
واج آرایی برای آینده ی معماری
نقدی بر آثار و آرای رضا مفاخر
تحریریه ی هنر معماری
مهندسین مشاور زما (رضا مفاخر)
طراحی معماری: رضا مفاخر
همکاران طراحی: سارا شاملو
همکاران اجرایی: محمد هادی رامی، مریم جلیلی
[تصاویر از دفتر معماری مهندسین مشاور زما (رضا مفاخر)]
معماری بهعنوان یک محیط مصنوع، به واسطهی معنایی که ساکنینش از آن دریافت میکنند، به تعامل با مخاطبش میپردازد. مسئلهی فوق تا آنجایی باارزش میگردد که معنای واقعی یک اثر را «جامعهی مخاطب» آن تعیین میکند و میزان موفقیتهای فضایی، متناسب با ادراکات و تأثیراتش بر ناظرین و ساکنین معین میگردد. پس میتوان اینچنین برداشت کرد که محیط، ساخته میشود و سپس با هر نوع معماریای که باشد بر اجتماعش تأثیر میگذارد که این بیانی دیگر از جملهی معروف چرچیل است: «ما محیطمان را میسازیم و سپس محیط، ما را شکل میدهد».
اما این ساختن محیط و تأثیرگذاریش بر انسانها، با وجود اهمیت بسیار، در برخی فضاها کمتر نمود پیدا میکند. در ایران بیمارستانها و مطبهای پزشکان، یکی از همین گونه فضاها است. فضایی که مخاطبان متفاوتی دارد، شرایط گوناگونی را تجربه میکند و نیاز به توجه خاص و بهتری دارند. با این حال اغلب شاهد طراحی فضاهایی سرد و بیروح هستیم که گویی خودش به بیماری واگیر فرسودگی دچار شده و جسم سردش بیشتر از آنکه در جستوجوی اثری مثبت باشد، در بسیاری موارد استرسزا و ناامیدکننده به نظر میرسد. البته شاید بتوان دلیل این کمتوجهیها را سالها جای خالی رشتهی «معماری داخلی» در دانشگاههایمان نیز دانست. رشتهای که از سال 1329 در دانشکدهی هنرهای تزئینی تهران (دانشگاه هنر فعلی) دایر شد و نیروهای متخصصی را در این رشته تقدیم جامعه نمود، اما پس از آن و به دنبال انقلاب فرهنگی و سپس بازگشایی دانشگاهها تا سال 1379، مورد بیتوجهی برنامهریزان قرار گرفت. شاید اگر این فاصلهی نیم قرنی وجود نداشت، اکنون شاهد پروژههای موفق و بیشتری در این زمینه بودیم! حال با وجود شرایط و وضعیت مطرح شده در سالهای اخیر، با تعداد معدودی از مطبها و کارفرماهای پزشک و دندانپزشکی مواجه میشویم که به درک عمق تأثیر فضاسازی بر مخاطب و بیمار خود رسیدهاند.
از جمله معماران جوان و آیندهدار ایرانی که تلاش نموده این خلأ را با آزمون و خطا به پیش براند و در عین حال با برگزاری سمینار و کلاس و کارگاه، این تجارب را به دیگران منتقل نماید، میتوان به رضا مفاخر اشاره نمود. یکی از طرحهای موفق رضا مفاخر، پروژهی لوندر اوست که در سال 1393 طراحی شده است. موضوعیت پروژه ساده است: بازسازی یک فضای سادهی روتین بازاری به مطب دندانپزشکی در یک طبقهی اداری در شهر کرج.
با مشاهدهی اتمام طرح و آنچه که مفاخر پیش روی ما قرار میدهد، آنچه بیشتر از همه با دیدن پروژه ذهن فرد را درگیر خود میکند، فرمهای نرم و سیالی است که خطوط معمار آنها را خلق کرده است. در واقع پروژهی لوندر مفاخر سعی کرده تا با بکارگیری خلاقیتش در خلق فرم، مخاطبش را درگیر فضایش کند و برای او لحظات بهتری را به وجود آورد؛ چیزی که معمار، خود آن را ایجاد لبخندی بر لبان بیمار، با توجه به شغل کارفرما گوشزد میکند.
یکی از مهمترین محاسن این کار، نمایش قابلیتهای اجرایی است که برخلاف بسیاری از کارهایی که در کشور انجام میگیرد، در این پروژه نمود یافته است. در واقع این نکته نشان میدهد که میتوان با در نظر گرفتن شرایط اقتصادی، پروژهایی را طراحی کرد و سپس به مرحلهای از اجرا رساند که به قول معمار، طراح را به رویای طرحش نزدیک گرداند. از دیگر ویژگیهای بسیار مثبت لوندر تعلقش به زمان حال و استفاده از مصالح و تکنولوژی روز، متناسب با کاربری و با شناخت کافی معمار است.
همانطور که پیشتر نیز بدان اشاره شد، مهمترین وجه طراحی معماری «مخاطب» آن است، بنابراین شاید اصلیترین وظیفهی معمار هم پاسخگویی به نیاز و خواستهی مخاطب باشد. این نکته در اماکن عمومی و اجتماعی اهمیت دوچندانی مییابد و به نظر میرسد مفاخر این وجه را به خوبی پذیرفته و در طراحیاش به کار برده است. البته در این پروژه رنگ هم به کمک طراح میآید. نام پروژه «لوندر» انتخاب شده و احتمالاً بر همین اساس، رنگ بنفش وارد بازی میشود و مسئول عمق بخشیدن به سطوح میگردد. کوششی که در معماری مسطح و یکدست معابر ایران که تبدیل به سوهان روح مردم شده است، در اینجا همچون آتشفشان فوران میکند! پوستهی دوم کار، که به رنگ سفید است در فضا حرکت میکند و بر سر راه خود محل نشستن بیماران، کانتر پذیرش و بهطورکلی سطوح رویی را شکل میدهد. این سطح وقتی به سقف میرسد، نقش هدایتگری را بر عهده دارد که در راهروی به ظاهر طویل این مطب، فرد را به سمت اتاق اصلی میکشاند. این لایه در بخشهایی از هم باز شده و درون بنفشرنگ خود را نشان میدهد، اما این گشودگیها که به نظر نشانهی تأکیدی دارند و بیش از همه جلب توجه میکنند، انگار باید مفهوم خاصی مانند سکون را در میان راهروی کمعرض این مطب القا نمایند، حال آنکه در عمل این اتفاق نیفتاده و این خطوط معمار است که چون در مختصات خاصی به داشتن فرمی خاص احتیاج پیدا میکند، این گشودگیها صورت میپذیرد: اولی در مقابل محل انتظار اتفاق افتاده و دومی در فضای مشترک سرویس، آشپزخانه و پیش از ورود به اتاق اصلی. ناگفته نماند این لایهها و سطوح برای پوشانیدن مناسب سازه و تأسیسات بسیار مناسب و هوشمندانه انتخاب شده و به دقت عمل کردهاند.
به موازات این پروژه در دفتر زما، پروژهی مسکونی «حس سیزدهم» قابل بررسی است. نقطهی تشابه دو کار، مشخصاً ایدهی اولیهی آنهاست که متأثر از یکدیگر شکل گرفته، هرچند که رد پای کانسپتهای مشترکی را نیز میتوان در هر دو پروژه ردیابی نمود. ما لازم میدانیم در اینجا سؤالی را در باب هدف تعریف شدهی معمار مطرح نماییم، آنجایی که معمار توضیح میدهد: «پروژهی خیابان سیزدهم بر آن است تا با تمرکز بر حس ارتباط بین انسانها در فضاهای معماری گذشتهی این سرزمین، تصویری نوین از “خانهی ایرانی” را با زبانی فرامدرن ارائه دهد. در این رهگذر، تمامی فضاهای مورد نیاز در سطوح مختلف ارتباط یک انسان در طراحی رخ می نماید.» این جمله دغدغهی معمار را «تعریف بیانی جدید از معماری گذشتهی ایران» بیان میکند، اما بر ما معلوم نیست که زبان «فرامدرن» آن چگونه ایجاد شده است! پس از بحث بر سر لغت انتخابی مفاخر، به این نکته میپردازیم که ایدهی مذکور مدت زمان طولانیای است که موضوع بحث بسیاری از معماران ایرانی قرار گرفته و بهنظر میرسد همه به دنبال راهی برای دستیابی به آن هستند. ایدهای که اگرچه قابل تحسین است، اما اینکه به چه اندازه به آن نزدیک شدهایم جای تأمل دارد. آرزویی که به جرأت بزرگترین دغدغه ی 100 سال اخیر معماران ایرانی بوده، اما جز تعداد اندکی بنا، دستاورد موفق دیگری نداشته است. ما 100سال است که در باب همین ایده ــ حال با بیانهای مختلف اردلانی، دیبایی، سیحونی، میرمیرانی و… ــ بحث میکنیم و حتی هنوز در باب استراتژی کلی نیز به تفاهم نرسیدهایم. آیا زمان فراموشی این ایده و تولید دکترینهای جدید در معماری ایران نرسیده است؟ ایدهای که در همین زمان هم در دانشگاههای ما جزء یکی از کانسپتهای ثابت دانشجویان محسوب میشود و اگر دانشجویی بخواهد طرحش را به اثبات برساند، با رعایت برخی ظواهر و توجه کمتر به اصول، آن را ایدهی خود معرفی مینماید؛ اما حقیقتاً چه لزومی دارد که برای حس سیزدهم این ایده مطرح گردد؟ هرچند که تحقق این آرزوی 100ساله شیرین و گوارا است، اما چند نسل استعداد دیگر باید بهای این پروژهی عظیم را بپردازند؟ حس سیزدهم آنقدر خوب است که به خودی خود بر ارزشهای مدرنی، بدون هیچگونه ارتباط با سنت، استوار باشد.
از این گلایه که بگذریم، مفاخر در حس سیزدهم نیز از تکنیک های لایههای شناور در فضا استفاده میکند که با حرکت خود مبلمان و محل قرارگیری تلویزیون را شکل میدهد، اما این بار رنگ مقابل سفید، رنگ مشکی است. به نظر نمیرسد که معمار در یک پروژهی مسکونی که به گفتهی خودش وظیفهی یادآوری خاطرهی کهنِ خانههای ایرانی و فضای گرم و متنوع اندرونی و بیرونی را دارد، رنگ مشکی را به درستی انتخاب کرده باشد. این فرض، زمانی شدت بیشتری میگیرد که معمار ادعای مذکور را برای توضیح کانسپت فضای نشیمنی نسبت میدهد که ایده ی آن را برگرفته از کرسیخانههای ایرانی عنوان کرده است. جایی که به گفتهی طراحش در قلب تپندهی بنا و روبروی ورودی قرار گرفته است. همچنین او با استفاده از بازی سطوح، دیواری را مرز حایل ورودی و این کرسی قرار داده و با خم کردن آن جایی برای نشستن ایجاد کرده و در ادامه میگوید:
«[…] گویی خاطرهی گذر از هشتی و راهروی هزار توی پس از آن ــ که مانع از نگاه اغیار به داخل منزل می شد ــ بار دیگر زنده می شود. طراح در پی ایجاد درنگی در کاربر برای رویارویی با دو فضای متفاوت (عرصهی خصوصی و عمومی طرح) است. این مرز با دیواری برآمده از سقف آغاز و با تعبیهی نشیمنگاهی برای استراحت کوتاهمدت و شاید گپوگفتی با همسایه کامل میشود.»
در این جملات، هدف از ایجاد این سکو با توجه به کاربرد هشتیهای گذشته، ملاقات همسایگان شمرده میشود، ولی آیا این فضا حقیقتاً چنین کاربردی دارد؟ نخست آنکه پلان اولیهی این واحد به شکلی است که عرصههای عمومی و خصوصی در آن تفکیک شدهاند و معمار کاری را در این خصوص انجام نداده، دیگر آنکه اگر هشتی سنتی در فضای بیرونی و پیش از ورودی قرار میگرفت، دیگر راهی برای دیدن درون خانه باقی نمیماند، ولی در این آپارتمان اگر کسی آنقدر بتواند وارد شود که بر روی سکوی هشتینمای طراح بنشیند، کاملاً بر خانه و هر دو عرصه تسلط دارد و اتفاقاً این تنها جایی است که این امکان برای وی مهیا است! از این نقطهنظر است که نزدیکی به معماری سنتی ایران دچار خلط مبحث میگردد و به زعم نگارندگان این نوشتار، چگونگی اتصال به سنت، به پرسشی بنیادین تبدیل میگردد.
سبک زندگیهای امروزی ایجاب میکند تا تخصیص یک لابی عملکرد همان هشتیهای گذشته را داشته باشد و لزوم وجود این سکو جای بحث دارد. در طرف دیگر این دیوار، کرسی و فضای شومینه قرار داده شده که به نظر، ایدهی جالبی است، اما بهطورکلی تلقین چنین فضاهایی برای کاربر، اصول انعطافپذیری و تطبیقپذیری خانه را زیر سؤال میبرد. معماری داخلی و دکوراسیون، جزء وظایف معماران است و تکمیلکنندهی یک معماری میباشند. تا طراحی داخلی دیده نشود، معماری کامل نمیگردد. خدمتی از معماران که امروز مورد علایق کارفرمایان نیست و پردهفروشها و پارکتفروشها و برخی وبسایتهای سخیف معماری، با عنوان مکارانهی پلتفرم قوی برای برقراری ارتباط بین مردم و متخصصین، جای آن را گرفتهاند و به مردم طوری تلقین کردهاند که خود نیز میتوانند و میبایست طراحی داخلی خانهی خود را انجام دهند! در این کشمکش تصاحب سلیقه (و ارتقای) مردم، جای دلخوشی است که مفاخر کار طراحی داخلی را در کنار معماریاش به پیش میبرد، گرچه معمار در اینجا گاهی زیادهروی کرده و همه چیز را بر کاربر دیکته میکند. آیا مخاطب با وجود چنین اجبارهایی میتواند حق انتخابی داشته باشد تا بتواند خانهی خود را شخصیسازی نموده و با اصول ذهنی خود مبلمان نماید؟ اینجا صحبت از یک حد اعتدال است! مفاخر معمار پرتلاشی است، اما در حس سیزدهم کاری میکند که کاربر حتی نمیتواند تا سالها کوچکترین تغییری را در چیدمان مبلمانش انجام دهد، مگر آنکه سطوحی که معمار آن را ویژگی اصلی طرحش میداند، تخریب کند. معمار، خود، در این باره اینگونه بیان میکند:
«در مقیاس خرد، جهت یکپارچگی طرح، گفتوگویی میان معماری و مبلمان فضاها شکل میگیرد، همچنان که اگر یک اصل سازندگی مشهودتر از سایر اصول در کارهای آفریدگار باشد، اصل تبعیت فرم از مقصود است. پس قالبی که برای تصویر کردن صورت مبلمان فضاها در نظر گرفته می شود، هریک از سوژهها را برآمده از آسمانه و جدارهی مجاور خود بنیان مینهد، گویی با جابجا شدن انسان، معماری نیز به حرکت در میآید، این همان معماری پویا و رونده است و نتیجهی آن تنوعی میباشد که نه تنها چاشنی زندگی، بلکه سرمایهی محتوا و اصل آن نیز است.»
حال ممکن است بپرسیم کدام مقصود؟ آیا این مقصود در طی سالها زندگی در این خانه یکسان میماند؟ ضمن اینکه در این خانه، این معماری است که با حرکت خود، انسانها را به هر طرف که بخواهد میکشاند. جالب آنکه این معماری علیرغم وجود حرکت انسانها، در واقعیت ثابت است و تنها کاربران را هُل میدهد.
در مجموع مفاخر اگرچه در پروژهی لوندرِ خود به خوبی از این سطوح بهره برده است، اما به نظر نمیرسد این تاکتیک در حس سیزدهم به نتیجهی مطلوبی رسیده باشد. به زعم ما این کانسپت و روش طراحی برای خانهی مسکونی او به نتیجهی مناسبی نرسیده است. این نسخهی یکسان پیچیدن برای هر دو کاربری مسکونی و اداری خطری است که مفاخر را در دو پروژهی داخلیش درگیر خود کرده ــ اگر نخواهیم بگوییم که او را تا پرتگاه «تکراری بودن» برده است. کارهای بعدی مفاخر نشان داد که او از جانب دیگری در خطر است و زمانه، داستان دیگری را برای او رقم زده است.
پس از این دو پروژه که به نوعی قصد ایجاد حرکتی نو در معماری و طراحی داخلی دارند، مفاخر پروژههای ساختمان پزشکان دماوند و مجموعهی آبی و تندرستی ساری را طراحی میکند که به ترتیب کاربریهای اداری و ورزشی دارند. در پروژهی ساختمان پزشکان، روابط فضایی داخلی با تبحر معمار و با توجه به محدودیتهای کار، بهخوبی حل میشوند. او در این زمینه بیان میدارد که:
«محدودیت زمین به نسبت نیازهای پروژه، استفادهی بهینه از فضا، خصوصاً در طبقهی تجاری همکف با توجه به عرض محدود و تأمین فضای کافی جهت پارک اتومبیل از چالش های پروژه در حل روابط عملکردی و نیازهای فضایی بوده است.»
موفقیت مذکور در مورد همهی فضاسازیها صورت نگرفته است. در واقع در فضاهای این طرح، از معمار آوانگاردی چون مفاخر، نوآوری خاصی وجود ندارد و دفاتر، طبق روال همیشگی در کنار هم چیده شدهاند. هرچند که مفاخر در ادامهی بحث توضیح میدهد که:
« […]فضای داخلی، خود را از دل ساختمان به صورت شکافهای شفاف افقی و عمودی به بیرون میرساند […] پلکان نیز به تبعیت ازحرکت درون به بیرون، از چارچوب اصلی خود خارج شده، به سمت ورودی کشیده میشود و حجم را در فضای ورودی میشکافد.» و در ادامه دیاگرامهای تصاویر الف و ب ارائه میگردد. به نظر نمیرسد جملات مذکور توضیحات مناسبی برای توجیه کانسپت این ساختمان بوده باشند و دلیل این نوع کانسپت بر مخاطب معلوم نیست. البته معمار در ابتدای سخنش مینویسد:
«کاربران فضا، پزشکانی آگاه به انسان و ساختارش هستند که با نگاهی از کل به جزء، آن را میکاوند. ساختمان نیز همراستا با اهداف آنها میباشد که خود پیکرهای زنده در مقیاسی بزرگتر، مشغول به توصیف و تشریح خود برای انسانی است که کاربر فضا میباشد.» که باز هم ایدهی مناسبی برای بنای مذکور محسوب نمیشود. علاوه بر اینها طراح با توجه به دلایل خود و در مراحل بعدی شکافتن کالبد بنا، سطوحی را عمود بر پنجرهها و به سمت داخل طراحی میکند که به چند دلیل نمیتوان آن را مناسب و در خور دید. اول آنکه تورفتگیهای ایجاد شده با توجه به عرض کم خود چه نقشی را خواهند داشت؟ مطمئناً نقش زیادی را در تأمین نور واحدها ایجاد نخواهند کرد، در ضمن تراس هم محسوب نمیشوند.
مفاخر مینویسد: «شفافیت در سطح حجم تداوم مییابد و نور فضاها را تأمین میکند، [همچنین] بازشوها را به گونهای عمود بر سطح شکل میدهد که با وجود تأمین نور و چشمانداز، حریم فضای خصوصی اتاق معاینه را در مقابل فضای عمومی خارج ساختمان حفظ مینماید». اما به نظر نمیآید که این اقدامات به همین سادگی در این طرح صورت بگیرند و کاری را در جهت حفظ حریم انجام دهند، همچنان که ابعاد پنجرههای پیشین نیز به اندازهای هست که این ادعا ممکن نباشد. پس احتمالاً تنها و در بهترین حالت، فضایی نیمهباز خواهد بود که البته میتوان مشکلات اقلیمی را نیز با توجه به کوهستانی بودن دماوند به آن افزود. نمای بنا هنوز در دست اجرا است و اگر همانگونه که از تصاویر پیدا است، کار به خوبی به سرانجام برسد، باید منتظر یک بنای خاکستری دیگر باشیم. پرسش متوقعانهای که ما از رضا مفاخر نوپرداز داریم تنها و تنها «چرا» است؟
در مورد مرکز آبی و تندرستی ساری، جدا از کاربری جدید و مورد نیاز کشور، که حتی احتمال اجرای آن مایه ی دلخوشی است، شاهد معماری حرفهای در عرصهای محدود هستیم. مفاخر استاد معماری در زمینهای تنگ و کشیده است. او در این پروژه، استادانه تکنیک قدیمی فضای منفی باز در مرکز زمین قناس و فضاهای مثبت در اطراف را به کار میگیرد. مصالح را به خوبی با بافت منطقه تطبیق، و انتخاب میکند و با گامی رو به جلو، در دام لوندر و حس سیزدهم نمیافتد. او همچنین به سکانس فضای اصلی در قلب کار توجه میکند و حتی میتوان ادعا کرد به نوعی بقیهی فضاها را فدای آن میکند. ایثاری که ناراحتکننده نیست اما بههرحال بوی خشونت میدهد. البته مفاخر باز هم کانسپتهایی را در این طرح خود بیان میکند که به نظر مطلوب نمیرسند و لزومی بر وجود آنها نمیبینیم. او ایدهی خود را «باغ آبی»، براساس باغهای ایرانی و «یک فضای آبی بزرگ، همراه با کوشکی در میان آن و پلی که عرصهی کنار آبگیر و کوشک را متصل میسازد» میداند، درحالیکه اگر به پلان نگاه کنیم (بجز کنارگذر)، هیچ علامتی از باغ ایرانی و خصوصیات آن مانند تقارن، شکل مربع و مستطیلی و غیره را نمیبینیم.
با اینکه موضوع طرح، امکان فوقالعادهای را به معمار میدهد که در آن دست به فضاسازیهای منحصربهفردی بزند، فضای خاصی در نظر گرفته نشده و همهی کاربریها در اتاقهایی مکعبی کنار هم چیده شدهاند. مفاخر در طرح داخلی این بنا، فرصت تبدیل شدن به معماری با حس (همانگونه که خود علاقه داشته و دارد) و متوجه به مسائل روز روانشناسی محیطی را دارد.
متأسفانه منشأ حجمسازیها و بازی خطوط و سطوح در این طرح مشخص نیست و آب، به تنهایی تمام وظایف احساسی داستان را بر عهده میگیرد. البته نتیجهی نهایی و فرمهای حاصله خوب است و این نشانی از توان فرمالیسم مفاخر است، هرچند برای یک استعدادِ تشنهی متفاوت بودن هرگز کافی به نظر نمیآید. در مقام یک مقایسهی سریع بین منطق روز فرمالیسم جهان و جایگاه ادراکی ما از آن، میتوان به پروژهی زالتسبورگ خواهران حریری اشاره نمود که چگونه کوه و رود و صخره را با ورزشآبی و فضای مسکونی و گالری هنری در هم آمیختهاند. زمینهگرایی جدا از سنتگرایی است و این نکتهی ظریفی است. اگر ما پیشنهاد میدهیم مفاخر در باب آثارش معماری سنتی را فراموش کند، این به معنای فراموشی زمینهگرایی نیست.
جان کلام اینکه، رضا مفاخر کار خود را به خوبی شروع کرده است و روشهای او در طراحی داخلی دارای نوآوری و خلاقیت بوده، و همچنین در به نمایش گذاشتن فناوری و قابلیت های جدیدی از معماری بسیار توانمند بوده است.
انتخاب مصالح و روش ساخت در کارهای داخلی او هوشمندانه است و در بهبود کارهایش کمک شایانی میکند. در واقع ارزشهایی که او در کارهایش خلق میکند بیشتر از آن چیزی است که دربارهشان میخوانیم. طرحهای معماری دفتر زما، اگرچه حرفهای جدیدی برای گفتن دارند، به پختگی طرحهای داخلیشان نیست. هنوز در برخی موارد مانند انتخاب مصالح و کیفیت خلق فضا، دفتر زما باید تلاش و مداومت داشته باشد. دفتری که نباید چارچوبهای جامعه را فدای دیسیپلینهایش بکند. شاید بزرگترین حسن دفتر زما، بر پتانسیل رشد بالای آن است. نویسندگان این نوشتار بر این نکته واقفند که برای ارزیابی مقولههای فوق، به جهت آنکه دو طرح پایانی در حال ساخت میباشند، نمیتوان اظهار نظر قطعی نمود و میزان موفقیت اجراییشان قطعاً پس از ساخته شدن قضاوت میگردد.
بهطورکلی طراحی معماری ماهیتاً شجاعتی میخواهد که مفاخر از آن به خوبی بهره گرفته و تلاش میکند تا گامهایی را در راستای بهبود اوضاع معماری امروز بردارد. او گامهای ارزشمندی را در سطح جهانی برداشته و سعی دارد تا نام ایران را پرآوازه گرداند. ما نیز این کوشش رضا مفاخر، همکارانشان و معماران جوانانمان را محترم دانسته و ارج مینهیم.