ساناز افتخارزاده، برنده سومین جایزه معمار سال ایران (1396)

یک قرن دیگر ما را برای کلیات و توده‌ای که بودیم نمی‌شناسند، بلکه تک‌ستارگانی که تقدیم بشریت کردیم باعث تمجیدمان می‌شوند!

حماسه‌ی زنان در طور تاریخ بشر متأسفانه به نوعی تراژدی تبدیل شد و از آن زمانی که انسان خدایان را زن تصور می‌نمود، هزاران سال می‌گذرد. زمانی که زنان نماد قدرت و آفرینش بودند و مردان به عبادت خدایان زن می‌پرداختند رفته رفته به تاریخ پیوست و با پیدایش مسیحیت و در پی آن ادیان دیگر، خدایان تغییر کرده و در اذهان بشر مردانه تصور شدند. زنان که همواره از انعطاف بیشتری برخودارند در برابر قدرت‌طلبی مردان سر خم نموده و پذیرفتند که سهم کمتری در اراده و قدرت داشته باشند؛ پذیرفتند که به حاشیه رانده شوند. البته این را تنها نباید از دید مردان و قدرت‌طلبی ایشان دانست، زیرا به همان اندازه به ضعف زنان نیز مربوط می‌شود. ضعف از این بابت که سر خم نموده و تبدیل به اعضای منفعل جامعه شدند. در این گیر‌و‌دار، زنان به خود و دیگر زنان نیز بد کرده و از آنجایی که تاب مبارزه با مردان را نداشتند به مبارزه با یکدیگر و تحقیر خود و هم‌نوعان دست زدند و همواره این بی‌انصافی را علیه هم‌جنسان خود حتی تا به امروز ادامه می‌دهند. این وضعیت تا جایی پیش می‌رود که نیچه فریاد سر می‌دهد و می‌گوید: «كسی دوستدار حقیقی زنان است كه امروز به آنها بگوید: زنان در باب زنان سكوت كنند! … آیا حقیقت ندارد كه در كل، “زن” را تاكنون خودِ زنان بیش از دیگران تحقیر كرده‌اند؟» بله، متأسفانه باید با این واقعیت در جامعه‌ی خود روبرو شویم که دشمن ما نه مردان ــ زیرا آنها تنها به دنبال غریزه‌ی قدرت خود رفته‌اند و موفق هم شده‌اند ــ که خود زنان هستند، وقت آن رسیده که از بدگویی، مبارزه و خوارشمردن زنان دست بشوییم.
در واقع، زنان باید به جای تحقیر و کوچک شمردن خود و دیگر زنان، بار دیگر با اعتماد بیشتری در پی احقاق حقوق خود باشند. بگذارید کمی خودمانی‌تر بحث را ادامه دهم، آیا اینگونه نیست که بیشتر زنان ترجیح می‌دهند از مردان در جامعه دستور بگیرند و آنها برایشان تفکیک وظایف کنند تا زنان؟ چند درصد از زنان، همکاران، مدیران، منتقدان، حرفه‌مندان و هنرمندان زن را در جامعه به اندازه‌ی مردان جدی می‌گیرند؟ چگونه انتظار داریم در جامعه ا‌ی که خودِ زنان یکدیگر را حمایت نمی‌کنند و کوچک می‌شمارند، مردان به ما ارج نهند؟ وقت آن است تا با این دیدی که جامعه‌ی مردسالار به زنان القا کرده‌اند مبارزه نماییم و از خودمان نسبت به خودمان و سپس نسبت به دیگر زنان شروع کنیم.
البته همواره در تاریخ، به‌خصوص تاریخ معاصر، هستند زنان قدرتمندی که بر پای خود ایستاده‌اند و سعی نموده‌اند خلاف این جریان فعالیت کنند و به واقع که بسیار هم موفق بوده‌اند، اما تعداد آنها نسبت به مردان بسیار اندک است. در غرب این جریان تا حدودی حل شده است و اکنون زنان بیشتری فعالیت‌های حرفه‌ای خود را با قدرت دنبال می‌کنند و در ساختار خانواده نیز از حاشیه فاصله گرفته‌اند، اما جامعه‌ی امروز ما فاصله‌ی بسیاری دارد تا به آنچه درخور «زن» است دست‌ یابد. اگر بخواهیم از بعد دیگر به این جریان نگاه‌ کنیم، باید بپذیریم که زنان در تربیت فرزندان، به‌ ویژه در فرهنگ ما، از نفوذ بیشتری برخوردارند و قطعاً اگر زنان ما قدرت و اعتماد‌به‌نفس بیشتری در جامعه داشته باشند، در تربیت مردان و زنان آینده، نکات عمیق‌تر و بیشتری برای آموزش خواهند داشت تا زنان منفعلی که تحقیر، درونشان نهادینه شده است و نه خودشان می‌توانند قدمی برای خود بردارند و نه تاب تحمل زنان جریان‌ساز دیگر را دارند.
سرنوشت زنان در جوامع بیش از هر چیز دست خودشان است. هم می‌توان در این وادی همچون سیمرغ بود و از خاکستری که برایمان باقی مانده، باز زاده شویم، هم می‌توان همچون قُمری بود و نهایتاً طعمه‌ی پرندگان شکاری دیگر شد. آری، «اینجا چشم انداز باز است و جان بر بلندا! اما انسان هایی خلاف این وضعیت هم هستند که آنها هم بر بلندی اند و چشم اندازی باز دارند، اما به پایین می نگرند». (فریدریش نیچه) همان‌طور که در طول تاریخ زنانی را می‌بینیم که در بالاترین مقامات دولتی و حکومتی فعالیت داشته‌اند و یک تنه در برابر تبعیضات ایستادگی کردند. زنانی چون ایندیرا گاندی نخست وزیر هند (1997-1996 و 1984-1980)، مارگارت تاچر نخست وزیر بریتانیا (1990-1979)، بی نظیر بوتو نخست وزیر پاکستان (1990-1988, 1996-1993)، میشل باشله رئیس جمهوری شیلی (2006 تا 2010 و از سال 2014)، یولیاتیموشنکو نخست وزیر اوکراین (2005 و 2007 تا 2010)، الن جانسون سیرلئاف رئیس جمهوری لیبریا (از سال 2006 و برنده نوبل صلح 2011)، آنگلا مرکل صدراعظم آلمان (از سال 2005 تاکنون) در فعالیت‌های سیاسی معاصر و زنانی چون سیمین بهبهانی، سیمین دانشور، فروغ فرخزاد، آلیس واکر، تونی موریسون، مارگارت اتوود، جِی کِی رولینگ در دنیای ادبیات معاصر و سیمون دوبوار، هانا آرنت، سیمون وِیل، آیریس مرداک و بسیاری دیگر در حوزه‌ی فلسفه و آدا لوئیس هاکستبل در حوزه‌ی نقد معماری و زاها حدید، گیسو حریری و مژگان حریری، وینکا دابلدم، جولی اسنو و … در حوزه ی معماری جایگاه زن را بار دیگر تثبیت نمودند و با تمام وجود و با باور به زن بودنشان راه خود را در پیش گرفتند. در این مرز و بوم نیز هستند زنانی که از نقدِ خود، پای را فراتر گذاشته‌اند و در حوزه‌های مختلف، نه تنها به ایفای نقش می‌پردازند، بلکه جریان‌سازی نیز می‌کنند. این زنان با محدودیت‌های بسیاری مواجه‌اند، هم از سوی مردان جامعه‌یشان و هم از بدِ روزگار هم‌جنسانشان، اما با شکیبایی و امید به تغییر، پیش می‌روند و جایگاه خود را تعیین می‌‌کنند: از جمله زنان منتقد معماری شیوا آراسته معمار، پژوهشگر و طراح حوزه ی معماری زمینه گرا و ساناز افتخار‌زاده تئوریسین معماریِ انسان‌مدار و که به آموزش زنان جوان نیز می‌پردازند؛ گر‌چه همکاران معمارشان موانع بسیاری بر سر راهشان می‌گذارند و صراحت لهجه‌‌ی این دو زن به مذاق بسیاری از مردان معمارمان خوش نمی‌آید، باز هم در برابر بایکوت کردن‌ها و حمله‌ها، راه خود را پیش‌می‌گیرند و با نگاهی حرفه‌ای به نقد معماری و به پرده‌برداری از لابی‌ها، باندبازی‌ها و مسائل پنهان پشت‌پرده می‌پردازند. برخی معماران در جامعه‌ی معماری هستند که ابداً مایل نیستند به قلم این دو منتقد معماری، نقد شوند و سعی می‌کنند صدای آنها را خاموش کنند، اما ما معتقدیم باید از آنها حمایت شود، زیرا اکنون آنها تنها زنانی هستند که در نقد معماری، بدون جبهه‌گیری‌ها و لابی‌گری‌ها، با صراحت و صداقت (برخلاف بسیاری از مردان معمارمان) فعالیت می‌کنند آن هم در روزگاری که کم نیستند به اصطلاح نقد‌های بی‌مایه، سطحی، جانبدارانه و خطا. به واقع، باید قدر‌دان چنین زنانی باشیم که نه به فکر گرفتن پروژه و کسب شهرت، بلکه تنها به فکر ارتقای سطح معماری ایرانمان هستند و در واقع امثال ایشان می توانند در عرصه‌ی معماری کشور الگوی دانشجویان جوان باشند و به ارتقای معماری با شهامت خود کمک کنند. امید است مردان و زنان بیشتری اینچنین پا به عرصه‌ی نقد بگذارند و تحولی در جامعه پدید آورند. باری، نقد کردن مردانگی نمی‌خواهد، شهامت، جسارت و شفافیت می‌طلبد که در وجود زنان قطعاً وجود دارد. همان‌طور که مارگارت تاچر درباره‌ی سیاست می‌گوید: «اگر جویای هر‌چه گفته ‌شده هستید از یک مرد بپرسید و اگر می‌خواهید کاری انجام شود از یک زن بخواهید.» بله، حرف را همه می‌زنند، شهامت در عمل است که زنان از آن برخوردارند، تنها کافی است به زن احترام بگذارند و تن به تحقیر ندهند.
باید تمامی زنان کشورمان را خطاب قرار دهیم و عاجزانه از آنها بخواهیم دید نوینی درباره‌ی زن، توانایی‌های زن و جایگاه زن داشته باشند ــ نوعی پیوند، نوعی احترام به یکدیگر و اعتماد‌به‌نفس. مسلم است که هر‌قدر به خود و دیگر زنان احترام بگذاریم، باز هم ممکن است بی‌اختیار اعتماد‌به‌نفسمان را خدشه‌دار کنند ــ چه این تحقیر در حد تماشای یک بازی فوتبال باشد و چه در حد رانندگی. قطعاً موانعی خارج از اختیار ما بر سر راهمان وجود دارد، اما این نیز بگذرد … تنها احترام، اعتماد به خویشتن و پرهیز از قضاوت ناعادلانه و تخریب یکدیگر است که در این برهه چاره‌ی درد مشترکمان می‌گردد.
باشد که الگو‌های زنِ بسیاری برای الهام گرفتن در زندگی داشته باشیم.

هبوط

نقدهای زنان معمار در ایران: توسعه‌ی مرز معماری یا گذر از خط قرمزها؟

یک قرن دیگر ما را برای کلیات و توده‌ای که بودیم نمی‌شناسند، بلکه تک‌ستارگانی که تقدیم بشریت کردیم باعث تمجیدمان می‌شوند!
هیچ، افسانه‌هایی در سایه، زنان، زنان معمار، زنان معمار منتقد … شاید باورکردنی نباشد، اما این شِمایی از تاریخ معماری ایران است. تاریخی که در ابتدای آن هیچ اطلاعاتی از حضور زنان نداریم. سپس افسانه‌هایی که ادعا می‌کنند معمار فلان بنا زنی بوده است. یا در طرح دیگر بنایی تاریخی زنی دخیل و نقش مؤثر داشته است؛ سپس به جهان معاصر وارد می‌شویم. جهانی که در آن معماری از آموزش آن آغاز می‌شود و بعد بنیانگذاری آموزش معماری در ایران. این تاریخ تعمیق دموکراسی در بدنه‌ی به ظاهر روشنفکر معماری ایران است. نزدیک یک قرن پیش دانشکده‌ی فنی، دانشکده‌ای تماماً مردانه بود. دانشکده‌ی معماری کمی رقیق‌تر، منعطف‌تر و بازتر بود و دخترانی نیز در آن مشغول به تحصیل بودند. نسل اول، چندان در بازار حضور نداشتند و ردّ چندانی از آنها در دست نیست. فقط آنها را در بین انبوه پسران دانشکده در عکس‌های دسته‌جمعی می‌بینیم. گویی پس از دانشگاه دود شدند و به هوا رفتند، زیرا همه چیز، هنوز خیلی سخت‌تر (و متعصب‌تر و مقاوم‌تر) از آن بود که پذیرای ایشان باشد. چند دهه بعد، جنسیت، معیار انتخاب رشته‌های دانشگاهی نبود و دختران در کنار پسران، مشق معماری می‌کردند. محصول نهایی این موج، زنان معماری بودند که امروز برخی از آنها در حال معماری کردن هستند. این نسل، هر‌چند توانستند بیرون از دانشگاه هم قدرت‌نمایی کنند، اما به چیزی بیش از معماری کردن در سایه‌ی مردان نرسیدند. نسل سوم، همین زنان جوان معمار امروزی هستند. نسلی که هم خود دانشگاه را مدیریت می‌کنند، هم مشغول تدریس می‌باشند، هم دانشجویان دخترش در اکثریت هستند، هم در فضای حرفه‌ای معماری، فعل معماری را صرف می‌کنند، دفتر را می‌گردانند و نظارت و سیاستگذاری هم می‌کنند؛ اما از نظر ما، این پایان ماجرا نیست. به تک‌دختران دانشکده‌ی معماری یک قرن پیش بازگردیم: کسانی که تابو را در هم شکستند و خطی را نوشتند تا یک قرن بعد، کشور از نیمی از استعداد انسانی خودش محروم نشود. حالا امروز، تک معماران زنی را داریم که بیشتر از هر چیز دیگری به منتقد بودن خود شناخته می‌شوند. اینها همان تک‌ستارگان یک قرن بعدی هستند: شیوا آراسته‌ها، ساناز افتخار زاده‌ها و تمام آنهایی که هنوز دست به قلم نشده‌اند.
هر‌چند نسل‌بندی تاکنون کمی‌محور بوده است، اما اکنون شاهد تغییر فاز هستیم.‌ زین پس، جهش نسل‌ها کیفی خواهد بود و نه کمی. اینها نسل جدید هستند. در نسل‌بندی کمی، نسل چهارمی هستند، اما در نسل‌بندی کیفی‌محور، نسل اولی هستند. هنوز تعدادشان به صورت تعداد رسمی به تعداد انگشتان یک دست هم نمی‌رسد، اما ارتش پنهان آنها همه جا حاضر و آماده است و فعالیت انتقادی می‌کنند. منتظر هستند تا سختی‌های بیشتری دود شوند و به هوا روند تا ناگهان ظهور کنند. روزی که بیرون بیایند خواهید دید چقدر زیاد بودند و به صورت آلترناتیو و زیرزمینی فعال بوده‌اند.‌ آن روز خیلی از ما آرزو می‌کنیم کاش زودتر به این لایه از معماران ایران اعتماد می‌کردیم و آنان را به دلیل نقاد بودنشان بیش از پیش تمجید می‌نمودیم. در تمام دفاتر معماری، در تمام دانشکده‌ها، پشت تمام میزهای تصمیم‌گیری، در گوشه‌ی ذهن تمام مردان مسئولی که باید تصمیم بگیرند … پشت خط هر معمار مردی که فعلاً فقط نام او مطرح می‌شود، آنها حضور نامرئی دارند. ما به جنسیت و نقش آن در معماری اعتقادی نداریم، رادیکال نیستیم، ما به استعدادهای بشر ایمان داریم. ما به جوهره‌ی بی‌پروایی، صراحت، جسارت در عین محافظه‌کاری، نوعی زیرکی خاص زندگی در این جهان منعطف کیفی‌محور ایمان داریم و می‌دانیم که پشت معماری مردانه‌ی معاصر ایران، زنان معمار منتقد ایستاده‌اند. از نظر ما، معمار سال 1396، زنان معمار منتقد هستند. هرچند از افرادی می‌شود نام برد، اما فرد خاصی مدنظر ما نیست، بیشتر یک جریان هستند که برخی از آنها همچون طرحی پایلوت ظهور کرده‌اند. زنان معمار منتقد! اما چرا ما ایشان را برگزیدیم؟
شاید از منظری که شما ایستاده‌اید، سال اخیر معماری، سالی عادی و همچون دیگر سال‌ها بود، اما از زاویه‌ی ما، این سال، بسیار طوفانی و فشرده بود. این فشردگی باعث پیشرفت شدید معماری ایران شد. برخی آن را لشگرکشی خواندند، اما ما به آن می‌گوییم تحرک جامعه‌ی معماری. رقابت، فشار، استرس، همکاری، تعامل، حرکت و پیشروی به جلو، در امتداد فضایی که راحتی و بی‌تحرکی در آن عیب نیست! در همین فضای پر‌تحرک است که رسانه‌های جدید متولد می‌شوند. سازمان مسابقات چهره‌ی واقعی پنهان در پشت نقاب‌های مثبت‌ساز خود را می‌شناسد، نظام فکری و تئوری معماری دیگر فقط در تهران متمرکز نیست، معماران پا به عرصه‌های غیر‌معماری می‌گذارند، آثار معماری از مرز فتوشاپ و زیباسازی رد می‌شود، دانشکده‌های معماری می‌فهمند که تنها تدریس، ضامن بقای آنها نیست و زنان معمار منتقد هم نقشی کلیدی دارند. آنها خط را نگه می‌دارند، مرز را محافظت می‌کنند، به فرصت‌ها و مسائل از زاویه‌ای می‌نگرند که ما نمی‌توانیم ببینیم و مهم‌تر از همه، نقش اصلاح‌طلبی خود را با جدیت پیگیری می‌کنند.
نقد معماری ــ که روزی در این مملکت عملی قبیح بود و به دردسرش نمی‌ارزید ــ ابزار اصلی ایشان است. نقد معماری، همچون نقد سینما، نقد موسیقی، نقد سیاست، نقد استراتژی و عملکرد سیستم، موجب بهینه‌سازی می‌شود. ما باید خود را بهینه کنیم و نقد معماری ما را بهینه می‌کند. ما را آماده‌ی حضور در جهان کیفی‌محور می‌کند. جهانی که جزئیات و زوایای جدید در آن مهم‌تر از کلیات هستند. زنان منتقد معماری، ما را بهینه‌سازی می‌کنند. این از تولید اولیه مهم‌تر است. تولید اولیه، امروز، در جهان سایبرنتیک آسان است. بهینه‌سازی سیستم معماری برای رسیدن به حداکثر تطابق با نیازهای بیرونی و پارادوکس‌های درونی‌اش است که مهم و سخت می‌باشد. معیار داوری و نگاه ما به آثار معماری نباید معطوف به تولید آنها، روند طراحی و تولید و هرچیزی باشد که به تولید بها می‌دهد. تولید، دیگر سخت نیست، بدون خلاقیت هم می‌شود تولید و توجیه کرد ــ چیزی که در معماری معاصر ایران مرسوم است. معیار ما باید متوجه میزان تطابق پذیری آثار معماری باشد و زنان، استاد تطابق‌پذیری هستند. به همین دلیل، حضور آنها به حیات ما بقا می‌بخشد. زنان معمار منتقد، سیستم معماری ایران را بهینه می‌کنند. آن را تراش می‌دهند تا به الماس خوش‌تراش نهایی برسیم. نباید فراموش کنیم آنها در ایران با نقد معماری کار می‌کنند، حتی اگر اسم نقد را بر زبان نیاورند. آنها فشار می‌آورند، اعمال سلیقه می‌کنند، کانال باز می‌کنند و دقیقاً نقد معماری می‌کنند. نقدی که ممکن است از نقد یک بنای ساده در گوشه‌ای از شهر تا نقد یک جریان و حتی نقد اخلاق حرفه‌ای در معماری گسترده باشد. طیفی که امروز دو سرحد محسوب شده است و ما در ایران در هر دو مرز، نفراتی را فعال یا غیر فعال داریم: در یک سو، آثار معماری عالی رتبه نقد و تحلیل می‌شوند ــ نه آثار ضعیف جهت کوبیدن که اساساً آثار ضعیف ارزش نقد ندارند و نقد در خدمت ابراز بیان ارزش‌های آثار قدرتمند است و این را باید مردم بدانند ــ و در سویی دیگر، نقدی که بر آداب حرفه‌ای معماری، فساد ناپذیری، مبارزه برای ارتقای هویت عقلانی ـ اخلاقی حرفه تلاش می‌نماید.
جالب آنکه، برخی بر هویت نقادانه‌ی زنان معمار منتقد خرده می‌گیرند. به نظر می‌رسد در بین این جماعت، برخی هنوز به خوبی توجیه نشده‌اند. برخی هم هنوز زیر بیرق مردان هستند و از اینکه یکی از جنس خودشان حرفی می‌زند که موجب وزیدن باد مخالف بر این بیرق می‌گردد، ناراحت می‌شوند. اما اهمیتی ندارد، زیرا حتی اگر ستاره باشید هم قرار نیست همه شما را دوست داشته باشند و تأیید کنند. این زنان، نقد معماری در ایران را به فعالیتی مستمر برای توسعه‌ی مرز معماری تبدیل کرده‌اند؛ هر‌چند هنوز نظام مردسالار و فساددوست کنونی با ابزارهای مختلف خود می‌گریزد. آیا این زنان از خط قرمزها گذر می‌کنند؟ آری! زیرا چیزی که امروز خط قرمز می‌خوانیم، فردا به نمادی از حماقت‌هایمان تبدیل می‌گردد و این چیزی است که دانشجویان دختر معماری، زنان معمار، زنانی که در دانشکده‌های معماری هستند و همه‌ی زنان منتقد معمار حس می‌کنند ــ خیلی زودتر از آنکه ما بفهمیم.