موزهی مرسدس بنز
Mercedes-Benz Museum
ترجمهی حمید خداپناهی
در موزهی مرسدس بنز، واقع در شهر اشتوتگارت آلمان، استراتژیهای سازمانیافته و فضایی دست به دست هم دادهاند تا فرمی فخیم پدید آورند. حضورِ خودِ موزه، به اضافهی تعادل فرمال و ظرافت اشیاء موجود در نمایشگاه، و نیز پیوستگی و تسلسل سطوح، ساختمانی را خلق کرده که هم به لحاظ فضایی و هم به لحاظ فرمال گرانبهاست. سازه از زمینهی خود سر بر میآورد، در حالی که از طریق ترکیببندی فضایی خود، که قانون جاذبه را نادیده گرفته ــ به این معنی که افراد میتوانند پیاده و سواره از ساختمان بالا بروند ــ به هماهنگی میرسد. بِن فان بِرکِل و کارولینه بُس از UNStudio در این گزارش توضیح میدهند که چگونه، با تخصیص تجربهی فضایی زمانیِ موزه به حرکت و تکرار، به این مهم دست یافتهاند.
تصویر کلیای که تاکنون از موزه ساختهاید، از ذهن خود بیرون کنید، چرا که موزهی مرسدس بنز چیز دیگری است! فضاها نه بیش از حد بزرگاند و نه تنگ و بسته (اصلاً معلوم نیست راهرواند یا اتاق!) و در آنها زمان به طور طاقتفرسایی از حرکت بازمیایستد و حتّا زیرکترین بازدیدکننده هم غافلگیر شده و خود را گیج و منگ مییابد. دیوارها نه یکپارچهاند و نه بیروح، که آثار هنریای که رویشان آویخته شده را به خود جذب کنند. به یک معنا، نه دیواری هست و نه اتاقی (حتّا به قطعیّت نمیتوان گفت که اثر هنریای وجود دارد!). تجربهی فضایی زمانی، به حرکت اختصاص یافته و همه جا حس میشود. حرکت بازدید کننده در ساختمان چنان است که گویی در یک ماشین زمان قرار گرفته و در آن جابجا میشود. تاریخ در بالای ساختمان آغاز میشود و در طول مسیر تا پایین، به تدریج به عقب باز میگردد، و نهایتاً به آینده ختم میشود.
این حسّ توالی، با تکرارهای سازهای و هندسهی منحنیالخط ساختمان که سازمانی با طرح شبدری دارد، تقویت میشود. هندسهی پلان، با سه دایرهی همپوشان، تداعیکنندهی مسیری است در معرض نیروهای مرکزگریز که بازدیدکننده را به پیش میراند. سه پرهّی طرح شبدری، واریاسیونی از از یک مدل ریاضی واحد است، که مربوط میشود به حیطهی نظریهی گره، که نوار موبیوس و واریانت سه بعدی آن، بطری کلاین، بر مبنای آن قرار میگیرند. طرح شبدری به عنوان یک مدل، بازتاب زیرساخت معماری است، شیوهای برای ساختِ بنا بر اساس حرکتِ شخص در آن. این طرحِ شبدری خصیصهی توپولوژیک دارد: حرکت، تشخیص موقعیّت و جهت، اجزای لاینفک ساختار آن هستند. بازدیدکننده وقتی درونِ آن قرار دارد، در هر لحظه خود را روی نقطهای از یک منحنی مییابد، به همین دلیل انتقالش بدون انفصال صورت میپذیرد. فضا یا زمانی که بیننده پشت سر میگذارد، به شکل لاینقطع جزو فضایی است که او هماکنون در آن قرار دارد، قسمتی از زمینهی اکولوژیک اوست که هنوز قابل درک است و هنوز احاطهاش کرده، گویی در تعقیب اوست.
این که احساس میکنید فضا شما را تعقیب میکند تجربهای است از نوعی جدید. از خود میپرسید: چرا معماریِ امروز شیوههای تقویت فضا را بیش از این به کار نمیگیرد؟ قرنهاست که از پرسپکتیو به عنوان وسیلهای برای تحریک ادراک استفاده میشود، امّا ایجاد اعوجاج در پرسپکتیو تنها یکی از تکنیکهای غنی ساختن آگاهی از فضاست. فضاهای خمیده بسیار فراتر از وسعت بخشیدن به نگاه خیرهی رو به جلو عمل میکنند؛ آنها امکان ادراک چند مرکزی و دوربین مانند از فضا را به تمامی جهات و ابعاد فراهم میآورند. فضای منحنی و متّصل با فضاهای قطری و قاطع خود احساسی غیرمنتظره از فضائیّت را منتقل میکند. تعیین موقعیّت، کاری است تقریباً ناممکن، اگرچه گمراهشدن هم به همان اندازه غیرممکن است. انباشتن چند طرح شبدری بر روی یکدیگر، چرخاندن پرّهها و استفادهی متناوب از طبقاتی با ارتفاعهای واحد و مضاعف، تودههای بتنی صُلب و خمیدهای را به وجود آورده که وُیدها را در بر میگیرد و نگاه بیننده را به همهی جهاتِ ممکن هدایت میکنند، بهجز روبهرو.
موزهی مرسدس بنز، ساختمانی است متشکّل از انحناها و تکرارها. مدل ریاضی طرح شبدری، اینبار هم مشابه نوار موبیوس، مضامین ترکیبی و سریالی را شامل میشود. ساماندهی فضا به شکل ترکیبهایی که به صورت زنجیرهای به دنبال یکدیگر قرار گرفتهاند، درست مانند کاری که موسیقی سریالی با نُتها انجام میدهد، امری است که هنوز معماری معاصر، که در آن انگارهی تکرار هنوز به درستی تعبیر نشده، آنطور که باید آن را کشف نکرده است. تکرار در حقیقت با اصل مدرنیستیِ استانداردسازی، یعنی شکستن معماری به عناصری که به شکل انبوه تولید میشوند، اشتباه گرفته میشود. به تکرار در معماری به مثابه مسئلهای نگریسته میشود که صرفاً مربوط است به اقتضای اقتصادی، و نه علاقهی ناب یا به صرف تجربه، و بیشتر در روند تولید شرکت دارد تا روند طرّاحی.
با این حال، هم از نقطه نظر تولید معماری (در این مورد خاص، منظور تولید طراحی است و نه روند ساخت) و هم تلقی از معماری، مضمون تکرار میتواند و لازم است به نحو کاملتری مورد تأمل و پردازش قرارگیرد. تکرار به مضامین دوام میبخشد. پیدا کردن ردّپای شخص در هر لحظه، و انجام دوباره و چندبارهی آن، امّا هربار به گونهای متفاوت، شکلی از انسجام است که بدون آن معماری ممکن نمیشود، بدون آن هیچ فضایی قابل سکونتی شکل نمیگیرد.
عمل تکرار بهوسیلهی شدت بخشیدن و ایجاد فاصله، حاصلجمعی پدید میآورد. تکرار، طنین میآفریند. امکان بداههپردازی را فراهم میآورد، قلمروها را نشانهگذاری میکند و کدهای فضایی را مشخص میکند. موزهی مرسدس بنز همبستگیای فضایی زمانی است با دو مضمون مشخّص: مجموعهها و افسانهها، که مانند آبشار نازل میشوند و توسط یک مارپیچ مضاعف به یکدیگر پیوند میخورند. تکرارهای سازهای و منحنیالخط، موزهای را پدید آوردهاند بدون اتاق، بدون دیوار و حتّا بدون اثر هنری (واقعاً این طور است؟!).
مدارک فنی