آنطرف رودخانه، لابهلای درختها
ترجمهی حمید خداپناهی
Across the river and into the trees

باید اعتراف کرد پیوند زدنِ یک اثر ــ خواه یک اثر هنری معاصر باشد خواه معماری ــ به یک بافت شهری که در برابر گذرِ زمان مصون مانده، جسارت میطلبد. بافتی که منظور ماست، وایْدهوفِن آن در ایپْس، با چند برج و یک قلعهی قرون وسطایی که آن را در بر گرفتهاند، نگینی است بر تارَک معماریِ گوتیک. این روستای اتریشیِ کوچک که در درهای سبز و خرّم آشیان دارد، توسط رود ایپْس دو نیم میشود؛ رودی که روزگاری خواستگاه و نیروی محرکهی اقتصاد محلّیِ این روستا بوده است.
اما آیا مسألهی زمان میتواند، فراتر از ظواهر، خلق عناصر معمارانهی جدید را نادیده بگیرد؟ اگر ارادهی مراجع قدرت بر این قرار گیرد پاسخ بیشک مثبت است؛ در این صورت به تمایلات مردم هم، با منطقی که مطلقاً نفی میکند، وقعی نهاده نمیشود. گِرنُت هِرْتْل، البته، با یک مشتری ایدهآل مواجه شد. شخص سفارش دهندهی این خانهی تکخانواری معلّم است، و هچنین یک سیاستمدارِ محلّی. دلیل او برای برگزیدنِ این معمار جوان (هِرْتْل به سال 1971 در شْتایْر متولد شد) تا حدّی به این دلیل است که به همشهریانش ثابت کند انتخابها و راه حلهای دیگری هم ممکن است.
طراحیْ ژرفترین لایههای وجود انسان (یا به قول لیزا لیچیترا پونتی «مضمون ابدیِ زندگی») را میکاود. انتقال این امر به واقیّت، بر این باور سفت و سخت سیاسی صحّه میگذارد که معماری، اگر در مسیر درستی هدایت شود، میتواند هیجان خلاقانه را، حتا به درون یک بستر تثبیت شده و مستحکم، تزریق کند، بیآنکه در تعادل آن خللی وارد سازد. بنابراین، مشتریْ طرح گسترشِ این خانه را، که در سایتی بسیار استراتژیک واقع بود، به هِرْتْل سپرد: یک سکّوی مرتفع، که چشماندازی استثنایی به رودخانه دارد. مشتری، تا جایی که به مفصلبندی حجمها و انتخاب مواد مربوط میشد، به معمار اختیار تام داد، ولی در عین حال بهوضوح از او خواست به هیچ وجه تسلیم وسوسهی «تقلید» نشود. پاسخ معمار رادیکال بود. او سقف شیبدار را بهکلی حذف کرد، و روی حجم ساختمانِ موجود یک متوازیالسطوح قرار داد که مانند یک تلسکوپ به طرفِ آن سویِ روستا نشانه رفته است.
هِرْتْل، پنداری برای جبران این مسأله، قسمتِ پیشآمده را با ورقههای سیاه پوشانده، یعنی دقیقاً همرنگِ سقفِ ساختمانهای تاریخیِ اطراف؛ روکشها از جنس پانلهای بتنیِ الیافی هستند. پنجرههای کف تا سقف نیز به همین نسبت رادیکال طراحی شدهاند. موقیت این پنجرهها طوری است که از بیرون دید ندارد، بنا بر این میشد از پردهها به طور کلّی صرف نظر کرد. بنا بر این چشماندازی که از این پنجرههای سرتاسری دیده میشود، مانند تابلوی نقاشیای است در حال تغییر مدام ــ روستای تاریخی، رودخانه، معابرِ تنگ و تکّه دیوارهای در حال تخریبْ منظرهای بینظیر را به وجود میآورد که با گردشِ شبانه روز، تغییر رنگهای فصول مختلف و آمدن و رفتنِ اشیاء و انسانها، پیوسته تازه میشود. مشتری از معمار تقاضای دیگری هم داشت ــ اینکه در طراحی داخلی نیز با خود صادق باشد. دیوارها و کفها میتوانند، و باید، چهلتکّههایی از سطوح سنگی و بتن مسلح باشند، که به این ترتیب قابللمسبودن و زمختیِ خود را به شکلی عریان به نمایش میگذازند.
امّا کتابخانه، یا فضای مطالعه، با دیوار گچیِ انحنادارِ خود، که از درون آن پنجرههایی در اندازههای مختلف درآورده، حس معلّق بودن را القاء میکند. مشتری میتواند، در حالی که رویِ صندلیِ راحتیِ خود لم داده، به خواندنِ یک کتاب خوب بپردازد، یا بهسادگی، از جایگاه دنجش به آنسوی رود چشم دوخته و خیالش را به پرواز درآورَد.
Source:
Domus. Vol. 904. pp. 26-31. “Across the river and into the trees”