فـضـاهـای شـهـری معماری بدون سقف، نوشتهی علیرضا عظیمی حسن آبادی
«تفاوت شهرهای موفق و شکست خورده در میزان توجه به تعاملات اجتماعی بین مردم آنهاست.»
ایتن کنت (Ethan Kent)
فضای عمومی: تبیین و تقلیل
ساخت مکانهای عمومی (public places) و فضاهای شهری (urban spaces) از دیرباز مورد توجه بشر بوده است. امروز با تغییر سبک زندگی بشر، اهمیت ساخت اینگونه فضاها بیش از پیش مورد توجه قرار گرفته است. «فضای عمومی» یا «پلازا» به طیف وسیعی از پروژههای معماری گفته میشود که هدف از آنها ایجاد و ارتقای کیفی فضاهایی عمومی در سطح شهر برای زندگی، کار، تفریح و برگزاری مراسم توسط مردم و یا توریستها است. فضاهای عمومی برای محلهای غیر از شهرها، به عنوان مثال برای روستاها و دهکدهها نیز قابل تعریف است، اما تصور آن، جز برای شرایطی که تراکم جمعیت نیازمند سطح وسیعی برای اجتماع هستند، محلی از اعراب ندارد.
این تخصص در زیر مجموعهی طراحی منظر و شهرسازی (landscape and urbanism) و تحت عنوان تخصصی طراحی شهری (Urban Design) قابل تعریف است. این حرفه را نباید با معماری عمومی (Public Architecture) اشتباه گرفت که در طی آن تلاش میشود بناهایی همچون پادگانها، ساختمانهای حکومتی، دادسراها، یادمانی و … طراحی و اجرا گردند. معماری فضاهای عمومی (شهری) اغلب معطوف به طراحی مسیرهای عبورهای دوچرخه، سکوهای نشستن و گذراندن زمان، منظر دید به طبیعت، منظر دید به اماکن تاریخی، محلهای انتظار و تجمع و حرکت کارناوالها و جشنها و مراسم آئینی و مانند آنها است. فضاهای عمومی شهری در واقع بیش از آنکه معماری دیوارها و سقفها باشند، معماری روابط، رویدادها و ساخت خاطرهها هستند. این معماری را به لحاظ نوع ابراز وجودی خود و شکستی که در تصور مخاطبین خود از معماری، به عنوان پناهگاهی برای در امان ماندن از باد و باران و … دارد «معماری بدون سقف» (Architecture without Roof) نامیدهایم.
فضاهای عمومی: نماد انسان معاصر
انسان موجودی اجتماعی است؛ در روابط و در اجتماع است که انسان به نواقص و عقبماندگیهای خود پیبرده و سعی در اصلاح خود مینماید. اگر بخواهیم با عینک «صنعت توریسم» به مسئله بنگریم، آنچه که مردم را بیشتر جذب مینماید ظاهر شدن ناگهانی مردمان و یکی شدن با آنهاست. از طرفی، عصر حاضر، عصر اطلاعات و ارتباطات نامیده شده است. زندگی معاصر ما، چیزی نیست جز روابط و آزمون و خطای مداوم اندیشههایمان از طریق تعامل با دیگران در فضاهای حقیقی و مجازی. در کالبد معماری، بارزترین شکل این وضعیت، فضاهای عمومی هستند که در واقع، عرصهی تجلی روابط اجتماعی است. درحالیکه روزی ساخت قلعههای سر به فلک کشیده، روزگاری ساخت کلیسا و مساجد غولآسا، روزگاری ساخت مجتمعهای مسکونی کارگری و روزگاری، ساخت موزه و فرهنگسرا، معرف روح ایدئولوژیک و اقتصادی زمانهی خود بود، امروزه ساخت فضاهای عمومی، نماد جهانبینی و اشتیاق ما به صلحطلبی و انساندوستی گردیده است ــ چیزی شبیه سبک زندگی معاصر. کشورهای زیادی در دنیا به این جرگه پیوستهاند و تلاش دارند هریک با ساخت فضاهای زندگی جمعی بیشتری، افراد بیشتری را حول یک مسئله و مفهوم فرهنگی گردآورند. ساخت فضاهای عمومی، در واقع، بیانیهی هویت، فرهنگ، رسم و سنن هر ملتی است که توسط مردم عادی در کالبد معماری جمعی مجال ظهور و معرفی مییابد. امروز به جرأت هیچ رسمی در دنیا نیست که به صورت فردی اجرا شود. اکثر مراسم اعیاد و جشنها و انواع رویدادهای مذهبی و … به صورت جمعی و با حضور عموم مردم و مسئولین در خیابانهای شهرها انجام میپذیرد. بنابراین ساخت و پرداخت فضاهایی برای استفاده در این مواقع که همزمان در روزهای عادی نیز مورد استفادهی زندگی روزمره مردم قرار بگیرد، اولویتی جدی به شمار میآید.
تاریخچهی عمومی بودن فضاها
تاریخ معماری، تاریخ جهان است؛ وجود میدانهای شهری و عرصههای باز عمومی که مالکیت آنان در اختیار مردم بود و نه افراد خاص یا سیستمهای دستنشانده، نشان از وجود روح «زندگی اجتماعی» در طول عمر بشر تاریخی دارد. همواره میدانها، بلوارها، و عرصههای وسیعی در شهرسازی غرب تا شرق وجود داشته که کاربریای بیش از تعاریف عادی داشتهاند و برای تجمع مردم بنا نهاده شده بودند.
شاید برای ما ایرانیان بزرگترین و مهمترین نمونهی یک میدان شهری تاریخی، که عرصهای عمومی برای استفادهی همهی مردم بوده باشد، میدان نقش جهان اصفهان است؛ اما مطالعهی شهرهایی چون زواره، اردستان، یزد، کاشان و … نشان میدهد فضاهای عمومی در ایران همواره مورد توجه بودهاند. همچنین بازارها، ورزشگاهها (زورخانهها) و پردیسها، نیز از نوع معماری عمومی بودهاند. حتی در قبایل کوچنشین نیز با توجه به سازماندهی چادرها و خیمهها و آغلها، میتوان وجود نوعی اهمیت به فضاهای عمومی، باز و گسترده را قائل شد.
فضاهای عمومی بستر مشترکی است که مردم فعالیتهای کارکردی و مراسمی خود را در آن با دیگر اقشار جامعه شریک میشوند. این فضاهای عمومی شهری، دارای رویکردهای مختلفی میباشند. رویکرد اکولوژیک، ورزشی، تعاملی، دیپلماتیک و نهایتاً بشردوستانه از جمله رویکردهایی هستند که ما انتظار داریم در ساخت فضاهای عمومی به کار گرفته شوند. بنابر تعریف فرهنگ لغات معماری آکسفورد، نخستین بار در قرن 18 میلادی، تفکر ساخت فضاهای عمومی به شکل امروزی در غرب مطرح شد. از پارک شهر نیویورک تا رویال پارک لندن، این تفکر به سرعت رواج یافت و زندگی در میان مردم و فضاهای عمومی، به نوعی نماد روشنفکری تبدیل شد ــ امری که امروز در بین جوانان تهران نیز مشهود است. نخستین بار، کایزر جوزف (Kaiser Joseph) در سال 1765 در وین اتریش موفق به ساخت فضایی عمومی در سطح شهر شد. امروز، بزرگترین چالش ما معماران ایرانی، همین فرایند متقاعد نمودن مدیریت شهری و حتی کارفرمای بخش خصوصی به ساخت فضاهای عمومی است. زیرا در ایران اساساً متراژ و تراکم است که سودآوری دارد و کیفیت فضایی عملاً جایگاهی ندارد. همچنین فضاهای عمومی به لفظ تمسخرآمیز «مشاعات» در بناهای ما تنزل یافته است که در واقع برای هیچیک از آپارتماننشینهای ایرانی معنای مثبت و جذابی ندارد.
نسبت بین فضاهای عمومی با معماری و شهر معاصر
شهر معاصر، براساس نیازهای خود، خود را بازسازی کرده است. شهر معاصر، شهر حرکت و فعالیت است. ما امروز فهمیدهایم که پس از تمام دویدنها باید گاهی در گوشهای درنگی نیز نمود و این گوشه، کنج اتاقی در خانه نباید باشد. بنابراین شهر معاصر، شهری است با فقدان فضای نشستن، فقدان فضای تجمع و نهایتاً فقدان فضای درنگ و تأمل. متأسفانه تهران نیز از این قائده مستثنی نیست و حتی در برابر دیگر پایتختهای جهان در این موضوع دچار «فقر» است. فقر، هم در درک بیماری خود و عدم پذیرش آن و هم فقر در توانایی رفع آن. اوضاع در دیگر شهرهای ایران به مراتب بدتر نیز شده است. امروز در تهران تقریباً هیچ کوی و برزنی از دو خطر بالفعل که دائماً بر روان ساکنینش حمله میبرد در امان نیست: یکی صدای خودروها و دیگری وجود غریبههایی با نام مراکز تجاری ـ اداری لجام گسیخته که پایشان را به محل باز کرده است. در تهران، علیرغم تمام محاسن و تلاشهایی که مدیریت شهری برای پاکیزگی و اصلاح و به روزرسانی ساختارهای قدیمیاش دارند، نیاز به فضاهایی تعریف شده برای تجمع مردم و گذران وقت و جلوگیری از پراکنده شدن مویرگی آنها در سطح شهر بسیار ضروری است ــ البته تجمعی که کالبد آن مرکز خرید به وسعت یک مال نباشد. این بینظمی فضاییـاجتماعی باعث میشود مردم تهران نه مزهی هیجان زندگی اجتماعی را به معنای واقعی کلمه بچشند و نه روی خوش آرامش در چارچوب خلوت خود را ببینند.
این وضعیت باعث شده است تهران شهری عصبی و خسته از نظر ذهنی باشد که در مواقعی شکست باوری، فخرفروشی، ظاهربینی، زورگویی و حتی زن ستیزی را به غایت به نمایش بگذارد. امروز در شهرهایی چون تهران، خودکشی آمار محرمانه و تأسفباری دارد، اما آنچه که در این بین مشهود است نوع خودکشیها میباشد. درحالیکه روزگاری خودکشی به دار آویختن خویشتن یا خوردن قرصهای خطرناک در کنج اتاق و در تنهایی محض بود، امروز خودکشیها به سوزاندن خود در برابر سازمانها، انداختن خود از پلهای عابر پیاده و حتی سقوط آزاد از آسمانخراشها تبدیل شده است. جدا از مسائل سیاسی، فرهنگی و اجتماعی که باید برای وقوع این وقایع ناگوار تعریف کرد؛ در معماری و شهرسازی، این وضعیت نماد چیست؟
به زعم ما، میتوان این فرضیه را مطرح نمود که علیرغم گستردگی اطلاعات و عمق بخشیدن به ارتباطات، هنوز جنس روابط و ضریب اثرگذاری این رابطهها آنگونه که شایسته است مؤثر نبوده و نیست. به بیان سادهتر، این درست است که ارتباطات ما گستردهتر شده است، اما از عمق کافی برخوردار نیست. روابط و آشناییها سریع و سطحی هستند و فعالیتها و کارکردها به فرجام در خور تحسینی نمیرسند. بیاخلاقی و شکستهای اجتماعی بیشتر شده است و مردم بیشتر در غم خود شریک هستند تا شادیها. تفسیر معمارانهی این وضعیت، مثل همیشه، بر نقص و یا فقدان یک کاربری قابل تعریف است و آن کاربری «فضاهای عمومی شهری» است. کسی خود را وسط شهر تلف میکند که نتوانسته در وسط شهر با دوستی به صحبت بنشیند، دیده شود و حرفش را ابراز نماید.
متأسفانه در خوانش معماری ایران، خصوصاً دوران معاصر، به راحتی در می یابیم که این آثار، علیرغم ارزش معمارانهای که داشتند، جمع کنندهی عموم مردم نبودند. این بناها با نماد تفکر حاکم برای قشری روشنفکر طراحی شده بودند. البته باید تک بناهای کامران دیبا یا فضای باز مقابل تئاتر شهر از علی سردار افخمی را از این بین فاکتور گرفت. هیچکدام از بناهای ایران، پیش از انقلاب اسلامی، هویتی شهریـاجتماعی نداشتند. در واقع، ما در آن زمان اساساً با مفهوم معماری فضاهای عمومی آشنایی نداشتیم و درکی از آن در درون خود حس نمیکردیم. جالب آنکه روابط خانوادگی و رفاقتی در آن زمان آنقدر عمیق و گرم بود که کسی این نقصان را حس نمیکرد، اما با گذر زمان کمبودها مشخصتر شدند.
قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، با اینکه روابط خانوادگی و همسایگی در آن دوران بسیار قویتر از امروز بود، جز دربارهی تظاهرات سیاسی، شاهد تجمع مردم در خیابانها نیستیم. مردم و زنان در حالی در کوچهها با یکدیگر معاشرت میکردند که تفکر سیاسی قصد داشت آنها را ابتدا به ساکن فیلتر و سپس در فضاهایی فرهنگی با دیسیپلینهای مدنظر خودش گردآورد. با تمام این تفاصیل، به نظر میرسد فقدان فضاهای عمومی شهری در تهران، پیش از انقلاب اسلامی بیشتر حاصل عدم آگاهی بود تا برنامهای از پیش تنظیم شده.
تهران پس از انقلاب اسلامی، به لحاظ معماری، تهران سوداگری و بینظمیهای شهرسازی بود. این تهران با اینکه به چشمان خود میدید که مردم برای پیروزی تیم ملی فوتبال خود خیابانها را بند میآورند، اما هیچگاه راضی به ساخت میدانهای باز شهری نشد. فشار اقتصادی و تعریف برنامههای عمرانی کمیتگرا باعث شد تهران امروز، شهری با حداقل سرانهی فضاهای عمومی باشد. تعریف و ساخت پروژههایی چون بوستان ولایت، پارک بانوان، پل طبیعت و … همگی نشان از توجه مدیریت شهری معاصر به ساخت فضاهای عمومی شهری است، اما اعمال همزمان سیاستهای متناقض از این سیستم، مردم را دچار سردرگمی، فرصتطلبی و حتی تضییع حقوق یکدیگر کرده است. در این وضعیت، شهر مشهد با تعریف پروژهی میدان شهدا، متمایز از دیگر شهرها میگردد. تهران در دوران زندگی سیدهادی میرمیران این فرصت را داشت تا به بهانهی مسابقهی طراحی مجموعهی فرهنگستانهای جمهوری اسلامی ایران در اراضی عباسآباد صاحب یک میدان شهری و عرصهی عمومی گردد، اما با غفلت مسئولین، این فرصت از دست رفت.
فضاهای عمومی شهری، شاه کلید حل بسیاری از مشکلات شهری ما است. برای مثال تهران دچار شب مردگی شده است؛ یعنی بعضی محلات تهران، شبها خلوت و تاریک میشوند تا حدی که تردد در آنها خطرناک است. این محلات اغلب زونهای اداری تهران هستند که پس از ساعت کاری خلوت میشوند. مشخص است که افراد کارمند در این ادارات و شرکتها پس از ترک کار خود یا به منازل خود میروند یا به محلهایی برای ملاقات و دید و بازدید دوستان و عزیزانشان. این افراد، روزانه ساعات زیادی را در مسیرهای رفتوآمد سپری میکنند. ساخت فضاهای عمومی در نخستین نگاه، به تجمیع این افراد و زنده کردن محیط می پردازد. فضاهای مسکونی شهری، منطقاً شبها تا پاسی از شب محل تردد و روشن از نور خانهها هستند. آنها تنها زمانی دچار شب مردگی میشوند که اکثر مردم به خواب و استراحت میپردازند؛ بنابراین، ساخت فضاهای عمومی شهری در زونهای اداری و تجاری تهران، کلید حل بسیاری از مشکلات و صرفهجوییهای اقتصادی و زمانی مردم ماست. این فضاها شهر را برای شب «زندهپذیر» میکنند. یکی از نخستین علل عدم ساخت چنین فضاهایی در این زونها، قیمت بالای املاک و مستغلات و ترجیح مدیریت شهری به فروش حداکثر تراکم با کاربریهای اداری و تجاری است. برای مدیریت شهری، ساخت یک شاپینگ مال عظیم بهتر از آزاد گذاشتن زمین و طراحی شهری آن برای بهرهبرداری عموم مردم است. ساخت اینگونه فضاها روح سرزندگی را به شهر باز میگرداند؛ یعنی دقیقاً نقطهی مقابل همان عاملی که موجب خودکشی مردم در وسط بزرگراهها میگردد! تجربهی خیابان سی تیر در این بین بسیار ارزشمند است.
باید بدانیم که شهر و مردم منتظر تصمیم ما نمیمانند؛ آنها راه خود را از لابلای ساختمانها و ایدهپردازیهای شرقی و غربیای که ما ساختیم باز میکنند. جای تأسف دارد که در تهران معاصر، فضای پیرامونی ورودیهای مترو به دلیل باز بودن و حضور اجتماعی مردم، تبدیل به پاتوقی برای نشستن شده است. در واقع، نبود فضاهای عمومی شهری باعث شده است که فضاهایی از این دست یا پارکهای شهری ــ که به عنوان «حداقل» در فضاهای عمومی شهری مطرح هستند ــ مورد استفادهی مردم قرار بگیرند. این وضعیت، باعث شده که کیفیت روابط اجتماعی ما در این سالها به شدت افت کند و آستانهی تحملپذیری مردم در برابر ناهنجاریهای زندگی اجتماعی به ناچار شدیداً تنزل یابد. این تنزل تحت فشار بوده و قطعاً موجب رنجش خاطر مردم گردیده است، درحالیکه عدهای ناآگاه به آداب زندگی شهری همچون دیوانهای در وسط شهر به مجادله و رانندگی و بلند بلند صحبت کردن با موبایل خود مشغول هستند. متأسفانه هیچ نهادی مسئول آموزش این اقشار و رفتار و آداب اجتماعی نیست و این اوضاع به نوعی «زرنگ بازی» مشمئز کننده تعبیر شده است و یک فضای شهری در این بین میتواند به آموزشگاه عمومی مبدل گردد.
آرمانشهری نو برای معماران
در متون تاریخی معماری، همیشه سخن از آرمانشهرها بوده است. آنچه که تاکنون در این باب به آن پرداخته شده، بیشتر توصیف فرم شهر و سیمای کلی آن بوده است. نتیجه آنکه آرمانشهر در متون معماری، شهری فضایی و پرهیایو با آسمانخراشهای سر به فلک کشیده شده بود. ناگفته پیداست که این آرمانشهر بسیار تکنوکرات بود و عملاً نه برای زندگی، بلکه تنها معطوف به کار و فعالیت اقتصادی بود. همچنین در تصور طراحان، شهرهای آینده به واسطهی رشد جمعیت، نیاز به فضاهای سرپناهی بیشتری داشتند، درحالیکه امروز روند رشد در بسیاری از کشورها منفی است. امروز ما میدانیم با توسعهی اپلیکیشنها، سخن از «فضای شهری سایبرنتیک» سخن لَغوی نیست. در ایران نیز به دفعات سخن از فضای شهری اسلامی به میان آمده است. مشخص است که فضای شهری اسلامی به صرف وجود در کشوری با حکومت اسلامی، اسلامی نمیگردد و بایدها و نبایدهای هنجاری زیادی باید در آنها رعایت گردد. حال آنکه مشخص نیست این بایدها یا نبایدها از پیش وجود دارند یا باید نهادینه گردند، به صورت قانون ابلاغ میشوند یا به حال خود به شکل نوسنتهایی رها میگردند تا مردم خود اعمال نمایند؟ پژوهشگران و مسئولان ایرانی در این بین راهی بس طولانیتر در پیش دارند.
ما متصوریم برخلاف آرمانشهرهای مذکور، آرمانشهر آینده، شهری است مردمگرا که فضاهای زندگی شهری آن عرصهی تجلی آرمانهای بشری هستند. در این فضاهای شهری است که عدالت، صلحطلبی، خانواده و آموزش در برابر تنهاییها و ضدهنجارها قیام میکند. بانوان نیز به نوبهی خود، امکان حضوری بیش از پیش پیدا میکنند. یکی از مزایای دلنشین و درعینحال مورد نیاز اساسی فضاهای عمومی شهری در تهران معاصر، بستری است که اینگونه فضاها برای حضور هنرمندان مهیا میکنند. اساساً فضاهای عمومی شهری، عرصهی حضور و خودنمایی معماران، طراحان شهری، نوازندگان موسیقی، نقاشان، آکروبات کارها، دیوارنویسها، ورزشکاران شهری و … است. اینها هیچیک، نه تنها اعمال مجرمانه نیستند که نمادهای زندگی شهری و نیاز بشر به تطهیر و تخلیهی روح خود در طول زمان است. ما نمیتوانیم توقع داشته باشیم امروز، مردم تهران همچون نیاکان خود در دشتها اسب بدوانند تا آنها را ورزشکار خطاب کنیم. انسان همیشه بر طبق شرایط محیطی، نیازهای اساسی خود را حل مینماید. آنچه که ما میبینیم تغییر ظاهر همان فرایند رفع نیازهای قدیمی است که به واسطهی شهرسازی خودِ ما به این شکل و بعضاً با نمک اعتراضی همراه شده است. نمیتوان به صرف اینکه این رفتارها در غرب آغاز شده است، ایشان را بیفرهنگ یا خائن به آرمانهای کشور خطاب کرد. مشخصاً غرب راه شهرسازی به شکل امروز را زودتر آغاز نموده و زودتر با این مسائل درگیر شده است. بنابراین راه حلهای آنان برای مردم ما آماده به مصرفتر میباشند. اگر ما ادعایی در این حوزه داریم باید بستر فیزیکی انجام رفتار مناسب را مهیا سازیم و اجازه دهیم مردم در چارچوب سنن و آداب خود آغاز به کار نمایند. تنها و تنها در این وضعیت است که ما به عنوان قشر مسئول و هنرمند به رسالت خود عمل کردهایم و اجازه داریم به نقد و هدایت مردم بپردازیم؛ تا پیش از آن، هر اقدامی تنها سرکوب نیازهای بشری محسوب میگردد.
مرور چند سازمان متولی
سازمانها، ارگانها و مؤسسات مردمنهاد فراوانی در سطح جهان با درک ضرورت توجه به فضاهای عمومی بنا نهاده شدهاند. بزرگترین آن «برنامهی اسکان حقوق بشر» سازمان ملل متحد میباشد. این برنامه که بخشی از خدمات سازمان ملل متحد میباشد، تلاش دارد تا با راهاندزی کمپینها و ایجاد حساسیتها، به ارتقای کیفی محیطهای شهری بپردازد. این برنامه در همین راستا شعار «فضای عمومی برای همه ــ طراحی برای زندگی با یکدیگر» را سرلوحهی خود قرار داده است. بنیاد «پروژهای برای فضاهای عمومی» (Project for Public Spaces) نیز از سال 1975 مشغول به تحقیق و طراحی در زمینهی طراحی فضاهای عمومی شهری شده است. این بنیاد تاکنون 3000 پروژهی عمومی را در 43 کشور جهان به سرانجام رسانیده است. سازمان اروپایی «فضای عمومی» (Public Space) نیز از مؤسسات علمیـتحقیقاتی فعال در این زمینه است. این سازمان جایزهی «دوسالانهی اروپاییها برای فضای عمومی» را بنیان نهاده که از سال 2000 فعال شده است. این جایزه بهترین پروژهی عمومی ساخته شده در طی دو سال اخیر را در سراسر قارهی اروپا معرفی مینماید. «مرکز ملی برای دوچرخهسواری و پیادهروی» نیز در ایالات متحدهی آمریکا از سال 1977 همزمان با تأسیس فدراسیون دوچرخهسواری ایالات متحده افتتاح شده است. این مرکز نیز همانطور که از نامش پیداست، به ترویج زندگی پیادهمحور و تبیین سیاستهایی برای نیل به چنین اهدافی و همچنین ایجاد ارتباط و رویداد با همکاری دیگر سازمانها و نهادها تلاش میکند.
دیترویت: شهر فضاهای عمومی شهری!
مقیاس انجام پروژههای فضاهای عمومی متفاوت هستند. از ساخت یک پلازای محدود در یک محله تا کل شهر، میتوان پروژههایی را تعریف نمود. در انتخابات سال 2012 آمریکا، باراک اوباما به عنوان چهلوچهارمین رئیس جمهور ایالات متحدهی آمریکا، بارها بر ضرورت احیای شهر دیترویت تأکید کرد. دیترویت شهری ورشکسته است که به واسطهی تعطیلی صنایع فولاد خود به شهری متروک تبدیل شده است. اوباما با شعار «من دیترویت را حفظ میکنم.» توانست نظر بخش اعظمی از جامعهی رأی دهندگان آمریکا را به سمت خود جلب نماید. وی پس از پیروز شدن در کارزار رقابتی ریاست جمهوری، ایدهی عظیم خود مبنی بر حفظ دیترویت را رونمایی کرد. در این طرح، بناهای متروک دیترویت تخریب و به فضاهای عمومی شهری تبدیل میگردند. تنها بناهای تاریخی، برجسته و کلیدی شهر حفظ میشوند و بدین ترتیب دیترویت به شهری با فضاهای عمومی تبدیل خواهد شد که به محلی برای تفریح، گشتوگذار و ورزش بدل خواهد شد ــ شهری همچون لاس وگاس که نه براساس بناهای شمایلگونه و نورپردازی هیجانی خود، بلکه براساس عرصههای باز خود مشهور خواهد شد. این تاکتیک تخریب بناهای متروک یا ضعیف شهر به لحاظ معماری به سرعت به ابزاری برای مقابله با سوداگریهای ملکی در جهان تبدیل شده است. در انگلستان، طرحی در دست است که به موجب آن بناهای متروک افتاده شده در گوشه و کنار شهر که سیمای شهری را مخدوش نمودهاند یا بناهایی که با رأی مردم به لحاظ شهرسازی «فاجعه» تلقی میگردند، تخریب و به جای آنها فضاهای عمومی شهری به عنوان «دیهی عدم رعایت بهداشت عمومی شهری» ساخته میشوند. با این سیاست، نخست، مالکین به حفظ زیبایی ظاهری بناهایی که حتی برای خود آنها دیگر ارزشی ندارد موظف میشوند؛ دیگر آنکه، سازندگان بناهای جدید از ترس این قانون هر بنایی را نساخته و به خورد مردم عابر و همسایه نمیدهند، زیرا این امکان وجود دارد که هر لحظه بنای آنان وارد فرایند داوری و تخریب قرار بگیرند. وجود قوانینی از این دست، قطعاً در نهایت به آرامش بیشتر شهر کمک مینماید.
چند راهکار پژوهشی و کاربردی
همانطور که اشارهای به آن شد، در ایران مفهوم فضاهای عمومی دچار خَلط مبحث شده است. استادان دانشگاه و فرهیختگان با میل زیادی به تألیف و ترجمه و تولید مقالات مشغول هستند. مسئولین نیز در این باره در حال رشد سواد و آگاهی هستند، اما مردم جلوتر از همهی ما مشغول به ساخت فضاهای عمومی شهر خرد مقیاس برای خود هستند. نمونهی بارز آن تبدیل بالکنها با باغچههایی و نشستن و دیدن منظر شهر است. ما نمیتوانیم به دلیل مصلحتاندیشیهای خود این رفتار مردم را به باد انتقاد بگیریم، زیرا آنان در خط مقدم درگیری فیزیکی با مشکلات شهری قرار دارند. اقداماتی از این دست، برای ما همچون زنگ خطری است. اینها نشانهها و دردهایی جزئی و مقطعی است که اگر به آنها دقت نکنیم در آینده ما را به بیماریای وحشتناک دچار خواهند نمود. تجربهی ساخت مقابر برای شهدای گمنام و آزاد گذاشتن زمینهای اطراف، تجربهی ساخت صحن حیاطهای روباز برای امامزادهها و بقاع متبرکه و حضور مردم در اعیاد و مراسم و روزمرگیهایشان در چنین فضاهایی باید برای ما حامل معانی مهمی باشد ــ قطعاً تبدیل ارتفاعات شمال تهران به بامها و تجمع جوانان و مردم در آنها نیز برای رفع نیازهای قشری دیگر از مردم شهر و تخلیهی خستگی ناشی از فشار و فعالیت روزانه نیز همینطور. توسعههای این فضاها با توجه به انواع رویکردهایی که ذکر آنها رفت به نفع ما میباشد. تجربهی ساخت مقابری برای مشاهیر هنر و ادب ایران، همچون بناهایی که برای نادر شاه در مشهد و ابن سینا در همدان و مانند آنها میتواند به عنوان یکی از اجزای حاضر در فضاهای عمومی شهری مطرح گردد. در فضاهای عمومی شهری، علاوه بر این المانهای فرهنگی، وجود مبلمان مخصوص، رنگپردازی، منظرپردازی، فرایند کار تیمی بین معماران، شهرسازان، جامعهشناسان، پلیس و شهرداری، فرایند طراحی مشارکتمحور با مردم، فرایند ساخت با مشارکت بخش خصوصی و ایجاد تعامل با آنها و صدها موضوع دیگر باید مورد توجه و تحقیق و پژوهش قرار گیرد.