ویتروویوس و تعلیم و تربیت معمار، امیر بانیمسعود، ترجمهی علیرضا سیداحمدیان
مقدمه
از دایدالوس تا ویتروویوس مدتهای مدیدی زمان برد تا معماری به حرفه بدل شود. به دلیل تبدیل معماری به بیان نمادین پراهمیتی در امپراطوری روم، موقعیت معمار نیز در این امپراطوری ارتقا یافت، و رساله های متعددی در روم باستان نوشته شده اند. هدف از این تحقیق، ترسیم تصویری از معماری در نخستین سدهی پیش از میلاد در روم میباشد، به نحوی که در رسالهی مشهور ویتروویوس با عنوان دربارهی معماری (De Architectura) توصیف شده است و مقصود این رویکرد، کشف اصول تربیت معمار از دیدگاه او میباشد، و این در حالی است که رساله ی او تنها متنی میباشد که از گزند روزگار در امان مانده است. ویتروویوس، اطلاعات جالب توجهی در کتاب خود عرضه نموده که البته لازم به تذکر است برخی از تعریفات این کتاب، مورد سوءتفاهم واقع شدهاند.
یونانیان کلمهای برای «معماری»، یا حتی «هنر» نداشتند[1]، ولی با این حال از کلمهی techneٙ برای آثار هنری استفاده می نمودند که در زبان یونانی حوزهی معنایی وسیعتری از دانش و مداخلهی صِرف را شامل میشود. ریشهشناسی، نسبتی میان این اصطلاح و مفهوم «تولد» را نشان میدهد: ریشهی tec- به عمل ظاهر و پدیدار ساختن و ایجاد کردن چیزی برمیگردد و این در حالی است که techneٙ در معنای ماقبل هُمریِ خود به دانش یا مهارتِ tekton بازمیگردد.[2] ساحتِ techneٙ شامل موضوعاتی در دنیای مُدرن ماست که تحت عنوان علوم، صنایع، حِرَف و هنرها طبقهبندی میشوند. این اصطلاح میتواند ساخت یک شیء مادی (همچون خانه، یا نقاشی)، اجرا (آواز یا حرکات نمایشی)، یا تغییر در شرایط باشد (سلامت انسان یا آموزش سوارکاری).[3]
کلمهی یونانی اصیل architekton که آن را [در فارسی] «معمار» ترجمه میکنیم، به معنی «سازندهی اصلی» است و ظاهراً از دو جزء تشکیل شده است که هریک معنای مستقل خود را دارند: archi- به معنی «اصلی» یا «عمده» و tekton به معنی «سازنده»، «بنّا» یا «نجار».[4] برخی دانش پژوهان، کلمهی architekton را به معنی «استاد صنعتگر» میدانند که شخصاً مسئول ساخت بنا و ساختمان نیست.[5] افلاطون، در یکی از فقرات خود، میپذیرد که «معمار»، خود، کارگر و عامل احداث بنا نیست، بلکه هادی و رهبرِ کارگران و بنّایان است، و تأکید میکند که «معمار» دانش نظری و نه مهارت عملی را با خود دارد.[6] ترجمهی اصطلاح architekton از یونانی به لاتینی ترجمهی آسان و بیاشکالی نبوده است. کلمهی لاتینی architectus در حدود سال 200 میلادی در زبان لاتین ظاهر شد و دو معنای متفاوت را در برمیگرفت: «استاد بنّا» و «مخترع». نخستین معنا، همان مضامین ریشهشناختی یونانی را در خود حفظ نموده است، اما دومین مفهوم، در اصل یونانی موجود نیست.[7] در رسالهی ویتروویوس، نخستین نقشِ architekton (بهعنوان «استاد بنّا» که عملهی ساختمانی را هدایت میکند) جای خود را به نقش دیگری داده که متنوعتر و غیرانضمامیتر میباشد، اما هنوز در بند ظاهر کلمهی یونانی است.
هنرهای آزاد (artes liberales)
مفهوم هنرهای آزاد، مفهومی مبنایی در آموزش و پرورش حرفهای بود که خود بر تعلیم و تربیت یونانی در دورهی یونانیمآبی [دورهی هلنیستی] استوار بود و منظور از آن آموزشوپرورش عمومی یا متعارف بود. در جهان رومی، هنرهای آزاد به هنری گفته میشد که انسان آزاد (نَه غلام و یا برده) باید آن را بداند تا بتواند مساهمت و مشارکت عقلایی در ساحت حیات عمومی داشته باشد. رومیان، هنرهای آزاد را به دو شعبه تقسیم میکردند: تـریـویـوم (trivium) و کـوآدریـویـوم (quadrivium). تریویوم، شامل سه صناعت یا هنر اصلی میشد: دستور زبان، خطابه و جدل ــ که در مدرسهی ابتدایی تعلیم داده میشد و کوآدریویوم مشتمل بر ریاضیات/تعلیمات (یعنی حساب، هندسه، نجوم و موسیقی) به برنامهی مدرسهی ادعیه و فلسفه بود.[8]
ایدهی گنجاندن معماری در ذیل هنرهای آزاد، نخستین بار توسط کیکِرو عنوان شد. از نظر او، کلمهی «architectura» یا همان «معماری» بیشتر انتزاعی است و به یک صنعت یا حرفهی مشخص اشاره نمیکند.[9] وارو، از معاصرین کیکرو، طبابت و معماری را بهعنوان هشتمین و نهمین هنر آزاد در کتاب خود ذکر نمود. او تنها فیلسوفی بود که به صراحت، معماری را در زمرهی هنرهای آزاد برشمرد و کتابی دربارهی آن به رشتهی تحریر درآورد، که متأسفانه این کتاب مفقود است.[10] ایدههای شخصی ویتروویوس دربارهی هنرهای آزاد بهعنوان مبنایی برای تعلیم و تربیت معمار، صرفاً جنبهی آرمانی ندارند و ابداع خود او نیز نیستند، چرا که تعلیم و تربیت او به دست والدینش همهی آنها را شامل میشد.[11] البته تذکر این نکته خالی از فایده نیست که تعلیم و تربیت ویتروویوس جنبهی معمول آموزشوپرورش معماران رومی را هم نداشته است. ویتروویوس، خود، به معماری به مثابه یک هنر آزاد اشاره نمیکند؛ البته برخی بر این باورند که توصیههای او برای مطالعهی هنرهای آزاد پیش از مطالعه در شعبهی معماری، دال بر این است که او معماری را نیز در زمرهی این هنرها قلمداد میکرده است.
تعلیم و تربیت معمار
معماران و مهندسان چه کسانی بودند و از چه طریق دانش خود را کسب میکردند؟ تنها منبعی که دربارهی معماران و مهندسان از این منظر بحث نموده، کتاب ویتروویوس است که در آن، این نکته را با صراحت و با تفصیل بسیار متذکر میشود. هرچند نظراتش ممکن است در لحظاتی آرمانی و غیرواقعبینانه به نظر رسند، شایستهی توجه بسیار هستند، زیرا از تجارب شخصی او در این عرصه به عنوان یک معمار و مهندس نظامی نشأت گرفتهاند.
با در نظر گرفتن توصیفی که ویتروویوس از معماری به دست میدهد، معماری شعبهای از علوم است که هم به هنرهای آزاد و هم به هنرهای تعلیمی/ریاضیات مرتبط است و در ذات خود، هنر ساختوساز بناهاست که در آن طراحی و ساخت بنا باید مبتنی بر اصلی معقول و موجه باشد. ویتروویوس در نخستین جملات کتابِ دربارهی معماری مینویسد: «معماری باید مجهز به علوم مختلف و مستظهر به انواع تعلیمات و مطالعات باشد».[12] در فقرهی زیر، ویتروویوس چهرهی زندهای از معمار را ترسیم کرده است: «آن کس که بر تجربهی عملی ساخت متکی نباشد، آن کس که نتواند جنبهی معقول در فن معماری را درک کند، شایسته ی عنوان معمار نیست».[13] معمار از نظر ویتروویوس هم با جنبههای تجربهی عملی (fabrica) و هم با دانش نظری (ratiocinatio) سروکار دارد. وی تأکید می کند که تجربه ی عملی یا «فابریکا» مسئلهی ممارست و تکرار یک مهارت یدی است؛ عادتی اکتسابی از تجربهای بلندمدت: «عمل، عبارت است از کاربرد مستمر و منظم در جایی که کار یدی با مواد و مصالح مورد نیاز بسته به ترسیم یک طراحی انجام میپذیرد».[14] فابریکا بهعنوان نوعی techneٙ، مشتق از مطالعهی متفکرانهی مهارتهای ساختوساز میباشد که عمل تأمل در معماری نیز فابریکا است. به تعبیر بهتر، ویتروویوس، فابریکا را به کار یدی و به تأمل نظری صنعتگر مرتبط میداند که به ماده صورت میبخشد. او همچون ارسطو، دریافته است که دست هم میتواند مستعد باشد و هم میتواند مهارتی را از طریق تکرار منظم و قاعدهمند کسب نماید. لذا از این نگاه، دست، ابزاری است که خودش ابزار میسازد. البته در برابر فابریکا، مفهوم ratiocinatio هم وجود دارد که به نظر ویتروویوس «توانایی برهان و توضیحِ تولیدات صنعتگر ماهر بر مبنای اصول تناسبات است».[15] اصطلاح رُمی ratio و همهی اشکال مشتق از آن به اصطلاح یونانی «لوگوس» logos برمیگردد. ساحتِ لوگوس شامل بسیاری از موضوعات میشود. معنای سادهی آن «کلمه» است؛ اما میتواند به زیربنایی اشاره کند که معنا یا مفهومِ ورای اشیا را میسازد و میتواند به معنای زبان، منطق (روش استدلال عقلی)، نظریه، اصل و نسبت/نرخ (در معنای ریاضی اصطلاح) باشد.[16] ratiocinatio هم مانند لوگوس، شامل استلزامات ضمنیِ دال بر زبان و نظریه است و به همین دلیل، ویتروویوس ratiocinatio را بهعنوان معرفت ریاضی و نظریهی متعالی قلمداد میکند.[17] از این منظر، معماری، علم ساختن بنا است به نحوی که طراحی و ساختوساز آن دارای یک لوگوس یا اصل منطقی باشد. از این روست که افلاطون «اصل منطقی» را از تناسبات و هماهنگیهای نظام عالم یا نظام موسیقی می داند.[18]
ویتروویوس، حوزههای تعلیــم و تربیت را نام میبــرد که به زعــم وی بــرای شکلگیــری یک معمــار، بسیــار ضروری هستند: کتابـت (litteras)، طراحی (graphidis)، هندسه (geometria)، تاریخ (historia)، فلسفه (philosophia)، موسیقی (musicen)، طب (medicinae)، نجوم (astrorum) و حقوق (iura). البته، او اعتقاد نداشت که معمار باید استاد این حوزههای تعلیمی باشد.
کتابت
نخستین مهارتی که ویتروویوس آن را برای معمار ضروری میپندارد، توانایی نویسندگی یا کتابت است که او، آن را «تعلیم و تربیت ادبی» یا «ادبیات» مینامد، زیرا از نظر او فن کتابت و سروکار داشتن با کلام برای هر نوع بحث منطقی ضروری است و شامل حوزهای میشود که رسالهی دربارهی معماری در آن حیطه عمل میکند. ویتروویوس مینویسد: «معمار باید نوشتن و کتابت بداند به نحوی که بتواند حافظهی قدرتمندی در شروح (commentariis) ایفا نماید».[19]
در اسناد نوشتاری به جا مانده از معماران یونانی که مربوط به بناهاست، به راحتی میتوان دید که معمار دستورالعملهایی به «سازنده» میدهد، ولی خود درگیر در ساخت نیست. به بیانی دیگر، در یونان باستان معماران توصیه ها و نقشه های ساختمانی خود را به صورت مکتوب در اختیار بنّایان قرار می دادند. از آنجایی که معماری یونانی در اجزا، در تناسبات و در ساخت خود از یک بنا به بنای دیگر تفاوتهای بسیار اندکی دارد، پس می توان استدلال نمود که چگونه معمار یونانی می توانست به راحتی طرح های خود را به صورت نوشتاری به بنّایان و سازندگان انتقال دهد. بنابراین، هنگامی که تنوع معماری معابد محدود و ساخت آنها ساده باشد، نیازی به ارائه ی نقشه برای توجیه طرح نیست. این نوع توصیف معماری را در یونانی، اصطلاحاً «سونگرافه/syngrapheٙ» میگویند.[20] معنای آن با استفاده از فرهنگ یونانیـانگلیسیِ لیدلـاسکات «یادداشت کردن» است و هیچ اشاره و ارجاعی به ترسیم پلان همکف یا نقشهی نما در سونگرافه وجود ندارد.[21] در نتیجه، در معماری یونانی، نوشتن، حرف اول را میزند و از این رو، معماران یونانی نیازی برای ترسیم ایدههای معماری و طرحهای خود نداشتند و این همان نکتهی مورد بحث ویتروویوس است که چرا نوشتار مهم تر از ترسیم و یا نقشه کشی معماری است. البته لازم به ذکر است در رنسانس هم معماران بزرگی نظیر لئون باتیستا آلبرتی، همسو با ویتروویوس طرح های خود را به صورت مکتوب در اختیار سازندگان و بنّایان قرار می دادند و بر این نکته تأکید داشتند که مقام معمار، به عنوان آفریننده، به مراتب بیشتر از فردی است که طرح معماری را می سازد.
ویتروویوس، متذکر میشود که معمار باید اهل مطالعهی «شروح» (commentariis) برای تقویت حافظهی خود باشد. ظاهراً منظورش از «شروح» نوعی از مکتوبات خاص مورد استفادهی معماران است. وی درعینحال، هم به مکتوبات شخصی خودش و هم به منابع معماری خود تحت همین عنوان «شرحیات» اشاره میکند. دانیِله باربارو (1515-1570) که خود مترجم و شارح کتاب ویتروویوس در دوره ی رنسانس میباشد، بر این اعتقاد بود که کلمهی commentario، در واقع همچون فعل ایتالیایی commettere به معنی «ارتباط برقرار ساختن میان اشیا» در ذهن به صورتی منضبط و مناسب است.[22] طبق نظر وی، معمار، نیازمند قوهی حکم است و میبایست از حزم کافی برای مقایسهی نقشههایی که در ذهن دارد با نقشههایی که به مورد اجرا گذاشته شدهاند برخوردار باشد. از آنجایی که این ایدههای ذهنی در حافظه مندرج هستند، باید حافظهی معمار نیک و استوار باشد. بنابراین برای تقویت حافظه، معمار میبایست «شروح» بخواند و قادر باشد که آنها را به روشنی به یاد آورد. به نظر میرسد که معمار باید «اهل سواد و بیاض» باشد؛ یعنی نهتنها باید بتواند بخواند و بنویسد، بلکه باید سلسلهی افکارش در حافظه منظم باشد. لیویوس، معاصر ویتروویوس، «باسواد» را کسی تعریف میکند که تنها حافظ یادگار اعمال گذشتگان است.[23] طبق نظر ویتروویوس، اگر معمار اهل کتابت و قلم باشد، حافظهاش تقویت میگردد، لذا یادداشت های معمارانه که معمار آنها را به مرور می نویسد و یا کتب معماری که توسط معماران صاحب نام به رشته ی تحریر درمی آید، می تواند کمک خوبی برای یادآوری و تقویت حافظهی معمار باشد.
ترسیم
مهارت ضروری دیگر، ترسیم (graphidis) است. به زعم ویتروویوس، معمار باید دانش چشمگیری از فن ترسیم داشته باشد: «به طوری که بتواند ترسیمات را در صورت لزوم ارائه نماید تا ظاهر اثر مورد نظر خود را که پیشنهاد میکند در معرض دید قرار دهد».[24] به نظر میرسد ترسیم از آن نظر که بلافاصله پس از فن کتابت و پیش از هندسه آمده، اهمیت بسیار بالایی برای ویتروویوس داشته باشد. شمار دفعاتی که او این اصطلاح را به کار میبرد، شامل نخستین خطوط رسالهی دربارهی معماری، نشان میدهد که از کارفرمایان معماری انتظار دارد با صناعت ترسیم آشنا باشند. علاوه بر این، شواهدی در دست است که نشان میدهند معماران رومی، طرح بناهایشان را بر پوست ترسیم مینمودند و گاه ماکت نیز میساختند.[25] از نظر ویتروویوس، ترسیم در زمرهی دانشهای عملی است و مفهوم آن وابسته و منوط به دانستن علم هندسه است. از این رو، از نظر وی، ترسیم معمارانه به سه جزء تقسیم میشود: ichnographia (پلان همکف)، orthographia (نقشهی نما)، و scaenographia (ترسیم ظلی). وی در این باره اینگونه مینویسد:
«وضع [disposition] شامل قرارگیری اشیا در محلهای مناسب و در جلوهی تأثیرگذار آنها است که به تنظیمات مربوط به خصلت اثر گزارده شده است. صورتهای بیان آن در یونانی ídéai گفته میشوند و بر پلان همکف، نقشهی نما و ترسیم ظلی، مشتمل هستند… که هر سه قسم از انعکاس/تأمل و ابداع حاصل میشوند. انعکاس/تأمل عبارت از اندیشه، دقت و توجه مدبرانهی معطوف به نمایش مطلوبِ نقشهی معمار است. ابداع، در مقابل انعکاس/تأمل، حل مشکلات ظریف و کشف اصول جدید به یاری درخشش و مهارت است. اینها عبارتند از شعبی که مندرج در تحت مقولهی وضع هستند.»[26]
مفهوم کلیدی در این فقره همان اصطلاح «dispositio» است که از معادل ídéai یونانی گرفته شده است. هم مورگان و هم گرینجر در ترجمه ی کتاب ویتروویوس از لاتین به انگلیسی آن را به «arrangement» برگرداندهاند؛ اما کلمهی «arrangement» در انگلیسی را به دو صورت میتوان تعریف نمود: «عمل یا فرایند آرایش دادن اشیا» یا «وضع اشیا نسبت به یکدیگر در یک کلِ تکمیل شده». ویتروویوس در تعریف خلاصهای که از اصطلاح dispositio ارائه کرده، می توان چنین برداشت نمود که این اصطلاح معادل کلمات conlocatio و effectus است. از این واژگان باید این نکته را دریافت که dispositio و نیز conlocatio و تقریباً همهی اسامی لاتینِ مختوم به tio/tionis معنیشان نزدیک به انجام یک فرایند است و صرفاً معنای فرعی آنها نتیجهی این فرایند محسوب میشود. از این منظر که بنگریم، dispositio فرایند طراحی است که از طراحیِ تکمیل شده متمایز میباشد؛ یعنی تهیهی نقشه و ترسیم ــ نه خودِ نقشه ــ نقشهی نما و صورت فضاییِ ساختمان است.[27] علاوه بر این، در نامه ای که از آئولوس گلیوس باقی مانده، او یک رُمی را توصیف میکند که قصد داشت با مطالعه در نقشههای ترسیم شده بر روی پوست گاو و انتخاب میان آنها، حمامهای جدیدی احداث کند.[28] واضح است که نقشههایی که نمایش بُعد دارند، نقشههای نما و نیز ترسیمات ظلی، برای کارفرما طراحی میشوند که میتواند از معمار بخواهد تا «وضع» بنا را از پیش به او ارائه دهد. لذا همانگونه که پیشتر نیز بیان شد، معماران یونانی طرح های خود را با نوشتار و به صورت مکتوب برای سازندگان و بنّایان شرح و توصیف می کردند و عمدهی استفاده از نقشه ها و یا ماکت برای کارفرمایان و صاحبکارانی بود که اصولاً این افراد آشنایی کافی با معماری نداشتند، ولی مشتاق بودند که ایده ی معمار را به درستی درک کنند ــ البته ویتروویوس همواره تأکید می کند که کارفرمایان با اصول نقشه خوانی آشنایی کافی دارند.
وی بر این عقیده بود که در عمل معماری، درست آن است که معمار دانشی از علم نورشناسی/ابصار/بصریات یا اُپتیک نیز داشته باشد. از عصر یونانیمآبی، شواهدی در دست است که نشان میدهند یونانیان با مقولهی تلفیق نوری رنگها، تغییرات همزمان در رنگهای مجاور در طیف و تفاوت میان سیستمهای رنگ کاهشی و افزایشی آشنا بودهاند. تکنیک scaenographia (ترسیم ظلی) بیان هنریِ این دانش قدیم بود و صرفاً مربوط به پرسپکتیو نمیباشد، بلکه مربوط به نظامهای رنگی است که بر مقولهی تلفیق نور استوار بودهاند. افزون بر این، scaenographia [ترسیم ظلی] در عهد باستان، بهطورکلی مربوط به کاربرد قوانین علم بصریات/نورشناخت در هنر، شامل نقاشی، مجسمهسازی و معماری بود.[29] دانیله باربارو پیشنهاد میکند scaenographia را باید بهعنوان sciografia یا scorzo تفسیر نمود که او آن را «مقطع» (profilo) و نه «پرسپکتیو» ترجمه میکند. براساس استدلال او، در اینجا، منظور «پرسپکتیو» یا همان علم مناظر و مرایا نیست، بلکه «مقاطع» است. باربارو توضیح میدهد که «پرسپکتیو» در طراحی تئاتر و برای تصحیح خطاهای بصری کاربرد دارد، زیرا باصرهی آدمی بسیار ناقص است. باصره، آگاهی را فریب میدهد و اشیای دور را نزدیک و اشیای کوچک را بزرگ میانگارد؛ در واقع ما را به خطایی میاندازد که فقط معمارِ خبره قادر به تصحیح آن است».[30] ایدهی تصحیح خطاهای باصره ــ که در مجسمهسازی نیز به کار میرفت ــ نخستین بار، توسط افلاطون در رسالهی سوفسطایی مطرح شد. همچنین ویتروویوس فقراتی در تأیید خطای باصره و جزئیات فراوانی در نظریهی نظامات کلاسیک میآورد.[31]
هندسه
هندسه، یکی از قدیمیترین دانشهای بشری است و در عهد باستان، محدود به ابزار کشاورزی بود که گاه در تصویرسازی از عالم و نمایش نیروهای الهی نیز به کار میرفت. در سرتاسر رسائل یونانی دربارهی هندسه و فلسفه آمده است. بهعنوان مثال، نظریههای فیثاغورسی در باب ائتلاف اصوات/هارمُنیا و موسیقی، هم برای فیلسوفان و هم برای صنعتگرانی چون معماران، مهندسان، نقاشان و دیگران دغدغه بودند. ویتروویوس در باب هندسه به این گفته اکتفا کرده است که: «هندسه نیز در معماری نقش یاریرسان بسیار دارد که به ویژه استفاده از خطکش، گونیا، تراز، شاقول و پرگار را میآموزد و ما با استفاده از آنها نقشهی بنا را در زمین تهیه میکنیم».[32] هرچند که معمار به منظور ایجاد صحیح ترسیمات و تناسبات، نیازمند هندسه است تا ابنیه را در موضع صحیحشان وضع و مشکل تقارنات را نیز حل نماید؛ از نظر ویتروویوس، هندسه، علمی متمرکز بر ابزار است، زیرا در دیباچهی دفترهای پنجم و نهم بر اهمیت هندسه تأکید کرده و الگویی از عالَم ترسیم میکند که شبیه به دستورالعمل ساعتسازی (ساعت های آبی) به نظر میرسد.
تاریخ
ویتروویوس توصیه میکند که معماران باید تاریخ (historias) نیز بدانند تا بتوانند معنای ساختمانهای خودشان را توضیح دهند. برای اینکه معماران بتوانند تزئینات مختلف تاریخی را در بناهایشان مورد استفاده قرار دهند و همچنین برای توجیه استفاده از عناصر تزئینی خاص، آگاهی از تاریخ ضروری است. ویتروویوس مثالهای متعددی در مورد ضرورت تاریخ ذکر میکند. به طور مثال مینویسد، اگر معمار، مجسمهی مردی را بهعنوان حمایل یک سنتوری به کار بگیرد، باید از خاستگاه چنین اقدامی آگاه باشد و در اینجا به داستان مجازات اسرای ایرانی اشاراتی میکند. ضمناً، چندین مثال دیگر نیز از این دست میآورد تا به علتشناسی تاریخی مانند منشأ ستون در معماری اشارهای کرده باشد.[33] دقیق تر بگوییم، وقتی ویتروویوس توصیه میکند که معمار باید دانش تاریخی داشته باشد، دربارهی حکایتهایی سخن میگوید که معمار باید از آنها اطلاع داشته باشد. اصل ویتروویوس در ظاهر مبتنی بر این است که معمار باید فن شمایلنگاریِ معماری یا نشانهها و نمادهای تاریخی معماری را به خوبی بداند و بر آنها تسلط داشته باشد. به عبارتی دیگر، برای استفادهی صحیح از یک عنصر معماری، معمار، باید معنای آن را بداند که فقط با دانستن اساطیر و منشأ آن قابل کسب و دریافت خواهد بود.
فلسفه
در روم باستان، مطالعهی فلسفه مشتمل بر موضوعات مختلف و متنوعی بود. در دورهی یونانیمآبی، فلسفه به یکی از دو شعبهی اخلاقی و طبیعی تقسیم میشود و ویتروویوس دربارهی هر دوی آنها اینگونه سخن گفته است:
«اما در مورد فلسفه، باید گفت که فلسفه معمار را از ذهن متعالی برخوردار میسازد و نه ذهنی که فقط به خود مشغول است، بلکه او را مؤدب، عادل، صادق و بدون خست و لئامت بارمیآورد. این نکتهی بسیار مهمی است، زیرا هیچ کاری را نمیتوان بدون عشق و بدون اجتناب از فساد به انجام رساند. مهم نیست اگر ذهن کسی نتواند دغدغهی ملزومات و مایحتاج خود را داشته باشد، اما ضروری است که دارای کرامت باشد تا بتواند موقعیت خود را از طریق حسن شهرت و نیکنامی تثبیت نماید. اینها در زمرهی مفروضات اولیهی فلسفه است.»[34]
از نظر وی، مطالعهی فلسفه بر اعتلای ذهن معمار تأثیر مثبت به جا میگذارد، به نحوی که او را شکیبا، عادل و صادق و نه مهاجم و پرخاشگر میسازد. البته ویتروویوس، برخی کلمات لاتین را بدون توضیح به کار میبرد. با اینکه میگوید هیچ کاری را نمیتوان بدون صداقت (fide) و بدون اهتمام (castitate) به انجام رساند، هیچ اطلاعات دقیقی دربارهی مطالعهی فلسفهی اخلاق به صورت متناسب با نیازهای معمار به دست نمیدهد؛ ولی با این حال، می توان با استناد بر متون رنسانسی، چنین برداشت نمود که ویتروویوس با استناد بر فلسفه ی اخلاق، عمدتاً تأکیدش بر رعایت صداقت و درستکاری در کار معماری است. به بیانی دیگر، معمار باید در کارش ایمن باشد و به کارش عشق ورزد و حتی سلامتی آن را با چیزی خارج از عرف معماری جایگزین ننماید. از این رو، به نظر می رسد که فقط فیلارِته، معمار دوره ی رنسانس، معنا و منظور ویتروویوس را به درستی دریافت نموده است، که میگوید:
«بر معماری که بر عملیات احداث بنا نظارت میکند فرض است تا ایمان داشته باشد. اگر معمار به کار خود ایمان نداشته باشد، پس عشق نخواهد داشت و بدون ایمان و عشق در کارش اهتمام نشان نخواهد داد. در نتیجه، پول و مصالح را هدر خواهد داد، بدون آنکه تردید به دل خویش راه دهد؛ اما اگر ایمان داشته باشد، همیشه با اشتیاق در مسیر اقتصاد خواهد پیمود و راه حلهای مفید و مؤثر برای کار خویش پیدا خواهد یافت.»[35]
رشتهی دیگر فلسفه، که آن نیز مورد تأکید ویتروویوس است، فلسفهی طبیعت میباشد که ماهیت موجودات را شرح میدهد. در یونان، فلسفهی طبیعت را «فوسیکا» (فیزیولوژی) میخواندند و معنای آن نزدیک به چیزی است که ما امروزه علوم طبیعی مینامیم. دانیِله باربارو در فلسفهی طبیعت دو شاخه را از یکدیگر تمییز داده است: تتبع طبیعی و علم طبیعی. تتبع یا پژوهش در طبیعت، صرفاً روایت یا ذکر معلول در طبیعت است و علم طبیعت، ناظر به علت، منشأ و اصول حاکم بر امور و اشیا و نیز آموزههای معلم اول، ارسطو، در مقام فیلسوفِ طبیعی است. از نظر باربارو، هم تتبع طبیعی و هم علم طبیعی برای معمار ضرورت دارند.[36] به زعم ویتروویوس، اصول فلسفهی طبیعت به قرار ذیل میباشند:
«طبیعیون و فلاسفه گفتهاند که چهار عنصر اولیه وجود دارد: هوا، آتش، خاک و آب. همچنین گفتهاند که از نسبت مقرر و مطلوب میان این عناصر، تحت قوهی صورتبخش طبیعت است که کیفیات اشیا پدیدار میشود و برحسب آن است که ردههای گوناگونِ مواد تولید میشوند. در واقع، ما، نهتنها میبینیم که همهی آنچه به عرصهی وجود درمیآید، تولید همین عناصر چهارگانه است و هیچ چیزی نیست که بتواند بدون آنها نشو و نما کند، یا از خود صیانت نماید.»[37]
از کلمات و عبارات ویتروویوس، اینطور مستفاد میشود که مطالعات فلسفه ی طبیعت از آن حیث برای معمار ضرورت دارد که او را قادر میسازد تا رسالههای ارشمیدس و کتسیبیوس را که مهمترین مهندسان عصر باستان بودند، بخواند و در صورت لزوم در عمل معماری از کشفیات آنها بهره گیرد. به بیانی دیگر، فلسفه ی طبیعت، برای ویتروویوس علمی بود که معمار با کمک آن می توانست با علم حرکت سیالات (هیدرولیک) که بخش عظیمی از رساله های فلسفی آن دوران را به خود اختصاص داده بود، آشنا شده و آن را در خدمت ساخت ماشین های آبی و جنگی به کار برد. البته لازم به توضیح است که یکی از وظایف معمار باستان، ساخت ماشین های جنگی بود و خود ویتروویوس نیز مهارت بسیار عجیبی در ساخت منجنیق های جنگی داشت و از این روست که وظایف معمار باستان در خیلی از جهات با حِرف دیگر تداخل و همپوشانی پیدا می کرد.
موسیقی
یونان باستان فاقد کلمهی مستقلی برای هنری بود که ما امروزه موسیقی میخوانیم. اما کلمهی mousikeٙ که در زبان یونانی باستان موجود است به معنای مجموعهای از چندین هنر از جمله رقص، آواز و گاه نواختن اسباب و آلات موسیقی به کار میرفته است. بسیاری از نویسندگان معتقدند که معماران یونان باستان از تناسبات موسیقی، بهعنوان مبنایی در طراحی معابد پارتِنون و معبد زئوس در آکراگاس استفاده کردهاند. ویتروویوس در رسالهی خود نوشته است:
«معمار باید موسیقی را نیز درک کند تا بتواند دانشی از نظریهی کانونی و تعالیم ریاضی در ذهن داشته باشد و مضاف بر این، قادر باشد به علم رمایه و جراثقال، صنعت منجنیق و نیز منجنیقهای کوچک تسلط داشته باشد؛ زیرا در چپ و راست دیرکهای معماری، سوراخهایی تعبیه شدهاند که طنابهای بافته و تابیده را به یاری چرخ چاه و میله از آن عبور میدهند و میکشند. این رشتهها نباید ثابت شوند، مگر اینکه نغمهی آشنای موسیقی از کشیدگی آنها حاصل شود و این به عهدهی کارگر خبره است. از آنجایی که بازوها از طریق این رشتههای کشیده، آزموده میشوند، باید در یک زمان ضربهای به آنها زد؛ اما اگر این رشتهها همنوا نباشند، مانع از سیر صحیح وزنهی پرتاب شده در فضا میشوند و مسیر مستقیم آن را منحرف میکنند.»[38]
از نظر ویتروویوس، اصول حاکم بر علم موسیقی در فهم کلی نظامات، نقش اساسی و عمده ایفا میکنند. وی معتقد بود، این نظامات کلی بر معماری نیز حاکم هستند و علم منجنیقی که به طبیعت نزدیکتر باشد، پس علمی زیباتر، مطمئنتر و پرفایدهتر است. در واقع، اصطلاح موسیقی، مترادف است با علم «ائتلاف اصوات» یا هارمونی و دارای همان وسعت معنایی میباشد. میتوان گفت که افلاطون نیز معتقد بود موسیقی و علم ائتلاف اصوات، نسبت نزدیکی با نظم حاکم بر عالَم دارند.[39] ویتروویوس، خود مدعی است انواع موسیقی و نظامات معماری در اصل از الگوهای طبیعی مشتق شدهاند که توسط موسیقیدانان و معماران پیشین در زمینههای عملی مختلف شکل گرفته، تعریف و به کار بسته شدهاند. انتظار ویتروویوس این بود که معمار، از اصول حاکم بر موسیقی در معماری استفاده کند. به طور مثال، در جایی متذکر شده است که سه نظام مختلف معماری، یعنی، دُریک، یُنیک و کُرینثوسی با زوج ذوالاربع در موسیقی، قابل مقایسه هستند.[40] علاوه بر این، اظهار میکند که اصول ائتلاف اصوات را میتوان در ساخت تئاترهای سنگی به کار بست و همچنین بر ضرورت تواناییهای موسیقی برای تنظیم علمالاصوات (آکوستیک) تئاترها تأکید دارد. بهطورکلی برای ویتروویوس، موسیقی، یعنی تناسبات و هارمونی . این تناسبات، ریشه در عالم هستی دارد و علل و منشأ شکل گیری سه نظام مختلف معماری است. از این رو است که ویتروویوس آموزش موسیقی، به خصوص اصول اولیه ی آن، یعنی تناسبات و هارمونی را برای معمار شدن لازم و ضروری می دانست. افزون بر این، او معتقد است که قوانین حاکم بر موسیقی، نقش مهمی در ساخت منجنیقهای جنگی ایفا میکنند.
طب و نجوم
چنانکه پیشتر نیز متذکر شدیم، ویتروویوس عنوان نموده، منظور وی این نیست که معمار میبایست در همهی این علوم سرامد و ماهر باشد، ولی تأکید دارد که اصول معقول هر یک از این علوم و حِرف، بر اصول مشترکی تکیه زده است. ویتروویوس، موسیقی را شاهد میآورد که به لحاظ نظری مشترکات فراوانی با طب و نجوم دارد. پیشنهاد او واضح است: اگر قواعد نظری موسیقی را بتوان به حوزههایی تا این حد متفاوت تسری داد، آنگاه تسری آن به حوزهی معماری نیز کار آسانی خواهد بود.[41] بنابراین، بهترین مأوا برای سکونت، جایی است که عناصر چهارگانه و اخلاط چهارگانهی انسان که متناظر آنها هستند، در حالت تعادل قرار گیرند. اگر یکی از آنها، بهعنوان مثال آتش (صفرا) غالب شود، با حرارت خود، عناصر دیگر را نابود خواهد ساخت. در کل، از آنجایی که معماری نیز به مسائل و مشکلات اقلیم، آبوهوا و مقولهی صحت و سلامت و نیز کیفیت آب آن منطقه میپردازد، نیازمند علم طب میباشد. از سویی نیز ویتروویوس معتقد است که در نجوم و موسیقی نظری، تناسبات به صورت عددی قابل شمارش هستند؛ توضیح وی مبنی بر این است که «منجمین و اهل هیئت، به همین طریق عرصهی مشترکی با موسیقیدانان برای بحث و تفحص در باب حرکت سیارات و نظام ملایمات موسیقی در ائتلافهای چهارتایی و سهتاییِ فواصل چهارم و پنجم دارند […]».[42] افزون بر این، دفتر نهم رسالهی ویتروویوس به نجوم تخصیص یافته است. او در این دفتر متذکر میشود که نظام عالم، نظامی قائم بالذات و شامل همهی موجودات طبیعت است. دو محور متعامد آسمان را به چهار قسمت تقسیم نمودهاند که نام آنها decamanus (جهت شمالیـجنوبی) و cardo (جهت شرقیـغربی) است. آسمان، که خود از صُور فلکی ترکیب یافته، با دو نقطهی لولایی، دور زمین و دریاها میگردد. از این رو، طبیعت، خود، همچون معمار به نظر میرسد. او عالَم را بهعنوان «طرحی معمارانه» توصیف میکند که قوانین حاکم بر آن عین قوانین حاکم بر معماری هستند.[43] البته این نکته را نیز نباید نادیده گرفت که مباحث نظری ویتروویوس، قرابت خاصی با نوشته های افلاطون در کتاب مکالمهی تیمایُس (Timaeus) دارد، به ویژه در جایی که افلاطون ساختار و عناصر عالم هستی را شرح می دهد.
حقوق
برای رومیان باستان، آموختن شیوههای اندیشه، از خود اندیشیدن مهمتر بود. از این رو، به دلیل اینکه مطالعهی حقوق در روم باستان از فعالیتهای عقلا به شمار میآمد، طبقهی بالادست رومی، حقوق را ارج بسیار مینهادند. برای ویتروویوس، این نکته نیز آشکار بود که معمار باید علم حقوق نیز بداند. وی به معمار اندرز میدهد که بنا را بدون اینکه با همسایگان دیوار به دیوار درگیر شود، بر حسب قوانین مناسب احداث کند. از نظر او، این نکته حائز اهمیت بسیار است که معمار با همهی قوانین حاکم بر امور و اشیا ــ بهخصوص در مورد ساختمانهایی که دیوار مشترک با همسایگان دارند ــ آشنا باشد. علم حقوق، از یک نظر دیگر نیز برای معمار ضرورت دارد و آن هنگامی است که معمار اقدام به عقد قرارداد با کارفرما میکند. از نظر ویتروویوس از آنجایی که قراردادهای احداث بنا در روم باستان ریشه در حقوق رومی دارند و براساس قوانین آن تنظیم شده اند؛ پس معمار باید با علم حقوق آشنایی کافی داشته باشد.[44] درعینحال، در روم باستان قرارداد ساختمانی به دو نوع تقسیم میشدند: نوع اول، stipulatio گفته میشود و منظور از آن، صورتی حقوقی است که تعهد یکی از طرفین به دیگری به لحاظ اجرایی قابل تعقیب میباشد و قرارداد نوع دوم، locatio conductio است و معاهدهای کلی شامل هر نوعی از اجاره و رهن میشود.[45] در نتیجه، آگاهی معمار از ماهیت انواع قرارداد ، وی را از ضرر ناشی از عدم آگاهی بر آنها مبرا می ساخت.
نتیجهگیری
مطالعهی نظرات ویتروویوس دربارهی تعلیم و تربیت معمار در سدهی نخست میلادی در روم به دو نتیجهی عمده تقسیم میگردد: نخست، توصیهی ویتروویوس نسبت به تعلیم و تربیت معمار، شامل کسب تجربهی عملی و معرفت نظری میشود. در نظر آورید که معماری، یکی از شاخههای علوم است که هم با هنرهای آزاد و هم با معارف تعلیمی سروکار دارد. اساساً، معماری، نوعی علم ساختن بناست که در آن وجوه طراحی و احداث، میبایست منطق و توجیهی عقلانی داشته باشند. در نتیجه، از منظر وی، هیچ راهی وجود ندارد که بتواند دو شعبهی معماری و مهندسی را به طور کامل از یکدیگر جدا سازد. دوم، ویتروویوس از نُه حوزه نام میبرد که به عقیدهی وی، معماری، باید در همهی آنها دستی داشته باشد، هرچند باید اذعان نمود برخی از تعاریفی که او در رسالهی خود ارائه کرده، مبهم هستند و برای خواننده سوءتفاهم ایجاد میکنند. از نظر وی، فن کتابت و ترسیم، دو روی یک سکه به شمار میآیند، زیرا هر دو مشورتهایی در ساحت عقل به معمار میدهند. البته ترسیم ظلی (scaenographia) که خود بخشی از فن ترسیم به شمار میآید، ناظر به پرسپکتیو نمیباشد، بلکه مربوط به نظام رنگها در امتزاج بصری است. نظر خاص وی نسبت به هندسه، موسیقی و نجوم در ظاهر بر کاربرد ابزار استوار است. این رشتهها میتوانند به معمار یاری رسانند تا ترسیمات، تناسبات و موضع بناها را تصحیح و مشکل تقارن آنها را حل نمایند. ویتروویوس توصیه میکند که معمار، تاریخ نیز بداند تا بتواند از تزئینات ساختمانی به بهترین شکل استفاده کند و معنای هر عنصر تزئینی را نیز بداند؛ یعنی بتواند معنای آن را از طریق سابقهای که در اساطیر دارد استخراج نماید. معماری درعینحال نیازمند فلسفه، طب و حقوق نیز هست تا به ترتیب درکی کیفی از مواد و مصالح و مشکلات معماری در هر اقلیم و آبوهوایی، قراردادهای احداث بنا حاصل کند.
سپاسگزاری و قدردانی
نویسنده مراتب سپاس خود را نثار مژگان اصفهانینژاد و آنگِلیکی سیولی میکند به سبب ایرادات هوشمندانه و اشتیاقی که نسبت به این مقاله از خود نشان دادند. صمیمانهترین سپاس مؤلف، درعینحال، نثار استاد وی در دانشگاه مکگیل، پرفسور آلبرتو پرِسـگومِس که آموزش مؤلف را برعهده داشت و اندرزهای حکیمانهای به وی نمود. به رسم قدردانی این مقاله به حضور ایشان تقدیم میگردد.
Sources:
1. Kristeller, P. O. (1965). The Modern System of the Arts. in Renaissance Thought II. New York: Happer & Row, p. 166.
2. Roochnik, D. (1996). Of Art and Wisdom: Plato’s Understanding of Techneٙ. Pennsylvania: The Pennsylvania State University Press, p. 19.
3. Pollitt, J.J. (1974). The Ancient View of Greek Art: criticism, history, and terminology. New Haven and London: Yale University Press.
4. Briggs, M. S. (1927). The Architect in History. London: Oxford, p. 3.
5. Bundgaard, J. A. (1957). Mnesicles: A Greek Architect at Work. Stockholm: Scandinavian University Books, p. 139.
6. Plato, (1997). Complete works. John M. Cooper (Ed.). Cambridge: Hackett Publishing Company, 260b.
7. Anderson, J. C. (1997). Roman Architecture and Society. Baltimore and London: The Johns Hopkins University Press, p. 3- 8.
8. Rawson, E. (1985). Intellectual life in the Late Roman Republic. London: Duckworth, p. 117- 8; Brown, F. E. (1963). Vitruvius and the Liberal Art of Architecture. Bucknell Review.
Vol. 11. No 4. USA: Associated University Presses, p. 101- 3.
9. Parcell, S. (2012). Four Historical Definitions of Architecture. Montreal: McGill-Queen’s University Press, p. 86.
10. Rawson, 1985, p. 186- 7.
11. Vitruvius, (1960). The Ten Books on Architecture (M. H. Morgan, Trans.). New York: Dover Publication, p. 168.
12. Ibid, p. 5.
13. Ibid.
14. Ibid.
15. Ibid.
16. Morgan, K. (2004). Myth and Philosophy: from the pre-Socratic to Plato. New York: Cambridge University Press, p. 30- 7.
17. Pont, G. (2005). The Education of the Classical Architect from Plato to Vitruvius. Nexus Network Journal, Vol. 7 No. 1: Australia, p. 76- 85.
18. Walden, D. K. S. (2014). Frozen Music: Music and Architecture in Vitruvius’ De Architectura. Greek and Roman Musical Studies, Vol. 2. No 1. p. 125- 8; McClain, E. G. (1978).
The Pythagorean Plato: Prelude to the Song Itself. Colorado: Nicolas Hays, Ltd, p. 2- 10.
19. Vitruvius, 1960, p. 6.
20. Bundgaard, 1957, p. 97.
21. Ibid, pp. 97- 8.
22. Cellauro, L. (1996). Daniele Barbaro and his Venetian editions of Vitruvius of 1556 and 1567. (Doctoral dissertation). the Courtauld Institute of Art, University of London.
23. McEwen, I. K. (2003). Vitruvius: writing the body of architecture. USA: Massachusetts Institute of Technology, p. 17.
24. Vitruvius, 1960, p. 6.
25. Mclntosh, G. E. (2013). Cicero and Exile, Building a House of letters. Syllecta Classica, Vol. 24, 47- 76; Briggs, 1927.
26. Vitruvius, 1960, pp. 13- 4.
27. Scranton, R. L. (1974). Vitruvius’ Arts of Architecture. Hesperia, XLIII, p. 495- 6.
28. Clarke, M. L. (1963). The Architects of Greece and Rome. Architectural History, Vol. 6, p. 9- 22.
29. Pérez-Gómez, A.; Pelletier, L. (2000). Architectural Representation and the Perspective Hinge. Cambridge: The MIT Press, p. 101.
30. Mitrovicٗ, B. (1998). Paduan Aristotelianism and Daniele Barbaro’s Commentary on Vitruvius’ De Architectura. The Sixteenth Century Journal, Vol. 29, No. 3, p. 670- 1.
31. Vitruvius, 1960, p. 80- 6.
32. Ibid, p. 6.
33. Ibid, p. 102 -3 / 133 -8.
34. Ibid, p. 8.
35. Filarete (1965). Filarete’s Treatise on Architecture (J. R. Spencer, Trans.). Vol.1. New Haven and London: Yale University Press p. 198- 9.
36. Cellauro, 1996, p. 122- 3.
37. Vitruvius, 1960, p. 225.
38. Ibid, pp. 8- 9.
39. Lippman, E. A. (1964). Musical Thought in Ancient Greece. New York and London: Columbia University Press, p. 19.
40. Vitruvius, 1960, p. 139- 42.
41. Ibid, p. 9- 10.
42. Ibid, p. 12.
43. Ibid, p. 257- 8.
44. Ibid, p. 10.
45. Martin, S. D. (2001). Imperitia: The responsibility of Skilled Workers in Classical Roman Law. American Journal of Philology, Vol. 122, No. 1 (Whole No. 485), p. 107- 29; Anderson,
1997, p. 68- 118.