شکلگیری و فرایند خلاقانه در مسیر طراحی
نوشتهی آرتور امید آذری
موزه ی هنرهای معاصر تهران، اثر کامران دیبا، عکاس: مهناز صحاف
مقدمه
در سالهای میانی سدهی بیستم، آن زمان که معماری دچار بحران شده است در چنین وضعیتی «جانکار لو ده کارلو» (Giancarlo De Carlo) از پیدایش دو گروه متفاوت از معماران سخن میگوید «اولی، پیگیر مقولهها و خاستگاههایی است که محفل اصلیشان را در «عینیتگرایی» مییابیم و دومی، پیگیر راه و رسم اندیشیدن و رفتارهایی است که در تقابل با آن اولی، سر از «ذهنیتگرایی» در میآورد، جایی که «ده کارلو» برای نشان دادن جای دومی، اصطلاح «استقرای ذهنی» را به کار میبرد (فلامکی، 1381، 200). در دهههای اول و میانی در اروپا، هگل و هوسرل هنوز وامدار منطقاند. در نیمهی نخست سدهی بیستم، صاحبان اندیشهی معماری، خود زاینده پدیدههایی نو در هر دو گسترهی اندیشه و آفرینش میشوند. به کارگیری سلیقه در تولید معماری را زمانی میتوانیم مطابق با طبع آدمی بنامیم که برخاسته از نظریههای تدوین شده و سنجیده شده باشد. در این زمینه، خردگرایی آلمانی (German rationalism) و از معماران پیرو آن میتوان از آدولف لوس(Adolf Loos)، رایت (Frank Lloyd Wright)، پیتر بهرنس (Peter Behrens)، برلاخه(Berlakheh) نام برد. در جریانهای فکری نو در گسترهی معماری، پستمدرنیسم سه جریان فکری شامل پیچیدگی در معماری، نظم و آشوب در معماری و معماری زیستی-محیطی را مطرح میکند که برانگیختگی و هم شکلگیری، به صورتی مستقیم و نیز غیرمستقیم بر بینشهای معمارانه تاثیرگذار شد (فلامکی، 1381). در واقع باید گفت که با ظهور جنبش انتقادی در اوایل دههی 1980 و رواج اندیشههای پست مدرنیستی، آموزش مهارتهای حل مسئله و تفکر خلاق و ارزشیابی آنها در دستور کارهای آموزشی قرار گرفته است. بر همین اساس «رابرت اِنیس» (Robert Ennis) در اواسط دههی 1980 کتاب نافذ خود را با عنوان «مفهوم تفکّر انتقادی» منتشر کرد.
پیشینهی فرایند طراحی
در مطالعات فرآیند طراحی معماری، تمرکز اصلی بر رشد و توسعهی خلاقیت یعنی چگونگی پدید آمدن ایده در ذهن در مرکز توجه قرار دارد و بیشتر نظریهپردازان در طراحی معماری بر ایدهیابی، یعنی چگونگی نحوهی ایجاد ایده در ذهن تأکید داشتهاند و عناوین مختلفی برای طراحی معماری بیان کردهاند؛ برای نمونه ندیمی در ترجمهی کتاب «طراحان چگونه میاندیشند»، معادل طرحمایه را پیشنهاد کرده است و برخی از اندیشمندان دیگر عناوین طراحی معماری را به صورت تصور، مولد اولیه، حدس و گمان، اصول سازماندهی و انگاره یا مفهوم اولیه بیان نمودهاند (ندیمی، 1384: 15). از سویی دیگر جان كریس جونز مراحل سهگانهی تحلیل، تركیب و ارزیابی را چارچوب فرآیند طراحی میداند. به مرور فرآیند دو مرحلهای تحلیل و تركیب به فرآیند سه مرحلهای تحلیل، تعریف، تركیب و بعد پنج مرحلهایی تحلیل، تعریف، تخیل، انتخاب، اجرا و نهایتا هفت مرحله پذیرش، تحلیل، تعریف، تخیل، انتخاب، اجرا، ارزیابی بسط داده شده است. در این میان كریستوفر الكساندر (Kristoffer Aleksander)، نیكل كراس(Nigel cros) و بلابنتی (Bela H. Banathy) نیز حركت از تحلیل به تركیب را در فرآیند طراحی مورد توجه قرار دادهاند. به این صورت كه تحلیل مسئله حركت واگرا و توسعهیابنده در جهت ریز كردن و یا تجزیه و بسط موضوع است. سپس تركیب مجدد و سوار كردن آن اجزا به طریق جدید، حركتی همگرا و جمعكننده به سمت محصول و نتیجهی فرآیند است. مولد معماری و شاكلهی اصلی طرح از مهمترین مباحث معماری بوده است. نخستین مراحل طراحی چنین وصف میكنند: ”فكر بسیار سادهای كه به كار گرفته میشود تا زنجیرهی راه حلهای ممكن را محدود كند و در نتیجه طراح قادر شود به سرعت طرح كلی را بریزد ”(لاوسون، 1384 ،153).
رویکرد دیگر، شروع کار با خلقِ ایده، بدون محدودیت است که در مراحل بعدی و بعد از شکلدهی ایدهها، شرایط طراحی توسط طراح فراهم میگردد. این رهیافت مخاطرهآمیزتر است، اما احتمال طرح ایدههای جدید نیز در آن بیشتر خواهد بود (Freeley, 1996, 221). شرایط موجود پدید میآیند از یک سو و بازسازی چیزهای موجود از قبل به سهولت میسر خواهد بود. لاوسون با اشاره به تفکر واقعیتگریزی یا تخیلی در فرآیند طراحی، بیان داشته است که: «تفکر واقعیتگریزی که مردم عادی آن را خیالپردازی مینامند، نوعی جریان بیمهار آگاهی را در پی دارد که برای طراحان مفید باشد. اما هدف اصلی از فرآیند طراحی، خلق محصولی است که بتواند وجود خارجی داشته باشد و در عین حال، درست، ارزشمند، جامعهپسند و در حد ایدهآل آن، یک اثر خلاقانه باشد» (لاوسون، 1384 ،25). از همین رو، اندیشمندان در مطالعات خلاقیت برای رسیدن به محصول خلاق، روندی را مطرح نمودهاند که شامل چهار مرحلهی آمادگی، نهفتگی، روشنسازی (بصیرت)، بررسی و ارزیابی است. در این روند نظاممند، ارزیابی، نقش تکمیلکنندهای را در روند خلاقیت ایفا میکند. در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ میلادی، با نقد دیدگاههای مدرنیته و توجه به دانشهای انسانی در معماری، الگوهای محیطشناسانه به وجود آمد. این الگوها پیرو توجه به انسان و محیط در فرآیند طراحی بوده و از تئوریهای اثباتی موجود در معماری وام میگیرند. این الگوها را در قالب دو رویکرد طراحی محیطی و تعاملی قابل توضیح هستند. در این رویکرد، درک و بیان مسئله در محتوای کالبدی و اجتماعی رخ میدهد و نقش کاربر در مسیر طراحی قابل فراموشی نیست. ازجمله نظریهپردازان مشهور در این رویکرد میتوان به جفری برادبنت (Geoffrey Broadbent) و جان لنگ (John Lang) اشاره کرد.
نتیجه گیری
در بحث روند طراحی، چگونگی فکر کردن در حین سیر از سوال به جواب حائز اهمیت است. در خصوص تفکر خلاقانه، مطالعات جدید روانشناسی نشان میدهد که یک بخش کنترل اجرایی در مغز انسان وجود دارد و توسط آن، اطلاعات همواره به صورت فعال در ذهن تشخیص داده شده و ساختاری جدید در خاطره پیدا میکنند. این مطلب در شناخت و چگونگی فکر کردن و تصمیمگیری طراحی تأثیر به سزایی خواهد داشت و همواره ذهن پویا آنچنان که سازگار با محیط و زمان تشخیص دهد، از محفوظات ذهنی در طراحی بهره میگیرد. در بحث روند طراحی معماری، طراحان همواره با تعداد زیادی از عوامل تاثیرگذار بر فرم و فضا در سیر از سوال و جواب مواجه هستند. به خاطر نفوذ و تاثیر این عوامل بر یکدیگر، نمیتوان آنها را از هم مجزا دید و میباید همواره در حل یک مسئله معماری به کلیهی جوانب طراحی به صورت همزمان اندیشید. اگر چه مقولهی روند طراحی بسیار پیچیده و دارای اجزا و مراحل متعددی میباشد، اما مانند هر مسئله دیگر، میتوان آن را به صورت دو بعد کلان و خرد و ارتباط جز به کل و نیز ارتباط کل به جز نگریست. عموما نوآوری به صورت معرفی موفق یک چیز یا روش جدید شناخته میشود. این رویکرد منجر به ایجاد تجسم، تصویرسازی و ترکیب دانش در طراحی محصولات، فرآیند یا خدمات جدید با ارزش میگردد. با همین تعریف ساده میتوان گفت که نوآوری و خلاقیت در یک طرح، به سادگی به عنوان فرآیند تبدیل یک ایدهی خلاق به یک محصول دارای ارزش تعریف میگردد.
منابع
1. فلامکی، منصور (1381) ریشهها و گرایشهای نظری در معماری، تهران: نشر فضا.
2. ندیمی، حمید.، روش استاد و شاگردی، ازنگاهی دیگر، نشریهی هنرهای زیبا، معماری و شهرسازی، شماره 44، 1389.
3. Freygogle, Eric T (2003) The Land We Share. Washington, D.C.: Island.
4. Lawson, B. (1979b) ‘Cognitive Strategies in Architectural Design’. Ergonomics, 22(1): 59-68.