حس ششم: مفهوم فضا و حس‌ یوهانی پالاسما ترجمه‌ی مینا حنیفی‌واحد
صندلی حیران، صندلی شوان اثر بیژن شافعی، ناهید بریانی 

آیا امروز هم می‌شود درباره‌ی سبک منحصربه‌فرد و ابداعی یک معمار صحبت کرد؟❊
مصاحبه‌ی ولادیمیر بلوگلوفسکی با سرگئی چوبان و سرگئی کوزنتسوف
نیویورک، فوریه‌ی 2014
ترجمه‌ی اردلان مقدم

در قرن بیستم معماری شوروی از سوی جریان اصلی معماری در سرتاسر دنیا با صفات بدی توصیف شده است. پروژه‌های شگفت‌انگیز و آوانگارد شوروی در دهه‌های 1920 و 1930، از زمان خود بسیار جلوتر بودند. رئالیسم سوسیالیستی در آن زمان به حاشیه رانده شد و پس از مرگ استالین، با پذیرش الگوی مدرنیسم غربی توسط خروشچف، معماری شوروی عمدتاً به یک نوع معماری فرعی بدل شد ــ با استثنائاتی بسیار انگشت‌شمار. جنبش‌ها و تحولات معماری، عمر مفید کوتاهی در روسیه‌ی شوروی می‌یافتند و در معرض تندبادهای سیاسی قرار داشتند که از یک سر طیف به سر دیگر طیف تغییر موضع می‌دادند و هر بار دستاوردهای دوره‌ی پیشین خود را انکار و دوباره از نو آغاز می‌نمودند. آیا به نظر شما روسیه‌ی امروز می‌تواند سخن معناداری در معماری معاصر بر زبان براند و درعین‌حال بکوشد مسیر خود را به لحاظ هویتی در فرایند امور حفظ کند؟
سرگئی چوبان: حق با شماست. روسیه مسیر زیگزاگ عجیبی را پیموده است. روسیه هنوز یکی از کشورهایی است که بحث از نوع معماری در آن در جریان است. آیا باید مدل تاریخی را دنبال کرد، نئوکلاسیک را دنبال کرد، یا مدل پالادیو را؟ یا شاید هم باید معماری مدرنیستی را که از سنت مدرسه‌ی باوهاوس و کنستروکتیویسم روسی صادر شده‌اند، پی گرفت؟ معماران روسیه ــ که در قرن بیستم در زمره‌ی کشورهای پیشرو در معماری بودند ــ به همه‌ی اینها علاقه دارند، اما نه بدون تبصره. امروزه هنوز بسیاری از منتقدین و معماران روسی تأکید دارند که باید از مدل توسعه‌ی معماری نئوکلاسیک تبعیت کرد. برای بسیاری، معماری مدرن، مستلزم کشف ایده‌های مدرن نیست، بلکه استمرار روش‌های توسعه‌ی تاریخی التقاطی در زمینه‌های معاصر است.
می‌پذیرم که تکثری در گذشته‌ی روسیه وجود داشته است؛ مثلاً، اخیراً موزه‌ی طراحی معماری که ما در سال 2013 در برلین تأسیس کردیم، شامل نمایشگاهی می‌شد که زمینه‌ی فرهنگی روسیه در روزگار سلطه‌ی کنستروکتیویسم را نشان می‌داد. جالب است که در آن زمان یک مدرسه‌ی قدرتمند وجود داشت که بر میراث رمانتیک نئوکلاسیک استوار شده بود. هنوز هم نئوکلاسیسیسم را راه منحصربه‌فرد روسی می‌دانند، در حالی که متأسفانه هر چیز دیگر در پارادایم مدرنیستی را گرته‌برداری و تقلید از مجله‌های عامه‌پسند غربی قلمداد می‌کنند. این یکی از گسست‌هایی است که ایجاد شده و مانع از آن است که معماری روسی بتواند در هیچ‌یک از این جهان‌ها به درجه‌ی بالایی از کار حرفه‌ای دست یابد. تلاش‌های معماران ما اغلب اوقات متمرکز نیست و ذائقه‌ی مشتریان روسی هم کاملاً دو‌قطبی شده است. نمی‌توان همه کار را در آنِ واحد دنبال کرد و به نتایج مثبتی دست یافت.
سرگئی کوزنتسوف: من به عنوان معمار اصلی در شهر مسکو، اینطور فکر می‌کنم که ما روس‌ها باید گرایشی را در معماریِ خود متحول و متکامل سازیم که از قبل در آن سرمایه‌گذاری کرده‌ایم؛ مثلاً، هسته‌ی مرکزی شهر مسکو را در نظر بگیرید ــ حلقه‌ی باغ، مسیرهای شعاعی، آسمانخراش‌های هفتگانه‌ی استالینی ــ همه‌ی اینها در زمان استالین ساخته شدند و به گمانم، در این مناطق است که می‌توان از یک زیبایی‌شناسی مشابه تبعیت نمود. خارج از این مناطق و در بخش‌های دیگر شهر مسکو می‌توان آزادی سبک‌شناختی فراوانی داشت. اما پروژه‌های شهر مسکو، از قبیل مرکز تجارت بین‌المللی را می‌توان بی‌برو‌‌برگرد با گرایش‌های معاصر ساخت. هنوز هم شهر مسکو تا مدت‌های مدید، تحت نفوذ انگاره‌های استالینیستی خواهد بود و من این را دوست دارم؛ مثلاً معماری معاصر ژاپنی را در نظر بگیرید. آثار تادائو آندو یا کِنگو کوما همگی با حال‌و‌هوای ژاپنی ساخته شده‌اند. آنها هنوز هم بر همان فرم‌های هندسی و عناصر ظریفِ چوبی در معماری خودشان مبتنی هستند. ما هم می‌خواهیم سنت‌های خودمان را به همین ترتیب حفظ کنیم و ادامه دهیم.
سرگئی چوبان: من می‌خواهم نکته‌ای را روشن‌تر بیان کنم. تفاوت عمده‌ای میان سبک تاریخی و استتیک یک دوره‌ی مشخص تاریخی وجود دارد. مثلاً، ما یک ساختمان مسکونی در محله‌ی گراناتنی در مسکو ساختیم. هیچ چیزی از گذشته را در آنجا احیا نکردیم. آنجا موضع ما پاسخ به واقعیت اقلیم سخت روسیه و نور طبیعی اندک در آن بود. در چنین شرایطی، ساختمان‌ها باید مجتمع و چندوجهی باشند و پالت گسترده‌ای از رنگ‌ها را نمایش دهند؛ هیچ سطح شفافی نباید وجود داشته باشد. ما علاقه‌مند به شبیه‌سازی مستقیم نیستیم و ضد سبک‌های تاریخی هم هستیم. این امکان وجود دارد که از آخرین مواد و تکنیک‌های معاصر در جست‌وجوی تفسیر سنت‌های شهر مسکو استفاده کرد ــ به ‌ویژه از سنت مدرنیسم استالینیستی.
در سال 2006 دفتر خودتان در مسکو را با نام «اسپیچ» (SPEECH) افتتاح کردید. آیا ارتباطی میان این شرکت و شرکت شما در برلین، «چوبان فُس» (tchoban voss) وجود دارد؟
دفتر معماری من، «چوبان فُس»، برای خود من اهمیت زیادی دارد. من فعالیت خودم را به عنوان معماری جوان از برلین شروع کرده و در این شهر چیزهای زیادی یاد گرفته‌ام. اما چوبان فُس، یک نهاد مستقل است و هیچ ارتباطی، از هر نوع ممکن، با اسپیچ ندارد. پروژه‌ی اسپیچ، به ‌ویژه برای روس‌ها در نظر گرفته شد تا جست‌وجوهای ما به دنبال پاسخی برای معماری معاصر روسی را نمایندگی کند. معماری معاصر روسی چیست و چه می‌تواند باشد؟ از نظر من، اسپیچ، پروژه‌های عظیمی را پیش برده و گرایش‌های بالقوه‌ای را در این جهت سامان داده است. حقیقت این است که ما هر روز که می‌گذرد بیشتر و بیشتر دعوت می‌شویم تا در برنامه‌های متعدد بین‌المللی به نمایندگی روسیه مشارکت داشته باشیم و این ثابت می‌کند که ما در جهت درستی قدم برداشته‌ایم.
هر دو شما طراحان متعهدی هستید. چطور این سرگرمی شروع شد و آیا می‌توانید اندکی درباره‌ی طراحی موزه‌ی طراحی معماری در برلین برایمان بگویید؟
سرگئی کوزنتسوف: طراحی با دست علاقه‌ی اصلی ماست. این نوع طراحی ما را به یکدیگر نزدیک می‌سازد. برای ما طراحی با دست، یک فرم هنری مستقل است و ربطی به پروژه‌های ما ندارد. با رفتن به مکان‌های مختلف، معماری شهرهای سرتاسر دنیا را بررسی کرده‌ایم و چیزهای زیادی درباره‌ی تاریخ یاد گرفته‌ایم. ما درباره‌ی موضوعات متعدد و متنوع بحث کرده‌ایم و بسیاری از ایده‌های ما، مثلاً ایده‌هایی که درباره‌ی انتشار و نمایشگاه داریم در همین سفرها و در همین گردهمایی‌ها به ذهنمان متبادر شده‌اند.
سرگئی چوبان: خیلی طبیعی است که علاقه‌ی ما به طراحی، ما را به گرد‌آوری مجموعه‌ای از طراحی‌های معماری ــ از تاریخی گرفته تا معاصر ــ رهنمون شود. بنیاد چوبان که گرافیک معماری را در میان عامه‌ی هواداران خود نشر می‌دهد و علاقه‌ی معماران جوان به این صورت هنری را تشویق می‌کند، در سال 2009 تأسیس شد. ایده‌ی من آن بود که موزه‌ای ایجاد کنم که نه تنها بخشی از مجموعه‌ی خود را در معرض نمایش قرار دهد، بلکه نمایشگاه‌های متقابلی را با همکاری موزه‌های مشابه و کلکسیون‌های مشابه در سرتاسر جهان برگزار نماید، موزه‌هایی که تمرکز آنها بر طراحی معماری بوده است.
آیا موزه‌های مشابهی در جاهای دیگر دنیا وجود دارد؟
سرگئی چوبان: خیلی کم؛ موزه‌ی جان سون در لندن، که در قرن نوزدهم تأسیس شد، یکی از این موزه‌هاست. ضمناً، اولین بار که موزه، کلکسیون خود را خارج از دیوارهایش در معرض نمایش قرار داد، در نمایشگاه ما بود و آنها 15 طراحی از آثار پیرانِزی را به ما امانت دادند. هیچ موزه‌ی دیگری چنین کلکسیون گسترده‌ای از آثار پیرانِزی را در اختیار نداشته است. همزمان، برخی از طراحی‌های ما هم در آنجا در معرض نمایش قرار داده شدند. اکنون ما در حال بر‌پایی نمایشگاه «غول‌های نئوکلاسیک» هستیم که شامل طراحی‌های بیشتری از مجموعه‌ی جان سون است.
راه حل معماری برای موزه‌ی شما نیز بسیار منحصربه‌فرد بوده است.
سرگئی چوبان: بله، ساختمان ما مجموعه‌ی چندین طبقه است که روی هم قرار گرفته‌اند و هر‌کدام از آنها پلان و نمای خاص خودشان را دارند. ایده‌ی اصلی، عبارت بود از ترکیب ماهیت صلب بتن و زبان ملایم و نرم در خطوط طراحی. نماها شامل قطعاتی از همین طراحی‌های موجود در کلکسیون ما هستند، به‌خصوص طراحی‌های قدیمی ما که کار دو نفر ایتالیایی به نام‌های پیئترو دی گوتاردو گوندزاگا (Pietro di Gottardo Gonzaga) و آنجلو توسلی (Angelo Toselli) است که در پایان سده‌ی هجدهم و ابتدای سده‌ی نوزدهم در روسیه کار می‌کردند. کل ساختمان موزه، به تعبیری، بر‌آمده و نتیجه‌ی طراحی‌های اساتید قدیم است.
شما اغلب از عناصر تزئینی به شکل جسورانه‌ای استفاده می‌کنید که کاملاً غیر‌معمول است. آیا این باعث تمایز کار شما از کار بقیه‌ی شرکت‌های معماری می‌شود؟
سرگئی چوبان: من هم همین نظر شما را دارم. در اوایل، ما به دنبال عنصر شاخصی می‌گشتیم و سرانجام در عناصر تزئینی بود که مسیر و جهت خودمان را پیدا کردیم؛ مثلاً چرا در معماری سنتی روسی استفاده از رنگ‌های متنوع وجود دارد، چرا اینقدر سطوح متضاد در این معماری هست؟ چرا ساختمان‌هایی که در روسیه از سنت معماری نشئت گرفته‌اند رساتر از اروپا هستند و حرف بیشتری برای گفتن دارند؟ پاسخ این است: همان‌طور که دیدیم، این به دلیل اقلیم دشوار در روسیه است. در روسیه، نور روز خیلی ملایم و حتی شاید بتوان گفت مات است؛ خورشید کم می‌تابد، بارش فراوان است و چیزهای دیگری از این قبیل. تحت این شرایط است که سطوح را با روش‌های مختلف پردازش می‌کنند و گرایشی هست که آنها را با تکنیک‌های متعدد غنی‌تر سازند و یکی از اینها، عناصر تزئینی است. کجای اروپا می‌توان کلیسای جامع واسیلی مقدس را تصور کرد، با آن پالت رنگی و تنوع سطوح حجمی‌اش و با این تنوع عجیب در مواد و مصالح؟ من فکر می‌کنم که معماری ما روس‌ها در این جهت گام بر‌می‌دارد ــ گرچه به روشی کاملاً مدرن.
یک عنصر تزئینی را می‌توان یک نوع تمهید دکوراتیو در نظر گرفت، یا معناهای دیگری برای آن متصور شد؛ مثلاً عملکرد تأکیدی، سامان بخشیدن به سازه‌ی ساختمان و یا استفاده از تکنولوژی جدید و اموری از این قبیل. این زمینه‌های فرعی می‌توانند ساختمان را جالب توجه‌تر و فعال‌تر به نظر برسانند. آیا شما به این زیر‌لایه‌های معنایی در کار معماریتان علاقه‌مند هستید؟
سرگئی چوبان: البته، اما در قرن بیستم، رویکرد نسبت به تزئینات دستخوش تحولی اساسی و بنیادین شد و کاربرد عناصر تزئینی در معماری، کاملاً منسوخ گردید. با این ‌همه، جایگاه عناصر تزئینی را باید نسبت به تکنیک‌های معاصر موجود مجدداً مورد باز‌اندیشی قرار داد. هدف اصلی عنصر تزئینی، دکوراسیون است، در‌حالی‌که بسیاری از معماران معاصر، امروزه توانایی‌شان در بکارگیری این جنبه را از دست داده‌اند. شاید همین فقدان عناصر تزئینی است که خیلی از مردم را از معماری معاصر متنفر کرده است. وقتی در پروژه‌های مسکونی خودمان در محله‌ی گراناتنی در مرکز مسکو کار می‌کردیم، از این ارتباط بین محله و معماری قدیم آگاه بودیم که به قرن سیزدهم میلادی بر‌می‌گشت و خواستیم تا عناصری از روسیه‌ی قدیم و امپراطوری بیزانس را در معماری خودمان به کار ببریم. برخی از دیگر پروژه‌های ما در مسکو محصور در بناهای دوره‌ی استالینی هستند، پس ما هم از عناصر تزئینی نئوکلاسیک و سنت آر‌دِکو استفاده کردیم. ساختمان‌های دیگری که در سن پترزبورگ کار کرده‌ایم عناصر تزئینی دوره‌ی کلاسیک را به کار گرفته‌اند. منظور این است که برای ما، عناصر تزئینی هـمیشـه انـعکـاسی از یـک زمـینـه‌ی بـصـری ویـژه اسـت. البته ما هرگز سطوح معماری را پر از عناصر تزئینی نمی‌کنیم و توجه‌مان را بر نیروهای سازه‌ای یا ریتم ستون‌بندی متمرکز می‌سازیم. ما هنوز که هنوز است به نظام معماری کلاسیک علاقه نداریم. امروزه این نظام تقریباً به کلی از گفتار معماری معاصر حذف شده است.
سرگئی کوزنتسوف: استفاده از عناصر تزئینی، درعین‌حال، ما را قادر می‌سازد در ابعاد مختلف و فاصله‌های مختلف ساختمان را طراحی کنیم. همان‌طور که شما به یک ساختمان نزدیک می‌شوید، به ‌تدریج پیچیدگی و جزئیات آن بر شما معلوم می‌شود. این کشف تدریجی، علاقه‌ای مضاعف نسبت به معماری ایجاد می‌کند و به درگیری معناداری با آن منجر می‌گردد.
شما یک مجله‌ی معماری هم به نام اسپیچ منتشر می‌کنید که همنام استودیوی شماست. قصدتان از انتشار این مجله‌ی معماری چیست و چطور از آن در پیشبرد کار معماری استفاده می‌کنید؟
سرگئی چوبان: مجله را برای دامن زدن به بحث‌های نظری در حوزه‌ی معماری منتشر می‌کنیم، به‌ ویژه در روسیه که در آنجا بحث نظری اغلب به انتخابی میان بازگشت الگوی پالادیو یا خلق نمونه‌های معاصر تقلیل می‌یابد ــ و این آخری اغلب ناشی از تولیدات مجلات غربی است. مجله‌ی ما مضامینی را انتخاب می‌کند که برای معماران روسی جالب توجه است: عناصر تزئینی، استفاده از ساختمان‌های تاریخی در کاربردهای بعدی، پلازا (فضاهای عمومی)، رنگ، جزئیات و از این قبیل. علاوه بر این، سنت‌های مختلف معماری روسی را نیز در این مجله معرفی می‌کنیم. می‌کوشیم تا با انتشار پروژه‌های تجربی، که بسیاری از آنها خارجی هستند، به احیا و غنی‌تر ساختن این سنت‌های معماری کمک کنیم.
سرگئی کوزنتسوف: مجله، بخشی ارگانیک از پروژه‌ی «اسپیچ» است که شامل خلاقیت‌هایی در تمام سطوح و انواع است. «اسپیچ» یک حالت ذهنی برای ماست و ما آن را در قالب فرم‌های متعددی معرفی می‌کنیم.
معماری معاصر، بسیاری از نهضت‌ها و تجلیات مختلف را به شکل‌های فردی تحمل می‌کند. مثلاً، پیتر آیزنمن با لایه‌ها و ردّ پاهای تاریخی کار می‌کند؛ در معماری او، بازی فضایی اهمیت بیشتری نسبت به عملکرد دارد. زاها حدید زبان سیال منحصربه‌فرد خود را دارد و در جست‌وجوی فضاهای منعطف و فضاهای کلی و جامع است. آلوارو سیزا هم به دنبال تعادل و شاعرانگی بصری در معماری خود است. و رنزو پیانو هم یک خبره‌ی به‌ تمام معنی است که پروژه‌هایش را مثل سازهای موسیقی می‌سازد. شما احساس می‌کنید به کدام معماری نزدیک‌تر هستید؟
سرگئی کوزنتسوف: قطعاً ما باید نیازهای مشتری را در نظر بگیریم. خیلی از پروژه‌های ما حکومتی هستند. به‌ علاوه، درجه‌ی بیان شخصی معمار توسط واقعیت خاص بازار روسیه محدود می‌شود. واقعیت امر این است که عملاً هیچ معماری منفردی برای ما وجود ندارد، از جمله معماری‌هایی که نام بردید. یقیناً باید معماری در سطح جهانی را ستود و واضح است که ما هم در نظر داریم پروژه‌هایی را در روسیه به اجرا بگذاریم که منحصربه‌فرد و در حد نهایت هنری باشند. اما معماری ما، پیش از هر چیز معطوف به عملکرد و مناسبت است. برای من مهم این است که پروژه‌ها با بودجه تناسب داشته باشد، تا با زمینه و زمانه‌ی معماری جور در بیایند، در آنها از مواد و مصالح مناسب و زیبا استفاده شده باشد و ابعاد و تناسبات متعادل و هماهنگی داشته باشد و از این قبیل امور. من سعی نمی‌کنم چیزی بسازم که هیچکس پیش از من نساخته است ــ هرچند هر پروژه‌ای حس‌و‌حال خاص خودش را دارد. یک سبک قابل تشخیص چیزی است که در طول زمان تکوین پیدا می‌کند. سبک، در جریان کار به نهایت می‌رسد، نه از طریق مدیتیشن. معماران صادق، به نیازهای جامعه پاسخ می‌دهند و نمی‌خواهند جامعه را مرعوب و متأثر از خود سازند یا چیزی را به جامعه تحمیل کنند که فقط غریزه‌ی درونشان را ارضا کرده است.
سرگئی چوبان: استدلال من این است که هدف از یک تمایز سبک‌شناختی دیگر در حال حاضر موضوعیت و مناسبت خود را از دست داده است. چنین هدفی از دهه‌ی 1980 پیدا شد. کیست که هنوز هم به فکر منحصربه‌فرد بودن باشد؟ در میان معماران فصلی و موسمی، امثال هرتسوگ و دمویرون، پیانو، چیپرفیلد، سانا و غیره هنوز هم جذابیتی دارند. اینها اتفاقاً همگی هر‌بار یک کار را انجام می‌دهند، اما یک رابطه‌ی واضح میان هر پروژه و پروژه‌ی بعدی وجود دارد. به گمانم هدف اصلی در هر معماری، پیدا کردن اهداف واقعی و انجام آنها در بالاترین کیفیت ممکن است. من وقتی کارهای معماران جوان را دنبال می‌کنم، در کارهایشان میل مشخصی به سمت معماری ابداعی و منحصربه‌فرد نمی‌بینم. اغلب کارهایشان یک فرم مینیمال دارند با جزئیاتی فکر شده. نظر من این است که معماری با کیفیت بالا ارزشمندتر و مهم‌تر از معماری‌ای است که در آن فقط به بیان کاملاً شخصی توجه شده باشد. آیا امروز هم می‌شود درباره‌ی سبک منحصربه‌فرد و ابداعی یک معمار صحبت کرد؟ من که فکر نمی‌کنم.
شما گفتید که از یک پروژه به پروژه‌ی بعدی پیشرفتی در آثار استادان محبوبتان وجود دارد. آیا این پیشرفت را در آثار خودتان نیز مشاهده می‌کنید؟
سرگئی چوبان: نه، مطمئناً. من به پیشرفت خطی اعتقاد ندارم. مسئله در اینجا انفجارهای مشخص است. در میان این اوج‌ها من به ساختمان لنینسکی پراسپکت و استادیوم دینامو (هر دو در مسکو) نمایشگاه آی‌ـ‌سیتی/آی‌ـ‌لند در پاویون روسیه در دوسالانه‌ی معماری ونیز در سال 2012، موزه‌ی طراحی معماری در برلین و یک مجتمع چند‌عملکردی در شهر مینسک، اشاره می‌کنم. این انفجارها نه فقط منوط و مشروط به کیفیت پروژه‌ها، بلکه مشروط به کیفیت نهایی هستند؛ یعنی همان چیزی که ما معماران قادر به کنترل آن در نتیجه‌ی نهایی نیستیم. تصمیم مشتری مبنی بر کاربرد فلان ماده می‌تواند کیفیت نهایی کار را به طرز چشمگیر و فاجعه‌باری پایین بیاورد.
یک‌بار گفتید که قبول دارید ساختمان‌های اتو واگنر در وین و ساختمان‌های جاکومو کوارِنگی در سن پترزبورگ را ستایش می‌کنید؛ به بیان دیگر، شما ستایشگر معماری قدیم هستید. آیا شما هنوز هم به ترجیح قدیم بر جدید معتقد هستید؟
سرگئی چوبان: این نقل قول از ما خیلی دقیق نیست. من را اغلب اوقات به عنوان یکی از طرفداران سبک تاریخی می‌شناسند، اما من هرچه باشد یک معمار معاصر هستم! درست است که کوارنگی برای سن پترزبورگ، همان کاری را کرد که اتو واگنر برای وین، اما هر شهری یک تصویر خاص و یک فرهنگ شکل‌ گرفته‌ی خاص خودش را دارد. با این ‌همه، شخصاً، شهرهایی را ترجیح می‌دهم که خصلت پیچیده‌تر و بحث‌انگیزتری دارند ــ لندن، آمستردام، بارسلونا، که در آنها هیچ ترسی از بیان رادیکال معماری جدید وجود ندارد؛ این شهرها هنوز هم جالب‌ توجه‌ترین مکان‌های معماری در جهان معاصر هستند. من معماری معاصری را دوست دارم که خود را پشت نمای معماری تاریخی پنهان نمی‌کند. معماری معاصر، استتیک جالب توجه خودش را دارد.
سرگئی کوزنتسوف: بسیاری از مسابقات معماری بین‌المللی در مسکو برگزار می‌شوند و آنها پیش از آنکه من معمار اول این شهر بشوم شروع شده‌اند و نتیجه‌شان جریان‌های معماری هیجان‌انگیزی بوده که امید من این است بتوانند تدریجاً محقق شوند. به ‌علاوه، ما با رویکردهای تیپیک در روسیه‌ی امروز موافق نیستیم که می‌گویند: «معماری معاصر نباید در مرکز توجه اصلی ما قرار داشته باشد. همه‌ی بناهای یادبود در معماری، قبلاً ساخته شده‌اند». من مخالف این نظر هستم.
سرگئی چوبان: هر عصری بناهای یادبود خودش را تولید می‌کند. من اغلب ستایشگر موقعیت‌هایی هستم که در آنها ابداعات معاصر بر محیط پیرامون غلبه پیدا می‌کند، مثل برج آگبار اثر ژان نووِل در بارسلونا.
بگذارید سؤال جداگانه‌ای از هریک از شما بپرسم. اول، سؤالی از سرگئی کوزنتسوف: چطور موقعیت خودتان به عنوان شریکی در استودیوی «اسپیچ» را با نقش خود به عنوان معمار اول شهر مسکو ترکیب کرده‌اید؟ بگذارید خیلی صادقانه از شما بپرسم، دامنه‌ی اقتدار واقعی شما تا کجاست و تا کجا می‌تواند کیفیت معماری در شهر مسکو را تحت تأثیر خود قرار دهد؟
سرگئی کوزنتسوف: من اجازه ندارم که هم معمار اصلی شهر باشم و هم مدیر اجرایی یک شرکت خصوصی. با این ‌همه، کسی مانع از این نیست که من نقش خلاقه‌ی خودم را در شرکت دنبال کنم. از طرفی دیگر، من وقت ندارم که هر دوی این مسئولیت‌ها را با هم ترکیب کنم. شغل من به عنوان معمار اول شهر مسکو، محدود به یک قرارداد پنج ‌ساله است. باید دید که پس از این پنج سال چه اتفاقی می‌افتد. در هر صورت، قصد ندارم برای مدت نامعلومی در این سِمت باقی بمانم. در آینده، قصد دارم به شغل سابق خودم به عنوان یکی از شرکای «اسپیچ» برگردم.
تا جایی که حوزه‌ی اقتدار به من اجازه می‌دهد، در مقایسه با گذشته، از تأثیر اجراییِ موقعیت معمار اول شهر مسکو کاسته شده است. در حال حاضر، حکومت و شهردار هستند که تصمیمات استراتژیک را برای شهر می‌گیرند، که البته من هم در روند این تصمیم‌گیری‌ها مشارکت دارم. به لحاظ کیفیت محیط ساخت‌وساز، نقش من بسیار کلیدی و حیاتی است. مهم‌ترین نقشی که پس از نصب در این سِمت ایفا کرده‌ام، برپایی مسابقه‌های بین‌المللی معماری در این شهر برای اجرای پروژه‌های کلیدی بوده است ــ این کار برای جلب و جذب بهترین استعدادهای معماری و ارتقای کیفی معماری در شهر مسکو ضروری بوده است. همزمان به دنبال نام‌های محلی بودیم و به کمک نمایشگاه‌ها و انتشارات معماری کوشیدیم تا مردم را از مهم‌ترین جریانات معماری معاصر آگاه سازیم.
آخرین سؤال را از سرگئی چوبان می‌پرسم: فعالیت شما فراتر از طراحی و ساخت ساختمان‌ها است. گذشته از پیشبرد و راهبری پروژه‌های بین‌المللی و مدیریت شرکت تحت امر خودتان، تدریس می‌کنید، سخنرانی می‌کنید، طراحی‌های معماری ارزشمند را جمع می‌کنید، نمایشگاه ترتیب می‌دهید و آنها را هم مدیریت می‌کنید و خیلی کارهای دیگر. این فعالیت‌ها مرا به یاد یک «سرگئی» دیگر می‌اندازد که صد سال پیش از شما رؤیای جاه‌طلبانه‌ای در سر می‌پروراند و می‌خواست فرهنگ روسی را در کل دنیا گسترش دهد. منظورم مدیر صحنه و تئاتر و طراح باله و اُپرا، سرگئی دیاگیلف است. آیا شما هم چنین چشم‌اندازی پیش روی خویش متصور هستید؟
سرگئی چوبان: خوب، دیاگیلف یک مزیت داشت: فرهنگ روسی‌ای که او فراگیر ساخت و به خارج از مرزهای روسیه صادرش کرد، به‌خصوص باله، فرهنگی پیشتاز در روسیه بود و او آن را از طریق پروژه‌های تجربی و همکاری‌هایش با آهنگسازان و طراحان غنی‌تر ساخت. اما ما در حال حاضر در سطح معماری روسی فعالیت می‌کنیم که به طرز چشمگیری هنوز هم عقب‌مانده است ــ البته تا جایی که دید ما اجازه می‌دهد. اول اینکه ما سعی داریم نشان دهیم، به ‌ویژه به روس‌ها، که معماری مسئله‌ی مهمی است؛ مثلاً در حال حاضر داریم در گالری تِرتیاکُف مسکو روی پروژه‌ی نمایشگاهی به نام «فقط ایتالیا!» کار می‌کنیم. این نمایشگاه به تأثیر معماری ایتالیایی بر هنرمندان و معماران روسی اختصاص دارد. حدود 200 طراحی از موزه‌ی طراحی تاریخی و نیز از گالری تِرتیاکُف جمع‌آوری کرده‌ایم. وقتی کار روی این نمایشگاه را شروع کردیم، مردم هنوز باورشان نمی‌شد که معماری بتواند توجه توده‌ها را به سوی خود جلب کند. در حال حاضر من معتقد هستم که می‌تواند، چون معماری بخشی از فرهنگ جهانی است، وقتی معماری در روسیه به این عنوان پذیرفته شود، آنگاه ما قادر خواهیم بود، مثل دیاگیلف، آن را به دیگر نقاط جهان نیز صادر کنیم. اکنون هدف ما این است که فهمی در روسیه پدید بیاوریم که بتواند کیفیت معماری را درک کند و دریابد که معماری گونه‌ای هنر مهم، معنادار و شگفت‌انگیز است.

❊ برگرفته از کتاب مجموعه مصاحبه‌های ولادیمیر بلوگلوفسکی با معماران است که ‌می‌کوشیم در شماره‌های مختلف آنها را منتشر نماییم.

سرگئی چوبان (Sergei Tchoban):
تولد: 1962، لنینگراد، روسیه
تحصیلات: انستیتوی رپین (Repin Institute)، 1986.
فعالیت: فعال از سال 1986؛ مهاجرت به آلمان در سال 1992؛ شریک در ان.پی.اس. چوبان فُس، برلین؛ فعالیت در روسیه از سال 2003؛ مؤسس «اسپیچ» با همکاری کوزنتسوف در سال 2006
آموزش: انستیتوی معماری مسکو
سرگئی کوزنتسوف (Sergey Kuznetsov):
تولد: 1977، مسکو، روسیه
تحصیلات: انستیتوی معماری مسکو، 2001
فعالیت: فعال از سال 2001؛ مؤسس «اسپیچ» با همکاری چوبان در سال 2006؛ معمار اول شهر مسکو از سال 2012
پروژه‌های سرگئی چوبان:
موزه‌ی طراحی معماری (2013)؛ کنیسه‌ی مونسترشه اشتراسه (2007 ;Münstersche Strasse Synagogue)؛ مجتمع تجاری آکوادُم (2004)؛ سینما کوبیکس (2001 ;Kubiks)؛ گالری آرنت (       1998;Gallery Arndt) همگی در برلین؛ مرکز تجاری بنوآ، سن پترزبورگ (2008)
پروژه‌های چوبان و کوزنِتسُف «اسپیچ»:
ساختمان اداری لنینسکی پراسپکت (2011)؛ مجتمع مسکونی گرونه‌والد (2010 ;Grunewald residential complex)؛ مرکز تجاری آکوامارین در اوزرکوفسکا (2010 ;Ozerkovskaya Embankment)؛ مجتمع بلندمرتبه‌ی فدراسیون مسکو با همکاری پیتر شوِگار (Peter Shveger) (2010)؛ مجتمع مسکونی گراناتنی (2009) همگی در مسکو؛ کاخ ورزش‌های آبی، کازان، روسیه (2012)
کتاب‌ها:
Sergei Tchoban: Architecture (Images Publishing, 2013)
SPEECH Tchoban & Kuznetsov 2006- 2013 (Tatlin Mono, 2013)
Sergei Tchoban: Art (Images Publishing, 2010)
Architectural Worlds, Sergei Tchoban – Draftsman and Collector (Deutsches Architekturmuseum, 2010)
SPEECH (Jovis Publishers, 2009)
Sergei Tchoban 1997- 2009 (Tatlin Mono, 2009)
جوایز:
«اسپیچ» چوبان و کوزنتسوف: جایزه‌ی بهترین افتخار سال 2013، مجله‌ی طراحی داخلی، ایالات متحد‌ه‌ی آمریکا؛ جایزه‌ی آیکون، آلمان (2013)؛ جایزه‌ی اِی‌آر برای «معماریِ بالنده» (2013)؛ جایزه‌ی معمار سال، روسیه (2012)؛ توجه ویژه در سیزدهمین دوسالانه‌ی معماری ونیز، ایتالیا (2012)؛ جایزه‌ی بین‌المللی املاک (2012)

منتشر شده در : دوشنبه, 17 ژانویه, 2022دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: