مؤسّسهی هُنـر معاصـر، بوستـون
معماری از دیلِر و سْکوفیدیو + رِنْـفرو
متن از نیکولای اُروساف
بوستون، ماساچوستس، ایالات متّحد، 2006
Institute of Contemporary Art (ICA), Boston
Architecture by Diller Scofidio + Renfro
Text by Nicolai Ouroussoff
Boston, Massachusetts, USA, 2006

حجم فولاد و شیشههایِ ساختمان آیسیاِی، که در حاشیهی بندرگاه بوستون واقع شده، بیش از هر چیز، بهخاطر ابعاد بزرگِ فُرم طرّهایش برجسته و متمایز است.رفتار این شهر با معماری دوستانه نیست. چهار دهه قبل، تکمیل یک عمارت شهرداری که به سبْک بروتالیستی بتَُنی ساخته شده بود، حامیان فرهنگی شهر را حسابی دستپاچه کرد. و از آن به بعد هم، به جز چند استثنا، مانند برج جان هنکاک، ایدهآل معماری شهر را میتوان در یک کلمه خلاصه کرد: آجُـر.
شاید مؤسّسهی جدید هُنر معاصر، که در دهُم دسامبر 2006 افتتاح شد، این رویّه را تغییر دهد. این ساختمان واقع در حاشیهی بندرگاه بوستون که توسّط دفتر معماری دیـلِـر و سْکوفیدیو + رِنْـفروی نیویورکی طرّاحی شده، با فُرمهای شیشه و فلزّی مُنسجم و سادهاش، نمودی غیرمنتظره از روحیّهی خیرخواهیست. این بنا در امتداد 70 کیلومتر گذرگاه تختهای (boardwalk) موازی با ساحل ساخته شده، و قدرتی که در بههمتنیدنِ هُنر و زندگی شهری دارد، آن را به مهمترین بنایی تبدیل کرده که از نسلی پیش تاکنون ساخته شده؛ و البتّه نقطهی عطفی در کاریر الیزابث دیلِـر و ریکاردو سْکوفیدیو هم محسوب میشود: گروه دو نفرهای که از زمان گشایش دفترشان در دههی 1970 غالباً در حاشیهی فعّالیت معماری زیستهاند.
به لطف پروژههای متأخّرشان ــ اینستَلیشنها، ویترن فروشگاهها، طرّاحی صحنه ــ روزبهروز از همنسلانشان فاصله گرفتند، گویی که چندان دل خوشی از ثُبات و دوام معماری نداشتند. در ساختمان بْـلِـر در کنار دریاچهی نوشاتِل در سوئیس، 2002، یک شبکه متشکّل از نازِلهای تنظیمشده با کامپیوتر که به داربستهایی تکّیه کردهاند و از آنها بخار متصاعد میشود، باعث میشود در اطراف بنا فضایی اثیری ایجاد شود؛ تغییرات دقیق ایجاد شده در بازسازی اخیر مرکز لینکلن بهلحاظ دقّت به عمل جرّاحی میمانَد ــ یک لابی، یک پُل عابر، یک آسمانهی بتُنی ــ که تکّهپارههای شهریِ موجود را به یکدیگر بخیه میزنَد.
اگر حلقهی تسبیح تمام پروژهی آنها نگرانی و اضطراب در پروژههای قبلیشان بوده باشد، با قدم زدن به سمت مؤسّسه بهراحتی میتوانید آن احساسات را فراموش کنید. فُرم بانکرمانند آن، با دو ردیف پارکینگ خالی در دو طرفش، با سربلندی قد برافراشته است. این ساختمان بر اساس مجموعههایی از فضاهای عمومی طرّاحی شده، با یک موزه و تئاتر که روی یک لابی «کپّه» شدهاند و مجموعهای از نیمکتهای مخصوص فضای آزاد که رو به ساحل دارند. این مناطق یا حوزهها توسّط یک نوار چوبی به هم متّصل شدهاند که از لب آب شروع شده، از روی نیمکتها بالا میرود و بعد وارد ساختمان میشود و صحنهی نمایش را شکل میدهد. سپس دوباره به شکل مورّب بالا میرود تا بستری برای نیمکتهای سالن تئاتر تشکیل دهد؛ و در نهایت دیوار عقبی سالن را تشکیل داده و به صُفّهی گالریهای طبقهی چهارم تبدیل میشود.
در حال حاضر مؤسسه بیشتر از هر چیز نقش یک شیء تندیسگون را بازی میکند که در انزوایی حیرتانگیز در برابر آسمان و بهمثابه بخشی از بافت فشردهی شهر قرار گرفته است. البتّه این هم چندان دوام نخواهد داشت: طرح ساخت یک هُتل، یک ساختمان اداری و یک برج مسکونی در دو طرف سایت موزه ریخته شده. امّا سرانجام تأثیر کلّ مجموعه ممکن است خارقالعادّهتر هم بشود. اگر به سازه از شبکهی تودرتوی ساختمانهای تازهساز نگاه کنید، متوجّه نیرویی شگرف آن در حیرتزده کردن بیننده خواهید شد و نیمکتها هم صمیمیتر و محفوظتر خواهند شد. چند نقطهضعف هم وجود دارد. لیاؤت ورودی طبقهی همکف بهطرزی عجیب قرار گرفته: ورودی اصلی در گوشهای تعبیه شده و لابی را به شکل مورّب قطع میکند، و فضای پِرتِ ناجور و بیمصرفی را درست در نمای رو به خیابان باقی میگذارد. این فضا نه کارکرد لابی را دارد و نه یک گوشهی دنج برای آرامش و تأمّل است.
امّا نیمکتها هستند که به چهرهی عمومی ساختمان شکل دادهاند، و نیز گواهی هستند بر رسالت پوپولیستی ساختمان. برای رسیدن به آنها میتوانید با گذشتن از میانبُرِ کنار ساختمان و وارد شدن به یک گشودگی که زیر نیمکتها را قطع میکند، در واقع کلِّ لابی را دور بزنید؛ یا اینکه میتوانید از وسط لابی و بعد از آن از میان یک کافیشاپ رد شوید که به طرف یک عرشهی مُشرِف به آب گشوده میشود و درست در کنار نیمکتها واقع شده. منظره از اینجا فوقالعادّه است. فُرم سنگینِ طرّهایِ موزه، که گویی روی هوا ایستاده، چشمان شما را به سمت بیرون و موجهای ملایم سطح آب سوق میدهد، و نه به سمت بالا. وقتی که از کنار نیمکتها بالا میروید، بهراحتی میتوانید وزن طرّهای را حس کنید، گرچه تأثیر آن بیشتر از اینکه خودمانی باشد اضطرابآور است.
ممکن است بگویید این ساختمان پاسخ معماری قرن 21اُم به پلّههای عظیمیست که به موزهی هُنر متروپولیتن نیویورک منتهی میشود، که آن هم صحنهایست که در آن، عموم، به جزئی از نمایش پُرشکوه ساختمان تبدیل میشوند. البتّه، ساختمان، به عوض اینکه درگیر هیاهوی خیابان شود، بازدیدکنندگان را دعوت به پشتسرگذاشتن و فراموش کردن شهر میکند و فضایی برای غور و تأمّل عرضه میکند.
خطّ افق شهر را در آنسوی آب میتوان دید: نمایی جدّی، حتّا تا حدّی خشن و قطعاً بدون احساسات رمانتیک! بعد از اینکه ساختوساز لبهی ساحل کامل شد، هم به لحاظ فیزیکی و هم بصری، موزه با گذرگاههای تختهای به شهر مرتبط خواهد شد که در تمام مسیر کنار ساحل امتداد مییابد. دستکم بهلحاظ بصری، آن تسلسل از گذرگاه تخته ای به خود ساختمان موزه بسط مییابد. در واقع برای ورود به سالن تئاتر، بازدیدکنندگان به یک آسانسور عظیم شیشهای وارد میشوند. هنگام خروج از آسانسور، جمعیّت از بالا به پایین، به سمت نیمکتها، روان میشوند. صحنه در پایینترین سطح قرار گرفته، که از دو سمت با شیشه قاب گرفته شده و از جلو مُشرِف است به آب.
با کشیدن پردهی سیاه عظیم که در دور تا دور صحنه قرار گرفته میتوان آن چشمانداز را کاملاً کور کرد، با این وجودْ نمای آبْ پسزمینهی سحرآمیزی برای اجراهاست. دیدن فیلم در حالی که سطح سیاهِ آب آن را قاب گرفته، تجربهایست بینظیر. امّا در واقع هنگامی که وارد گالریها میشوید، تازه میتوانید درک کنید که معماری چگونه ترکیب بندرگاه را مهار کرده تا حال و هوایی درونی و فکورانه خلق کند.
این طبقه که به دو فضای انبارمانند تقسیم شده، حدود 1600 متر مربّع فضای نمایشگاهی ارائه میکند، که سه برابر ساختمان قدیمی مؤسّسه در منطقهی بَک بِی است. نور روز از پارچهی کرباسمانند زخیمی (scrim) فیلتر میشود، به فضا روح میبخشد و توجّه شما را به آثار هُنری جلب میکند؛ بیاینکه عاملی از دنیای بیرون حواستان را پَرت کند.
چشمانداز آب در مرکز رسانه دوباره سر و کلّهاش پیدا میشود: اتاق کوچکی که بین دو بالِ ساختمان گنجانده شده و به شکل تلسکوپی به طرف پایین گشوده میشود. در این اتاقْ ردیفی از کامپیوترها قرار گرفتهاند که بازدیدکنندگان میتوانند پشت آنها بنشیند و مشخصّات و تصاویر آثار موزه را مورد جستجو قرار دهند. در پایین اتاق، یک پنجره نمای باریکی از سطح آب را قاب گرفته، و از میزان انتزاعی بودن آن تا حدّی میکاهد؛ حال و هوای اتاق با تغییر اُلگوی موجها عوض میشود.
این تصویر جذّاب خلاصهی هدف موزه برای حسّاس کردن دوبارهی بازدیدکنندگانش به سطوح خوشایند طبیعت، اُلگوهایش، و دامنهی ابعادش است (چه شیء پیش رویمان خود شهر باشد و چه یک اثر هُنری). معماری این بنا، بسیار همدل است، و درمانیست برای عصری که آدمهایش بیش از حد با خودشان درگیرند.
کارفرما: مؤسّسهی هُنر معاصر
معماران: الیزابث دیلِـر، ریکاردو سْکوفیدیو، چارلز رِنْـفرو
همکاران: فلاویو سْتیلیانو، دین سیمپسن، جِسی سِیْـلر، اریک هاؤلِـر، مارثا پیلْـگرین، گْرِگری سی. بِرچارد، مایک ؤاترز، هِنری سْکولارد، پِری دین راجِرز
پیمانکار: سْکانْسْـکا یواساِی
مشاورین: آروپ نیویورک، مارکوس شولته (مهندس برق و مکانیک)؛ شرکای رابرت سیلمن (مهندس متال)؛ آروپ لایتینگ (نورپردازی)؛ جنکینز اند هانتینگتن (مشاور سیرکولاسیون عمودی)؛ طرّاحی و مشاورهی کِرتن ؤال (دیوار نما)؛ جَفی هولْدِن اکوستیکْس (آکوستیک)؛ شرکای فیشر داکْز (طرّاحی سالن تئاتر)
عکّاسی: ایوان بان، نیک لـو