مداخلات در کالبد و سیمای آثار تاریخی
سید هادی احمدی روئینی


بزرگترین سوالی که در حوزهی مرمت و احیای مواریث فرهنگی همیشه وجود داشته این است که مداخله در کالبد و سیمای یک اثر تاریخی تا چه میزانی مجاز است؟ چه کسی با چه ویژگی علمی-هنری مجاز به این مداخله است؟ دامنهی اختیارات مرمتگر برای استفاده از مصالح، فرمها و کاربریها تا چه حد است؟
در واقع بنیان و چارچوب حفاظت از میراث فرهنگی همین سوالات و یا به بیان دیگر پاسخ این سوالات است. بایدها و نبایدهای مداخله در یک اثر تاریخی، یک مجموعه و حتی یک بافت شهری و روستایی اغلب چارچوب صلب و محکمی ندارد و در متغیرهای زمان و مکان تغییر میکند. در واقع درک و جهانبینی جامعهی تخصصی هر کشوری مجموعهای از قوانین نوشته و نانوشته را پدید آورده که استخوانبندی نظری مداخله در موجودیتهای میراثی را ترسیم میکند و البته این چارچوبها بعضا وارد قوانین و ضوابط هم شدهاند.
هر چند در مورد اصول اصلی مداخلات وفاق نسبی در جهان وجود دارد اما در مورد جزئیات مداخلات تقریبا هیچ دو کشور مشابهی قوانین و ضوابط مشابه ندارند.
سابقهی مرمت علمی آثار تاریخی و بناها در ایران نزدیک به یک قرن است، نظیر سایر نقاط جهان، باستانشناسان و سپس معماران، بینانگذاران مبانی نظری مرمت در ایران بودند، اما دو تفکر وارداتی چارچوب این مبانی نظری را در ایران شکل داده است. اول جهانبینی مرمت و حفاظت و آن سوی دیگر مبانی نظری ایتالیایی. پر واضح است که ریشهی این واردات فکری، دانشآموختگان این دو کشور (انگلیسی-فرانسوی) بودند که در ایران پایههای فکری موضوعات حفاظت و مرمت را بنیان نهادند.
اوژن ویولت لودوک فرانسوی شاید از اولین صنعتگران این حوزه است که در میانهی قرن 19 نظریهی “اینکه مرمتگر باید خودش را جای معمار اولیهی بنا بگذارد و یک اثر نیمه کاره را تکمیل یا بخشی از بین رفته را مانند اصل آن بازسازی کند” طرح میکند. در همان زمان متفکر انگلیسی، جان راسکین، هر گونه مداخله و تغییر در یک اثر تاریخی را گناهی بزرگ دانسته و صرفا حفاظت سختگیرانه را تنها اقدام مجاز در قبال آثار تاریخی و هنری گذشتگان میداند.
یک قرن وقت لازم بود تا جهان با مجادلات علمی بسیار، حد وسطی را چراغ راه حفاظت کند و در بسترهای فرهنگی و جغرافیایی متنوع جهان چارچوبهای فکری و نظری متمایز شکل گیرد، امروزه به رسمیت شناختن سبک به عنوان بنیان فکری لودوک و «اصالت» به عنوان بنیان فکری راسکین از معدود اصولی است که در همه جای جهان پذیرفته شده است و حتی در معیارهای ثبت میراث جهانی هم نقش اصلی را بازی میکند.

خانهی بِخردی، عکاس: محمد خدارحمی
ایران دامنهی متنوع و متضادی از مداخلات در یک قرن گذشته را تجربه کرده است. از بازسازی تخیلی نفیسترین مواریث فرهنگی توسط باستانشناسان فرانسوی در چغازنبیل و شوش تا فریز کردن آثار تاریخی در دهههای گذشته، راه طویلی است که حفاظت در ایران پیموده است. کمی بیشتر از آنکه موضوع احیا در ایران به عنوان یکی از کارآمدترین جنبههای حفاظت پدیدار شود، در دنیای غرب و خصوصا در انگلیس و فرانسه به معماران این فرصت داده شد تا سبکبال و فارغ از بایدها و نبایدهای محافظهکارانه نهایت خلاقیت را در مداخلات کالبدی در تک بناهای تاریخی و بافتهای شهری به کار گرفته و عملا نوع جدیدی از حفاظت، مرمت و احیا را به دنیا معرفی نمایند. حاصل چند دهه مداخلات خلاقانه در اروپا آثاری شد که ضمن حفظ اصالت، یکپارچگی و ارزشهای تاریخی، جنبههای هنری مدرن و شاعرانه را نیز در کنار آثار قرار داد.
البته در برخی موارد معماران و مرمتگران در دام فاصادیسم و دوبارهسازی هم افتادند، ولی نتیجهی نهایی مداخلات در غرب قابل دفاع بوده و هست. اما در ایران داستان کاملا متفاوت جلوه کرده است. آغاز مدرنیسم، ورود خودرو، انفجار شهرنشینی و برخی مداخلات سیاست محور در چند دهه، کل سیمای تاریخی شهرهای ایران را در هم ریخت و نهایتا انبوهسازی و صنعتیسازی در شهرها به دشمن درجه یک مواریث فرهنگی تبدیل شد و طبعا جامعهی متخصصین و حفاظتگران میراث فرهنگی در مقابل توسعه و تخریب آثار قرار گرفتند. توسعهی افسارگسیختهی شهرها ابتدا به صورت افقی و سپس عمودی و خیابان، بزرگترین تهدید میراث فرهنگی شد و تلاش جامعهی متخصص در قوانین کشور بسیار محافظهکارانه وارد شد.
تفکر حفاظت بر احیا غالب و مداخلهی حداقلی به یک ارزش تبدیل شد. ذکر تاریخچهی حفاظت در ایران برای این یادداشت بسیار ضروری به نظر میرسید، چون وضعیتی که امروز در آن قرار داریم و به اذعان بسیاری از کارشناسان، تهی از خلاقیت و اندکی ناکارآمد و کهنه به نظر میرسد، حاصل تلاش و تدبیر طولانی مدت حافظان میراث فرهنگی و اتخاذ استراتژیهای ناگزیر بوده است. واقعیت این است که سیمای امروز شهرهای ایران که تقریبا تهی از هویت و دانش سرزمینی است حاصل دست و فکر معماران و مهندسان همین کشور است و طبعا با این نمونه کارها کمتر عقل سلیمی اجازهی ورود این تفکرات را به عرصهی مواریث فرهنگی داده است. در این میان جای خالی معمارانی که میراث فرهنگی را بشناسند خالیست، معمارانی که هویت و اصالت سرزمین را درک کرده باشند و آموخته باشند، خلاقیت و شاعری لازم را نیز داشته باشند و نهایتا اینکه آثار تاریخی را به عنوان یک موجودیت معتبر و پویا به رسمیت بشناسند. اگر منصفانه بنگریم هر چند اندک، اما تجربهی مداخلات زیبا و قابل دفاع در حوزهی مداخلات مشروع میراث فرهنگی از مرمتها و احیاهای هنرمندان تا آفرینشهای همگون در بافت تاریخی، چه از لحاظ تناسب میان تعداد آثار تاریخی کشور و مداخلات قابل دفاع و چه از نظر میزان و کیفیت پیشنهادات مداخله در بافتها و بناها در کشور نیز وجود دارد، به نظر میرسد ایران راه درازی برای رسیدن به سطح دانش، هنر، معماری، شهرسازی بومی و تکامل فراموش شدهی خود دارد.
متاسفانه به دلیل پایین بودن سطح دانش و خلاقیت و درک سرزمینی، مشاوران کشور یا بنیان آموزش دانشگاهی رشتهی معماری در کشور و بسیاری دلایل دیگر هنوز تغییر محسوسی در تغییر رویکرد جامعهی متخصصان میراث فرهنگی دیده نمیشود، اما این تغییر ناگزیر و غریبالوقوع خواهد بود. تنها دیدن نشانههای ملموس از جامعهی معماری معاصر و ارائهی پیشنهادات و تجربیات قابل دفاع، تغییرات اساسی در نگاه ملاحظهکارانه به میراث را در برخواهد داشت.
و اما چه باید کرد؟
به نظر میرسد معدود تلاشهای خلاقانه از سوی جامعهی متخصص در قامت مرمتگر، معمار و مشاور از سویی و تغییر ناگزیر و به روز شدن نگرشها در بدنهی حاکمیتی میراث فرهنگی از سوی دیگر میتواند گام اول در آغاز عصری جدید از حفاظت و مرمت و احیای آثار تاریخی کشور قلمداد شود.
نهضت احیای خانههای تاریخی که با کمیت بالایی آغاز شده در فضایی رقابتی به سمت احیاهای کیفی و خلاقانه پیش میرود و عرصههای نابی برای فعالان متخصص در این حوزه فراهم آورده است. این فضای نسبتا وسیع، عرصهای برای خودنمایی و حتی تمرین جوانان جهت به ظهور رساندن خلاقیتها و زایشهای هنریشان است و ضمن دیده شدن به طیف نسبتا محافظهکار میراث هم نشان خواهد داد که گذر از برخی مرزهای نانوشتهی مبانی نظری مرمت و احیا در ایران آنقدر که پنداشته میشود مضموم نیست و یک کار احیای خوب میتواند بر سایر ارزشهای یک اثر بیفزاید. شاید بتوان به عنوان یک کارشناس پیشنهاد کرد، که کار اولیها و کسانی که هنوز سابقهی اجرایی قابل دفاعی ندارند از معماری داخلی و نورپردازی آغاز کنند تا بتوانند در گامهای بعدی با دشواری کمتری خلاقیتشان را بروز دهند. همچنین میشود به همهی فعالان این حوزه پیشنهاد داد تا از آثاری که از نفاست و یکتایی کمتری برخوردارند و تعدادشان هم بیشمار است، آغاز کنند تا در گامهای بعدی بتوانند راه را با کارنامهی خود هموار نمایند.
بهترین عرصه برای مرمتگران و معماران، بافتهای تاریخی شهری و روستایی هستند که حساسیتهای کمتری نسبت به تک بناهای ثبت شده بر آنها حاکم است و نیاز به این تخصص در این بافتها رو به فزونی است و متاسفانه آنچه به عنوان مرمت و احیای بازاری میشناسیم در حال شکلگیری و جولان در این مناطق است. وزارت میراث فرهنگی به پشتوانهی قوانین جدید این حوزه در حال بازنگری در نظام فنی و اجرایی مرمت و احیای کشور و بالطبع بازنگری در صلاحیتهای حقیقی و حقوقی آن است و مطمئنا سابقهی حرفهای و کارنامهی اجرایی فعالان بسیار پررنگتر از مدارک تحصیلی و دانش نظری خواهد بود. در این راه به طور اخص و کلا در موضوع مرمت و احیای آثار تاریخی پذیرای پیشنهادات سازندهی فعالان و صاحبنظران این حوزه خواهیم بود.