
ادیب، ادب و ادبیات
هنر معماری
مدخل
چطور ممکن است در کشوری که ملاصدرا، میرفندرسکی و شیخ اشراق ها زندگی میکردهاند، فلسفه و ادبیات ضعیف جلوه نماید؟ چگونه ممکن است مردمانی که روزگاری با فلسفهی مشاء و اشراق، چنگ بر جوهره ی فکر بشریت میزدند و جان وجود خویش را سیراب میکردند، امروز بیهیچ فلسفه و نظریهای روزگار بگذرانند؟ در کشوری که فرهنگ، ادبیات ، فلسفه و اخلاق تا جزئیترین مسائل زندگی وارد میشده و ضمن درهمآمیختگی با دین و شریعت، همچون درختـی تنومند و استوار، روزبهروز رشد میکرده است، چگونه ممکن است شعر و ادبیات و محصولات بعدی اینها از زندگی مردم رخت بربندد؟ آیا به واقع سهم ما از فلسفه و ادبیات جهان، تنها میراثی ست که پدران مان با تلاش و تفکرات خود برای ما به جا گذاشته اند؟ آیا ما نباید در حوزه ی ادبیات (منحصراً معماری در این باب) تلاش کنیم؟
اساساً، میبایست در کشوری که ادب و ادبیات، ستون فقرات فرهنگ آن ملت را ساخته است، به جز عامه ی مردم، فرهیختگان و فیلسوفان و هنرمندان زیادی با بهره گیری از اقیانوس بیانتهای ادبیات فارسی، دست به نگارش متون زده و کشور نیز از سرانهی بالایی در حوزهی کتابخوانی برخوردار باشد؛ اما متأسفانه هیچیک از این موارد در کشور ما رخ نداده است! جدا از مسئلهی سرانهی اندک مطالعه در ایران که نیاز به تعریف راهبردهای جدیدی در حوزه ی فرهنگ سازی دارد، فیلسوفان و هنرمندان ما نیز، حداقل در دوران معاصر، کمتر دستی بر آتش داشتهاند و قلمفرسایی نمودهاند. معماران نیز جدا از این وضعیت نبودهاند. از طرفی بی توجهی به ادبیات و از طرف دیگر رواج زبان ها و بیان ناآشنا، غیرتخصصی و فرنگی مآبانه، باعث شده ما دچار بحران خودساخته ی «نظریه پردازی در معماری» گردیم. نشانه ی این بحران در آثار معماری ما مشهود است اما یکی از جلوه گاه های این معضل، ناتوانی ما حتا در مکاتبات روزانه ی پیرامون مسائل معماری مان است که (خواسته و ناخواسته) مجبوریم از لغات فرنگی بهره ببریم.
حرکتهای اشتباه در شطرنج معماری ایران
بهجرئت میتوان ادعا کرد که در معماری ایران، هیچ معمار حرفه ای و دانشگاهی ای نتوانسته در حوزهی تألیف کتاب، گام بزرگی بردارد. علی رغم کتاب های زیادی که در این سالها نگارش شده است، یا نوشته هایی که به معرفی فرهنگ و تمدن ایران پرداختهاند، یا حتا کتاب های مرجعی که ترجمه شدهاند، هنوز، آنگونه که شایسته است، معماران ایرانی به تألیف و نگارش کتب مشغول نشدهاند! این پندار نادرست که معماران خوش خط و نگار، نمی بایست و نباید دست به قلم باشند و حتا «نمی توانند» نویسندگان خوبی باشند، به هیچ عنوان شامل حال معماران ایرانی نباید گردد. این روالی که اساتید دانشگاهی کتاب هایی را برای دانشگاه می نویسند یا ترجمه می کنند دیگر اثربخش نیست. حال بماند که گاهی در محافلی بیخ گوشمان بعضی سخن از «کتاب سازی ها» و «گردآوری هایی» می کنند که یک شبه در دفاتر ناشرین و راسته ی خیابان انقلاب و دفاتر فنی انجام می شود!
منظور ما از کتاب، کتابیست نظری و قدرتمند که به تئوریزه کردن مسائل جهان پیرامون ما پرداخته باشد و راهبردی پیش روی معماران ایران و جهان قرار دهد، اندیشه ای را بیان نمایند و آن اندیشه را به بوته ی نقد و آزمایش بگذارد. دلایل زیادی بر چرایی این موضوع میتوان برشمرد. نخست، نابسامانی و آشفتگی فضای معماری ایران است. با اینکه در مقاطعی فضای معماری ایران آرام و نسبتاً از رونق فکری خوبی برخوردار بوده، اما بهطورکلی معماری در ایران رشتهی پر مباحثه ایست. این موضوع بهواسطهی درهمآمیختگی معماری با مسائل شهرسازی، برنامهریزی و به میان آمدن پای میلیاردها تومان پول، شکل پیچیدهتری نیز به خود میگیرد. در مقاطعی، اساساً آنقدر رونق اقتصادی خوبی بر فضای معماری ایران حاکم بوده که کسی به فرهنگ و دانش معماری علاقه ای نشان نداده و همه تنها به درآمدزایی با روش های معمول پرداخته اند! گویی در این ایام اساساً دانشگاه و کلاس و آتلیهای دایر نبوده تا قلمی به حرکت در بیاید. دوم، عدم علاقه ی معماران به نگارش و تجربهنگاری میباشد. ایرانیان به طور کلی، خیلی عادت به نوشتن ندارند و معماران نیز متعاقباً، با تردید در اهمیت مطالبی که میدانند، کمتر دست به قلم میشوند. ایشان حتا در نوشتن ایده و مبانی نظری آثار خود نه آموزشی می بینند و نه توانایی ای کسب می کنند. همان طور که در رساله ی دکترای محققین متمرکز بر موضوع ادبیات و معماری تأکید شده است، یکی از راهکارهای اساسی رفع این معضل، تعریف و درج واحد «ادبیات معماری» به جای واحد «ادبیات عمومی» در دروس دانشگاهی معماران است. ادبیاتی که با مروری بر دانش ادبیات و نیم نگاهی به نیازهای معماری، سعی در پیوند بین ادبیات و معماری (چه در سطح اعطای توانایی برای نگارش مبانی نظری طرح ها و چه در سطح نوشتن مطالب عمیق تر و نظری) دارد.
یاکوبسن، زبان شناس روس، اعتقاد داشت که: «موضوع علم ادبیات نه ادبیات، بلکه “ادبیت” است.» یعنی آنچه که از اثری معین، اثری هنری می سازد. کار منتقد نیز کشف قوانین ادبیت و مؤلفههای موثری ست که در ادبیات عالی مرتبه وجود دارد. اساساً مکتب ادبی به معنای مجموعه ی سنت ها، هنجارها، اندیشه ها، نظریه ها و ویژگی هایی ست که به دلایل اجتماعی، سیاسی و فرهنگی در دوره ای خاص در ادبیات یک یا پند کشور نمود می یابد. این مجموعه معمولاً در آثار گروهی از صاحبان قلم رخ می نماید و باعث تمایز آنها در سبک، از شاعران و نویسندگان دیگر می شود. معمولاً پایه گذاران هر مکتب خودشان نیز از مشخصه های آثارشان آگاه نیستند، البته گاهی کار کاملاً آگاهانه و از روی برنامه ریزی قبلی می باشد. اغلب مکاتب ادبی، طغیانی مثبتگرا و اصلاح طلبانه علیه مکاتب قبلی خود هستند.
این موضوع ناتوانی در نوشتن که ما آن را «بی سوادی مدرن» می خوانیم، گریبانگیر اکثر حرفهها و زمینههای فکری مردمان این سرزمین شده است. ما سواد داریم، اما توانایی نوشتن متون را نداریم. ما با سواد هستیم اما حوصله ی خواندن متون ارزشمند را نداریم. شاید زرد نگاشتههای موبایلی را باور کنیم، اما نوشتن اندیشه ی خود را هرگز باور، لازم و اثربخش تلقی نمی کنیم. نتیجه آنکه ناصرالدینشاه، نخستین شاهی بود که خاطرات خود را نوشت! و این بسیار تعجببرانگیز است. در حقیقت، ما دیدن را به شنیدن، شنیدن را به خواندن و خواندن را به نوشتن ترجیح میدهیم. بر همین اساس، مردم ایران بسیار علاقهمند به دیدن آگهیهای بازرگانی و بخشهای تکراری اخبار، پشت سر یکدیگر، از شبکههای مختلف سیما هستند، اما تمایلی به اندک مطالعه ی شبانهی پیش از خواب ندارند. سوم، بروز سوءتفاهماتیست که در بین معماران وجود دارد. برای مثال هیچ معمار ایرانی ای در این سالها کتابی در پیشبینی آینده و آن مسیری که ما باید بپیماییم ننوشته است. اکثر کتاب های منتشر شده از معماران، رو به گذشته، تحقیق در مبانی نظری و یا آموزش فنون و نکات فنی معماری دارند. گویی نوشتن نظریه برای معماری از فردی که سالها در این رشته اصطلاحاً «استخوانی شکسته است» عملی قبیح و تبلیغ مآبانه تلقی می گردد. در صورتی که این یک ثبت علمی، روش تحقیق تجربی و کاملاً مرسوم است. شما فکر کنید این همه معمار کارکشته ای که در این سالها معماری این کشور را بهپیش آورده اند، اگر تنها خاطرات خود را به زبان ساده می نوشتند، ما امروز چه گنج عظیمی از نکات ریز و درشت در دست داشتیم! نتیجهی این ننوشتن ها، زنجیره ی معضلاتی ست که معماری ما را اسیر کرده است:
خلأ ادبیات، خود منجر به سه خلأ دیگر شده است؛ خلأ نگارش علمی متون، خلأ نگارش نقد و خلأ رعایت ادب و اخلاق در حرفه. این سه خلأ بنیادین خود منجر به خلأهای بعدی شده اند. خلأ نظریه پردازی در معماری ایران، خلأ فرهنگ گفتگو، خلأ خود موضوع گفتگو و به چالش کشیدن افکار یکدیگر، اختراع دوباره و دوباره ی چرخ! نهایت این وضعیت را می توانیم در یک گزاره بیان کنیم: «رخوت فکری!» رخوت، تکرار، کسالت بارگی، بی تفاوتی نسبت به رویدادها، تخریب ها، سرقت ها و همه ی آن صفاتی که شما در این معماری می بینید! به قول بزرگی «نخستین مزیت کتاب خواندن [و نوشتن] این است که می فهمیم ما نخستین فردی نیستیم که بعضی مطالب را کشف کردهایم!»
این رخوت فکری حتا در تحصیلات تکمیلی نیز دیده می شود. رقابت بر سر نوشتن مقالات علمی-پژوهشی با اهداف غیر علمی-پژوهشی به کنار، تجربههای دورهی دکتری معماری و شگفتی های گاه و بی گاه آن به سویی دیگر! در سرفصل درسی این دوره نوشته شده به سالهای نخستین دهه ی 70 خورشیدی، درسی تحت عنوان «ادبیات معماری» مطرح شده است، اما هیچگاه، در هیچ دانشگاهی این درس آموزش داده نشده و اصلاً کسی نمی داند این درس چیست؟ مدرس برتر آن کیست؟ هیچ کس برایش مهم نیست که این درس اصلاً با چه هدفی در برنامه ی دوره گنجانده شده است و چرا تاکنون تدریس نشده است. باری، شاید با جمع بندی این مطالب بتوان فهمید چرا معماری جهان مؤلف است و ما همیشه دنباله رو باقی مانده ایم.
حقیقت این است، با اینکه معماران دست به قلمی همچون لو کربوزیه، رابرت ونتوری و رم کُلهاس را میبینیم، اما هیچ کتابی در رابطه با تئوری معماریای که خود نوشته باشیم در دست نداریم. نتیجه آنکه ما 200 سال است ترجمه میکنیم! البته بر کیفیت ترجمههای ما و وضعیت ویرایش و نشر و پخش کتب ما نیز انتقاداتی وارد است که در اینجا ما از حاشیه ی آنها میگذریم. ما 200 سال آبشخور فرهنگ و مبانی فکری خارج از کشور عزیزمان، خصوصاً جهان غرب، هستیم. جهانی که دغدغههایش، نگاهش به زندگی، اقلیمش، بلاهایش و سبک زندگیاش با ما متفاوت است؛ از این رو، امید ما تبدیل به ناامیدی میشود وقتی گاه به گاه از اساتید این رشته میشنویم که توجه به جهان غرب بیهوده است و باید رو به جهان شرق کنیم! گویی باید 200 سال دیگر نیز به تحقیق در چشمبادامیها بپردازیم تا در نهایت، آغازگر تئوریزه کردن معماری خود باشیم. ما باید با نگارش کتاب های جدید که افق می دهند، تئوری معماری خود را بنویسیم و از این منظر راه بهسوی نظریه پردازی برده، اما در این وادی، غفلتِ فرهنگی خود را به تجاوز فرهنگی غرب ترجمان مینماییم و ادعا میکنیم که به زیر آماج حملات فرهنگ و زندگی غربی، معماری ما نیز دگرگون شده است. غافل از این امر که ما خود در این میدان دستبهکار نشدهایم و به قول معروف، از ماست که بر ماست!
طعم تلخ یک پیروزی
معماری ایران در هر دورهای به مقطع زمانی خاصی نگاه میکرده و در نقاط عطفی، بسته به نظر حکومت مرکزی یا شرایط زمانه، این نگاه تغییر جهت میداده است؛ اما یکی از اساسیترین تغییر نگاههای معماری ایران در سال 1388 رخ داد؛ زمانی که امیر بانی مسعود، کتاب معماری معاصر ایران را نوشت. این کتاب، موجی بین معماران ایرانی به راه انداخت و آنان را متوجه فعالیتهای حداقل 5 دههی اخیرشان نمود. البته پیش از بانی مسعود، کتبی در این باب نوشته شده بود، اما از قوام لازم و کافی برخوردار نبودند. اندکی پس از بانی مسعود، سیروس باور نیز کتابی، در باب معماری معاصر ایران، روانهی بازار کرد. «باور» در آن زمان، 75 سال سن داشت و کتاب او حاصل تعامل نزدیک وی با معماران ایرانی بود. اساساً، جذابیت کتاب بانی مسعود به دلیل وجههی جامع آن بود و جذابیت کتاب باور به پرده ای بود که از راز زندگی معماران و جامعه ی مخاطبش برمی داشت. علی رغم جامعیت و تلاشی که پشت این کتاب ها بود و متعاقباً، اثر مثبت و انقلابیای که بر جامعه ی معماران ایران گذاشت، مخاطبین این کتب نتوانستند به تولید نظریه و تئوریزه کردن مسائل جهان ترغیب شوند. درواقع، پس از انتشار این دو کتاب، افراد زیادی به معماری معاصر ایران علاقه نشان دادند و هریک به نحوی سعی در معرفی این جریان داشتند، اما نتیجهی این تلاشها آغاز «جنگ اطلاعاتی» بین افراد بود. در این رقابت هرکس که آمار بناهای بیشتری را داشت، خود را برتر میدانست و تمام هم و غم معماران، کشف معمار بناهایی بود که در گوشه گوشه ی شهر، رخی متفاوت از دیگر بناهای عادی داشتند. هرچند این تلاشها جای خالی «بنیاد حفظ و مستندسازی معماری ایران» را تا حدودی پر کرد، اما محصول مشخصی تاکنون نداشته است.
این بخش چیست؟
اگر نسل های بررسی معماری را چهار ساحت آرشیوسازی تجزیه (توصیف)، تحلیل و نهایتاً، نقد بنا بدانیم که مورد اخیر، راه به تولید نظریه و دانش در معماری میبرد فصلنامه ی هنر معماری با گذر از دورههای آرشیوسازی اطلاعات و توضیح توصیفی بناها، نقد معماری روز ایران و جهان را راهبردی برای دستیابی به هدف تولید دانش و نظریه در معماری میداند. این راهیست که از نگارش یک مقاله در شماره ی بهار، بهینهسازی ساختار در شماره ی تابستان و انتخاب راهی جدید در شماره ی پاییز آغاز شده است.
ما معتقدیم اکنون که قریب 6 سال از انتشار کتاب های امیر بانی مسعود و سیروس باور میگذرد، حساسیت مناسبی به معماری معاصر ایجاد شده است و اکنون زمان آن رسیده تا قدم بر پله ی بعدی که همان نظریه سازی در معماریست، بگذاریم. هرچند که از همان روز نخست نیز مرکز اسناد و روابط بین الملل دفتر هنر معماری، به لطف اعتماد دوستان و اساتید، از لیست آثار و اطلاعات مربوط به آنها غنی بود و مطمئناً در غیر این صورت، نتایج بعدی ای نیز در کار نبود. اکنون، بخش نظریهپردازان معماری معاصر ایران با نیت تولید نظریات در معماری، آغاز به کار کرده است. ما در این راه از تجربه و مشورتهای مستقیم معماران برجستهی کشور و مشاوران عالی تحریریه ی خود بهره بردهایم. ما با کمک معماران و نظریه پردازان، خود را نقد می کنیم تا محتوا تولید می کنیم. محتوایی که جزوی از دانش پنهان در پشت آثار اجرا شده هستند. همانطور که وین اتو، مؤلف کتاب گرانمایهی معماری و اندیشه ی نقادانه تأکید دارد هدف غایی نقد، آینده نگری ست است. نقد پدیده ای ست که می بایست روشنگر و لذتبخش باشد.
محتوا و ساختار این بخش چگونه است؟
در بخش نظریهپردازان معماری معاصر ایران، آثار جدیدی ارائه میشوند که این آثار نباید پیش از آن در هیچ جایی منتشر شده باشند، اما در کاربری و ابعاد و محل ساخت محدودیتی قائل نیستیم. این رویه ، عرف جهانی می باشد؛ زیرا ممکن است نشر آثار موجب پیش داوری هایی گردد. بهتر است قضاوت در باب اثر پس از مطالعه ی چند نقد مختلف صورت بگیرد. این فرایند برای دانشجویان و معماران کاراتر است. حتا اگر خواننده به نقادی ها و قضاوت ها معترض باشد، بهتر است این تفکر پس از طی این گام ها باشد. بهتر است این اعتراض پس از غور و تفکر در معماری باشد و نه تنها دیدن صرف عکس ها و نقشه ها.
در بخش نظریه پردازان معماری ایران، ابتدا آثار و ایده های آنان توسط معمار معرفی و ارائه می گردند. سپس ما آثار را بر اساس دستگاه نقد و تحلیل خود بررسی مینماییم. یا ممکن است فردی را برای نقد اثری انتخاب نماییم و از وی تقاضای نگارش نقد کنیم. در انتها معمار در صورت تمایل، به نقد نوشته شده پاسخ می دهد. تمامی این گام ها با هماهنگی و شفافیت محض صورت می پذیرد؛ اما به واسطه ی دوستی عمیق بین ما و معماران و هدف والایی که همگی در سر داریم (اعتلای معماری ایران)، در این فرایند هیچگونه سانسور، حذف، مصلحت اندیشی و مدارایی در کار نبود و نیست. ما همچنین در ایده های معماران و جوابیه های آنان هیچ دخل و تصرفی نمی کنیم. آنها نیز همینطور. ما و معماران قضاوت و بهره مندی نهایی را بر عهده ی خوانندگان گذاشته ایم. بدین ترتیب در طی یک روند دوستانه که به صورت خیلی جدی ای برگزار گردیده، مناظره و گفتگویی سه جانبه بین ما، معمار و شما به وجود می آید. ناگفته پیداست که باب نقدنویسی و تولید و نشر اندیشه برای شما و همه ی مخاطبین هنرمعماری نیز، مثل همیشه، باز خواهد بود؛ چرا که باور داریم نتیجهی این تلاشها در درازمدت، راه به تولید اندیشه و نظریه سازی در معماری معاصر ایران می برد؛ بنابراین شما نیز می توانید اقدام به نقد آثاری نمایید و آن را برای چاپ به هنرمعماری بفرستید یا حتا «نقدی بر نقد های» ما بنویسید!
در این بخش فرمت های مختلف نقد بسته به نوع پروژه انتخاب شده اند و مجموعه از شکل یکسانی برخوردار نیست اما رویه ی کلی همانی بود که ذکر آن رفت. این کار منطقی و معقول تر است. لازم به ذکر است بعضی از معماران به میل خودشان نقد ما را بی پاسخ گذاشتند. فرصت انتشار پاسخ های این عزیزان نزد هنرمعماری محفوظ است. رویه ی درست تر نقادی معماری (همانگونه که یکی از دوستان معمار عزیز در ادامه بدان پرداخته است) این است که منتقدین باید بنا را تجربه کنند و به سیاحت و مصاحبه و تحقیق میدانی در آن بپردازند. امید داریم با استمرار این حرکت، «بازدید از بنا پیش از نقادی» را تبدیل به امری عادی و مسلم نماییم. همچنین امید داریم در آینده پای نظریات متنوع تری به این بخش باز گردد. این هدف ماست.
در انتها از معماران آوانگاردی که رویه ی هنرمعماری را پذیرفته و برای معرفی آثار خود، در قالب این بخش نه تنها با ما همکاری کردند که ما را با نظرات و نوشته های خود هدایت و راهنما بودند تشکر می کنیم. این عزیزان (آرتور امیدآذری، پدرام جعفربیـگی، سهراب رفعـت و رضا نجفیـان) موج نخستینی بودند که سد را شکستند!