سه دهه و سه بنای تاثیرگذار….
گفتگوی محمدرضا قانعی با سهند منشی دربارهی سه بنای «مجتمع اداری پلیاکریل»، «ساختمان کتابخانهی مرکزی شهرداری اصفهان» و «خانهی قانعی»
سهند منشی

گفتگویی که در ادامه به آن اشاره شده حاصل بخشی از سلسله نشستهای ما به بهانهی گردآوری کتاب «جوهرهی مکان» (پژوهشی در باب معماری کردن در اصفهان) بوده است. در بخشی از این کتاب سه بنای «مجتمع اداری پلیاکریل»، «ساختمان کتابخانهی مرکزی شهرداری اصفهان» و «خانهی قانعی» معرفی و تحلیل شد. دو ساختمان اول به ترتیب در دههی 70 و 80 شمسی ساخته شدهاند و هر یک به نوبهی خود بر ذهنیت معماری معاصر شهر اصفهان تاثیر ویژهای گذاشتهاند. بناهایی که با نگاهی متفاوت، به خوانش زمینه و بستر خود پرداختهاند و بداعتی را بوجود آوردهاند. در نهایت به بررسی خانهی معمار یا همان «خانهی قانعی» پرداختهایم که در خلال داستان شکلگیری این اثر میتوان به شناختی از شخصیت، نگاه و رویکرد منحصر به فرد ایشان (معمار اثر: محمدرضا قانعی) دست یافت.
سهند منشی: هدف از این گفتگو آشکار ساختن وجوه پوشیدهای از روند خلق سه بنای یاد شده توسط شما است. «مجتمع اداری پلیاکریل» با کاربری اداری، «کتابخانهی مرکزی شهرداری اصفهان» با کاربری فرهنگی و «خانهی قانعی» با کاربری مسکونی. خواستار بازگویی روند خلق هر یک از آنان که با وجود کاربریهایی متفاوت، ارتباط ویژهای را با بستر و زمینهی شکلگیریشان -شهر اصفهان- برقرار کردهاند، از زبان خالق و معمار بنا هستم. موقعیت قرارگیری هر سه بنا، خود قابل توجه است؛ به گونهای که سهم ویژهای در چگونگی شکلگیری و محتوای ساختاری آنان داشته است. «ساختمان پلیاکریل» با قرارگیری در تقاطع خیابانهای آبشار و سجاد همجواری و همنشینی بخصوصی را با رودخانهی زایندهرود و پلهای تاریخی آن برقرار کرده است. «ساختمان کتابخانهی مرکزی» در قلب شهر اصفهان و در نزدیکی پارک و بنای هشت بهشت، قرار دارد. در نهایت خانهی شما «خانهی قانعی» در اتصال با خیابان میر قرار گرفته که بیتاثیر از روند تغییر و تحولات باغهای سعادتآباد نبوده است.
برای بنده که سالهاست افتخار شاگردی شما را داشتهام؛ روشن و مبرهن است که آنچه امروزه در دنیا به عنوان معماری «منطقهگرا» و «زمینهگرا» شناخته میشود، همواره از دغدغههای شما بوده؛ تا جایی که از حوزهی معماری نیز فراتر میرود و در پروژههای طراحی شهری و شهرسازی شما نیز نمود یافت؛ در واقع میتوان اظهار کرد «مهندسین مشاور پلشیر» که شما از بنیانگذاران آن بودهاید و در طی چهار دههی گذشته مسئولیت هدایت و مدیریت آن را بر عهده داشتهاید؛ رویکرد اصلیاش را «توجه عمیق به زمینههای اثر» در نظر گرفته و به نظر میرسد بهتر باشد از نظر تقدم زمانی، سخن را از «مجتمع اداری پلیاکریل» آغاز کنیم.
محمدرضا قانعی: زمانی که صحبت از پروژهی پلیاکریل به میان میآید، لازم میدانم به خاطرات بازگشتم به ایران در حوالی سالهای 66 و 67 اشاره کنم. در آن سالها مانند هر کسی میخواستم در جریان سازندگی کشورم سهمی داشته باشم. در نظر داشتم که نمیخواهم در حرفهی خود کارهای تقلیدی انجام دهم، بلکه میخواهم ضمن آنکه کار نویی انجام میدهم؛ ریشههایش را از اصل و بستر خود وام گیرم. در جستجوی آن بودم تا جوهرهی معماری ایران که به آن میبالیدیم را بیابم، آن را بازتعریف کنم و در آثار خود بکار گیرم و بهنحوی به شکل امروزی، اصول معماری گذشته را تداوم بخشم. از آن زمان جملهای را سر لوحهی حرفه و زندگیام قرار دادم: «میخواهم اینجایی باشم و این زمانی».
هنگامی که مسابقهی طراحی «ساختمان اداری پلیاکریل» مطرح شد، من با چنین اصولی با قضیه برخورد کردم. موضوعی که به طراح محول شده بود، ساختمانی اداری برای قسمت بازرگانی شرکت پلیاکریل بود. شرکتی که در آن زمان از نظر تکنولوژی و صادرات، وضعیت مالی خوبی داشت. معضل اساسی طرح یاد شده، تبعیت از ضابطهی 60 درصد ساخت و 40 درصد فضای باز بود. زمین مورد نظر 4000 مترمربع وسعت داشت و در صورتی که این ضابطه را رعایت میکردیم، با پلاکهای 400 یا 500 مترمربعی اطراف به مشکل بر میخوردیم. از طرفی دیگر، این ساختمان در محل تقاطع دو محور شهری قرار داشت و با رعایت این ضابطه، سیمای شهری در آن محدوده مخدوش و رها شده باقی میماند. در نتیجه بر اساس الگویی ذهنی تصمیم بر آن شد تا فرم بنا را بصورت L شکل در امتداد این دو محور قرار دهیم. این رویکرد در سنت معماری ما نیز متداول بوده و نحوهی استقرار بنا معمولا غیرمتراکم، با ساختاری خطی و در اطراف فضایی باز شکل میگرفته است. این ترفند کمک میکرد فضای اطراف پلاکهای همسایه آزاد شوند؛ همچنین سیما و فضای شهری تداوم یابد.
منشی: رد پای پل خواجو در کروکیهای روند طراحی و شکلگیری پروژهی پلیاکریل به عینه دیده میشود؛ به نظر میرسد حضور این پل در بستر و همجواری پروژهی پلیاکریل نقش بسزایی داشته است.
قانعی: همجواری موقعیت پروژه با پل خواجو سبب شد تا منبع الهام را پل خواجو قرار دهیم. این دو بنا فاصلهی زیادی از هم ندارند و اگر قرار باشد درسی گرفته و شأنی حفظ شود، پل خواجو برتری مییابد. سوالات متعددی در ذهنم مطرح میگردید از این قبیل که: «معمار ایرانی چگونه با بستر شکلگیری طرح خویش مواجه میشود؟» «چگونه همپیوندی و تداوم اثر را با زمین آن آغاز میکند و طرح مورد نظر را در محور عمود امتداد میبخشد؟» در جستجوی پاسخ به این سوالها، نحوهی رویش پل خواجو که با مفصلی سنگین از زمین شروع میشود؛ به شدت مرا تحت تاثیر قرار داد. ریتم بهکار رفته در بنا، چگونگی آغاز و پایان بنا (که بی انتهاست)، مرکزیت و تقارن بصری بنا و تدابیر و انعطافپذیری فنی بنا (که به راحتی و بر حسب نیاز دهانهها تنگ یا گشاد میشود)؛ همگی حرفی برای گفتن داشت. ظرافتهای خارقالعادهای در نحوهی استقرار این بنا تعبیه شده است؛ برای مثال راستای طلوع آفتاب ششم نوروز درست بر محور میانی «بیگلربیگی» منطبق است. نگاه کنید معمار به چه جنبههای متافیزیکی که میتواند از دید بسیاری غایب بماند؛ توجه داشته و چگونه معمار چنین بنایی با فرهنگ ایرانی عجین گشته است. وجود چنین پارامترهایی بود که ما را توجیه میکرد تا خود را به چنین بنایی پیوند زنیم. با بازدیدهایی که به کَرات از بنا و محل احداث آن بدست آمد، پل خواجو با رعایت مسائل فنی و کیفی خویش، به الگو و طرحوارهی ذهنی در روند خلق بنای پلیاکریل تبدیل گشت. لازم است اشاره کنم اگرچه پل خواجو را به عنوان منبع الهام خود قرار داده بودیم؛ در عین حال به وجود عنصر طبیعی کوه صفه توجه داشتیم. بر این اساس ورودی مجتمع پلیاکریل را ملهم از ساختمان بیگلربیگی پل خواجو در نظر داشتیم و فرم بنا را به گونهای سامان دادیم تا رخ آن به سمت عنصر طبیعی و شاخص شهر یعنی کوه صفه باشد.

منشی: در خصوص نحوهی مواجههی شما با نمای بنای پلیاکریل، شاهد بکارگیری آجر، کاشی و سنگ هستیم. به عبارتی بکارگیری دو عنصر آجر و کاشی به عنوان مصالح اصلی نمای ساختمان را میتوان در امتداد سنت نماسازی در اصفهان دانست. چرا استفاده از مصالح فوق را در ساخت نمای این بنا مدنظر قرار دادید؟
قانعی: شاید اولین بار در این پروژه بوده باشد که سنگ با این ابعاد و به این رنگ استفاده شده است. با این اقدام توانستیم ترکیب مصالح ساختمانی که تا آن زمان متداول شده بود را دستخوش تغییر کنیم. در این ساختارشکنی نیز، وجود پلخواجو تاثیرگذار بود. همچنین نحوهی بکارگیری کاشی در نمای بنا، مسئلهای بود که باید با احتیاط انجام میشد.
حضور پدربزرگ این بنا (پل خواجو در نسبت با ساختمان پلیاکریل) به ما جرات میبخشید تا ترکیبات زیبای آن را در بنای خویش بکار گیریم. مگر نه اینکه وجه تمایز معماری پارسی در حضور کاشیکاریهای بناست؟!! سنت حضور کاشیکاری در بناها که از خراسان سر برآورده، در معماری سلجوقی بکار گرفته شده و در معماری دوران صفوی و در اصفهان به اوج خود رسیده بود؛ در آن زمان به کمک ما میآمد تا در ساختار بنایی اقتصادی-صنعتی در شهر اصفهان مجددا بکار گرفته شود.
منشی: آیا وجود فرم خطی در ساختار این بنا، بر کیفیت عملکردی بنا و روابط میان فضایی آن تاثیری گذاشت؟
قانعی: نه به آن صورت. چرا که ما تکلیفمان با ساختار و عملکرد یک ساختمان اداری بسیار روشن بود. ساختمان اداری معمولا سلسله مراتبی دارد که هم در محور افقی است و هم در محور عمودی. بر همین اساس پروژهای با محوری خطی میتواند به راحتی پاسخگوی چنین عملکردی باشد؛ به ویژه اگر این راستای خطی در طبقات بنا نیز تکرار شود.
منشی: زمانی که به معماری معاصر اصفهان میپردازیم؛ شاهد تلاشهایی در دههی 40 شمسی در راستای بهرهگیری از مفاهیم فرمی و فضایی معماری قدیم هستیم که سرلوحهی معمارانی در دههی 60 و 70 شمسی قرار میگیرد. از این قبیل بناهای تاثیرگذار میتوان به «مجتمع تجاری آمادگاه» و «کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان» اشاره کرد؛ که در دوران خود توجه ویژهای به زمینه و بستر معماری اصفهان داشتهاند. میخواهم بدانم «بناهای معاصر دههی 40 و 50 شمسی در اصفهان» در روند طراحی شما تاثیری داشتهاند؟
قانعی: فکر نمیکنم. طراحی «پروژه پلیاکریل» بیش از هرچیز متاثر از بنای «پل خواجو» و در گامهای بعدی «مسجد حکیم» بوده است. در صحبتهایم اشاره کردم که در آن زمان ما ضابطهی مرسوم 60 درصد 40 درصد را در این طرح تغییر دادیم و معاون معماری و شهرسازی را مجاب کردیم تا بجای ساخت تودهای عظیم که به بافت پیرامون خود آسیب میزند طرحی خطی بوجود آوریم. اگر توجه کرده باشید پروژهی پلیاکریل ساختمانی دو طبقه است. زمانی که پروژه آغاز شد در نظر داشتیم پلاکهای بزرگی در اطراف ساختمان پلیاکریل قرار دارد که به یقین تا زمان اتمام پروژه ما قد میکشیدند و تناسبات نمای شهری را دچار عدم هماهنگی میکردند. اینجا بود که از نمای کاذب داخل حیاط مسجد حکیم الگو گرفتیم. ارتفاع دستاندازهای بلند بوجود آمده نه تنها تناسبات موردنیاز در ایجاد هماهنگی بصری نمای شهری را تامین میکرد؛ بلکه محصوریت مورد نیاز جهت بهرهوری از بام مجموعه را که مدتها با دید و منظر کوه صفه رستوران ساختمان بود؛ بوجود آورد.
منشی: زمانی که به پروژهی پلیاکریل نگاه میکنیم شاهد این هستیم که بنا ضمن آنکه به مسئلهی اقلیم اصفهان، جهت تابش آفتاب و بازی سایه روشنها در طول روز توجه داشته و با وجود آنکه از پل خواجو الهام گرفته است؛ کاملاً مدرن و پیشرو ساخته شده است؛ این در حالیست که سه دهه از عمر این بنا میگذرد و بنا همچنان مدرن مینماید. پرسش مد نظر این است که معمار چگونه به چنین خوانشی از بناهای تاریخی دست مییابد؟ چگونه ممکن است در ایجاد معماری زمینهگرا تنها به کپی کردن از طاق و قوسها و فرمها بسنده نکرد و مفاهیم و ریشهها را دریافت و به درستی بکار گرفت؟
قانعی: درخصوص نحوهی برخورد معمار در روند طرح بنا، ناگزیر به پذیرش این حقیقت هستیم که ما همه دانشآموختگان سیستم آموزش معماری نوین و مدرن بوده و هستیم. الگوهای ذهنی ما بر این اساس شکل گرفته و در این سیستم پرورش یافتهایم. اینکه ضمن حفظ ریشههای خود همواره به دنبال پاسخگویی به روح زمانه بودهام؛ رویکردی است که شخصا در مسیر آموزش و کار حرفهای دریافتم و اتخاذ کردم.
غیر قابل انکار است که جامعهی ما سالهاست در پی آن است تا ذهنیت شرقی خود را به غرب متمایل کند. بخصوص زمانی که صحبت از بحثهای آکادمیک به میان میآید ما کاملا عملکردگرا میشویم؛ که خود از ذهنیت غربی نشأت میگیرد. بنده نیز فرآوردهی آموزش دورهی مدرن هستم. در آن زمان تغییر نگرشهایی از مدرن به پسامدرن مشاهده میشد و جنگ میان نگاه مدرن و پسامدرن به معماری، در دههی 50 شمسی به راه افتاد.

ساختمان اداری پلیاکریل

در هر یک از پروژههای آن سالها به فراخور موضوع، رویکردی را در پیش میگرفتیم. اینکه در برخورد با هر پروژه چه مولفهها و چه مفاهیمی از معماری زمینهگرا را بکار گیریم؛ کاملاً متغیر بود. برای مثال همزمان با پروژهی پلیاکریل که ریشههایی در گذشته داشت و از لحاظ فرمی بصورتی مدرن جلوه یافت؛ پروژههایی در یزد ایجاد کردیم که از لحاظ فرمی به سنت خود وفادارتر بودند. ولی در پروژهای مثل کتابخانهی مرکزی شهرداری اصفهان، کاملاً خود را از آن قید و بند رها کردیم. حتی در حوزهی مصالح بکار رفته در بنا تفاوتهایی وجود داشت. در پروژهی پلیاکریل از کاشی بهره بردیم در حالی که در نمای کتابخانهی مرکزی سنگ بکار بردیم. به همین خاطر است که میگویم ما نباید در رویکرد معماری زمینهگرا، صرفاً شکلی و ظاهری با مسئله برخورد کنیم بلکه هر پروژه خود تعیین میکند با چه مولفههایی به طراحی آن اقدام کنیم.
منشی: با توجه به اینکه شکلگیری پوستهی ریتمیک بنای پلیاکریل را متأثر از بنای پل خواجو میدانید؛ چه ارتباطی میان این اثر با پوستههایی که ما را به یاد بناهای پستمدرن جهان میاندازد؛ وجود دارد؟ آیا در بنای شما چنین تمایلی وجود داشته است؟
قانعی: صد در صد. وقتی صحبت از تاریخگرایی به میان میآید، به ناچار بحث پستمدرنیسم مطرح میشود. در خصوص رویکردهای پستمدرنیستی که در جامعهی ما مطرح شد و رواج پیدا کرد؛ ما با یک خوششانسی مواجه شدیم که بهتر است به آن اشاره شود. در آن سالها اکثر معماران از مدرن به پستمدرن گرایش پیدا کردند. افرادی از قبیل مرحوم آقای «علیاکبر صارمی»، «فرهاد احمدی»، «محمدرضا جودت» و…. از تئوریسینهای پستمدرن در کشور بودند.
این نگاه با انقلاب سال 57 در ایران همزمانی یافته بود و از آن جهت که انقلاب یاد شده خواستار و مدعی استقلال فکری در تمامی زمینهها بود؛ گرایشات پستمدرنیستی زیر سایهی رویکردهای انقلابی شدت یافت. موازی بودن این افکار با جریانهای پستمدرنیسم جهانی، کمک میکرد تا جریانی اصیلتر و مبتنی بر ریشهها را در معماری خود جستجو کنیم.
منشی: زمانی که صحبت به پستمدرن کشیده میشود و ارتباط آن با زمینهگرایی مطرح میگردد؛ همواره با لکنت و احتیاط سخن باید گفت. به عبارتی بیان ارتباط میان پستمدرن و زمینهگرایی سخت و حساس است. مثلاً خود شما در گفتههایتان اشاره میکنید که به پستمدرن توجه دارید ولی رویکرد زمینه را به کلاژ کردنهای پستمدرنی تقلیل و محدود نمیکنید.
قانعی: یقینا اشتراکاتی میان نگاه زمینهگرایی و نگرش پستمدرنیستی وجود دارد. اما تفاوت این دو در مضامین و باطن اثر است و نه فقط در ظاهر و رویه و شکل. نگاه زمینهگرایی فراتر از نگرش پستمدرن است. من همواره پیرو معماری زمینهگرا بودهام؛ که در مواردی با رویکردهایی پستمدرنیستی به جلوه درآمده است.

ساختمان کتابخانهی مرکزی شهرداری اصفهان


کاخ هشت بهشت- نمونهای از کاخهای محل سکونت آخرین پادشاهان دورهی صفوی- منبع: ویکیپدیا
منشی: بهتر است ادامهی صحبت را پیرامون پروژهی «کتابخانهی مرکزی شهرداری» به پیش بریم. پروژهای پستمدرن با کاربری فرهنگی و عمومی که در واقع عموم مردم شهر مخاطب و کاربر آن هستند؛ و در اولین نگاه حس دعوتکنندگی به درون را در من ایجاد میکند.
قانعی: ببینید در پروژهی کتابخانه رویکرد زمینه غالب بوده است؛ این در حالیست که شما آن را پروژهای پستمدرن میبینید.
منشی: من بیشتر از نظر فرمی و فضایی به این برداشت رسیدهام.
قانعی: در پروژهی کتابخانه ما به دنبال تفسیر جدیدی بودیم. الگوی ذهنی هادی در این پروژه بنای «هشت بهشت» بود. اگر به بنای هشت بهشت توجه کرده باشید و نحوهی برخورد او با طبیعت پیرامونش را کشف کرده باشید بهتر متوجه عرایض بنده میشوید. این بنا اگر چه کوشکی صلب و متراکم به نظر میرسد، اما ارتباطی تنگاتنگ با طبیعت اطراف و باغ در برگیرندهاش دارد. گویا این بنا به مانند پنیر لیقوان پر از منافذ و پنجرههای رو به بیرون است. برخلاف اکثر بناهای معماری ایران که رویکردی درونگرا دارند؛ این بنا کاملا برونگرا است. من در پروژهی کتابخانه بدنبال چنین رویکردی بودم. اینکه مخاطب در هر نقطه از بنای کتابخانه قرار گیرد با پنجره و دریچهای به محیط پیرامون بنا پرتاب شود و با محیط شهری خود ارتباط برقرار کند. در خصوص اینکه میگویم زمینه در این پروژه غالب بود باید به بستر شکلگیری پروژهی کتابخانه اشاره کنم. در حقیقت مساحت زمین کتابخانهی مرکزی یک هشتم از باغ هشتضلعی «گلدسته» بود. این باغ در گذشته دقیقا رو به مرکز باغ «هشت بهشت» قرار داشته است؛ و من در تلاش بودم تا پروژهی کتابخانه را به سایهای تاریخی در زمینهی خود تبدیل کنم. مسئلهی دیگری که در تکمیل توضیحات پروژهی کتابخانه حائز اهمیت است؛ بازنگری طرح کتابخانه است. زمانی که پروژهی کتابخانهی مرکزی به ما واگذار شد؛ اسکلتی نیمهکاره و بدقواره در پاسخ به کاربری «حوزهی علمیه خواهران» بود. این اسکلت توسط «بنیاد آیتالله خویی» ساخته شده و همهی فضاها در طرح این ساختمان پیشبینی شده بود. ساختمان سابق کتابخانه و ساختمان رو به روی آن که در حال حاضر یک اسکلت است؛ هر دو توسط بنیاد آیتالله خویی احداث شده بودند و ملک آن متعلق به «خانم امین» بود. در واقع قرار بر این بود تا این محل، حوزهی علمیهی خواهران و مرکز تبلیغات آیتالله خویی شود. زمانی که پروژه به ما محول شد؛ ما یک جراحی را روی بنای آن، از سالن مرکزی گرفته تا بقیه فضاها صورت دادیم. مثلا در طراحی خودمان پارکینگ را به مخزن کتابخانه تبدیل کردیم؛ چرا که از نظر ما کتابخانه عمومی شهر، آن هم در مرکز تاریخی و پیادهمحور اصفهان آنچنان به پارکینگ عمومی نیازی ندارد. با حذف کاربری پارکینگ از این طرح بخش زیادی از گالریها در محل پارکینگ طرح سابق، تعبیه و جایگذاری شد.
منشی: یعنی سازهای به طرح سابق اضافه نشده است؟
قانعی: مواردی به آن افزوده شد. در حقیقت ما با درک ساختار یک اسکلت و کاستن و افزودن به آن طرح جدیدی خلق کردیم. ساختمانی بینظم را بوسیلهی یک مدول منظم پنج در پنج به نظمی جدید در آوردیم. در نهایت ساختمان را تکمیل و مکعب را در قالب پوستهی دوم و بیرونی کامل کردیم.
منشی: نقشهی کتابخانه به خوبی نشان میدهد که این مدول پنج در پنج، برای توصیف فضاهای گوناگون پیمانهای شده است. یکی به فضای نشیمن تبدیل گشته، یکی به فضای باز و… در حقیقت این مدول، فضاها را انتظام بخشیده و باز تعریف کرده است.
قانعی: کاملا درست است. در این راستا اگر چه حجم کلی فرورفتگیها و برونزدگیهایی را پذیرفته است اما در نهایت پوستهی بیرونی سعی داشته است این جلوهی بصری را نرم و آرام کند.
منشی: توضیح شما من را یاد پارک «دولاویلت» انداخت که توسط برنارد چومی طراحی شد. در آنجا اولین همکاری برنارد چومی و ژاک دریدا صورت گرفت که مباحث زبانشناسی دیکانستراکشن را وارد حوزهی معماری کنند. آنجا هم یک سری ستونهای موجود از قلعهی قدیمی بود که چومی آنها را بازخوانی کرد و گسترش داد و از واژهی «فولی» هم برای این گسترش استفاده کرد.
قانعی: درست است. ما در مواردی ساخت قبلی را توسعه دادهایم؛ جاهایی را مقاومسازی کردهایم؛ دستکهایی را اضافه و در کنارش فویلهای فولادی آویزان کردهایم؛ اسکلت را بریدیم و مواردی را اصلاح کردیم. در واقع آن زمان «مهندس میرمیران» من را مامور کردند و خواستند تا به داد بنا برسم. متاسفانه در آن زمان شهرداری قدرت تشخیص این را نداشت که چه کاری را به چه کسی واگذار نماید. از نگاه شهرداری ما در آنجا بودیم تا دکوراسیونی برای آنجا طراحی و اجرا کنیم. بخش زیادی از تلاش ما در مجاب کردن آقای «غلامی» معاون وقت شهرداری بود. بالاخره راضی شدند تا ما جراحی را بر روی طرح قبلی اجرا و پوستهی دومی برای بنا اجرا کنیم. گمان می کنم در دوران بعد از انقلاب، پروژهی کتابخانه جزو اولین ساختمانهای بود که در طراحی آن پوستهی دوم اعمال شده است.
منشی: دو پوسته کردن جزئی از سنت معماری ما بوده است؛ به خصوص در بنای گنبدهای ایرانی. قانعی: دو پوسته، تکنیکی است که در موارد گوناگونی بکار گرفته میشود، از عملکردهای سازهای گرفته تا موارد اقلیمی و در راستای کنترل نور ورودی. برای درک بهتر اجازه دهید مثال ملموستری درخصوص رویکردمان در این طرح بیاورم. ما در پوشش خانمها عنصری داشتهایم به نام «پوشیه یا همان روبنده» (نقابی که بر صورت انداخته میشود). کسی که آن روبنده را بر صورتش انداخته است؛ به خوبی میتواند بیرون را ببیند. اما کسی نمیتواند صورتی که پشت آن نقاب قرار گرفته را تماشا کند. ما با بکارگیری پوستهی دوم میتوانستیم از هر دریچه که خود در آن گشودهایم به بیرون پرتاب شویم و شهر را به نظاره بنشینیم؛ اما شاید کسی نتواند تصور کند در پشت این پوسته چه چیزی وجود دارد.

منشی: به عنوان مخاطب بار نخستی که این بنا را میبینم؛ نمیتوانم دو پوسته بودن بنا را تشخیص بدهم و لازم است فضای داخل را تجربه کرده تا به چنین ترفندی پیبرم؛ این از جذابیتهای این کار است. در خصوص مصالح بکار رفته در نمای این پروژه، ظرافت زیبایی بکار گرفته شده است. برخلاف پروژهی پلیاکریل که از آجر و کاشی استفاده کردهاید؛ در نمای پروژهی کتابخانه ورقههای مسی و در کنار آن سنگ بکار رفته است؛ این مس که در صنایع دستی ما جایگاه ویژهای دارد با چه تفکری در پروژهی کتابخانه استفاده شده است؟
قانعی: برای توضیح چرایی بکارگیری مس در نمای این بنا باید از سمت دیگری به پروژهی کتابخانه نگاه کنیم. در آن زمان نامی که شخصا برای پروژهی کتابخانه در نظر داشتم «مدیا تک» بود. همه از من میپرسیدند مدیا تک یعنی چه؟ حالا فکرش را کنید سه دههی قبل شما بخواهید این واژه را برای کارفرمای پروژه معنا کنید. برای آنکه برایشان قابل درک باشد میگفتم: «شما بگویید کتابخانهی مجازی». خود بنده با واژهی «مدیا تک» از دههی 70 میلادی زمانی که ژرژ پمپیدو راهاندازی شد؛ آشنا شدم. میخواستم در این پروژه (که پیشتر اشاره کردید که رویکردی فرهنگی-اجتماعی دارد) برای «جوانان» و برای «فردا» کار کنم.
منشی: یعنی اینجا یک نگاه تجربهگرا داشتهاید؟
قانعی: در واقع مس روکشی برای تاسیسات بنا بود. پوستهی مسی، نقش پوستهی تأسیساتی داشت.
منشی: منظورتان همان اتفاقی است که به نوعی دیگر در ژرژ پمپیدو میبینیم. یک بنای «هایتک» که تاسیسات در پشت نازککاریها مخفی نشده است و شخصیت و کارکرد زیباییشناسانهی خودش را دارد؟
قانعی: دقیقاً. این پوستهی مسی، رایزرها و آسانسورها را پوشش میداد و در واقع آن چیزی که به سمت تکنولوژی میرفت توسط این ورقههای مسی نمایان میشد. این پیام که «میتوانیم به سوی آینده برویم» در دل این حرکت نهفته بود. اِبایی هم نداشتیم که از تکنولوژی جدید استفاده و حتی آن را شاخص کنیم. در صحبتهایتان اشاره کردید مس با توجه به پیشینهای که در هنر و صنعت ما داشته و مصالح در دسترستری است؛ گزینهی مناسبتری بود. اصلاً «استیل» به حال و هوای کار ما نمیخورد. ضمن آنکه مس با آجر همنشینی بهتری دارد و در بازار ما قابل دسترستر است. ما میبایست از تکنولوژی قابل دسترس بهره میبردیم.
منشی: این رویکرد شما در زمانهی حاضر عجیب نیست اما در آن دوره و آن سالها براستی حرکتی بدیع بوده است. جالبتر اینکه هیچ غریبگیای با نمای این بنا احساس نمیشود. مسئلهی قابل توجه دیگر در این پروژه اختلاف ارتفاع قابل توجهی است که محدودهی پیرامون کتابخانه با محیط شهری اطراف خود ایجاد کرده است. محیطی باز که میتواند محل برگزاری رویدادهای گوناگون باشد.
قانعی: در این پروژه به دنبال فضای شهری متمایزی بودم. میخواستم با ایجاد مکثی اطراف ساختمان، عرصهای متفاوت را در یک کتابخانه یا در نگاه کاملتر در مدیا تک بوجود آورم. به همین خاطر است که بستر در برگیرندهی بنا را بالا آوردم تا اثر را از محیط پیرامونش متمایز سازم و به عبارتی یک «بافر زوم» ایجاد نمایم. نه اینکه با یک دیوار آن را از محیط اطرافش جدا کنم. اینجا میبایست مفصلی میشد که از همهجا بتوان به آن وارد شد.
منشی: این ارتفاع ایجاد شده خود از نظر بصری به جعبهی شفافی مبدل شده که بنا درون آن قرار گرفته و به شکل صحیحی به تعریف بنا کمک کرده است. حقیقتاً نمیتوان کتابخانه را بدون صفهای که ایجاد کردهاید، متصور شد. گویا تبدیل به بنای کاملاً متفاوتی میشد.
قانعی: ما در آنجا سکوها و فوارههایی را در نظر داشتیم تا این محل را به نقطهای جمعی و استراحتگاه تبدیل کنیم. متاسفانه با اقدامات نادرستی از جانب مسئولین کتابخانه، برنامهریزیهای انجام شده ناکام ماند. در طرح ما فضای اداری، پشت بنا قرار میگرفت و قسمت جلو شامل پیش ورودی و سالنها میشد. مسئول وقت کتابخانه آقای «سلطانیان» قست اداری را به طبقهی بالای قسمت روبرو منتقل کردند. تالارهایی که به کاربری نمایشگاهی اختصاص داده بودیم به فضاهای اداری تبدیل کردند؛ چرا که میخواستند با نظارتی که ایجاد میکنند مجمعی بر روی سکوها شکل نگیرد. بخش قابل توجهی از اهداف و برنامهریزیهای فضایی این بنا به این طریق ناکام ماند.
این بنا فضاهای متعددی را برای رفتارهای اجتماعی پیشبینی کرده؛ حتی در پشتبام این بنا فضای رستوران پیشبینی شده است. در نظر داشتیم این بنا بیست و چهار ساعته باز باشد. مثل زمانی که در ژرژ پمپیدو تا 2 نیمهشب میماندیم و تنها 2 ساعت از شبانه روز مجموعه تعطیل بود. میخواستیم بچهها برای خوردن غذا به پشتبام بروند که بهترین دید ممکن را به اطراف خود دارد. چنین رویایی برای این مجموعه در نظر داشتیم اما همانطور که اشاره کردم با پایین مجموعه چنین کردند، چه برسد به پشتبام و سایر فضاها و خواستههای پیش بینی شده.
منشی: متاسفانه یک تغییر عمدی در عملکرد فضا میتواند یک پروژه را عقیم سازد و مانع از بروز پتانسیلهایی موجود در کالبد طراحی شده؛ شود. این اتفاق برای پروژهی کتابخانه با نظارت تحمیل شده انجام گرفته است. بهتر است در خصوص دو پوسته شدن بنا که در پروژههایی از شما دیده میشود؛ بیشتر صحبت کنیم. تکنیکی که در ساختمان «کتابخانهی مرکزی اصفهان»، «ساختمان ثبت احوال» و یا «خانهی قانعی» بکار گرفته شدهاست. چرا روی این مسئله تاکید دارید؟
قانعی: ما امروزه با معماری برونگرایی مواجه هستیم که بدنهی شهری را پر از پنجره و چهرهی شهر را مخدوش کرده است. این در حالی است که معماری و شهرسازی گذشتهی ما چنین چیزی نداشته است. زندگی ما به نوعی زندگی درونی بوده است و این درونگرایی بیش از هرچیز معطوف به مسئلهی اقلیم و نحوهی ارتباط با طبیعت بوده است. به همین خاطر است که همواره بدنبال این بودهام تا ضمن رعایت مسائل اقلیمی، معماری را به گونهای با طبیعت ترکیب کنم و پیوند زنم. مثلاً در خانهی خودم به دنبال آن بودم تا ارسی را جایگزین ایوان کنم و به جای آن توریهای حصیری که برای کنترل شدت نور ورودی به چهرهی ساختمان میانداختیم، توری ثابتی را در ساختار بنا در نظر گیرم.
حال که با تغییرات بوجود آمده در معماری ناگزیریم پنجرههایی رو به بیرون داشته باشیم؛ چگونه میتوانیم کاری کنیم که این پنجرهها هم باشند و هم نباشند؟ به نظرم «پوسته» قابلیتهایی دارد که علاوه بر هارمونی بصری، پاسخگوی اقلیم و سنتهای ما نیز هست. این پوسته میتواند بسیاری از خواستههایمان را برآورده کند. کنترل شدت نور آفتاب، کاهش آلودگیهای صوتی، ایجاد جلوهی بصری و هماهنگی نمای شهری و… بواسطهی حضور چنین پوستهای امکانپذیر میگردد.
منشی: پوستهی اولِ شما را میل به برونگرایی میبینم و پوستهی داخلی را میل به درونگرایی. این همافزایی را ما در دورهی صفویه هم داریم. زمانی که بناهای شاخص هم میل به برون داشتند و هم درون. به نظرم این رویکرد در پوستهی فلزی برونگرا در خانهی شما و درونگرایی خود خانه نیز دیده میشود.
قانعی: بله، وقتی به آن توجه میکنم درست میفرمایید. من در این خانه به دنبال ایجاد محرمیت بودم و حالتی ایجاد شده است که از بیرون نمیتوانید به داخل دید داشته باشید. در این بنا کنتراستی ایجاد شده است به مانند بنای هشت بهشت. از بیرون که به آن نگاه میکنید؛ تودهای سنگین به نظر میرسد اما کافیست وارد بنا شوید تا به روح بنا پیببرید.

منشی: و در آخر به خانهی خودتان بپردازیم. بنایی که شاید بیش از هر پروژهای شخصیت شما را به عنوان معمار بنا آشکار میسازد.
قانعی: مانند پروژهی کتابخانه، خانهام یک تغییر حالت بود. خانهای قدیمی از اواخر دوران پهلوی اول که تحت اضطرار ساخته شده بود و آنچنان کیفیتی نداشت. اما از فضای داخلی آن بسیار خوشم میآمد و از آن جهت که رو به روی خانهی پدریام بود، آن را خریداری کرده بودم. حیاط دنجی داشت و با تغییراتی تدریجی که در آن بوجود آورده بودیم در آن زندگی میکردیم؛ تا آنکه بچهها بزرگ شدند و فضای مختص خود را طلب میکردند. به خاطر دارم برای پروژهای به سوریه رفته بودم و زمانی که بازگشتم دیدم همسرم با تاکید بر این مسئله که بچهها بزرگ شدهاند و باید اتاق داشته باشند به آپارتمان پشتی (خانهی پدری) نقل مکان کردهاند. بنابراین مسئلهی بازنگری در وضع موجود خانه از همان زمان مطرح شد. از آن جهت که بدنهی این ساختمان، تجاری بود و ارزش اقتصادی ویژهای داشت؛ دیگران تاکید میکردند که بنا را خراب کنیم و شش طبقه روی آن بسازیم. اما اصول فکریام مرا از این کار باز میداشت. من اهل تجاریسازی نبوده و نیستم. خانهای برای زندگی میخواستم. زمانی که همسرم مرا در چنین فشاری قرار داد تصمیم گرفتم دو اتاق به بنای سابق اضافه کنم و به نظرم رسید چه بهتر که باکس جدیدی به باکس قبلی ساختمان اضافه کنم. در حقیقت اثری جدید در مجاورت اثری قدیمی قرار داده شد و پلکان میان آن دو، مانند یک مفصل، باکسها را به هم پیوند زد. درخصوص اینکه چرا باکس قبلی ساختمان را حفظ کردیم میبایست به الگوی سنتی این بنا و سرگذشت زمینهی اثر اشاره کنم. این بنا در حقیقت قطعهای از باغ سعادتآباد و آیینهخانه در دوران قاجار و حتی پهلوی بوده است. دوران پهلوی آن را خودم بیاد میآورم. یک جادهی خاکی بود که بعدها به خیابان میر تبدیل شد و امتداد آن به تخت فولاد میرسید. الگوی سنتی این خانه L شکل بوده که بعدها با گسترش خیابان، اتاقهای آن به سه دهنه مغازه تبدیل میشود. من اعتقاد داشتم که سایهی تاریخی بنا و این خطوط میبایست حفظ شود.
منشی: با سازهی قدیمیاش چه کار کردید؟ مگر دیوار باربر نبود؟
قانعی: در ساخت این بنا از فلز استفاده کردم. سازهای بدون ستون در ابعاد 12 در 10متر که سیستم خرپایی آن ضخامتی 80 سانتیمتری داشت. بعد از آنکه کار پیش رفت؛ مجری پروژه اعلام کرد دیوارهایی که قصد حفظ آن را دارید هیچ کدام پی ندارد. بنابراین یکی یکی نوسازی کردیم. در آن زمان یکی از دوستان که کارخانه سنگ داشتند؛ خرده سنگهای کارخانه را در اختیار من گذاشت و از آن خرده سنگها در کف، بدنهها و هر جایی که امکان داشت استفاده کردیم. در واقع مصالح بازیافتی بود. تاکید من بر آن بود تا از نظر دید و منظر و دسترسی، این خانه را به خانه پدریام مرتبط کنم و این کار را با متصل ساختن دو پلاک با یکدیگر انجام دادم. این اتصال از طریق پلهها میسر گشت. باید بگویم که خود این پلهها معجزهای در ساختمان است. از این طرف میروی؛ از آن طرف در میآیی. ترکیببندی و تداوم فضایی که در اکثر خانههای ایرانی شاهد آن هستیم.
منشی: درست مثل همین جایی که هستیم؛ همین خانهی صفوی. از اینجا میرویم داخل و از جای دیگری سر در میآوریم و بعد از آن فضا، وارد فضای دیگری میشویم و همینطور ادامه دارد. خانههای قدیمی ما یک شیطنت خاصی دارند.
قانعی: در خصوص این خانه باید اشاره کنم که در زمین فرورفتهایم و از آن جهت که فضا کم داشتیم؛ در مجموعه، زیرزمین ایجاد کردیم و سونا و جکوزی را در آن جای دادیم. به عبارتی معماری خاکپناه. معماری ما همین است؛ معماری که در اوج محدودیتها میتواند بهترین بهره را از محیط پیرامون خود ببرد.
