برج آلتون مشهد، ایران، دفتر مهندسی خلیل سهرابیان و همکاران، 2010-2007
کتابخانه­‌ی واتيكان رم، ایتالیا/ دومینیکو فونتانا، 1400

طراحی و معماری داخلی کتابخانه­‌ها در جهان، بخش دوم

طراحی کتابخانه‌­ی شهر مونشتر (1993) در آلمان به وسیله­‌ی بولِس و ؤیلسن، نه تنها شگفتی­‌های ناشی از روند طراحی از درون به بیرون را به نمایش می­‌گذارد، بلکه
نمونه‌­ای برجسته از اجتماعی‌­تر شدن اخیر کتابخانه‌­های عمومی است. معمار استرالیایی، پیتر ؤیلسن و همکار اهل مونشتر او، یولیا بولِس با بررسی فعالیت‌­های کتابخانه ­دو فضای جداگانه برای آن طراحی کردند که در بالا و پایین زمین به هم متصل می‌­شوند. یک دال طویل چهارگوش، کافه­‌تریا، تالار اجتماعات و تالار دوطبقه‌­ای را برای مطالعه‌­ی روزنامه‌­ها در خود جای می‌­دهد و سازه‌­ی خمیده‌­ای (که بخشی از الگوی مدوّر همیشگی کتابخانه‌­ها به شمار می‌­آید) به کارکردهای سنتی‌­تر اختصاص دارد و در آن قفسه‌­های کتاب، لابه­‌لای محوطه­‌های ساکت برای مطالعه جای گرفته‌­اند.
هر دو بال از سقف نور می‌­گیرند. بخشی از سقف­‌ها با تیرک­‌های حجیمی از الوارهای چندلا پوشیده شده­‌اند که تکیه‌­گاه صفحات گرم و چوبی عایق صدا هستند. ابعاد بزرگ و خیره‌­کننده­‌ی این عناصر سازه­‌ای، به واسطه­‌ی پنجره‌­هایی با اندازه‌­های انفرادی تخفیف پیدا می‌­کند. یکی دیگر از نشانه‌­های توجه طراحان به فضاهای شخصی در محیطی عمومی، این واقعیت است که آنان هیچ­گاه ارتباط مبلمان و اتاق را از نظر دور نمی‌­دارند. جایگاه مراجع کتابخانه همواره با دقت مورد سنجش قرار گرفته است و محل­ه‌ای نشستن در هره‌­های پرعمق پنجره‌­ها و انواع و اقسام فضاهای دنج، گواه این مسئله است. بولِس ؤیلسن همچنین به این نکته پی برده‌­اند که امروزه مراجع کتابخانه، علاوه بر خواننده، یک شنونده، بیننده و حتا گردشگر است که باید از منظره­‌ی پیش چشم خود لذت ببرد؛ از این رو، مبلمان ویژه­‌ای طراحی شد، از جمله واگن‌­های اسباب­‌بازی‌­مانند چرخ­‌دار روزنامه که خوانندگان می‌­توانند مانند واگن‌­های کارناوال در آنها بنشینند و نوار گوش کنند.
نیکلاس پِوسنر در کتاب «تاریخچه­‌ی گونه­‌های ساختمانی» (1974) اشاره می‌­کند که نخستین کتابخانه­‌ها در آغاز بخشی از اثاث منزل بودند (گنجه‌­ی کتاب) و پس از آن به ساختمان تبدیل شدند. بولِس و ؤیلسن با رابطه­‌ی میان این دو دست به بازی و آزمایش می­‌زنند، اما ؤیل برودر در کتابخانه­‌ی مرکزی فنیکس (1995) در آریزونا این دو جنبه را کاملاً در هم ادغام می‌­کند. این کتابخانه که بر پایه‌­ی شبکه­‌ی متعامد ساده­‌ای متشکل از دهانه­‌های چهارگوش واحدِ قفسه­‌های کتاب بنا شده است، به صورت خودمانی اغلب «خورجین کتاب» نامیده می‌­شود. طرح برودر با جنبه­‌ی کاربردی نیرومند خود، خیلی زود به یک نماد ملی بدل شد و توجه همگان را به قابلیت­‌های فرهنگی و معمارانه‌­ی کتابخانه‌­های شهری در آمریکا جلب کرد (تأثیر این بنا در پروژه‌­های بزرگی که بعدها ساخته شدند قابل مشاهده است، از جمله در کتابخانه­‌ی عمومی سالت­لیک سیتی، طراحی موشه سفدیه و کتابخانه‌­ی مرکزی سیاتل به طراحی رم کوله‌اؤس، که مورد دوم در همین بخش معرفی خواهد شد). بزرگ­ترین نوآوری برودر در طراحی داخلی کتابخانه مرکزی فنیکس، گشودن آن به سوی نور و مناظر بیرون بود: عاملی چشمگیر برای ایالت­‌های غربی که همواره به فضاهای باز و گسترده‌­ی خود می­‌بالند و امتیازی محسوس برای خوانندگانی که در مساحت 26,012 متر مربعی کتابخانه پراکنده‌­اند.
کتابخانه عملاً «شیرازه­»ای شیشه­‌ای دارد: دیوار جنوبی به دستگاه­‌های خودکار ردیاب حرکت خورشید مجهز است تا گرما و خیره‌­کنندگی نور آفتاب را به حداقل برساند. دیوار شمالی با «سایبان‌­های پره­ای» پوشیده شده است تا بهترین چشم­‌اندازها را در آفتاب تابستانی فراهم کند. این نماهای شیشه‌­ای که هم وظیفه‌­ی جلوه و نمایش را برعهده دارند و هم محافظت و نگهداری را، با کمال غرور، کتاب­‌ها و کتابخوانان را در معرض دید جامعه می­‌گذارند. البته­‌ی دغدغه­‌ی معمار در مورد نور طبیعی و مناظر به کناره­‌های بنا محدود نماند. برودر برای اطمینان یافتن از راهیابی نور خورشید به قلب ساختمان، چاه نورگیر پنج‌­طبقه‌­ای در مرکز آن تعبیه کرد. در داخل این آتریوم چشمگیر، نورگیرهای سقفی خودکار ردیاب خورشید، مقدار مناسبِ نور طبیعی را تنظیم و آن را به محیط داخلی می‌­رسانند. این نورگیرها به همراه صفوف ستون­‌های سرباریک بتنی به حرکت و
جهت­یابی مراجعان در شبکه­‌ی فضایی چهارگوش نیز کمک می­‌کنند. توجه به نورپردازی حتا در چراغ­‌های مطالعه­‌ی زردرنگ روی میزها (که طراحی خود معمار است) هم کاملاً مشاهده می­‌شود. این چراغ‌­ها علاوه بر آنکه نور مصنوعی اضافی را تأمین می­‌کنند، با درخشش خود، الگویی از خطوط افقی را پدید می­‌آورند که به فضای غارمانند و پرحفره‌­ی «تالار مطالعه­‌ی بزرگ» گونه‌­ای انسجام می­‌بخشد.

طراحی کتابخانه­‌ی شهر مونشتر (1993) در آلمان به وسیله‌­ی بولِس و ؤیلسن، نه تنها شگفتی­‌های ناشی از روند طراحی از درون به بیرون را به نمایش می­‌گذارد، بلکه
نمونه­‌ای برجسته از اجتماعی­‌تر شدن اخیر کتابخانه‌­های عمومی است. معمار استرالیایی، پیتر ؤیلسن و همکار اهل مونشتر او، یولیا بولِس با بررسی فعالیت‌­های کتابخانه ­دو فضای جداگانه برای آن طراحی کردند که در بالا و پایین زمین به هم متصل می‌­شوند. یک دال طویل چهارگوش، کافه­‌تریا، تالار اجتماعات و تالار دوطبقه‌­ای را برای مطالعه‌­ی روزنامه‌­ها در خود جای می‌­دهد و سازه‌­ی خمیده­‌ای (که بخشی از الگوی مدوّر همیشگی کتابخانه‌­ها به شمار می‌­آید) به کارکردهای سنتی‌­تر اختصاص دارد و در آن قفسه‌­های کتاب، لابه‌­لای محوطه­‌های ساکت برای مطالعه جای گرفته‌­اند.
هر دو بال از سقف نور می‌­گیرند. بخشی از سقف­‌ها با تیرک‌­های حجیمی از الوارهای چندلا پوشیده شده­‌اند که تکیه­‌گاه صفحات گرم و چوبی عایق صدا هستند. ابعاد بزرگ و خیره­‌کننده­‌ی این عناصر سازه­ای، به واسطه‌­ی پنجره­‌هایی با اندازه‌­های انفرادی تخفیف پیدا می‌­کند. یکی دیگر از نشانه‌­های توجه طراحان به فضاهای شخصی در محیطی عمومی، این واقعیت است که آنان هیچ­گاه ارتباط مبلمان و اتاق را از نظر دور نمی‌­دارند. جایگاه مراجع کتابخانه همواره با دقت مورد سنجش قرار گرفته است و محل­ه‌ای نشستن در هره‌­های پرعمق پنجره‌­ها و انواع و اقسام فضاهای دنج، گواه این مسئله است. بولِس ؤیلسن همچنین به این نکته پی برده‌­اند که امروزه مراجع کتابخانه، علاوه بر خواننده، یک شنونده، بیننده و حتا گردشگر است که باید از منظره‌­ی پیش چشم خود لذت ببرد؛ از این رو، مبلمان ویژه‌­ای طراحی شد، از جمله واگن­‌های اسباب­‌بازی‌­مانند چرخ­دار روزنامه که خوانندگان می‌­توانند مانند واگن­‌های کارناوال در آنها بنشینند و نوار گوش کنند.
نیکلاس پِوسنر در کتاب «تاریخچه‌­ی گونه‌­های ساختمانی» (1974) اشاره می‌­کند که نخستین کتابخانه‌­ها در آغاز بخشی از اثاث منزل بودند (گنجه­‌ی کتاب) و پس از آن به ساختمان تبدیل شدند. بولِس و ؤیلسن با رابطه­‌ی میان این دو دست به بازی و آزمایش می­‌زنند، اما ؤیل برودر در کتابخانه­‌ی مرکزی فنیکس (1995) در آریزونا این دو جنبه را کاملاً در هم ادغام می‌­کند. این کتابخانه که بر پایه‌­ی شبکه­‌ی متعامد ساده‌­ای متشکل از دهانه‌­های چهارگوش واحدِ قفسه­‌های کتاب بنا شده است، به صورت خودمانی اغلب «خورجین کتاب» نامیده می‌­شود. طرح برودر با جنبه‌­ی کاربردی نیرومند خود، خیلی زود به یک نماد ملی بدل شد و توجه همگان را به قابلیت‌­های فرهنگی و معمارانه‌­ی کتابخانه‌­های شهری در آمریکا جلب کرد (تأثیر این بنا در پروژه‌­های بزرگی که بعدها ساخته شدند قابل مشاهده است، از جمله در کتابخانه‌­ی عمومی سالت­لیک سیتی، طراحی موشه سفدیه و کتابخانه‌­ی مرکزی سیاتل به طراحی رم کوله‌اؤس، که مورد دوم در همین بخش معرفی خواهد شد). بزرگ­ترین نوآوری برودر در طراحی داخلی کتابخانه مرکزی فنیکس، گشودن آن به سوی نور و مناظر بیرون بود: عاملی چشمگیر برای ایالت‌­های غربی که همواره به فضاهای باز و گسترده­‌ی خود می‌­بالند و امتیازی محسوس برای خوانندگانی که در مساحت 26,012 متر مربعی کتابخانه پراکنده­‌اند.
کتابخانه عملاً «شیرازه­»ای شیشه­‌ای دارد: دیوار جنوبی به دستگاه­‌های خودکار ردیاب حرکت خورشید مجهز است تا گرما و خیره­‌کنندگی نور آفتاب را به حداقل برساند. دیوار شمالی با «سایبان‌­های پره­‌ای» پوشیده شده است تا بهترین چشم­‌اندازها را در آفتاب تابستانی فراهم کند. این نماهای شیشه­‌ای که هم وظیفه­‌ی جلوه و نمایش را برعهده دارند و هم محافظت و نگهداری را، با کمال غرور، کتاب‌­ها و کتابخوانان را در معرض دید جامعه می­‌گذارند. البته­‌ی دغدغه­‌ی معمار در مورد نور طبیعی و مناظر به کناره­‌های بنا محدود نماند. برودر برای اطمینان یافتن از راهیابی نور خورشید به قلب ساختمان، چاه نورگیر پنج­‌طبقه­‌ای در مرکز آن تعبیه کرد. در داخل این آتریوم چشمگیر، نورگیرهای سقفی خودکار ردیاب خورشید، مقدار مناسبِ نور طبیعی را تنظیم و آن را به محیط داخلی می‌­رسانند. این نورگیرها به همراه صفوف ستون­‌های سرباریک بتنی به حرکت و
جهت­‌یابی مراجعان در شبکه‌­ی فضایی چهارگوش نیز کمک می‌­کنند. توجه به نورپردازی حتا در چراغ­‌های مطالعه­‌ی زردرنگ روی میزها (که طراحی خود معمار است) هم کاملاً مشاهده می­‌شود. این چراغ‌­ها علاوه بر آنکه نور مصنوعی اضافی را تأمین می‌­کنند، با درخشش خود، الگویی از خطوط افقی را پدید می‌­آورند که به فضای غارمانند و پرحفره­‌ی «تالار مطالعه‌­ی بزرگ» گونه­‌ای انسجام می‌­بخشد.

طراحانی مانند برودر به جای تکیه بر «سنگینی» کتابخانه و وزن و اعتبار و ابهت مخازن و کتاب­‌های آن از نور به­‌عنوان جلوه­‌ی دانش استفاده می­‌کنند. طرح مکانو برای کتابخانه‌­ی دانشگاه فنی دِلفت (1998) در هلند با رنگ‌­های سیر، تناسبات ظریف و شکل­‌های هندسی آزاد و بازیگوش، جلوه­‌های نور و هوش را در فضاهای خود به نمایش می‌­گذارد. چشم‌گیرترین عنصر این بنا که بخشی از آن زیر تراز زمین قرار گرفته است، سازه­‌ی مخروطی‌­شکلی است که از بام گلکاری‌­شده بیرون می­‌زند و تاج فضای داخلی کتابخانه به شمار می‌­رود. مخروط سفید درخشان با رأس شیشه­‌پوش خود و تکیه بر ستون‌­های اریب فلزی، بر فراز تالار عظیم کتابخانه معلق است و محوطه­‌ی داخلی خاص خود را در درونش دارد. چهار حلقه با فضاهایی برای مطالعه، محیط آن را فرا گرفته‌­اند و به این شکل اجازه می‌­دهند نور تا طبقه‌­ی اصلی پایین جریان یابد. در دو طرف این مخروط، دو سازه با بدنه‌­ی فلزی در جلوی سطحی به رنگ آبی سیر، از سقف آویزان شده و قفسه­‌های کتاب را در چند طبقه در خود جای داده‌­اند. دسترسی به این بدنه‌­های عظیم که حرکتی پیوسته رو به بالا را در ذهن تداعی می‌­سازند، از طریق پلکان‌­های اریبی ممکن می‌­شود که در پایین‌­ترین سطح به اتاق مطالعه­‌ی غیررسمی منتهی است. در شرایطی که فرهنگ کتابداری و کتاب­خوانی پیوسته به سوی کامپیوتری شدن پیش می­‌رود، کتابخانه­‌ی مکانو این امکان را در اختیار مراجعان قرار می‌­دهد که در قفسه­‌های باز از لمس و بوی کتاب‌­ها لذت ببرند. حاصل کار، فضایی است غیرمادی و پراحساس، محیطی بسیار مناسب برای کتابخانه‌­ای که به علوم طبیعی و فنی اختصاص دارد.
اگر کتابخانه‌­ی مکانو با گنبد مخروطی و قفسه­‌های معلق خود، سرشار از حال و هوای کهکشانی است، کتابخانه­‌ی آنزولا دِل امیلیا (2000) طراحی ایتالو روتا در حاشیه‌­ی شهر بولونیای ایتالیا، کاملاً خانگی به نظر می­‌رسد. کتابخانه گویی از یک رشته اتاق نشیمن تشکیل شده و محفظه‌­های شفاف با رنگ­‌های درخشان را در دیوارهای سفید جای داده و گوشه­‌های دنج و مستقلی را برای خوانندگان پدید می­‌آورد. مشکل همیشگیِ ایجاد حریم خصوصی در یک فضای همگانی، به شیوه­‌ی منحصربه­‌فردی در طراحی این کتابخانه حل شده و اتاق‌­ها مقیاسی بین یک گوشه­‌ی خلوت و دنج و یک اتاق مطالعه‌­ی عمومی پیدا کرده‌­اند. طراحی روتا که از نظر بصری، غنی و کاملاً غافلگیرکننده به نظر می‌­رسد، به نظر بِپِه فینِسی، منتقد معماری، گویی کاملاً با نظریه­‌ی برونو موناری هم­خوانی دارد: «اگر کتاب خسته­‌کننده­‌ای را به یک کودک بدهید، کودک در بقیه‌­ی عمر، همه­‌ی کتاب‌­ها را خسته‌­کننده خواهد یافت».
تفریح که محافظه­‌کاران مدت­‌های طولانی آن را عاملی مزاحم و آشفته کننده می­‌شمردند، اینک به جنبه­‌ای مهم از فرایند یادگیری تبدیل شده که موجب کاهش درون­گرایی، تشویق به برقراری رابطه و تقویت ماهیت ارتباطی و مبادلاتی علم می­‌شود. در بافت کاملاً ساکت کتابخانه­‌های قدیمی‌­تر، تفریح معمولاً به ساعت قصه­‌ی کودکان محدود می­‌شد. اما در عصر جدید، در طراحی کتابخانه­‌ها به جنبه‌­های تفریحی و بصری آنها توجه بیشتری نشان داده می­‌شود و اکنون شاهد کتابخانه­‌هایی هستیم که در این راه، پیوسته به جایگزین‌­های گسترده‌­تری روی می­‌آورند، به‌­ویژه کتابخانه­‌هایی که دانش­‌اندوزی را هدف می‌­دانند و نه فرض. بدیـن ترتیب، کتابخانه‌­ها هویت برون­گراتری می‌­یابند، آن­­ هم نه فقط در نماهای بیرونی و همگانی، بلکه در روایت‌­های موجود در فضاهای داخلی.
دفتر معماری آلسوپ در جنوب‌­شرقی لندن در منطقه‌­ای که در حال بازسازی است، در سال 1999 مرکز رسانه‌­ای جدیدی به شکل L وارونه برای کتابخانه‌­ی پکهام ساخت که از همه­‌ی انتظارات تیپولوژیکی فراتر می‌­رفت. مراجعان از زیر یک بلوک بیرون‌­زده وارد کتابخانه می­‌شوند و از یک سرسرای ورودی با ارتفاع مفید دوبرابر سر در می‌­آورند که در آنجا پیش از آنکه چشمشان حتا به یک کتاب خورده باشد، به یک مرکز اطلاع‌­رسانی می­‌رسند. یک آسانسور شیشه‌­ای با چشم­‌اندازهای تماشایی از لندن، مراجعان را به بلوک افقی خود کتابخانه منتقل می‌­کند. در اینجا ذهنیت کاملاً غیرمعمول و آینده­‌گرایی از تالار مطالعه حاکم است و سه فضای عظیم با روکش چوبی پدیدار می‌­شود که اتاق فعالیت کودکان، مرکز ادبیات آفریقا و کاراییب و یک تالار گردهمایی را در بر می‌­گیرد. این فضاها که روی پایه‌­هایی از سطح کتابخانه بالاتر آمده‌­اند، آمیزه­ای از خانه­‌های درختی و کشتی‌­های فضایی هستند. حال و هوای هنر و صنایع دستی همانند ضرب‌اهنگی بم و نیرومند در سراسر طرح احساس می‌­شود: در روکش تکه­‌­دوزی­‌مانند سطوح فضاهای مختلف کتابخانه، در فرم درهم­‌تنیده­‌ی اتصالات فولادی لوازم نورپردازی و در سطوح گسترده‌­ی شیشه‌­ای رنگی بنا با رنگ­‌های شفاف، زرد، آبی و سبز. البته نباید چنین پنداشت که این طرح تنها به ذهنیتی ساده و آسان از ارتباط و ارتباط­ پذیری محدود می‌­شود. برعکس، فرمِ گویا و کاملاً امروزیِ آن همه­‌ی پیش­‌فرض­‌های مربوط به نهادها و فرهنگ­‌ها را به مبارزه فرا می‌­خواند. طرح در سال 2000 جایزه‌­ی معماری استرلینگ را به خود اختصاص داد.

کتابخانه­‌ی PS 42 از برنامه­‌ی بنیاد رابین هود، دفتر معماری ؤایس/ مانفردی نیویورک، 2002

کتابخانه­‌ی مرکزی سیاتل، دفتر معماری کلانشهری (OMA)، 2004

رویکرد مشابهی در برنامه‌­ی بنیاد رابین هود برای کتابخانه‌­ی دبستان‌­های نیویورک مشاهده می‌­شود که شانزده دفتر معماری در آن مشارکت داشتند. بنیاد رابین هود از این دفاتر دعوت کرده است تا «برای رفاه حال جامعه» طراحی داخلی کتابخانه را در دبستان‌­هایی که کتابخانه‌­ی خوبی ندارند بر عهده بگیرند. مساحت کتابخانه‌­ها بین 121 تا 186 متر مربع در نوسان است. این بنیاد همچنین برخی از طراحان گرافیک شرکت پنتاگرام را نیز ترغیب کرد تا نشانه­‌گذاری­‌های داخل هر پروژه را به شکلی مطلوب انجام دهند.
در پروژه‌­ی PS 42 (2002) از برنامه‌­ی بنیاد رابین هود، دفتر معماری ؤایس/ مانفردی کتابخانه را با قرار دادن مبل‌­ها و صندلی­‌های قرمزی که در جای خود ثابت و در محل­ه‌ای مختلف قرار می‌­گیرند و همچنین از طریق دیوار کِرم‌­مانند مواجی با قفسه­‌های پرپیچ ­و خم کتاب، به محلی پرفعالیت و سرشار از تحرک تبدیل کرد. محل ویژه‌­ای نیز برای قصه گفتن در نظر گرفته شده که به وسیله‌­ی یک پرده‌­ی سفید مشخص می­‌شود. شرکت پنتاگرام کلماتی را که خود دانش­‌آموزان انتخاب کرده‌­اند با حروف خاکستری شاد و زیبایی روی پرده نقش کرده و نشان داده است که در این پروژه به عقاید کودکانِ علاقمند، توجه ویژه‌­ای می‌­شود.
دفتر معماری مارپیلِرو پولاک در پروژه‌­ی PS 1 در سال 2004 در محله‌­ی بروکلین تلاش کرد از میزهای مطالعه، عناصر شکلی و تجسمی خاصی را بیرون بکشد و با تعبیه‌­ی سیستم خاصی برای چراغ‌­ها و میزها، شکل زیگزاگ‌­مانندی به آنها داد که همچون مار در طول فضا می‌­خزد. روی هر میز یکی از حروف الفبا نقش بسته و کودکان می‌­توانند به‌­راحتی جای خود را پیدا کنند. در بالا و پایین فضا نیز پیش‌­بینی‌­هایی انجام گرفته است: کف به جای کفپوش‌­های پارچه‌­ای با چوب­‌پنبه‌­ی عایق صدا پوشیده شده، در بالا و در پشت سقفی با سوراخ‌­های شبیه به پنیر هلندی هم کُره‌­های نورانی یاسپر موریسون بازی قایم‌­موشک راه می­‌اندازند.
جنبه‌­ی برجسته­‌ی کتابخانه‌­های بنیاد رابین هود این است که آنها هم تفکربرانگیز هستند و هم شادی­‌آور. این پروژه‌­ها در مقیاس کوچک، آزادی‌­های جدیدی را به نمایش می‌­گذارند که به‌­تازگی در طراحی­‌های فضاهای مخصوص مطالعه اِعمال می‌­شود. در همان حال که الگوهای کهن اعتبار خود را تا اندازه‌­ی قابل­‌توجهی حفظ می‌­کند، همه چیز نشان از نقش اجتماعی­‌تر و برون­‌گراتر کتابخانه‌­های آینده دارد.
این پروژه نمونه‌­ای است که در آغاز سده­‌ی جدید، قاطعانه، کتابخانه را به‌­عنوان یک مرکز اجتماعی، فکری و شهری مطرح می­‌کند. این مسئله­ که آیا کتابخانه به منظور جلب توجه عمومی باید به فرم مشخصی وفادار بماند یا نه، با آوازه‌­ی جهانی کتابخانه‌­ی مرکزی سیاتل، طراحی رم کوله‌اؤس، به پاسخی روشن رسید. هربرت موشام، منتقد معماری، در نیویورک تایمز این پروژه را «کوه صخره­‌ای شیرینی‌­مانند بزرگی از ساختمان» نامید که سرزندگی و زیبایی‌­های بصری آن، مستقیماً از حال و هوای اجتماعی محیط درون ناشی می‌­شود. موشام می­نویسد: «این مفهوم یک کتابخانه‌­ی مرکزی است. این کتابخانه راه خود را از گرایش دوقطبی ما برای جدا کردن ارزش‌­های اجتماعی و زیباشناختی فراتر می‌­برد. برای چه می‌­گویید که باید یکی از این دو ارزش را انتخاب کرد؟ بازی متقابل میان آنها نیز می‌­تواند زیبایی خاص خود را داشته باشد.» به‌­راستی نیز هر جزء از پروژه­‌ی 38,276 متر مربعی ساخته­‌شده به وسیله­‌ی «دفتر معماری کلانشهرِ» (OMA) کوله‌اؤس، با فرایند اجتماعی پرشوری همراه است که در عین حال، از صافی نگرش طراحی خاصی با ماهیت هلندی گذشته و از هر چیز معمولی، عنصری غیرمعمولی استخراج می‌­کند. حاصل کار، ترکیبی آنچنان منسجم است که عملاً نمی­‌توان ویژگی‌­های عملکردی بنا را از جنبه‌­های شکلی آن جدا کرد. برای مثال، لایه‌­بندی عملکردهای مختلف بنا (که با پارکینگ در پایین‌­ترین سطح و لایه آغاز می­‌شود و به ترتیب در صعود سرسرای ورودی، اتاق‌­های گردهمایی عمومی، قفسه­‌ها و میزهای کتابداران و دفاتر اداری را در بر می‌­گیرد) منجر می‌­شود که تراز بالایی هر لایه به تراس­‌ها و اتاق‌­های مطالعه اختصاص یابد. کلیشه‌­ای قدیمی که منطق این تقسیم­‌بندی را تشکیل می‌­دهد به واسطه­‌ی پوشش شیشه­‌ای مشبک اریبی که حجم­‌های هر لایه را زیر خود گرد می‌­آورد، به‌­سختی قابل شناخت است. تزئینات سازه­ای نما و حجم­‌های شیبدار درون آن، الگویی پرنشاط و متغیر از سایه‌­ها را در سطح وسیع فضاهای عمومی هر تراز به وجود می­‌آورد و در همان حال از هرطبقه‌­ی ساختمان، چشم­‌اندازهایی تماشایی از شهر را پیش­ چشم مراجعان گسترده می‌­سازد.
این آکروباسی فرمال، در مارپیچ مشهوری به اوج خود می­‌رسد که حجم مرکزی و بزرگ­ترین عنصر این ساختمان ده طبقه است تمام کتاب‌­های کتابخانه را در خود جای داده و 32 درصد از کل فضای داخلی را اشغال کرده است. این حجم ضمن آنکه راه‌­حلی عملی برای شرایط افزایش غیرقابل­‌پیش­‌بینی گنجینه­‌ی کتابخانه ارائه می‌­دهد، از نظر امکان دسترسی با ؤیلچر نیز مثال‌­زدنی است. در کتابخانه‌­ی عمومی سیاتل، دسترسی مراجعان به اتاق‌­های مطالعه محدود نمی‌­شود، بلکه شیوه‌­ی طراحی آنها را ترغیب می‌­کند تا راه خود را از میان هسته‌­ی مرکزی بنا انتخاب کنند. فرم مارپیچ علاوه بر نقش­‌های اجتماعی و عملکردی آشکار خود، استعاره‌­ای هم هست از روند بی‌­پایان دانش‌­اندوزی در کتابخانه و تلاش سیزیف­وار برای احاطه یافتن بر دانش.
پوشش­‌های جزئی‌­تر ساختمان، جایگاه و ترتیب یکسانی دارند: برای مثال روی کفپوش‌­های لاستیکی، اعداد مربوط به سیستم کتابداری 10-10­ای دیویی نقش بسته و به این شکل، در جهت‌­یابی در درون مارپیچ به مراجعان کمک می‌­کنند. این ارقام درشت کارآمد و غافلگیرکننده، کار بروس مائو، طراح گرافیک هستند، اما در عین حال، شیفتگی به نیروی نهفته در عناصر ظاهراً پیش­‌پا افتاد که از شاخصه­‌های معماری کوله‌اؤس است نیز در آنها کاملاً به چشم می‌­خورد. برای روشن کردن طبقه­‌ی اول کتابخانه به جای چراغ‌­های فلوئورسنت از لامپ‌­های القایی (مشابه آنچه در اروپا برای چراغ­‌های خیابان به‌­کار می‌­رود) استفاده شده است. طبقات مخازن کتابخانه بتنی هستند، ولی هرجا امکان استفاده از چوب وجود داشته، معماران از کامپوزیت خوش­نمایی از خرده­صنوبرهای بازیافتی داگلاس سود جسته­‌اند. در طبقه‌­ی دهم، صفحات ارزان‌­قیمتی با پوشش نایلونی مقاوم (ماده­‌ای که معمولاً در جهان ورزش مشاهده می‌­شود)، اجزای تأسیساتی و خدماتی را می­‌پوشانند و نمایی نرم و ملایم به سقف می‌­دهند. حتا وسایل و مبلمان کتابخانه که به وسیله‌­ی مدرن­ترین طراحان اروپا ساخته شده‌­اند (مانند صندلی­‌های 03/0 مارتن فان سِوِرِن یا میزهای رونان و اِروان بورولِک که در اصل برای کتابخانه‌­های کودکان طراحی شده بودند)، با حال و هوای کلی دفتر معماری کوله‌اؤس هماهنگی دارند. پِترا بلِس، مشاور خوش­‌فکر طراحی داخلی، کفپوش­‌های چاپ دیجیتال با نقش­‌های گیاهی و همچنین پرده­‌ی صداگیری طراحی کرد که از یک طرف به رنگ سبز و زرد دیده می‌­شد و از طرف دیگر، نقش پوست خرسی با وینیل روی آن به چشم می‌­خورد. پله‌­برقی­‌های مغزپسته‌­ای و پلکان‌­های قرمز تند، مراجعان را در فضـاهای مختلف کتـابخانه جابه‌­جا می‌­کنند و یک تغییر مکان ساده را به تجربه‌­ی معمارانه‌­ی نیرومندی تبدیل می‌­سازند.

این امر که سیاتل زادگاه چنین طراحی پیشرو و تأثیرگذاری باشد، عجیب نیست: هرچه باشد، این شهر به آن شهرت دارد که بسیاری از مؤسسات غول­‌آسایی را در خود پرورده که جلوه‌­ی فرهنگی اواخر سده­‌ی بیستم را دگرگون ساخته‌­اند؛ مؤسساتی مثل استارباکس یا مایکروسافت. اما یافتن بنایی با همان درخشندگی در کوتبوس، شهرک معمولی و ساکتی در شرق آلمان، بیشتر به معجزه می­‌ماند. معماران سوییسی، هِرتسوگ و دمورون، برای مقابله با معماری یکنواخت کمونیستی و پیشین منطقه، کتابخانه‌­ی دانشگاه محل را به یک برج توری‌­مانند تبدیل کردند. مرکز رسانه‌­ای-اطلاع‌­رسانی-ارتباطی دانشگاه فنی براندنبورگ (2005) که در آلمان با حروف اختصاری IKMZ شناخته می‌­شود، یک کانون چشمگیر در اختیار شهر کوتبوس قرار می‌­دهد (چیزی که شهر به‌­شدت به آن نیاز داشت) و اهالی را از تجربه‌­ی بصری کم­‌نظیری برخوردار می‌­سازد که نظیر آن را فقط در سیاتل می‌­توان دید.
نمای مواج این بنا هرقدر هم تماشایی باشد، باز قادر به بازگو کردن فضای داخلی فوق‌­العاده­‌ی آن نیست و نمی­‌تواند ارزش‌­های حقیقی طراحی داخل آن را نشان دهد. محیط داخلی IKMZ بی‌­اندازه باز و «معاشرتی» است. الگوی خوشایندی از رنگ­‌های صورتی براق، ارغوانی پررنگ، سبز زمردی و سبز لیمویی، یکنواختی رنگ سفید موجود در پشت­‌بغل‌­ها، صندلی‌­ها و لوازم باریک و حلقویِ نورپردازی را بر هم می‌­زند. توداری و کم­رویی فطری کتابخانه با چشم پله­‌های مارپیچ و بالکن­‌های موج­دار محو می‌­شود. خوانندگان هرقدر هم که در کار خود غرق شده باشند، هیچ­گاه از محیط اطراف جدا نمی‌­شوند، زیرا هر هفت طبقه‌­ی بنا به گونه‌­ای برش خورده که اتاق‌­های مطالعه­ی آنها با ارتفاع مفید دو یا سه برابر، به همه طرف دید دارند. (شرح کامل این پروژه در بخش کتابخانه­های معاصر این کتاب آمده است.)

مدارک فنی


منتشر شده در : شنبه, 22 جولای, 2023دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: