طراحی و معماری داخلی کتابخانهها در جهان، بخش دوم

طراحی کتابخانهی شهر مونشتر (1993) در آلمان به وسیلهی بولِس و ؤیلسن، نه تنها شگفتیهای ناشی از روند طراحی از درون به بیرون را به نمایش میگذارد، بلکه
نمونهای برجسته از اجتماعیتر شدن اخیر کتابخانههای عمومی است. معمار استرالیایی، پیتر ؤیلسن و همکار اهل مونشتر او، یولیا بولِس با بررسی فعالیتهای کتابخانه دو فضای جداگانه برای آن طراحی کردند که در بالا و پایین زمین به هم متصل میشوند. یک دال طویل چهارگوش، کافهتریا، تالار اجتماعات و تالار دوطبقهای را برای مطالعهی روزنامهها در خود جای میدهد و سازهی خمیدهای (که بخشی از الگوی مدوّر همیشگی کتابخانهها به شمار میآید) به کارکردهای سنتیتر اختصاص دارد و در آن قفسههای کتاب، لابهلای محوطههای ساکت برای مطالعه جای گرفتهاند.
هر دو بال از سقف نور میگیرند. بخشی از سقفها با تیرکهای حجیمی از الوارهای چندلا پوشیده شدهاند که تکیهگاه صفحات گرم و چوبی عایق صدا هستند. ابعاد بزرگ و خیرهکنندهی این عناصر سازهای، به واسطهی پنجرههایی با اندازههای انفرادی تخفیف پیدا میکند. یکی دیگر از نشانههای توجه طراحان به فضاهای شخصی در محیطی عمومی، این واقعیت است که آنان هیچگاه ارتباط مبلمان و اتاق را از نظر دور نمیدارند. جایگاه مراجع کتابخانه همواره با دقت مورد سنجش قرار گرفته است و محلهای نشستن در هرههای پرعمق پنجرهها و انواع و اقسام فضاهای دنج، گواه این مسئله است. بولِس ؤیلسن همچنین به این نکته پی بردهاند که امروزه مراجع کتابخانه، علاوه بر خواننده، یک شنونده، بیننده و حتا گردشگر است که باید از منظرهی پیش چشم خود لذت ببرد؛ از این رو، مبلمان ویژهای طراحی شد، از جمله واگنهای اسباببازیمانند چرخدار روزنامه که خوانندگان میتوانند مانند واگنهای کارناوال در آنها بنشینند و نوار گوش کنند.
نیکلاس پِوسنر در کتاب «تاریخچهی گونههای ساختمانی» (1974) اشاره میکند که نخستین کتابخانهها در آغاز بخشی از اثاث منزل بودند (گنجهی کتاب) و پس از آن به ساختمان تبدیل شدند. بولِس و ؤیلسن با رابطهی میان این دو دست به بازی و آزمایش میزنند، اما ؤیل برودر در کتابخانهی مرکزی فنیکس (1995) در آریزونا این دو جنبه را کاملاً در هم ادغام میکند. این کتابخانه که بر پایهی شبکهی متعامد سادهای متشکل از دهانههای چهارگوش واحدِ قفسههای کتاب بنا شده است، به صورت خودمانی اغلب «خورجین کتاب» نامیده میشود. طرح برودر با جنبهی کاربردی نیرومند خود، خیلی زود به یک نماد ملی بدل شد و توجه همگان را به قابلیتهای فرهنگی و معمارانهی کتابخانههای شهری در آمریکا جلب کرد (تأثیر این بنا در پروژههای بزرگی که بعدها ساخته شدند قابل مشاهده است، از جمله در کتابخانهی عمومی سالتلیک سیتی، طراحی موشه سفدیه و کتابخانهی مرکزی سیاتل به طراحی رم کولهاؤس، که مورد دوم در همین بخش معرفی خواهد شد). بزرگترین نوآوری برودر در طراحی داخلی کتابخانه مرکزی فنیکس، گشودن آن به سوی نور و مناظر بیرون بود: عاملی چشمگیر برای ایالتهای غربی که همواره به فضاهای باز و گستردهی خود میبالند و امتیازی محسوس برای خوانندگانی که در مساحت 26,012 متر مربعی کتابخانه پراکندهاند.
کتابخانه عملاً «شیرازه»ای شیشهای دارد: دیوار جنوبی به دستگاههای خودکار ردیاب حرکت خورشید مجهز است تا گرما و خیرهکنندگی نور آفتاب را به حداقل برساند. دیوار شمالی با «سایبانهای پرهای» پوشیده شده است تا بهترین چشماندازها را در آفتاب تابستانی فراهم کند. این نماهای شیشهای که هم وظیفهی جلوه و نمایش را برعهده دارند و هم محافظت و نگهداری را، با کمال غرور، کتابها و کتابخوانان را در معرض دید جامعه میگذارند. البتهی دغدغهی معمار در مورد نور طبیعی و مناظر به کنارههای بنا محدود نماند. برودر برای اطمینان یافتن از راهیابی نور خورشید به قلب ساختمان، چاه نورگیر پنجطبقهای در مرکز آن تعبیه کرد. در داخل این آتریوم چشمگیر، نورگیرهای سقفی خودکار ردیاب خورشید، مقدار مناسبِ نور طبیعی را تنظیم و آن را به محیط داخلی میرسانند. این نورگیرها به همراه صفوف ستونهای سرباریک بتنی به حرکت و
جهتیابی مراجعان در شبکهی فضایی چهارگوش نیز کمک میکنند. توجه به نورپردازی حتا در چراغهای مطالعهی زردرنگ روی میزها (که طراحی خود معمار است) هم کاملاً مشاهده میشود. این چراغها علاوه بر آنکه نور مصنوعی اضافی را تأمین میکنند، با درخشش خود، الگویی از خطوط افقی را پدید میآورند که به فضای غارمانند و پرحفرهی «تالار مطالعهی بزرگ» گونهای انسجام میبخشد.
طراحی کتابخانهی شهر مونشتر (1993) در آلمان به وسیلهی بولِس و ؤیلسن، نه تنها شگفتیهای ناشی از روند طراحی از درون به بیرون را به نمایش میگذارد، بلکه
نمونهای برجسته از اجتماعیتر شدن اخیر کتابخانههای عمومی است. معمار استرالیایی، پیتر ؤیلسن و همکار اهل مونشتر او، یولیا بولِس با بررسی فعالیتهای کتابخانه دو فضای جداگانه برای آن طراحی کردند که در بالا و پایین زمین به هم متصل میشوند. یک دال طویل چهارگوش، کافهتریا، تالار اجتماعات و تالار دوطبقهای را برای مطالعهی روزنامهها در خود جای میدهد و سازهی خمیدهای (که بخشی از الگوی مدوّر همیشگی کتابخانهها به شمار میآید) به کارکردهای سنتیتر اختصاص دارد و در آن قفسههای کتاب، لابهلای محوطههای ساکت برای مطالعه جای گرفتهاند.
هر دو بال از سقف نور میگیرند. بخشی از سقفها با تیرکهای حجیمی از الوارهای چندلا پوشیده شدهاند که تکیهگاه صفحات گرم و چوبی عایق صدا هستند. ابعاد بزرگ و خیرهکنندهی این عناصر سازهای، به واسطهی پنجرههایی با اندازههای انفرادی تخفیف پیدا میکند. یکی دیگر از نشانههای توجه طراحان به فضاهای شخصی در محیطی عمومی، این واقعیت است که آنان هیچگاه ارتباط مبلمان و اتاق را از نظر دور نمیدارند. جایگاه مراجع کتابخانه همواره با دقت مورد سنجش قرار گرفته است و محلهای نشستن در هرههای پرعمق پنجرهها و انواع و اقسام فضاهای دنج، گواه این مسئله است. بولِس ؤیلسن همچنین به این نکته پی بردهاند که امروزه مراجع کتابخانه، علاوه بر خواننده، یک شنونده، بیننده و حتا گردشگر است که باید از منظرهی پیش چشم خود لذت ببرد؛ از این رو، مبلمان ویژهای طراحی شد، از جمله واگنهای اسباببازیمانند چرخدار روزنامه که خوانندگان میتوانند مانند واگنهای کارناوال در آنها بنشینند و نوار گوش کنند.
نیکلاس پِوسنر در کتاب «تاریخچهی گونههای ساختمانی» (1974) اشاره میکند که نخستین کتابخانهها در آغاز بخشی از اثاث منزل بودند (گنجهی کتاب) و پس از آن به ساختمان تبدیل شدند. بولِس و ؤیلسن با رابطهی میان این دو دست به بازی و آزمایش میزنند، اما ؤیل برودر در کتابخانهی مرکزی فنیکس (1995) در آریزونا این دو جنبه را کاملاً در هم ادغام میکند. این کتابخانه که بر پایهی شبکهی متعامد سادهای متشکل از دهانههای چهارگوش واحدِ قفسههای کتاب بنا شده است، به صورت خودمانی اغلب «خورجین کتاب» نامیده میشود. طرح برودر با جنبهی کاربردی نیرومند خود، خیلی زود به یک نماد ملی بدل شد و توجه همگان را به قابلیتهای فرهنگی و معمارانهی کتابخانههای شهری در آمریکا جلب کرد (تأثیر این بنا در پروژههای بزرگی که بعدها ساخته شدند قابل مشاهده است، از جمله در کتابخانهی عمومی سالتلیک سیتی، طراحی موشه سفدیه و کتابخانهی مرکزی سیاتل به طراحی رم کولهاؤس، که مورد دوم در همین بخش معرفی خواهد شد). بزرگترین نوآوری برودر در طراحی داخلی کتابخانه مرکزی فنیکس، گشودن آن به سوی نور و مناظر بیرون بود: عاملی چشمگیر برای ایالتهای غربی که همواره به فضاهای باز و گستردهی خود میبالند و امتیازی محسوس برای خوانندگانی که در مساحت 26,012 متر مربعی کتابخانه پراکندهاند.
کتابخانه عملاً «شیرازه»ای شیشهای دارد: دیوار جنوبی به دستگاههای خودکار ردیاب حرکت خورشید مجهز است تا گرما و خیرهکنندگی نور آفتاب را به حداقل برساند. دیوار شمالی با «سایبانهای پرهای» پوشیده شده است تا بهترین چشماندازها را در آفتاب تابستانی فراهم کند. این نماهای شیشهای که هم وظیفهی جلوه و نمایش را برعهده دارند و هم محافظت و نگهداری را، با کمال غرور، کتابها و کتابخوانان را در معرض دید جامعه میگذارند. البتهی دغدغهی معمار در مورد نور طبیعی و مناظر به کنارههای بنا محدود نماند. برودر برای اطمینان یافتن از راهیابی نور خورشید به قلب ساختمان، چاه نورگیر پنجطبقهای در مرکز آن تعبیه کرد. در داخل این آتریوم چشمگیر، نورگیرهای سقفی خودکار ردیاب خورشید، مقدار مناسبِ نور طبیعی را تنظیم و آن را به محیط داخلی میرسانند. این نورگیرها به همراه صفوف ستونهای سرباریک بتنی به حرکت و
جهتیابی مراجعان در شبکهی فضایی چهارگوش نیز کمک میکنند. توجه به نورپردازی حتا در چراغهای مطالعهی زردرنگ روی میزها (که طراحی خود معمار است) هم کاملاً مشاهده میشود. این چراغها علاوه بر آنکه نور مصنوعی اضافی را تأمین میکنند، با درخشش خود، الگویی از خطوط افقی را پدید میآورند که به فضای غارمانند و پرحفرهی «تالار مطالعهی بزرگ» گونهای انسجام میبخشد.

طراحانی مانند برودر به جای تکیه بر «سنگینی» کتابخانه و وزن و اعتبار و ابهت مخازن و کتابهای آن از نور بهعنوان جلوهی دانش استفاده میکنند. طرح مکانو برای کتابخانهی دانشگاه فنی دِلفت (1998) در هلند با رنگهای سیر، تناسبات ظریف و شکلهای هندسی آزاد و بازیگوش، جلوههای نور و هوش را در فضاهای خود به نمایش میگذارد. چشمگیرترین عنصر این بنا که بخشی از آن زیر تراز زمین قرار گرفته است، سازهی مخروطیشکلی است که از بام گلکاریشده بیرون میزند و تاج فضای داخلی کتابخانه به شمار میرود. مخروط سفید درخشان با رأس شیشهپوش خود و تکیه بر ستونهای اریب فلزی، بر فراز تالار عظیم کتابخانه معلق است و محوطهی داخلی خاص خود را در درونش دارد. چهار حلقه با فضاهایی برای مطالعه، محیط آن را فرا گرفتهاند و به این شکل اجازه میدهند نور تا طبقهی اصلی پایین جریان یابد. در دو طرف این مخروط، دو سازه با بدنهی فلزی در جلوی سطحی به رنگ آبی سیر، از سقف آویزان شده و قفسههای کتاب را در چند طبقه در خود جای دادهاند. دسترسی به این بدنههای عظیم که حرکتی پیوسته رو به بالا را در ذهن تداعی میسازند، از طریق پلکانهای اریبی ممکن میشود که در پایینترین سطح به اتاق مطالعهی غیررسمی منتهی است. در شرایطی که فرهنگ کتابداری و کتابخوانی پیوسته به سوی کامپیوتری شدن پیش میرود، کتابخانهی مکانو این امکان را در اختیار مراجعان قرار میدهد که در قفسههای باز از لمس و بوی کتابها لذت ببرند. حاصل کار، فضایی است غیرمادی و پراحساس، محیطی بسیار مناسب برای کتابخانهای که به علوم طبیعی و فنی اختصاص دارد.
اگر کتابخانهی مکانو با گنبد مخروطی و قفسههای معلق خود، سرشار از حال و هوای کهکشانی است، کتابخانهی آنزولا دِل امیلیا (2000) طراحی ایتالو روتا در حاشیهی شهر بولونیای ایتالیا، کاملاً خانگی به نظر میرسد. کتابخانه گویی از یک رشته اتاق نشیمن تشکیل شده و محفظههای شفاف با رنگهای درخشان را در دیوارهای سفید جای داده و گوشههای دنج و مستقلی را برای خوانندگان پدید میآورد. مشکل همیشگیِ ایجاد حریم خصوصی در یک فضای همگانی، به شیوهی منحصربهفردی در طراحی این کتابخانه حل شده و اتاقها مقیاسی بین یک گوشهی خلوت و دنج و یک اتاق مطالعهی عمومی پیدا کردهاند. طراحی روتا که از نظر بصری، غنی و کاملاً غافلگیرکننده به نظر میرسد، به نظر بِپِه فینِسی، منتقد معماری، گویی کاملاً با نظریهی برونو موناری همخوانی دارد: «اگر کتاب خستهکنندهای را به یک کودک بدهید، کودک در بقیهی عمر، همهی کتابها را خستهکننده خواهد یافت».
تفریح که محافظهکاران مدتهای طولانی آن را عاملی مزاحم و آشفته کننده میشمردند، اینک به جنبهای مهم از فرایند یادگیری تبدیل شده که موجب کاهش درونگرایی، تشویق به برقراری رابطه و تقویت ماهیت ارتباطی و مبادلاتی علم میشود. در بافت کاملاً ساکت کتابخانههای قدیمیتر، تفریح معمولاً به ساعت قصهی کودکان محدود میشد. اما در عصر جدید، در طراحی کتابخانهها به جنبههای تفریحی و بصری آنها توجه بیشتری نشان داده میشود و اکنون شاهد کتابخانههایی هستیم که در این راه، پیوسته به جایگزینهای گستردهتری روی میآورند، بهویژه کتابخانههایی که دانشاندوزی را هدف میدانند و نه فرض. بدیـن ترتیب، کتابخانهها هویت برونگراتری مییابند، آن هم نه فقط در نماهای بیرونی و همگانی، بلکه در روایتهای موجود در فضاهای داخلی.
دفتر معماری آلسوپ در جنوبشرقی لندن در منطقهای که در حال بازسازی است، در سال 1999 مرکز رسانهای جدیدی به شکل L وارونه برای کتابخانهی پکهام ساخت که از همهی انتظارات تیپولوژیکی فراتر میرفت. مراجعان از زیر یک بلوک بیرونزده وارد کتابخانه میشوند و از یک سرسرای ورودی با ارتفاع مفید دوبرابر سر در میآورند که در آنجا پیش از آنکه چشمشان حتا به یک کتاب خورده باشد، به یک مرکز اطلاعرسانی میرسند. یک آسانسور شیشهای با چشماندازهای تماشایی از لندن، مراجعان را به بلوک افقی خود کتابخانه منتقل میکند. در اینجا ذهنیت کاملاً غیرمعمول و آیندهگرایی از تالار مطالعه حاکم است و سه فضای عظیم با روکش چوبی پدیدار میشود که اتاق فعالیت کودکان، مرکز ادبیات آفریقا و کاراییب و یک تالار گردهمایی را در بر میگیرد. این فضاها که روی پایههایی از سطح کتابخانه بالاتر آمدهاند، آمیزهای از خانههای درختی و کشتیهای فضایی هستند. حال و هوای هنر و صنایع دستی همانند ضرباهنگی بم و نیرومند در سراسر طرح احساس میشود: در روکش تکهدوزیمانند سطوح فضاهای مختلف کتابخانه، در فرم درهمتنیدهی اتصالات فولادی لوازم نورپردازی و در سطوح گستردهی شیشهای رنگی بنا با رنگهای شفاف، زرد، آبی و سبز. البته نباید چنین پنداشت که این طرح تنها به ذهنیتی ساده و آسان از ارتباط و ارتباط پذیری محدود میشود. برعکس، فرمِ گویا و کاملاً امروزیِ آن همهی پیشفرضهای مربوط به نهادها و فرهنگها را به مبارزه فرا میخواند. طرح در سال 2000 جایزهی معماری استرلینگ را به خود اختصاص داد.

کتابخانهی PS 42 از برنامهی بنیاد رابین هود، دفتر معماری ؤایس/ مانفردی نیویورک، 2002

کتابخانهی مرکزی سیاتل، دفتر معماری کلانشهری (OMA)، 2004
رویکرد مشابهی در برنامهی بنیاد رابین هود برای کتابخانهی دبستانهای نیویورک مشاهده میشود که شانزده دفتر معماری در آن مشارکت داشتند. بنیاد رابین هود از این دفاتر دعوت کرده است تا «برای رفاه حال جامعه» طراحی داخلی کتابخانه را در دبستانهایی که کتابخانهی خوبی ندارند بر عهده بگیرند. مساحت کتابخانهها بین 121 تا 186 متر مربع در نوسان است. این بنیاد همچنین برخی از طراحان گرافیک شرکت پنتاگرام را نیز ترغیب کرد تا نشانهگذاریهای داخل هر پروژه را به شکلی مطلوب انجام دهند.
در پروژهی PS 42 (2002) از برنامهی بنیاد رابین هود، دفتر معماری ؤایس/ مانفردی کتابخانه را با قرار دادن مبلها و صندلیهای قرمزی که در جای خود ثابت و در محلهای مختلف قرار میگیرند و همچنین از طریق دیوار کِرممانند مواجی با قفسههای پرپیچ و خم کتاب، به محلی پرفعالیت و سرشار از تحرک تبدیل کرد. محل ویژهای نیز برای قصه گفتن در نظر گرفته شده که به وسیلهی یک پردهی سفید مشخص میشود. شرکت پنتاگرام کلماتی را که خود دانشآموزان انتخاب کردهاند با حروف خاکستری شاد و زیبایی روی پرده نقش کرده و نشان داده است که در این پروژه به عقاید کودکانِ علاقمند، توجه ویژهای میشود.
دفتر معماری مارپیلِرو پولاک در پروژهی PS 1 در سال 2004 در محلهی بروکلین تلاش کرد از میزهای مطالعه، عناصر شکلی و تجسمی خاصی را بیرون بکشد و با تعبیهی سیستم خاصی برای چراغها و میزها، شکل زیگزاگمانندی به آنها داد که همچون مار در طول فضا میخزد. روی هر میز یکی از حروف الفبا نقش بسته و کودکان میتوانند بهراحتی جای خود را پیدا کنند. در بالا و پایین فضا نیز پیشبینیهایی انجام گرفته است: کف به جای کفپوشهای پارچهای با چوبپنبهی عایق صدا پوشیده شده، در بالا و در پشت سقفی با سوراخهای شبیه به پنیر هلندی هم کُرههای نورانی یاسپر موریسون بازی قایمموشک راه میاندازند.
جنبهی برجستهی کتابخانههای بنیاد رابین هود این است که آنها هم تفکربرانگیز هستند و هم شادیآور. این پروژهها در مقیاس کوچک، آزادیهای جدیدی را به نمایش میگذارند که بهتازگی در طراحیهای فضاهای مخصوص مطالعه اِعمال میشود. در همان حال که الگوهای کهن اعتبار خود را تا اندازهی قابلتوجهی حفظ میکند، همه چیز نشان از نقش اجتماعیتر و برونگراتر کتابخانههای آینده دارد.
این پروژه نمونهای است که در آغاز سدهی جدید، قاطعانه، کتابخانه را بهعنوان یک مرکز اجتماعی، فکری و شهری مطرح میکند. این مسئله که آیا کتابخانه به منظور جلب توجه عمومی باید به فرم مشخصی وفادار بماند یا نه، با آوازهی جهانی کتابخانهی مرکزی سیاتل، طراحی رم کولهاؤس، به پاسخی روشن رسید. هربرت موشام، منتقد معماری، در نیویورک تایمز این پروژه را «کوه صخرهای شیرینیمانند بزرگی از ساختمان» نامید که سرزندگی و زیباییهای بصری آن، مستقیماً از حال و هوای اجتماعی محیط درون ناشی میشود. موشام مینویسد: «این مفهوم یک کتابخانهی مرکزی است. این کتابخانه راه خود را از گرایش دوقطبی ما برای جدا کردن ارزشهای اجتماعی و زیباشناختی فراتر میبرد. برای چه میگویید که باید یکی از این دو ارزش را انتخاب کرد؟ بازی متقابل میان آنها نیز میتواند زیبایی خاص خود را داشته باشد.» بهراستی نیز هر جزء از پروژهی 38,276 متر مربعی ساختهشده به وسیلهی «دفتر معماری کلانشهرِ» (OMA) کولهاؤس، با فرایند اجتماعی پرشوری همراه است که در عین حال، از صافی نگرش طراحی خاصی با ماهیت هلندی گذشته و از هر چیز معمولی، عنصری غیرمعمولی استخراج میکند. حاصل کار، ترکیبی آنچنان منسجم است که عملاً نمیتوان ویژگیهای عملکردی بنا را از جنبههای شکلی آن جدا کرد. برای مثال، لایهبندی عملکردهای مختلف بنا (که با پارکینگ در پایینترین سطح و لایه آغاز میشود و به ترتیب در صعود سرسرای ورودی، اتاقهای گردهمایی عمومی، قفسهها و میزهای کتابداران و دفاتر اداری را در بر میگیرد) منجر میشود که تراز بالایی هر لایه به تراسها و اتاقهای مطالعه اختصاص یابد. کلیشهای قدیمی که منطق این تقسیمبندی را تشکیل میدهد به واسطهی پوشش شیشهای مشبک اریبی که حجمهای هر لایه را زیر خود گرد میآورد، بهسختی قابل شناخت است. تزئینات سازهای نما و حجمهای شیبدار درون آن، الگویی پرنشاط و متغیر از سایهها را در سطح وسیع فضاهای عمومی هر تراز به وجود میآورد و در همان حال از هرطبقهی ساختمان، چشماندازهایی تماشایی از شهر را پیش چشم مراجعان گسترده میسازد.
این آکروباسی فرمال، در مارپیچ مشهوری به اوج خود میرسد که حجم مرکزی و بزرگترین عنصر این ساختمان ده طبقه است تمام کتابهای کتابخانه را در خود جای داده و 32 درصد از کل فضای داخلی را اشغال کرده است. این حجم ضمن آنکه راهحلی عملی برای شرایط افزایش غیرقابلپیشبینی گنجینهی کتابخانه ارائه میدهد، از نظر امکان دسترسی با ؤیلچر نیز مثالزدنی است. در کتابخانهی عمومی سیاتل، دسترسی مراجعان به اتاقهای مطالعه محدود نمیشود، بلکه شیوهی طراحی آنها را ترغیب میکند تا راه خود را از میان هستهی مرکزی بنا انتخاب کنند. فرم مارپیچ علاوه بر نقشهای اجتماعی و عملکردی آشکار خود، استعارهای هم هست از روند بیپایان دانشاندوزی در کتابخانه و تلاش سیزیفوار برای احاطه یافتن بر دانش.
پوششهای جزئیتر ساختمان، جایگاه و ترتیب یکسانی دارند: برای مثال روی کفپوشهای لاستیکی، اعداد مربوط به سیستم کتابداری 10-10ای دیویی نقش بسته و به این شکل، در جهتیابی در درون مارپیچ به مراجعان کمک میکنند. این ارقام درشت کارآمد و غافلگیرکننده، کار بروس مائو، طراح گرافیک هستند، اما در عین حال، شیفتگی به نیروی نهفته در عناصر ظاهراً پیشپا افتاد که از شاخصههای معماری کولهاؤس است نیز در آنها کاملاً به چشم میخورد. برای روشن کردن طبقهی اول کتابخانه به جای چراغهای فلوئورسنت از لامپهای القایی (مشابه آنچه در اروپا برای چراغهای خیابان بهکار میرود) استفاده شده است. طبقات مخازن کتابخانه بتنی هستند، ولی هرجا امکان استفاده از چوب وجود داشته، معماران از کامپوزیت خوشنمایی از خردهصنوبرهای بازیافتی داگلاس سود جستهاند. در طبقهی دهم، صفحات ارزانقیمتی با پوشش نایلونی مقاوم (مادهای که معمولاً در جهان ورزش مشاهده میشود)، اجزای تأسیساتی و خدماتی را میپوشانند و نمایی نرم و ملایم به سقف میدهند. حتا وسایل و مبلمان کتابخانه که به وسیلهی مدرنترین طراحان اروپا ساخته شدهاند (مانند صندلیهای 03/0 مارتن فان سِوِرِن یا میزهای رونان و اِروان بورولِک که در اصل برای کتابخانههای کودکان طراحی شده بودند)، با حال و هوای کلی دفتر معماری کولهاؤس هماهنگی دارند. پِترا بلِس، مشاور خوشفکر طراحی داخلی، کفپوشهای چاپ دیجیتال با نقشهای گیاهی و همچنین پردهی صداگیری طراحی کرد که از یک طرف به رنگ سبز و زرد دیده میشد و از طرف دیگر، نقش پوست خرسی با وینیل روی آن به چشم میخورد. پلهبرقیهای مغزپستهای و پلکانهای قرمز تند، مراجعان را در فضـاهای مختلف کتـابخانه جابهجا میکنند و یک تغییر مکان ساده را به تجربهی معمارانهی نیرومندی تبدیل میسازند.

این امر که سیاتل زادگاه چنین طراحی پیشرو و تأثیرگذاری باشد، عجیب نیست: هرچه باشد، این شهر به آن شهرت دارد که بسیاری از مؤسسات غولآسایی را در خود پرورده که جلوهی فرهنگی اواخر سدهی بیستم را دگرگون ساختهاند؛ مؤسساتی مثل استارباکس یا مایکروسافت. اما یافتن بنایی با همان درخشندگی در کوتبوس، شهرک معمولی و ساکتی در شرق آلمان، بیشتر به معجزه میماند. معماران سوییسی، هِرتسوگ و دمورون، برای مقابله با معماری یکنواخت کمونیستی و پیشین منطقه، کتابخانهی دانشگاه محل را به یک برج توریمانند تبدیل کردند. مرکز رسانهای-اطلاعرسانی-ارتباطی دانشگاه فنی براندنبورگ (2005) که در آلمان با حروف اختصاری IKMZ شناخته میشود، یک کانون چشمگیر در اختیار شهر کوتبوس قرار میدهد (چیزی که شهر بهشدت به آن نیاز داشت) و اهالی را از تجربهی بصری کمنظیری برخوردار میسازد که نظیر آن را فقط در سیاتل میتوان دید.
نمای مواج این بنا هرقدر هم تماشایی باشد، باز قادر به بازگو کردن فضای داخلی فوقالعادهی آن نیست و نمیتواند ارزشهای حقیقی طراحی داخل آن را نشان دهد. محیط داخلی IKMZ بیاندازه باز و «معاشرتی» است. الگوی خوشایندی از رنگهای صورتی براق، ارغوانی پررنگ، سبز زمردی و سبز لیمویی، یکنواختی رنگ سفید موجود در پشتبغلها، صندلیها و لوازم باریک و حلقویِ نورپردازی را بر هم میزند. توداری و کمرویی فطری کتابخانه با چشم پلههای مارپیچ و بالکنهای موجدار محو میشود. خوانندگان هرقدر هم که در کار خود غرق شده باشند، هیچگاه از محیط اطراف جدا نمیشوند، زیرا هر هفت طبقهی بنا به گونهای برش خورده که اتاقهای مطالعهی آنها با ارتفاع مفید دو یا سه برابر، به همه طرف دید دارند. (شرح کامل این پروژه در بخش کتابخانههای معاصر این کتاب آمده است.)
مدارک فنی