عمارت یخچال اثر ساسان رضاپوریان
بیانیه ی هیئت داوران چهارمین جایزه ساختمان سال ایران

نان و نمک، تاملی در جایگاه تاریخی مقبره نادر، اثر هوشنگ سیحون، نوشته‌ی محسن اکبرزاده / دفتر طراحی پژوهی مشکات

تنها یک بنای تاریخی می‌تواند تاریخی باشد. تنها کسی که در کادر عکس ایستاده باشد می‌تواند در عکس ایستاده باشد. این بدیهیات گاه معماهای بزرگی هستند، گاه آنقدر مبهوت و حیرت زده‌ایم که نمی‌توانیم درک کنیم تنها فرزند از پدر ارث می‌برد و نه غریبه‌ها. تنها بنایی که خودش را در تاریخ خودش به جا آورده باشد می‌تواند خودش را تاریخی معرفی کند و بخشی از تاریخ معاصر و بعدتر تاریخ معماری یک سرزمین قلمداد شود. تمایز چنین بنایی با دیگر بناهای هم عصرش آن است که دیگران علی‌رغم فریبایی‌ها و زیبایی‌ها، علی‌رغم حیرت و تحسینی که در مخاطبان خود ایجاد کرده‌اند، هنوز برای آنکه بخشی از تاریخ قلمداد شوند، باید محک سنگین زمان را پشت سر بگذارند. اما بنای مورد اشاره ما، رابطه‌اش را با تاریخ بداهت بخشیده است، قطعی و محرز کرده است. وجدان عمومی را از تنگنای قضاوت درباره خودش رهانیده است. تکلیف همه چیز را مشخص کرده است و آدم‌ها زمان گرفتن عکس یادگاری لازم نیست فکر کنند که چرا دارند این کار را انجام می‌دهند.
فهم تاریخی مستتر در آثار هوشنگ سیحون، کیفیتی را ایجاد کرده است که برای اهل نظر کمتر گفتگویی را ضروری می‌سازد. در تاریخ معاصر ایران شاید بتوان گفت معماری در این جایگاه با او شریک نیست که آثارش بی‌آنکه موضوع مجادله باشند، مورد تحسین واقع شده‌اند. مخالف ندارد و کسی او را به جبر تاریخی متهم یا مفتخر نمی‌سازد. اما آنچه درباره کارهای سیحون مایه‌ی تأمل است اقبال خواص و عوام در کنار یکدیگر است. رخدادی که جز برای برج شهیاد حسین امانت، به تقریب برای هیچ اثر دیگری در سده‌ی اخیر واقع نشده، چه برسد برای عمده کارهای یک معمار. چنین کیفیتی چگونه حادث می‌گردد؟ کار منتقد شاید همین شناسایی راز گل سرخ باشد. تلاشی گاه متلاشی که می‌خواهد نورهای مهیج صحنه را خاموش کند و پرده کتان را از روی هیبت رازگونه تندیس، کنار بزند تا بداند پس و پشت هر تقدسی چه نهفته است. اینجا همان آوردگاهی است که مجادله تاریخی عارفان پدیدارشناس با فلاسفه‌ی گونه‌شناس آغاز می‌شود. جدال بر سر یکتایی یا همانندی، اصالت یا تناوب تاریخی، شعبده یا هوشمندی.
تنها یادگاری‌ام از نخستین سفر زیارتی به مشهد در ایام کودکی، عکسی است بر پله‌های مقبره‌ی نادر، که با رزم جامه‌ای کودکانه و کرایه‌ای، سپر و شمشیری که به زحمت توی دست نگاه داشته‌ام و آفتابی که زورش به مچاله کردن چشم‌هایم رسیده است، سعی دارم در هیبت یک قهرمان دیده شوم. سال‌ها مرور این تصویر همواره بُعدی از تبسم به چهره تصنعی‌ام، تماشای هیبت سنگی بنایی بوده که در یک صبح زود تابستانی مایه‌ی کنجکاوی‌ام واقع شده است. در گوشم چنین مانده که اینجا خیمه‌گاه نادر است و همان چادری است که او در آن به قتل رسیده است! سال‌ها بعد ولی آن اقوال را خردمندانه‌تر باز شنیدم. اینکه معمار چیره‌دست تاریخ بلد، فضای خیمه‌گاه نادری را دستمایه‌ی مقبره او ساخته و به خاطر بازنمایی شخصیت نادر، از سنگ‌های بومی منطقه بهره جسته و این پایه مجسمه رفیعی که مشاهده می‌شود، استعاره‌ای است از جایگاه رفیع او در تاریخ ایران. این سخنان تسکین‌بخش و خوشایندند، مجادله‌ای را بر نمی‌انگیزانند. همه فهم‌اند و چه اینکه به نقل صریح از خود معمار نیز مزین‌اند و پاره‌های خیال راهنمایان گردشگری نیستند.
در این چند سال اخیری که در مشهد ساکن شده‌ام، درکم از این بنا ساده‌تر و روشن‌تر شده است. تماشای مستمر تمام آثار سیحون در خراسان کنار یکدیگر از جمله ابنیه مجاور مقبره فردوسی، مقبره‌های خیام و کمال‌الملک، مقبره ابن‌یمین فریومدی و خود مقبره نادر، به علاوه تجربه تماشای مفصل مقبره پورسینا در همدان، مرا متوجه این نکته ساخته که او چگونه توازن میان شباهت و تفاوت را رعایت می‌کرده است. اینکه سنگ و بتن در عمده آثار معماری او دستمایه‌ی اصلی است، این قول را که به خاطر تجلیل و تجلی شخصیت نادر در مجموعه به کار گرفته شده برای من از صرافت می‌اندازد. چه اینکه سیحون نقاش، برخوردش با سنگ بسیار مبتنی بر “افه” است. لفظی که در حافظه آموزشی دانشکده هنرهای زیبا، کلاسیک شده است. افه‌هایی که او در کار سنگ به کار می‌بندد، در مقبره همدان و رستوران توس و خانه‌های تهران نیز به نحوی تکرار می‌شود. حتی فراتر از مصالح و بافت، می‌توان تکرار بارزه‌های فرمی را نیز در آثارش جستجو کرد. ستون رفیع مقبره نادر، عیناً برگرفته از خانه کاظمی تهران است و حتی در ترکیب با بقیه حجم نیز همان موقعیت را دارد، پنجره‌ها نیز سال‌ها بعد خود را در توس تکرار کرده‌اند.
هرچند این آورده‌های جزئی، نوآوری‌هایی است که بعدها در چند نسل از کار معماران ایرانی تکرار شد و به خودی خود می‌تواند به‌عنوان امضای طراحی سیحون قلمداد شود، ولی وجه فروگذاشته شده در این پروژه ارجاعات تاریخی آن است. هرچند می‌دانیم برج بلند مقبره بوعلی به برج قابوس بن وشمگیر اشاره دارد و یا مقبره خیام و چه چه؛ اما درباره مقبره نادر سخن از چنین ارجاعاتی وجود ندارد و داستان‌ها حکایت از آن می‌کنند که صورت‌بندی بنا مبتنی بر کانسپت‌های روایی است. بی‌آنکه ضرورت داشته باشد تاثیر حقیقی یا ادعایی چنین کانسپت‌هایی را به نقد بکشیم، می‌توانیم بسیار ساده، چشم‌ها را دوباره بشوییم و به این بنای ستودنی نگاه کنیم:
ورودی اصلی بنا، که پیکره‌بندی‌اش را می‌توان کاملاً منطبق با ایوان مقبره پیشین نادر به حساب آورد، یک ایوان است. با همان خواص ایوان در معماری ایرانی، که با تغییر مصالح خود را از بقیه جبهه بنا جدا می کند. تردستی سیحون اما در اینجا آن است که سطح چشمگیرتر و حائز بافت را به جداره‌های کناری بخشیده و پوست ایوان را عریان و ساده کرده است، تجربه‌ای که در مقبره همدان نیز به چشم می‌خورد.
فضای اصلی یک گنبدخانه است. با همان نظام سازه‌ای ترکبندی گنبدهای ایرانی که قطاع‌ها، بار سازه را به شانه‌های هم تکیه می‌دهند و به حلقه فشاری ذیل خود وارد می‌سازند. به همان ترتیب نیز، فضای غیرباربر میان قطاع‌ها، می‌توان نورگیر واقع شود. چنانکه در شیخ لطف‌الله به خاطر مخاطب می‌آید و البته که بسیاری دیگر از گنبدهای ایرانی.
رواق‌های کنار رواق‌اند. تالار و دالان و یا هر اسم دیگری که در ازنای هندسی‌اش، فردی را از فضایی به فضایی منتقل کند. با همان طاق‌های متوالی چهاربخشی که در سنت رواق‌سازی ما دیده می‌شود. مسجد وکیل، شیخ لطف‌الله، کاروانسرای مادرشاه و چه بسیار نمونه‌های دیگر.
ستون به افراز رفته مجسمه‌ی نادر و هم رزمانش، در ترکیب‌بندی کلی بنا، دقیقاً نقش تک مناره‌های معماری ایران را ایفا می‌کند. با همان خواص. یعنی اتاقکی در پایه، روزی در بالا، سادگی بدنه، و تزئنیات و جلوه‌گری در تاج گلدسته‌ها که در اینجا نقشش را مجسمه‌ها بر عهده گرفته‌اند.
نکته مهم‌تر اما همنشینی این عناصر در کنار یکدیگر است. مناره، ایوان، گنبد و رواق‌ها در کنار یکدیگر، یک ترکیب‌بندی تماماً ایرانی را ایجاد می‌کنند. سیحون هرچند در به کارگیری عناصر و جزئیات و محصول بصری نهایی، نوگرایی را تکلیف خود می‌داند اما از سرمایه عظیم الفت دست نمی‌کشد. او مقبره‌ای را به سیاق دیگر مقبره‌های ایرانی صورت‌بندی می‌کند که می‌توان برای آن مثال‌های متعددی برشمرد از جمله ارسن‌های نطنز و بسطام. او به هیچ وجه خود را وارد ریسک یک ترکیب‌بندی ناآزموده نمی‌کند و چنین کاری را نیز فخر به شمار نمی‌آورد. آرامش او در پذیرفتن سنت سبب شده تا بتواند پای خود را کنار سفره‌اش دراز کند. برخلاف یقه‌گیری‌ها و دشنام‌پرانی‌های بسیاری از شاگردان بعدی‌اش، او دلیلی برای مرافعه ندارد. میراث‌دار است و سهم خود را گرفته است. زندگی خودش را می‌کند و نیازی به رقابت با تصورات بدخواهان و یا پاسخ‌دهی به انتظارات همدلان ندارد. این استادانه‌ترین طریق مواجه با سنت است. نان از تو و نمک از من. سفره‌ای اشتراکی که هرچه هست از همه است و برای همه. هوشنگ اشتباه نادر را تکرار نمی‌کند. اشتباه اویی که بر گذشته شورید و آینده را کور کرد. لهیبی یک نفره که انجامی جز تاریکی نداشت. همان تاریکی که در گنبدخانه مقبره‌اش، در ذهن مخاطب عام، یادآور خیمه گاهی است که قتلگاه او شد.

منتشر شده در : جمعه, 16 جولای, 2021دسته بندی: دسته بندی نشدهبرچسب‌ها: