خانــهای برای یک هنرمند
طراحی کامران دیبا، نوشتهی الناز رحیمی

دیوارهـای آجـری، درختـان بلنـد و کوچـهای بنبست… خانـهای جاویـد برای هنرمنـدی جاودانـه.
بعد از گذر از سراشیبی کوچهای طولانی به خانهای میرسیم که خانه است و نهتنها سرپناه. آنچه از سمت کوچه دیده میشود نمایی از دیوارها و شکستگیهای آجری با پنجرههای سبزرنگ است که در پس دیوار بلند حیاط پنهان شدهاند. خانهای باابهت و استوار که چون سرو وسط حیاط سالهاست به کوچه مینگرد و با جاذبهای رمزآلود ما را برای دیدنش مشتاقتر میکند. صاحبخانه در میگشاید و ما با گرما و احترامی ایرانی وارد حیاط میشویم. حیاطی کوچک با سروی بلند که چهارچوب آجری یاسپوشی آن را قاب کرده است و راهروی دالانمانند عریض و سرپوشیدهیِ زیبایی که خنکای بهار را میماند، هر تازهواردی را به درون فرا میخواند و گویی نیمنگاهی است به بهشتِ پسِ خانه. درِ ورودی چوبی زیبایی نیز در سمت چپ دالان به چشم میخورد که دو نگهبان از هیچ دارد، هیچهایی مهربان که تنها نگهبانان هنرند و بس، و به گرمی از مهمانان استقبال میکنند. و اینجاست که جذابیت و تعریف صحیح فضای ورودی ما را از ادامهی مسیر به سمت بهشتِ پسِ خانه باز میدارد و راه میگردانیم و وارد خانه میشویم… فضای داخلی نوعی گشودگی، آرامش و سکوت را القا میکند. حسی مانند احساسی که در یک گالری هنری داریم؛ بیاختیار راه میرویم، نگاه میکنیم، سکوت میکنیم و میاندیشیم. اما در کنار این روشنایی و سیالیت فضایی و آزادی ناشی از آن چیدمان خانه، شومینه، کفپوشهای چوبی و گرم و فرشهای رنگین و نقوش متنوعشان میگویند که اینجا یک خانه است. خانهی یک هنرمند یا به عبارتی خانهای طراحیشده برای یک هنرمند… در گفتوگو با استاد دریافتیم که معمار ماهر و برجستهی این بنا چطور با درنظر گرفتن تمام نیازهای خانواده تکتک فضاها را طراحی کرده است و در کل ایدهی اصلی طرح، همان سیالیت و نمایش آثار خود استاد در گوشه و کنار خانه بوده است، به طوری که تأثیر چشمگیر این ایده را میتوان در جایجای خانه دید. تکتک فضاها با دیوارهای نیمهباز و اختلاف سطح از هم جدا میشوند و در هریک از ترازها که بایستیم میتوانیم قسمتهای دیگر را ببینیم. فضا بسیار خوانا و زیباست و دقیقاً همینجاست که درمییابیم نمیتوان مرزی میان هنرها قائل شد. قالیبافی در کنار مجسمهسازی، مجسمهسازی در کنار معماری. مجسمههای پرویز تناولی در کنار معماری کامران دیبا. 43 سالی است که دارند در کنار هم زندگی میکنند و دیگر نمیتوان از هم تفکیکشان کرد. در کنار هم ایستادهاند و با حس و حالی قابل احترام، هر دوستدارِ هنری را تحت تأثیر قرار میدهند. به قول کریستوفر الکساندر با هویتی بینام که نمیتوان به راحتی تعریفش کرد. در قسمت ورودی با نگاهی به یکی از فرشهای بافت دست خود استاد و عبور از چند پله به سالن اصلی خانه میرسیم. سالن بزرگی که پنجرهای سراسری رو به حیاط جنوبی دارد و شومینهی زیبایی در مرکز آن نصب شده که نشیمن و محل پذیرایی از میهمانان است. البته در زمان ساخت با نشستن در این قسمت منظرهی زیبا و بیانتهایی از جنوب دیده میشد، تا حدی که تراسی بزرگ در این بخش از ساختمان طراحی شده بود که بعدها و تحت نظارت خود دیبا حذف و به فضای سالن پذیرایی اضافه شد. اکنون دیگر به لطف ساخت و سازهای نامتناسب و ناخوشایند شهری در اطراف بنا، اهل خانه دلخوش به درختان حیاط هستند که مانع دیدن آشفتگیهای پیرامون میشوند. سالن اصلی از سمت چپ با چند پله به یک فضای تقسیم منتهی میشود که از یک طرف به اتاقکی نیمهباز و بدون در راه دارد که به سالن و پلهها باز میشود و تعدادی از پوسترهای نمایشگاههای مختلف استاد در آن نصب شده است و از طرف دیگر به پلههای طبقهی بالا میرسد. اگر فضای تقسیم را ادامه دهیم به نشیمن خانوادگی میرسیم که آن هم با پنجرههای وسیع و رو به جنوبش بسیار روشن و دلباز است و با مبلمان راحتی و یک میز ناهارخوری مدرن و زیبا چیدمان شده است. در پاگرد پلهها هم فضاهای مکث نسبتاً بزرگی ایجاد شده که تابلوهای نفیسی از هنرمندان بزرگ در آنها نصب شده است. با ایستادن در این فضاها میتوان به سالن اصلی دید داشت. در طبقهی بالا، راهرویی باریک به کتابخانهی شخصی صاحبخانه منتهی میشود که از شمال و جنوب نور میگیرد. راهرو هم پنجرههایی روبه حیاط ورودی و سرو قدیمی آن دارد. نهایتاً پلهها در تراز اتاق خوابها خاتمه مییابد. فضای خصوصی خانواده در طبقهی آخر تعریف شده است. از راهروی کنار کتابخانه دید یکپارچهای به تمام فضای سالن اصلی فراهم است و میتوان تمام آثار چیدهشده در آن را به راحتی دید. بخشهای خدماتی، سرویسها و آشپزخانه در طبقهی همکف جانمایی شدهاند و در عین دسترسی آسان چندان دیده نمیشوند و حس و حال هنری فضا را برهم نمیزنند. در کل سفیدی یکپارچهی دیوارها، پنجرههای وسیع، کفپوشهای چوبی و اختلاف سطوح سنجیده، در کنار ستونهای آجری و فرشهای رنگین گسترده در خانه فضایی ناب و برازنده خلق کرده است. پنجرهی سالن پذیرایی به حیاط پشتی باز میشود، حیاطی شیبدار، پوشیده از چمن و یاس و درختان بلند و قدیمی که استخر بزرگی در مرکز آن قرار دارد. کارگاه استاد نیز در انتهای حیاط ساخته شده است و پلههای پوشیده از پیچکِ حیاط، مسیر استاد از خانه تا محل کارش را تعریف میکنند. از سمت جنوب، نمای خانه بسیار پرکارتر و بزرگتر به نظر میرسد. گویا معمار نمیخواسته نمای روبه کوچه چندان خودنمایی کند و درنتیجه از سمت کوچه کمتر میتوان درمورد حجم اصلی بنا اظهار نظر کرد. اما از سمت حیاط پشتی، یعنی همان نمای جنوبی، ساختمانی عظیم در مقابل شما ظاهر میشود که پلکانهای آجری زیبایی به طبقات مختلف دارد و تراسها و پنجرههای سراسری آن ابهت و استواریش را دوچندان کرده است. این خانه یکی از بهترین آثار معماری مدرن و سیستم خانهسازی معاصر ایران است که با هنرمندی تمام و متناسب با نیاز کاربرانش طراحی شده و بعد از چهل سال که از عمر آن میگذرد همچنان بینقص و کارآمد است. چنان که عملاً میتوان گفت طی این سالها تغییری در آن صورت نگرفته، و این خود گواه کاربردی بودن خانه و هنرمندی طراح بناست…
با سپـاس از استـاد پرویـز تنـاولی