خانهای در مزرعه
Home on the Ranch
طراح: جیل راپاپورت / متن: استیفن م.ل.آرونسن / عکسها: بیلی کانینگهام

جیل راپاپورت، مجری مشهور برنامههای تلویزیونی، به تشویق دوستش دل به دریا زد و کلبهی چوبی بزرگی به مساحت نزدیک به شش هکتار خرید که در آن میتوانست با خیال راحت به نگهداری از اسبهایش مشغول شود و به قول خودش، «رویایش را محقق کند».
پس از خرید خانه، رویایش بیشتر محقق شد: او خود تمام 11 اتاق و 7 حمام خانه را از پشت تلفن به همراه شرکت «پیشگامان خانههای چوبی» طراحی کرد («آنها میگفتند: با یک ایوان سرپوشیده در نمای جلویی چطورید؟ من میگفتم: هرجایی که بشود ایوان درست کرد، حتماً این کار را بکنید!»)
خانه در مونتانا ساخته شد، سپس اجزایش را جدا کردند و آنها را با کشتی به آن سوی امریکا فرستادند و در محل نصبشان کردند. وقتی همهی الوارها به رنگ کاراملی گرمی درآمدند، دنیس براون جزئیات داخلی را به خانه افزود که حال و هوای گیرایی از کهنگی و قدمت به فضا میبخشیدند. گواه این مدعا تزئینهای دستی و هنرمندانهی نردهها و تیرکهاست. وِین وینتر، یکی از صنعتگران محل، تزئینات سنگی را انجام داد که از جمله شامل چهار شومینهی عظیم میشد (شومینهی شکوهمند اتاق غذاخوری، به شکلی شبیه به کلاههای سرخپوستان امریکا ساخته شده است). ساخت آینهای به ارتفاع 9 فوت با استفاده از نمادهای سرخپوستان ناواخو، قابی برای کلکسیون کمربندهای سرخپوستی و گردنآویزهای ساختهشده از تخم کدو، و همهی لوازم فضاهای بیرون خانه، برعهدهی صنعتگر دیگری به نام جان اسکارولا بود.
راپاپورت از زمانی که به یک کلاه گاوچرانی دل بست، به جمعآوری صنایع دستی غرب وحشی پرداخت. او اعتراف میکند که: «گاهی واقعاً باید جلوی خودم را بگیرم، چراکه نمیخواهم خانهام مانند موزههای وسترن یا پارکهای سرخپوستی، یکبعدی به نظر برسد». دیگر اشیای جالب توجهی که در خانه به چشم میخورند عبارتند از: چراغها و مبلمان ساختهشده از چرخ گاری، رواندازها و قالیچههای سرخپوستان ناواخو، چلچراغهای شاخ گوزن («شاخ گوزنها به طور طبیعی افتاده بود؛ من گواهی کتبی خواستم») و حتی کلاههای گاوچرانی (آنها زینتبخش شاخههای دو سرو خمرهای پوستکنده و رنگشده در هال ورودی و اتاق خواب اصلی با ارتفاع مفید دوبرابر هستند: «درختها را دیگران قبلاً بریده بودند؛ این را میگویم تا بدانید که ما درختان را به خاطر خانهی من از بین نبردهایم»).
البته راپاپورت دقت به خرج داد تا رگههای کمرنگی از حال و هوای ملوانی و نیز اسپانیایی نیز به خانه راه یابد و مسلماً اندکی «چاشنی» مکزیکی را نیز فراموش نکرد (تخت خودش، درهای متنوع، و یک قفسهی عتیقه با رنگهای فیروزهای، سبز لیمویی و شرابی، که راپاپورت بلافاصله آن را به «جزیره»ای در آشپزخانه تبدیل کرد).
چهار سگ محبوب راپاپورت، که همگی سگهای نجاتدهنده هستند، آزادانه در اتاق نشیمن روی مبلهایی که نقش و نگار چکمههای گاوچرانی دارند، جست و خیز میکنند و از پنجره به آهوهای اطراف خانه مینگرند. به گمان راپاپورت، اگر کسی خراشی روی دیوار بیندازد یا چیزی روی زمین بریزد، فقط به بهتر شدن آن کمک کرده است. هنگامی که سه الوار غولآسا که نجاری دو روز تمام وقت صرف بریدنشان کرده بود، خوب در سقف جا نگرفتند و حفرهای در وسط آن باقی گذاشتند، «من فقط حفره را با مقداری کاه پر کردم و یک پرندهی خراطیشدهی زیبا را که داشتم، در آنجا قرار دادم و این محل را به صورت یک آشیانهی زیبا درآوردم. به عبارت دیگر، از اشتباه نجار، یک اثر هنری ساختم.»