مروری بر دیالکتیک انتقادی بهرام شیردل در مورد دو پروژه از معماری معاصر ایران و پاسخ کامران دیبا
زمینه‌‌گرایی تحمیلی: ایران معاصر و آرزوهای متناقض معماران و کارفرمایانش، علیرضا عظیمی حسن‌آبادی

معمار ملی
یادداشتی از علیرضا مشهدی ‌میرزا

شاید دو دهه‌ی پیش بود برای اولین بار، موزه‌ی هنرهای معاصر تهران را از نزدیک دیدم. جدای از فرم بیرونی موزه ــ که به دلیل قرارگیری در شیب از ورودی چندان قابل تشخیص نیست ــ پردازش معمارانه‌ی فضای داخلی آن برایم جالب و قابل تأمل بود. بعدها به توصیه‌ی استادم از فرهنگسرای نیاوران و نمازخانه، واقع در محوطه‌ی موزه‌‌ی فرش دیدن کردم و تا به امروز همین سه اثر از کامران دیبا را توانسته‌ام از نزدیک ببینم.
دیبا متعلق به نسلی از معماران است که در هر صورت، بخشی از معماری معاصر ما را رقم می‌زنند ــ گروهی که بر‌خلاف نسل امروزی معماری ایران، دغدغه‌ی ایجاد یک جریان معماری مرتبط با زمینه و فرهنگ ایرانی را داشته‌اند. نقد و بررسی آثار دیبا پیش‌تر به کرات انجام شده و به اعتقاد من، آنچه که امروز برای من به شخصه اهمیت بیشتری دارد، تأثیر معماران نسل اولی چون دیبا در معماری معاصر ماست.
تاریخ معماری جهان را که مرور می‌کنیم، طی یک قرن اخیر ساختمان‌های زیادی توسط معماران ساخته شده‌اند اما بخش تأثیر‌گذار و جریان‌ساز معماری، مسلماً دارای ویژگی‌های خاص و منحصر‌به‌فرد است که ستارگان معماری را از سایر معماران متمایز می‌کند. من در اینجا قصد ندارم دیبا را با لوکوربوزیه یا رایت مقایسه کنم؛ دیبا را با هم‌نسل خود و حتی نسل امروز مقایسه می‌کنم، چرا که این قیاس منصفانه‌تر و برای مخاطبین کاملاً ملموس است. ویژگی‌ای که من از آن یاد می‌کنم مختصاتی از شخصیت حرفه‌ای کامران دیباست که توانسته اکنون پس از حداقل چهار دهه من را مشتاق به نوشتن درباره‌ی او نماید.
جریان‌سازی
در دهه‌ی هفتاد خورشیدی، زمانی که دانشجو بودم، مسئله‌ی جریان‌سازی در معماری را به طور عینی تجربه کردم. معمار جریان‌ساز آن دوران، سید هادی میرمیران بود و تأثیر او بر فضای آکادمیک و حرفه‌ای در دهه‌ی هفتاد بر کسی پوشیده نیست. این تأثیر بیشتر از آثار طراحی مسابقات میرمیران نشأت می‌گرفت، چرا که میرمیران فرصت ساخت آثار خود را هنوز پیدا نکرده بود و تا زمانی که کانون وکلا و مجموعه‌ی ورزشی رفسنجان ساخته شود، شرایط برای میرمیران متفاوت بود. اما پس از ساخت این دو اثر و بعدها سایر آثار، ترجیح دادم به شخصه فقط از طراحی او درس بگیرم تا بناهای وی و شاید خوش‌شانسی او بود که چندان آثار زیاد ساخته شده‌ای از خود بجای نگذاشت. من یک خلأ و فضای خالی میان اتصال ایده تا اجرای طرح در آثار میرمیران می‌بینم، اما با همه‌ی این اوصاف به جرئت می‌گویم که پس از انقلاب اسلامی، تاکنون هیچ معماری‌ای تأثیر‌گذارتر از میرمیران در معماری معاصر ما نیست. شاید مصداق میرمیران و ارتباط آن با کامران دیبا از این حیث اهمیت پیدا می‌کند که آثار دیبا ساخته شده‌اند و من خلأ و فاصله را در آثار کامران دیبا کمتر از میرمیران می‌بینم و به اعتقاد من، دیبا در این زمینه موفق‌تر است. در مجموع به نظر من، کامران دیبا از جمله معماران موفق و جریان‌ساز پیش از انقلاب اسلامی است که علی‌رغم نقدهایی که به آثار وی وارد است، همچنان می‌تواند آثارش همچون مرجعی برای معماران حرفه‌ای و دانشجویان با هر نقدی که به وی وارد است، باشد.
مرجع
آنچه از معمار باقی می‌ماند مسلماً آثار وی است، حتی معمارانی که آثار ساخته شده و ساخته نشده و صرفاً روی کاغذ دارند، به طور مشهود بناهای ساخته شده‌ی آنهاست که می‌تواند مورد ارزیابی و نقد قرار گیرد. خوشبختانه موزه، فرهنگسرا و نمازخانه آثاری هستند که در پایتخت ایران به کرات مورد بازدید دانشجویان و اهل فن قرار می‌گیرند و بنابراین کامران دیبا از این حیث دائماً در حال محک، نقد و بررسی است. نکته‌ی دیگر اینکه، موضوع پروژه‌های یک معمار اینجا اهمیت ویژه‌ای پیدا می‌کند: اینکه اثر معمار یک ساختمان عمومی است و مردم امکان مراجعه و بازدید از آن را داشته باشند. در تحقق چنین مسئله‌ای، یعنی طراحی و ساخت یک ساختمان عمومی مانند موزه‌ی هنرهای معاصر تهران، شاید روابط و خویشاوندی کامران دیبا اثر‌گذار بوده و او این فرصت را نسبت به سایر معماران داشته است، اما در پاسخ به این ایرادی که منتقدان به او وارد داشته‌اند از این نکته نباید غافل شد که چه بسیار معمارانی که پس از انقلاب اسلامی به سبب داشتن روابط و موقعیت، فرصت‌های مشابه زیادی را از دست داده‌اند که این دسته از معماران طی چهار دهه هیچ کار شاخصی در حد و اندازه آثار پیش از انقلاب اسلامی انجام نداده‌اند.
کاراکتر
مهم‌ترین ویژگی معماران نسل اول پیش از انقلاب اسلامی، کاراکتر معماری آنهاست. با بررسی آثار این نسل، کاملاً پی به این نکته می‌بریم که اینها دغدغه و مسئله‌ی ایجاد یک کاراکتر بومی و جغرافیایی را برای خود داشته‌اند و در این زمینه سیحون، امانت و دیبا کارنامه‌ی موفقی دارند. در‌حالی‌که پهلوی دوم سعی در ایجاد موج مدرن در ساختار اجتماعی دارد و ساختمان‌هایی مانند A.S.P و یا پارک دو پرنس و نظایر آنها در ایران ساخته می‌شوند، این سه معمار خاص، بدون توجه به این جریانات سعی داشته اند کاملاً مستقل و صاحب امضا باشند و به جرئت می‌توان گفت که توانایی شروع و مقدمه‌ی ظهور یک معماری مدرن ایرانی را داشته‌اند که روند این نوع معماری با انقلاب اسلامی در سال 1357 متوقف می‌شود و پس از انقلاب و تا دهه‌ی هفتاد و ظهور معماری چون میرمیران ادامه نمی‌یابد.
در مجموع، کامران دیبا و معماری وی آنقدر حائز اهمیت است که افرادی که به نوعی خود را در معماری و موقعیت حرفه‌ای ورشکسته و ناکام می‌دانند با حمله و هجمه به وی سعی، در تخریب این شخصیت معماری و مطرح نمودن خود دارند و چه بسا اینگونه کنش‌های اجتماعی، نه تنها از محبوبیت و اهمیت دیبا نمی‌کاهد، که باعث توجه مجدد و مرور شخصیت حرفه‌ای آثار وی می‌گردد.

منتشر شده در : شنبه, 22 ژانویه, 2022دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: ,