
پـاسـخ رضـا مـفـاخـر بـه نـقـد هـنـر مـعـمـاری
نکته ای که پیش از اعلام نظر در مورد نقدهای عنوان شده لازم به بیان می دانم این است که من و زما ایستاده ایم تا به واسطه ی معماری پیش رو، نگرش جهانیان را نسبت به ایران متحول کنیم و این تعهد ما است. از این رو، سخنان و نقدهای عنوان شده، الگوها و راهنماییهایی برای زما جهت نیل به سوی اهدافش میباشند. اصولاً در مبانی معماری ایران دربارهی دو موضوع، حساسیت وجود دارد: نخست هویت و دومی موضوعِ سنت.
در پروژه ی حس سیزدهم، دغدغه ی طراحی، درک معماری میباشد و نه فقط زیبایی شناسی معماری که بحثی فرمال است و تنها با حس بینایی سروکار دارد. مادامی که از درک معماری صحبت می کنیم، از آنجایی که تمام حواس پنج گانه در درک یک اثر دخیل است، تجربه ی گوناگونی از فضا خواهیم داشت و دلیل استفاده از عناصر معماری نیز در راستای بیان این مفهوم میباشد. حس سیزدهم از بازخوانی روابط طبقه بندی شده ی فضاهای معماری ایرانی سخن می گوید: نگاهی نو و بیانی تازه از یک مفهوم با زبان معماری.
معماری ایرانی علاوه بر ظاهری زیبا، باطنی عمیق و انسانی دارد که عامل اصلی درک عنصر فضا در آن، حضور انسان است و سایر عناصر، نظیر بدنهها و اجزای ساختمان بر مبنای آن هویت مییابند. ایده ی این پروژه بر مبنای نوع ارتباطات جدید شکل گرفته است. معماری به گونه ای طراحی شده که فضایی برای برقراری ارتباط باشد و نه صرفاً خود ارتباط. از این رو، در این پروژه، دغدغه ی جدی تعریف «یک فضای خنثی بوده که نوع و حس فضا بر این ارتباط اثر می گذارد»: تجربه ی درک معماری با حواس پنج گانه.
شاید بهتر باشد تا پیش از بیان هر نکته در باب حس سیزدهم، نگاهی که طراح به اصول معماری ایرانی داشته را درک کنیم. در نگرش زما، هنر مفهومی با «مفهوم» ــ بهعنوان محتوای اثر ــ متفاوت است، کاملاً انتزاع می یابد، در ساختاری نو به نمایش گذاشته می شود و ابداً با صراحت به آن اشارهای نمی شود. جایی که «تصویری نوین از خانه ی ایرانی با زبانی فرامدرن» نه به معنای سنت گرایی و نه صرفاً قراردادن هشتی در فضای ورودی است (همان گونه که با زرقوبرقی مدرن گونه در گذشته نیز وجود داشت)، بلکه تفاوت، نوع نگاه ما به مفهوم مدرن، خاستگاه انسان و نیازهای زندگیش از جایگاهی است که در آن قرار داریم؛ یعنی «رجوع به الگوهای معنایی گذشته و شکل گیری فضایی با ظاهری کاملاً امروزی» نه با آن معنایی که بلافاصله در ذهن تداعی می شود، بلکه تعبیری حلاجی شده از آن. جایی که هشتی در وجودش فضایی واسط است؛ واسطی میان دو فضا و «بازنمایی مفهوم مَفصل در نگاهی کانسپچوال». فضایی که محرمیت و صمیمیت را همزمان برای مخاطب ایجاد میکند؛ محرمیتی که معنای درونیش «متفاوت تر» است از آنچه در اولین تصور فضایی ما پس از شنیدن نام هشتی به میان می آید و تمرکز بر همان حس ارتباط بین انسان ها در فضاهای معماری گذشته میباشد.
تفاوت زاویه ی نگاه ما به این مفاهیم در پاسخگویی به نقد در آنجا است که اشاره می شود: «پلان اولیه واجد شکلی است که عرصه های عمومی و خصوصی در آن تفکیک شده باشد.» با نگاهی به پلان اولیه متوجه خواهیم شد که فضاهای عمومی، بدون تعریف اتصالی در کنار یکدیگر جای گرفته اند و قرارگیری فضای هشتی در روبروی فضای ورودی، دقیقاً همان نقطه ی اتصال است، همان مفصل واسط که عاملی میان فضای عمومی و خصوصی است و علاوه بر کنترل دید، «به صورت نمادین با گذاشتن دیواره ای روبروی مخاطبِ در آستانه ی ورود به منزل» فضا ها را نیز تفکیک کرده و حس جدیدی از تجربه ی فضای هشتی را به مخاطب می دهد.
در ارتباط با مجتمع پزشکان دماوند، میتوان اذعان نمود که برخلاف ظاهر ساده و افتادهاش، از مفهومی عینی برخوردار است و میکوشد با حداقلهای ظاهری، مفهومی قوی را در درون خود بیان نماید. در این پروژه، قدم اول طراحی، ایجاد رابطهای بین برون و درون معماری بوده که باعث شده فضایی از در ورودی مجموعه ایجاد شود و پس از گذشتن از فضای پله و عبور از واحدهای پزشکان بر روی نما، رخنمایی کند. در این پروژه، کانسپت و ساختار طراحی، همان فضای اتصال بیرون و درون است که در ادامه، فضای پله، رمپ، دسترسی واحدها و نورگیری آنها را شکل داده است.
در توضیح نقد وارده مبنی بر ناکارامدی شکاف های ایجاد شده در ساختمان پزشکان دماوند در جهت حفظ حریم، متذکر میشوم که شفافیت، صرفاً «آنچه دیده می شود» نیست و با تأکید دوباره بر لزوم درک معماری با پنج حس، یادآوری می کنم که تمهیدات تأثیرگذار بر حس فضایی، خصوصیات کیفی فضا را فارغ از مقادیر کمّی تغییر می دهد. در واقع با داشتن میزان سطوح شفاف یکسان می توان درجات مختلفی از شفافیت و در مقابل، حریم خصوصی را به فرد القا کرد که نمود روشنی در طرح دارد.
تعبیر منتقد از رنگ انتخاب شده برای نما، بهعنوان رنگی غیرنوپردازانه، نشان از تفاوت نگرش وی به معماری آوانگارد، با نگرش و رویکرد زما دارد. متعهد بودن به مفهوم و داستان طرح و انتخاب هر عنصر در راستای نمایش آن منجر به انتخاب رنگ خاکستری ــ بهعنوان زمینه ای برای دیده شدن رنگ سبز که نماینده ی مفهوم مورد نظر است ــ خواهد بود و چه رنگی بهتر از آن؟ بنابراین توصیف نما با عنوان «یک بنای خاکستری دیگر» کمی ساده انگارانه و خالی از درک آن چیزی است که مفهوم در معماری به دنبال آن میباشد.
مرکز آبی و تندرستی ساری را به «باغـکوشک ائل گلی تبریز» ــ فضایی آبی تفریحی که حجم معماری را در بر گرفته است ــ ارجاع می دهم. این تنها یک کانسپت مفهومی است و نه فرم یا هندسه. از این رو، رویکرد ما در شکل دادن به این پروژه، بر مبنای کانسپت احجام محاط در آب شکل گرفته است و فرم و زیبایی شناسی معماری، برگرفته از رویکردها و دغدغههای طراح میباشد. در واقع ایده ی باغ آبی بهعنوان یک الگوی ایرانی، با هندسه و فرم خاص خود مطرح شده است که استنباط و برداشت طراح از آن، نه فرم، بلکه نمایش آب بهعنوان بستر و ایفاگر نقش اول داستانِ فضایی طرح بوده است و ابداً به دنبال ایجاد هندسه ی تکاملیافته ای از آن نبوده ایم.