبع آزاد و روح نقاد دانشگاه نیز می بایست جای خود را در سیستم استاد‌ـ‌شاگردی، که متأسفانه به درد و آفت «دیکته» مبتلاست، چونان مرهمی بگشاید. از اینرو بود که گروه ها در فواصل زمانی دو ساعته، به نقد آثار یکدیگر پرداختند.
بی هیچ ادعایی، معتقدیم که تنها و تنها در عمل و آن هم «عمل مشترک» است که جسم و ذهن به هم پیوند می خورند و جدید و قدیم، به آسانی به هم می پیوندند؛ بی آنکه به سخنی یا رسمی محتاج باشیم. این کارگاه نیز تجربه ای بود برای آزمودن دوباره ی آنچه که به آن ایمان داشتیم و داریم.

منتشر شده در : شنبه, 23 می, 2020دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: