نمودار هندسی دیاگرام نگاهی به تعاریف، توانایی ها و جایگاه دیاگرام
پیدایش یک نماد پرده‌برداری از جدیدترین اثر بیژن شافعی و ناهید بریانی

اجرای ساختمان‌ها، معماران و منتقدان
توماس فیشر
ترجمه‌ی مینا حنیفی‌واحد

مقدمه
ساختمان‌ها ملزم به ایفای نقش جهت برآوردن نیاز ساکنینشان هستند و وظایف خاصی نظیر حفاظت در برابر باران، گرما و سرما را بر‌عهده دارند. به همین ترتیب، معمارانی هم که ساختمان‌ها را طراحی می‌کنند و منتقدانی که ساختمان‌ها را ارزیابی می‌نمایند باید عملکردی مناسب داشته باشند. به این معنا که معماران باید به مسئولیت‌های حرفه‌ای خود بپردازند و منتقدان نیز تمرکزشان بر جلب توجه خواننده‌‌شان باشد. البته این نقش‌های مختلف ممکن است در تقابل با یکدیگر به نظر برسند. برخی معماران در قالب کارکتری مانند هوارد رورک در رمان اِین رند هستند و برخی منتقدان به سبک اُسکار وایلد می‌نویسند، گویی عملکرد ساختمان برایشان اهمیتی ندارد. در همین حال، برخی کارشناسان هم با نادیده گرفتن جنبه‌ی زیبایی‌شناسی آثار به نظر هنر‌ستیز می‌آیند و توجه به امور زیبایی‌شناسی را وقت تلف کردن می‌دانند. در واقع این مواضع مخالف، باعث ایجاد سوءتفاهمی در خصوص عامل وحدتشان شده و آن، اجرایشان است.
ریشه‌ی این سوءتفاهم در سنتی است که معماری را هنری بصری می‌شمارد. در حقیقت این سنت باعث شده تا معماران و منتقدان بیشتر بر فرم، فضا و مصالح ساختمان تمرکز کنند و اغلب همانندِ کاری که هنرمندان و منتقدان هنری انجام می‌دهند، فرض می‌کنند معماری هم مانند یک نقاش است که می‌دانند چگونه باید یک نقاشی را ترسیم کند و بحثی در این باب نمی‌کنند. اکنون این دیدگاه به‌ دلیل پیشرفت‌های فناوری و پیچیدگی‌های ساختمان‌ها دستخوش تغییر گشته است و نقش هنر معماری را از هنری بصری به هنری نمایشی تغییر داده است (تصویر 1). درست مانند نمایش یک گروه تئاتر و موسیقی که عملکرد تک‌تک اعضایش چه در صحنه و چه پشت صحنه‌ی نمایش، نقشی مهم دارند، معماری نیز بر پایه‌ی کار گروهی متکی‌ است و نه‌تنها معمار، بلکه هر فردی از جمله مشاوران، پیمانکاران، کارفرمایان و بازرسینی که در یک پروژه فعالیت داشته‌اند بر نتیجه‌ی نهایی آن نیز تأثیر‌گذار خواهند بود. همچنین، درست مانند هنرهای نمایشی، معماری نیز به تمامی اعضای دست‌اندرکار یک ساختمان، تجربه‌ای می‌دهد که موفقیت و شکست پروژه در گرو آن خواهد بود.
هنگامی‌ که به گسترش قابل توجه هنر نمایشی در چند دهه‌ی اخیر می‌نگریم، دانستن هنر معماری به‌عنوان هنر نمایشی صحیح به نظر می‌رسد. در دهه‌ی 70 میلادی، رشته‌ای میان‌‌رشته‌ای به نام «مطالعات پرفورمانس» شکل گرفت که متشکل از علوم اجتماعی، انسانی و هنر می‌باشد و ترکیب هنرهای نمایشی سنتی با علوم اجتماعی مانند مردم‌شناسی، جامعه‌شناسی و علوم سیاسی است که متخصصین آن همه‌ی امور از مراسمات مذهبی تا جشن‌های اجتماعی و اعتراضات سیاسی و تا اصول کاری، همه را نوعی پرفورمانس و یا اجرا می‌شمارند. در واقع در این رشته، تقریباً هیچ جا نامی از معماری برده نشده است بجز اشاره به آن به‌عنوان پیش‌زمینه‌ی انواع اجرا‌ها که این امر فرصت مناسبی را برای معماری جهت ورود به بحث در این خصوص فراهم می‌کند. البته تنها اندکی این فرصت را دریافته‌اند و به آن پرداخته‌اند. به‌عنوان مثال کتاب معماری: هنری نمایشی (Architecture: A Performing Art) نوشته‌ی اندروز (1991) و کتاب معـماری اجـرایی: فراتـر از ماهیتی ابـزاری
(Performative Architecture: Beyond Instrumentality)
نوشته‌ی کلارویک و مَلکاوی (2005Kolarevic and Malkawi ) نیز به ارتباط میان معماری و نمایش می‌پردازد، گرچه این توضیحات با طیف متفاوتی از بررسی طراحی یک ساختمان توسط معمار تا مقالات گوناگون پیرامون یک کنفرانس به‌وجود آمد‌ه‌اند.
همچنین اجرا و حرکت کاربران، آگاهی خاصی به نظریات در خصوص فضا در مباحث معماری به‌وجود آورد و برجسته‌ترین این مباحث رونوشت‌های منهتن نوشته‌ی برنارد چومی (1995) می‌باشد. به‌طور‌کلی، گرچه رشته‌‌ی معماری همچنان مجزا از مطالعات پرفورمانس می‌باشد، اما تلاش من بر این است تا در این مقاله با بکارگیری مفاهیم موجود در این رشته بتوانم ارتباطی میان آن و معماری ایجاد کنم و به درک بهتر چگونگی طراحی، ارزیابی و نقد ساختمان به شیوه‌ای نوین و یکپارچه کمک نمایم.
معماری به مثابه نمایش
به راستی چه تفاوتی ایجاد می‌شود هنگامی که ما معماری را بیشتر یک هنر نمایشی برمی‌شماریم تا هنری بصری؟ در واقع با این کار به جای آنکه به جنبه‌ی زیبایی‌شناسی آن توجه شود و آن را محصول طراحی معمار بدانیم، توجه‌مان معطوف به ملزومات و چگونگی ساخت بنا، تعداد نیروهای دخیل در آن و تغییر و تحولات بنا در طول زمان می‌شود. درست مانند اجرای یک نمایشنامه و یا یک قطعه‌ی موسیقی که کاری گروهی در نظر گرفته می‌شوند. به همین ترتیب، نقش منتقد یک ساختمان نیز تغییر می‌کند؛ یعنی دیگر منتقد مثل ارزیابی یک نقاشی با نگاه کردن به بنا، آن را نقد نمی‌کند، بلکه مانند تماشای یک نمایش، آن را تجربه کرده و با آثار دیگر مقایسه می‌کند و نهایتاً ارزیابی می‌نماید.
شاید مهمترین تغییر، در بسط دادن گستره‌ی ارزیابی به تمامی افراد مشغول در ساختمان است. به این مفهوم که با ارزیابی معماری به‌عنوان هنری بصری، بر ساختمان تنها به‌عنوان حاصل طراحی معمار تأکید می‌گردد و همین امر موجب کم‌توجهی و نادیده‌گرفتن گروه طراحی که به جزئیات ساختمان می‌پردازند و همچنین عملکرد بنا پس از اتمام ساخت به‌خصوص در ارتباط با ساکنینش می‌شود. در حقیقت، بر خلاف هنرهای بصری، هنرهای نمایشی حاصل فعالیتی گروهی و مشارکتی‌ای هستند که تا مدت‌ها پس از اتمام اثر نمایشنامه‌نویس و آهنگساز و همواره بحث، نقد و تفسیر‌های گوناگون درباره‌ی معنا و هدفشان که در پس تجربه‌ی آنها وجود دارد، باقی خواهد ماند. همین امر نیز برای هنر معماری صادق است و به راستی که با اشتغال و همکاری گروه بزرگی از افراد و هزینه‌های زیادی که صرف ساخت یک ساختمان می‌شود، در خور ارزیابی می‌گردد.
البته این به این معنای یکسان بودن نقش همه‌ی اعضا در پروسه‌ی ساخت نیست، بلکه معمار، همچون رهبر ارکستر یا کارگردان طراحی و ساخت را هدایت و نظارت می‌کند. ساکنین و کاربران ساختمان نقشی مشابه تماشاگران و یا مخاطبین یک نمایش را دارند که به طور متداوم در حال تجربه کردن، پاسخ دادن و تغییر در فرایند ساختمان می‌باشند. به همین صورت، منتقد و داوران یک ساختمان نیز موظفند مفهوم پاسخ‌ها و بازخوردها را بنا بر آنچه دیده و شنیده‌اند جمع‌آوری و ارزیابی نمایند و سپس آن را با معیارهای دیگر اجراها مقایسه کرده و با نگاهی تاریخی، آن را به تفکری نوین در این رشته و در نهایت، ایده و ارزش‌های یک فرهنگ و جامعه تبدیل نمایند.
مطالعات پرفورمانس، چندین شیوه را برای درک معنای اجرا کردن و یا نمایش دادن ارائه می‌دهد که می‌توان گفت هر‌کدام به نحوی با معماری ارتباط دارند. در اینجا من نگاهی خواهم داشت به سه نمونه از این چهارچوب‌ها و جهت برقراری ارتباط میان آنها با طراحی، ارزیابی و نقد ساختمان‌ها تلاش خواهم نمود.
تقلید، ساخت و حرکت
ارسطو، نمایش را نوعی تقلید از زندگی یا واقعیت می‌داند که تجربه‌ی آن باعث درک بهتر ما از خودمان می‌شود. در عصر مدرن، نظریه‌پردازی مانند ویکتور ترنرِ مردم‌شناس در مباحثش از واژه‌ی یونانی «پوئسیس» (Poiesis) به معنای «ساختن» استفاده می‌کند؛ به این مفهوم که تأکید کند ما با نمایش و اجرایمان فرهنگ خود را ساخته و به نمایش در‌می‌آوریم. برخی دیگر، نظیر دوئایت کانگرگودِ قوم‌نگار، نمایش را مشابه واژه‌ی یونانی «کینِسیس» (Kinesis) به معنای جنبش و حرکت می‌دانند و بر این باورند که ما با اجرایمان ارزش‌های فرهنگی را به چالش کشیده و در این فرایند، فرهنگ را به حرکت وادار می‌نماییم.
چنین ایده‌هایی در معماری نیز نقش دارند (تصویر 2). اغلب معمارانِ پیش از قرن بیستم، به طور گسترده به تقلید از ساختمانهای پیشین به صورت تکامل‌یافته می‌پرداختند. در قرن اخیر، مفهوم ساخت و حرکت، بیشتر در معماری مورد تأکید قرار گرفته و با تمرکز مدرنیسم بر ساختن معماری، چگونگی آن و اصالت و ابتکار معماری این زمینه را به حرکتی رو به جلو و مستقل از گذشته سوق می‌دهد.
در زمینه‌ی آموزش معماری نیز وضعیت بر همین منوال است؛ یعنی در ابتدای آموزش، اغلب دانشجویان به تقلید از طرز تفکر پیشینیان و کارهای گذشته می‌پردازند و هرچه که جلوتر می‌روند و مهارت بیشتری کسب می‌کنند، فعالیت‌های بدیع‌تری را انجام می‌دهند، به مرحله‌ی ساخت می‌رسند و نهایتاً، اگر آنقدر ماهر شده باشند ممکن است در برخی مواقع به یافته‌ای جدید دست یابند و با ارائه‌ی چهارچوب و بحثی نوین، حرکت و جنبشی را در کل آن رشته به‌وجود آورند.
این چهارچوب در خصوص نقش معمار و منتقد و ارزیاب‌ گر ساختمان‌ها هم صدق می‌کند. آنهایی که به ارزیابی ساختمان‌ها می‌پردازند، این کار را توسط نوعی تقلید از واقعیت انجام می‌دهند: جمع‌آوری داده‌ها از ساختمان مورد بررسی، مقایسه‌ی داده‌ها با معیار‌های موجود و ارزیابی آنها با در نظر گرفتن پیشینه‌ی رشته‌ای. در واقع آنها تقلید نمی‌کنند؛ بیشتر شبیه به کاری است که ما برای درک فضای جدید انجام می‌دهیم و راه‌های نامحسوسی را پیش می‌گیرند که در آن جسم، ساکن می‌شود و به تفسیر فضا می‌پردازد.
طراحان ساختمان بیشتر با جنبه‌ی «ساختن» در این سه وضعیت مذکور ارتباط‌ دارند؛ حتی معمارانی که تحت تأثیر گذشتگان و بستر موجود برای ساختمان‌هایشان می‌باشند، باز هم تقریباً همیشه چیزی جدید می‌سازند: به طور فیزیکی، به شکل یک ساختمان جدید یا بازسازی شده و به لحاظ فرهنگی، به انعکاس ایده‌ی خود، کارفرما و جامعه‌ می‌پردازند. درست مانند شاعران دوران باستان که به ساختن شعر می‌پرداختند، معماران نیز نقش مهمی در ساختن معماری بر‌عهده دارند، گرچه به ندرت به معنای کامل و دقیق آنچه ساخته‌اند پی‌‌می‌برند.
اینجاست که نقش منتقدان، یعنی ایجاد حرکت و جنبش، مشخص می‌گردد: منتقد به شناسایی و تعیین جایگاه جنبش یا حرکت پرداخته، فاکتورهای مؤثر بر این حرکت را بررسی می‌کند، اموری را که باعث پیشرفت و یا پسرفت این حرکت می‌شوند را مورد جست‌و‌جو قرار می‌دهد و به مفهوم آن جنبش می‌پردازد. با این اوصاف، می‌توان کار منتقد را مانند کالبد‌شناسی ماهر دانست که نه به کالبد فیزیکی جنبش‌ها، بلکه به اذهانِ مؤثر در به‌وجود آمدن آن حرکت می‌پردازد. به عبارتی دیگر، نه‌تنها به بررسی ذهن خالق آن جنبش یا تنها فرد تأثیر‌گذار، بلکه به ذهن جمعی و بستر فرهنگی گسترده‌تری توجه دارد.
مانند بازیگران یک نمایشنامه، معمار، منتقد و ارزیاب‌ گر ساختمان‌ نیز در اجرای ساختمان نقش‌هایی مکمل یکدیگر دارند. هیچ‌ یک از آنها نمی‌تواند از دیگری پیشی بگیرد و یا بدون دیگری به فعالیت خود ادامه دهد. حتی بیش از یک نمایشنامه، نقش بازیگران در صحنه‌ی معماری مساوی می‌باشد و از اهمیت یکسانی برخوردارند. علاوه بر این، هر سه نقشِ تقلید، ساخت و حرکت در عملکرد موفق معماری و اعضایش نقش مهمی دارند، همان‌طور که در تئاتر و موسیقی نقش بسزایی ایفا می‌کنند.
توانمند‌سازی، درک و قضاوت نمودن
یک بازیگر در ایفای نقش خود باید توانمندی، دانش و قدرت قضاوت اجرایش را داشته باشد و در اینجا نیز، می‌توان از مفاهیم موجود در مطالعات اجرایی برای مقاصد معماری خود بهره‌مند شویم. در واقع توانایی اجرا فراتر از استعداد و فنون بازیگری می‌رود و شامل حضور مخاطبان نیز می‌گردد. به این مفهوم که در یک نمایش، تمامی حضار و افرادی که در حین اجرا فعالیت دارند، در آن اجرا سهیم می‌باشند و در این فرایند، ممکن است هویت جمعی شکل بگیرد و یا تفکرات افراد درگیر نمایش به چالش کشیده شود. این در مورد یک ساختمان نیز صادق است. توانایی افرادی که یک ساختمان را طراحی می‌کنند تنها بخشی از کل فرایند توانمند‌سازی ساختمان است که به موجب آن افراد قادر به کار و زندگی در آن می‌شوند.
علاوه بر این، نمایش و اجرا کردن در یک نمایش به نوعی شناخت درباره‌ی دیگران و خودمان است. این جنبه‌ی نمایش، درک فضا از طریق جسم و یا بدن را مطرح می‌سازد و الیزابت بِل معتقد است این شناخت از طریق مشاهده‌ی دقیق اجسام با فضا شکل می‌گیرد. معماری هم به همین شکل عمل می‌کند؛ یعنی معماری فضایی را ایجاد می‌کند که در آن، فرد حرکت داشته و افراد تعامل دارند و با یکدیگر ارتباط برقرار می‌سازند. در حقیقت، یک ساختمان نه‌تنها مکانی برای اجرای افراد به‌وجود می‌آورد، بلکه زندگی روزمره‌ی ما را هم انعکاس می‌دهد.
هر اجرایی یک جنبه‌ی انتقادی هم دارد؛ یعنی به تفسیر و تعبیر دنیای پیرامون ما می‌پردازد و حتی موجب تردید ما نسبت به تفکراتمان می‌گردد و باعث می‌شود تا دنیا را به گونه‌ای دیگر و نوین تصور نماییم. یک معماری خوب هم باید همین‌گونه عمل کند. یک ساختمان، هیچگاه پیش‌زمینه‌ای بی‌رنگ و خنثی نسبت به حرکت زندگی و پویایی آن ارائه نمی‌دهد و هر تصمیمی که درباره‌ای ساختمانی گرفته می‌شود بر پایه‌ی ارزیابی انتقادی صورت می‌پذیرد و حتی پس از ساخت هم ساختمان مانند منتقدِ دیگر بنا‌ها جلوه می‌کند.
معماری هر سه حالت نمایش را شامل می‌شود؛ به عبارتی دیگر، هم موجب توانمندی ساکنین و یا سازندگان آن می‌شود، هم درباره‌ی ما و فرایندی که در جریان است مسائلی را آشکار می‌سازد و نهایتاً هم باعث می‌شود تا به قضاوتی مثبت و یا منفی درباره‌ی اثر بپردازیم. این در حالی است که بازیگران مختلف در یک نمایش معماری ممکن است هر‌کدام به یکی از سه جنبه‌ی ذکر شده بیشتر توجه نمایند.
در اینجا، معمار نقشی مهیا‌کننده‌ دارد و فضایی را ایجاد می‌نماید که در آن روابط، هویت و فرهنگ افراد نقش اساسی را بازی می‌کند. ارزیاب‌ گر ساختمان نقش شخصیتی دانا و آگاه را ایفا می‌نماید و با بررسی دقیق و ارزیابی عملکرد ساختمان، بر درک ما از ساختمان متمرکز می‌شود. در نهایت، منتقد نیز نقش مهم خود، یعنی مطرح کردن مسائل و سؤالات در خصوص مفهوم ساختمان و تفکرات دخیل در آن و همچنین بررسی گستردگی ایده‌ها و تفکرات می‌پردازد.
یونانیان باستان، این سه نقش عمده را از شخصیت‌های کلیشه‌ای نمایش‌ها استنتاج نموده‌اند: شخصیت خودنمایی که بالاتر از سطح مخاطب بازی می‌کند، شخصیت کنایه‌گو همسطح مخاطب و دلقک، که پایین‌تر از سطح مخاطب به ایفای نقش می‌پردازد.
در کمدی‌های یونانی، شخصیت کنایه‌گوی نمایشنامه از تکبر و خود‌بزرگ‌بینی شخصیت خود‌نمای داستان جلوگیری می‌کند و دلقک نکات ظریفی را با بذله‌گویی به مخاطب منتقل می‌کند. می‌توان گفت هنگامی‌ که ارزیاب‌ گر ساختمان از خودنمایی و ادعا‌های طراح جلوگیری کرده و پرده‌برداری می‌نماید، منتقد نیز به تفسیر و شرح آنها به مخاطب می‌پردازد و آنگاه می‌توان گفت چنین کمدی‌ای در معماری نیز رخ می‌دهد. از این رو، این امر می‌تواند میان این سه شخصیت نمایش تنش ایجاد کند، اما همان‌طور که یونانیان نیز می‌دانستند، هر سه شخصیت نمایشنامه، نقش اصلی دارند (تصویر 3).
توضیح، آشکار‌سازی و داستانسرایی
ما به سه دلیل عمده به مشاهده‌ی تئاتر، اجرای موسیقی می‌پردازیم: تا درگیر نوعی داستان شویم که با کلام، موسیقی و یا حرکت روایت می‌شود و امر مهمی را درباره‌ی جهان آشکار می‌سازند و شرح می‌دهند. پُل دیماجیو (Paul DiMaggio)، جامعه‌شناس، اصول نظری را همسو با نمایش و اجرا طبقه‌بندی نموده است. از نظر او، ما یک اجرای «داستانی» (narrative performance) داریم که چگونگی دنیا را برایمان شرح می‌دهد، اجرای «دربرگیرنده» (covering performance) که به توضیح مفهوم جهان می‌پردازد و در نهایت، اجرای «روشنفکری» (enlightenment performance) که به ما کمک می‌کنند تا به دنیا به گونه‌ای نوین بنگریم. در واقع، دیماجیو معتقد که است باید ترکیبی از این انواع را داشته باشیم و این توصیه‌ی او برای معماری نیز کاربرد دارد. همه‌ی ساختمان‌ها، تا حدی، به روایت داستانی از پیش‌زمینه‌ی ساختمان، نیاز کارفرما و مسائلی می‌پردازد که معمار و کارفرما در حین اجرا با آن مواجه شده‌اند و یا امیدی برای آن در آینده داشته‌اند. این کاری است که همه‌ی بازیگران صحنه‌ی معماری، یعنی معمار، منتقد و ارزیاب‌ گر ساختمان باید انجام دهند. به عبارتی دیگر، باید هر سه به روایت داستانی برای تبیین ماهیت ساختمان و امکاناتی بپردازند که برای ساکنین خود فراهم می‌کند.
در اینجا هم هر شخصیت، نقش خاص خود را تمام و کمال اجرا می‌کند (تصویر 4). معمار، روایت داستانی از کارش را با در نظر گفتن فعالیت اخیرش، مراحل ساخت و طراحی و همچنین شرح چگونگی آن در برآوردن نیازهای پیش‌بینی شده، ارائه می‌دهد. ارزیاب‌ گر ساختمان‌ها نیز با بررسی دقیق داده‌ها و حقایق در خصوص بنا به توضیح درباره‌ی عملکرد و اطلاعات موجود می‌پردازد و در نهایت، منتقد، اهمیت آن را برای مخاطبان شرح داده و آنها را نسبت به دنیای پیرامون آگاه می‌کند تا به دیدی جدید دست‌ یابند.
دیماجیو معتقد است هر اجرایی، مانند هر نظریه‌ای، یک «ساخت‌و‌ساز اجتماعیِ پیرو واقعیت» است و راهی برای درک و یا توجیه نمودن اتفاقی است که رخ داده و یا کاری است که ما انجام داده‌ایم. این امر در معماری نیز صادق است. معماران به طور حسی و منطقی به نیازهای کارفرما پاسخ می‌دهند و سایت و پلان را مشخص می‌نمایند. اغلب، داستانِ چگونگی و چرایی طراحی، پس از اتخاذ و توجیه عقلانی تصمیمات صورت می‌گیرد که البته ممکن است معمار به طور کامل از آنها آگاهی نداشته باشد. فرایند کار منتقد و ارزیاب‌ گر ساختمان هم به همین شیوه صورت می‌پذیرد، زیرا هر دو در پی پاسخگویی به امری هستند که پیشتر واقع شده است و هر دو در پی روایت داستان در‌خصوص مشاهداتشان می‌باشند.
اگر این سه کار ــ داستانسرایی، توضیح و آشکارسازی ــ را از ارکان اجرا به شمار آوریم، باید گفت که آخرین مورد از این سه امر، موجب تمیز میان اثر خوب از عالی می‌شود. همه‌ی ما داستان‌های خوبی که بیان شفافی دارند را دوست داریم، اما هنر در بهترین حالت خود به ما چیزی را نشان می‌دهد که ممکن است به سادگی به آن پی‌نبرده باشیم و به‌ نوعی، امری را که تا کنون درک نکرده بودیم را برای ما آشکار می‌سازد. به همین دلیل است که مردم برای بازدید از ساختمان مشهور، سفرهای طولانی‌ و سختی را به جان می‌خرند، زیرا چنین آثاری همواره ذهن ما را روشن می‌کنند.
نقشی جدید برای منتقد
با در نظر گرفتن این دیدگاه که تا کنون به آن پرداخته شد، نوعی سلسله‌مراتب در اجرای صحنه‌ی معماری میان شخصیت‌های اصلی شکل می‌گیرد. این در حالی است که پیشتر به طور سنتی، بر برتری نقش معمار بر دیگر افراد تأکید می‌شد، اما با کمک مطالعات نمایشی به این نکته رسیدیم که در معماری، هر شخصیتی، نقش خود خاص خود را در اجرا ایفا می‌کند. معمار، نقش اساسی را در طراحی و به‌وجود آورن ساختمان دارد، چرا که بدون طراحی معمار، ساختمانی وجود نخواهد داشت؛ درست مانند نمایشنامه‌نویس و یا آهنگساز، اما بدیهی است که هر اجرایی نیازمند کارگردان و یا رهبر ارکستر است تا گروه بازیگران و یا نویسندگان را هدایت کند و آن نقش در معماری توسط ارزیاب‌کننده‌ی ساختمان، با بررسی عملکردی دقیق ساختمان، ایفا می‌شود.
با این حال، در هر اجرای هنری، بازیگران و یا نوازندگان اثر هستند که جلب توجه می‌کنند و ستاره‌ی صحنه می‌شوند، زیرا مخاطب آنها را می‌بیند و می‌شناسد و با اجرای آنها همزادپنداری می‌کند. در معماری، این نقش «ستاره» هنوز پُر نشده است و کسی این نقش را از آنِ خود نکرده است، گرچه برخی معماران سعی دارند ستاره‌ی صحنه‌ی معماری باشند؛ در حقیقت، معماران برای این مناسب نیستند، زیرا در بسیاری مواقع آنها از مفهوم اثر خلق شده، آگاهی کامل ندارند.
این نقشی است که برای منتقدان پیشنهاد می‌شود، نه اینکه تنها به روایت ساختمان و توضیح در مورد مفاهیم ممکن آن بپردازند. منتقد باید با تفسیرش چیز جدیدی درباره‌ی جهان پیرامون ما و دیگران به مخاطب انتقال دهد و چنین منتقدانی در صحنه‌ی معماری وجود داشته‌اند: جِین جیکوب که به تنهایی نوسازی شهریِ مدرن را متوقف نمود و رابرت ونتوری که چهره‌ی عبوس مدرنیسم را به کلی تغییر داد. ما به چنین منتقدانی نیازمندیم تا قادر باشند همین‌گونه ایفای نقش کنند و جهان معماری را طوری تفسیر کنند که اذهان همگان را روشن نماید … همان‌طور من در این نوشتار، چه موفق بوده‌ام چه نبوده‌ام، تمام سعی خود را نمودم.

____________________________________________________________________________________________________________________________________________________________

منابع:
خانی زاد، شهریار(1392). میس وان در روهه 1979-1886: ساختار فضا. [تصویر] تهران: هنر معماری قرن.
Domus Monthly Magazine of Architecture, Design, Interiors, Arts (January 2011). [Image]. No. 943
Fisher, Thomas (2015). The Performance of Buildings, Architects, and Critics. In Preiser, F. E. W., Davis, T. A., Salama, M. A. & Hardy, Andrea (Eds.), Architecture BeyondCriticism: Expert Judgment and Performance Evaluation (pp. 75-82). NY: Routledge.

منتشر شده در : دوشنبه, 25 می, 2020دسته بندی: مقالاتبرچسب‌ها: