بیش از دههزار سال هنر و معماری ایرانیان بخش سوم: حکومت ماناها (600-1000 پیش از میلاد)

مقدمه
در شمارهی پیشین از سری مقالات 10500 سال هنر و معماری ایران، به بحث دربارهی یکی از قدرتمندترین حکومتهای مستقر در جنوبغرب ایران، یعنی عیلام، پرداختیم که تا سال 644 ق.م. بر این ناحیه فرمانروایی میکردند؛ اما در این حین، حکومتهای کوچک و بزرگ دیگری نیز در منطقهی ایران مستقر بودند که از آن جمله میتوان به تمدن مانا اشاره نمود. این حکومت، با آنکه پهنهی نسبتاً کوچکتری را نسبت به عیلامیان زیر سلطهی خود داشت، اما بعدها در تشکیل حکومت یکپارچهی ماد بسیار مؤثر بوده و نقش مهمی را در جوانب مختلف حیات ایران ایفا نمود (تصویر 1). همانطور که پژوهشهای فراوانی نشان میدهند، هنر هخامنشیان ــ که از جهات مختلف با بسیاری از تمدنهای منطقهی شرق در رقابت تنگاتنگ قرار دارد ــ مدیون جوامع عیلام و ماد، مانا، اورارتو، بینالنهرین، مصر و یونان میباشد ــ که البته نقش عیلام و ماد در آن پررنگتر است (ولایتی، 1389: 88)، ولی بههرحال، تأثیرگذاری تمدنهای قدیم بر یکدیگر، همواره از آن مواردی بوده که دانشپژوهان بر آن اتفاقنظر داشتهاند. آرتور پوپ در این خصوص مینویسد:
«قبایل مهاجر ایرانی، که از شمال و شرق میآمدند، مدتی در ناحیهی شمال باختری ایران سکونت میگزیدند و از بناهای سدههای نهم و هشتم ق.م. فنون معماری و ذوق و سبک کسب کردند. آنان این دستاوردهای مهم فرهنگی را با خود به وطن نهاییشان، ایران جنوبی، بردند که تأثیر آنها نخست در مشهد، مادر سلیمان و سپس در تختجمشید و شوش دیده میشود.» (پوپ، 1370: 21)
بنابراین، با توجه به مطالب بیان شده، نمیتوان ادامهی مطالعهی هنر ایران را بدون در نظر گرفتن این بخش از تاریخ ادامه داد. کاری که بسیاری از کتابهای تاریخی ما انجام دادهاند و پس از بررسی عیلامیان، مستقیماً ورود آریاییها و تشکیل حکومتهای ماد و سپس هخامنشی را توضیح دادهاند. جورج کامرون در کتاب خود مینویسد:
«تاریخهایی که دربارهی ایران نوشتهاند، علیالرسم با کوروش پارسی آغاز میشوند و عموماً با اسکندر مقدونی پایان مییابند. در حال حاضر اثر یگانهای که به صورت جامع به تاریخ فلات ایران پیش از استیلای کوروش در این سرزمین بپردازد در دست نیست. این امر مایهی تأسف است، زیرا هیچ پژوهشگرِ جدیِ تاریخ خاورِ نزدیک باستان نمیتواند تاریخ عیلام و دیگر اقوام پیش از استیلای کوروش، که در بخشی از فلات ایران ساکن بودند، را نادیده بگیرد.» (کامرون، 1372: 1)
ریچارد فرای نیز، بومیان فلات ایران و تمدن آنها را چنین ارزیابی میکند:
«آشکار است که ایرانیان چون به فلات ایران رسیدند، با بومیانی روبرو شدند که در مراحل مختلفی از تمدن بودند. پیش از آمدن آنها در ایران غربی، هوریان به دشتهای شمالی فرود آمدند و عیلامیان بر جنوب تسلط یافتند. در میان گروههای مختلف میتوانیم از هوریان و سپس اورارتوییان و ماناییان در بخش شمالی و عیلامیان با کاسیان در بخش جنوبی یاد کنیم … گروههای دیگر عبارتاند از گوتیان (قوتیان) و لولوبیان که در نوشتههای میخی کهنتر به آنها اشاره شده است.» (فرای، 1382: 55)
ریچارد فرای در این میان و در ادامه ی سخنان خود، اهمیت ماناها را از نظر بررسی تاریخ ایران، حتی مهم تر از آشوریان دانسته و بیان می کند که برای شناخت بیشتر درباره ی تاریخ ایرانِ پیش از اسلام، بررسی و شناخت این تمدن ضروری است، زیرا این قوم با اقتدار خود، سراسر یا بخشی از شکوه و نجد ایران را در تصرف خود داشته اند (همان: 56). در واقع وی آشنایی ما با تاریخ گذشته یمان را در گروی مطالعه ی بیشتر تمامی این اقوام کوچک و بزرگِ مستقر در فلات ایران، به خصوص تمدن های نامبرده می داند و بر آن تأکید می ورزد.
چنانکه از متون برمیآید، ایرانیان باختر، برخلاف مرکز، پا به پای سفالگری به هنرهای دیگر مانند فلزکاری، بافندگی، شیشهگری و نساجی نیز مشغول بودهاند و اغلب آثار به دست آمده از آنها مفرغی است. صنعت بافندگی، از ابداعات مردمان ساکن زاگرس (غرب ایران) بوده و از آنجا به دیگر نقاط غربی یا شرقی فلات، بینالنهرین، هند و آسیای میانه رفته است (سلیمانزاده، 1385: 6). تمامی این سخنان اهمیت بررسی این دوران تاریخی را روشنتر مینمایند. در مقالهی پیش رو نیز سعی شده تا به مطالعهی دوران حکومت ماناها بر شمال غرب ایران و تاریخ و هنر آن پرداخته شود که فاصلهی تقریبی قرنهای 10 ق.م. تا 6 ق.م. را در برمیگیرد.
ماناها
«مانا» نام جامعهای است که در آغازِ هزارهی اول پیش از میلاد، در نزدیکی دریاچهی ارومیه شکل گرفته و طبق منابع آشوری، به مدت تقریبی 250 سال، نقش مهمی را در حوادث سیاسی بازی کرده است. با توجه به منطقهی جغرافیایی، نام این قوم برای اولین بار در کتیبههای شَلمَنِصِر سوم (Shalmaneser III)، پادشاه آشوری متعلق به 843 ق.م.، آمده است (Luckenbill, 1926: 235) که البته علت اصلی آن را میتوان تابعیت و بعدها داشتن روابط حسنه با آشوریان دانست. از دیگر متون قابل استفاده، متون اورارتویی، منابع بابلی و همچنین کتب متفرقهی دیگر، مانند تورات و نوشتههای هرودوت میباشد. همچنین در کتاب ارمیای نبی، باب 51، آیهی 27، از پادشاهیهای آرارات، مانا و اَشکِناز سخن رفته است که با دولت آشور به پیکار برخاسته بودهاند، کشور مانا جذب ماد شد و تاریخ مانا با تاریخ ماد در هم آمیخت (بهزادی، 1371: 1046).
آنطور که از منابع برمیآید، دولت مانا در ابتدا تابع حکومت اورارتویی بود و سالهای 743 تا 730 ق.م. دوران سعادت و شکوفایی این قوم محسوب میشد. شکست پادشاه اورارتو به دست آشوریان، به ناگاه، دولت مانا را در رأس آذربایجان امروزی ایران قرار میدهد و در نتیجه، در دههی دوم و سوم سدهی هشتم پیش از میلاد، کشور مانا تمامی نواحی جنوبی دریاچهی ارومیه و بخش مهمی از رود قزلاوزن و نواحی جنوبی آن و همچنین کرانهی شرقی ارومیه و فاصلهی بین ارس و ارومیه را شامل میشود؛ به عبارت دیگر، اراضی مانا و نواحی تابع آن به احتمال زیاد، با آنچه در آینده «ماد کوچک» نامیده میشود و در آذربایجان کنونی قرار دارد، منطبق است (بهزادی، 1371: 1048).
مطالعات دربارهی این دورهی تاریخی، با کشف منطقهی زیویه توسط پسری چوپان در سال 1325 ھ.ش. آغاز شد و بعدها، در سال 1335، با کاوشهای رابرت اِچ دایسون (Robert H. Dyson) در تپهی حسنلو و انتساب استقرار چهارم آن به دولت مانا، ادامه یافت (خطیب شهیدی، 1383: 72). جدیدترین محوطهی کشف شدهی مانایی نیز تپهی ربط، نزدیک به سردشت میباشد که در سال 1384 توسط بهمن کارگر و رضا حیدری کاوش شد.
این اقوام ساکن شمال غرب ایران، دولتشان را به مرکزیت ایزیرتو، محل کنونی قالایچی در نزدیکی بوکان، شکل دادند و سپس، علاوه بر ساخت دژهایی در مناطق صعبالعبور، به احداث استحکامات تدافعی پیرامون محوطههای اصلی مبادرت نمودند. دولت مذکور در فاصلهی زمانی 843 تا 593 ق.م. در این منطقه حضور داشته و میتوان علت اصلی شکلگیری و دوامشان را مقابله با حملات پیدرپی آشور و سپس اورارتوها به این منطقه دانست (علیزاده و فیروزمندی، 1392: 93).
هنر ماناها
هنر شمال غرب ایران در این زمان، نتیجهی همآمیزی ویژگیهای ایرانی، با عناصر آشوری و اورارتو میباشد. گنجینهی زیویهی سقز، از چیرهدستی استادان مانایی از سدهی نهم پیش از میلاد در هنرنمایی بر روی فلز حکایت دارد. آندره گدار، معتقد است که سکاها پس از هجوم به آسیای کوچک، اقتباسات زیادی از هنر مانایی داشتهاند، به گونهای که هنر سکاهای روسیه، عیناً تقلیدی از هنر مانایی میباشد. یادآوری این نکته لازم است که سکاییان یا سیتها، به احتمال زیاد قوم کوچکتر ایرانی زبانی بودهاند که نخست در آسیای میانه و سیبری میزیسته و سپس به نواحی دیگر کوچ نمودهاند. سبک جانورنگاری خصوصیت بارز هنر آنها است (پاکباز، 1391: 764).
مهمترین این هنرها، جواهرسازی است که نشان از اهمیت آن در میان این اقوام دارد. تصویر 2، گردنبند بزرگ کشف شده در زیویه را نشان میدهد که بر روی آن، تصویر دو ردیف جانوران افسانهای و موجودات خیالی، درحالیکه رو به سوی درخت زندگی کردهاند، نقش بسته است. نقوش و اشکال این سینهبند زرین، به سبکهای مختلف هنری از جمله آشوری شباهت دارد، اما حیوانهای اساطیری و درخت زندگی، ویژهی هنر فینیقی بوده و نقش خرگوش و شیر، به هنر سکاها شباهت دارد (بهزادی، 1371: 1049).
در این باب همچنین بازوبند زرینی را میتوان مثال زد که دو سر آن باز بوده و به سر دو شیر منتهی میگردد و اکنون در موزهی ایران باستان نگهداری میشود (تصویر 3). اشیای گرانقیمتِ بسیار دیگری نیز از تپهی حسنلو، در نزدیکی دریاچهی ارومیه به دست آمده که نشان از هنر ماناها و البته نفوذ اورارتوها در این نواحی دارد. در زمینهی هنری و صنعتی، آشوریان پیوسته در طلب جذب هنرمندان بومی این مناطق بودهاند (بهزادی، 1371: 1052)؛ بنابراین بعید به نظر نمیرسد هنرمندی که در کارگاهی در لرستان و ارومیه مشغول به کار بوده، مدتی را در آشور گذرانده و مفاهیم آشوری را با تطبیق بر هنر بومی در کارهایش به کار برده باشد.
زبان و خط ماناها
دادههای باستانشناسی، از آشنایی مردمان مانا با خطوط نوشتاری آرامی، آشوری نو و اورارتویی حکایت دارد که در این بین، با توجه به کشف کتیبهای به خط آرامی، میتوان این نوشتار را درباری دانست (علیزاده و فیروزمندی، 1392: 94). این سنگنوشته، از سوی متخصصین فراوانی مطالعه شده و اشاره میکند که محل کشف این اثر، «زعتر» یا همان ایزیرتوی باستان است (تصویر 4). بهطورکلی، خط در نقوش تصویری نیایشگاه مانایی، بهعنوان یک نقش محوری و سازنده در شخصیتهای اسطورهای عمل نموده است (حسنزاده، 1390: 72). بهزادی معتقد است که تعیین زبان این قوم دشوار میباشد، اما با توجه به نام مکانهایی که بر مناطق مختلف سرزمینشان گذاشتهاند، شاید بتوان آن را عیلامی کهن در نظر گرفت.
همچنین کتیبهها و نقوش برجستهی کوههای زاگرس، تا اندازهی زیادی سیما، فرم جامه و شکل ظاهری اقوام ساکن در آن را نشان میدهند (تصویر 5). در این نقوش، موی سر غالباً پیچ خورده و کوتاه شده است. کلاهی کوچک سر را میپوشاند و پیشانیبندی پهن بر پیشانی بسته میشود. بر روی خفتانی آستین کوتاه، که تا سر زانو میرسد، نیمتنهی عجیبی از پوست گاو میپوشیدهاند که در ایام صلح از شانهها آویخته و جلوی آن باز بوده است. برخی از سرکردههای این اقوام، پابرهنه راه میرفتهاند؛ اما گونهای از پاپوش نیز به دست آمده که نوک برگشته دارد و غالباً مردم نواحی کوهستانی از آن استفاده میکردهاند. این نوع پوشش به گفتهی هرودت مخصوص ماناها، ماد غربی و کاسپین بوده است (1371: 1050).
مجسمهسازی و نقشبرجسته
در زیویه اشیا و لوحهای فراوانی از جنس استخوان و عاج یافت شده که نشان از محبوبیت و یا در دسترس بودن این ماده در میان هنرمندان مانا دارد. برای مثال میتوان به مجسمهی ناقصی اشاره نمود که ترکیبی از سر یک مرد، پاهای جلویی یک اسب زانو زده، بدن یک ماهی و بالهایی بزرگ است (تصویر 6). جزئیات تزئینی مانند فلس ماهی، ریش و پیشانیبند مرد، پس از تکمیل به آن افزوده و حفرهی عمیق چشمها، ابروان و پر بالها بر عاج حکاکی شدهاند. زایدهای در قسمت انتهایی این قطعه وجود دارد که نشان میدهد این شیء، احتمالاً به یک قاب و یا مبل دیگر متصل بوده است. از انواع دیگر این قطعات، نقش برجستههایی هستند که بر روی عاج و یا استخوان با طرح شیرهای بالدار، اشکال اساطیری و حتی شرح تشریفات و مجالس نقش بستهاند (تصاویر 7 و 8).
یکی دیگر از اشیای مهم این منطقه، پلاکی زرین میباشد که در کاوشهای سال 1947 از منطقهی زیویه کشف شده است (تصویر 9). این شیء، از جنس طلا و با طرح موجودات بالداری بوده که به وسیلهی ردیفی از درختان به هم متصل شدهاند. حفرههای ریز موجود در اطراف این پلاک، نشان میدهند که به احتمال زیاد بر روی لباس پادشاه و یا کفن او نصب بوده است (Harper et al., 1984: 46)، اما کنتِر (Kantor)، آن را قطعهای از یک ظرف میداند (1960: 14). طراحی این پلاک، بسیار شبیه به هنر جوامع همعصر خود، یعنی آشوریان، اورارتوها و سکاها میباشد که هماکنون در موزهی ملی ایران نگهداری میشود. موجودات خارقالعاده و عجیبِ روی این پلاک، ترکیب پیچیدهای از سر و تن پرندگان، حیوانات و انسان است و موجودی که با سر انسان و تن شیر نمایش داده شده، شباهت بسیاری با مجسمهی ابوالهول دروازهی کاخ آشورنصیرپال دوم (پادشاه آشور در سالهای 859 تا 883 ق.م.) در نمرود دارد (تصویر 10).
در لایهی چهارم منطقهی حسنلو، که مربوط به زندگی و تمدن ماناها میباشد، اشیایی کشف شده که منحصراً مختص به این ناحیه بوده و در هیچ جای دیگر به دست نیامده است و از آن جمله میتوان سنجاقی به شکل شیر و متصل به زنجیری آهنی را مثال زد که گویا بر روی لباس به کار میرفته است (تصویر 11). در این سایت، حدود 60 نوع از این سنجاقها به دست آمده که همگی در ابعاد، وزن و جزئیات طراحی از یکدیگر متفاوت هستند. در این نمونه، یالهای بلند شیر، پشتش را پوشانده و چشمان کروی در هر دو سمت صورت نقش بسته است (Harper et al., 1984: 38). بهطورکلی به نظر میرسد که «شیر» در میان مردم این ناحیه بسیار مقدس بوده، زیرا از نقش آن در ساخت بسیاری از مجسمههای دیگر، در نقش حامی و یاری رسانندهی خدا و الههها، مانند پایهی صندلی نمایش داده شده در تصویر 12 استفاده شده است. در بالای این دسته، پاهای خدایی را میبینیم که بر پشت شیر قرار گرفته و در قسمت پایین آن، تصویر سه مرد حک شده است. مفهوم این نقش مشخص نیست، اما علائمی مبنی بر صلحآمیز بودن آن وجود دارد. همچنین مشابه این مورد، قطعات زیادی با طرحهای بسیار خلاقانه پیدا شده که احتمالاً برای پایهی صندلی به کار میرفتهاند.
از اوایل قرن نهم پیش از میلاد نیز، گونهای از ظرف و سطل با دستگیرههایی به شکل پرندگان یافته شده که در میان مردم ساکن حسنلو و آشوریان تا قرن هشتم ق.م. رایج بوده است. تصویر 13، دو دستگیره را نشان میدهد که هرکدام به وسیلهی 3 پرچ به یک کاسه یا تشت چکشخورده متصل بودهاند. بالهای دو پرنده کاملاً کشیده و سرشان با انحنایی نرم به سمت جلو متمایل است. بدنشان نیز توسط شیارهایی نزدیک به تزئینات ماهی پوشانده شده تا تداعیگر وضعیتشان در حالت پرواز باشد. همچنین دستگیره، به شکل مستطیل، در بالای سر پرندگان قرار گرفته که در برخی گونههای دیگر، به فرمهای منحنی نیز در آمده است (Muscarella, 1988: 28).
نقاشی
سبک هر اثر هنری، تابعی از دوران تاریخی آن اثر میباشد. هنر تصویری مانا، هنر تصویرپردازیِ سطوح لعابی آجرها بوده که بر پایهی خطی قوی بر رنگ قرار داشت. آنچه که بیشتر از همه نشانگر پیشرفت در هنر معماری و موجب شگفتی ما از این دوران میباشد، بکارگیری این نوع آجرها در بناها بوده که از هزارهی دوم پیش از میلاد در بیشتر هنرها نمود یافته است. نقوش و یافتههایی که در طول هزاران سال در دل کاخ معبد قلایچی شهر ایزیرتوی باستانی مدفون شده بود، مستندی از مهمترین مدارک هویت ملی، اجتماعی، معماری و هنر تمدن مانایی به شمار میرود. در واقع بخشی از تاریخچهی مستند و مکتوب هنر مانایی را در آجرهای لعابدار محوطهی قلایچی میبینیم که البته در حفاریهای سالهای اخیر منطقهی ربط سردشت نیز بسیاری از این نمونهها کشف شدهاند.
عناصر مهم هنرهای تجسمی در نقاشی روی این آجرها، خط، رنگ و فرم میباشد. بر روی این آجرها، نقوش متنوعی ایجاد شده که میتوان آنها را به دستههای نقوش هندسی، انسانی، حیوانی، گیاهی، ترکیبی و نامعلوم تقسیم نمود. نقوش نامعلوم، در واقع آجرهایی هستند که بر اثر تخریب لایهی رویهی لعاب، تشخیص نوع نقششان ممکن نیست (تصاویر 14 و 15). نقاشیهای روی آجرهای لعابدار، نمایش دهندهی خاک رنگین قلایچی بوکان بوده است که بعدها نیز در هنرهای کردستان نمود مییابد.
در واقع این آجرها، دارای دو پلان تصویری هستند که یکی زمینهی رنگی و دیگری، نقوش شکل گرفته بر روی آن است که با گزینش رنگی هارمونیک با زمینه، رنگآمیزی شدهاند. چنین به نظر میرسد که هنرمند، ابتدا خطوط دور نقوش را با رنگهای قرمز یا سیاه بر روی آجر میکشیده و سپس درون شکلها را از رنگها پر مینموده است. وجود رنگ، باعث ایجاد بافتی متنوع در آنها شده و بر انتزاعی شدنشان تأثیر میگذارد (حسنزاده، 1390: 79). احتمال میرود این آجرها در دیوارهی معابد خدایان مانا نصب بوده باشند. همانطور که پیشتر نیز به تلفیق هنر مانا و آشور اشاره شد، در واقع تمامی این طرحها و رنگها پاسخی برای بومیسازی موتیفها و فرهنگ آشوری در میان قوم مانا است (Hassanzadeh & Mollasalehi, 2011: 410). این آجرها، اکنون در محلهای متفاوتی از جمله موزهی ملی ایران، موزهی ارومیه، موزهی شرق کهن توکیو، موزهی ملی توکیو، مؤسسهی مطالعات شرق کهن ژاپن، موزهی ماتسودو و مجموعههای شخصی نگهداری میشوند.
ساخت ظروف
مهمترین ویژگی سفال این دوره، فرمهای کاسهای یا بشقابهای زاویهدار است که معمولاً با رنگ سطحی نخودی و با نقوش هندسیِ مثلثیشکل تزئین شدهاند. در دورانِ این سفالهای چرخساز، لعاب و استفاده از آن برای ظروف سفالی رواج یافته و پیشرفت میکند. تصویر 16، کوزهای یافت شده در منطقهی زیویه را نشان میدهد که لعابی به رنگهای سبز، آبی، قهوهای، زرد، سفید و سیاه دارد. قسمت بالایی این کوزهی بزرگ، توسط گلبرگهایی تزئین شده و در میانهی آن گاوهایی زانو زده در مقابل درخت، نقش بستهاند. نمونهی مذکور، نشان دهندهی تأثیرپذیری هنر مانایی از آشوریان و استفاده از عناصر تزئینی و هنری آنها است.
یکی از کشفیات مهم تپهی حسنلو، جام بزرگ زرینی است که ظاهراً مربوط به آیین مذهبی بوده و بر روی آن نقوش اساطیری نقش بسته است (تصویر 17). این جام، بسیار به اشیای یافت شده در نواحی آناتولی شرقی و سوریهی شمالی تا شرق زاگرس شباهت دارد و به نظر میرسد که هنرمندان مانایی آن را برای شاهزاده خانمی از نواحی مرکزی ایران ساخته باشند (بهزادی، 1371: 1054). طبق گزارش موزهی دانشگاه پنسیلوانیا، جام مذکور، از دست اسکلتی بیرون کشیده شده که گویی در حال فرار، به صورتی ناگهانی زیر آوار مانده و بالاخره در سال 1337 توسط رابرت دایسون کشف شده است (تصویر 18) (Winter, 1989: 87).
در یکی از گورهای تپهی حسنلو نیز، کوزهای به همراه پایهی آن یافت شده که نمونهی رایجی از سفال عصر آهن در شمال غرب ایران میباشد (تصویر 19). بدنهی این اشیا معمولاً شیاردار بوده و با رنگهای سیاه و سفید تزئین شدهاند. دستهها بالاتر از لبهی کوزه ساخته شده و محلی برای انگشت شست دست و نگهداشتن آن در نظر گرفته شده است. نظریههای اولیه دربارهی کارکرد این شیء، «آبجوش» بوده است؛ اما عیسی بهنام بیان میکند، از آنجایی که در بدنهی این ظرف و سهپایهی آن، هیچ نشانی از آتش وجود ندارد، احتمالاً برای مراسم تدفین مردگان به کار میرفته است. این ظروف مانند قوری و یا «آبجوش»، نوک درازی داشتند که آب در آن ریخته میشده و با خواندن دعا در مراسمهای مذهبی (که چگونگی آن مشخص نیست) آن را به آب متبرک تبدیل مینمودند. در این هنگام، به این دلیل که نباید آب متبرک اسراف شود، آب توسط نوک دراز ظرف، به درون بینی مرده (برای آنکه در دنیای دیگر بوهای معطر به مشامش برسد)، دهانش (برای آنکه در دنیای دیگر تشنه نشود)، چشمانش (برای آنکه در آن دنیا خوب ببیند) و گوشش (برای آنکه در آن دنیا خوب بشنود) ریخته میشد. نمونههای دیگر این وسیله، در سایر مناطق باستانی ایران، نظیر تپهی سیلک و مارلیک یافت شده که نشان از قرابت مذهبی این مردمان دارد (1344: 6).
معماری
به دلیل محدود بودن این قوم در میان نیروهای قدرتمندی چون اورارتوها و آشوریان، بناها اکثراً برای دفاع و با هدف داشتن حداکثر استحکام در مقابل این تهدیدات ساخته میشدند. شهرها، دارای استحکاماتی شامل دو یا حتی سه دیوار دفاعی قطور و باروهایی به شکل مدور بودند که در آنها، مزغلهایی تعبیه میشده است. در واقع ویژگی اصلی معماری و شهرسازی مانا را میتوان ایجاد طرحهای شهری و قلعههایی با پلان مدور یا بیضوی دانست. این طرحها، به دلیل کاهش نقاط کور، دفاع بیشتری را برای منطقه فراهم مینمودهاند. این بناها معمولاً در حداکثر سه طبقه ساخته میشدند. چوب نیز در ساختمانسازی، ایجاد سقف و ستونها به کار میرفته است (پوپ، 1387: 76). محوطههای اصلی مانا، براساس کارکرد، به اماکن نظامی (دژ)، مسکونی (تپهها)، تدفینی، مجموعههای صخرهای و تأسیسات آبیاری تقسیم میشوند که با توجه به دادهها، بیشترین درصد، مربوط به اماکن حکومتی یا مذهبی میباشد.
اولین نمونههای تالار ستوندار، در محوطههای باستانی متعلق به مانا کشف شده که بعدها توسط ملل دیگر مانند ماد، هخامنشی و اورارتو نیز به کار گرفته شده است (علیزاده، 1392: 93). کاربرد ستون در معماری ایران، تاریخی بسیار کهن دارد. برخی از باستانشناسان، معتقدند این عنصر معماری از ششهزار سال پیش در ایران کاربرد داشته است و اولین نمونههای آن، مربوط به اواخر دورهی نوسنگی، در طبقهی چهار تپهی باستانی حاجیلر مشاهده شده است؛ اما غالباً این ستونها برای نگهداشتن سقف اتاقهای کوچک به کار گرفته میشدهاند (فیروزمندی، 1385: 231). در منابع، از بویوک قلعه ــ مربوط به 1300 ق.م. و تمدن هیتیتها ــ بهعنوان اولین تالارهای ستوندار، که در آن ستون نقش سازهای دارد، نام برده شده است؛ بنابراین شاید بتوان بنای زیویه و همچنین تالارهای تپهی حسنلو را نیز از اولین نمونههای بکارگیری این عناصر تصور نمود. همچنین این مردم، در ایجاد بدنههای صخرهای در دل کوه نیز مهارت داشتند و معماری صخرهای خاص خود را ادامه دادند. نواحی مهم قوم مانا که مورد کاوش قرار گرفتهاند شامل زیویه، تپهی قلایچی در بوکان، تپهی ربط در سردشت کردستان و لایهی چهارم تپهی حسنلو است.
زیویه
یکی از مجموعههای مهم باستانشناختی در 45 کیلومتری جنوبشرقی شهرستان سقز و شمال دهکدهای به همین نام قرار دارد و مربوط به اوایل دوران تاریخی و عصر آهن میباشد (تصویر 20). گنجینهی زیویه، در سال 1947 (1325 ھ.ش.) توسط پسر بچهی چوپانی، در بالای روستای زیویه کشف گردید، اما متأسفانه به وسیلهی ساکنین روستا به یغما برده شد و به همین دلیل، این گنجینه و بهخصوص تابوت اصلی آن، آسیب فراوان دید. پس از این کشف ناگهانی در سال 1325، ضمن حفاریهایی که به صورت رسمی و به مدت هشت سال در چهارچوب حفاریهای تجارتی توسط ایوب رینو انجام گرفت، به بیشتر از 2800 مترمربع از محوطه ــ بیش از نصف مساحت کل تأسیسات قلعه و هفت درصد مساحت تپه را شامل میشود ــ صدمات فراوانی وارد شد (معتمدی، 1374: 320).
طی بررسیهای اولیهی صورت گرفته در این تپه، مشخص شده که معماران زیویه با احداث سکوهایی، استحکامات رفیعی را بر روی آنها ایجاد نمودهاند. (تصویر 21) بهطورکلی، مصالح به کار رفته در این بنا خشتهایی با ابعاد 46×46×14 سانتیمتر بوده و از سه گونهی خاک، در سه نقطهی مختلف استخراج شدهاند. دیوارها، در تمامی نماهای داخلی و خارجی با اندودی هموار گشته و نمای خارجی قلعهی زیویه به رنگ سفید در آمده است، ولی فضاهای داخلی با رنگهای مختلف کرِم، آبی، آجری و سیاه آراسته شدهاند. در ساختمان دیوارها به هیچ عنوان از سنگ استفاده نشده و این عنصر، تنها در پلهها، شیبها، پایهستونها و همچنین برای تسطیح زمین و آمادهسازی برای ساختوساز به کار گرفته شده است. آنطور که شواهد نشان میدهند، آتشسوزی مهیبی در این بنا رخ داده که آثار آن به شکل سوختگی بر روی خشتها کاملاً مشهود است.
در تختگاه دوم از این مجموعه، واحد مستقلی به دست آمده که شامل 4 اتاق با ابعاد 7/4×1/4 متر و یک حیاط میشود. آثار حاصل از کاوشها نشان میدهد که ساختمان در اصل شامل دو طبقه بوده، اما متأسفانه کاوشهای تجاری پیشین، موجب تخریب آنها گشته است. پوشش سقف اتاقهای باقیمانده به وسیلهی تیرهای چوبی صورت گرفته و توسط درگاههایی به عرض 4/1 متر با هم ارتباط دارند (تصویر 22).
دروازهی ورودی قلعهی این تپه پس از گذر از چندین پله نمایان میشود (تصویر 23). دورنمای بناهای دژ در سطح شیبدار رأس آن به صورت سه طبقه، تداعی دژهای مادیـمانایی در نقش برجستههای آشور با دیوارهای مستحکم تودرتو است (علیزاده، 1392: 97). این تپه به واسطهی جدا بودنش از سایر چینخوردگیها و ارتفاعات منطقه، فاقد آب و رطوبت میباشد و هیچ چشمهی آبی در آن وجود نداشته است. به این منظور از چشمههای آبی که در ارتفاعات شرقی زیویه جاری بوده سود جسته و برای انتقال آنها، یک رشته تنبوشه به صورت شترگلو، آب را به پایین و دامنهی زیویه منتقل میکرده است و سپس تنبوشهها هدایت آب را تا ارتفاع مورد نظر، که بالاتر از چشمهی اصلی نبوده است، بر عهده داشتند.
تپهی قلایچی
تپهی قلایچی در 8 کیلومتری شمال شرق بوکان واقع شده و تاکنون توسط یغمایی (1364) و کارگر (1378-1385) مورد کاوش قرار گرفته است. با اینکه کتیبهی موجود در آن، گمانهها را به این سمت میبرد که این شهر همان ایزیرتو و پایتخت اصلی مانا باشد، ضخامت اندک دیوارهای اطرافش، ویژگیهای یک شهر مرکزی را ندارد. این تپه شامل یک طبقهی فرهنگی متعلق به دورهی مانا میباشد و تاکنون سه لایهی ساختمانی در آن تشخیص داده شده است. سطحیترین لایهی آن متأسفانه اکنون وجود ندارد و به دلیل وقفهی پانزده سالهی کاوشها، به دست غارتگران تخریب شده و از بین رفته است. مهمترین آثار، مربوط به بخش دوم و میانی این لایهها بوده که در آن، یک مجموعهی ساختمانی با واحدهای مستقل در مرکز تپه آشکار گشته است (تصویر 24). با توجه به پلان، معماری بنا شامل یک تالار بزرگ ستوندار در جبههی جنوبی و پنج اتاق در جبههی شمالی میباشد. در مورد لایهی سوم این منطقه گزارشی تهیه نشده است.
از دیدگاه کلی، بخش سازهای این مجموعه شامل سه قسمت است:
• بخش سنگی شامل پی و کف سنگی مجموعه و دیوارهای خارجی آن
• بخش خشتی شامل بدنهی دیوارها و در بعضی موارد سکوی خشتی در کف اتاقها
• بخش آجری شامل آجرهایی در سه اندازهی متفاوت که بر روی آن موتیـفهایی طراحـی شده است (حسنزاده، 1385: 51).
حسنزاده در پژوهش خود با عنوان تحلیل آماری معماری محوطهی مانایی قلایچی بوکان، به این نتیجه میرسد که ساخت بنای قلایچی در 401 روز کاری و توسط 500 کارگر صورت گرفته است. این موضوع و همچنین کشف آجرهای این منطقه، نشان دهندهی اهمیت آن در میان ماناها میباشد. بنابراین این سؤال در ذهن باستانشناسان ایجاد میشود که با توجه به پیدا شدن کتیبهای در این ناحیه، ممکن است ایزیرتو در محل فعلی قلایچی بوده باشد و اگر هم اینطور نباشد، قطعاً از اهمیت فراوانی نزد مردم برخوردار بوده که نیاز به پژوهش و کاوش بیشتری دارد (تصویر 25).
تپهی ربط
این تپهی آشوریـمانایی در سهراهی سردشت، بوکان و مهاباد قرار دارد. کف سنگی مفروش با قلوهسنگ به شکل دوایر متحدالمرکز و همچنین آجرهای لعابدار منقوش حاوی تصاویر اسطورهای انسانی، حیوانی و بالدار، حاصل کاوشهای سالهای اخیر در این تپه است (تصویر 26). این قلوهسنگها، از مصالح بومآورد در حاشیهی رودخانهی زاب، در نزدیکی سایت برداشت شدهاند.
فرم کلی این اشکال، 7 دایرهی متحدالمرکز را تشکیل میدهد. در نقطهی کانونی، سنگ گردی گذاشته شده و سایر سنگها حول آن در گردش میباشند. کادربندی دور این دوایر نیز با بهرهگیری از همان قلوهسنگهای رودخانهای و به صورت خوشههای گندم است. بین چهار دایره، لوزیهایی با رئوس کشیده و با رعایت تناسب و تقارن، ایجاد شدهاند. ملات میان سنگها نیز گِل میباشد. به نظر میرسد در دورههای بعدیِ استفاده از این سایت، در برخی قسمتهای آن، آجرهایی را با ابعاد 47×47، 40×40 و 34×34 جاسازی نمودهاند، زیرا این راهها گاهی به صورتی نامنظم از میانهی دوایر میگذرند.
تپهی حسنلو
تپهی حسنلو در 12 کیلومتری جنوب دریاچهی ارومیه و 7 کیلومتری شمال شرق نقَده قرار دارد (تصویر 27). این منطقه، با وجود 20 متر ارتفاع، تا کنون میزبان 10 دورهی تمدن از دوران نوسنگی تا ایلخانی بوده است. بحثهای متفاوتی دربارهی تعلق این تپه به ماناها وجود دارد، اما بسیاری لایهی سوم و چهارم این تپه را، به دلیل مشابهت سفالها با زیویه و قلایچی، متعلق به ماناها میدانند. بااینحال، برجهای چهارگوشهی حصارِ تپه، قابل مقایسه با اورارتوها بوده و شباهتی به قلعههای ماناها ندارد (خطیب شهیدی، 1383: 10).
در مجموعهی متعلق به دورهی چهارم این تپه، سه تالار ستوندار دیده میشود که در اطراف یک حیاط مرکزی قرار گرفتهاند. شواهد نشان میدهد این تالارها، به صورت همزمان ساخته نشدهاند و اولین بار، تالار شرقی با ابعاد 16×16 متر بنا شده است. دربارهی تالار جنوبشرقی هنوز به طور کامل پژوهش نشده، اما با توجه به پیدا شدن دو اسکلت اسب در آن، احتمالاً مدتی پس از ساخته شدن تالار غربی (تالار سوم)، به انبار و اصطبل تبدیل شده است. بهطورکلی، گمان میرود ماناها این تالارها را تقریباً در قرن 9 ق.م. برای مراسم مذهبی و آیینی ساخته باشند. متأسفانه سازههای این دورهی حسنلو، پس از تهاجم اورارتوها دچار آتشسوزی شده و کاملاً از بین رفتند؛ بهطوریکه این ناحیه تا مدتها خالی از سکنه بوده و بعدها اورارتوها بر روی آن، بناهای متعلق به خودشان را ساختهاند (تصویر 28). از این تالارها اشیا و جامهای متنوع و گوناگونی (برخی به شکل چکمه) به دست آمده است که همگی نشان دهندهی هنر، ذوق و نبوغ این تمدن میباشند.
جمعبندی
جستوجو در تاریخ برای هویتیابی، یکی از دغدغههای اسـاسی انسانِ عصر حاضـر و بزرگتـریـن مشغلـهی سیاسیـاجتماعی جهان امروز است. حال، در روند تدریجی پیشرفت و رشد هنر تمدنها، نمیتوان از سهم تمدن مانایی چشم پوشید و به آن توجه نکرد. متأسفانه منابع اندکی دربارهی این موضوع در اختیار است، کاوشهای محدودی صورت گرفته و به واسطهی بیتدبیری در برههای از زمان، بسیاری از این اسناد صدمه دیده و از کشور خارج شده است، اما همین مقدار اندکِ موجود نیز، به وضوح، هنر و تمدن این قوم را پیش از ورود آریاییان به سرزمین ایران نشان میدهد.
هنر این تمدن، جهانی شگرف دارد؛ جهانی پررمز و راز و سحرانگیز، که جنگ و ستیز را توأم با صلح و آرامش به تصویر میکشد. تا همین چند سال پیش، بسیاری از این نتایج برای ما مبهم و کشف نشده بودند تا زمانی که در اثر یک حادثه، گوشهای از این گنجینه برای ما نمایان شد. آنطور که پیداست، تاکنون کاوشهای پراکندهای در مناطق مربوط به ماناها صورت گرفته است. خوشبختانه زمان نگارش این مقاله با نمایشگاهی از موزهی ملی ایران با عنوان «فرهنگ و هنر مانا» مقارن شده که معدود اشیای باقیمانده در کشور را در معرض دید عموم و علاقهمندان قرار داده است. هرچند ممکن است این گام کوچکی در این راستا باشد، دستکم نام «مانا» را دوباره بر سر زبانها میآورد، چرا که بسیاری، اطلاعات اندکی در باب این موضوع دارند و حتی ممکن است برخی نام این تمدن را هم نشنیده باشند؛ حال آنکه ماناها، تأثیر مهمی بر مادها و دولتهای مقتدر پس از خود گذاشتند. در واقع اشتراک فرهنگ و تمدن آنها با این دولتها، موجب خلق شگفتیهای بیشتری در این ادوار شد. عبدالحسین زرینکوب در این خصوص مینویسد:
«تاریخ ایران نه از عهد کوروش و حتی دیااُکو آغاز میشود و نه حتی از عهد ورود آریاییها به فلات ایران و یا دوران جدایی ایرانیها از هندیها. گذشته از تاریخ خود آریاهای ایران، تاریخ اقوام و نژادهایی هم که قبل از مهاجرت آنان در این سرزمین فلاتگونه میزیستهاند، امروزه از پرتوی کلنگ معجزهگر باستانشناسان مکشوف است … آنچه در سیلک و حسنلو نیز به دست آمده، ادامهی این تمدنهای بدوی و کهنسال را در زمانهای قبل از ورود آریاییها نشان میدهد.»
منابع:
• بهنام، عیسی (1344). نگاهی به گذشتهها با کمک باستانشناسی؛ آشنایی با قوم مانایی. مجلهی هنر و مردم، شمارهی 39.
• بهزادی، رقیه (1371). قومهای کمشناختهی کهن؛ مادها. مجلهی چیستا، شمارهی 89 و 90.
• پوپ، آرتور (1370). معماری ایران، ترجمه ی غلامحسین صدری افشار. تهران: انتشارات فرهنگان.
• حسنزاده، سعید (1390). آجرهای لعابدار قلایچی از دیدگاه هنرهای تجسمی. دو فصلنامهی علمی پژوهشی هنرهای تجسمی نقشمایه، شمارهی 7.
• خطیب شهیدی، حمید (1383). پژوهشهای جدید در حسنلو و بازنگری لایههای فوقانی آن. مجموعه مقالات همایش بینالمللی باستانشناسی ایران، حوزهی شمالغرب. ارومیه: پژوهشکدهی
باستانشناسی.
• ریاضی، محمدرضا (1385). طرحها و نقشهای زیویه و حسنلو. مجلهی نشان، شمارهی 9.
• سلیمانزاده، رشید (1385). مانا و تأثیر آن بر دولتهای ماد و هخامنشی (پایاننامهی کارشناسیارشد). دانشگاه شهید بهشتی: چاپ نشده.
• شکاری نیری، جواد (1374). روند شکلیابی و پیشرفت معماری سنگی در ایران. کنگرهی تاریخ معماری و شهرسازی ایران. کرمان: سازمان میراث فرهنگی.
• عسگری، نسیم (1393). نگاهی به معماری ایرانی؛ در گذرگاه تاریخ از آغاز تا دورهی قاجار. تهران: نشر مارلیک.
• علیزاده، حسین و فیروزمندی، بهمن (1392). معماری نظامی مانا. مجلهی پیام باستانشناس، شمارهی 19.
• فرای، ریچارد. (1382). تاریخ باستانی ایران، ترجمهی مسعود رجبنیا. تهران: انتشارات علمی و فرهنگی.
• فیروزمندی، بهمن (1385). نگرشی نو به تالارهای ستوندار ایران در نیمهی نخست هزارهی اول قبل از میلاد. مجموعه مقالات سومین کنگرهی تاریخ معماری و شهرسازی ایران. بم: سازمان میراث
فرهنگی و گردشگری.
• کامرون، جرج گلن. (1372). ایران در سپیدهدم تاریخ، ترجمهی حسن انوشه. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
• Crawford, Vaughn Emerson et al. (1966). Ancient Near Eastern Art. The Metropolitan Museum of Art Guide to the Collections. No. 66-14583.
• Dyson, R. 9. (1965). Problems of Protohistoric Iran as seen from Hasanlu, Journal of Near Eastern Study, Vol. 24.
• Harper et al. (1984). Ancient Near Eastern Art. New York: The Metropolitan Museum of Art Bulletin, Vol. 41, No. 4. Retrieved August 28, 2016. From
http://www. metmuseum.org/art/metpublications/ancient_near_eastern_art_the_metropolitan_museum_of_art_bulletin_v_41_no_4_spring_1984.
• Hassanzadeh Y. & Mollasalehi, H. (2011). New Evidence for Mannean Art: An Assessment of Three Glazed Tiles from Qalaichi (Izirtu). Javier Álvarez-Mon & Mark
Garrison (Eds.), Elam and Persia (pp. 407-417). Indiana: Eisenbrauns.
• Kantor j, Helen (1960). A Fragment of a Gold Applique from Ziwie and some Remarks on the Artistic Traditions of Armenia and Iran during the Early First Millenni
um B.C. Journal of Near Eastern Studies, Vol. 19.
• Luckenbill, D (1926). Ancient Records of Assyrian and Babylonia. The University of Chicago Press, Vol. 2.
• Muscrella, Oscar White (1988). Bronze and Iron. New York: The Metropolitan Museum of Art.
• Rakic, Yelena (2010). Discovering the Art of the Ancient Near East. New York: The Metropolitan Museum of Art Bulletin.