پیدایش و سیر تحول معماری نیایشگاهها در ایران پیش از اسلام
کاوه منصوری، آیسان چاوشنژاد

پیدایش و سیر تحول معماری نیایشگاهها در ایران پیش از اسلام
کاوه منصوری، آیسان چاوشنژاد
معماری بهعنوان هنر سازماندهی فضا، بازتاب اندیشهها، آداب و رسوم، شیوهی زیست، تفکر و اعتقادات مذهبی آدمیانی است که در عرصهی این جهان پهناور زندگی کردهاند. از این رهگذر، تاریخ معماری روایتگر تاریخ زیست انسان و تحول اندیشه و تفکر اوست. نگاهی اجمالی به تاریخ معماری، از نزدیکی مفاهیم انتزاعی، عقاید مذهبی و باورهای اسطورهای و دینی در شکلگیری گونهای از بناها و مجموعههای معماری حکایت دارد که امروزه آنها را با نام معماری آیینی یا نیایشگاهی میشناسیم.
مقالهی پیش رو با هدف شناخت ریشههای پیدایش معماری نیایشگاهی با رویکردی تاریخی-تحلیلی به بررسی کهنالگوهای معماری آیینی-نیایشگاهی در حوزهی فرهنگی ایران پیش از اسلام میپردازد. بر اساس یافتههای پژوهشی، سه الگوی تالار ستوندار (شبستان ستوندار) تکایوانهای مرتفع (گیری) و چهارطاقیها (بنای چهارگوش گنبددار) بنیان معماری نیایشگاهی دوران پیش از اسلام در ایران را به وجود آوردهاند و هریک از این الگوها به فراخور زمان و مکان، مورد استفادهی معماران هر عصر قرار گرفتهاند. همچنین نتایج پژوهشها نشان میدهد که گرچه با ظهور اسلام و تغییر جهانبینی، ماهیت دین جدید سبب پیدایش دستهای دیگر از عرصههای نیایشگاهی در قالب معماری مساجد دوران اسلامی شد، اما فرایند تحول معماری در مسیر تکاملی، شیوهای نسبتاً مستقل را دنبال کرد. نتیجهی این امر، نفوذ سنتهای معماری پیش از اسلام در مساجد دوران صدر اسلام، نظیر مساجد جامع بُرخ، فَهرَج، تاریخانه، سمنان، اصفهان، نایین و یزد بود. تبارشناسی و بررسی عوامل مؤثر در آفرینش و خلق معابد، آتشکدهها، کلیساهای جامع و مساجد، همه و همه بر یک موضوع تأکید دارند: طلب سعادت ابدی و یقین آمرزش در جهان دیگر. اما این امر از چه نشأت میگیرد؟
کهنترین الگوهای معماری نیایشگاهی در پهنهی وسیع سرزمین ایران کدام الگوها بودند؟ الگوهای معماری نیایشگاهی تحت تأثیر چه باورها و اعتقاداتی به وجود آمدند؟ سیر تحول معماری این الگوها چیست؟ آیا میتوان فرایندی تکاملی را در معماری بناهای نیایشگاهی ایران یافت؟ ردپای تأثیر کهنالگوهای معماری نیایشگاهی پیش از اسلام در الگوهای معماری دینی پس از اسلام چیست؟ شکل ویژه و منحصربهفرد معماری آیینی پس از اسلام چیست و این الگوها چه فرایند تحولی را طی کردهاند؟
پاسخ به این پرسش و پرسشهایی نظیر اینها، دستمایهی نوشتاری است که در پی میآید.
شاید بتوان نقطهی شروع معماری نیایشگاهی را در پاسخ تحولیافتهی انسان به مهمترین پرسش او در باب زندگی و مرگ و سرنوشت وی پس از مرگ جستوجو کرد؛ پرسشی اساسی که همواره ذهن کنجکاو و جستوجوگر انسان را به چالشی اساسی کشانده و او را در دایرهای وسیع از ابهامات، سرگردان ساخته است. مرگ بهعنوان قطعیترین رویداد زندگی انسان و نقطهی پایان این فرایند، تلخترین حادثهای قلمداد میشود که انسان را از آن گریزی نیست و این قطعیت، همراه با تاریکی مطلق ناشی از فقدان شناخت از رویدادهای پس از مرگ، این واقعیت مسلم را چنان در ذهن بشر، اسرارآمیز و ترسناک نمود که موضوع پایهریزی بسیاری از روایتهای اساطیری، باورها و اعتقادات مذهبی شد.
انسانها همواره از مرگ هراس داشتهاند و به دلیل ماهیت غیرقابل شناختش آن را تقدیس و یا تکفیر کردهاند. نخستین کتابهایی که به دست تمدن حاضر رسیده؛ کتاب مردگان مصر و اسطورهی گیلگمش بابلی است که حول مرگ و در تکاپوی یافتن گیاه جاودانگی و زندگی ابدی نگاشته شدهاند. اسطورهها، سنگنوشتهها و کتیبهها حکایت از آن دارند که ترس از مرگ و هراس از فناپذیری، کهنترین فوبیای انسان و آرزوی زندگی نامیرا، مهمترین خواستهی وی بوده است.
نگاهی به اساطیر ملل، نشان میدهد که انسانهای بیشماری به دنبال یافتن راه گریزی از این پایان ناگزیر بودهاند؛ برخی به دنبال آب زلال حیات و برخی دیگر به دنبال یافتن گیاه جاودانگی. اما آنچه یافتند، چشمهی تیرهی ناامیدی بود و بس، تا آنکه راهنمایانی برگزیده، چراغ هدایت را پیش روی انسان نهادند و در پی سالهای متمادی و تعالیم مستمر، او را با عظمت روح جاودان و حیات پس از مرگ آشنا کردند و به این سان آرامش روح را به نوع بشر مژده دادند. پذیرش روح و باور به زندگی روحانی در جهان پس از مرگ، نتیجهی بارز تحول اندیشهی انسان بود و توجیهگر بسیاری از اعتقادات، باورها و آداب زیستی اوست. انسانها متلاشی شدن مردگان در زیر خاک را شاهد بودند و باور به رستاخیز برای آنها مشکل مینمود. اما دو باورِ ادامهی زندگی در درون خاک، پس از مرگ و شناخت روح بهعنوان یک موجودیت مستقلِ رجعتپذیر، نیروی محرکهی تکامل و پویایی این اعتقاد شد. بنابراین معرفت، انسان در هنگام مرگ، روحی دارد که از وی جدا میشود. با جداشدن روح، بدن متلاشی شده، اما روح که پدیدهای مجرد و غیرقابل رؤیت است، به نیابت از فرد متوفا در جهان پس از مرگ به حیات خود ادامه میدهد. میل و کشش ذاتی انسان به نامیرایی و به دست آوردن زندگی جاودان با اصل وجود جهانی نامیرا و والا که در پس این حیات نهفته و سرشار از رازها و رمزهای بیشمار است، در مسیری مشترک قرار گرفتند؛ آنجا که جز آینهی تکتک اعمال و نیتهای ما و رحمت و شکوه متعالی نیست. با ریشه کردن اعتقاد به جاودانگی روح و حیات پس از مرگ در ذهن و جان بشر، زمینهی ادای آداب و رسوم برای آمرزش روح و زندگی توأم با آمرزش آن مهیا شد که بارزترین آنها، انجام عبادات، واجبات مذهبی و دینی، قربانی کردن و اهدای نذورات بوده است که تضمینگر حیات سعادتمند روح در جهان دیگر هستند. به عبارت دیگر، ضرورت انجام مراسم آیینی، مذهبی و اعتقادی مرتبط با مرگ که خود زاییدهی اعتقاد تاریخی انسان به روح و زندگی غیرمادی بود، بسترساز پیدایش دستهای نوین از بناها، یادمانها و مجموعههای معمارانهای شد که از آنها بهعنوان معماری نیایشگاهی یاد میشود.
تأثیرگذاری اندیشههای مرتبط با مرگ بر معماری، از آنچه گفته شد نیز فراتر میرود، به گونهای که هاوارد کالوین مرگ را آغازگر معماری و معماری مرگ را نخستین گونه از معماری یادمانی انسان عنوان میکند. نگاهی به فرهنگهای باستانی از شرق تا غرب، بیانگر تأثیر غیرقابل انکار مرگ بر پیدایش و توسعهی معماری است. اهرام مصر و معبد-مقبرههای باستانی آن، زیگوراتهای سومر، نکروپولیس (محل دفن اجساد) اتروسکی، کاتاکومبهای صدر مسیحییت، معبد-مقبرههای عیلامی چغازنبیل، استودانها و گوردخمههای ماد و هخامنشی، دخمههای مدوّر ساسانی و مقبرهها و آرامگاههای باشکوه دوران اسلامی تنها نشانههایی اندک از تأثیری که پیشتر گفته شد. از این دیدگاه، مرگ و معماری حاصل از آن نه تنها شکلدهندهی بخشی از مناظر پیرامونی ما میشود، بلکه با تأثیر مستقیم خود بر صورتبندی و شکلگیری معماری نیایشگاهی (در قالب معبد، آتشکده، کلسیا و مسجد) فرم، شکل و ساختار شهرها و سکونتگاههای انسانی را تعریف کرده و یا دست کم مورد تغییر قرار میدهد. نمونههایی مانند فرم دایرهایشکل شهر هترا و قرارگیری عناصر شهر به دور معبد هترا (الحضر)، فرم دایرهایشکل شهر مطلوب مسیحی و قرار گرفتن کلیسای جامع در میانهی شهر که برگرفته از اندیشههای دینی و مذهبی سنت آگوستین بود و تعریف مسجد جامع بهعنوان رکن اصلی شهر و عامل و تمایز آن بر دیگر گونهی سکونتگاه، تنها مشتی از خروار این تأثیرگذاریهای فزاینده است.
نگاهی به آداب و رسوم و سنتهای آیینی، نشان از حضور دو عنصر اصلی از عناصر چهارگانه، یعنی آب و آتش در هر دو عرصهی آیینهای مرگ (تدفین) و عبادات و طلب آمرزش و سعادت دارند.
آب بهعنوان عنصر اصلی حیات، پاک و شستوشو دهنده و آتش بهعنوان تطهیرکننده و زُدایندهی ناپاکیها، همواره مورد توجه انسانها بودهاند. مقیاس این حضور و آداب مرتبط با آنها جالب توجه است؛ چه آنگاه که آب و آتش در آبسپاری یا سوزندان فرد متوفا، روح را به دنیای مردگان (گاه در زیر زمین و گاه در آسمانها) راهنمایی کردهاند و چه آنگاه که تقدس ذاتیشان، منشاء شکلگیری معابد آب (برای آناهیتا، الههی آب) و آتشکدهها شده، ارزشی دوچندان یافتهاند. آبسپاری مردگان در تمدنهای یونان، هند و چین گزارش شده است. بر مبنای اسطورههای یونانی، دنیای مردگان در زیر زمین (جهان هادِس) قرار داشت و رودخانهی استوکس و قایقران پیر آن، شارون، واسط جهان مردگان و زندگان و یگانه راه انتقال مردگان به جهان زیرین بود. اما بر مبنای اعتقادات هندیان و آریاییهای قبل از زرتشت، جهان مردگان در آسمانها قرار دارد و شعلههای آتش، واسط زمین و آسمان است و آتش، روح سرگردان را با خود به محل زندگی ابدی میبرد. حتا در داستانهای حماسی یونانی نیز میبینیم هنگامی که هراکلس میمیرد، چون باید جاودانه شود و به نزد زئوس در آسمانها بپیوندد، دفن نمیشود، بلکه جسد او را آتش میزنند تا روح او همراه با شعلههای آتش به آسمانها صعود کند.
از سوی دیگر، معماری بهعنوان یکی از دستاوردهای ذهن انسان، مفهومی پیچیده است که حاصل درهمتنیدگی اجزای ساختاری آن در طی فرایندی تکاملی است. معماری به صورت خلقالساعه به وجود نمیآید، بلکه در فرایندی منطقی و اساساً انتخابی، تحولی تدریجی را طی میکند. چنین ساختاری سبب میشود تا بتوان از تشابه معماری و زبان سخن گفت. بر همین اساس است که یافتن نخستین معمار، همان اندازه دشوار خواهد بود که یافتن نخستین سخنور. ماهیت وجودی هر دو پدیده، ساختاری تکاملی را پیش میکشد و جالب آنکه شکلگیری هر دو را میتوان بر مبنای نظریهی تکامل بسط داد و به نقد کشید. از این رو پاسخ به پرسشهایی اساسی همچون دلایل شباهت و تفاوت بین رویکردهای حاکم بر معماری در میان فرهنگهای مختلف، سیر تحول معماری در جوامع بسته (دور از هستههای تمدنی دیگر) و قوانین حاکم بر آن، نقش دادوستدهای فرهنگی حوزههای تمدنی و نیز چگونگی و منطق انجام آن، بر مبنای این دیدگاه امکانپذیر است.
معماری ایران نیز همچون معماری سایر ملل، ناگزیر از فرایند پیشگفته، دارای زبانی تکاملی و اجزاییست که آن را پدید آوردهاند. بررسی ساختاری این معماری از وجود نظام الگویی ویژهای حکایت دارد که ردپای آن را میتوان از تپههای باستانی هزارههای هفت و هشت پیش از میلاد تا معماری قاجار دنبال کرد. بر همین اساس با نگاهی به فرایند تحول معماری ایران و تبارشناسی عناصر اصلی آن میتوان کهنالگوهای سازندهی این معماری را یافته و روند تحول کهنالگوهای اولیه را در فرایند زمانی مورد بررسی قرار داد.
بنابر آنچه گفته شد، مقالهی حاضر با رویکرد تحلیلی به بررسی کهنالگوهای معماری نیایشگاهی در ایران پرداخته و سیر تحول این رده از بناها را مورد نقد قرار میدهد. با توجه به گسترهی زمانی وسیع پیدایش معماری آیینی، گستردگی الگوهای معماری نیایشگاهی در پهنهی فرهنگی ایران و نقش بارز کهنالگوهای معماری مذهبی پیش از اسلام در شکلگیری مساجدِ بیشتر شناختهشدهی دوران اسلامی، دورهی پیش از اسلام بهعنوان بازهی زمانی پژوهش انتخاب شده است. در جهت دستیابی به تحلیلی دقیق و زمانمند، چنین شد که دورههای زمانی “تپههای باستانی و سکونتگاههای اولیه، تمدنهای باستانی پیش از هخامنشی و نیز امپراتوریهای بزرگ پیش از اسلام (هخامنشی، سلوکی، پارتی، ساسانی)” بهعنوان سه دورهی زمانی پژوهش معرفی خواهند شد.
1. تپهی باستانی و سکونتگاههای اولیه
بـدون شـک آثـار نـخستین معـابد و ابـنیهی نیـایـشگاهی را میتـوان در سـکونـتـگاههای اولیه و تـپههای بـاستانی یافت. این سکونتگاهها، محدوههایی بهنسبت کوچک و پراکندهاند که در دوران نوسنگی (هزارهی نهم تا سوم پیش از میلاد) مسکونی بوداند. اگرچه شناختی دقیق و قطعی از سکونتگاههای تاریخی ایران در دست نیست، اما بر مبنای اطلاعات باستانشناسی بهدستآمده از حفاریهای علمی میتوان ردپای حضور نخستین معابد و ابنیهیِ نیایشگاهی را سکونتگاههای دشت قزوین، تپهی سیلک، تپهقبرستان و تپهی سگزآباد یافت.
نکتهی جالب توجه در بررسی نخستین معابد یافتشده در این سکونتگاهها، کلیت و نحوهی شکلگیری همزمان الگوهای معماری نیایشگاهی در حوزهی فرهنگی ایران امروزی در مقایسه با نخستین هستههای تمدنی شناختهشده در اریحا در درهی رود اردن (هزاره نهم پیش از میلاد) و چاتال هویوک در ترکیه (هزاره ششم پیش از میلاد) است که بیش از پیش بر روند کمابیش یکسانِ تحولات فرهنگی و معماری در حوزههای تمدن مستقل و تکامل معماری نیایشگاهی دلالت دارد.
تپهقبرستان در هشت کیلومتری روستای سگزآباد در دشت قزوین، قدمتی در حدود هشتهزار سال دارد. محوطهی سکونتگاهی این مجموعهی زیستی که وسعتی در حدود ده هکتار داشت، دربرگیرندهی یکی از قدیمیترین بناهای نیایشگاهی شناختهشده در ایران است. در بالاترین نقطهی محوطهی تاریخی، بنایی بزرگ با ده اتاق و زیربنایی در حدود 170 مترمربع قرار دارد که بر اساس یافتههای باستانشناسی، کارکردی بهعنوان نیایشگاه داشت.حفاریهای لایهنگاری تپهی سگزآباد نیز از وجود سرسرای مرکزی در میانهی سکونتگاه حکایت دارد. وجود اتاقهایی به دور فضای مرکزی و دیوارهای محافظتکننده، بیش از پیش بر عملکرد ویژهی این بنا بهعنوان عبادتگاه و معبد دلالت دارد.
اما آنچه از هزارهی پنجم پیش از میلاد در سیلک کاشان باقی مانده، آشکارا تمایز ویژهای با نمونههای پیشگفته دارد. وجود بنایی زیگوراتمانند با گسترهی تقریبی 2500 متر مربع از خشت خام و سنگ که امروزه تنها تلی خاک از آن باقی مانده، بر شکلگیری الگوی ویژهای از بناهای مذهبی-یادمانی دلالت دارد که اوج آن را میتوان در زیگوراتهای بینالنهرین و چغازنبیل مشاهده کرد.
2. تمدنهای پیش از هخامنشی
عیلامیها (3000 تا 645 پیش از میلاد) از متمدنترین اقوام پیش از آریاییها بودند که در نزدیکی مرزهای غربی و جنوبغربی ایران امروزین تمرکز داشتند و موجب شکلگیری گونهای جدید از بناهای مذهبی شدند. عیلامیان از لحاظ فرهنگی و مذهبی وامدار تمدنهای بینالنهرین بودند و میتوان در ساخت زیگورات چغازنبیل (1250 پیش از میلاد) ردپای تأثیرپذیری آنها از سومریان را یافت.
معماری عیلامی بر مبنای شواهد باستانشناسی به سه دورهی عیلام میانه، قدیم و جدید تقسیمبندی میشود. نقشبرجستهای کهن مربوط به نینوا در دورهی آشوری، پرده از ساختار معماری کهنترین الگوهای مذهبی عیلامی برداشته است.
بر اساس نقش مهر، بنای معبد یک ساختار دواشکوبه (دوطبقه) است که به صورت یک بنای مستطیلشکل بلند بر روی یک شالودهی ایواندار قرار گرفته و نمای جلوی ایوان، دارای روزنهایی است. دو چهارچوب درِ بلند و کشیده در نمای معبد دیده میشود که یکی از آنها به صورت کوردَر و دیگری بهعنوان بازشوی بنا محسوب میشود. نکتهی بسیار مهم، وجود شش شاخ به صورت دو ردیف سهتایی در طرفین بناست. باستانشناسان عقیده دارند که این شاخها وجه تقدس بنا به شمار رفته و نشان الوهیت آن هستند. اگرچه نکاتی مانند ساختار ویژهی معبد، قرار گرفتن بر روی بلندی، الگوی دواشکوبه و وجود نشانهای مقدس، اهمیتی ویژه به معابد عیلامی بخشیدهاند، اما بیشک نقطهی اوج معماری آیینی ایران پیش از اسلام را باید در دورهی عیلام میانه و در مجموعهی چغازنبیل جستوجو کرد. آثار این دوره شامل گورها، معابد و نقش برجستههایی است که در محدودهی امروزین هفتتپه، شوش و چغازنبیل قابل ردیابی هستند.
زیگورات چغازنبیل برجستهترین نمونهی معماری نیایشگاهی این دوره میباشد و آشکارا بیانگر نفوذ سنتهای بینالنهرین در خلق معماری یادمانی-مذهبی است. این زیگورات که توسط اونتاش ناپریشا به خدای اینشوشیناک هدیه شده بود، همچون کوهی بلند بهعنوان جایگاه خدایان قلمداد میشد. بنا در تداوم سنت معماری مَصطَبهای (آرامگاهی) بینالنهرین، در 5 طبقه با قاعدهای به ابعاد 105×105 متر ساخته شده و دیواری خشتی با هفت دروازه گرداگرد آن را گرفته است. گفته میشود که طبقات بنا همه از روی زمین ساخته شدهاند. اشکوبِ نخست دارای حیاطی وسیع بوده و 28 اتاق در پیرامون صحن مرکزی دارد. گرداگرد بنا آرامگاههایی است که در زیر زمین برای خانوادهی شاه ساخته شده بود. معابد و آرامگاهها با مجسمههایی از شیر، گاو نر و سگ محافظت میشود. این امر بر قرابت و نزدیکی ویژهی دو مفهوم پیشگفته، یعنی مرگ و طلب آمرزش از طریق عبادت، ارجاع دارد.
ساختار ویژهی ارتباطات فضایی، دسترسیهای عمودی و افقی، تعریف دروازهی شاهی و راهپلهی اختصاصی شاه (که تنها راه دسترسی به معبد اصلی در اشکوب پنجم بود) از مهمترین ویژگیهای بناهای یادشده است. به نظر میرسد که عیلامیان بهعنوان یک اصل، از طریق مورب و نه مستقیم، وارد معابد خود میشدند. رعایت سلسلهمراتبی همچون فرم و شکل معبد، یادآور نفوذ سنتهای سومری در سرزمین شوش است.
زیگورات، تنها بنای زیارتگاهی مجموعه نیست، اگرچه مهمترین آنهاست. معابد سهگانهی حصار اول (معابد گال، کِری ریشا و ایشنی کاراب)، با ساختار هندسی و چهارگوش خود در بخش شمالی و معابد سهگانهی حصار دوم (پینی کِر، اینوشالا، شیموت ونین الی) در بخش شرقی از دیگر معابد شهر دورانتاش هستند.
بر مبنای بررسیهای صورتگرفته میتوان ویژگیهای اصلی این معابد را به صورت زیر بیان کرد:
قرارگرفتن بنای اصلی در درون حصار مستطیلشکل
تعریف صحن میانی بهعنوان عنصر ساماندهی فضا و استقرار سایر اندامها در گرداگرد آن
سازماندهی اتاقها در طرفین فضای اصلی معبد
ورودی مورب؛ دروازه ورودی در حصار جنوبی و در منتهاالیه آن قرار دارد که به صورت مورب به دروازه معبد راه مییابد.
ساختار هندسی و راستگوشهی بنا و تقسیم دوبخشی فضای اصلی معبد
ساختار خشتی با آسمانهی طاقی (قدیمیترین طاقهای شناختهشده در ایران)
بر خلاف تعدد آثار باقیمانده از عیلام میانه، تنها یک معبد با پلانی مربع و متعلق به سدهی هشتم قبل از میلاد، یادآور ابنیهی مذهبی عیلام جدید است. ضمن آنکه وجود حجم عظیم ساختمانها و بناهای مذهبی در این دوره، از پیدایش طبقهی جدیدی از شهروندان که داعیهدار ارتباط با عالم الوهیت بودند، حکایت دارد.
اورارتوها (1300 تا 800 ق.م.) که همسایگان شمالی عیلامیها بودند، متفاوت از معماری خشتی عیلامیان، گونهای دیگر از معماری را پدید آوردند که با دسترسی به سنگ و چوب محقق میشد. معـماری اورارتوها که بـه سبـب ابـداع تـالارهای بـزرگ و ستـوندار، پـیشدرآمـدی بـر معـماری هـخامنشـی خـوانـده شده بنـاهایـی با پلان چهارگوش و ستوندار بود. بهکارگیری تیرهای ستبر و مقاوم برای پوشاندن سقف به اورارتوها این امکان را داد که تالارهای بزرگ بسازند و فضاهایی برای گردهمآییهای مذهبی، مشابه آنچه در نیایشگاه اتفاق میافتد، برپا دارند که پیش از این کمتر ساخته شده بود. نمود چنین ساختاری را میتوان در تپهحسنلو، مهمترین و بزرگترین عرصهی تاریخی بهجامانده از اورارتوها را مشاهده کرد.
آثار معماری حسنلو شامل تالارهای بزرگ ستوندار، حیاط مرکزی، اتاقهای کوچک، دالانهای طویل، ایوانهای وسیع رو به حیاط و بارویی است که ساختاری قلعهمانند به مجموعه بخشیده است. در جنوبشرقی سایت، قدیمیترین و اولین تالار بزرگ ستوندار مجموعه قرار گرفته است؛ بنایی با هشت ستون در وسط و اتاقهایی در پیرامون آن که از طریق ایوانی در بخش شمالی خود با فضای بیرونی مرتبط است. این تالار، احتمالاً بهعنوان نخستین محل برگزاری مراسم آیینی در تپهحسنلو مورد استفاده قرار میگرفت. الگوی پاسخگوی بنا، نمونه و معیاری برای دیگر بناهای متأخر مجموعه شد، به گونهای که با اتمام عملیات ساختوساز، چهار بنای مشابه، ساختاری درونگرا به صحن میانی مجموعه بخشیدند. دکتر سرفراز با بیان تقدم و تأخر ساختوسازهای صورتگرفته در مجموعه، چنین نتیجه میگیرد که شواهد بهدستآمده نشان میدهد بناهای ستوندارِ ساختهشده مانند یک مجموعهی مذهبی بوده و برای انجام تشریفات خاصی مورد استفاده قرار میگرفتند.
قدیمیترین نقش برجستهی اورارتویی، نیایشگاهی با ساختمان چهارگوش و سقفی شیبدار را نشان میدهد. این معبد که براساس سنگنوشتهها، موساسیر نام دارد، بنایی دواشکوبه است که بر روی سکویی بلند قرار گرفته. دو مجمر در کنار راهپلهی ورودی به معبد قرار دارد و سطوح نمای بیرونی با خطوط هندسی تزئین شده است. درِ ورودی به معبد در میانهی بنا قرار دارد و توسط دو نگهبان محافظت میشود. نمای مزین به نگهبانانِ حجاریشده، تداوم الگوی پیشگفته در معماری آشور، اکد و بابل جدید در کاخ های سارگن، نارامسین و کاخ بزرگ بابل و بعدها در معماری هخامنشی را میرساند؛ الگویی که در کاخ دروازه پاسارگارد، شوش و تخت جمشید تکرار شد.
از آنچه بهاختصار گفته شد، چنین بر میآید که بناهای مذهبی اورارتوها، از دیگر الگوهای معماری این عصر متفاوت بود. مطالعهی آثار مربوط به معابد اورارتویی، فرم معماری، قرارگرفتن بر روی سکو، وجود معبد اصلی در میانهی سکو و آسمانهی چوبی، ما را آگاه میسازد که این بناها به معابد یونان باستان و اتروسک شبیه شدهاند. وجود الگوهای مشابه از معابد در تمدنهای مختلف حکایت دارد که آنها با وجود بُعد مسافت و عدم وجود ارتباطات فرهنگی، راهی یکسان و کمابیش مشابه را در مسیر تکامل معماری میپیمایند.
اگرچه شیوهی معماری اورارتوها در ساخت تالارهای ستوندار به معماری و هنر مادها انتقال یافت و در گودین تپه مورد استفاده قرار گرفت، اما مادها شیوهای جدید در خلق معابد و نیایشگاههای خود پی گرفتند. بر اساس بررسیهای تطبیقی هنر و معماری میتوان معماری مادها را ترکیبی از معماری اورارتوها و عیلامیها دانست. آنها تالارهای ستوندار و بهرهگیری از معماری سنگی را از اورارتوها و ساماندهی فضا بر مبنای هندسهی راستگوشه را از عیلامیان گرفتند. نگاهی به مجموعههای بهجامانده از معماری ماد، نشان میدهد که این معماری بر ساخت کاخ، دژ، معابد و مقبرههای صخرهای تمرکز داشت. از سوی دیگر، بازشناسی معماری مادها بهعنوان شکل سادهشدهی معماری هخامنشی، سنت معماری و تبار الگوهای رایج در معماری کاخها و مقبرههای شاهی این دوره را بیش از پیش آشکار میسازد.
نمونههای باقیمانده از معماری مادها در گودین تپه، باباجان تپه و تپهی تاریخی نوشیجان، نمود الگوهای کاربردی مادها در خلق معماری مذهبی و نیایشگاهی است. گودین تپه بهعنوان یکی از نخستین سکونتگاههای مادی، مجموعهای از اتاقها، راهروها، تالارهای ستوندار، انبارها، فضای نیایشگاهی و برج و باروست که بنا به گفتهی دکتر سرفراز، به یکی از شاهزادگان یا بزرگان مادی تعلق داشت. نیایشگاه گودین تپه در تداوم تالارهای ستوندار اورارتوها، تالاری با 30 ستون است. این تالار از سه طرف بسته و از یک جهت رو به فضای بیرون باز است. سکوهایی در اطراف دیوارهای خشتی و آتشدانی در میانهی فضا، بر کارکرد ویژهی این تالار که در واقع پیشروی تالارهای نوشیجان تپه، آپادانای پاسارگاد و تخت جمشید است، تأکید دارد.
نوشیجان تپه در 60 کیلومتری همدان با آثار مادی مربوط به نیمهی دوم سدهی هشتم تا نیمهی نخست سدهی ششم ق.م. و همچون گودین تپه، مجموعهای شاهی است که دربرگیرندهی ساختمان غربی، تالار ستوندار، معبد مرکزی، اتاقهای مسکونی، انبار اسلحه و حصار و باروست. نکتهی جالب توجه در نوشیجان تپه، وجود سه فضای معماری با کارکرد نیایشگاهی است. ساختمان غربی، قدیمیترین بخش مجموعه است که پیش از تالار ستوندار ساخته شده و بقایای یک آتشدان در آن دیده میشود. تالار ستوندار که بعد از متروکه شدن نیایشگاه اولیه، در جانب شرقی آن ساخته شد، به سبک بناهای ستوندار اورارتویی دارای 12 ستون است که بر پاستونهای سنگی مستقر شدهاند. در زیر سقف این تالار، روزنهایی جهت ورود نور به داخل بنا تعبیه شده است. در داخل تالار نیز سکویی برای نشستن ساخته شده بود که با کمی اختلاف، قابل مقایسه با تالارهای ستوندار حسنلو و گودین تپه است. گرداگرد تالار با طاقنماهایی پوشیده شده و درِ ورودی در جانب شرقی و غربی، ارتباط فضاهای داخلی و خارجی را فراهم میسازد.
الـگوی مـتمایز و ویـژهی نیایـشگاه مـادها در بـنـای نوشیجان تپه در معبد اصلی مجموعه ظهور یافته است. این بنا که به صورت چلیپایی اولیه و بدوی است، شامل دو اتاق مجاور و مقابل به هم است که با درگاهی به پهنای 90 سانتیمتر به یکدیگر راه دارند. بر روی سطوح جانبی معبد، کوردَرهایی دیده میشود که نمونهی آن را پیشتر در معماری بینالنهرین، عیلام و اورارتوها بازشناخته بودیم. تداوم بهرهگیری از کوردرها که بعدها در قالب طاقنماهای کاذب و تونشستهی دوره اسلامی و در بناهای مختلف این دوره دیده شد، مقبولیت بصری و زیباییشناختی این الگو را نشان میدهد.
آنچه از نیایشگاههای مادها قابل نتیجهگیری است، تفوق تالارهای ستوندار در دوران اولیه و شکلگیری فضاهای چلیپایی در دوران متأخر است، اما نکتهی قابل توجه، وجود ردپای الگوی شبستان ستوندار در معماری نیایشگاهی ایران پیش از اسلام است که در تبارشناسی مساجد اولیهی دوران اسلامی توسط ایرانشناسان غربی بهاشتباه از آن به نام “الگوی عربی” یاد شده است. (آندره گدار، آرتور پوپ و دیگر ایرانشناسان غربی، الگوی مساجد صدر اسلام را برگرفته از معماری نخستین مسجد و تحت عنوان “الگوی عربی” یا “الگوی شبستان عربی” نامگذاری کردهاند. نکتهی جالب توجه، تداوم این سنت در محققین ایرانی تاریخ معماری است که بدون توجه به ماهیت سرزمینی الگوی تالار ستوندار، ریشه و تبار معماری نخستین مساجد را نه در بازتولید الگوهای موجود، که در ریشهای عربی دانستهاند.)
3. امپراتوریهای بزرگ پیش از اسلام
با ظهور امپراتوری بزرگ پارس در سال 550 ق.م. به رهبری کوروش کبیر، هنر و معماری دستخوش تغییراتی شد که نمود آن در معماری آیینی و نیایشگاهی این دوران نیز قابل بررسی است. ساختار اجتماعی، فرهنگی و مذهبی دوران هخامنشی، تفاوت چشمگیری با دورهی ماد نداشت. در این دوره مراسم نیایشی در اختیار مُغها (روحانیون زرتشتی) و مقام قضاوت در اختیار نهاد حکومت بود. حضور روحانیون در یکی از سه طبقهی ممتاز اجتماعی، نشاندهندهی حضور پررنگ باورهای مذهبی در ساخت قدرت بود.
امپراتوری تأسیسشده توسط کوروش کبیر به عرصهی حضور مذاهب و آیینهای گوناگون در اراضی پهناور بدل شد. از این رو اظهارنظر قطعی در خصوص آیین رسمی حکومت با حدس و گمانهایی همراه است. نگاهی اجمالی به میراث تمدن و معماری هخامنشی از تداوم الگوی تالار ستوندار در ساختار معماری هخامنشی حکایت دارد. این الگو که پیشتر آن را در معماری اورارتوها در تپهحسنلو و معماری مادها در نوشیجان تپه، باباجان تپه و گودین تپه بازشناختهایم، الگوی رایج معماری بینالنهرین به شمار میرفت، به طوری که میتوان ردپای تلفیق دو نهاد تأثیرگذار حکومت و مذهب را در کاخ-معبدهای نارامسین در تل براک، سارگن دوم در خُرساباد و ارگ حکومتی بابل مشاهده کرد.
معماری هخامنشی که به گفتهی صاحبنظران، نخستین شیوهی بینالمللی در هنر و معماری بود، با بهرهگیری از الگوهای معماری اورارتوها و مادها در ساخت تالارهای ستوندار و کلاوهها و استفاده از نقوش تزئینی، فرمها و موتیفهای بینالنهرین (آشور و بابل) و مصر باستان در تزئین و غنابخشی به بناهای یادمانی خود، گونهای نوین از معماری را پدید آوردند که بهرغم خلاقیتهای منحصربهفرد ذاتی خود، تداوم الگوهای پیشین را نشان میداد.
پاسارگاد بهعنوان نخستین مجموعهی بزرگ هخامنشی، اگرچه با الگوی کاخ-باغ شکل گرفته بود، اما حضور نشانهای مذهبی در این مجموعه آشکارا قابل ردیابی است. برج کمبوجیه یا زندان سلیمان که پیشدرآمد ساخت کعبهی زرتشت در نقش رستم است، خود در تداوم الگوی کلاوههای اورارتویی ساخته شد. این بنا که در اصل یک برج مربعشکل بود، با بهرهگیری از سنگهای تراشخوردهی صیقلی ساخته شد. نمای دیوارهی بنا دارای تعداد زیادی تورفتگی مستطیلشکل است که احتمالاً با هدف زیباسازی نما و یا در ارتباط با کارکرد ویژهی بنا اعمال شده بود. اگرچه در مورد کاربری بنا نظریات گوناگونی مطرح شده، اما به احتمال زیاد با توجه به تهرنگ (پلان) و ساختار معماری، دارای کارکردی آیینی بود. دامنهی نفوذ و تأثیرگذاری برج کمبوجیه در ساخت کعبهی زرتشت نیز قابل بررسی است. بنای کعبه زرتشت که در نقش رستم و در نزدیکی گور-دخمههای شاهی قرار دارد، بنایی سنگی است که با تهرنگ مربعشکل ساخته شده است. درگاه مرتفع بنا از طریق راهپلهای در ضلع جنوبشرقی قابل دسترسی است. گفته میشود که نقشه برج کعبهی زرتشت و نمونهی اولیه آن در پاسارگاد، با تهرنگ آتشکدههای هخامنشیِ یافتهشده در شوش (که به صورت محل مقدس کوچکی بر بالای چهارستون قرار داشته و با راهروهایی محصور بوده) اختلاف چندانی ندارد.
همچنین تصور میشود که شکل این برجها ممکن است برگرفته از نوعی قربانگاه قدیمیتر باشد که در یک نقشبرجستهی آشوری، متعلق به دورهی آشوربانیپال به جا مانده است.
وجود دو آتشدان سنگی در نزدیکی کعبهی زرتشت که آشکارا اصل و تبار چهارطاقیهای متأخر دورهی پارتی و ساسانی را نشان میدهد، از دیگر وجوه معماری آیینی و دینی عصر هخامنشی است. ابعاد این دو آتشدان، متفاوت بوده و با شکل ویژهی خود، یادآور آتشکدهی بازِههور و نیاسر هستند.
با تأسیس و شکلگیری شهر پارسه (پرسپولیس) در دامنهی کوه رحمت توسط داریوش، کهنالگوهای تاریخی معماری اورارتوها و مادها در تلفیق با عناصر معماری بینالنهرین، یونان و مصرباستان اساس معماری پایتخت آیینی و مذهبی هخامنشیان را به وجود آوردند و به این سان پرسپولیس (تخت جمشید) نه به صورت یک کاخ سکونتگاهی صرف، که بهعنوان پایتخت فرهنگی و مذهبی هخامنشیان و در جهت پاسداشت جشن نوروز طراحی شد. مواردی مانند قرارگیری بناهای مجموعه بر روی سکو و در دامنهی کوه رحمت که خانهی ابدی برخی از پادشاهان هخامنشی بود، بهرهگیری از هندسهی راستگوشه و ساماندهی فضاها در پیرامون صحنهای مرکزی، بهرهگیری از تالارهای ستوندار، وجود نقوش نمادین و مذهبی و همچنین برگزاری مراسم آیینی و مذهبی از دلایلی هستند که در تأئید کاربری دینی و آیینی پرسپولیس مورد توجه صاحبنظران قرار گرفتهاند. معماران هخامنشی با بهرهگیری از تالارهای ستوندار و تغییر در ماهیت سازهای بنا، آثاری یادمانی و مجسمهوار خلق کردند که تا پیش از آن در جهان سابقه نداشت. آپادانای داریوش با 36 ستون مرتفع با سرستونهای کلهگاوی و صدستون خشایارشا، اگرچه کارکردی شاهانه داشتند، اما در واقع بناهایی برای گردهمآیی سران ساتراپهای امپراتوری بزرگ پارس در برگزاری مراسم آیینی بودند. وجود نقش برجستههایی از صحنههای شکار شیر توسط شاه و تفوق وی بر نیروهای اهریمنی (که بهوفور در مجموعههای هخامنشی از شوش تا پاسارگاد و از استخر تا تخت جمشید دیده میشود) تنها یک اشاره به مقام مذهبی پادشاه هخامنشیست.
با حملهی اسکندر مقدونی به امپراتوری هخامنشی و سقوط آن، تغییری اساسی در ماهیت هنر و معماری به وجود آمد. این تغییر که ناشی از حضور جهانبینی یونانی در ایران و تأثیرگذاری آن بود، با تغییر نگرش به مفاهیم، سعی در یونانی کردن اعتقادات، باورها، آداب و رسوم و همچنین تغییر ریشههای دینی و فرهنگی ایرانیان داشت. با امتزاج دو فلسفهی شرقی و غربی که یکی مبتنی بر نگاه آیینی به حکومت بود و حمایت مُغان را به دنبال خود داشت و دیگری مبتنی بر فلسفهی ماتریالیستی و دولتی برآمده از دموکراسی با ماهیت زمینی بود، فرهنگ و تمدن، و به تبع آن، هنر و معماری دستخوش تغییرات شدند. اگرچه در نهایتِ امر، فلسفه، هنر و متأثر از آن، معماری اقوام مهاجم در فرهنگ و هنر ایرانیان استحاله یافت، اما تساهل و تسامح دینی ریشههای خود را در ایران عصر هلنیستی گسترانیده بود. سلوکیان در طی مدت حکومت صدسالهای که به ادارهی آن پرداختند، بیش از چهارصد شهر و سکونتگاه را در سرزمینهای مفتوحهی خود برپا کردند. اغلب این شهرها با الگوی هیپودام (شهر شطرنجی مبتنی بر محورهای متعامد کاردو و دکومانوس) که برگرفته از سنتهای معماری یونانی و روم باستان بود، ساخته شدند.
اگرچه از نیایشگاهها و معابد سلوکی در ایران نشان چندانی باقی نمانده است، اما وجود سنتهای غربی در پیریزی شهرهایی چون مرو، سلوکیه، انطاکیه، هکاتوم پولیس، دوراوراپوس، آی خانم و آپاما از یک سو و انگیزهی جانشینان اسکندر در تأثیرگذاری فرهنگی و بسط فرهنگ یونانی در فتوحات خود از سوی دیگر، این فرضیه را قوت میبخشند که معابد و نیایشگاههای این دوره، در تبَعیت از معماری یونانی و رومی با الگوهایی دوریک، ایونیک و یا کرنتین ساخته میشدند. بر همین اساس میتوان نتیجه گرفت که در ایران عصر سلوکی، وجود سلا در هستهی مرکزی نیایشگاه و نظام ویژهی ستونگذاری پیرامون سلا، قرارگیری معبد بر روی سکو، سطوح شیبدار و سنتوری تزئینی از ویژگیهای احتمالی معابد سلوکی بود. خرابههای باستانی معبد خرهه با دو ستون باقیمانده از آن در محلات، خرابههای باقیمانده در استخر با سرستونهای کرنتی و آثار باقیمانده از معبد آناهیتا در کنگاور با ساختار التقاطی آن، تنها یادگارهای معماری آیینی از تاریخ صدسالهی استیلای یونانیان بر ایران باستان هستند.
با ظهور اشکانیان در حدود 250 ق.م، هنر و معماری روند جدیدی به خود گرفـت. حضور اقوام مختلف، گستردگی و وسعت منطقهی تحت حکومت و نیز امتزاج فرهنگی در این دوره موجب کثرت و التقاط فرهنگی-مذهبی شد. تساهل و تسامح مذهبی، مشخصهی اصلی مذهب ایرانِ دورهی اشکانی بود و پرستش ماه و ستارگان (بر پایهی عقاید سکاها)، میترا، آناهیتا و بهرام بر پایهی اعتقادات میترایی و همچنین ربالنوع (الهه)های یونانی، امری معمول تلقی میشد.
قدیمیترین نشانه از معماری نیایشگاهی در دورهی پارت را میتوان در کاخ مهرداد کرت در بیرون دیوارهای شهر نِسا (حدود عشقآباد امروزی) جستجو کرد. بر مبنای یافتههای باستانشناسی، این مجموعه شامل کاخ شاهی و تالارهای بار عام و تعدادی معبد بود که با حصاری خشتی به ضخامت 5 متر و ارتفاع 25-20 متر محافظت میشد. برج معبد و معبد دایرهشکل، مهمترین عرصههای نیایشگاهی مجموعه را تشکیل میدادند. اگرچه اطلاعات معماری ما در خصوص این مجموعه ناقص است، اما میتوان به شکلگیری معابدی با پلان دایرهای در نسا اشاره کرد. نکتهی مهم در بررسی معماری نیایشگاهی این دوره، قرارگیری معبد بهعنوان رکن اصلی شهر و هستهی مرکزی آن میباشد، به گونهای که سازندگان هترا با قرار دادن نیایشگاه خورشید در میانهی شهر، به طرحریزی پلان دایرهای سکونتگاه خود پرداختند.
اشکانیان با کنار گذاشتن سنتهای معماری پیشینیان هخامنشی خود در ساخت تالارهای ستوندار، ابداعگر الگوی دیگری از بناها شدند که تأثیری شگرف بر سنتهای معماری دوران متأخر و بهویژه دورهی اسلامی گذاشت. آنها با بهرهگیری از صحن مرکزی بهعنوان عنصر فضاساز و قرار دادن اتاقها در گرداگرد میانسرای مرکزی و ابداع ایوان، تالارهای ستوندار هخامنشی را به ایوانهای مرتفع و طاقدار اشکانی مبدل ساختند و برای نخستین بار صحن چهارایوانی را که تأثیر شگفتانگیزی در معماری ایران نهاده و سیر آن را متحول کرده بود، در کاخ آشور پدید آوردند. اگرچه کاخ آشور دارای تهرنگی چهارایوانی است، اما ساخت این چهار ایوان متعلق به یک زمان واحد نیست. به عبارت دیگر، بنا در طول زمان از ساختار یکایوانی به چهارایوانی تبدیل شد.
اگرچه نمونههای باقیمانده از معماری پارتی اندک است، اما میتوان از روی همین نمونههای محدود، عناصر معماری اشکانی را در کاربرد ایوانهای طاقی گنبدخانه، حیاط مرکزی و اتاقهای چهارگوش خلاصه کرد. ساخت طاق گهوارهای در مقیاس بزرگتر از آنچه قبلاً در تمدن عیلام و در آرامگاه تبتی آهار و یا در کاخ-آرامگاههای زیرزمینی چغازنبیل دیده شده بود، این بار در نیایشگاه خورشید و در هترا به اوج خود رسید. این نیایشگاه، ترکیبی از دو ایوان اصلی، اتاقهایی با پوشش طاقی در پیرامون آن و نیز یک گنبدخانه با تهرنگ مربعشکل بود که در پشت ایوانها قرار داشت. نمای اصلی بنا، دو دسته از سهطاقیها را نشان میداد که با الگویی کمابیش قرینه در کنار یکدیگر قرار داشتند. با الحاق دو دهانهی طاقی در دوران متأخرتر، نمای اصلی بنا به 8 دهانهی طاقی ارتقا یافت. ساختمان چهارگوش متصل به ایوان که در تداوم برج معبد پارتانیسا در مهرداد کرت ساخته شده، یکی از نمونههای ممتاز بناهای آیینی دورهی پارتی است. بنا ترکیبی از یک اتاق چهارگوش مرکزی با طاقی ضربی و دالانی سراسری به دور هستهی مربعشکل بود. این معبد که از آن به معبد آناهیتای هترا نام برده شده، با اعمال تغییراتی کم در معبد آناهیتا در بیشاپور، مورد استفادهی معماران ساسانی قرار گرفت.
با اینکه بهرهگیری از ایوان مرتفع و اتاق چهارگوش گنبددار (گنبدخانه)، تبار الگوهای مذهبی رایج در دوران اسلامی را نشان میدهد، اما معابد شبهیونانی هترا و آناهیتا در کنگاور، نفوذ سنتهای یونانی در معماری دورهی پارتی را تأیید میکند؛ اوج این نفوذ را میتوان در معبد هترا مشاهده کرد که با فرم آشنای معابد یونانی ساخته شده است. بنا تهرنگی مستطیلشکل دارد و سلا که بخش اصلی معبد است، در میانهی فضا قرار دارد. دورتادور سلا نیز با ستونهای سنگی و سرستونهای ایونیک احاطه شده است. نما هم آشکارا نشان از ترکیب مفاهیم معماری پارتی و یونانی در شکلگیری بنایی التقاطی دارد، چنان که سنتوری و سرستونهای ایونیک زیر آن در ترکیب با طاق نیمدایرهای پارتی، ساختار نمای اصلی بنا را فراهم آورده است.
نمود دیگر معماری التقاطی دورهی پارتی، در معبد آناهیتا در کنگاور متجلی شده است. معبد اصلی که بر روی سکویی بلند و سنگی قرار گرفته، تهرنگی چهارگوش داشته و دورتادور آن با رواقهایی پوشیده شده است. معبد به تبعیت از الگوهای یونانی، دارای هستهای مرکزی به شکل مستطیل میباشد که به شیوهی دورستونی از سنگ ساخته شده است. علیرغم آنکه بخشهای اصلی بنا تخریب شده، اما میتوان شکوه آن را در دوران آبادی تجسم کرد.
با شروع دوران حکومت ساسانیان در سال 224م. الگوهای معماری پارتی با تغییراتی اندک به این دوره انتقال یافت. در این دوره سنتهای معماری پارتی در بهرهگیری از ایوانهای بزرگ، تداوم یافت و با الگوی جدیدِ اتاق چهارگوش گنبددار ترکیب شد. دستیابی به گنبد در زمینهی مربعشکل از طریق کاربرد فیلپوشها، مهمترین ارمغان معماری ساسانی بود که به دورهی اسلامی انتقال یافت و در ترکیب با دیگر عناصر معماری، ساختار مساجد و مدارس این دوره را تعریف کرد. اردشیر با ساخت بناهای بزرگی همچون قلعهدختر و آتشکدهی فیروزآباد، شیوهی اشکانیان را در ساخت ایوانهای طاقی و گنبدخانهها ارتقا داده و مقیاسی فزاینده به آنها بخشید.
آتشکدهی فیروزآباد (که در برخی منابع از آن به نام کاخ اردشیر نیز یاد شده است) پس از مجموعهی کوه خواجه در سیستان، دومین بنای دو ایوانی شناخته شده در ایران است. بنا رو به آبگیری وسیع ساخته شده و دارای ایوان بزرگی است که در پس این ایوان، سه فضای مربعشکل با پوشش طاقی، وجود دارد؛ به گفتهی استخری، این سه فضا جایگاه آتش مقدس بودند.گنبد میانی از طریق بازشویی در میان ضلع جنوبیِ خود به ایوانِ رو به حیاط مرکزی بنا باز میشود. آرتور پوپ میگوید: «ایوان رکن اصلی بناست که با قرارگیری در میانهی فضا، ماهیت وجودی آن را شکل داده است.» این ابداع در دورهی اسلامی بیشتر مورد توجه قرار گرفت و تکامل یافت. وجه بارز بنا، آنطور که در تهرنگ آن قابل بازبینی است، پلانِ بهدقت طراحیشدهی آن است، به گونهای که میتوان آشکارا تأکید بر ساختار ایوانی را در بنا مشاهده کرد. اهمیت این امر زمانی آشکارتر میشود که دست به یک مقایسه بزنیم: گرچه کاخ آشور در لبانا دارای پلانی چهارایوانی است، اما ساخت ایوانهای آن همزمان انجام نشده بود و بنا در طی مدت زمانی به صورت چهارایوانی درآمد. بر همین اساس و با اندکی احتیاط میتوان آتشکده (یا کاخ) فیروزآباد را الگوی پیشرفتهی حیاط ایواندار در معماری ایرانی دانست.
با بررسی دقیقتر پلان آتشکدهی فیروزآباد و مقایسهی تطبیقی آن با سایر بناهای دورهی ساسانی، از جمله قلعهدختر، کاخ سروستان، کاخ خسرو در قصر شیرین و آتشکدهی آذرگُشنَسب، ترکیب جادویی معماری ساسانی بهیکباره هویدا میشود. قرار گرفتن گنبدخانه در پس ایوان رفیع، ویژگی بارز مجموعههای پیشگفته است. وجود این الگو در معماری ساسانی، آشکارا تبار و ریشهی تحول معماری مساجد ایران از الگوی شبستان ستوندار به الگوی گنبدخانهی ایواندار در دورهی سلجوقی را نشان میدهد.
اگر ایوان عنصر بارز معماری پارتی در کاخ هترا به شمار میرفت، چهارطاقیها نماد معماری مذهبی و آیینی عصر ساسانی بودند. بازههور که بنا به گفتهی باستانشناسان در اواخر دورهی اشکانی و یا در اوایل دورهی ساسانی ساخته شد، نیایشگاه مهرپرستان بود. بنا یک چهارطاق سنگی است که گنبدی شلجمی بر فراز آن قرار گرفته است. گنبد سنگی با گوشهسازی چوبیِ کارشده، یکی از کهنترین نمونههای شناختهشده در ایران است. اضلاع نابرابر، نقشهی نامنظم و دیوارهای زمخت بنا، نشان از پیشرو بودن طرح بنا و آزمون و خطاهای ناشی از طرحریزی الگویی جدید دارد. این الگو بعدها با چهارطاقی نیاسر به اوج خود میرسد. برخلاف بازههور، چهارطاقی نیاسر دارای ابعاد دقیقی بوده و گفته میشود که در طراحی آن از تناسبات طلایی بهره گرفته شده است.
چهار پایهی یکشکل، گنبد ترکین بنا را که با بهرهگیری از تویزه گچی ساخته شده افراشته نگاه میدارند. ترنبههای فیلپوش بنا و بهرهگیری از چفد (قوس) کَلیل پارتی، وجه بارز معماری بناست. بسیاری از این آتشکدهها با ظهور اسلام، مسدود شدن سه ضلع خود و تبدیل شدن بازشوی روبه قبله به محراب بنا، هستهی نخستین نیایشگاههای دوران اسلامی را پدید آوردند.
شاپور اول در سال 260 م. پس از پیروزی بر والرین (امپراتور روم) به مناسبت استیلای خود بر دشمن دیرینه، ساخت یک مجموعهی شاهی را در نیشابور آغاز کرد. مجموعه شامل کاخهای اختصاصی، بار عام، یک معبد برای پاسداشت ایزد آب و تالار پذیرایی با نام پیس پیسه بود که در میان بارو و حصار ارگ قرار داشت. تالار اصلی کاخ دارای الگویی چلیپایی است که به دنبال چلیپای نوشیجان تپه در معماری ساسانی ظاهر شده است. در صورتی که حضور معماری غرب (روم باستان) را میتوان در آرایههای بنا مشاهده کرد، معبد آناهیتا که در بخش غربی اتاق چلیپایی قرار گرفته، الگویی کاملاً بومی دارد که پیشتر آن را در معماری کاخ پارتانیسا (یا کاخ نسا) و در معبد آناهیتای هترا باز شناخته بودیم.
معبد آناهیتا در بیشاپور به صورت مکعبی در دل زمین ساخته و در بنایش از سنگهای پاکتراش و صیقلی در ابعاد مختلف استفاده شد. این سنگها، بدون ملات و تنها با استفاده از بستهای آهنی به یکدیگر قفل شدند. دورتادور فضای میانی معبد فاقد پوشش بوده و با راهرویی احاطه شده است. گفته میشود که این بنا عالیترین وجه ارتباط آب و معماری آیینی را نشان میدهد.
بررسی ساختارهای معماری مرتبط با آیینهای دینی دوران ساسانی، بر نفوذ کامل نظام کاستی در شئون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی این دوران دلالت دارد. نمونهی بارز این نظام طبقاتی را میتوان در وجود سه آتشکدهی مهم با کارکردی اختصاصی در دوران ساسانی یافت؛ آتـشکدهی آذرفـرنبغ در کـاریـان فـارس مـختـص مـوبدان، آتـشکدهی آذربـرزین مـهر در ریـوند خـراسان مخصوص کشاورزان و دهقانان و آتشکدهی آذرگشنسب در تکاب آذربایجان مختص شاهان و ارتشیان بود. آتشکده آذرگـشنسب (تـخت سلیمان) واقـع در تـکاب آذربـایجان غـربی، از بـزرگترین آتـشکدههای ایـران بـاستان است. آتشکدهی آذرگشنسب مجموعهی وسیعی شامل آتشکده، مدرسه، رصدخانه و معبد آناهیتا میباشد که همگی در کنار آبگیری وسیع و یک چشمهی جوشان و مقدس ساخته شدهاند. با اینکه بناهای مختلف موجود در مجموعه با الگوهای متنوعی از جمله الگوی چلیپایی، تالار ستوندار، حیاط رواقدار و گوشوارهها ساخته شده، اما هستهی اصلی بنا، تداوم بهرهگیری از پلان چهارگوش با پوشش گنبدی را در پس ایوان طاقدار نشان میدهد.
گرچه با ظهور اسلام، آیین جدید و با ماهیتی جدید، مرزهای امپراتوری ساسانی را درهم نوردید، اما الگوهای یادشده به سبب رسوخ در سنتهای معماری و پذیرفته شدن بهعنوان کهنالگوهای معماری ایرانی پا در دنیای اسلامی گذاشته و با تحولاتی اندک و البته ناگزیر، مساجد دوران صدر اسلام را پدید آوردند؛ امری که به شیواترین بیان ممکن، بازگوکنندهی تحول معماری و وجود یک زبان تکاملی در عرصهی معماری ایرانی است. دامنهی این تحول، در وهلهی اول چندان شناختهشده به نظر نمیرسد، اما میتوان با فرایندی تحلیلی و تطبیقی به ماهیت اصیل الگوها و باز تولید آنها در مکان و زمانی متمایز از بستر شکلگیری ممکن الگوهای اولیه پرداخت؛ امری که مختص معماری ایران و یا معماری نیایشگاهی ایران نیست.