برگزاری اولین کنگرهی بینالمللی معماری جهان، اصفهان، 23 شهریور 1349

وقتی که به تاریخ نگاه میکنیم، دو رویداد انسانی بودهاند که ثبت و ماندگار شدند؛ یکی کارهای قابل تحسین و دوم، اعمال فاجعهآمیز. مورد دوم ناشی از طغیان، قدرتگرفتن و چیرگی وجوه ناپسند انسانهاست که بازخوانی و مطالعهی آنها محض آگاهی صرف، مذمت آن اعمال و تلاش در جهت ممانعت از تکرار آنها در خود و دیگران است. در نقطهی مقابل آن، شکوفایی و عظمت بخش روحانی و روحانگیز را داریم که موجب سازندگی و اعتلای روحی و جسمی افراد و ملتها میشود و هرچند مسیری پرفراز و نشیب را طی کند اما در نهایت به منزلگاهی امن و آرامشبخش ختم می شود. مکاشفههای یک هنرمند و آثاری که پدید میآورد یا تلاشهای شبانهروزی یک پزشک نمونههایی هستند که همیشه حس دِین و قدردانی همنسلان و آیندگان شان را برانگیختهاند.
در 23 شهریورماه 1349 اولین کنگرهی معماری جهان در شهر اصفهان تشکیل شد زیرا که عدهای از افراد متفکر، دلسوز و دوراندیش ایرانی به این فکر افتادند که زمانهی هماندیشی و همصحبتی با دنیاست و صلاح را بر این دیدند که اول، برای پیشرفت سطح زندگی و شناساندن کشور ایران در سطح جهانی و دوم، به منظور برقراری گفتمانی میان همتایان بینالمللی از یک قشر و تبادل اطلاعات و تجارب، کنگرهای در جهت گردهمآیی معماران دنیا با هدف ارتباط میان سنت و مدرنیته در ایران برپا کنند. اسامی چند تن از معماران دارای مسئولیت در کنگره و معمارانی که از سوی دانشگاه تهران و انجمن معماران در کنگره حضور داشتند عبارت بود از: محسن فروغی، نادر اردلان، کامران دیبا، علی سردار افخمی، محمدعلی میرفندرسکی، مهدی کوثر، منصور فلامکی، هوشنگ سیحون، قباد ظفر و عبدالحمید اشراق.
از اواخر سال 1348 وزارت آبادانی و مسکن با همکاری انجمن معماران ایران و مؤسسات دیگر، مقدمات برگزاری نخستین کنگرهی بینالمللی معماری در اصفهان را فراهم و از 30 معمار برجستهی جهانی برای حضور در این رویداد دعوت به عمل آورد. از میان مدعووین که اکثراً با مسرت پذیرای دعوت شده بودند، هجده نفر توانستند در کنگره حضور یابند که عبارت بودند از: بنیس عبدل علی، یوشینوبو آشیهارا، جی. کاندیلید، آسکانو دامیان، آر. باکمینیستر فولر، میکائیل حسین اف، لویی آی. کان، عبداللّه کوران، آی. ام. کادری، جیری موراوک، مینو میستری، مارتا نیکالسکو، لودوویچو کؤارونی، پل رودلف، لوییس بلانکو سُلر، اوسوالد آنگرز، فیلیپ ویل، اتللو زاوارونی.❊
این اولینبار بود که معماران سراسر دنیا در مراسمی چندروزه و زیر نظر یک برنامهی هدفمند دور هم جمع میشدند و چنانچه از گزارشها و منقولات برمیآید، در پایان مراسم، تمامی شرکتکنندگان با احساس رضایت و تحسین آنجا را ترک کردند، در حالی که این کنگره به واقعهای فراموشنشدنی در بین معماران تراز اول دنیا تبدیل شده بود.
به نظر شرکتکنندگان، تشکیل کنگره رویدادی بسیار مناسب و بهموقع و در پاسخ به سؤالات و مشکلاتی بود که تقریباً در تمام نقاط دنیا موضوع بحث و اندیشه بود، و برگزاری آن در ایران که کشوری با موقعیت تاریخی در تمدن بشر است، جالب به نظر میرسید. کنگره در روز دوشنبه 23 شهریورماه 1349 در تالار چهلستون اصفهان افتتاح و جلسات بحث و گفتوگوی آن تا پایان روز 28 شهریور ادامه یافت. در آغاز مراسم از مسئولان، سازمانها و افراد مسئول خصوصی و دولتی و نیز انجمن معماران ایران به خاطر تشکیل اولین کنگرهی بینالمللی معماری سپاسگزاری شد و مهمانان در این مدت ضمن حضور در برنامههای متنوع و ضیافتهای رسمی، از نقاط مختلف شیراز، اصفهان، تهران و همچنین روستاها بازدید کردند.
خلاصهی مباحث کنگره پیرامون سه مضمون زیر بود:
1. سنت از آن رو دارای ارزش است که هویت، خصوصیات مادی و انسانی شهر، منطقه، کشور و عالم را حفظ و تأمین میکند. مفهوم سنت بسیار ظریف و دقیق و گاهی خطرناک است. معماری گذشته کتابی است گویای تاریخ یک کشور و تجدید همیشگی آن، و احترام به سنت یعنی ساختن منازل، شهرها و محیط با تمام شرایط زمان و ضمن توجه به پیشبینی آینده.
2. در هر دوران، تکنولوژی خاص زمان خود به کار میرود و این مقدمهای برای یک تکنولوژی جدید است. تفاوت زمان ما با دوران گذشته آن است که تکنولوژی سابق محدود بوده، در حالی که اکنون امکانات نامحدودی داریم که تغییرات سریع و آشکار و ابهامات و تضادها را برمیانگیزند. در این موقعیت، آن تکنولوژی انتخابی باید متأثر از عوامل شناختهشدهی تاریخی و جغرافیایی باشد ولی بالاتر از همه، این خُلق انسانی است که هدف اصلی ما را تشکیل میدهد، پس انتخاب تکنولوژی باید از این هدف الهام بگیرد. در هر زمان، چه دیروز و چه امروز، هرگز نباید فراموش کرد که تکنولوژی فقط یک وسیله است و نه هدف.
3. ارتباط بین سنت و آموزش معمار زمانی به طور مشخص بیان میشود که روشهای آموزش برای دانشجویان، الهامات و امکاناتی را فراهم آورد تا به وسیلهی آن بتوانند شناسایی عمومی و کلی زمان خود را به دست بیاورند و با واقعیات دنیا و کشور خود مواجه شوند؛ به نحوی که بتوانند گذشته را ارزیابی، زمان حال را درک و آینده را کشف کنند.
کنگره در پایان کار خود قطعنامه ای صادر کرد که مفاد آن از طرف وزارت آبادانی و مسکن به مرحلهی اجرا درآمد و دبیرخانهای دائمی برای کنگره در آن وزارتخانه تأسیس شد. به علاوه با اقدامات صورتگرفته از سوی وزارتخانهی نامبرده و با توجه به خطومشیهای تعیینشده از طرف کنگره، اصول پیشرفت در هنر معماری تحت نظامی مدون و ویژه آغاز شد.
این تشکیلات و تصمیمات انجامشده گرچه به چند دههی قبل ارجاع دارد ولی همچنان راهکاری مدرن و کارآمد برای پیشرفت زمینهی معماری کشور به حساب میآید و ذکر رویدادهایی اینچنینی که بهتبع اتفاقات جانبی و غیرمربوط متوقف و تا حد زیادی فراموش شدند، میتواند زمینهساز حرکتهای نو، جسورانه و ماندگار در عصر حاضر باشد. در ادامه متن سخنرانی محسن فروغی -منتخب از سوی انجمن معماران کشور- در مراسم افتتاحیه و متن سخنرانی لویی کان و مصاحبهای از ایشان را درباره ی معماری ایرانی میخوانید که البته در شمارههای آیندهی فصلنامه ی هنر معماری نیز به درج سخنرانی و گفتههای سایر شرکتکنندگان این مراسم خواهیم پرداخت.
متن سخنرانی محسن فروغی، رییس افتخاری انجمن معماران ایران و رییس منتخب جلسات کنگره، در ابتدای مراسم
خانمها و آقایان محترم،
برای عرض خیر مقدم به شخصیتهای برجستهای که این کنگره را با حضورشان مفتخر کردهاند، ما غنیترین شهر ایران را از لحاظ معماری و این قصر را که یکی از دلپسندترین عمارات ایران کهن میباشد، انتخاب کردهایم.
در تاریخ تمدن ایران، معماری درست بعد از ادبیات جای میگیرد و ما افتخار میکنیم که از این لحاظ در تمدن دنیا سهمی داشته و در پیشرفت هنری جهان شرکت کردهایم.
حتماً میدانید که قدیمیترین گنبد دنیا در ایران است و شاید اصولاً گنبد در این کشور به وجود آمده و هنر طاقهای گهوارهای در ایران تکامل یافته است.
ایران یکی از اولین ممالکی بود که از معماری رنگارنگ استفاده کرد و طی قرنها آن را عمومیت و تعالی داد و در هیچ جای دیگر چنین معماری آجری منطقی، عالمانه و باظرافتی نخواهیم یافت. ولی در پایان قرن هجده میلادی، آغاز [روند] تنزل هنر در ادبیات و سیاست مملکت، پیشرفت این راه را آهسته کرد. در قرن نوزده میلادی مملکت ما از هر لحاظ در تاریکی محض فرو رفت. امروز که این خواب وحشتناک پایان یافته و ملتها بیدار شده و وضع اقتصادی روز به روز بهبود مییابد، ما دوباره شروع به ساختن کردهایم و امیدوارم عقبافتادگی خود را جبران کنیم اما چون همبستگی معماری سنتی و امروزی از بین رفته است، نمیدانیم تا چه حد میتوانیم از فرم و روح هنر گذشته الهام بگیریم.
آرزو داریم که اشتباه نکنیم و برای این است که از شما بزرگان معماران دنیا تقاضا داریم دربارهی این مسئله با ما بحث کنید. چون این مشکل نه تنها در سطح مملکت ما مطرح است بلکه متعلق به تمام دنیا میباشد.
البته ما اولین کسانی خواهیم بود که از نتایج و نصایح شما بهرهمند خواهیم شد و امیدواریم که در آینده در دیگر ممالک نیز کنگرههای دیگری تشکیل شود تا بتوانیم این بحث را ادامه دهیم.
قبل از اتمام سخن میخواهم به روان سه تن از استادانمان درود بفرستم:
آقایان والتر گروپیوس، میس وان در روهه و ریچارد نویترا که دعوت ما را پذیرفته بودند ولیکن مرگ ناگهانی آنها برای همیشه ما را از نصایح آنها محروم کرد. در ضمن تشکر [میکنیم] از اینکه قبول کردید در این کنگره شرکت کنید. امیدواریم اقامت شما در ایران مطبوع و لذتبخش باشد.
متن سخنرانی لویی کان از سخنرانان اولین کنگره ی بین المللی معماری با موضوع “شغل و تربیت”:
احساس میکنم بحث امروز ما که دربارهی شغل و تربیت است، باید مروری از درک خود من دربارهی نوع و هدف این جلسه باشد.
با شغل شروع میکنم. من فکر میکنم که یک مهندس معمار اگر خود را وابسته به سازمانی بداند، نمیتواند پیشرفتی داشته باشد. معمار باید برای طرح ایدههای خوب و ایجاد یک معماری شایسته، آزاد باشد، این آزادی به او کمک میکند که رهبر خوبی هم باشد و لازم است که برای ساختن یک بنا، دو نوع رهبری خوب اعمال کند:
اول رهبری خوب در برنامهی یک ساختمان و دوم، رهبری به طوری که بداند در زندگی چه میخواهد و هدفش چیست؛ فردی که میداند چگونه باید ایدههای خود را بیان کند، خوب بیاموزد، خوب زندگی کند و نیز خوب کار کند. من تصور میکنم که چنین شخصی میتواند از عهدهی خدمت برآید.
شغل، به عادات و تشکیلات اجتماعی بشری خدمت میکند و همچنین به توافقهای بشری برای ساختن اجتماعی که خود آموزندهی نوعی زندگی است که در آن اجتماع، هر فرد میتواند خود را نشان دهد و نیز خدمت کند و به این طریق اجتماعی متحد و خوب را به وجود آورد.
من تعدادی مشتریان نکتهسنج داشتهام که چنین رهبریهایی داشتهاند؛ یکی از آنها دکتر سالک (Salk) بود که نزد من آمد و گفت: «من یک لابراتوار در محل سکونت 10 دانشمند مشهور با 1000 فوتمربع مساحت لازم دارم ولی از تو میخواهم ترتیبی بدهی که برای نقاشی در این محل علمی بتوانی از آثار پیکاسو استفاده کنی.» این یک مغز متفکر خلاق بود زیرا با بیان یک چنین پیشنهاد کوچکی به من فهماند که به چیزهای نامحدود اهمیت میدهد. او واقعاً خواستار ساختن یک ساختمان بود. او معمار نمیخواست بلکه از من انتظار داشت که برنامه را عوض کنم ولی با این بیان، خواسته و ایدهی خود را به من فهمانده بود. او میخواست که من به او الهام بدهم و برای او محل مناسبی بنا کنم تا بهعنوان یک مرد در آن لابراتوار کار کند. موقعی که او صحبت میکرد ناگهان به این فکر افتادم که به او بگویم قبول میکنم و دربارهی فضایی که برای لابراتوارش احتیاج دارد و همچنین فضایی که نامحدود باشد، بیندیشم.
من احساس کردم که باید جای نامحدودی وجود داشته باشد ولی نباید بهعنوان لابراتوار در آن محل باشد، بنابراین لازم بود تا بین این دو فکر، ارتباط و کششی به وجود آورد.
سالک با رضایت و تحسین دربارهی این ایده سخن گفت که بهتر است برای ملاقات افراد، مرکز جلسات مشترکی وجود داشته باشد یا محلی برای ملاقات در کتابخانهای که به جای یک اتاق بزرگ، اتاقهای کوچکی دارد، فراهم شود.
به او گفتم: «پس تصور میکنم بهتر باشد تا در کتابخانهای که بیانکننده و نشاندهندهی فکر است و یکدیگر را ملاقات خواهید کرد، کسی برای خرید یک کتاب پولی نپردازد بلکه برای چاپ کتاب پول بدهند، نه برای متن آن. این یک پیشنهاد فکری است؛ شما متوجه میشوید که مکانی استثنائی ساختهاید. اگر با خود بیندیشید که یک کتابخانه باید مردمپسند و محبوب باشد، آن را در مرکز دانشگاه بنا میکنیم تا تمام دانشجویان به آنجا مراجعه کنند، و اطراف آن را آینه میگذاریم تا کتابخانه را آنطور که میخواهید، ببینید. شما کتابها را میبینید و داخل میشوید. از نظر من این نوع کتابخانه درست مانند یک مرکز خرید است و تصور میکنم وجود آن نوع کتابخانه ضروری نباشد.»
به وجود آوردن محلی که واقعاً برای خواندن و مطالعه مفید باشد، لازم است و البته نه فقط با کتابهای مفید که فقط در اتاقهایی بزرگ جای میگیرند؛ و نه جایی که افراد قرار ملاقات میگذارند و شما واقعاً تظاهر میکنید که کتاب میخوانید ولی در واقع اصلاً چیزی نمیخوانید. در این موقع من احساس میکنم مقصود، یک تقویت جسمی است.
من احساس میکردم که باید مثلاً محلی بدون نام مخصوصی به وجود آورم؛ یک محل مرکزی با یک در ورودی. بنابراین محل مزبور برنامهی مخصوصی نخواهد داشت زیرا همیشه قسمتهایی که معمار با برنامه به مشتری میدهد، چیزهایی است که در برنامه گنجانده نمیشود. به کاری که او باید انجام دهد توجه کنید. مشتری به او مساحت را میدهد و او باید مساحت را تبدیل به فضا کند. موقعی که مشتری میگوید: «میخواهم یک هال یا یک سالن نشیمن در طرح باشد» چیزی که معمولاً میخواهد، پیشبینی فضایی گسترده برای اجتماع افراد است و نیز احتمالاً اندازهی آسانسور را هم در نظر بگیرید. معماری باید محلی برای ورود آن [آسانسور] در نظر بگیرد که مشتری چیزی دربارهی آن نمیداند. مخارج آن نیز بستگی به کیفیت و موقعیت ساختمان خواهد داشت.
او هال را به محلی که وارد میشوند انتقال میدهد و جای کریدور را با هال عوض میکند و محوطهای جدید به وجود میآورد. اگر محلی غلط برای این کار در نظر گرفته شود، کاملاً بیارزش خواهد بود. ساختن محلی صحیح با استفاده از مصالح ارزانقیمت از نظر معماری، بهمراتب بهتر از محلی است نامناسب که در آن مصالح گرانقیمت به کار رفته باشد. بنابراین یک فرد هرگز فلسفهی شخصی ندارد بلکه اعتقاد شخصی دارد. فلسفه یک اصل است که حرفه بر آن متکی است و این همان روح معماری است. متأسفم که حرفهها وقتی در سطح بالاتری برنامهریزی میشوند بیشتر مورد توجه مهندسین قرار میگیرند، تا حدی که هیچکدام بهتنهایی جلو نمیروند و تمرینهای اولیه را انجام نمیدهند. ولی چیزی که مؤسسات حرفهای ما شدیداً فاقد آن هستند، ذوق و شوق است که با داشتن آن میتوانند از افکار انفرادی بشر بهره برده و با استفاده از انجمنهایی که کلیهی صاحبان حرفهها در آن عضویت دارند، فلسفهای به وجود آورند. در حقیقت سنت یعنی اعتبار؛ [سنت] آن چیزی نیست که شما میبینید یا احساسش میکنید بلکه منعکسکنندهی چیزی است که میخواهیم توسعه دهیم؛ انعکاس چیزی است که گرچه شما نمیدانید چه هست اما آن را میبینید. شما باید آن را ببینید زیرا بدون وجود بشر، در طبیعت دیده نمیشود و همین، تمایلی را برای آمیزش با مردم در ما به وجود میآورد تا در وجود خودمان به چیزهایی دربارهی خودمان پی ببریم. این برای شما بیانگر “طبیعت بشری” است که ضمن گسترش عجیب خود، بیانگر واقعیت نیز هست. این عادت نیست بلکه فرصتی است باارزش برای درک تمایلات و چیزهایی که هنوز بیان نشده است.
تکنولوژی
من واقعاً معتقدم که تکنولوژی عالی است و باید بخشی از احساسات شغلی ما باشد. اما معتقد هم هستم که یک ساختمان اگر بتواند الهامبخش تکنولوژی باشد، ارزشش بهمراتب بیشتر است و تکنولوژی الهامگرفته با مروری در مغز و فکر –یعنی همان چیزی که طبیعت خود معماری است- به وجود میآید.
شهر
اگر شهر جایگاه مؤسسات بشری باشد، اندازهی شهر مطرح میشود نه خدمات آن، یعنی ارزش و نوع استفاده توسط مؤسسات موجود و ارتباط معماری (مانند ارتباطات باغ، محل ملاقات و انجمن) از قسمتهای اساسی آن به حساب میآید.
دهکده
معمار، دهکده را میبیند و مایل است آن را با وسایلی که در آنجا موجود است زیباتر کند. او میخواهد به طریقی مقتصدانه این کار را انجام دهد و حال آنکه دهکده و اصل و طبیعت آن را –که محلی برای زندگی است- نباید خراب کرد. اگر شما بتوانید این اصل را مراعات کنید، همه به کار شما غبطه خواهند خورد.
معماری
معماری وجود خارجی ندارد بلکه روح معماری است که باید در انتظار ارضاء باشد؛ انتظار برای فردی که سرانجام میتواند این روح را به دست آورد. فقط کار معماری وجود دارد و بزرگترین کار در معماری، منعکسکردن روح معماری است؛ چیزی بیانگر مفهوم “تمایل بشر”، در حالی که خود بشر، کلیت معماری را به وجود آورده است. روزی یک شاعر آمریکایی پرسید: «ساختمان شما کدام قسمت تکهای از آفتاب را میگیرد؟» این توصیف چه عالی است وقتی وارد اتاق خود میشوید و نور درخشندهی خورشید را بر لبهی پنجرهی خود میبینید و احساس میکنید این اتاق مال شماست، نه هیچکس دیگر. احساس شما نسبت به اتاق خود به قدری باشکوه است که وقتی شما در آن هستید، همان احساس را نسبت به آن دارید که هنگام ترککردن آن دارید. من معتقدم که در یک اتاق بزرگتر شما نمیتوانید آنچه را که در یک اتاق کوچکتر میگویید، ادا کنید. میدانم که صحبت من بیشتر جنبهی اجرایی دارد تا جنبهی حادثهای و برای روشنشدن مطلب باید بگویم وقتی که شما فقط با یک شخص دیگر در اتاق کار کنید، این کار میتواند جنبهی یک حادثه را داشته باشد ولی وقتی بیش از دو نفر باشید، کار شما جنبهی اجرایی پیدا میکند.
اگر بخواهید دربارهی قربانیان دو حادثهی شبیه به هم، بدون هیچ اجبار، احساس اتهام یا قضاوتی صحبت کنید، شاید چیزهایی بگویید که هرگز نگفتهاید و این حال را با ورود شخص ثالثی نیز حفظ کنید و طوری سخن بگویید که انگار گوش شما متوجه صحبت دیگران نیست و خودتان هم متوجه جای دیگری نیستید. دلبستگی یک فرد در یک اتاق نسبت به چراغ منحصربهفردی که در آن اتاق هست، بسیار دقیق و لطیف است.
خط مشی معماری، ساختن اتاق و پهلوی هم قراردادن اتاقها به نحوی مطلوب میباشد. اندازهی آنها نیز همراه شما خواهد بود. فضاها تغییرپذیرند و آنقدر هم سخت و دقیق نیستند. این واقعیت ساختن فضا است، به معنای وسیع آن. اهمیت در چیدمان اجزایی است به منظور ایجاد یک فرم مناسب. فرم از تشکیل و ترتیب این اجزای تفکیکناپذیر به وجود آمده، به طوری که اگر شما یک جزء را بردارید، فرم خوب آن به هم میخورد. معماری دارای فنون مختلفی است و شما باید این فنون را –البته با نظم و ترتیبی خاص- به کار ببرید. در این موقع که شما میخواهید کاری را انجام دهید باید با قوانین طبیعت آشنایی داشته باشید. باید ترتیب آجرها را بدانید، نه فقط قیمت آنها را. اگر از آجرها بپرسیم که «یک سنگ بالای در را ترجیح میدهند یا یک طاقنما را؟» خواهند گفت «طاقنما» زیرا برای نصب یک سنگ بر بالای در باید ترکیبی از بتن و آجر را به کار ببریم که آجر به این کار راضی نیست! شما باید سنگ و بتن را بشناسید. مقدار ریختن بتن در مواقع بهخصوص مهم است. در صورت بهکاربردن سنگ مرمر که سنگی است سفید با رگههای خاکستری و طلایی و انواع مختلف دارد نیز باید در بتنریزی دقت بیشتری کرد.
بهکاربردن سنگ مرمر، زیبایی خاصی دارد که این زیبایی را نمیتوان با بتن فراهم کرد. باید ترتیب منظمی در کار به وجود آورد و آن را جانشین ترتیب فردی کرد.
طرح، تجربهای شیرین است زیرا شما چیزی را بنا میکنید که وجود دارد ولی تجهیزات قبل از این نوسازی نیز به همان اندازه مطلوب هستند. و این تجهیزات مهیج، مشاهدهای است روی فرم و دقتی است روی قانونهای طبیعت. اولین چیزی که مورد مطالعه قرار میگیرد، فرم شکل نیست بلکه مشاهده و تجربهای است روی قسمتهای جدانشدنی هر چیز. حتا درک نظم هم مهم است و شما فقط زمانی به این موضوع پی میبرید که پلکانی را از نظر فرم آن (و نه اجزاء طرحشده در آن) مد نظر داشته باشید. اگر شما خانهای دوطبقه دارید، پس راهپلهای هم دارید، فرم آن را در نظر میگیرید و میگویید که در انتهای آن میتواند اتاقی باشد؛ این اتاق [احتمالاً] پنجرهای دارد و این پنجره یک لبه دارد که این “لبهی پنجره” میتواند چیز جالبی باشد. میتوانید در آن لامپی قرار دهید که نور آن را خودتان به وجود آوردهاید و متعلق به خورشید نیست.
این احساس کمال، برای نشان دادن شخصیت انسان و نیز برای اقتصاد لازم است. وقتی اتاقی میسازید باید تمام امکانات را در آن مد نظر بگیرید. آن وقت معماری یعنی ساختن اینها که متعلق به گنجینهی فضایی است. شما میدانید که در شهرهای بزرگ، فضاها و محوطهها مربوط به گنجینهی فضایی است. پس مهم است که فضا سرشار از روح باشد تا بتواند بهعنوان محلی کاربردی، مورد استفاده قرار گیرد.
مطمئنم که در محلات ایلاتی، خیابانی وجود نداشته و فقط وقتی بشر در جایی ساکن میشد، خیابان به وجود میآمد. خیابان اولین توافق بشر است. شما در داخل و خارج خیابان، بدون اینکه واقعاً دربارهی آن بیندیشید، قدم میزنید ولی خیابان در واقع از ظریفترین چیزهاست؛ اگر نقش خیابان فقط این باشد که به مناطق مختلف منتهی گردد، ایجاد آن غیرممکن خواهد بود. تأسیس خیابانها در آمریکا بنا به مقتضیات مناطق و به منظور استفادهی بهتر توسط مردمی که در آن سرزمینها ساکن هستند، در نظر گرفته میشود. من فکر میکنم که ما میتوانستیم در آمریکا با ملاحظهی مقتضیات و بهبود آنها برای زندگی، خیابانهای بهتری بسازیم. آن چیزی که ماوراء دیوارها و قالبهای واقعی خیابانها وجود دارد، به معماری مربوط میشود. من معتقدم وجود مؤسساتی که با استفاده از آنها بتوانید تمرین کنید، بسیار مهم است و من این بحث را “توافق” مینامم.
تعلیم و تربیت
معتقد هستم که معماری بستگی زیادی به تأسیسات اجتماع دارد. اگر شما مدارس روز را در نظر بگیرید مطمئناً میگویید که نباید فقط محلی به نام مدرسه ساخت بلکه این مدرسه باید محلی مناسب برای یادگرفتن باشد. وقتی شما برنامهای از مشتری دریافت میکنید که طی آن از شما میخواهد هر کلاس آن 20 × 30 فوت باشد، شما میبینید که دارد مدرسه را برای شما تشریح میکند. یک مدرسه واقعاً باید محلی با فضای باز باشد؛ محلی که حتا برای دانش آموزان عقبافتاده که از مقایسهشدن با دیگران نگران هستند نیز مناسب باشد، در کلاس خودش باشد و علم فرا گیرد. یک معلم وقتی میتواند معلم خوبی باشد که قدرت خود را حفظ کند. معلم فردی است که سراپا دوستی است و به کاری که انجام میدهد عشق میورزد. چنین معلمی پیشرفت میکند. مدارس نباید محلی برای قضاوت باشند بلکه باید مکانی باشند برای استفادهی یک فرد. محیط، چیزهایی که قسمتی از وجود خودش است را شامل میشود و در خاتمه فقط همان چیز از او باقی میماند. این سک پیشرفت ساختمانی است. ما احتیاج به مدارس استعداد و هوش داریم؛ محلی که بتوانید در آنجا سوژهها را بر طبق استعداد خود انتخاب کنید. اگر شما در پیداکردن سوژهی صحیح شکست خوردید، سوژه ی دیگری را انتخاب میکنید. کالج باید مرکزی باشد که شما در آن بنگرید و آن چیزی که مغز شما در جستوجوی آن است را انتخاب کنید.
دانشگاه چیست؟ دانشگاه باید با معماری خود ارتباطی آگاهانه داشته باشد؛ ارتباطی میان باغ و حیاط و انجمن و سایر قسمتها. ممکن است شما بگویید که این ارتباط چیزی بدیهی و آگاهانه است. نه، فقط ارتباطی مربوط به یک بستگی در حد بالا یا در حد پایین و امری اتوماتیک است. مثلاً اگر شما یک هنرمند باشید، مفهوم توازن را میدانید. به هر حال در زندگی باید اشتیاق و بیان را با هم ترکیب کنید؛ یعنی به صورت فردی در آتیه که تنها زبان هنر او، اختراع است.
علم با حقیقت سروکار دارد ولی از حقیقت الهام نمیگیرد بلکه از شگفتیها الهام میگیرد. مشاهده، تجربه و تعلیم نیز به همین خاطر پیش میآیند. اولین احساس، احساس زیبایی است و بعد، پرسش پیش میآید.
فردی که مشاهدات و تجربههایی کسب کرده بود، برای اولینبار مردم را اطراف خود جمع کرد و میخواست تجربهی خود را با آنها در میان بگذارد. به این طریق اتاقی به وجود آمد که برای آموختن بسیار مناسب بود. از همینجا کلاس درس به وجود آمد و روح معماری پدیدار شد؛ از همینجا جهان به وجود آمد. تمام مکانها درست از همان اتاق [کلاس] به وجود آمدهاند؛ تمایل به وسعت، تحولات بین افرادی که مشاهداتی دقیق داشتهاند و آنهایی که میخواهند از طریق آن مشاهدات، چیزی دربارهی خودشان بیاموزند.
یک مدرسهی معماری باید در محوطهای وسیع که اطراف آن را مغازههای متنوع فرا گرفته، ساخته شود و این محوطه، مکانی باشد که معمار در آن چیزهایی بسازد و آنها را خراب کند. باید محوطهای کاملاً خصوصی باشد، نه اینکه فضایی باز برای سایر شاگردان دانشگاه. نیز باید در آن اتاقی برای مشورت ایجاد شود که محلی برای انتقادهای صحیح و معقولانه باشد.
تنظیم وقت بسیار مهم است. نظم ساختمان، ترتیب اساس کار، ترتیب فضا و ترتیب اشیا باید در زمان طراحی در نظر گرفته شود. طراحی در زمانی که شما واقعاً تلاش میکنید تا آنچه در ذهنتان است را پیاده سازید، یک نوع جنگ است. شما ابتدا اجزا و لوازم را به وجود آورید، سپس آنها را کامل کنید.
در طراحی شهری، معماری آب نیز وجود دارد. من نمیتوانم درک کنم که چرا محلی که بیابان است، نباید ساختمانهای باشکوه برج آب –بهعنوان منبع آب خود- داشته باشد. این برجها میتوانند ایستگاه پلیس، مرکز آتشنشانی یا مرکز انتظامات باشد زیرا آن مراکز احتیاج به ساختمان ندارند. کار آنها جنبهی خدماتی دارد. جانمایی آب نیز باید قسمتی از معماری باشد و در مورد باد و نور نیز به همین ترتیب باید فکر شود. نظم روشنایی به شما میگوید که سابات (سقفی که جلوی ساختمانها و درِ ورودی خانهها قرار دارد) متعلق به خورشید است ولی محل داخلی این المان، متعلق به انسان است و توسط او استفاده میشود. سابات کاربردی بهجز سایهاندازی ندارد. اینها ترتیب بنیانهایی هستند که شهر را به وجود میآورند، و به دنبال آن، اصل ساختمان وجود بشر را و نیز احساسی که نسبت به آن محل در او متولد میشود؛ چیزی که شما برای توصیف و هرچه بهتر نشاندادن وجود خودتان، مایل به احقاق آن هستید.
مصاحبه ی فریدون ارسطوزاده❊ با لویی کان
ممکن است نظر خودتان را دربارهی آثاری از معماری ایران که [از آنها] بازدید کردهاید، بفرمایید؟
از نظر معماری، فقط آثاری که در اصفهان بودهاند را دیدهام. سال گذشته تخت جمشید شیراز را دیدم؛ در تخت جمشید بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم زیرا از قدیمیترین آثار معماری، بالاترین الهامات را گرفتم و این حقیقت، اساساً وجود دارد که آن را تحسین میکنم و به آن ایمان دارم.
در تعجبم که انسان واقعاً چیست که دربارهی موضوعاتی فکر میکند که در هیچ کتابی نیامده تا به آنها مراجعه کند. این صرفاً “الهام” بوده که تخت جمشید را به وجود آورده است.
تخت جمشید هم مانند بسیاری از ساختمانهایی که در دورانهای کهن ساخته شدهاند، این تفاوت را با بناهای اصفهان دارد که بدون الگو ساخته شده، در حالی که سازندگان بناهای اصفهان با جسارتی که از مشاهدهی نمونههای بهجامانده از قبل در آنها به وجود آمده بود، دست به ساخت بناهایی زدند که با زمینهی موجود از ساختمانهای قبلی بهتر بود. حقیقت کار آنها بسطدادن کار گذشتگان بود و به همین دلیل است که دیدن بناهای اصفهان کمتر برای من عجیب بود تا تخت جمشید. من فکر میکنم در صورتی که چیزی بدون مراجعه به یک مقدمهی قبلی ساخته شود بسیار عالی است و این، روح واقعی معماری است، نه ادامهی کارهایی که قبلاً هم انجام شدهاند.
شخصی ستون یا اتاقی میسازد و پس از او، دیگران میدانند که چگونه میتوان اتاق یا ستون ساخت. فکر میکنید که چقدر جالب است که بدون داشتن سابقهی ذهنی و داشتن مقدمات، بدانیم که چگونه میتوان یک اتاق ساخت؟ این رمزی است که مرا وادار به تحسین [تخت جمشید] میکند.
اجازه بدهید از خودم بگویم: من در دفترم تا حد امکان، تعداد زیادی کتاب دارم که یکی از آنها تاریخ انگلستان است که بسیار مورد تحسین من است، چون انگلستان سرزمینی است که در زندگی اجتماعی مردم نقش مهمی ایفا کرده است. بهوجودآوردن پارلمان و سایر ارکان اجتماعی که همه از انگلستان سرچشمه میگیرد، در اصل ریشه در قوانین رومی دارد. من هشت جلد از کتاب تاریخ انگلستان را دارم اما هرگز از جلد اول تجاوز نکردهام. هر وقت که خواستم آن را مطالعه کنم، همیشه کتاب اول را از قفسه برداشته و فصل اول آن را برای مطالعه انتخاب کردهام. چرا این کار را میکنم و چرا همیشه فصل اول را میخوانم، گویی پیشتر هرگز آن را نخواندهام؟ دلیل اول این است که من کلاً حافظهی خوبی ندارم، و دلیل دوم اینکه من از ابتدا شدیداً تحت تأثیر اعجاب قرار میگیرم. برای من “ابتدا” آنقدر مهم است که کلید آنچه برای انسان میسر خواهد بود را به دستم میدهد.
من قبلاً گفته بودم: هر چیزی که بود، همیشه بوده است، آن چیزی که هست، همیشه بوده است و آن چیزی که خواهد بود، باز هم همیشه بوده است. این چیزی است که من در جلد اول جستوجو میکنم و هرگز به جلد بعدی نمیروم. ولی قصد واقعی من هم خواندن جلد صفر یا حتا منفی یک است یا منفی دو است. من به اعجاب انسانی که میتواند معماری را به وجود آورد علاقهمند هستم. پس به این دلیل است که من تخت جمشید را دوست دارم، و چیزهایی را که در ادامهی آن است.
هنگامی که قرار بود من مسجد جامع را ببینم، به طور اتفاقی بر خلاف مسیری که برایم تعیین شده بود، حرکت کردم و آن چیزی که قرار بود در آخر ببینیم را اول دیدم و این، تبدیل برتری بود به سوی ابتدا.
آنچه که با گذشت زمان درست شده، عمداً در انتهای مسیر قرار دادم. در قسمتهای جدید که باید همه چیز بهتر شده باشد، چیزی جز نزول ندیدم، در حالی که انتها، اعجاب مرا برانگیخت. وقتی شما به ساختمان لخت دوران ابتدایی نگاه میکنید، توهمی در ترکیب آجر مشهود است. شما میتوانید خوشحالی کارگر را در آجر احساس کنید. میدانید چرا؟ چون آنها آنقدر خوب کار میکردند که هیچکدام از اتاقها یکسان نبودند، و این سبب لذت میشد. وقتی که شما برای کسی کار میکنید و او به شما میگوید چه بکنید، تمام قوسها یکسان میشود. اما وقتی مردی که روی آن کار میکند و هیچ راهنمایی ندارد و فقط به حقیقتی که در قلب خود دارد میاندیشد، آن را متفاوت میسازد. عملکرد یک کارگر دیگر نیز با اولی تفاوت دارد و با این که متفاوت هستند ولی اساس کار برای همه یکسان است.
در حقیقت میلیونها نوع [اجرای] متفاوت وجود دارد. هر شخص یک حقیقت است و هیچکدام از افراد شبیه به یکدیگر نیستند و در اینجا روشن میشود که حقیقت با واقعیت فرق میکند. دانشمند با واقعیت سروکار دارد، انسان با حقیقت، و شاید بتوانیم بگوییم که حقیقت، واقعیت انسان است. حقیقت غیرقابل توصیف است ولی واقعیت چیزی است که میتوانید آن را یادداشت کنید و بیاموزید یا در برگهی امتحانیتان بنویسید و نمره بگیرید. اما اگر دربارهی حقیقت صحبت کنید، هیچ روشی برای بارمگذاری [و ارزیابی] شما نیست که بتواند به اندازهی حقیقت، قوی باشد و آن را بسنجد. به همین دلیل است که من کارهای اولیه را دوست دارم، چون [آنها] از هیچ شروع شدند؛ نه کتابی در کار بوده، نه دستورالعمل و استاد و مدرسهای. صرفاً الهام بوده که کاری به این عظمت را انجام داده است و به همین دلیل من تخت جمشید را دوست دارم.
با دیدن نمونههایی از دهات ایران و مقایسه با صحبتهایی که قبلاً شد، نظر شما در مورد سنت چیست؟
شنیدم که میگفتید زندگی در ده دارای موقعیت بدی است. اگر اینطور فکر کنید که “باید ده را تبدیل به شهر کرد”، آن وقت خواهیم دید که این افراد دیگر در خانههای یکطبقه زندگی نخواهند کرد بلکه ناچاراً در خانههای چندطبقه سکونت میکنند، و این چیزی است که باید از آن اجتناب کرد چون باعث مرگ این افراد خواهد شد؛ آن وقت است که عامل و تئوری اوربانیسم [شهرنشینی] به مرحلهی عمل درمیآید و دیگر قوهی تصوری وجود ندارد که بداند برای زندگی، ده محل بهتری است یا شهر.
اگر تصور کنید که ده به صورت ده نباشد و خانهای چندطبقه باشد که به جای عمودی، در حالت افقی قرار گرفته و مردم نیز هر روز از محل دیگری به سر کارشان بروند و برای زندگی به ده خود برگردند، این بهمراتب بهتر است از اینکه آنها در شهر و خانههای آپارتمانی زندگی کنند.
اگر منظورتان ده و تکنولوژی است و چیزهایی که مهم است آنها داشته باشند و اینکه چگونه آن چیزها را داشته باشند، باید بگویم که من به این موارد فکر میکنم. مثلاً اگر چاه آبی برای آنها بسازید که بهداشتی باشد، در حالی که خودشان نمیدانند به طریق سنتی چگونه باید آن را حفر کنند، کار بزرگی برایشان انجام دادهاید. کار دیگری که میتوانید بکنید این است که حمام، توالت و وسایل بهداشتی آنها را پیشساخته (prefabricated) کنید، نه خانههایشان را. هر خانه باید حمام و توالت بهداشتی داشته باشد و طوری لولهکشی شود که بو در آن نپیچد. شما باید [شرایط مناسب برای] ادامهی زندگی آنها را تأمین کنید. بگذارید دیوارها را به طریقی که خودش میخواهد بسازد و ایمان داشته باشید که او بهتر خواهد ساخت، ضمن آنکه در ساختن و بهوجود آوردن تساوی خود نیز شرکت خواهد کرد.
اگر شما خانهای برای او بسازید باید او را مجبور کنید که به شما حقالزحمه بپردازد یا او را داخل معرکهای میکشانید که صاحبان صنایع معمولاً انجام میدهند.
شما فکر میکنید که با دادن یک دستگاه تلویزیون زندگی او را بهتر خواهید کرد، در صورتی که او را از نظر مادی، مدیون خود میکنید و باعث ناراحتی فراوان او میشوید. او در ده خود مقروض نیست، در میان اجتماع مأنوس خود زندگی میکند و به دست خود اداره میشود. شما اگر مایل نیستید، میتوانید آن را دیگر یک ده نخوانید ولی آن را یک محل زندگی تصور کنید که توسط افکار و غرایز ساکنانش به وجود آمده و اگر هم مایل باشید، میتوانید آن را یک ساختمان آپارتمانی فرض کنید که روی زمین گسترده شده است. این یک جامعهی منحصربهفرد است. تا یک ده نباشد، کوه نیز وجود نخواهد داشت چون کوه و ده همیشه با یکدیگر کار میکنند و جامعه و طبیعت، با یکدیگر. طبیعت همیشه منبع الهام بوده است و تا زمانی که بشر زنده است، وجود خواهد داشت.
در این صورت شما یک جامعهی حاکم خواهید داشت، نه یک جامعهی برده؛ شاعرانگی در اعماق وجود آن افراد حضور دارد.
این است بافت و ساختی که مناسب حال ایرانیهاست؛ نه مانند جوامع آمریکایی یا فرانسوی [اروپایی].
به این ترتیب انسانیت عمیقی که وجود دارد و در میان طبیعت زندگی میکند را حفظ کردهاید. من ده را به صورت یک ده ندیدهام بلکه آن را یک طبیعت دیدهام که بسیار عالی بود؛ ولی در واقع یک حمام و سیستم تهیهی آب مناسب، کم دارد.
کسانی که از فرانسه، پراگ یا آمریکا آمده بودند، به من میگفتند: «ببین چه هوای عالیای دارد!» این افراد از آلودگی محیط، شکست خوردهاند. اتومبیل را باید مانند یک سگ خوب، در خارج از ده نگه داشت. اتومبیل هوا را کثیف میکند. شما یک فرصت بسیار مناسب دارید که با اعمال خود بر علیه تودههای مخرب دنیای امروزی طغیان کنید.
شما راجعبه سیستم پیشساخته نظرات ضد دارید؟
به نظر من سیستم پیشساخته در آمریکا و حتا در کشور سوسیالیستی روسیه که نظام حکومتی ویژهای دارد و مالکیت زمینهایش در دست دولت است، با شکست مواجه شده است. من اخیراً در آنجا بودم و بسیار تحت تأثیر انسانیت مردم آنجا قرار گرفتم. به عقیدهی من، آنجا که آزادیِ انتخاب نباشد، خوشحالی هم وجود ندارد. به من نباید گفته شود که در آینده چه نوع انسانی باشم. نباید به من بگویند که یک معمار نخواهم شد چون نظر شخص دیگری دربارهی من، اینچنین است. من باید قاضی خودم باشم و بهتر از من قاضیای در مورد “من” وجود ندارد. من کسانی را که به سیستم ایمان دارند، دوست ندارم ولی کسانی که در سیستم هستند را بسیار دوست میدارم. آنها خیلی دوستانه و بااحساس هستند. اما من میگویم سیستم پیشساختهی روسیه موفق نیست برای اینکه ظاهری “زشت” دارد.
مزایای تکنولوژی و اقتصادی آن برای من مهم نیست، اگر زشت است، پس اشتباه است چون دل را راضی نمیکند، در حالی که سیستم پیشساخته باید رضایت دل انسان را جلب کند. باید مثل یک سگ کوچک، نزد دل برود و بپرسد: «من را چطور میپسندی؟» و جواب میشنود که: «از تو خوشم نمیآید.» ما باید جلوتر از راهی که سیستم پیشساخته فراهم کرده، قدم برداریم، نه اینکه فقط به جلال و شکوه آن اکتفا کنیم. این باید زیباتر از هر چیزی باشد که ماقبل آن بوده است، و این توجیه قابلقبولی نیست که “چون پیشساخته است، باید اینطور باشد، همین است که هست.”
سیستم پیشساخته هنوز مراحل اولیهی خود را طی میکند و نباید در موقعیتهای ظریفی مثل خانهسازی که مردم در آن زندگی میکنند، مصرف شود. در ردیفهای طویل خانههای پیشساختهی روسی، نقاط اتصال بسیار ضعیف بود، طوری که من میتوانستم دستم را به داخل آن فرو کنم. ساکنان آن خانهها این فضاها را با قالی و غیره پر کردهاند.
حقیقت این است که این سیستم را نمیتوان متوقف کرد. زمانی که کاری به آرشیتکتها محول میشود، دست آنها با انبار قطعات پیشساخته بسته شده و با مشکلات متعددی مواجه میشوند. در این صورت آرشیتکت نمیتواند کار صحیح را انجام بدهد. یک تقاضا از تکنولوژی باید از الهامی فکری سرچشمه بگیرد. در اینجا سؤال مطرح میشود که “چگونه میتوان سیستم پیشساخته را مورد استفاده قرار داد؟ نه اینکه با چیزهایی که تا به حال ساخته شده و در انبار هست، کاری کرد.” تا زمانی که وضع به همین منوال است، این سیستم شانسی نخواهد داشت که ملتی را مفتخر سازد. روسها نمیتوانند این سیستم را کنار بگذارند. بنابراین تکنولوژی که باعث بهوجودآوردن سیستم پیشساخته میشود، باید آنقدر قوی باشد که ما بتوانیم آن را کنترل کنیم. من باید بگویم که: سیستمی را در ذهنم میبینم که قبلاً وجود نداشته، و باید در آن لحظه، الهامی را احساس کنم که باید آنقدر در تکنولوژی اثرگذار باشد که از عهدهی این کار برآید. تکنولوژی، خدمتگذار است و اگر همینطور باشد که چه عالی، ولی اگر دیکتاتور باشد، خوب نخواهد بود.
این احساس من در مورد سیستم پیشساخته است. من اصلاً تحت تأثیرش قرار نگرفته و آن را تحسین نمیکنم و در حالی که با آجر کار میکنم، خودم را مدرنتر از کسی میبینم که از سیستم پیشساخته استفاده میکند. اگر من قادر نباشم که آن را کنترل کنم، هرگز آن را نخواهم خواست.
سیستم پیشساخته باید زمینهی الهامگرفتن داشته باشد و به ارباب خود که همانا آرشیتکت است، گوش فرا بدهد.
راجع به کنگره چه نظری دارید؟
به نظر من این کنگره بسیار جدی و صمیمی بود. در انسان اصولاً حس بخشش، بسیار قوی است. دربارهی کارهای شخصی افراد شرکتکننده بسیار کم صحبت شد چون واقعاً کار اشخاص، مربوط به خود آنها است اما کاری که شما انجام دادهاید و مربوط به اشخاص دیگر است، شامل حال همه میشود. در هر کاری که شما برای اولینبار انجام میدهید، جرقهی کوچکی وجود دارد که از آن کار حکایت دارد، در حالی که پیشتر شاید قادر به انجام آن نبودهاید. این بزرگترین خدمتی است که شما میتوانید انجام دهید. در این کنگره این احساس وجود داشت. شما تصور میکنید چیزهایی که [باکمینیستر] فولر میگوید، آن حرفهایی نیست که میخواهید ولی در واقع او همان چیزهایی را میگوید که شما میخواهید [نیاز دارید] بشنوید؛ او از طبیعت میگوید و شما را تبدیل به قهرمان میکند. او تنها کسی است که چشمهای شما را به سوی امکانات وسیعی [که در اختیار دارید] میگشاید و از شما میخواهد که سازنده و خالق باشید. اگر فولر از سیستمی که خودش استفاده میکند برای شما بگوید، فکر شما را محدود کرده است. تا به امروز هیچ سیستمی ارزش خود را ثابت نکرده است.
به عقیدهی من هیچ سیستم پیشساختهای با یک آجر برابری نمیکند و در مقابل تمامی آن سیستمهای مصنوعی پیشساخته، آجر هنوز بهترین است.
به نظر من کار بزرگی که در این کنگره انجام شد، این بود که کارهای شخصی شرکتکنندگان در مرحلهای پایینتر قرار گرفته بود و این به منظور راهنمایی اشخاص از نظر آزادی در استفاده از چیزهایی بود که به خودشان تعلق دارد، حتا اگر دیگری آن را اختراع کرده باشد. اگر کسی دوچرخه را اختراع کرد، استفاده از آن را در انحصار خود ندارد بلکه برعکس، او دوچرخه را برای استفادهی عموم اختراع کرده است.
اگر کسی با شما صحبت میکند و شما احساس میکنید سخن او باعث رشد شما شده است، او بهترین چیزها را به شما اعطا کرده است، در حالی که چیزی از خودش کاسته نشده. کار معلمان چنین است؛ او معمولاً با دادن چیزی به دیگران رشد میکند. اما یک تاجر در مقابل چیزی که میدهد، پول دریافت میکند.
آرشیتکت هرگز در مقابل چیزی که میدهد، دریافت مناسبی نداشته است. من معتقدم انسان با کار کردن پول به دست نمیآورد بلکه با فکر کردن دربارهی کسب درآمد، به هدف خود میرسد.