کلبه ها، خانههایی مستقل در بستر سایت

معماری معاصر جهان: مسکونی، کلبه
_______________________________________________________________________________________________________________________________________________
واژهی کلبه (یا به عبارت قدیمیتر، آلونک- Shed) در گذشته به سازههایی اطلاق میشد که ابعاد کوچکی داشتند، مانند یک جزیره یا شبه جزیره، از سه یا چهار طرف آزاد بودند و بیشتر کاربرد انباری داشتند اما امروزه کلبه ها تنها یک انبار نیستند؛ خانه هایی مستقل در بستر سایتی گشوده هستند که بهتدریج اصول و ضوابط معماری منحصربهفرد و خاصی برای خود پیدا کردهاند.
خانههایی مانند رد هیل، زیر مجموعهای از جنبش ناحیهگراییِ قطعی (یا انتقادی) هستند که در آن طراحی و ساخت بر اساس بافت طبیعی منطقه و با وفاداری به تفکر مدرنیزم بینالمللی و آنچه در اکثر نقاط دنیا به عنوان مدرنیته پذیرفته شده، انجام میگیرد. ناحیهگراییِ قطعی یک جنبش آوانگارد در مدرنیزم بود که برای اولین بار در اوایل دههی هشتاد و اوج پستمدرنیزم توسط تاریخشناس حوزهی معماری، کنِت فرامپتون، به صورت جدی بیان شد. در این رویکرد، که تحلیلی انتقادی بر ناحیهگرایی است، اهمیتِ عامل بافت و فرهنگ بومی برای خلق یک اثر ادبی یا هنری در اولویت قرار دارد. البته فرامپتون اولین نظریهپردازی نبود که به این موضوع پرداخت. پیش از او الکساندر تزونیس و لیان لِفایورِه به طور جزئی، و کمی متفاوت با آنچه امروز از این جنبش میشناسیم، برای اولین بار معماران را به تفکر در این زمینه وا داشتند. در این دوره تمایلات کاربردی و زیبایی شناسی مدرن تا حد انبوهی از تقلیدهای بورژوازی، سازههای ارزان قیمت و طرحهای عامهپسند تقلیل یافت و زمانی که کثرتگرایی فرهنگی در میان اقشار مختلف مردم و جوامع آغاز شد، دیگر نتوانست در بیان فرهنگ منطقهای و چشمانداز محلی در ساخت بناها موفق عمل کند. از آنجا که آب و هوا و فرهنگ بومی همیشه در ساخت بناها در استرالیا بسیار تأثیرگذار بوده، فرضیه ی ناحیهگرایی در این کشور خیلی سریع پذیرفته شد و گسترش پیدا کرد. به علاوه، خطوط ساده و محکم سازههای محلی نیز با معیارهای مدرنیزم همخوانی داشتند. لازم به ذکر است که نظریههای فرامپتون به هیچ عنوان با نوآوریهای مدرنیزم، از قبیل پلان آزاد، تناقض نداشته و اتفاقاً بر این باور بود که باید راههایی برای استفاده از تازههای معماری در مکانها و کاربریهای مختلف سنتی و بومی پیدا کرد.
نظریهی ناحیهگراییِ قطعی بر استفاده از روشنایی طبیعی تا حد ممکن و همچنین مصالح و تکنولوژیهای بومی تأکید داشت و از همان ابتدا موجب شد تا خانههای مقاوم و محکمی ساخته شوند. در سال 1994، خانهی ماریکا آلدِرتون با همین رویکرد در شمال استرالیا ساخته شد. گلِن مِرکات، معمار استرالیایی که پیش از این جایزهی پریتسکِر را دریافت کرده بود، این خانه را برای یک خانم هنرمندِ بومیِ ساکن منطقه و همسرش طراحی کرد. پلان مستطیلشکل آزادِ خانه طوری طراحی شده که منابع و صورتهای انرژی در داخل خانه تا حد ممکن بهینه مصرف شوند و اتلاف انرژی به حداقل ممکن برسد. با وجود پنجرههایی که شیشهندارند، دیوارها مانند دیافراگم دوربین عمل میکنند و پرههای عمودیِ فلزی که از خرپاها (تیرکهای شیروانی) آویزان هستند برای افزایش سطح انتقال گرما و هدایتِ نسیم خنک به درون خانه بسیار مفیدند. فضای داخلی خانه بسیار ساده است: دیوارها ازجنس تخته سهلا بوده و در سقف، یک سطح فلزیِ راهراه قرار دارد که هوای استوایی و مرطوب منطقه را تعدیل و تلطیف میکند. این خانه با احترام به فرهنگ خاص منطقه ساخته شده و به واسطهی معماری مینیمال و مدرن، فضای بیرون و درون به چنان درجهای از هماهنگی رسیدهاند که گویا خانه جزئی از محیط است.
نمونهی کامل دیگری که به همین سبک ساخته شد، خانهی فلِچر پِیج است که در سال 1998 در کانگرو وَلِی، (منطقهای در جنوب استرالیا)، ساخته شد و این پروژه نیز جایزهی پریتسکر را دریافت کرد. کف این خانه از بتون و سقف آن فلز راهراه و شیبدار است. پلان آزاد خانه در زیر سقف شیبدار همچون اتاق زیرشیروانیِ بسیار بزرگی است که مبلمان مدرن ساده و سفید به سبک اسکاندیناوی در آن چیده شدهاند. در ضلع جنوبی این آلونکِ مستطیلشکل و کوچک، اتاقها در یک ردیف به دنبال هم قرار گرفتهاند و در ضلع شمالی، پنجرهها و سایبانشان در قالب یک سازهی مثلثیشکلِ بیرونزده، ساخته شدهاند و تحت زاویهای خلاف جهت شیب سقفی باز میشوند. ساختار خاص این پنجرهها علاوه بر آنکه از لحاظ بصری و فرمیک با کل سازه هماهنگ است و به القای حس پویایی آن کمک میکند، باعث میشود تا جریان هوا تعدیل و در مصرف انرژی صرفه جویی شود.
ریچارد مایر در سال 1998 خانهای در ناپلِ فلوریدا طراحی کرد که مقطع آن به شکل گوه است، چشماندازی عالی به مناظر اطراف دارد و نه به سادگی یک کلبه، بلکه بسیار باشکوه و دلباز ساخته شده است. سقف خانهی نویگهباؤئِر به شکل بالهای باز یک پروانه طراحی شده که همهی فضای داخلی خانه به غیر از فضاهای خدماتی را پوشش میدهد. اتاقهای خواب و نشیمن، چشمانداز فوقالعادهای به ساحل پیش رو دارند و پنجرههای خورشیدی، در عین حال که نور و گرمای خورشید را کنترل میکنند، زینتبخش دیوارها و مبلمان داخل خانه نیز هستند. (شرح کامل این خانه در شماره ی 26 فصلنامه ی هنر معماری آمده است)
این خانه یک نمونه از اولین خانههایی است که توانایی معماری حرفهای را در ایجاد طرحی خلاقانه در چهارچوب معیارهای خانهسازی شهری ثابت میکند؛ طـرحی کـه بـا وجود پیروی از بـایـدهای تـحمیـلی، همچنـان بـه کیفیت و سبک شخصی طراح وفادار است.
ریچارد مایر به عنوان یکی از معماران مطرح قرن بیستم که هنجارشکنیهای زیادی انجام داده و بسیاری معیارهای طراحیِ همکاران و پیروانش را زیر سؤال برده، بیشتر به خاطر تنوعِ بیحدی که در زمینهی فرمِ سفیدرنگِ پسا کربوزیه در طرحهای خود به کار برد و نیز استفادهی وافر از پنلهای صیقلی و شیشهای شهرت دارد. تأکید بر نور، رنگ مکان، سطوح هندسی مسطح و ساده و ارتباطِ بین آنها باعث شد تا پروژههای طراحیشده توسط این معمار به آسانی قابل درک و تحسینبرانگیز باشند.
خانهی نویگهباؤئِر که رو به سوی جنوبغربی و خلیجِ دوبلون دارد، در منطقهی مسکونیِ بالاشهر در ناپلِ فلوریدا و در مقابل سایتِ یک آبشار واقع شده است. مسیری که به خانه منتهی میشود جادهی مارپیچ زیبایی، آراسته به درختان نخل سلطنتی است. با رسیدن به محدودهی خانه، بیستوپنج درخت نخل را میبینیم که در زمینی مربعشکل کنار یکدیگر سر برافراشتهاند و گاراژی استوانهایشکل را در پشت خود مخفی کردهاند که نمای آن از سنگ آهک است. زمین چمن مقابل خانه، مقاوم و سخت شده تا برای تردد ماشینها و عبور رهگذران مناسب باشد؛ و پس از آن، ساختمانِ خانهی نویگهباؤئر دیده میشود که در مقابل ورودی آن، پلکانی سنگی قرار دارد و بام/سایبان عجیب بزرگش، با شکل نامتقارن خود، بالهای یک پروانه یا سنجاقک را تداعی میکند.
نـمای شیـشهای خانه که پـنجرههایی عریـض و تمام قـد دارد، مـجهز بـه آفتابگیرهاییست که در صورت لزوم، از تابش شدید آفتاب به داخل جلوگیری میکنند. دیوار شیشهای که رو به اقیانوس است، قابی آلومینیومی دارد. شیشهها از لمینیت بسیار محکم هستند و در برابر بادهای شدید و طوفانهای منطقه بسیار مقاومند.
خانهی ایزار در سال 2002 توسط شرکت معماری جی.اِی طراحی و در واله دِل بِراوویِ مکزیک ساخته شد. داخل این خانه مانند یک قیچی باز میشود و برای ساخت آن روی زمینی که شیب تندی داشت، معماران ابتدا سازهای فلزیِ طویلی بر روی شیبِ سایت ساختند و سپس خانه را به حالت معلق روی آن بنا کردند. از آنجایی که ستونهایی فلزی که در زیر سقف نصب شدهاند بخشی از اسکلت پیش ساختهی خانه هستند، دیگر نیازی به دیوارهای حامل نیست. دیوارها آزادانه از سازهی اصلی جدا هستند و دیگر نقش حامل و کاربرد سازهای ندارند. این حائلهای آزاد، همانطور که فضاهای عمومی و خصوصی خانه را از یکدیگر جدا کردهاند، حالت تعلیق خانه و سقفِ زاویهدار را نیز تشدید نمودهاند. دیوارهای تفکیک کنندهی فضا که به موازات یکدیگر قرار گرفتهاند، پلان مستطیلیِ خانه را به چهار اتاق خواب و فضای ادغام شدهی نشیمن، غذاخوری تقسیم میکنند و همهی این اتاقها به چشمانداز درختان منطقه دید دارند. مبلمان امروزی در زمینهی خنثای خانه چیده شدهاند. پیرامون خانه دیوارهای شیشهای قرار دارد که به غیر از محافظت در برابر شرایط جوی و محیطی، قابل باز شدن هم هستند تا در شرایط مناسب زمانی و جوّی، خانه را به محلی بینظیر تبدیل کنند که با طبیعت یکی شده است.
خانهی گلِید در سال 2003 توسط پیتر استاچبِری طراحی و در یک ساحل اختصاصی واقع در 72 کیلومتریِ شمال سیدنی ساخته شد. وی که در شرکت استاچبِری و پِیپ فعالیت میکند، سقف را به انبوهی سایبان تبدیل کرد و در وسط خانه حیاطی قرار داد که محل اصلی اجتماع و گفت و گوی اعضای خانواده است. زمانیکه دیوار متحرک، فاصلهی بین اتاقهای نشیمن و غذاخوری را (که چیدمان و مبلمان سادهای هم دارند) نبندد، فضای این اتاقها بسیار بزرگ و مشرف به منظرهی بیرون خواهد بود. در پشت این فضاهای عمومی و در زیر سقفی متحرک، اتاقهای خواب و حمامها قرار گرفته و به چشم اندازی زیبا اشراف دارند.
مدارک فنی