گفت و گویی با گروه معماری واو (VAV Studio)
هستهی مرکزی این گروه معماری فعالیت حرفهای خود را در سال 1382 با نام گروه مشاور تاج-فرزین آغاز کرد. در سال 1386 این شرکت با پذیرش شرکای جدید، فعالیت خود را با نام گروه مشاور تاج-فرزین و همکاران گسترش داد و در نهایت از سال 1389 با نام گروه معماری واو (VAV Studio) فعالیت خود را ادامه میدهد.
اعضاء مؤسس گروه عبارتند از امین تاجسلیمان، سامان شمسبیگی، سخی شیرمحمدی، آرش علیآبادی و افشین فرزین.
ایلخانی: درود و بسیار متشکریم از حضور شما در این جلسه. چنان که می دانید، گفت وگوهایی پیرامون معماری مسکونی معاصر در بستر ایران و شهر تهران داریم که قصدمان شناخت شرایط کنونی و بهبود آنهاست. بگذارید جلسه ی حاضر را اینطور آغاز کنیم که همیشه ایدههایی پس ذهن یک طراح هستند که با توجه به محدودیتهای کارفرما، تا حدی در پروژهها عملی میشوند. در این گفتوگو ما به دنبال این ایدهها هستیم.
فرزین: وجه تمایز دفتر ما با اکثر دفاتر معماری دیگر تعداد زیاد افراد مسئول طراحی پروژههاست که همگی در شبکهای منسجم با هم همکاری میکنند. در آغاز هر پروژه همه روی آن درگیر میشوند و به این ترتیب ماتریسی از ایدهها بروز میکند که در نهایت، پروژه را شکل میدهد. از این رو خط فکری مشخصی که تنها متعلق به یک نفر باشد، یافت نمیشود و محصول نهایی، ترکیبی از همکاریها و همفکریهای نزدیک و ادغامشده است. البته یک یا دو مسئول ارشد روی هر پروژه مدیریت دارند تا در صورت فوران ایدهها یا مواجهه با بنبست، به تیم مسیر بدهند. در این جلسه هم سه پروژه را برای معرفی و بررسی تدارک دیدهایم. هر سه پروژه ویلایی هستند که بهترتیب ساختهشده، در حال اجرا و طرح میباشند. تفاوت عمدهی پروژههای ویلایی با پروژههای مسکونی عادی در اینجاست که اولاً در پروژههای ویلایی، کارفرما و کاربر یکی هستند که بسیار هم مایلند تصویر شخصیای که از خودشان دارند را در ویلای خود به نمایش بگذارند، و دوم آنکه سرمایهی کافی و قابل ملاحظهای برای این نوع پروژهها اختصاص داده میشود.
ما در روند طراحی همیشه به دنبال ایجاد رابطه با زمینهای که بنا در آنجا احداث میشود هستیم. بهعنوان مثال پروژههایی که اینجا بیان میشوند در لواسانات واقع شدهاند و آن منطقه دارای توپوگرافی و لنداسکیپی ویژه است. ضمناً، در حالی که توپوگرافی زیرمجموعهای از لنداسکیپ است، من به این علت آن را جدا بیان کردم که در عموم پروژهها لنداسکیپ وجود دارد اما منطقهی لواسانات همیشه شیب عجیبی پیش روی شما میگذارد.
شیرمحمدی: دربارهی پروژهی فکری کلان دفتر ما، نکات و موارد متعددی هست که میتوان دربارهی آنها صحبت کرد. نقطه ی قوت دفتر ما حضور پنج فرد اصلی در تصمیم گیری ها است که با وجود اینکه به علت همکاری مداوم و بلند مدت از لحاظ سلیقه ی طراحی معماری شباهت های بسیاری با هم داریم ولی در نهایت هر فرد داری خصوصیات شخصی خاص خود است که این امکان را برای گروه ایجاد می کند که به سرعت موضوع طراحی از جنبه های مختلف و متفاوت بررسی شود و نتایج متنوعی با در نظر گرفتن نکات متفاوتی تولید گردد و در بحث هایی که برروی این بستر انجام میشود، معمولاً ترکیبی از ایده ها در شکل گیری طرح نهایی استفاده میشود.
مجموعهای از الگوهای متعارف و متداول وجود دارند که در طراحی ساختمان تعریف شدهاند و ما همیشه سعی کردهایم تا حد ممکن این محدودهی تعریفشده را گسترش بدهیم و در نهایت طی روند طراحی هر پروژه و البته با توجه به مختصات آن پروژه روش برخورد خاصی را انتخاب کردهایم.
نبیان: در مورد آپارتمانهای شهری، معمولاً طراح نمیداند که کاربر کیست و برای چه شخصیتی طراحی کرده است و از این رو یک کارفرمای تعریفشدهی فرضی را لحاظ میکند؛ که این نتیجهی خوبی در پی نخواهد داشت. حال که عموم پروژههای شما ویلا هستند و کارفرما همان کاربر است، تعریف کارفرما چگونه صورت میگیرد؟
فرزین: تحت شرایطی که کارفرما/کاربر سراغ ما میآید نیز همچنان درصدی از آن واهیبودن تصور ما از نیازها و خواستههای او وجود دارد، ضمن اینکه ما هم همیشه دوست داریم ایدهها و ایدهآل خود را به کارفرما بقبولانیم و روی پروژه اجرا کنیم. باید بپذیریم که گرچه دغدغههای معمارانهی ما برای خودمان ارزشمند است اما برای کارفرما اهمیتی ندارد و اکثر کارفرمایان هم به مقولهی زیباییشناسی اهمیت نمیدهند. در این میان آنچه که ما پیوسته در روند طراحی به کار میگیریم، ارتباط مداوم و همکلامی با کارفرماست. ما طراحی را همگام با او پیش میبریم و هدف ما این است که وی بعد از مدتی زندگی در بنا، احساس عدم رضایت نکند.
شیرمحمدی: در مناطقی که خارج از بافت شهری قرار دارند، معمولاً نحوهای از ساختوساز بهعنوان تیپولوژی مرسوم رواج دارد که این خصلت در هر منطقه وجود دارد؛ چه در پروژههای ویلایی که در لواسان واقع شدهاند و چه در شمال ایران. تولید این تیپولوژی به علت استقبال کارفرماهاست که میتواند از روی رضایت از آن باشد و اگر رضایتی هم وجود نداشته باشد، تا زمانی که جایگزینی برای آن ارائه شود، مجبور به تکرار آن هستند. تلاش ما در تولید و معرفی کردن آلترناتیوی است که بتواند جایگزین روال موجود در آن منطقه باشد. معمولاً در پروژههای واقع در بافت شهری، به دلیل ضوابط و شرایط مکانی، محدودیتهایی در طراحی وجود دارد و حدود طرح مشخص است که این نکته تا حدودی با حضور کارفرما در پروژههای ویلایی تولید میشود و خواستههای کارفرما محدودیتهایی برای طراح ایجاد میکند. البته ناگفته نماند که این نکته میتواند پتانسیلهای خوبی را نیز در اختیار طراح قرار دهد.
نبیان: از میان کسانی که با آنها مصاحبه شد، این ایدهی “با همطراحی کردن” تنها مختص شما بود. عموماً یا طراحان به مجاب کردن و توجیه کارفرما میپردازند و یا کار رد شده و به دیگری واگذار میشود.
فرزین: بله، این روش ماست چون به تجربه به ما ثابت شده که در غیر این صورت سرمایه و قدرت اعمال نظر کارفرما این امکان را به وی میدهد که طبق سلیقه یا نیاز خود، پس از اتمام کار، شروع به اجرای ایدههای شخصی کند.
در ابتدا ویلای شمارهی 2 را معرفی میکنم که دومین کار ما در لواسان بود. سایت به گونهای است که از پاییندست به شیب وارد میشویم. اتفاقاً در این پروژه نحوهی تعامل معماری با زمینهای که در آن قرار گرفته، نقطهی آغازین روند طراحی بود. در مقابل الگوهای رایج آپارتمانی که بر اساس ضوابط شهرداری و بیتوجه به قابلیتهای توپوگرافیک لواسان تدریجاً بافت مسکونی آنجا را به بافتی بیهویت بدل ساخته است، به کارفرما پیشنهاد دادیم که «به جای ساختن یک آپارتمان چهارطبقه سطح ساخت را بر روی زمین پخش کند و در عوض، ارتباط پیوستهای را روی بام بنا داشته باشد؛ به این ترتیب معادل سطحی که توسط معماری اشغال میگردد، حیاطهایی قابلاستفاده در بام پروژه شکل میگیرد.» این طرح امکان خوبی برای مهمانیها، استراحت و ارتباطات فراهم میکرد و پروموناد فضایی بینظیری میساخت که با جریان عالی هوا و نور و دید منظر بسیار زیبای پیرامون همراه بود. ارتباط درونی میان فضاها با پله و آسانسور برقرار میشود و فضاهای عمومیتر در پایین و خصوصیها در ترازهای بالا هستند.
بعد از ورود، طبقهی پایین شامل لابی و پارکینگ است و سپس سالن و آشپزخانه را داریم، بعد اتاق خواب اصلی. سایر اتاقهای خوابها و اتاق نشیمن خانوادگی هستند، فضای بعدی اتاق مهمان و استخر است که اینها در بالاترین ارتفاع قرار دارند. حالا که مدتی از ساخت پروژه گذشته و درختان اطراف رشد کردهاند، وقتی روی بام میایستید ارتباط فیزیکی بسیار نزدیکی با منظر پیرامون احساس میکنید و فضا کاملاً با درختان و فضای سبز محصور شده است. نمای بیرونی را با یک متریال پرداخت کردیم ولی در مورد رنگ اتاقهای داخلی از هریک از کاربران سؤال کردیم؛ به این ترتیب که دو پالت رنگ –یکی برای فضاهای خصوصی و یکی برای فضاهای عمومی- تهیه کردیم و از کاربرها خواستیم به سلیقهی خودشان رنگ فضاهای شخصی خود را از این دو پالت انتخاب کنند.
در این پروژه سعی بر این بود که روند طراحی، نقدی باشد بر ضوابط محدودکنندهی شهرداری در لواسان که اجازهی ساخت یک طبقه همکف، یک طبقه ساختمان و یک طبقه زیرزمین به شما میدهند که در صورت اصرار و ارائهی توجیه کافی، تا دو طبقه زیرزمین هم قابل افزایش است. این ضوابط اصولاً بر اساس زمینی مسطح تنظیم شدهاند و به دلیل در نظر نگرفتن وضعیت و امکانات منحصربهفردی که در شیب طبیعی منطقه نهفته، اساساً نا کارآمد هستند. دقیقاً به همین دلیل اکثر سازندگان منطقه پرداخت جریمههای سنگین را به رعایت ضوابط ترجیح میدهند.
پروژهی بعدی که ویلای شمارهی 4 و در حال ساخت است، روی زمین قناسی واقع شده که ویژگیهای خاصی دارد: پیش از ورود ما به پروژه، شیب طبیعی زمین تسطیح شده و ساختمانی روی آن احداث شده بود که بعداً خراب شد، بنابراین ما با زمینی مسطح در ارتفاع روبهرو بودیم. در اینجا ورود به زمین از سمت بالای شیب است و تناسبات زمین، دید بسیار گستردهای (بیشتر از 180 درجه) عرضه میکند که به سد، کوههای لواسان و جادهی گردنهی تهران-لواسان دید دارد. با مشاهدهی چنین موقعیت عالیای تصمیم گرفتیم تا بیشترین چشمانداز ممکن را برای ساکنان فراهم کنیم، پس طرح بر این مبنا ایجاد شد. از آنجا که تناسبات نامتعارف زمین، متراژ مورد نظر کارفرما و طرح ما مجالی برای لنداسکیپ باقی نمیگذاشت، تمامی طبقهی مرتبط با حیاط –به غیر از قسمت استخر و اتاق ورزش- را به فضای پیلوتی اختصاص دادیم و سکویی مسقف تأمین کردیم که در مهمانیها استفادهی بسیاری دارد. طبقهبندی ویلا به این صورت است که: پارکینگ در زیر فضای سبز است و پیلوت و استخر و امکانات ورزشی در تراز حیاط قرار دارند. به خواست کارفرما استخر در در فضای داخلی و بیرونی به صورت پیوسته طراحی شده است و در زمستان دریچهای که فضای استخر داخلی و خارجی را از هم جدا میکند، اختلاف دمای آب در دو قسمت استخر را ممکن میسازد. چون ورود به زمین از بالای شیب خیابان هست، ورودی مهمان، سالن اصلی، آشپزخانه و سایر فضاهای عمومی خانه یک طبقه بالاتر از سطح حیاط و همتراز با سطح خیابان تعبیه شده است.
در تراز نهایی، اتاقهای خواب و نشیمن خانوادگی قرار دارند. متراژ این ویلا بهانضمام پیلوت، 1500 مترمربع است و فضای کنترلشده حدود 1200 مترمربع میباشد. در این پروژه سعی کردیم تا حد ممکن فضاهای باز و تراسها را به لنداسکیپ محیط پیوند بزنیم. وید بزرگی در ساختمان داریم که ارتباط عمودی فضاها را تأمین میکند. نظارت این پروژه مانند اکثر پروژههای مشابه، به صورت هفتگی و منظم انجام میشود و روند کارها بهخوبی پیش میرود.
پروژهی بعدی، ویلای شمارهی 5 است که در مرحله ی طراحی کانسپت میباشد. پروژه در حالی به ما محول شد که فونداسیون آن سالها پیش اجرا شده بود و حتا جای ستونهای آن هم مشخص بود. طرح قبلی بسیار ضعیف بود و خواست کارفرما این بود که حتاالامکان از زمینهی موجود و هرآنچه که هست استفاده کنیم. ما پیشنهاد طراحی خود را همراه با بررسی تصاویری که مورد پسند کارفرما بود و در ابتدای پروژه به ما ارائه کرده بود، تهیه کردیم تا به یک فصل مشترک رسیدیم. این بار هم با توجه به شیب، ورود به ساختمان از بالادست زمین صورت میگیرد. سالن و فضاهای عمومی به یک تراز پایینتر از همکف منتقل شدهاند و در طرفین ارتفاع بالای آن، دو حجم کوهانمانند ساختهایم که ورودی ساختمان، دفتر کار و سوییت مستقل را در خود جای میدهند. به زبان سادهتر، ساختمان از پایین، به هم پیوسته و از بالا، دو حجم مجزاست که این امر تعریف جدیدی از ارتباط لحظه ورودی و با منظر طبیعی درهی لواسان ارائه میکند؛ تعریف جدیدی از معماری با زمینهای که آن را در بر گرفته است.
متراژ این پروژه هم داستان جالبی دارد: قرارداد اولیه برای 2000 مترمربع بسته شد و حین طراحی با نظراتی که کارفرما ابلاغ میکرد، سطح زیر ساخت پروژه تا 2400 مترمربع افزایش یافت. اما زمانی که طرحی معماری و محاسبات سازهی کار را به اتمام رسانده بودیم، کارفرما اعلام کرد که با وجود تلاشهایی که کرده، شهرداری مجوز ساخت تا این حد متراژ را نداده و بهناچار باید آن را تا 1500 مترمربع کوچک کنیم. بنابراین طرح بهکلی عوض شد و روند طراحی کماکان ادامه دارد.
نبیان: منطقهی لواسان در حال شبیهشدن به منطقه بوِرلی هیلز کالیفرنیا در آمریکاست، درست است؟
فرزین: بله، و ساکنان منطقه هم مایلند آنجا را بورلی هیلز ایران بنامند.
نبیان: توضیحات شما نکات قابل بحث جالبی را در ذهن ایجاد میکند. اول آنکه شما کارفرماهای مشخصی دارید که همان کاربرهای پروژه هستند. بازار ساختوساز مسکن در ایران چنین است که یک دیوانسالاری کارفرمایی بر فضای حرفهای حاکم است و اتفاقاً معماران قدرت و مجال تئوریزه کردن آن را ندارند و کاربر بر اساس مجموعهای از توهمات تعریف میشود. شما فرصت طراحی برای کارفرمای دقیقی را دارید که مزیت بزرگی نسبت به کارفرمای نامشخص محسوب میشود چون در زمان طراحی، جزئیات مورد پسند مخاطب برای شما روشن میشود و پس از ساخت پروژه شما در جریان تجربهی زندگی وی در اثری که خلق کردهاید قرار میگیرید؛ مثلاً بعد از مدتی نزد شما میآیند و میگویند با فلان بخش ساختاری خانه مشکل دارند یا اینکه علیرغم برداشتهای اولیه، از فلان قسمت خیلی راضی هستند. در ضمن، شما حین ورود دوباره به پروژه بعد از چند سال، ممکن است نکات تازهتری را نیز دریابید که از مکالمات شما با کاربر در طی طراحی جامانده و او اشارهای به آنها نکرده است؛ بهعنوان مثال شما پلان مبلمان را به گونهای چیده بودید و حالا میآیید میبینید که کاربر جای چند الـمان را تغییر داده است. این تجربیات فقط در صورت داشتن یک کارفرمای کاربر حاصل میشود. ترکیب اعتماد به نفس بالا و قدرت مالی این قشر از کارفرماها پشتوانهای است برای ندیده گرفتن یا تغییر پیشفرضهای رایج. بهعنوان نمونه، کارفرمای شما سالنی به مساحت 250 مترمربع میخواهد، در حالی که عرف نیست. اتفاق متفاوت دیگری که در مورد کارفرمای خاص شما صورت میگیرد، تغییر فرهنگ سکونت است. گاهی تغییر مقیاس باعث میشود آنچه که عوض شده، بهکلی تغییر هویت بدهد. مثالی غیرمعمارانه میزنم: قد و هیکلی که برای انسان تصور میشود، از یک حد کوچکتر و ظریفتر که باشد، بچه فرض میشود و از یک حد به بالا، یک آدم بالغ. و من احساس میکنم این اتفاق در فضاهای مسکونی شما میافتد. آیا در صورت تغییر مقیاس فضای سکونت به این حد وافر که در این سه پروژه دیده میشود، فرهنگ سکونت به قوت خود، در همان قالب و صورت قبلی باقی میماند؟ آیا در این مکان جدید، کاربرد سکونتی به همان شکل قبل ادامه مییابد؟ و اگر بعد از 200 سال به بررسی معماری معاصر ما بپردازند، این تیپ در رستهی فضاهای سکونتی میگنجد یا تیپ کاربری متفاوتی است؟ و مورد دیگر برای کارفرمای خاص شما، بازتعریف لاکچری است. تعریف رایجی که از لاکچری ارائه میشود، حول نوع خاص استفاده از متريال در رندری با رزولوشن بالاست. بهعنوان مثال عقربهی آسانسور از جنس طلاست و سنگی با قیمت سرسامآور روی نما کار میشود. اما کار شما به تعریف تازهای از لاکچری میانجامد. ویلاهایی که شما طراحی میکنید، 2500 مترمربع بنا دارند اما با نمای سیمانی! آیا این نیز مدلی از لاکچری است؟ به نظر میآید که جای پای “طراحی کانسپت-محور” در تیپ ساختمانهای شما بیشتر است تا آن نوع رایج لاکچری که روی قیمت بالای مواد و مصالح مانور میکند. بهعلاوه، کارفرمای خاص شما نه تنها قادر به پشتیبانی مالی طرحهای غریب و بدیع شماست بلکه قادر به پشتیبانی فکری و همکاری در طراحی با طراحان معمار نیز هست.
پیشتر کتابی دربارهی خانههایی میخواندم که معماران برای خودشان طراحی کرده بودند؛ در آن نوشته بود: «خانهای که یک معمار برای خود طراحی میکند به سان یک اتوبیوگرافی است که در قالب مواد و مصالح نمود یافته است.» کارفرماهای شما هم در حال تحقق اتوبیوگرافی خود هستند و در چنین مناسباتی، نقش طراح معمار بیشتر شبیه یک سایهنویس است. [Ghost Writer؛ کسی که به نام و برای شخص دیگری، نویسندگی میکند و بهعبارتی، به زبان گویای نوشتار او بدل میگردد] احتمالاً بورلی هیلز تهران در حال پرورش ژانری جدید از سایهمعمارها (Ghost Architects) است. البته درست است که رابطهی کارفرما-طراح، مانند بیمار-پزشک نیست که اعتماد تام نسبت به نظرات تخصصی ارائهشده توسط مشاور حاکم باشد ولی این هماندیشی در طراحی یا همطراحی، ناشی از عدم اعتماد نیست و کارفرمای شما، شما را همچون همکار خود میپندارد.
فرزین: بله دقیقاً در این مورد آخر، کارفرمایی داشتیم که خیلی مشتاقانه همراه ما طراحی میکرد؛ البته گرچه چندان بیاطلاع از معماری و امور ساختمانی نبود و در آمریکا رشتهی مهندسی سازه خوانده بود ولی بالطبع در جریان مبانی معماری معاصر نبود. این کارفرما تا حد وسواسگونهای روی ریزجزئیات فضاها برنامهریزی کرده بود و برنامهی زندگی و خواستهای دقیقی داشت. ما با این فرد زیاد صحبت میکردیم و کار ما از مشاوره به شنیدن مداوم ریز برنامهی زندگیاش کشیده شد. اما این نیز در نوع خود تجربهی جالبی بود و اگر سعی میکردیم، نکتههای مفید فراوانی از لابهلای حرفهایش استخراج میشد. نتیجه این شد که پلان و روابط فضایی آن پروژه بسیار جاافتادهتر از سایر کارها شد.
این کارفرمای ما زمین وسیعی در اختیار داشت و میخواست دو واحد روی آن بنا کند. ما طرح خود را ارائه دادیم اما او گفت که به علت کمبود بودجه، نصف زمین را میفروشد و باید طرح جدیدی پیشنهاد کنیم، ضمن آنکه در زمین شیبدارِ رو به شرق، به نورگیری و روشن بودن فضاها نیز بسیار تأکید داشت. ما طرح دیگری تحویل دادیم و دیالوگ با کارفرما آغاز شد. زمانی که سری اول نقشهها را به دستش رساندیم، او شروع به انجام اصلاحات متعدد کرد، به طوری که روزی چند بار با ما تماس میگرفت و تغییراتی را پیشنهاد میداد که یا اعمال میکردیم یا او را توجیه میکردیم که به دلایلی، پیشنهاد او شدنی نیست. تا آنکه یکبار که چندسری نقشه به او داده بودیم، از آنها چندین کپی تهیه کرده، فضاها را برش داده و با ترتیب و سلیقهای که میخواست، روی کاغذی جدید در کنار هم چسبانده بود و حتا در جایی که دهانهی ورودی 8 متری را به 9 متر تغییر داده بود، عدد 9 را از جای دیگری بریده بود و روی خط اندازه چسبانده بود و در محل پارکینگ، ماشینها را کلاژ کرده بود. او از محصول نهایی جدید، یک کپی تهیه کرد و روز بعد به ما تحویل داد! بعداً هم که او کاغذهای پوستی را در دست ما دید، به نظرش بسیار جالب آمد و با اشتیاق بسیار از ما خواست تا پوستیها را به او بدهیم و آنها را روی نقشه میانداخت و تغییرات مورد نظرش را وارد میکرد. ما این نقشههای نهایی بسیار جالب را همیشه در آرشیومان نگه میداریم. البته کارفرمای ما پافشاری زیادی هم روی نظراتش داشت، مثلاً گاهی حین اجرایی کردن پروژه هم تغییراتی را میخواست که به لحاظ سازهای، با توجه به پیشرفت کار، میسر نبود و ما سعی می کردیم که او را توجیه کنیم تا از این تغییرات صرف نظر کند. اما بعد از مدتی مهندس محاسب سازه ما تماس میگرفت و میگفت: «کارفرمای شما آمده پیش من و خواستار چنین و چنان تغییراتی است که شدنی نیست، من باید چه کار کنم؟»
نبیان: به نظرم تجربهی بسیار جالبی است که یک وجه کمیک از رابطهی معمار-کارفرما دارد و یک وجه آموزشی؛ چنان که میگویند یکی از بهترین روشهای یادگیری زبان، مانیتور کردن شیوهی یادگیری خودآموز کودکان است، به این طریق که از کلاژ کردن میآموزند و آنقدر آزمون و خطا را ادامه میدهند تا کار صحیح حاصل شود. سناریوی شما هم با همین روال از کلاژ کردن فضاها و آزمون و خطاهای متعدد به دست آمده است.
شیرمحمدی: بر خلاف اکثر کارفرماها بخشی از جسارت و اصرار این کارفرما به دلیل پیشزمینهی تحصیلی او بود. به هر حال یک مهندس سازه هم از نقشهخوانی، اندازهها، مصالح و غیره اطلاع دارد و از این رو دست به کار بردن برای ایشان راحتتر و تغییراتی هم که اعمال میکردند برای ما قابل فهم بود و معمولاً نکاتی را در طرح پیشنهاد میدادند که بیشتر به ایدهآلهای عملکردی خودش میپرداخت، که این مورد برای ما تجربهای متفاوت و خوب با یک کارفرما بود.
نبیان: برگردیم به این سؤال که آیا فضاهایی که شما تولید میکنید، با توجه به تفاوت مقیاس، همچنان در قالب سکونتگاه میگنجد یا خیر؟
فرزین: به نظر من این پروژهها همچنان در تعریف سکونتگاه میگنجند، با این فرق که ممکن است در یک خانه با طرحی شبیه به طراحی شهری روبهرو شوید. این خانه دیگر یک المان منفرد معماری نیست بلکه یک مجموعهی متنوع از فضاهای معماری است که در تعامل با یکدیگرند.
گاه پروژه در طی روند بلندمدت طراحی و اجرا آنقدر دچار تغییر سبک و ضوابط میشود که تصور میکنید با یک شهر طرف هستید، نه یک خانه.
نبیان: به نظر من اینها دیگر در دستهی سکونتگاه، با تعریف عرف آن نمیگنجند.
فرزین: من فکر میکنم این خانه-ویلاها هنوز سکونتگاه هستند، اما بر فرهنگ سرمایهداری سوارند. یادم هست که چند سال پیش ساکنین این منطقه حتا نمیخواستند که خدمات شهری عمومی برای منطقه تعبیه شود و حتا تصمیم داشتند راهها و مسیرها را خصوصی کنند تا دسترسی عموم به منطقه و ارتفاعات برای دیدن مناظر و گشتوگذار میسر نباشد. این افراد تمامی امکانات و تسهیلات مورد نیاز را به خانههای خود میآورند تا به سلیقهی خود و بنا به میل خود بسازند و امکانات را در اختیار داشته باشند؛ مانند سالن ورزش، زمین تنیس یا استخر که قبلاً در عرصهی عمومی اتفاق میافتاد، اما حالا برای این افراد به طور اختصاصی تعبیه شده است و در این سرمایهگذاری لجامگسیخته، الگوی “مسکن + تمامی امکانات رفاهی که تا قبل از آن، شهر مسئول تأمین آن بود”، تبدیل شده است به “شهرهای اختصاصی برای سکونت”.
ایلخانی: به نظر من هم این پروژهها همچنان سکونتگاه محسوب میشوند، اما بر مبنای یک سبک زندگی متفاوت که همه چیزِ عمومی را برای خود، خصوصی میکند.
فرزین: بگذارید مثالی بزنم: چند سال پیش در همین منطقه یک ساختمان تراسی طبقاتی احداث شد و برای هر واحد یک استخر مجزا گذاشته شد، در حالی که تا قبل از آن، معمولاً ساختمانهای لوکس دارای استخری برای کل مجموعه بودند. حتا فضاهای سبز متعدد این بنا هم مختص هر خانوار فراهم آمده و امکان دسترسی سایر ساکنین ساختمان و اغیار به آن ممکن نیست؛ در واقع اینها فضاهایی عمومی ساختند که عمومیت از آنها حذف شده بود. تیپولوژی این پروژه به شخصیترین حالت ممکن تعریف شد و بعداً هم با قیمت سرسامآوری فروش رفت. مورد دیگر در این منطقه، طرح پروژهای شامل چندین واحد مسکونی بود که به ما محول شد و کارفرما اعلام کرد که میخواهد رستورانی خصوصی برای ساکنین این آپارتمانها داشته باشد، به طوری که مشتری از بیرون نگیرد و فقط به ساکنین همین ساختمان خدماترسانی کند؛ باشگاهی برای بیست خانوار، نوعی هتل برای خانههایی بسیار لوکس. کاربری ساختمان هنوز سکونتگاهی است، هرچند به انحصار در آوردن خدمات در آنها تبدیل به یک ارزش شده است.
نبیان: بیایید نگاهی به تغییر روند سکونت بیندازیم. در گذشته گونهای از خانهها محل تولید و کار هم بودند، در آنها دارِ قالی و باغچههای تولید سبزی وجود داشت و طویلهای برای نگهداری حیوانات. اما دستهی از فعالیتهای عمومی همیشه در بیرون فضای خانه جای داشته و صاحبان املاک، هر قدر هم متمول بودند، در گوشهی خانه یا عمارتشان مثلاً قهوهخانهی اختصاصی نمیساختند. هویت این دستهی خدمات شهری با همان وجه شهری بودن تعریف میشوند. من فکر می کنم که در این پروژههای لوکس که خدمات شهری، خصوصیسازی میشوند، ما با تولد گونهای جدید از فضاهای ساختهشده طرف هستیم.
شیرمحمدی: این را هم در نظر بگیرید که در گذشته یک یا دو خانوادهی از قشر بسیار متمول در هر شهر وجود داشته که با ساختن خانههای وسیع، بسیاری از امکانات را در خود جای میدادند؛ در حالی که امروزه به دلیل پیشرفتهای صنعت حملونقل امکان اینکه تعداد بیشتری از خانوادههایی با این خصوصیات در محلی متمرکز شوند به وجود میآید که مسلماً این همسایگی، پتانسیلهای جدیدی تولید میکند. از سوی دیگر بسیاری از این تغییرات تا حدی وامدار ظهور تکنولوژی و امکانات پیشرفتهی معاصر است که در گذشته نیز اتفاق افتاده؛ مانند جابهجایی فعالیت استحمام از مکان های عمومی به خصوصی، به این صورت که در گذشته این امکان برای عموم وجود نداشت ولی امروزه امکان تولید فضایی برای استحمام در تمام خانهها وجود دارد که این امر مرهون صنعت تولید انبوه با قیمت مناسب برای عموم است. نوع دیگری از این مثال میتواند تفاوت کامپیوترها از گذشته تا کنون باشد که از وسیلهای که به علت حجم بالا مختص مراکز خاصی بود، به دستگاهی بر روی میز کاهش حجم یافت و کاربرد شخصی پیدا کرد. رویدادهایی از این دست مسلماً متوقف نمیشوند و در آینده جنبههای دیگری از زندگی روزمره را میتواند در بر گیرد.
نبیان: اما حتا رستوران هم در حال خصوصی شدن است و اگر این روند ادامه پیدا کند، دامنهی خصوصیسازی گستردهتر شده و اسپا، دندانپزشکی، بیمارستان، سینما و غیره هم خصوصی ساخته میشوند. ویژگیهای فضاهای عمومی، در تجربهی همگانی و مشارکتیای است که ایجاد میکند اما به عنوان مثال عاملی مانند سینماهای خصوصی و خانگی فاقد آن وجه “تجربهی مشارکتی” هستند. دلیل آن تغییرات فقط داشتن سرمایه نیست.
ایلخانی: نکتهی دیگر آنکه در ویلاهای لوکس یا منطقههای اعیاننشین کشورهای غربی شاهد این شکل از خصوصیسازی نیستیم، شاید یک دلیل ریشه در زمینههای اجتماعی موجود و محدودیتها باشد.
نبیان: این تناقض قانون و فرهنگ اجتماعی در کشور، آغازگر گونهی جدیدی از فرهنگ سکونت و معماری آن شده است و میبینیم که هرکس که توانایی دارد، برای خود شهری میسازد.
فرزین: درست است که تیپولوژی متفاوتی به وجود آمده ولی پروتوتایپ متفاوتی نیست. همانطور که شما در مورد خانههای قدیمی ذکر کردید، در اینجا هم شاهدیم که کارفرما مایل است سبزیجات را خودش بکارد و حیوانات اهلی سالم پرورش دهد تا غذای سالم بخورد. حتا زندگی چندخانواری هم برقرار است و فرزندان کارفرما با خانوادههای خود به ویلا میآیند و چند وقت سکونت دارند واتاق و سوییت مجزایی برای آنهافراهم میشود. اما همچنان این پروژهها در دستهی مسکونی جای دارند.
نبیان: آیا ایستگاه فضایی یک سکونتگاه است؟ خیر. این ویلاهای تازه بیشتر به یک ایستگاه فضایی شبیه هستند که مجهز به تمامی ملزومات حیاتی و تفریحی بوده و خود را کاملاً از محیط پیرامون جدا میکنند.
فرزین: کسی که به ایستگاه فضایی میرود، هدف کاربردی متفاوتی پیش رو دارد. گرچه من آن را هم سکونتگاه میدانم. به نظر من “هدف” تا حد زیادی مشخصکنندهی مجموعه است؛ اگر هدف زندگی کردن باشد، فضا یک فضای سکونتگاهی است، اگر هدف دیگری در کار باشد، خیر. اگر یک لژیونر فرانسوی چند ماه یا حتا چند سال برای کار به مصر میرفت و اقامت میکرد، فضای مورد استفادهی او سکونتگاه نبود ولی اگر همین آدم برای زندگی کردن به ژوهانسبورگ میرفت و خانه و مستقلاتی میخرید یا میساخت، نام آن سکونتگاه بود.
نبیان: کمپ آوارگان فضایی است که خصوصی شده و امکاناتی دارد ولی آیا در حوزهی مسکونی جای دارد؟
فرزین: کمپ و هتل کاربرد موقت دارند و کمپ گونهای از قرنطینه است. کسی که در کمپ زندگی میکند، ولو برای سی سال، همیشه به این فکر است که از این محل خواهد رفت و در اینجا ماندگار نیست. خرید یا اجارهی زمین و خانه در کمپ میسر نیست.
نبیان: پس به نظر شما مقولههای مالکیت و تعهد به سکونت هستند که این تفاوتها را موجب میشوند؟
فرزین: بله، تعریف سکونتگاه کار آسانی نیست ولی بدون شک این فاکتورها مؤثر هستند.
نبیان: پس اینکه ما چه خدماتی را خصوصیسازی میکنیم و تا چه حد از شهر جدا میشویم، فاکتور تأثیرگذاری در تغییر الگو نیست و اگر شرط، مالکیت و هدف اسکان موجود باشد، پروژه هنوز به رستهی سکونتگاه تعلق دارد.
فرزین: مالکیت هم صرفاً خرید زمین را شامل نمیشود، مالکیت یکی از روشهای بروز قدرت از طریق سرمایه داری است. کسی که قدرتش را دارد، در صورت تمایل، میخواهد همه جور امکاناتی را مختص خود داشته باشد.
فاصلهی کسی که در یک خانهی 200 مترمربعی در تهران زندگی می کند، با کسی که در یک خانهی بسیار اقتصادی کوچک در حد 30 مترمربع در توکیو زندگی میکند، به اندازهی فاصلهی زندگی در آپارتمان 200 مترمربعی و زندگی در این خانههای ویلایی است. مسلماً در مورد خانهی ژاپنی هم لازم بوده تا تعدادی از تسهیلات و امکانات حذف شوند.
نبیان: فرض کنید یک کشتی در اختیار دارید و بسیار تدریجی الوار به الوار آن را عوض میکنید، در نهایت روزی میرسد که دیگر این کشتی، همان کشتی سابق نیست. به همین منوال، تغییر تدریجی استانداردهای رایج و جاری در سکونتگاهها به جایی منجر میشود که دیگر محصول جدید همان سکونتگاه قدیمی نیست. در تمامی برخوردهای دیگر به مقولهی مسکن، بخشی از فعالیتها تبدیل به یک پاکت فضایی متعلق به شخص میشود و با توجه به کاربری مورد نظر او ساخته میشود. اما، از سوی دیگر، مجموعه فعالیتهایی هستند که فرد از زمینهای که سکونتگاهش در آن واقع شده، میگیرد. روند جدید ساخت مسکن –در دورنمای اغراقآمیز- به سمتی سوق پیدا میکند که نیاز فرد به زمینه بهکلی حذف میشود. در نتیجه آن وجه اجتماعی از سکونت گرفته میشود و فعالیتها در حوزهی خصوصی و یا مشاع صورت میگیرند؛ فرق فضای مشاع با فضای عمومی در این است که در فضای مشاع، فعالیتها در کنار و همراه با افرادی صورت میگیرد که نسبت به آنها شناختی وجود دارد یا انتخاب شدهاند. فعالیت در جامعه و در فضاهای عمومی در قالب تعامل با کسانی است که لزوماً شناختهشده (آشنا) نیستند. وقتی دندانپزشکی، اسپا و رستورانی مختص فرد ساخته میشود، محیط طوری ساخته و پرداخته میگردد که کاملاً باب میل وی باشد و او فقط با کسانی سر و کار دارد که میخواهد.
احسانی: به نظر من این یک مینی-آرمانشهر است، وقتی که تکتک شهروندان و قرادادهایش تعیینشده و گزینشی هستند.
فرزین: در حد بسیار اغراقشده ممکن است رخ بدهد.
نبیان: ولی به نظر من آنقدر دور نیست. پیش از این هم عمارتهای مشابه داشتهایم و کسانی بودهاند که چون قدرت داشتند و میخواستند، یک باغ وحش در ملک شخصی خود داشتند.
فرزین: پس خانهای که یک باغ وحش داشته باشد، سکونتگاه محسوب نمیشود؟
نبیان: خیر. به نظرم همان واژهی آرمانشهر مناسبتر است؛ آرمانشهر در قالب یک قلمرو شخصی.
فرزین: بله، آرمانشهر هست ولی همچنان در دستهبندی مسکونی جای دارد.
ایلخانی: ساکنین این ویلاها چه کسری از سال را در اینجا زندگی میکنند؟
فرزین: مورد به مورد، متفاوت است؛ در مورد اولین پروژهای که در لواسان داشتیم، وقتی از کارفرما در مورد راحتی و آسایش سکونتش در آن ویلا سؤال کردم، علیرغم مساحت بسیار زیاد پروژه گفت که آنجا را برای زندگی انتخاب کرده و از نتیجهی کار و کیفیت زندگی بسیار راحت و راضی است. اما کارفرمای پروژهی شمارهی 2 با وجود مساحت زیرساخت بسیار پایینتر، بهندرت –شاید آخر هفتهها یا تعطیلات- به آن ویلا سر میزند. با این همه منطقهی لواسانات در سالهای اخیر بهعنوان سکونتگاه دائمی بسیاری افراد انتخاب شده است.
ایلخانی: جدا از مسائل لاکچری، شما فکر میکنید که تایپولوژی جدید آن منطقه تفاوتی در نحوهی اسکان نیز ایجاد میکند؟ در حالی که فعلاً دو گونهی اسکان موقت و دائم را در آنجا داریم.
فرزین: سکونت دائم با موقت فرق دارد و ما تا حدی در پروژههایمان این قضیه را در نظر میگیریم؛ زمانی که یک ویلا بهعنوان مکانی برای تعطیلات آخر هفته به ما محول میشود، ما کمی آن را هیبریدی کرده و ضمن ساختن مکانی برای تعطیلات، در نظر میگیریم که زندگی و سکونت آتی در آنجا نیز آسان و تا حد امکان بدون مشکل باشد. به تجربه و با مشاهدهی روند جاری میتوان گفت در آیندهی نزدیک، سکونت دائمی در منطقهی لواسان به یک امر رایج تبدیل خواهد شد.
نبیان: ولی من همچنان توجیه نشدهام که اینها در زیرمجموعهی مسکونی جای دارند؟
فرزین: اگر شما سایتی در اختیار داشتید و میخواستید بناها را در دستهبندیهای مختلف جای بدهید، پروژهی ما زیرمجموعهی کدام قرار میگرفت؟ مسکونی، تجاری؟ اداری؟ این بناها ریشه در سکونتگاه دارند.
نبیان: نمیدانم در کدام دستهبندی جای میدادم ولی به نظر من تناسخ این گونهی معماری از “شهر” آغاز میشود. اینها نمونههای کوچکی از یک شهر هستند.
فرزین: این در حالت بسیار اغراقشده است که بخواهیم پروژههای مذکور را نمونههای مینیاتوری یک شهر بداینم؛ و در صورتی میسر است که همهجور امکاناتی در این مجموعه تعبیه شود.
نبیان: این پروژهها به جایی میرسند که نزدیکیشان به شهر بیشتر است تا خانه و بیشتر یک شهر شخصیسازی شده هستند. البته لزوماً ممکن است به این نقطه نرسد ولی ظرفیت و پتانسیل رسیدن به آن و تبدیل شدن به یک مینی-شهر را دارد. مثالی ذکر میکنم: یک دانشگاه ممکن است فاقد لابراتوار R&D باشد ولی تعریف فعالیتهای موجود در دانشگاه چنان است که ظرفیت و آمادگی برای پذیرش یک کتابخانهی تخصصی، سایت و لابراتوار R&D را طبیعی میداند. این تیپهای ساختمانی جدید هم بهعنوان نمونههای بدَوی، دارای ظرفیتها و پتانسیلی برای تبدیل شدن به مکانی برای پرداختن به فعالیتی به غیر از سکونت هستند. کسانی که در این فضاها زندگی میکنند، دیگر در آنجا سکونت ندارند، کار دیگری در حال انجام شدن است. سکونت + خدمات شهری خصوصیشده، یک محصول پیوندی تولید میکند که دیگر سکونتگاه نیست.
ایلخانی: این پدیدهای است که تحت شرایطی کنترلشده به وجود آمده ولی در حال تبدیل شدن به چیزی متفاوت است؛ مانند یک جهش ژنتیکی که گونهی جدیدی حاصل میکند.
فرزین: به نظرم برای پاسخ صحیح و دقیق به این سؤالات باید پژوهشی در مورد سکونتگاه و تعریف آن از ابتدای تاریخ زد، اینکه چه ویژگیهایی دارد و در طول زمان به چه شکل دچار تغییر و تحول شده است.
نبیان: باز هم به نظر من این تیپ جدید ریشه در سکونتگاه ندارد که بخواهیم برای شناخت روند تولید آن، دست به مطالعهی تاریخچهی سکونتگاهها بزنیم. برای نمونه، بروز رستوران را به عنوان یک گونه جدید در نظر بگیرید، روزی شخصی که سوپ تولید می کرد ناگاه به این فکر کرد که به جای عرضه در مغازهها، میتواند سوپ داغ را در همان محل خودش به مشتریان بفروشد. از آن لحظه گونهی جدیدی از معماری به وجود آمد.
شیرمحمدی: از لحاظ ریشه یابی که به مسکن مرتبط است ولی شاید سؤال شما این باشد که به چه چیزی تبدیل شده؟ سکونتگاه لزوماً دارای تعاریف و ویژگیهای مشخصی است؛ مانند مثالی که کمی قبلتر بیان کردید، یک دانشگاه تعریف مشخصی دارد اما میتواند گستره و امکانات آن وسیع شده و مسجد، رستوران و درمانگاه هم داشته باشد تنها تغییری که اتفاق افتاده در مقیاس است ولی همچنان به علت عملکردی که مشخصاً در رابطه با آموزش دانش دارد، دانشگاه نامیده میشود. از این رو باید سوای مقیاس، ویژگیهای اصلی و بنیادی مسکن را بیابیم و در تحلیلی که در حال حاضر انجام میدهید آنها را مد نظر قرار دهید.
نبیان: حریم و فعالیتهای شخصی از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است اما مسکن عبارت است از مکانی برای مجموعه فعالیتهای حریممند شخصی –مانند خوردن، خوابیدن، تولید مثل و غیره- که با بقا در ارتباط است و در قلمرو ملکی فرد صورت میگیرد. یک زمان زندگی و کار –که ضامن بقای افراد است- توأمان در یکجا بودند ولی بهتدریج با مدرن شدن، سایت تولید از مصرف جدا شد. در هر حال، مسکن ارتباطی نزدیک با بقا دارد.
شیرمحمدی: به نظر میرسد تعریفی که الآن ارائه شد در حال کاملتر شدن است. از نظر بنده سوای تمام تقسیمبندیهایی که میتوان در بحث مسکن تعریف کرد، با توجه به این نکات، هنوز هم خصوصیات اصلی مسکونی در پروژهها وجود دارد.
نبیان: انجام فعالیتهای مذکور با ذهنیت طولانیمدت، ضمن داشتن امکان شخصیسازی. اما افزایش مقیاس باعث افزوده شدن فعالیتها میشود، تا به آنجا که نتیجه دیگر سکونتگاه نیست و “چیز” دیگری به وجود میآید. این تغییر در حیطهای مانند آموزش و دانشگاه صورت نگرفته و از روزی که محلی برای تعلیم و انتقال دانش در نظر گرفته شد، کاربری و هدف، مشخص و واحد بوده است، فقط ملزومات و ابزارها تحول یافتهاند.
شیرمحمدی: در مورد مقیاس، بگذارید مثال دیگری بیاورم؛ کشوری را در نظر بگیرید که تنها چند شهر دارد و کشور دیگر چند صد شهر دارد. مسلماً به علت تغییر مقیاسها و منابع، دارای امکانات متفاوتی خواهند بود ولی هر دو نمونه به علت کارکردهای مشابهی که دارا هستند، کشور نامیده میشوند.
نبیان: دولت عثمانی تا جایی گسترش یافت که دیگر یک کشور نبود و عملاً به یک محدودهی ژئوپولتیک تبدیل شد. بلوک شرق یک کشور نیست. اتحادیهی اروپا هم یک کشور نیست. تفاوت اینها در مقیاس هست اما فقط مقیاس نیست، اینها تفاوتهای هویتی دارند.
پس تغییر مقیاس یک پدیده، تا جایی تحت نام همان پدیده صورت می گیرد اما از نقطهای به بعد، باید نام دیگری بر آن گذاشت. در مورد شهر نیز همینطور است: شهر کوچک، شهر، شهر بزرگ، کلانشهر، مگاشهر؛ اما از یکجا به بعد به آن میگویند: محدودهی متروپولیتن. دیگر نام شهر برای آن اطلاق نمیشود. اما در مورد خانه، آن نقطه و آن مرز کجاست که به واسطه تغییر مقیاس دیگر سکونتگاه به آن اطلاق نمیشود؟
فرزین: این میتواند موضوع یک کار تحقیقی-پژوهشی گسترده و جالب باشد که ببینیم این روند شخصیسازی خدمات در حیطهی مسکونی تا کجا میتواند بسط پیدا کند و از کجا به بعد، هویت تغییر میکند و گونه دچار یک جهش ژنتیکی میشود، به طوری که ابَرخانه دیگر یک خانه نیست و چیز دیگری است.
نبیان: با این حساب تصور می کنم که این موضوع بسیار جالب، جای تحقیق مفصل دارد و اکنون دیگر مجال ادامه ی آن نیست. متشکریم از صحبت های شما در این جلسه و تجربیاتی که با ما در میان گذاشتید.