در بـــاغ
معماری از تامس فایفر و شرکاء، متن از جوزف جووانّینی
عکّاسی از سْکات فرَنسیس
In the Garden
A Modernist Collection Shares the Spotlight with Nature in a Glass Pavilion on Fishers Island
Architecture by Thomas Phifer and Partners
Text by Joseph Giovannini
Photography by Scott Frances

یک مجموعهی مدرنیستی در داخل یک پاویونِ شیشهایِ واقع در فیشرز آیلند نور را با طبیعت به اشتراک گذاشته است.
وقتی بانتی و تام آرمسترانگ خانهی تابستانیشان در فیشرز آیلند را بر اثر آتشسوزی از دست دادند، در آرزوی پاویونی شفّاف بودند که به جای آن بنا کنند. تامس فایفر یک سازهی مدرن کلاسیک از جنس شیشه، فولاد، آلومینیوم آنودیزه، و گرانیت سیاه برایشان ساخته است.
تامس فایفر، معمار نیویورکی، در مورد املاک مشتریاش میگوید: «آتش به باغ آسیبی نرسانده؛ باغ هنوز دستنخورده سر جای خودش هست. تامْ تمام وجودش را برای ایجاد منظری زیبا وقف کرده، و منظرهی بدیعی خلق کرده: چندتا درخت سیب، یک راه داخل باغ باز کرده با درختانِ لیندن، و مسیرهای مارپیچی که به فضاهای باز مخفی با بستر و حاشیههای کارشده منتهی میشوند. ظاهراً کارگرها داشتند سقف خانه را تعمیر میکردند که باعث آتش گرفتنِ چوب شد و خانه آتش گرفت و با خاک یکسان شد.»
بانتی و تام آرمسترانگ، هر دو اهل نیویورک، که خانهای برای تعطیلات در فیشرز آیلند، اندکی دور از ساحل کانتیکات، دارند با از دست دادن این خانهی قدیمی که سابقهاش به سال 1926 برمیگردد، به افسردگی دچار شدند. آرمسترانگ، مدیر سابق موزه، میگوید: «نمیتوانستیم تصمیم بگیریم که چه بکنیم. همسرم گفت: ‘ببین، تو اینجا رو دوست داری، پس یه خونهی دیگه همینجا بساز.’ بعدش هم اضافه کرد: ‘پروژهی خودته!’ و تا آخر هم سر حرفش ایستاد.»
او سخنش را اینطور دنبال میکند: «من این حرف را خیلی جدّی گرفتم، که میخواهم در همین باغ با هنرم زندگی کنم. یک خانهی فولادی و شیشهای میخواستم تا از داخلش چشمانداز طبیعی را درست مثل آثار هنری ورانداز کنم. من پرینتهای تاریخ طبیعیام را در جریان آتشسوزی به همراه مجموعهای از آثار هنر آبسترهی مربوط به اواسط قرن بیستم از دست داده بودم. من میخواستم یک هنرمند باشم و به همین دلیل ستایش زیادی برای آدمهای بزرگ مستعد قائل بودم.»
وقتی که فایفر در کنار راهِ آبی با آرمسترانگ قدم میزد، فضای خالی که روزگاری خانهی قدیمیشان در آن واقع بود مثل فضایی پر از اشباح به نظرشان رسید. یک راه ماسهای بین بستر متراکم گُلکاریشده به پارکینگ اتومبیلی در مقابل پیادهراه قدیمی منتهی میشد. آنطرفتر باغ به نمایی از لانگ آیلند ساؤند باز میشد. تفکّر معمارانهی آرمسترانگ از درونگرایی به برونگرایی تغییر جهت داده بود. فایفر میگوید: «تام انگار دوست داشت باغ از وسط خانه عبور کند، هیچ تغییر سطحی نداشته باشد، و به این ترتیب خانه و باغ پیوسته و همبافت به نظر برسند.»
هر معماری که پاویونی شیشهای در باغی بنا میکند به همان محدودهای قدم گذاشته که میس وان در روهه خانهی فارنزؤُرث خودش را بعد از جنگ جهانی دوّم در خارج از شهر شیکاگو بنا کرد. دیگر نمونههای تأثیرگذار قدیمی عبارتند از خانهی چارلز و رِی ایمز در سایتی مشرف به اقیانوس آرام که از اجزاء دمِ دستی در آن استفاده شده است.
تفسیر فایفر چیزی بود در حدِّ فاصل میان بنایی کاملاً سفارشی تا ساختمانی دمِ دستی. او فایلهای دیجیتال را مستقیماً به ماشینهای کارخانه ارائه میداد که قطعات پیشساخته تولید میکردند. کیت خانه در سایت سرهم شد، که این خود در جزیرهای که نیروی انسانی و موادِّ خام را با قایق میآورد کار را راحتتر میکرد.
فایفر جعبهی کفش شیشهای (به قول آرمسترانگ) را با دو کوریدور که طول خانه به مساحت 430 متر مربّع را میپیمایند طرّاحی کرد. دیوارهای سفید موزهای این خانه را به بخشهای اتاق نشیمن، آشپزخانه، کتابخانه، اتاق خواب اصلی، و اتاق غذاخوری تقسیم کردهاند.
آرمسترانگ در حیاط میتواند داخل خانه را دید بزند. اگر در داخل باشد، به نقّاشیای چشم میدوزد، و به حیاط به صورتی پیرامونی و از وسط نگاه میکند. او چشمانداز داخل خانه را با نمونههایی از مبلمان مدرنیستی تزئین کرده است: صندلی برنوی میس وان در روهه، چراغهای آکاری کارِ ایسامو نُگوچی، مبل کْنول فلورانس، و مبلمان ایزی اِدجِز کار فرانک گهری.
خانـه تقریبــاً به دلیل افهی ترکیبی شفّافیّت شیشه، انعکاس در شیشه و ابعاد و تناسبات باریک تقریباً محو به نظر میرسد. باریکترین ستونهای فولادی نازکترین بخش سقف را تحمّل میکنند. معمار با نقل قولی از باکمینستر فولر میگوید: «فکر میکنم باید بار را سبُک برداشت. من از همهچیز آنقدر کم میکنم تا تقریباً چیزی باقی نماند. همهی جزئیات و مقاطع مهم هستند، و من آنقدر از آنها کم میکنم تا به زحمت سر پا بماند. در این موقع کار را متوقّف میکنم.»
با همهی این احوال، خانه بر صحنی شبیه به یک معبد یونانی فرود آمد، سازهی فولادیِ بهکاررفته در این خانه ماهیّت اصلی خانههای دورستونی را آشکار میسازد. فایفر میگوید: «من به تعداد زیادی معبد نگاه کردم. خانه از یک نظر خیلی کلاسیک است.»
شبکههای سبُک از سمت سقف امتداد مییابند، و خانه را مثل یک چتر آفتابی محافظت میکنند. آرمسترانگ میگوید: «ما شفّافیّت را برای نمای چشمانداز میخواستیم، ولی جنبهی شگفتآور طرّاحی همین آفتابگیر بودنِ ساختمان از جهتهای گوناگون است.»
او سهواً به آرزویی قدیمی جامهی عمل پوشانده است: رنگ و بافتار و شکل و خطوط و همهی مصالح را بر بومی محیطی و پیچیده، مثل بوم یک نقّاشی مدرن زده است که خیلی هم سرزنده است. آرمسترانگ همان هنرمندی شد که همیشه میخواست.
مدارک فنی