معــماری و تمدن ســرزمین، هادی احمدی روئینی
بازسازی آپارتمان کوی شماره 16 اثر آزیتا اطمینانی

سرمقاله، چرا و چگونه باید روستاهای تاریخی مرمت شوند. فرامرز پارسی

مشارکت‌های اجتماعی

گردشگری روستایی به عنوان حلقه‌ای بین دو حوزه‌ی گردشگری محیط‌زیستی و فرهنگی در سال‌های اخیر بسیار مورد توجه قرار گرفته و تعداد زیادی از خانه‌های روستایی تحت عنوان اقامت‌گاه روستایی مورد مرمت قرار گرفته‌اند و از سویی بنیاد مسکن نیز کمابیش در این جهت معابر و بدنه‌های روستاهای هدف گردشگری را مورد مداخله قرار داده و به سنگفرش و بدنه‌سازی این مسیرها و فضاهای عمومی اقدام کرده است.
نو بودن این شاخه از مرمت موجب شده تا مبانی نظری کافی برای ترسیم مسیر درست مرمت و نوع نگاه و شکل برخورد با این روستاها وجود نداشته باشد. در این مطلب به عنوان سرمقاله سعی خواهم نمود تا برای غنی کردن نظریه‌ی مرمت روستایی، آغازی را متصور شوم.
یک گروه یا یک اجتماع انسانی در سه حوزه با محیط ارتباط برقرار می‌کند. مجموعه روش‌های این ارتباط که منجر به بقاء و دوام این گروه انسانی می‌شود را «تجربه‌ی زیستی» می‌نامم.
حوزه‌ی اول: حوزه‌ی محیط طبیعی است. این حوزه شامل خاک، توپوگرافی، عوامل اقلیمی چون ارتفاع از سطح دریا، عرض جغرافیایی و یا دوری و نزدیکی به دریا، گیاهان، جانوران، سیستم‌های آبی محیطی چون رودها، دریاچه‌ها و دریاها و… است.
تعامل بشر با این حوزه به ‌منظور تهیه‌ی خوراک و ایجاد سرپناه است و بقای بشر را تضمین می‌کند.
حوزه‌ی دوم: حوزه‌ی جوامع انسانی هم‌جوار است؛ اعم از جوامع هم‌زبان و با ریشه‌های فرهنگی مشابه یا جوامعی که در یک ساختار و یا یک اتحاد سیاسی قرار دارند و دارای روابط دوستانه هستند و یا جوامعی که خارج از این اتحاد و یا ساختار سیاسی هستند و یا به لحاظ فرهنگی از یکدیگر فاصله داشته و بالقوه و گاهی بالفعل در رقابت بر سر منابع قرار می‌گیرند. رابطه‌ی یک جامعه با جوامع هم‌جوار یا از جنس تجارت است یا از جنس جنگ و یا از جنس انواع تفاهمات.
روابط این حوزه در درجه‌ی اول و به ‌طور مشخص به تولید مثل و آنچه سلامت آن را تضمین می‌کند توجه دارد و پس ‌از آن به مالکیت و تبعات آن می‌پردازد.
تجربه: به مفهوم یک روش، یک خاطره یا یک راه‌حل که امکان انتقال آن به آینده یا به دیگری وجود دارد. دارای دو شکل اصلی است، یکی تجربه‌ی فردی و دیگری تجربه‌ی جمعی، طبیعتا در این گفتار تجربه‌ی جمعی مدنظر است. باید توجه داشت که تجربه در زبان حاصل می‌شود. زبانی با قدرت دلالت بر امر غایب، زبان امکان انتقال تجربه و امکان تجمع تجربه را فراهم می‌کند.
فرهنگ: تجربه‌ی زیستی در زبان، به‌تدریج غنی شده و فرهنگ را شکل می‌دهد. فرهنگ چیزی نیست جز مجموعه‌ی تمام تجربیات زیستی که در قالب آئین‌ها، هنر و قوانین و آنچه در فرهنگ اهمیت دارد بروز پیدا می‌کند. وظیفه‌ی فرهنگ حفظ تجربیات و دستاوردهای زیستی است و تضمینی که تا شرایط محیطی عوض ‌نشده این تجربیات نیز بدون تغییر به نسل‌های بعد انتقال پیدا کند. بسیاری از تجربیات، کارکرد روزانه و ماهانه ندارند بلکه حاصل حوادثی است که با فواصل زیاد روی می‌دهند؛ بنابراین فرهنگ می‌بایست دارای مکانیزمی‌ برای مقاومت در برابر تغییر شکل تجربیات باشد همچون ساختار DNA که سازماندهی ‌شده تا حیات تکراری بی‌نقص داشته باشد. این وظیفه را در فرهنگ، مفهوم تقدس به عهده دارد. به همین دلیل مفهوم امر مقدس در گذشته به ‌تمامی شئون فرهنگی تسری پیدا می‌کرده است.
اگرچه با اختراع خط این وظیفه تا حدی به عهده‌ی خط و اسناد مکتوب گذاشته شد ولی باید به خاطر داشته باشیم که آموزش عمومی سواد مربوط به سده‌ی اخیر می‌باشد و تا سده‌ی اخیر تجربه‌ی زیستی از طریق داستان‌ها، اسطوره‌ها، رقص، موسیقی، غذا، لباس، جشن‌ها، عزاداری‌ها، سنت‌های کشاورزی، دامداری و ماهیگیری منتقل می‌شده و شاید هم‌اکنون نیز بیش از نیمی از جمعیت جهان بخش مهمی از دانش خدا را از این طریق آموخته‌اند و ضامن حفظ این ‌همه از تحریف و تغییر و آسیب تقدس بوده و هنوز هم برای بخشی از مردم جهان چنین است. این‌ همه در قالب آئین‌ها، هنرها و قوانین اجتماعی و اخلاق به ضمانت امر مقدس منجر به بقای بشر تا به امروز شده‌اند؛ اما این تجربه‌ی زیستی که در طی زمان تمام ابعاد فرهنگی و در نهایت تمدن‌ها را شکل داده‌‌اند در طول زمان در چهار صورت بروز و از صورتی به‌ صورت دیگر تغییر شکل یافته است.
نخستین صورت از زیستن بشر که تقریبا 190 هزار سال از دویست هزار سال زندگی انسان را شکل داده و امروزه نیز آثار نادری از آن هنوز وجود دارد، صورت جمع‌آوری‌کنندگی و شکارگری است. در این دوره که به دلیل طولانی بودن آن امکان تاثیر روش‌های زندگی در یک فرایند انتخابی روی DNA انسان نیز وجود داشته، بنیان تمام اسطوره‌ها، زیباشناسی و بنیادی‌ترین اختراعات بشر چون اختراع ریسمان و سوزن را شکل داده است.
صورت دیگر از زندگی بشر که قدمتی کمتر از 20 هزار سال دارد و گسترش و تثبیت آن به حدود 10 هزار سال باز می‌گردد و به یکجانشینی و همچنین شکل دیگری از یکجانشینی یعنی کوچ بین مناطق مناسب در زمستان و تابستان منجر شده است. این صورت از زندگی ریشه در صورت اول زندگی بشر یعنی جمع‌آوری‌کنندگی و شکارگری دارد.
جمع‌آوری‌کنندگی غلات و میوه‌ها منجر به ابداع کشاورزی شد که به آن انقلاب کشاورزی نیز گفته می‌شود و به فاصله‌ی زمانی نه‌چندان زیادی در خاورمیانه با اهلی کردن گندم و در خاور دور با اهلی کردن برنج و در قاره‌ی آمریکا با اهلی کردن ذرت اتفاق افتاد و با ایجاد منابع غذایی بیشتر موجب افزایش جمعیت انسان شد که این مسئله‌، بقای نسل بشر بر روی کره زمین را تضمین نمود.
شکارگری موجب ابداع دامداری از طریق اهلی کردن چارپایان علفخوار و پرندگانی که امروزه به ماکیان مشهورند شد. البته سگ در دوران شکارگری، هم‌زیستی با انسان را در تحولی ژنتیکی با جدایی از گرگ آغاز کرده بود ولی چون منبع غذایی محسوب نمی‌شد نقش مستقیمی در افزایش جمعیت انسان نداشت. شیوه‌ی کوچ‌نشینی که امروزه نیز در همه جای دنیا از اروپا تا آسیا و آفریقا و آمریکای جنوبی هنوز هم متداول است نوعی از یکجانشینی محسوب می‌شود که معمولا محل زندگی زمستانه یا قشلاق در آن به لحاظ کالبدی مانند یک روستای کشاورزی است و محل زندگی تابستانه یا ییلاق در آن به دلیل تقسیم‌بندی مراتع به‌صورت گسترده‌تری انجام‌ شده و خانه‌هایی که معمولا موقتی است چون چادر و کپر و انواع آلاچیق، کالبد سکونتشان را شکل می‌دهد. باید به خاطر داشت که زندگی کوچ‌نشینی به دلیل استفاده از مراتع گسترده در فصل قشلاق (حداقل در ایران) نوعی نظام تقسیم مرتع بین خانوارها را فراهم می‌آورده و به همین دلیل ضرورت دارد نظامی اجتماعی پدید آید تا پیوندهای خانوارها را برای مقابله با مهاجمین برقرار سازد. این نظام اجتماعی همان نظام عشیره‌ای است که هنوز نیز بخش مهمی از کارکردهای خود را حتی در شهرهای امروزین ایران حفظ نموده است. البته شکل زندگی کوچ‌نشینی نیز با کشاورزی به ‌صورت محدود بیگانه نیست همچنین شکل زندگی مبتنی بر کشاورزی نیز دامداری را به‌ صورت محدود همیشه در کنار خود داشته است بنابراین می‌توان در مجموع این دو نوع زندگی تاریخی را در صورت روستانشینی دسته‌بندی کرد. باید در نظر داشت روستائیان هرگز دست از شکارگری و جمع‌آوری‌کنندگی نکشیده و این فعالیت‌ها هنوز هم بخشی از اقتصاد روستا را تشکیل می‌دهند.
صورت دیگر زندگی بشر که با افزایش جمعیت و رقابت بر سر منابع و جنگ‌های گاه‌وبیگاه بین جمعیت‌های انسانی هم‌جوار شکل گرفت صورت قلعه‌نشینی است و با تکامل صنعت‌گری و تجارت و اهمیت یافتن راه‌های تجاری به‌سرعت گسترش یافته و در همه‌ی مناطق پرجمعیت زمین به چشم می‌خورد. در این شکل از سکونت امکان جمع شدن جمعیت‌های بزرگ‌تر در یک نقطه و تجمع سرمایه‌ی حاصل از تجارت و صنعت‌گری به وجود آمد. طبیعتا قلعه‌نشینی مفهوم دفاع از مراکز جمعیتی اطراف که با آنها در ارتباط تجاری بوده را در ذات خود دارا بوده و این قلعه‌ها محلی برای شکل‌گیری اولین حکومت‌های محلی با محدوده‌‌های نسبتا بزرگ را فراهم کردند. قلعه‌نشینی آغاز جدایی سکونت‌گاه‌ها از نظام تولید غذاست و ایجاد بسیاری از مشاغل که بیشتر ساز‌و‌کار تکمیل روابط گروه‌های انسانی را به عهده داشته تا با اتکای به این ساز‌و‌کارها امکان شکل‌گیری جمعیت‌های بزرگ فراهم شود.
با گسترش این صورت از زندگی، شبکه‌ای از قلاع به مرکزیت قلعه‌ای که بیشترین جمعیت را داشته نخستین کشورهای باستانی را شکل دادند و از این طریق امکان انتقال تجربیات زیستی از یک محدوده‌ی کوچک به محدوده‌های بزرگ‌تر را فراهم کرده و با انواعی از قوانین نوشته یا نانوشته (چراکه در این دوره خط نیز اختراع‌شده و بشر وارد دوران تاریخ شده است) هسته‌ی نخستین تمدن‌ها را بنیان گذاشتند. تصاویر کنده‌کاری‌شده و یا نقش بسته بر الواح گلی و یا ظروف به‌جامانده از این دوره بر گسترش این نوع از سکونت یعنی قلعه‌نشینی دلالت دارد.
در این دوره نیز امر مقدس که ضامن تثبیت تجربیات زیستی در قالب دستاوردهای فرهنگی بوده غنی‌تر و پیچیده‌تر شده و انواع ادیان را با توان فراگیری بیشتر فراهم آورد. این ادیان نه‌تنها وظیفه‌ی حفظ فرهنگ‌های وابسته به خود را داشتند بلکه در کشورگشایی‌ها با تحمیل خود بر مغلوبین امکان ارتباطات فرهنگی جوامع ملحق شده را فراهم می‌آوردند.
با تحول این شکل از سکونت و شکل‌گیری حکومت‌هایی با زمان سلطه‌ی نسبتا طولانی و ایجاد امنیت در بازه‌های زمانی قابل‌توجه صورت جدیدی از سکونت یعنی شهرنشینی نیز شکل گرفت. باید توجه داشت شهرها بیش از آنکه از پرجمعیت‌تر شدن روستاها به وجود آمده باشند از توسعه‌ی صورت سکونتی قلعه‌نشینی به وجود آمدند. شاهد اینکه در اکثر شهرهای تاریخی ایران قلعه‌ای نیز در میان آن وجود دارد. اگرچه با تقسیم‌‌بندی کالبد شهر به ارگ و شارستان و ربض، بخش قلعه‌ی تاریخی را به قسمت حکومتی شهر نسبت می‌دهند ولی قدمت بسیار زیاد ارگ به نسبت شارستان و ربض حکایت از این دارد که زمانی ارگ یا همان قلعه وجود داشته در حالیکه شارستان و ربض نبوده‌اند که به این معنی است که این کهن‌دژها هسته‌ی اولیه‌ی شهر هستند.
به هرحال در جنگی میان قلعه‌نشینی و شهرنشینی در دوران سلجوقی این شکل از سکونت یعنی قلعه‌نشینی جای خود را به شهرنشینی داد و آنها که امکان توسعه نداشتند نقشی نظامی به خود گرفتند و در نهایت برخی به صورت محدود در صورت قلعه‌نشینی به بقای خود ادامه دادند. قلعه‌هایی چون خرانق و حتی ارگ بم از آخرین بازمانده‌های این شکل از سکونت هستند.
اما شهرنشینی آخرین صورت سکونت بشر است که در کنار روستانشینی نه تنها به بقای خود ادامه داده بلکه روز به روز توانایی‌های بیشتری پیدا کرده و جمعیت بیشتری در خود جای داده است. شهرنشینی با انقلاب صنعتی و رشد صنعت از یک سو و نظام سرمایه‌داری از سوی دیگر به لحاظ جمعیت و جمع‌آوری منابع مالی بر روستانشینی غلبه کرده است. در ایران در ابتدای پهلوی، 75% جمعیت روستانشین بوده و در زمان انقلاب این عدد به 50% رسیده بود و تنها در چهار دهه‌ی اخیر است که جمعیت شهرنشین بر روستاها غلبه کرده و امروزه جمعیت روستانشین به 25% کاهش پیدا کرده است.
در اینجا به روستا باز می‌گردیم، اگرچه طولانی‌ترین دوره‌ی زیست بشر دوران شکارگری و جمع‌آوری‌کنندگی بوده ولی اگر به جای زمان، حاصل ضرب جمعیت زمان را ملاک تکامل فرهنگ بدانیم در این صورت شاید روستانشینی مهم‌ترین دوره‌ی تولید فرهنگ در تاریخ بشر باشد. مضافا اینکه روستانشینی فرهنگ جمع‌آوری‌کنندگی و شکارگری را تا حد زیادی در خود حفظ نموده است. با اینکه اختراع خط به دلیل امکان ثبت تجربیات از جمله بهترین دلایل پیچیدگی فرهنگ‌هاست و عملا از ارکان جدایی‌ناپذیر تمدن است ولی همچنان بخش بسیار کوچکی از مردم دارای سواد خواندن و نوشتن بوده‌اند و همچنان چه در شهرها و چه در روستاها بخش مهمی از انتقال تجربیات از طریق روش‌های پیش از تاریخ یا همان پیش از اختراع خط انجام می‌پذیرفته و آمیختگی این تجریبات با مفهوم تقدس تا به امروز موجب انتقال هر چه دقیق‌تر این تجربیات ‌شده است. بنابراین فرهنگ روستایی در همه‌ی ابعاد زندگی مسیری استثنایی و بکر برای دستیابی به اصیل‌ترین تجربیات زیستی انسان است. باید به یاد داشت شهرها به دلیل مداخلات بسیار زیاد کالبدی-اجتماعی و فرهنگی امکان ضعیف‌تری برای دریافت تجربه‌ی زیستی بشرند.
باید به یاد داشت تصویری که امروز از روستا در ذهن اکثر مردم وجود دارد، مردمانی عامی و تنها مشغول به کشت و کار و دامپروری هستند و جز تولید غذا به کار دیگری مشغول نیستند، به هیچ وجه به حقیقت نزدیک نیست. در گذشته حداقل در ایران انواع صنایع در روستاها نیز شکل می‌گرفته مثلا روستای عشین در شمال انارک به ساخت انواع قیچی و چاقو مشهور بوده و این فعالیت از استخراج مس در همان روستا آغاز می‌شده، چنانکه امروزه هنوز سرباره‌های کوره‌های مس‌ در اطراف روستا به چشم می‌خورد. فراموش نکنیم که فردوسی دهقان بوده، نباتی شاعر مطرح زبان تاتی در روستای اشتبین زندگی می‌کرده، یغمای جندقی اهل جندق بوده و به قول سعدی روستازادگان دانشمند به وزیری پادشا رفتند و مقام‌های موسیقی نواحی که در روستاها اجرا می‌شود در واقع سنگ بنای موسیقی کلاسیک ایرانی یا همان موسیقی ردیف است.
توجه به روستا و روستانشینی که خوشبختانه در سال‌های اخیر مورد اقبال قرار گرفته تنها توجه به کالبد روستا و آرامش و سلامت روستا و دوری از آلودگی هوا و یا دوری از ترافیک و یا دیدن مناظر زیبا نیست بلکه آشنایی با فرهنگ روستا که حاصل تجربه‌ی زیستی چندهزار ساله‌ی بشر است دارای اهمیت می‌باشد. ارتباط انسان با محیط‌زیست در قالب فرهنگ روستایی امروزه نه تنها آموزنده است بلکه نیاز اساسی ماست. هر روستا در عین انعکاس تجربه‌ی زیستی چند هزار ساله که بخش اعظم آن تجربه‌ی مشترکی در پهنه‌های بزرگی است، معمولا تجربه‌ای منحصربه‌فرد در بازه‌های زمانی کوتاه‌تر است که در همان روستا شخصیت پیدا کرده و به گوناگونی فرهنگی کمک کرده است. ما باید به روستا چون دریچه‌ای به فرهنگ و تمدن بشری بنگریم که این دریچه هنوز به طور کامل بسته نشده. تجربه‌ی زیستی روستانشینی در معماری، کشاورزی، دامداری، غذا، لباس، جشن‌ها، عزاداری‌ها، اسطوره‌ها و داستان‌ها و موسیقی جلوه یافته که می‌بایست آن را شناخت و مورد محافظت قرار داد و برای سلامت تمدن بشری به کار بست.
با چنین رویکردی نظری باید «چگونه روستاها را مرمت کنیم» را پاسخ دهیم. مهم‌ترین نتیجه‌ی این رویکرد، توجه به انسان و تجربه‌ی انسانی در روستاست که مفهوم مرمت مشارکتی را به دنبال دارد. بخشی از این تجربه‌ی زیستی در کالبد تاریخی حفظ شده و بخش دیگری از آن در قالب فرهنگ کشاورزی، فرهنگ صنایع‌دستی و آداب و رسوم به ما رسیده است.
مرمت مشارکتی الزاماتی دارد که باید بدان توجه کرد. اول اینکه این روستاها و این تمدن توسط مردم ساخته شده نه دولت‌ها، پس حفظ و احیای آن نیز به عهده‌ی مردم است و نه دولت‌ها. حداکثر نقش دولت‌ها حمایت‌های قانونی است یا بی‌پرده بگویم عدم مانع‌تراشی است در برابر فرایند احیا و مرمت.
دوم اینکه برای انجام این فرایند می‌بایست از طریق روش‌های تسهیل‌گری، توجه روستائیان به ارزش‌های تاریخی و فرهنگی روستا جلب شود و با ایجاد اعتماد به نفس، انگیزه‌ی لازم برای شرکت در مرمت فراهم گردد.
سوم: حتی‌الامکان از جذب سرمایه‌گذار پرهیز شود مگر اینکه سرمایه‌گذار از اهالی روستا باشد که فعلا ساکن نیست.
چهارم: باید روستائیان در قالب نهادهای مدنی کنشی جمعی انجام دهند. این نهاد می‌تواند تاریخی باشد چون محلات روستا، و می‌تواند از ساختارهای نو همچون شرکت سهامی یا شرکت تعاونی بهره جوید. می‌توان برای اقدامات مختلف نهادهای مختلفی را به وجود آورد. مثلا برای صنایع‌دستی یا محصولات کشاورزی و… هر یک نهادی جداگانه را تشکیل داد.
پنجم: باید تلاش گردد مشارکت همه‌ی مردم در هر سطح ممکن در این فرایند جلب شود. مشارکت زنان کلیدی‌ترین حرکت در نتیجه‌ی رسیدن این فرایند است.
ششم: هر فعالیتی حتما باید از طریق مطالعه، مستندسازی، آسیب‌شناسی و طراحی انجام پذیرد.
هفتم: از هر نوع جعل فرهنگی و بزک کردن ارزش‌ها باید پرهیز شود.
هشتم: برای فعالیت‌های اجرایی باید حتی‌الامکان از توان اجرایی نیروهای محلی بهره جست.
نهم: فعالیت‌های مربوط به گردشگری باید بر اساس توان گردشگری روستا انجام شود. حجم بالای اقامتگاه‌ها می‌تواند منجر به بازدهی کم و بازگشت سرمایه‌ی طولانی شود. بنابراین باید با الویت‌بندی مناسب اقدام به جلب سرمایه‌های اهالی بنماییم. باید در نظر داشت همه‌ی فعالیت‌ها برای گردشگران نیست بلکه بخش مهمی از آنها برای احیای هویت و فعالیت‌های اجتماعی-فرهنگی خود روستائیان انجام می‌شود.
دهم: می‌بایست روستائیان را در مرحله‌ی بهره‌برداری نیز همراهی نمود این همراهی از طریق تهیه‌ی دستورالعمل‌ها، آموزش بهره‌برداری و آموزش بازاریابی انجام پذیرد.
یازدهم: می‌بایست تاثیرات اقدامات انجام شده بر فرهنگ اقتصاد و محیط‌زیست روستا مورد بررسی قرار گیرد. به همین منظور ارزیابی‌های زیست‌محیطی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی باید در بازه‌های زمانی معین و متناوب انجام پذیرد.
دوازدهم: باید روستائیان از طریق توسعه‌ی گردشگری علمی حس اعتماد به نفس را به دست آورند. هر روستا می‌تواند بر اساس توانمندی‌های خود چنین فعالیت‌های پژوهشی را هدایت کند مانند پژوهشکده‌ی خشت، پژوهشکده‌ی جنگل، پژوهشکده‌ی صنایع‌دستی، پژوهشکده‌ی گیاهان دارویی و… .
در نهایت باید اذعان داشت که هنوز در آغاز راهی هستیم که آینده‌ی کشورمان به آن گره خورده و باید با تعمق در مبانی نظری و جمع‌آوری مستندات و مطالعه با تاکید بر اینکه هر روستا یک تجربه‌ی زیستی منحصربه‌فرد است به مشارکت با ساکنین روستا اقدام نمود و ایمان داشته باشیم در جهت احیای توامان فرهنگ و کالبد روستا تنها روش ممکن در این فرایند همین مشارکت می‌باشد.

منتشر شده در : چهارشنبه, 15 ژوئن, 2022دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: