فروشگاه دپارتمانی سِلفْریجِز (بولْرینگ)، 2003
برمینگام، انگلستان، اثر فیوچر سیستمز

شمایل شهری، به عنوان یک مفهوم در معماری شهری، بنا به پیشبینی یان کاپْـلیکی و آماندا لِویت در مرحلهی احیاء قرار دارد. نمونهی حاضر از شمایل شهری احیاء و مرمّت یک فروشگاه بزرگ را در بر میگرفت که همچون بسیاری از نمونههای ابداعی قرن نوزدهمی شهری مانند ایستگاه قطار و بازار بورس مدّتها بود که در انتظار حیات مجدّد به سر میبرد. بُـن مارشهی پاریس که پس از 1850 توسّط آریستید بوسیـکو خلق و توسّط الکساندْر گوستاف ایفل (تلفّظ فرانسه: اِفِـل) و لویی بوآلو طرّاحی و اجرا شد، جایی بود که فُرم نمایشی مصرفگرایی مدرن تبلور عام مییافت همانطور که خود را سرانجام در رمانهای امیل زولا نیز آشکار ساخت. این نخستین بار بود که صحبت از فروشگاههای بزرگ دپارتمانی به میان میآمد؛ جایی که طبقهی رو به رشد بورژوآ میآموختند که چگونه میتوان یک خانه را با سلیقهی درست و مطلوبی آراست و تزئین کرد، یعنی درست همانطور که جامعهی فرهیختهی بورژوآ میپسندد و آن را مطابق با مُـد روز برمیشمارد؛ اتیکتهای قیمت در اینجا بود که برای نخستین بار به کار آمدند و به این ترتیب سنّت چانه زدن بر سر قیمت را مُلغا اعلام کردند. از ابتدای امر فروشگاههای بزرگ دپارتمانی بیشتر مکانی برای تجربهی اجتماعی به شمار میآمدند تا صِرف مکانی برای خرید ملزومات مورد استفاده در زندگی روزمرّه. فروشگاه سلفْـریجِـز ظرف پنج سالِ گذشته گردش مالی خوبی تحت مدیریّت ویتّورو رادیچه یافته است؛ او یک خُردهفروش کارکشتهی ایتالیایی است که با بازگشت به ریشههای مفهومی فروشگاههای دپارتمانی توانست نقش احیاءکنندهی مهمّی برای این فروشگاه ایفاء کند. سلفریجز اکنون آن عرصهی نمایشی که برای مدّتی از کف داده بود را دیگر بار احراز کرده است. در این صحنهی نمایش اجتماعی، معماری حرف اوّل را میزند.
از دههی 1960 به این سو فروشگاههای دپارتمانی در مغربزمین در آستانهی افول در سراشیب نزول قرار گرفتهاند. از ایدههای بدیع و از شکل خدماتی که روزگاری آنها را به محبوب خاصّ و عام بدل کرده بود، دیگر اثری در آنها به چشم نمیآید. فقط در ژاپن در سالهای رشد بادکنکی اقتصاد، فروشگاههای بزرگ دپارتمانی کماکان به رشد خود ادامه میدادند، در آن نمایشگاه وَن گوک میگذاشتند و باتلرهای انگلیسی با کُتهای دم چلچلهای، ساندویچ خیار به تازهواردان تعارف میکردند.
تُهی شدن شهرهای اروپایی و آمریکایی از دههی 1690 به این سو، فروشگاههای دپارتمانی را بسیار حسّاس و آسیبپذیر کرده است. انتقال خُردهفروشها به مال، اساسِ طمطراقِ معمارانهی فروشگاههایی چون ساختمان قصرگونهی فروشگاه دنیِل بِـرنِم برای گوردن سلفریج در لندن، بازسازی پاساژ پیتی پالاس برای فروشگاه مارشال فیلد در شیکاگو یا طرح لویی سالیوان برای کارسون پیری سْکات را متزلزل ساخته است. اغلب آنهایی هم که جان سالم به در بردهاند سالها مورد بیتوجّهی قرار گرفتند که باعث شده نخنما و از مُد افتاده به نظر برسند. در عین حال، افزایش روزافزونِ برندهای مُدِ روز قدرت و پرستیژ را از فروشگاههای دپارتمانی ربود و به سمت خود جلب کرد. امروز، پرادا، گوچـی، لویی ووئَتان، کلوین کلاین یا آرمانی هستند که بیانیههای معمارانهی آنچنانی را صادر میکنند، در حالی که فروشگاههای دپارتمانی از سمت عامهی مردم به فراموشی سپرده شدهاند.
برخی اصلاً تعطیل، و ناچار به تبدیل هیئت به مالهای جدید شدهاند، و برخی دیگر به سایهای از روزهای اوجِ شکوه خود بدل گشتهاند. و هر چه ظاهر این فروشگاههای دپارتمانی به فروشگاههای دیگر شبیهتر میشد، به همان نسبت هم بیشتر دستخوش رکود و انحطاط میشد.
رادیچه تصمیم گرفت سلفریجز را مکانی بسازد بیشباهت به مکانهای دیگر. نمای پنجرهدار آن را رون آراد طرّاحی کرد. حتّا در این مجموعه هفتهی «ژاپنی» هم برگزار شده است. هرچند تصمیمات اخذ شده غریب به نظر میرسیدند، امّا سرانجام اثرِ خود را بر کلّ مجموعه بخشیدند و آن را از رکودی که بدان دچار شده بود در آوردند. تا بدان حد که سلفریجز به خارج از شهر لندن نیز گسترش یافت. سلفریجز اکنون یک شعبه در منچستر دارد و تویو ایتو مشغول کار بر روی طرّاحی شعبهای از آن در گلاسکو است.
امّا فروشگاه تکمیلشدهی اخیرِ آن در بِرمینگِم بسیار بیش از بقیه تأثیرگذار بوده است. بِرمینگِم دوّمین شهر بزرگ بریتانیای کبیر است و شهر بیقوارهی زشتی شده است که از رشد انفجاری پس از انقلاب صنعتی حادث آمده. پس از آنکه کلّ کشور علاقهی خود را به تولید از دست داد و در سراشیب انحطاط اقتصادی قرار گرفت، شهر بِرمینگِم هم از این نزول مارپیچی و از این سیر قهقرایی مصون نماند. شاید بدترین روزهای بِرمینگِم بعد از دههی 1960 فرا رسیدند که طیّ آن شهر دستخوش یک برنامهی مدرنیزاسیون کلان شد و بخش مرکزی و سنّتی خود را تخریب کرد تا به ساختمانها و بزرگراهها و آزادراههای مدرن امکان احداث بدهد.
امّا این سیاست به کل غلط بود؛ سیاستی که شهر اخیراً دست به کار تعدیل آن شده است، یعنی ساختمانهای جوان مربوط به دههی گذشته را از میان برمیدارد تا به جای آنها بافتار شهری مناسبی را بنا کند و به این ترتیب بحران هویّتی را تعدیل کند، که این شهر صنعتی را در بر گرفته و آن را همچون باتلاقی در خود فرو میبرد. سلفریجز جدید بخشی از یک مرکز خرید (‘mall’) بزرگ است که در نزدیکی ایستگاه اصلی قطار شهر و نزدیک بازار شهر قرارگرفته. پهلو به پهلوی آن یک کلیسای پر زرق و برق ویکتوریایی قرار دارد و یک برج به سبک پاپ آرت در کنار آن قد برافراشته است. درست که بنگریم سلفریجز در نزدیکی هیچ سازهی معمارانهای نیست.
وقتی طرّاحان طرح ابتدایی را نزدِ رادیچه آوردند، آنچه در وهلهی نخست توجّه او را به سوی خود جلب نمود همانا امکان قدم برداشتن در همان مسیر قدیمی بنیانگذار شرکت، شرکت گوردن سلفریج بود که دَنـیِـل بِرنم معمار را به انگلستان آورد و سفارش یک سازهی معماری را به او داد.
پس از بررسی رقبای احتمالی، فیوچر سیستمز که به نظر میآمد به سیّارهای دیگر تعلّق دارد، به منظور بازسازی مال انتخاب شد. سلفریجز تا حدّ بسیاری در واقع تحقق رؤیاهای 20 ساله یان کاپلیکی، از شرکای فیوچر سیستمز بوده است. کاپلیکی شیفتهی کشف امکانات دنیایی فراسوی محدودیّتهای دستوپاگیر است.
فروشگاه سلفریجز در دو سطح بنا شده است. فیوچر سیستمز یک حباب آبیرنگ غولآسا طرّاحی و دیسکهای آلومینیومی خود را برروی آن الصاق کرد. این حباب، لباس فلزّی مارک کوراژ (Courrèges) مربوط به دههی 1960 یا یک آگراندیسمان بسیار عظیم از چشم مرکّب یک مگس را به یاد میآورد.
زبان معماری فیوچر سیستمز عمدتاً زبانهای تک در معماری است. امّا پیداست که آنچه در این مورد بیشتر بدان اندیشیده شده، طرح یک شکل عجیب و غریب میخکوبکننده است که کنجکاوی را برای ورود به درون سازهی معماری بر میانگیزد. فروشگاه سلفریجـز به مقولهای از اشیاء تعلّق دارد که با آثـار کلاؤس اولدنبورگ یا آنیش کاپور، که نفر دوّم با فیوچر سیستمز همکاری داشته، شباهتهایی از خود نشان میدهند. بنای کنونی سلفریجز در حال حاضر نقشی بیش از یک سازهی حجمی را ایفاء میکند.
این سازه به نحو استادانهای تغییرات در سطح و ارتفاع و نوآنس نور و سایه را در طول روز نشان میدهد. انحنای آن به ویژه، تأثیری فراموش ناشدنی بر بیننده به جای میگذارند. امّا انتظاری که نمای بیرونی عمارت در بیننده ایجاد میکند، تازه با ورود به داخل آن است که به نحو مطلوبی برآورده میشود. درون عمارت در واقع هم جنبهی دپارتمان دارد و هم خُردهفروشی. علاوه بر فیوچر سیستمز که سالن غذاخوری طبقهی پایین را هم طرّاحی کرده، سلفریجز با آلدو سیبیک، سْـتَـنْتِـن ؤیلیمز، و الدریج و سْمِـرین همکاری داشته است. فروشگاههای دپارتمانی عمدتاً از شیشهی فراوان در طرّاحی داخلی خود استفاده نمیکنند و برای دعوت از مشتریان روشهای دیگری را به کار میبندند. طرّاحی داخلی سلفریجز در واقع در پیرامون دو دهلیز بزرگ صورت گرفته که نور خورشید را از بالا به اعماق تحتانی سازه هدایت میکنند. علاوه بر این، درسطح همکف سازه، محلهای نفوذی بر پوستهی بیرونی تعبیه شده که ورود اتومبیلها را نیز امکانپذیر میسازند و آنها را از طریق یک پُـل ساخت فیوچر سیستمز به پارکینیک آن سوی جادّه هدایت میکنند و یک تراس هم برای رستوران ایجاد میکنند. دیسکهای آلومینیومی سلفریجز به نمادی از کلّ فروشگاه بدل شدهاند، بهنحوی که از سرتاسر شهر میتوان تأثیر آنها را مشاهده کرد. این سازه نمونهی بسیار خوبی است از معماریای که میتواند معنای هویّت را با خود برای شهر به ارمغان بیاورد.
نام پروژه: فروشگاه دپارتمانی سِلفْـریجِز (بولْرینگ)
معمار: فیوچر سیستمز
آدرس: برمینگم، انگلستان
تاریخ افتتاح: سپتامبر 2003 مهندسی سازه، خدمات، مهندسی
نما: آروپ ارزیابی کمّی: بویدون
مدیر پروژه: فیثـفول + گولد
پیمانکار: لِینگ اُ،رورْک



کاپلیکی توضیح میدهد که این پوسته مابهازایی در طبیعت هم دارد، مثلاً این چشم مگس (تصویر 1) و حتّی در بنّایی دوران باروک که نمونهی آن را در تصویر 2 مشاهده میکنید.
از دههی 1960 به این سو فروشگاههای دپارتمانی در مغربزمین در آستانهی افول در سراشیب نزول قرار گرفتهاند. از ایدههای بدیع و از شکل خدماتی که روزگاری آنها را به محبوب خاصّ و عام بدل کرده بود، دیگر اثری در آنها به چشم نمیآید. فقط در ژاپن در سالهای رشد بادکنکی اقتصاد، فروشگاههای بزرگ دپارتمانی کماکان به رشد خود ادامه میدادند، در آن نمایشگاه وَن گوک میگذاشتند و باتلرهای انگلیسی با کُتهای دم چلچلهای، ساندویچ خیار به تازهواردان تعارف میکردند.
تُهی شدن شهرهای اروپایی و آمریکایی از دههی 1690 به این سو، فروشگاههای دپارتمانی را بسیار حسّاس و آسیبپذیر کرده است. انتقال خُردهفروشها به مال، اساسِ طمطراقِ معمارانهی فروشگاههایی چون ساختمان قصرگونهی فروشگاه دنیِل بِـرنِم برای گوردن سلفریج در لندن، بازسازی پاساژ پیتی پالاس برای فروشگاه مارشال فیلد در شیکاگو یا طرح لویی سالیوان برای کارسون پیری سْکات را متزلزل ساخته است. اغلب آنهایی هم که جان سالم به در بردهاند سالها مورد بیتوجّهی قرار گرفتند که باعث شده نخنما و از مُد افتاده به نظر برسند. در عین حال، افزایش روزافزونِ برندهای مُدِ روز قدرت و پرستیژ را از فروشگاههای دپارتمانی ربود و به سمت خود جلب کرد. امروز، پرادا، گوچـی، لویی ووئَتان، کلوین کلاین یا آرمانی هستند که بیانیههای معمارانهی آنچنانی را صادر میکنند، در حالی که فروشگاههای دپارتمانی از سمت عامهی مردم به فراموشی سپرده شدهاند.
برخی اصلاً تعطیل، و ناچار به تبدیل هیئت به مالهای جدید شدهاند، و برخی دیگر به سایهای از روزهای اوجِ شکوه خود بدل گشتهاند. و هر چه ظاهر این فروشگاههای دپارتمانی به فروشگاههای دیگر شبیهتر میشد، به همان نسبت هم بیشتر دستخوش رکود و انحطاط میشد.
رادیچه تصمیم گرفت سلفریجز را مکانی بسازد بیشباهت به مکانهای دیگر. نمای پنجرهدار آن را رون آراد طرّاحی کرد. حتّا در این مجموعه هفتهی «ژاپنی» هم برگزار شده است. هرچند تصمیمات اخذ شده غریب به نظر میرسیدند، امّا سرانجام اثرِ خود را بر کلّ مجموعه بخشیدند و آن را از رکودی که بدان دچار شده بود در آوردند. تا بدان حد که سلفریجز به خارج از شهر لندن نیز گسترش یافت. سلفریجز اکنون یک شعبه در منچستر دارد و تویو ایتو مشغول کار بر روی طرّاحی شعبهای از آن در گلاسکو است.
امّا فروشگاه تکمیلشدهی اخیرِ آن در بِرمینگِم بسیار بیش از بقیه تأثیرگذار بوده است. بِرمینگِم دوّمین شهر بزرگ بریتانیای کبیر است و شهر بیقوارهی زشتی شده است که از رشد انفجاری پس از انقلاب صنعتی حادث آمده. پس از آنکه کلّ کشور علاقهی خود را به تولید از دست داد و در سراشیب انحطاط اقتصادی قرار گرفت، شهر بِرمینگِم هم از این نزول مارپیچی و از این سیر قهقرایی مصون نماند. شاید بدترین روزهای بِرمینگِم بعد از دههی 1960 فرا رسیدند که طیّ آن شهر دستخوش یک برنامهی مدرنیزاسیون کلان شد و بخش مرکزی و سنّتی خود را تخریب کرد تا به ساختمانها و بزرگراهها و آزادراههای مدرن امکان احداث بدهد.
امّا این سیاست به کل غلط بود؛ سیاستی که شهر اخیراً دست به کار تعدیل آن شده است، یعنی ساختمانهای جوان مربوط به دههی گذشته را از میان برمیدارد تا به جای آنها بافتار شهری مناسبی را بنا کند و به این ترتیب بحران هویّتی را تعدیل کند، که این شهر صنعتی را در بر گرفته و آن را همچون باتلاقی در خود فرو میبرد. سلفریجز جدید بخشی از یک مرکز خرید (‘mall’) بزرگ است که در نزدیکی ایستگاه اصلی قطار شهر و نزدیک بازار شهر قرارگرفته. پهلو به پهلوی آن یک کلیسای پر زرق و برق ویکتوریایی قرار دارد و یک برج به سبک پاپ آرت در کنار آن قد برافراشته است. درست که بنگریم سلفریجز در نزدیکی هیچ سازهی معمارانهای نیست.
وقتی طرّاحان طرح ابتدایی را نزدِ رادیچه آوردند، آنچه در وهلهی نخست توجّه او را به سوی خود جلب نمود همانا امکان قدم برداشتن در همان مسیر قدیمی بنیانگذار شرکت، شرکت گوردن سلفریج بود که دَنـیِـل بِرنم معمار را به انگلستان آورد و سفارش یک سازهی معماری را به او داد.
پس از بررسی رقبای احتمالی، فیوچر سیستمز که به نظر میآمد به سیّارهای دیگر تعلّق دارد، به منظور بازسازی مال انتخاب شد. سلفریجز تا حدّ بسیاری در واقع تحقق رؤیاهای 20 ساله یان کاپلیکی، از شرکای فیوچر سیستمز بوده است. کاپلیکی شیفتهی کشف امکانات دنیایی فراسوی محدودیّتهای دستوپاگیر است.
فروشگاه سلفریجز در دو سطح بنا شده است. فیوچر سیستمز یک حباب آبیرنگ غولآسا طرّاحی و دیسکهای آلومینیومی خود را برروی آن الصاق کرد. این حباب، لباس فلزّی مارک کوراژ (Courrèges) مربوط به دههی 1960 یا یک آگراندیسمان بسیار عظیم از چشم مرکّب یک مگس را به یاد میآورد.


زبان معماری فیوچر سیستمز عمدتاً زبانهای تک در معماری است. امّا پیداست که آنچه در این مورد بیشتر بدان اندیشیده شده، طرح یک شکل عجیب و غریب میخکوبکننده است که کنجکاوی را برای ورود به درون سازهی معماری بر میانگیزد. فروشگاه سلفریجـز به مقولهای از اشیاء تعلّق دارد که با آثـار کلاؤس اولدنبورگ یا آنیش کاپور، که نفر دوّم با فیوچر سیستمز همکاری داشته، شباهتهایی از خود نشان میدهند. بنای کنونی سلفریجز در حال حاضر نقشی بیش از یک سازهی حجمی را ایفاء میکند.
این سازه به نحو استادانهای تغییرات در سطح و ارتفاع و نوآنس نور و سایه را در طول روز نشان میدهد. انحنای آن به ویژه، تأثیری فراموش ناشدنی بر بیننده به جای میگذارند. امّا انتظاری که نمای بیرونی عمارت در بیننده ایجاد میکند، تازه با ورود به داخل آن است که به نحو مطلوبی برآورده میشود. درون عمارت در واقع هم جنبهی دپارتمان دارد و هم خُردهفروشی. علاوه بر فیوچر سیستمز که سالن غذاخوری طبقهی پایین را هم طرّاحی کرده، سلفریجز با آلدو سیبیک، سْـتَـنْتِـن ؤیلیمز، و الدریج و سْمِـرین همکاری داشته است. فروشگاههای دپارتمانی عمدتاً از شیشهی فراوان در طرّاحی داخلی خود استفاده نمیکنند و برای دعوت از مشتریان روشهای دیگری را به کار میبندند. طرّاحی داخلی سلفریجز در واقع در پیرامون دو دهلیز بزرگ صورت گرفته که نور خورشید را از بالا به اعماق تحتانی سازه هدایت میکنند. علاوه بر این، درسطح همکف سازه، محلهای نفوذی بر پوستهی بیرونی تعبیه شده که ورود اتومبیلها را نیز امکانپذیر میسازند و آنها را از طریق یک پُـل ساخت فیوچر سیستمز به پارکینیک آن سوی جادّه هدایت میکنند و یک تراس هم برای رستوران ایجاد میکنند. دیسکهای آلومینیومی سلفریجز به نمادی از کلّ فروشگاه بدل شدهاند، بهنحوی که از سرتاسر شهر میتوان تأثیر آنها را مشاهده کرد. این سازه نمونهی بسیار خوبی است از معماریای که میتواند معنای هویّت را با خود برای شهر به ارمغان بیاورد.
